درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۰۹: خبر واحد ۶۱

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی اله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در قرائن بود یکی از قرائن حرفهای محقق بود که حرفهای ایشان را آدم مطالعه بکند یقین می‌کند که مناط حجیت خبر واحد وثاقت است همینقدر که راوی موثق بود کافی است چون ایشان دو سه طایفه را رد می‌کند اینها همه حرفهایشان درست نیست یکی اخباریین که منقاد هر خبری هستند ایشان می‌گوید درست نیست بعضی از خبرها ما می‌دانیم که لایجوز الانقیاد به، این سلب جزیی که از روایات استفاده می‌شود مخالف است با آن موجبه کلی که عقیده اینهاست و همچنین نقطه مخالفش آنهایی که گفتند ما فقط خبرهای سلیم السند را عمل می‌کنیم یعنی یک خبری اگر راوی آن فاسق باشد مجروح باشد عمل نمی‌کنیم ایشان می‌فرماید این هم تفریط است درست نیست برای اینکه ممکن است یک خبری صحیح السند نباشد اما بخاطر عمل اصحاب معتبر شده باشد این هم مال اینها. بعد ایشان فرمود تازه توی این تفریطی‌ها هم بعضی‌ها خیلی در آن تفریطشان افراط کردند اصلا آمدند گفتند خبر واحد عقلا حجت نیست یا بعضی‌ها آمدند گفتند شرعا حجت نیست تمام اینها قولهای انحرافی است حق مطلب این است: ما قبلته الاصحاب حجة، خبری که اصحاب قبول کنند و به آن عمل کنند این برای ما حجت است حالا می‌خواهد مقرون به قرائن علمیه از کتاب و سنت هم مویدی داشته باشد یا نداشته باشد. بعد نقل قول ذکری را کردند راجع به اینکه پدر بزرگوار صدوق ایشان فتاوایش بمنزله روایات است هر وقت علما در یک مسئله‌ای روایت پیدا نکنند به فتاوی ایشان مراجعه می‌کنند، چرا؟ برای اینکه فتاوی ایشان مطابق با متون روایت است، از این چه استفاده می‌کنیم؟ معلوم می‌شود خبر ثقه حجت است که به فتوای ایشان هم عمل می‌کنند می‌گویند به منزله خبر است، آخه آدم نمی‌تواند بگوید ایشان فتاوایش حجت است برای علما اما خبرش حجت نیست، نه، به برکت اینکه اگر خبری بدهد حجت است آنوقت فتاوایش هم حجت شده. پس این هم کاشف از این است که اگر یک ثقه‌ای مثل پدر بزرگوار صدوق یک خبری بدهد و برای ما نقل روایت بکند حجت است و چون فتاویش هم به منزله روایت است فتاوایش هم برای دیگران حجت است. دیگر از شواهد قول مرحوم مجلسی است در بحار، شیخ حر عاملی هم در وسائل و هم در فصول المهمه اینها تصریح کردند به اینکه ما اخبار متواتره داریم که خبر واحد ثقه حجت است. آخرین شاهدی که دیروز خواندیم حرف شیخ بهایی بود که ایشان در مشرق الشمسین فرموده بوده خبر صحیح عند القدما این خبر را می‌گویند یک خبری که اینجوری باشد قدما به آن می‌گویند صحیح. چه جور باشد؟ خبری که محفوف باشد به یک قرائنی که موجب وثوق باشد نه موجب علم. همینقدر که یک خبر قرائنی داشت که موجب وثوق باشد مثلا در کتابی باشد که آن کتاب به نظر معصوم رسیده باشد مثلا در بعضی از اصول اربع مائه ـ اینها را نقل کرده ایشان، ایشان دیگر نگفت بما یوجب الظن گفت ـ ایشان گفته خبری که در بعضی از اصول اربع مائه باشد یا خبری که در کتبی باشد که امام آن کتب را امضاء کرده یا خبری باشد که راوی آن عدل امامی باشد آمده گفته خبر اینجوری حجت است، ما از این چه می‌فهمیم؟ می‌فهمیم پس میزان حجیت خبر وثاقت راوی است.

۲

توضیح کلام شیخ بهایی

خوب ما تا اینجا آقا استشهادمان به حرف شیخ بهایی تمام شد اما ایشان سه چهار کلمه یک مطلبی دارند که ربطی به بحث ما ندارد. ببینید آقا، مرحوم شیخ بهایی چه معنا کرد؟ فرمود خبر صحیح عند القدما خبری است که محفوف به قرائن موجب وثوق باشد و حال آنکه هیچکس این حرف را نزده. شما تمام کتابهای رجالی را ببینید گفتند خبر صحیح عند القدما خبری است که معمول به اصحاب باشد خیلی فرق دارد با حرف شیخ بهایی. شیخ بهایی چه فرمود؟ فرمود خبر صحیح در نزد قدما به خبری می‌گویند که محفوف به قرائن موجب وثوق باشد. شما به همه کتابهای رجال مراجعه بکنید می‌گویند نه، الصحیح عند القدما خبر صحیح نزد قدما چه خبری است؟ آن خبری که معمول به و مقبول اصحاب واقع بشود. این دو تا عبارت با هم فرق دارد. آنوقت ایشان چون این عبارت به دردش می‌خورد مال ایشان را آورده. عنایت بکنید، آن عبارتی که دیگران می‌گویند برای خبر صحیح عند القدما آن کار ما را اصلاح نمی‌کند ایشان این جمله‌ای که بهایی فرموده این به درد ما می‌خورد. چه گفته ایشان؟ گفته خبر صحیح آن است که محفوف باشد به قرائن موجب وثوق. از این چه استفاده می‌کنیم؟ استفاده می‌کنیم میزان حجیت خبر وثوق است حالا می‌خواهد وثوق از ناحیه عمل اصحاب باشد یا از ناحیه وثاقت راوی باشد نتیجتا علت اینکه ایشان تعریف شیخ بهایی را قبول کرد برای اینکه تعریف ایشان موید آن مطلب ما می‌شود والا آن تعریفهای دیگر ربطی به کار ما ندارد. حالا عنایت بفرمایید یا ما یک صحیح داریم عند القدما یک صحیح داریم عند المتاخرین. صحیح عند القدما همان که گفتند خبری که معمول به عند الاصحاب باشد قدما به یک چنین خبری می‌گویند صحیح اعم از اینکه سندش درست باشد یا نباشد لذا می‌گویند صحیح عند القدما اعم از صحیح عند المتاخرین است اگر این جمله را شنیده باشید می‌گویند صحیح عند القدما اعم از صحیح عند المتاخرین است، چرا؟ چون متاخرین به چه خبری می‌گویند صحیح؟ به خبری که راوی آن عدل امامی باشد یعنی صحیح السند باشد پس صحیح عند المتاخرین چیست؟ خبر صحیح السند. خبر صحیح عند القدما چیست؟ خبری که معمول به باشد اعم از اینکه سندش درست باشد یا نباشد لذاست که می‌گویند صحیح عند القدما اعم است از صحیح عند المتاخرین. آنوقت صحیح عند القدما را حتما به آن عمل می‌کنند یعنی اگر یک خبری معمول به عند الاصحاب شد که صحیح عند القدماست این را همه به آن عمل می‌کنند به راوی آن هم کاری ندارند اما صحیح عند المتاخرین ممکن است به آن عمل بشود ممکن است به آن عمل نشود. چرا ممکن است نشود؟ برای اینکه ممکن است اصحاب اعراض کرده باشند چون گفتیم روی آن مبنایی که اگر اصحاب از یک خبری اعراض بکنند ولو رواتش همه مثل زراره باشند این خبر به این مهمی چون اصحاب از آن اعراض کردند حجت نیست پس صحیح عند القدما را حتما به آن عمل می‌کنند اما صحیح عند المتاخرین را ممکن است به آن عمل بکنیم ممکن است نکنیم. بکنیم چرا؟ برای اینکه صحیح السند است. نکنیم چرا؟ برای اینکه اعراض اصحاب است لذا عرض کردم این دیگر ربطی به شاهد ما ندارد مطلب ما تمام شد آن عبارتی را که می‌خواستیم استفاده بکنیم از مرحوم بهایی، استفاده‌مان را کردیم اما ایشان یک مطلبی می‌خواهند بگویند و آن مطلب این است ایشان می‌فرمایند که:

و معلوم یعنی همه می‌دانند واقعا هم همینطور است الصحیح عند القدما هو المعمول به عنایت کردید؟ بهایی دیروز چه فرمود؟ فرمود صحیح عند القدما آن است که محفوف به قرائن موجب وثوق باشد و حال آنکه همه می‌دانند معلوم است همه می‌دانند که الصحیح عند القدما آن است که معمول به اصحاب باشد و لیس هذا مثل الصحیح عند المتاخرین صحیح عند القدما مثل صحیح عند المتاخرین نیست مگر صحیح عند المتاخرین چیست؟ خبر صحیح عند المتاخرین خبری را می‌گویند که سندش تمام باشد حالا این خبر صحیح عند المتاخرین قد لایعمل به گاهی از اوقات به آن عمل نمی‌کنند فرض کنید روات همه امثال زراره‌اند صحیح عند المتاخرین است ولی معذلک لایعمل به، چرا؟ لایعمل به لاعراض الاصحاب عنه برای اینکه اصحاب از آن اعراض کردند یا لخلل آخر یا بخاطر تعارض مثلا از آن صرف نظر می‌کنند فالمراد ان المقبول عندهم پس مراد یعنی مراد شیخ بهایی، مراد شیخ بهایی که صحیح را آنجوری معنا کرد معنایش این است یعنی المقبول عند القدما ما ترکن الیه النفس و تثق به النفس، خبر صحیح عند القدما آن خبری است که برای انسان وثوق بیاورد حالا اعم از اینکه وثوق از ناحیه عمل اصحاب باشد یا از ناحیه وثاقت راوی باشد. هفت تا قرینه تمام شد.

۳

ضمیمه کردن قرائن دیگر به آن هفت قرینه سابق

هذا ایشان می‌فرماید آن مقداری که من زحمت کشیدم این مقدار است سه تا نقل اجماع برای شما کردیم از قول شیخ و علامه و سید بن طاووس که اینها ادعای اجماع کردند که اجمع الامامیه بر حجیت خبر واحد، ما هم هفت تا قرینه زحمت کشیدیم به آن اضافه کردیم و با این هفت تا قرینه دیگر آدم خوب مطمئن می‌شود ایشان می‌فرماید هذا ما حضرنی من کلمات الاصحاب این مقداری که من حضور ذهن داشتم این هفت تا قرینه بود الظاهره این کلمات این قرائن سبعه ظهورش در ادعای اتفاق بر عمل است به خبر واحد غیر علمی فی الجمله. ببینید از روز اول همواره ما گفتیم فی الجمله، چون موجبه جزیی نقیض سالبه کلی است سید که می‌گوید هیچ خبر واحدی حجت نیست ما یکدانه خبر واحد توی این دهها هزار خبر یکدانه خبر واحد غیر علمی پیدا کنیم که حجیتش ثابت بشود این کافی است برای رد سید مرتضی. ایشان این فی الجمله را این مرتبه سوم چهارم است که تکرار کردند المویده این کلمات اصحاب این قرائن سبعه المویده لما ادعاه الشیخ و العلامه دیگه سید بن طاووس را نیاورده اینجا. این سه نفری که ادعای اجماع کردند بر حجیت خبر واحد این قرائنی که ما آوردیم تایید می‌کند حرف اینها را.

و اذا ضممت عنایت بفرمایید حالا ایشان می‌خواهد سه تا دیگه قرینه بیاورد، چرا اینجوری کردند می‌گویند هفت تا، به این هفت تا قرینه سه چیز دیگر هم ضمیمه کن یعنی می‌شود ده تا قرینه. اول ایشان گفت هفت تا. حالا می‌گوید اذا ضممت، جواب این اذا سه چهار خط بعد می‌آید اذا ضممت اگر سه تا قرینه دیگر هم ضمیمه بکنید که تعلم علما یقینیا. غرض این اذا که می‌خوانیم سه چهار خط که خواندیم جواب اذا آنجا پیدایش می‌شود اذا ضممت اینکه هفت تا قرینه بود اگر ضمیمه کنی به این هفت تا قرینه سه تا قرینه دیگر هم ضمیمه بکنی علم قطعی برای شما پیدا می‌شود که خبر واحد حجت است اما آن سه تا قرینه کدام است یکی اینکه معظم اصحاب ما، بزرگانی مثل صدوق واقعا صدوق رئیس المحدثین است امتیازش هم این است که خیلی نزدیک بوده به زمان امام. اصلا در زمان نواب اربعه زندگی می‌کرده ایشان. این صدوق به این بزرگواری که مال آن تاریخ هم هست ایشان خبر ثقه را حجت می‌داند چرا؟ آمده گفته هر خبری را که استاد من شیخ ابوالحسن ابن ولید اگر او صحیح بداند من هم صحیح می‌دانم اگر او رد بکند من هم رد می‌کنم از این چه استفاده می‌کنیم؟ معلوم می‌شود خبر ثقه حجت است استادش هم پهلوی ایشان موثق بوده اینکه صدوق با آن عظمت با آن احاطه علمی با آن احاطه حدیثی اینجوری حرف می‌زند می‌گوید هر چه که استاد من گفت من هم همان را می‌گویم صحیح است پس معلوم می‌شود استادش امام معصوم که نیست علم صد در صد بیاورد آن هم یک عالمی بوده هر چه که این استاد من بگوید صحیح است من هم می‌گویم صحیح است هر خبری را که استاد من رد بکند من هم رد می‌کنم پس معلوم می‌شود میزان قبول کردن خبر واحد وثاقت راوی است و لو علم هم برای آدم نیاورد. این یک قرینه. قرینه بعدی کلمات رجالیین است که اینها را همه را من قبلا گفته بودم یک موقعی، رجالیین کلماتی دارند توی عبارتهایشان توی کتابهایشان که از آنها خوب استفاده می‌شود می‌گویند فلانی معتمد است هر چه گفت قبول کن فلانی معتمد نیست پس معلوم می‌شود میزان اعتماد است میزان حجیت خبر آن وثوق و اعتماد است. این هم دو تا قرینه. قرینه سوم آنکه من دیروز اشاره کردم سوالهایی که از ائمه می‌کردند ابن ابی یعفور بود ظاهرا، عبد العزیز مهتدی بود به نظرم اینها بودند می‌آمد سوال می‌کرد أفیونس بن عبد الرحمن ثقه آخذ منه معالم دینی؟ ببینید نمی‌گوید آیا خبر ثقه حجت است یا نه؟ خبر ثقه حجت است مسلم است می‌آید از صغری سوال می‌کند ایشان می‌فرماید این سه تا مطلب را هم قرینه قرار بده و ضمیمه کن به آن هفت تا قرینه در واقع سه تا اجماعی که ما گفتیم با ضمیمه این ده قرینه دیگه برای انسان علم حاصل می‌شود که خبر ثقه حجت است.

 اذا ضممت الی ذلک به این هفت تا قرینه، اگر به این هفت تا قرینه ضمیمه بکنی سه چیز دیگر را، اول ذهاب معظم الاصحاب ذهاب معظم اصحاب را بل کلهم نه معظمشان، بلکه کل اصحاب البته غیر از سید و اتباعش. علمای ما از زمان صدوق الی زماننا هذا شیخ انصاری دارد می‌فرماید علمای ما از زمان صدوق تا این زمانی که ما هستیم ذهابهم الی اینها همه رفتند بسوی حجیت خبر غیر علمی. خبر غیر علمی همان خبر واحد است دیگر. حتی حالا می‌خواهد یکی از معظم را اسم ببرد حتی ان الصدوق تابع فی التصحیح و الرد لشیخه ابن الولید ایشان در تصحیح و رد اخبار تبعیت از استادش کرده، یعنی چه فرموده؟ این را فرموده: ان ما صححه هر چه را که استادم تصحیح بکند من هم آن را تصحیح می‌کنم و ما رده فهو مردود هر خبری را او رد بکند من هم رد می‌کنم، در کجا گفته صدوق این حرف را؟ یکی در من لایحضره الفقیه ج۲ ص۹۰ یکی هم در کتاب عیون اخبار الرضا ج۲ص۲۱، الآن می‌خوانیم. دو تا کتاب صدوق دارد یک کتابش من لایحضره الفقیه ج۲ص۹۰ یکی هم کتاب عیون اخبار الرضا ج۲ص۲۱ در این دو کتاب مرحوم صدوق این جمله را تکرار کرده. جمله خوبی است یعنی موید برای ماست پس معلوم می‌شود میزان قبول کردن خبر وثاقت راوی است چون ایشان استاد بزرگوارش را آدم موثقی می‌دانسته اکتفا کرده به همان. لذا ایشان می‌فرمایند که عبارتی که آقای صدوق در این دو تا کتاب فرمودند این است کجا گفته؟ یکی صرح به فی الصلاة الغدیر این مال کتاب من لایحضر اوست در کتاب من لایحضر راجع به نماز روز عید غدیر، کتاب صوم البته، در روز عید غدیر، نمی‌دانم آقایان توجه دارند توی مفاتیح دیدند یا نه، یک نماز دوازده رکعتی دارد با یک سلام، یعنی تشهد می‌خوانیم بدون سلام دوباره بلند می‌شویم این نماز روز غدیر این است روایت دارد که چنین نمازی، مثل خود امیر المومنین عجیب است چنین نمازی تا حالا آدم نشنیده که ۱۲ رکعت نماز با یک سلام. آنوقت آنروز روزه هم دارد روایت دارد که اگر کسی این نماز را بخواند آن روزه را بگیرد چه ثوابهای زیادی برایش نقل کردند خوب روایت این است آنوقت مرحوم صدوق می‌گوید من این را قبول ندارم، چرا؟ چون استادم قبول ندارد. پس به مناسبت آن صلات غدیر و استحباب روزه آن روز که روایتی هست متروک عندنا، من این روایت را قبول ندارم از نظر سند، و شاگردش هم مرحوم صدوق رد می‌کند این فقط بخاطر وثاقت است پس ما از این نتیجه می‌گیریم که میزان حجیت خبر واحد آن وثاقت راوی است. و فی الخبر الذی یک جای دیگر هم گفته، کجا؟ در جای دوم است در خبری که رواه فی العیون ج۲ص۲۱، آن اولی در من لایحضر بود ج۲ص۹۰، این دومی در عیون ج۲ص۲۱، عن کتاب الرحمه کتاب رحمه مال سعد بن عبدالله اشعری است در دسترس نیست آن کتاب، فقط مرحوم صدوق در کتاب عیون گاهی می‌گوید عن کتاب الرحمه سعد بن عبدالله اشعری، ایشان در آن کتاب عیون اخبار الرضا از کتاب الرحمه سعد بن عبدالله اشعری این مطلب، یک روایت مفصلی نقل می‌کند بعد دوباره این جمله را تکرار می‌کند باز می‌گوید مثلا این روایت را استاد من قبول ندارد من هم قبول ندارم. این یکدانه قرینه. ثم ضممت ضمیمه دوم یعنی قرینه دوم الی ذلک دیگر چه چیزی را ضمیمه کنی؟ ظهور عبارة اهل الرجال فی تراجم یعنی رجالیین، ایشان می‌فرمایند اهل تراجم که حالات رجال را نقل می‌کنند درباره کثیری از روات همه حالاتشان را گفتند آنوقت مطالبی گفتند که آن مطالب ظهور دارد فی کون دقت داشته باشید جار و مجرور متعلق به ظهور است یعنی آقایان رجالیین در تراجم روات مطلبی گفتند که آن مطلبشان ظهور دارد در چه چیزی؟ در اینکه عمل به خبر غیر علمی یعنی خبر واحد، از آن عبارتها معلوم می‌شود عمل به خبر غیر علمی یک چیز مسلمی بوده عند الاصحاب. مثلا چه گفتند؟ این یک جمله شان است فلان لایعتمد، که حالا یادم نیست، یادم است آنروزی که می‌خواندیم اسم آن معتمد و غیر معتمد را گفتم الآن یادم نیست فلانی کیست. فلان لایعتمد علی ما ینفرد به فلانی اگر روایت منحصر بفرد داشت قبول نکن بعضی‌ها اینقدر مقامشان بالاست که اگر منحصرا فقط این آقا مثلا زراره اگر بیاید روایتی نقل بکند که هیچکس نقل نکرده قبول می‌کنیم اما فلان کس اینجوری نیست فلان کس متفرداتش را نباید قبول بکنیم. یعنی چه؟ معلوم می‌شود فلانی مورد اعتماد نیست اما آن فلانی مورد اعتماد است این یکی از جملاتی است که آقایان رجالیین آمدند گفتند فلانی لایعتمد یعنی مورد وثوق نیست اعتماد همان وثوق است فلانی مورد وثوق نیست علی ما یتفرد به، آن خبرهایی که منفردا او نقل می‌کند فلان مسکون فی روایته مسکون از سکون می‌آید فلان کسی نه رد کن خبرش را نه قبول کن ساکن شو. پس این هم یک جمله، یعنی چه؟ یعنی نمی‌دانیم وضع این آقا چه جوری است از آنهایی است که باید رد کنیم یا از آنهایی است که باید سکوت کنیم، نه فعلا سکون کن پس فلان مسکون فی روایته این هم یک جمله. فلان صحیح الحدیث محمد بن عیسی توی ذهنم است آنروز اسم ایشان را آوردیم محمد بن عیسی یا علی بن محمد بن عیسی یادم نیست خلاصه او هم معتمد است یعنی اگر متفردی داشت قبول بکن. این الطعن، مثل را سر این هم در بیاوید. و مثل الطعن یعنی علمای رجال یک حرفهایی دارند مثل فلان یعتمد، فلان لایعتمد، یک حرفهای دیگری هم دارند مثل اینکه طعنه می‌زنند در بعضی، این بعض مقصود احمد بن محمد بن خالد برقی است صاحب کتاب محاسن برقی. چه می‌خواهیم بگوییم؟ آمدند ایشان از قم بیرونش کردند ایشان با این عظمت علمی اش گفتند از قم بیرونش کردند. چرا؟ گفتند بخاطر اینکه ایشان خبرهای ضعیف را هم نقل کرده توی کتابش. ببینید چه قمی داشتیم الآن چه قمی داریم آقایان زیاد دیدند من که دیدم این جوانهای بی‌ادب دستهای خانمشان را می‌گیرند توی قم راه می‌روند حتی دم حرم. یکی دست می‌دهد به کمر خانمش. پریروز من دیدم روز جمهوری اسلامی یک آقایی دست انداخته بود گردن خانمش و راه می‌رفت کاری که شبها توی رختخواب می‌کرد توی خیابان می‌کرد. توی خیابان خود بنده خیابان صفائیه بدترین خیابانهای قم دست انداخته بود گردن خانمش و راه می‌رفتند توی خیابان‌های تهران که آن موقع آنقدر فساد بود ما چنین چیزهایی نمی‌دیدیم حالا توی شهر مذهبی قم باید اینها را ببینیم علی کل حال اینجوری بوده قم وضعیتش که آقای احمد بن محمد بن خالد برقی صاحب کتاب محاسن خیلی مرد بزرگی بوده این بیچاره را از قم بیرون می‌کنند می‌گویند برو بیرون تو جایت اینجا نیست. چرا؟ برای اینکه تو خبرهای ضعیف را هم نقل کردی. پس معلوم می‌شود خبر اگر ضعیف نباشد راوی آن معتمد باشد می‌شود به آن خبر اعتماد کرد پس دیگر از چیزهایی که می‌شود از قول رجالیین استفاده کرد طعن زدند در بعضی، آن مطعون کیست؟ احمد بن محمد بن خالد برقی است مثل طعنی که در احمد بن محمد خالد زدند چه طعنی زدند؟ انه یعنی این بعض، صاحب محاسن، گفتند این آقا یعتمد الضعفاء و المراسیل این به ضعفا و مراسیل و خبرهای ضعیف و خبرهای مرسل عمل می‌کند الی غیر ذلک. این هم واقعا قرینه خوبی است فلان یعتمد فلان لایعتمد، پس معلوم می‌شود میزان حجیت خبر واحد اعتماد است وثوق است اعم از اینکه مویدی هم از کتاب و سنت داشته باشد یا نداشته باشد. برویم سراغ قرینه سوم، ضمیمه سوم. جواب اذا هنوز نیامده و ضممت و اگر ضمیمه بکنی الی ذلک کله ما یظهر من بعض اسئله که خواندیم این سوالها را، عبد العزیز مهتدی بود ظاهرا عقرقویی بود ظاهرا ابن ابی یعفور بود این دو سه تا را یادم است که اینها می‌آمدند سوال می‌کردند از ائمه آیا فلانی ثقه هست ما از او دینمان را بگیریم؟ حضرت می‌فرمود: بله. از این سوالات چه چیزی معلوم می‌شود؟ معلوم می‌شود کبرای کلی مسلم بوده خبر واحد ثقه حجت بوده از صغری می‌آمده سوال می‌کرده که این آقا وثاقت دارد یا نه. پس قرینه دهم کانه، هفت تا قرینه که قبلا خواندیم سه تا قرینه هم امروز داریم می‌خوانیم می‌شود ده تا قرینه. قرینه دهم آن چیزی است که ظاهر می‌شود از بعض سوالات روایات سابقه که خواندیم آن چیز کدام است؟ من ان العمل بالخبر الغیر العلمی ما یظهر را دارد معنا می‌کند یظهر از آن سوالها که عمل به خبر واحد کان مفروغا عنه کبری کلی بوده عند الرواه. ایشان می‌فرماید از همه اینها که شما این ده تا قرینه را با آن سه تا اجماعی که آن بزرگواران نقل کردند تعلم این جواب اذا است اگر این ده قرینه را توجه بکنید تعلم علما یقینیا علم صد در صد پیدا می‌کنی به صدق ما ادعاه الشیخ ما ادعاه الشیخ چه بود؟ اجماع الطائفه شیخ طوسی ادعا کرده بود که اجماع علماست بر حجیت خبر واحد با این ده قرینه‌ای که ما ذکر کردیم اجماع این بزرگوار اصلاح می‌شود.

۴

حکایت سید محدث جزائری در پاورقی

این نسخه‌هایی که دست من است یک حکایت سه چهار خطی در آن است توی آن نسخه‌ها نیست یعنی حکایتی الآن می‌خواهیم بخوانیم که توی آن نسخه‌ها نیست این کتابی که دست من است این حکایت را دارد من یکساعت پیش که مطالعه می‌کردم به ذهنم اینجور آمد چون این نسخه‌هایی که دست ماست اینها زمان شیخ انصاری چاپ شده بود یعنی این نسخه‌هایی که الآن اینطوری است اینها زمان خود شیخ چاپ شده شیخ این حکایت را اینجا نقل کرده من فکر می‌کنم اواخر عمرش بعدها فهمیده این حکایت واقعیت ندارد لذا گفته خطش بزنید قبلا هم داشتیم اگر نظرتان باشد جاهایی داشتیم که شیخ فرمود این را خط بزنید، امر بضربه، من احتمال می‌دهم این هم از آنها باشد که این نسخه اولیه شیخ این حکایت را نقل کرده بعدها فهمیده واقعیت ندارد لذا امر بضربه. لذا توی نسخه‌های بعدی نیامده علی کل حال به هر دلیلی ما چون این نسخه دستمان است باید از این تبعیت بکنیم حکایت این است: آقای سید جزایری نقل می‌کند از یک آدم موثقی آن آدم موثق می‌گوید یک موقع صاحب مدارک رفته بود نجف زیارت امیرالمومنین (سلام الله علیه)، صاحب مدارک سید محمد موسوی عاملی هم مباحثه صاحب معالم، اینها هر دو از شاگردهای محقق اردبیلی هستند نوعا هم مبنایشان یکی است هم با هم، هم مباحثه بودند هم استادشان یکی است نوعا می‌گویند صاحب معالم صاحب مدارک اینجور گفتند غرض صاحب مدارک از شاگردهای محقق اردبیلی این بزرگوار از علمای خیلی بزرگواری است ایشان می‌رود نجف زیارت. بعد که می‌رود زیارت علما همه می‌آیدند دیدنش. بعد هم دو سه روز بعد ایشان بازدید همه را پس می‌دهد بازدید یک نفر نمی‌رود مولی عبدالله تستری. می‌گویند این یک نفر مانده می‌گوید نمی‌روم، چرا؟ این مبدع است. چرا مبدع است؟ خبر واحد را حجت نمی‌داند اینقدر قضیه مهم بوده، ایشان نتیجه می‌گیرد. می‌گوید اینقدر حجیت خبر واحد مسلم بوده که این سید عاملی نرفته دیدن آن آقا برای اینکه به او خبر دادند این آقا خبر واحد را عمل نمی‌کند و گفته این بدعت در دین است و من زار مبدعا فقد خرب الدین، کسی که از مبدعی زیارت بکند مثل اینکه دین را تخریب کرده. پس بنابراین این هم شاهد خیلی خوبی است عرض کردن توی این کتابها هست ولی توی آن کتابها نیست حکی این حکایت را می‌خواهیم بخوانیم حکی السید المحدث الجزائری عمن یثق به یک کسی که مورد وثوقش بوده برای آقای جزائری نقل کرده، چه چیزی نقل کرده؟ انه ضمیر شان است قد زار السید سید محمد موسوی عاملی صاحب مدارک، ایشان زار المشهد الغروی این مشهد غروی یعنی زیارت امیر المومنین (سلام الله علیه). چون این نجف که الآن ما به آن می‌گوییم نجف، اسمش در اصل زمان حضرت نوح اسمش غری بوده آنوقت هر کسی مال آنجاست به او می‌گویند غروی. این آقایان غروی‌ها نمی‌دانند چیست اسمشان. نوعا توجه ندارند یاء آن یاء نسبت است آنجا اسمش غری بوده هر کس در آنجا زندگی می‌کرده مال آنجا بوده به او می‌گفتند غروی. پس مشهد غروی یعنی زیارت امیرالمومنین و مقصود نجف است بعدها اسمش شده نجف. چرا؟ داستانش این بوده زمان طوفان نوح وقتی آب آمد پسر نوع که جزء ایشان نبود هر چه به پسر گفت بیا توی کشتی آب می‌گیرد غرق می‌شوی گفت یعصمنی هذا الجبل من الماء این مرا حفظم می‌کند هر چه آب زیاد می‌شد ایشان هم می‌رفت بالاتر تا به سر کوه رسید خدای متعال به کوه خطاب کرد که متلاشی شو کوه متلاشی شد سنگهایش در اطراف دنیا پراکنده شد به همان مقداری که ارتفاع روی زمین داشت به همان مقدار گود شد یعنی کوه از جا، آخه این کوهها همان مقدار بالاست همان مقدار پایین است این کوه با آن ارتفاعش که منفجر شد از ریشه هم منفجر شد و شد یک دریاچه. آب هم که آمده بود این کوه که کنده شد اینجا شد یک دریای بسیار عمیق. پسر هم غرق شد اسم آن دریا چه بود؟ نی. اسم آن دریا را گذاشتند نی. سالها گذشت به مرور زمان این دریا خشک شد مردم می‌رسیدند به همدیگر می‌گفتند. نی جف، مبتدا خبر است نی مبتدا و جف فعل ماضی خبر. می‌گفتند خبر داری نی جف. یعنی آن دریای نی خشک شد. شد نی جف. یواش یواش گفتند نیجف. یواش یواش در اثر استعمال گفتند نجف. علی کل حال بدانید هر کسی فامیلی اش غروی است یا هر کسی فامیلی اش نجفی است اینها مال یک جا هستند منتها به اعتبار اسم زمان حضرت نوح اسمش غری بوده منسوب به آنجا را می‌گویند غروی به اعتبار الآن که اسمش نجف است اگر کسی آنجا بود به او می‌گویند نجفی. این‌ها را که گفتم داستان نیست روایت است. عنایت بفرمایید اینهایی را که گفتم اگر بخواهید توی بحار، اتفاقا دو جا هم نقل کرده یکی ج۱۱ یکی ج۱۰۰، البته صد که می‌گویم این بحارهای ایرانی است مکرر این را گفتم بحارهای ایرانی سه جلد بیشتر از بحارهای خارجی است یعنی بحارهایی که توی لبنان چاپ شده سه جلد کمتر است این که من می‌گویم ج ۱۰۰ این بحارهای ایرانی است ج۱۰۰ ص۲۲۶ را نگاه کنید این روایت آنجاست اگر آدم تاریخ نویس هم باشد باید از ائمه تاریخ را بشنود حالا یک کسی اهل شرع و شریعت است اهل دین و دیانت هم نیست تاریخ هم می‌خواهد بنویسد این آدم به ائمه مراجعه کند چون تاریخ معرب تاریک است تاریخ که ما می‌گوییم تاریخ، فارسی اش تاریک است یعنی واقعا قضایا را گاهی قطع می‌کند تاریخ‌ها نوعا صدی ده، صدی بیست، صدی پنجاه دروغ است گاهی صد در صد دروغ است این برای همین است تاریک بوده این یک مبانی ای در اختیار داشته یک فحص‌هایی کرده این تاریخ را انتخاب کرده گاهی صدی ده صدی بیست مثلا دروغ در می‌آید اما اگر تاریخ را از ائمه انسان بگیرد هیچ تاریخ نویسی این را نگفته این را فقط امام صادق عليه‌السلام فرموده علی کل حال آدم اگر اهل شرع و شریعت و دین و دیانت هم که نیست تاریخ نویس تنها هم که بخواهد باشد به این اهل بیت باید مراجعه بکند خلاصه مطلب آقا، راجع به نجف، مشهد غروی، دیگه امام صادق عليه‌السلام نگفته چرا غری می‌گویند. ما باید به قول حضرت عمل بکنیم یعنی ایشان این مقدار را فرمودند وجه تسمیه نجف را فرمودند اما وجه تسمیه نی و غری و اینها را نگفتند خلاصه مطلب این آقای بزرگوار می‌رود مشهد غروی یعنی زیارت امیرالمومنین (سلام الله علیه) بعد آنجا می‌آیند دیدن ایشان. صاحب مدارک زار المشهد الغروی فزاره العلماء علما آمدند دیدنش. ایشان هم بازدید پس داد و زارهم الا المولی عبدالله التستری فقیل للسید فی ذلک گفتند آقا چه شد اینجا را نرفتی از قلم انداختی فاعتذر سید عذر می‌آوردکه انه لا یری العمل بالخبر الواحد ایشان عمل به خبر واحد نمی‌کند فهو مبدع و نقل فی ذلک روایتی هم نقل می‌کند که مضمونش این است من زار مبدعا فقد خرب الدین این آقا الآن با این کارش مبدع است و من اگر از این زیارت بکنم تخریب دین می‌شود ایشان می‌گوید و هذا حکایه عجیبه واقعا هم خیلی عجیب است چون این آقای تستری کتاب دارد کتاب اصولی دارد کتاب فقهی دارد خبر واحد را حجت می‌داند چطور چنین چیزی شده مگر اینکه اینجوری توجیه بکنیم بگوییم مال زمان جوانی‌هایش بوده اگر این داستان راست باشد عرض کردم ممکن است اصلا داستان درست نباشد ولی اگر این داستان درست باشد باید یک توجیهی بکنیم بگوییم آن موقعی که، یعنی شاید تجدید نظر کرده وقتی دیده صاحب مدارک با او چنین معامله‌ای کرده تجدید نظر کرده مطالعه بیشتری کرده لذا عرض کردم توی کتابهایش تصریح دارد که خبر واحد حجت است پس جمعش به این است اولا نمی‌دانیم داستان درست است یا نادرست است، این اولا. ثانیا بر فرض این داستان درست باشد باید بگوییم این قضیه مال جوانی آقای تستری بوده در جوانی کم تجربه بوده به حساب خودش تحقیقاتی کرده گفته خبر واحد حجت نیست آخر عمرش یک قدری مطالعه بیشتری کرده و تجدید نظر کرده. ایشان می‌فرماید لابد من توجیهها اگر این حکایت درست باشد یک چنین توجیهی باید بکنیم کما لا یخفی علی من اطلع اگر کسی مطلع باشد بر طریقه مولی عبدالله تستری که به آن اشاره کردیم مطلع باشد بر رویه ایشان بر مسلک ایشان در فقه و اصول آنوقت می‌فهمد که ما راست می‌گوییم باید چنین توجیهی بکنیم.

۵

نتیجه گیری مرحوم شیخ از بیان اجماع

و الانصاف تا اینجا آقا ده تا قرینه گفتیم اجماع شیخ طوسی را تثبیت کردیم و ثابت شد که خبر واحد حجت است انصاف مطلب این است ایشان می‌گوید اگر کسی بخواهد به این اجماع هم بی‌اعتنایی کند تا آخر عمرش دیگر هیچ اجماعی نمی‌تواند برایش حاصل بشود کسی که اجماع به این محکمی با این قرائن عشره این اجماع با این استحکام را، اگر کسی در این هم بخواهد تشکیک بکند این تا آخر عمرش در هیچ مسئله‌ای برایش اجماع حاصل نمی‌شود برای اینکه در هیچ مسئله‌ای اجماعی که اینقدر موید داشته باشد ما نداریم لذا می‌فرماید انصاف مطلب این است انه لم یحصل فاعل این لم یحصل خط بعد ما حصل، آن ما حصل که در خط بعد است فاعل این لم یحصل است ایشان می‌فرمایند در هیچ مسئله‌ای که ادعای اجماع در او شده لم یحصل ما حصل فی هذه المسئله. یعنی تمام مسائلی که ادعای اجماع کردند ادعای شهرت کردند هیچکدام آنها مثل این مسئله حجیت خبر واحد اجماعش مهم نیست در هیچ مسئله‌ای که ادعای اجماع در او شده من الاجماعات المنقوله و الشهرة القطعیه و الامارات الکثیره الداله علی العمل ما نداریم حاصل نشده است آن چیزی که حاصل است در این مسئله. پس نه اینکه اجماعش خیلی مهم است فالشاک پس اگر کسی تشکیک بکند در تحقق این اجماع در هذه المساله مساله حجیت خبر واحد، اگر کسی تشکیک بکند در اجماع حجیت خبر واحد لا اراه من نمی‌بینم او را که بخواهد اجماعی برای او حاصل بشود کسی که این را تشکیک بکند ما دیگر چه اجماعی داریم به این مهمی. لااراه من نمی‌بینم او را که یحصل له الاجماع فی مسئله من المسائل الفقهیه بداند دیگر اجماعی برایش به این محکمی پیدا نمی‌شود الا فی ضروریات المذهب بله مگر مسائل ضروری. ضروری که می‌دانید بالاتر از اجماع است هر مسئله‌ای که ضروری است اجماع هم هست اما ممکن است بعضی از مسائل اجماعی باشد ضروری نباشد ایشان می‌گوید در مسائل ضروری اجماع مهمی داریم مثلا ضروری کدام است؟ وجوب نماز وجوب روزه که ضروری دین ماست ایشان می‌فرماید ما هیچ اجماعی به این استحکام نداریم مگر کجاها؟ مگر در مسائل ضروری. چون هر مسئله‌ای که ضروری باشد حتما حتما اجماعی هم هست بله اجماع در آن مسائل ضروری همانطور است ولی اگر آن را بگذارید کنار ما اجماعی به این استحکام که در خبر حجیت خبر واحد داریم نداریم.

تا اینجا چه شد؟ بالاخره چند وقت است سه چهار هفته است داریم زحمت می‌کشیم بالاخره خبر واحد را حجت کردیم ولی یک چیزی هست آن خبر واحدی که اطمینان آور باشد این را دیگر بگذاریم کنارش تا یقین کنیم چه خبری اطمینان آور است؟ ثقه. چیز اضافه‌ای نیست ما که می‌گوییم خبر واحد غیر علمی حجت است یعنی اطمینان آور هم باید باشد و آن با وثاقت و عدالت راوی حل می‌شود لکن الانصاف انصاف این است که ان المتیقین من هذا کله متیقین از همه اینهایی که گفتیم یعنی این قرائنی که نقل کردیم الخبر المفید للاطمینان ظن اطمینانی نه مطلق الظن، مطلق الظن به درد نمی‌خورد همینقدر من ظن پیدا کنم این آقا شاید راست می‌گوید، نه، ظن اطمینانی باید باشد، می‌دانید چه می‌شود؟ اگر این را بگوییم با حرف سید یکی می‌شود نظرتان است چند وقت پیش ایشان گفتند که می‌شود بین شیخ و سید را جمع کنیم، چه جور؟ یعنی شیخ که می‌گوید حجت است سید که می‌گوید حجت نیست جمع کنیم او که می‌گوید فقط خبر علمی حجت است علمی یعنی اطمینانی. او که می‌گوید فقط علمی حجت است غیر علمی حجت نیست علم یعنی اطمینان. شیخ طوسی هم که می‌گوید خبر واحد حجت است مقصودش خبر واحد اطمینان آور است ایشان می‌گوید اگر این کار را بکنیم هم احتیاط کردیم به هر خبری عمل نکردیم همین هم که بین شیخ طوسی و استادش سید مرتضی جمع حاصل می‌شود و لعله یعنی اطمینان، شاید همین اطمینان مراد سید مرتضی است از علم کما اشارنا الیه دو سه هفته پیش که ایشان فرمودند. ایشان می‌فرماید بعضی، این بعضی که الآن می‌خواهیم بخوانیم فاضل قزوینی است که ان شاء الله مال شنبه. لعله مراد السید من العلم همین باشد کما اشارنا الیه آنفا ـ چند صفحه پیش ـ بله ظاهر کلام بعض این بعض فاضل قزوینی است بلکه ظاهر کلام بعضی این است که اصلا مراد سید از خبر واحد که می‌گوید حجت نیست غیر از مراد شیخ طوسی است که می‌گوید خبر واحد حجت است پس تناقض نیست زیرا در تناقض هشت وحدت شرط دان، وحدت موضوع و محمول و مکان، با چهار تای دیگر. یکی از وحداتی که در تناقض شرط است وحدت موضوع است یک موضوعی را این بگوید آره این بگوید نه این می‌شود تناقض. ولی نه اصلا شیخ که می‌فرماید خبر واحد حجت است به یک معنا می‌گوید سید مرتضی که می‌گوید خبر واحد حجت نیست به یک معنای دیگری می‌گوید اصلا تناقض بینشان نیست این بعضی که الآن گفتیم فاضل قزوینی است که این آقا احتمال داده اصلا مراد سید از خبر واحد که می‌گوید حجت نیست غیر از مراد شیخ طوسی است که می‌گوید خبر واحد حجت است آنوقت قال الفاضل القزوینی که همین بعض است.

ومنها : ما ذكره شيخنا البهائيّ في مشرق الشمسين : من أنّ الصحيح عند القدماء ما كان محفوفا بما يوجب ركون النفس إليه. وذكر فيما يوجب الوثوق امورا لا تفيد إلاّ الظنّ (١).

ومعلوم أنّ الصحيح عندهم هو المعمول به ، وليس مثل الصحيح عند المتأخّرين في أنّه قد لا يعمل به لإعراض الأصحاب عنه أو لخلل آخر ؛ فالمراد أنّ المقبول عندهم ما تركن إليه النفس وتثق به.

هذا ما حضرني من كلمات الأصحاب ، الظاهرة في دعوى الاتّفاق على العمل بخبر الواحد الغير العلميّ في الجملة ، المؤيّدة لما ادّعاه الشيخ والعلاّمة.

ذهاب معظم الأصحاب إلى حجيّة الخبر الواحد

وإذا ضممت إلى ذلك كلّه ذهاب معظم الأصحاب بل كلّهم ـ عدا السيّد وأتباعه ـ من زمان الصدوق إلى زماننا هذا ، إلى حجّيّة الخبر الغير العلميّ ، حتّى أنّ الصدوق تابع في التصحيح والردّ لشيخه ابن الوليد ، وأنّ ما صحّحه فهو صحيح وأنّ ما ردّه فهو مردود ـ كما صرّح به في صلاة الغدير (٢) ، وفي الخبر الذي رواه في العيون عن كتاب الرحمة (٣) ـ ، ثمّ ضممت إلى ذلك ظهور عبارة أهل الرجال في تراجم كثير من الرواة في كون العمل بالخبر الغير العلميّ مسلّما عندهم ، مثل قولهم : فلان لا يعتمد على ما ينفرد به ، وفلان مسكون في روايته ، وفلان صحيح الحديث ، والطعن في بعض بأنّه يعتمد الضعفاء والمراسيل ،

__________________

(١) مشرق الشمسين (رسائل الشيخ البهائي) : ٢٦٩.

(٢) الفقيه ٢ : ٩٠ ، ذيل الحديث ١٨١٧.

(٣) عيون أخبار الرضا عليه‌السلام ٢ : ٢٠ ـ ٢٣ ، الحديث ٤٥.

و (١) غير ذلك ، وضممت إلى ذلك ما يظهر من بعض أسئلة الروايات السابقة : من أنّ العمل بالخبر الغير العلميّ كان مفروغا عنه عند الرواة ، تعلم علما يقينيّا (٢) صدق ما ادّعاه الشيخ من إجماع الطائفة (٣).

والإنصاف : أنّه لم يحصل في مسألة يدّعى فيها الإجماع من الإجماعات المنقولة والشهرة العظيمة (٤) والأمارات الكثيرة الدالّة على العمل ، ما حصل في هذه المسألة ، فالشاكّ في تحقّق الإجماع في هذه المسألة لا أراه يحصل له الإجماع في مسألة من المسائل الفقهيّة ، اللهمّ إلاّ في ضروريّات المذهب.

القدر المتيقّن هو الخبر المفيد للاطمئنان

لكنّ الإنصاف : أنّ المتيقّن من هذا كلّه الخبر المفيد للاطمئنان ، لا مطلق الظنّ. ولعلّه مراد السيّد من العلم كما أشرنا إليه آنفا (٥). بل ظاهر كلام بعض احتمال أن يكون مراد السيّد قدس‌سره من خبر الواحد غير مراد الشيخ قدس‌سره.

__________________

(١) في (ر) و (ص) بدل «و» : «إلى».

(٢) في غير (ص) ، (ظ) و (م) : «يقينا».

(٣) وردت هنا في (ر) زيادة ، وهي : «وحكى السيّد المحدّث الجزائري عمّن يثق به : أنّه قد زار السيّد صاحب المدارك المشهد الغروي ، فزاره العلماء وزارهم إلاّ المولى عبد الله التستري ، فقيل للسيّد في ذلك ، فاعتذر بأنّه لا يرى العمل بأخبار الآحاد فهو مبدع ، ونقل في ذلك رواية مضمونها : أنّ من زار مبدعا فقد خرّب الدين.

وهذه حكاية عجيبة لا بدّ من توجيهها ، كما لا يخفى على من اطّلع على طريقة المولى المشار إليه ومسلكه في الفقه ، فراجع».

(٤) في (ت) و (ر) بدل «العظيمة» : «القطعيّة».

(٥) راجع الصفحة ٣٣١.