درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۲۰۷: خبر واحد ۵۹

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

سید مرتضی بعد از اینکه استدلال کرد و دلیل اقامه کرد بر اینکه خبر فقط باید یا علمی باشد یا اگر واحد است محفوف به قرینه علمیه والا خبر واحد مجرد از قرینه حجت نیست ادله اقامه کرد استدلال کرد یک نفر به ایشان اشکال کرده می‌گوید این حرفهای شما برخلاف رویه علماست برخلاف گفتار ائمه است اما علما، رویه شان این است در استنباط احکام به خبر واحد مراجعه می‌کنند اصلا اخبار واحد حجت است در احکام برای این آقایان. پس بنابراین اینطور که شما می‌فرمایید همه این آقایان اشتباه کردند پس مشی علما بر عمل به خبر واحد است و این خلاف حرف شماست که می‌گویید خبر واحد بی‌قرینه حجت نیست و همچنین برخلاف کلمات ائمه است ائمه (علیهم السلام) در اخبار متعارضه دستور اکید دادند که باید به یکی از آنها عمل بکنید منتها اگر رجحانی بود به آن ذی الراجح اگر نبود به یکدانه‌اش خلاصه عمل بکنید خوب این کاشف از این است که خبر واحد حجت است که ائمه آنجور فرمودند علما هم آنجور عمل کردند. پس این اشکال علیه سید مرتضی. ایشان جواب می‌دهد می‌گوید بله قبول دارم همه علما اینجورند همه علما به خبر واحد عمل می‌کنند این مسلم است اما من نمی‌توانم بخاطر یک امر مشتبه مجمل بیایم دست بردارم از یک کار مقطوع، می‌گوییم کار مقطوع کدام است؟ می‌گوید اینکه خبر واحد بمنزله قیاس است و چون قیاس مقطوع البطلان است خبر واحد هم، اجماع است باشد این اجماعی است که کشف از رضای معصوم نمی‌کند من نمی‌توانم بخاطر یک مشتبه مجمل دست از امر مقطوع مسلم بردارم و چون قیاس مقطوع البطلان است پس عمل به خبر واحد هم مقطوع البطلان است. شیخ ما چه فرمودند؟ فرمودند این دو تا حرفی که شما زدید یکدانه‌اش را ما قبول داریم پس قبول کردید شما که همه علما در استنباط احکام به خبر واحد عمل می‌کنند ما این را از شما می‌پذیریم اما آن جمله که فقط و فقط قائلش شمایید که خبر واحد بمنزله قیاس است آن را از شما نمی‌پذیریم. کفی بذلک موهنا برای وهن و سستی گفتار شما همین بس است که شیخ طوسی اجماع کردند شیخ طوسی، علامه، سید بن طاووس این ادعای اجماعی که اینها کردند همه اینها برخلاف مذهب شماست و آن اجماعها درست است دلیلش هم این است که هفت تا قرینه علمیه ما برای شما نقل می‌کنیم که تمام این قرائن علمیه دلالت دارد بر تایید اجماع شیخ طوسی.

۲

قرینه اول: ادعای مرحوم کشی

اولین قرینه‌اش را دیروز شروع کردیم و آن این است که اجمعت العصابه یعنی اجماع کل علماست بر تصحیح ما یصح عن جماعه. عرض کردم دیروز این جماعت ۱۸ نفرند با اختلاف مرتبه‌ای که بینشان هست هر هجده تا مشترکند در اینکه همه علما قائلند به اینکه صحیح است آنچه را که این ۱۸ نفر تصحیح می‌کنند البته مرحوم فیض این عبارت را خوب معنا کرده چون در معنای این جمله اختلاف است ایشان می‌گوید این جمله کنایه است مرحوم فیض می‌فرماید این جمله کنایه از عدالت این ۱۸ نفر است یعنی این ۱۸ نفر عدالتشان محرز عند الکل است که متهم به کذب نیستند عدالت و وثاقت این ۱۸ نفر مسلم است این جمله معنایش این است که عرض کردم یک معنای دیگر در کتابهای رجالی و درایی کردند که آن معنا درست نیست این جمله معنایش این است که این ۱۸ نفر متهم به کذب نیستند عدالتشان محرز است برای همه. هر چه اینها گفتند صحیح است ما هم باید بگوییم صحیح است حالا عنایت بکنید سید مرتضی می‌خواهد از این جمله به نفع خودش استفاده بکند سید می‌فرماید اجماع داریم بر اینکه، یعنی اجماع کل علماست هر چه که این ۱۸ نفر گفتند صحیح است ما هم باید بگوییم صحت دارد یعنی اجماع بر صحت است بعد هم می‌گوید صحت یعنی مقطوع الصدور. عبارت معنایش این می‌شود یعنی تمام علما گفتند این ۱۸ نفر هر چه گفتند مقطوع الصدور است ـ سید دارد می‌گوید ـ سید مرتضی این جمله را یک جوری معنا می‌کند که به نفع خودش است می‌گوید مگر ما اتفاق کل نداریم هر چه اینها گفتند صحیح است ما هم باید بگوییم صحیح است خوب معقد اجماع صحت است معنای صحت چیست؟ یعنی مقطوع الصدور. پس معنایش این است اجمعت العصابه هر چه این ۱۸ نفر گفتند مقطوع الصدور است پس نتیجتا خبر مقطوع الصدورش حجت است غیر مقطوع الصدور حجت نیست.

ایشان می‌فرمایند این غلط است اینجور نیست ما اجماع نداریم بر صحت اجماع داریم بر تصحیح. تصحیح غیر از صحت است اجماع داریم هر چه را اینها تصحیح کردند ما هم باید تصحیح کنیم یعنی تلقی به قبول بکنیم و بر طبقش عمل بکنیم نه اینکه اینها هر چه گفتند صحیح است فرق است بین اینکه بگوییم باید عمل بکنیم به خبر اینها، حجت است، یا بگوییم هر چه اینها گفتند صحیح است کی علما گفتند هر چه اینها می‌گویند صحیح است علما گفتند هر چه را که اینها تصحیح کردند شما هم تصحیح بکنید یعنی بر طبقش عمل بکنید معقد اجماع تصحیح است نه صحت. این اولا.

و ثانیا حالا آمدیم معقد اجماع صحت باشد چه کسی گفت معنایش مقطوع الصدور است؟! عنایت کردید سید مرتضی دوتا کار کرده گفته اولا معقد اجماع صحت است یعنی اجماع علماست هر چه این ۱۸ نفر گفتند ما هم باید بگوییم صحیح است و بعد هم گفته صحیح یعنی مقطوع الصدور آنوقت معنایش این می‌شود یعنی کل علما گفتند این ۱۸ نفر هر خبری دادند شما باید بگویید اینها مقطوع الصدور است پس کانه اجماع کل است بر اینکه اخبار مقطوع الصدور حجت است شیخ می‌فرماید اینجور نیست اولا اجماع بر صحت نداریم اجماع بر تصحیح داریم عنایت داشته باشید تصحیح یعنی حجت است یعنی هر چه اینها گفتند شما تصحیح کنید یعنی بگویید صحیح است عمل کنید بر طبقش نه اینکه اینها هر چه گفتند بگویید صحیح است و بعد هم صحیح یعنی مقطوع الصدور. ایشان می‌فرمایند اولا اجماع بر تصحیح است نه بر صحت این اولا. بر فرض هم اجماع بر صحت باشد معنای صحت مقطوع الصدور نیست معنای صحت این است که یعنی این اخبار موثق است پس نتیجتا آقا سید مرتضی استفاده‌ای که از این جمله می‌خواهند بکنند درست نیست. من تلک القرائن این ادعای آقای کشی است گفته اجماع عصابه است بر تصحیح ما یصح عن جماعه، که شعرش را هم دیروز خواندم فان من المعلوم ان معنی التصحیح المجمع علیه نه اینکه اجماع عصابه است بر تصحیح، ایشان می‌گوید آن معنای تصحیحی که معقد اجماع است اجماع بر او قائم شده این است هو عد خبره باید خبر هولاء بگوید خبره یعنی خبر هولاء الجماعه، نه اینکه مفرد بیاورد، ایشان می‌فرماید معنای تصحیحی که معقد اجماع است اجماع داریم بر تصحیح معنایش این است یعنی این ۱۸ نفر هر خبری دادند ما باید بگوییم آن خبر صحت دارد صحت دارد یعنی چه؟ بمعنی عملهم به معنای این جمله این است هر چه را که اینها تصحیح کردند شما تلقی به قبول بن یعنی چه؟ یعنی عمل بکن لاالقطع بصدوره دارد رد می‌کند سید مرتضی را. معنای تصحیح یعنی عمل کن یعنی تلقی به قبول بکن نه اینکه حکم بکن به قطع به صدور این اخبار. ایشان می‌فرماید اینجوری نیست اسم نمی‌آورد ولی سید را دارد رد می‌کند ایشان. چرا اینطوری نیست؟ برای اینکه اولا الاجماع وقع علی التصحیح لا علی الصحه یعنی اجماع داریم هر چه اینها گفتند شما تصحیح بکن یعنی عمل کن بر طبقش نه اینکه اجماع داریم هر چه اینها گفتند بگو صحیح است این اولا. مع یعنی ثانیا، بر فرض هم اجماع بر صحت باشد ان الصحه عندهم هو الوثوق هر چه اینها گفتند صحیح است یعنی هر خبری اینها به شما دادند شما بگو این خبرها موثق است این خبرها قابل رکون است لذا ایشان می‌فرماید اولا اجماع بر صحت نیست بر تصحیح است و ثانیا مع یعنی ثانیا بر فرض هم اجماع بر صحت باشد ولی صحت عند العلما علی ما صرح غیر واحد غیر واحد یعنی خیلی، بسیاری از علما صحت را معنا کردند شیخ بهایی در کتاب مشرق الشمسین، شیخ یوسف بحرانی در کتاب حدائق، بسیاری از بزرگان همه اینها آمدند معنا کردند معنای صحت عباره عن الوثوق و الرکون خبر اینها هر چه دادند بگو صحیح است یعنی هر خبری اینها به شما دادند بگو موثق است معامله خبر صحیح با اینها بکن و اعتماد و رکون بکن به خبر اینها. لاالقطع و الیقین معنای صحت قطع و یقین نیست. خلاصه آقا سید مرتضی برای اینکه حرف خودش را به کرسی بنشاند این جمله را اینجوری معنا کردند یعنی همه علما، گفتند هر چه اینها می‌گویند صحیح است شما هم بگویید صحیح است بعد هم گفته صحیح یعنی مقطوع الصدور آنوقت نتیجه گرفته که خبر واحد فقط در صورتی حجت است یعنی خبر وقتی حجت است یا مقطوع الصدور باشد یا محفوف به قرائن علمیه.

عنایت بفرمایید آقا این استدلال هنوز تمام نیست می‌خواهیم چه شاهدی بیاوریم؟ آخه آنها چه می‌گویند؟ خبر واحد وقتی حجت است که قرینه علمیه داشته باشد. از کجا؟ از کتاب و از سنت. یعنی از کتاب خدا و سنت متواتره خبری حجت است که هم قرآن تصدیق بکند آن خبر را و هم سنت متواتره. می‌خواهند این را بگویند این را ضمیمه‌اش بکنید ما این همه اخبار داریم دیروز اگر نظرتان باشد گفتیم فقط می‌گویند جابر هفتاد هزار خبر نقل کرده زراره چندین هزار محمد بن مسلم چندین هزار ابن عمیر چندین هزار، که آنروز فرض کردیم حالا صد هزار تا خبر. ما صد هزار خبر داریم مگر آیات قرآن چند تاست؟ پانصدتاست بیشتر از پانصدتا آیه قرآن نداریم در مورد احکام. آیات الاحکام قرآن نهایتش پانصد تا است فرض بفرمایید پانصدتا هم سنت متواتره داریم خوب ما قرینه علمیه‌مان هزارتاست این هزارتا چطور می‌تواند صد هزار خبر را برای ما بیاید تایید بکند شما که می‌گویید خبری حجت است که از کتاب خدا و سنت متواتره موید داشته باشد امکان ندارد صد هزار خبر به دست ما رسیده شما می‌خواهید بگویید تمام آنها وقتی حجت است که دانه دانه شان قرآن امضا کند و حال آنکه همه آیات الاحکام قرآن پانصدتا بیشتر نیست. این اولا. و ثانیا ما در مقام فی الجمله هستیم موجبه جزئیه، ما یک دانه خبر هم که ثابت بکنیم که خبر واحد بی‌قرینه حجت هست یکدانه خبر هم که ما ثابت بکنیم که بی‌قرینه و حجت است کافی است. چرا؟ چون سید مرتضی سلب کلی است و ما در مقابل آن سلب کلی یکدانه خبر واحد بی‌قرینه را که حجت بکنیم کفایت می‌کند. اینها را باید ضمیمه بکنید الآن ایشان این قرینه‌ای که آوردند قرینه آوردند که خبر واحد بی‌قرینه علمی هم حجت است خوب ایشان ندارند اینها را، ضمیمه‌اش بکنید بگویید اخباری که این ۱۸ نفر گفتند دهها هزار خبر از ناحیه این ۱۸ نفر به ما رسیده و امکان ندارد این دهها هزار خبری که از ناحیه این ۱۸ نفر به ما رسیده امکان ندارد دانه دانه اینها از کتاب خدا و سنت متواتره شاهد داشته باشد پس نتیجتا ما داریم خبر واحد بدون قرینه علمیه از کتاب و سنت متواتره و حجت است و همین برای ما بس است.

سوال: ممکن است یک آیه مثلا پنج شش تا خبر را تایید کند.

جواب: ممکن که به درد نمی‌خورد ممکن است الآن شب باشد عرض کردیم امکان ندارد شما می‌گویید ممکن است امکان ندارد نه امکان ذاتی، امکان وقوعی. نمی‌شود صد هزار خبر، توی این صدهزار خبر نداریم یکدانه خبر که از قرآن موید نداشته باشد؟ نداریم! عرض کردیم صد هزارتا خبر در نظر بگیرید توی این صد هزار خبر یکدانه خبر داریم که این یکدانه خبر نه توی قرآن باشد و نه توی سنت. همان یکدانه بس است. ما در مقام فی الجمله هستیم یعنی یکدانه خبر واحد بی‌قرینه علمیه را ما حجیتش را ثابت بکنیم کافی است برای رد آقای سید مرتضی. این مال قرینه اول.

۳

قرینه دوم: ادعای نجاشی و شهید اول در ذکری و صاحب کشف الرموز در مرسلات

برویم سراغ قرینه دوم: و منها دعوی النجاشی نجاشی رجالی دارد من از چاپ بیروت آدرس می‌دهم توی ایران هم چاپ شده جلد۲ صفحه۲۰۶ چاپ بیروت چون با چاپهایی که اینجا هست فرق دارد. ایشان آمدند گفتند مرسلات ابن ابی عمیر حجت است ایشان مرسلاتش به منزله مسندات دیگری است اگر راوی بیاید بگوید عن عن عن تا برساند به معصوم، به این می‌گویند روایت مسنده، یک یک رجال سند را نقل کرده اما اگر بگوید قال الصادق به می‌گویند روایت مرسله. اینجا آقای ابن ابی عمیر یک امتیازی دارد بین روات. گفتند مرسلات ایشان حجت است. چطور دیگران مسنداتشان حجت است ایشان مرسل یعنی یک خبر بدون سند هم برای ما نقل بکند حجت است سر اینکه اخبار ابن ابی عمیر نوعا و بلکه کلا مرسل است سرش این است ایشان چهار سال زندان بوده و شکنجه و چقدر اذیت کردند بعد از چهار سال آمد دید کتابها همه از بین رفته باران و... آمده بود نوعا اینها همه از بین رفته بود ایشان اسنادی برایش نبود چون همه آنها را با اسناد نوشته بود اسناد دیگر از یادش رفته بود خود روایات را نقل می‌کرد حالا این آقا چونکه اینجور شده مرسلات یعنی روایات بدون سند هم اگر برای ما نقل بکند این روایات حجت است حالا چرا حجت است؟ می‌گویند برای اینکه ایشان اینجوری بوده مسنداتش را هم از ثقه نقل می‌کرده آخه این روات ما گاهی خودشان ثقه هستند اما هم از ثقه نقل می‌کنند هم از غیر ثقه. مثلا عبدالله بن سنان می‌گویند ثقه است محمد بن سنان می‌گویند ثقه نیست بعضی این روات ما هم از محمد نقل می‌کنند هم از عبدالله ولی ابن ایشان اینجوری نبوده ایشان فقط از عبدالله بن سنان نقل می‌کند یعنی آن موقع هم که می‌خواهد مسند نقل بکند از ثقه نقل می‌کند خوب این کاشف از این است این آدمی که در مسنداتش هم فقط از ثقه نقل می‌کند این آدم حتما مرسلاتش را هم از ثقه نقل می‌کند چونکه آن عادت را ما از ایشان می‌دانیم در مسندات قهرا مرسلاتش را هم می‌دانیم از ثقه نقل کرده نتیجتا چه می‌شود؟ پس اگر گفتیم مرسلات ابن ابی عمیر حجت است برای این است چون خبر ثقه حجت است ایشان هم فقط از ثقه نقل می‌کند از اینجهت مرسلاتش حجت است اگر خبر ثقه حجت نبود معنا نداشت بگوییم مرسلات ایشان حجت است چرا مرسلات ایشان حجت است؟ برای اینکه فقط از ثقه نقل می‌کند پس معلوم می‌شود خبر ثقه حجت است که ایشان اگر مرسلی هم بگوید آن هم حجت است این قرینه است بر اینکه خبر واحد ثقه ولو قرینه علمیه هم نداشته باشد حجت است. جمله دوم یعنی قرینه دوم دعوی نجاشی است که فرموده مراسیل ابن ابی عمیر مقبوله عند الاصحاب یعنی همه علمای ما مرسلات ایشان را عین مسندات دیگر رفتار می‌کنند و هذه العباره شیخ انصاری می‌فرماید این عبارت دلالت دارد بر اینکه عمل می‌کردند اصحاب به مراسیل مثل ابی عمیر. چون یکی دوتا دیگر هم هستند یکی صفوان بن یحیی است یکی ابی نصر بزنطی. مثل ابن ابی عمیر پس می‌شود سه نفر. یعنی ابن ابی عمیر یک نفر، صفوان بن یحیی هم یک نفر و ابی نصر بزنطی هم یک نفر. این عبارت دلالت دارد بر اینکه اصحاب عمل می‌کردند به مرسلات کسانی که مثل ابن ابی عمیر بودند حالا این مرسلات اینها مگر قطع به صدور می‌آورد؟ نه، قطع به صدور نمی‌آورد پس چرا حجت است؟ بخاطر اینکه از ثقه نقل می‌کنند همه عمل می‌کنند به مرسلات ابن ابی عمیر لا من اجل القطع بالصدور نه بخاطر اینکه مرسلات ایشان قطع به صدور می‌آورد بل لعلمهم علم اصحاب، بلکه اگر اصحاب عمل می‌کنند برای اینکه اینها علم دارند انه یعنی ابن ابی عمیر، لایروی و لایرسل الا عن ثقه برای اینکه ایشان هم روایتهای مسندش هم روایتهای مرسلش ایشان فقط از ثقه نقل می‌کند. حالا این نتیجه است: فلولا ما از این نتیجه می‌گیریم که خبر ثقه حجت است برای اینکه اگر خبر ثقه حجت نبود معنا نداشت ما خبرهای ایشان را قبول بکنیم ما چرا خبرهای ایشان را قبول می‌کنیم؟ برای اینکه لایروی در مسندات و لایرسل در مرسلات الا عن ثقه، این کاشف از این است که پس خبر ثقه حجت است که ما به روایات مرسله و مسنده ایشان عمل می‌کنیم ایشان می‌گوید چرا اصحاب عمل می‌کنند به مرسلات ایشان؟ برای اینکه یقین دارند انه یعنی این آقای ابن ابی عمیر لایروی و لایرسل الا عن ثقه. این کاشف از این است که خبر ثقه حجت است که ما به روایات مرسله و مسنده ایشان عمل می‌کنیم ایشان می‌گوید چرا اصحاب عمل می‌کنند به مرسلات ایشان؟ برای اینکه یقین دارند انه یعنی این آقای ابن ابی عمیر لایروی و لایرسل الا عن ثقه. فلولا این نتیجه است قبولهم لما ما یعنی خبر، اگر اصحاب قبول نمی‌کردند آن خبری را که یسنده الثقه الی الثقه یعنی علت اینکه اصحاب خبرهای ایشان را قبول می‌کنند برای این است که خود ایشان ثقه است اسناد هم می‌دهد به ثقه از غیر ثقه نقل نمی‌کند اگر این نبود لم یک وجه لمراسیل ابن ابی عمیر پس معلوم می‌شود خبر ثقه حجیتش مسلم است این آقا هم چون از ثقه نقل می‌کند خبرش حجت است ما از این جمله هم نتیجه می‌گیریم حجیت خبر واحد ثقه عند کل علما. خوب این هم مال ایشان.

و قد ادعاه الشهید الاول فی الذکری ج۱ ص۴۹، این چاپهای جدید اگر ذکری دارید چهار جلد است ج۱ص۴۹ همین حرف را زده منتها صفوان بن یحیی را هم اضافه کرده ابی نصر بزنطی را هم اضافه کرده نجاشی فقط مرسلات ابن ابی عمیر را گفته بود و قد ادعاه الشهید الاول در کتاب ذکری ایضا. ایشان هم همین ادعا را کرده با دو تا اضافه. یکی صفوان بن یحیی و یکی هم ابی نصر بزنطی. این دو نفر. دیگر چه کسی این حرف را زده؟ من کاشف الرموز کشف الرموز یک کتابی است صاحبش آقای ابیطالب آبی، باید از قدما باشد چون محقق که خودش از قدماست این آقای ابیطالب آبی این هم شاگرد محقق بوده قهرا ایشان هم می‌شود از قدما کتابی دارد به نام کشف الرموز ج۱ ص۴۵۲، ایشان هم همان را دارد یعنی ابی نصر بزنطی را ایشان گفته مرحوم شهید جامعتر گفته سه نفر، نجاشی یک نفر گفته ابی ابی عمیر، این آقای ابیطالب آبی هم یک نفر را گفته ابی نصر بزنطی. علی کل حال یا یک نفر یا دو نفر یا سه نفر ما داریم کسانی را که مرسلاتشان حجت است و همچنین آقای ابیطالب آبی صاحب کتاب کشف الرموز، کاشف الرموز می‌شود صاحب کتاب، یعنی آقای کاشف الرموز صاحب کتاب کشف الرموز تلمیذ محقق ایشان هم فرموده ان الاصحاب عملوا بمراسیل بزنطی. پس این هم شد قرینه دوم بر اینکه خبر ثقه حجت است.

۴

قرینه سوم: ابن ادریس حلی

برویم سراغ قرینه سوم: اینکه الآن می‌خواهیم بخوانیم صفحه ۵۶ ما خواندیم صفحه ۵۶ چه بود؟ بحث اجماع. نظرتان است می‌گفتیم بیشتر اجماعات ما حدسی است یعنی علمامی نشینند یک صغری و کبری پهلوی خودشان می‌چینند بعد از آن صغری و کبری حدس می‌زنند که این مسئله اجماعی است همین آقایی که الآن می‌خواهیم اسمش را بخوانیم یکی از آنها ابن ادریس حلی است صفحه ۵۶ مراجعه کنید آنجا مسئله چه بود؟ مسئله را دوباره عنوان می‌کند اگر کسی چند سال نماز قضا دارد آیا باید کسب و کارش را رها کند و نماز بخواند یا نه برود سراغ کسب و کار در خلال هم نماز بخواند مشهور قائل به مواسعه‌اند می‌گویند در توسعه هستید برو سراغ کسب و کارت در خلال هم نمازهایت را بخوان. ولی بعضی‌ها قائل به مضایقه هستند می‌گویند نه وقت ضیق است قائل به فوریت اند می‌گویند کسب و کار را رها کن فقط بنشین واجباتت را قضا کن. بمناسبت این مسئله آقای ابن ادریس یک رساله‌ای نوشته بنام خلاصه الاستدلال که چاپ نشده هیچ بلکه می‌گویند گم شده این کتاب. غرض چاپ که حتما نشده آن نسخه خطی هم از بین رفته. ولی سینه به سینه این مسئله از ایشان معروف است ایشان آمده ادعای اجماع کرده گفته اطبقت الامامیه که همه قائلند به فوریت. یک چنین ادعای اجماعی آقای ابن ادریس کرده از آن اجماعهای حدسی است واقعیت ندارد ولی ایشان یک صغری و کبری چیده، لذا به همین مناسبت ما رد کردیم آنجا ولی در عین اینکه حرفش را رد کردیم می‌خواهیم از حرفش یک قرینه‌ای را استفاده بکنیم ما به ایشان می‌گوییم شما از کجا چنین ادعای اجماعی می‌کنید می‌گویید اجمعت الامامیه همه قائلند به مضایقه همه قائلند به فوریت؟ برای ما یک صغری و کبری می‌چیند می‌گوید همه علمای ما روایات مضایقه را نقل کردند چون روایاتی داریم که ظهورش در وجوب مضایقه است یعنی فوری انسان باید نمازهایش را انجام بدهد این صغرای ایشان، می‌گوید همه علمای ما روایات مضایقه را نقل کردند و راوی‌هایش هم همه موثق است یعنی راوی‌های روایت مضایقه تمام رواتش موثق است و تمام علمای ما این روایات را در کتابشان نقل کردند، این صغری. بعد کبری: همه علما گفتند رد خبر ثقه جایز نیست یعنی واجب است خبر ثقه را آدم قبول بکند نتیجه‌اش چه می‌شود؟ پس نتیجه‌اش این است همه قبول دارند مضایقه واجب است عنایت کردید صغری چه شد؟ به او می‌گوییم از کجا چنین ادعای اجماعی می‌کنید که همه قائلند؟ می‌گوید برای اینکه روایات مضایقه را همه نقل کردند رواتش هم که موثق است، این صغری. و همه قبول دارند که خبر موثق را نمی‌شود رد کرد واجب است به آن عمل کرد این صغری این کبری نتیجه‌اش این است پس همه قبول دارند که مضایقه واجب است. این حرف درست نیست ما آنجا رد کردیم و گفتیم اینها اجماعات حدسی است ولی می‌خواهیم از آن بعنوان شاهد استفاده بکنیم یعنی می‌خواهیم از این جمله این استفاده را بکنیم که همه گفتند خبر موثق ردش جایز نیست یعنی قبولش واجب است ما هم همین را می‌خواهیم پس خبر موثق طبق اعتراف آقای ابن ادریس حلی ردش جایز نیست قبولش واجب است این هم نتیجتا شد موید سوم برای اینکه خبر ثقه حجت است ولو به اینکه مقرون به قرائن علمیه هم نباشد. و منها رفتیم سراغ منها سوم، قرینه سوم: ما ذکره ابن ادریس حلی ـ فی رساله خلاصه الاستدلال التی این خلاصه را ایشان صنفها فی مساله فوریه القضاء ـ ایشان در آن خلاصه الاستدلال در مقام دعوای اجماع بر مضایقه در مقام اینکه انها یعنی مضایقه مما اطبقت الامامیه آمده گفته مضایقه را اجمعت الامامیه الا نفر یسیر من الخراسانیین که آنروز عرض کردیم که من هنوز نفهمیدم این خراسانی کیست یک نفر دو نفر از خراسانی‌ها ـ ابن ادریس دارد می‌گوید چون الآن خراسان که ما می‌گوییم یعنی استان مشهد، خیلی هم وسیع است اما خراسان سابق منطقه شرق را می‌گفتند که شوروی و خیلی از کشورها را شامل می‌شده غرض این یک نفر دو نفر از خراسانی، آنروز عرض کردم من تا حالا نتوانستم بفهمیم کیستند. آقای ابن ادریس می‌گوید انها این مضایقه از آن احکامی است که اجماع امامیه بر اوست مگر یک نفر دو نفر، نفر یسیر من الخراسانیین. در این مقام این مسئله قال از اینجا شاهد ماست در مقام تقریب اجماع، یعنی خواسته این اجماع را ثابت بکند این جملات را فرموده: ان ابنی بابویه ابنی بابویه کیستند؟ مرحوم صدوق که در ری است و پدر بزرگوارش که اینجا پشت مدرسه قبرشان است که شیخ القمیین به ایشان می‌گویند ابن ادریس می‌گوید ابنی بابویه یعنی صدوق و پدرش و دیگر اشعریین، اشعر یک قبیله‌ای است مال یمن، آنهایی که مال آنجا هستند به آنها می‌گویند اشعری. ابوالحسن، اشعری ابوموسی اشعری منتها یک طائفه خیلی مهمی توی اینها هست صدها سال است آمدند توی قم که اشعریین نوعا در قم زندگی می‌کردند ایشان می‌فرماید صدوق و پدرش و اشعریین، اشعریین چه کسانی اند؟ آنها بزرگانشان مثل سعد بن عبدالله سعید بن سعد، محمد بن علی بن محبوب، اینها و همچنین قمیین، قمیین چه کسانی اند؟ همه آنها، علی بن ابراهیم، ابراهیم بن هاشم، محمد بن حسن ولید همان کسی که اسمش را آوردیم و گفتیم استاد صدوق است آمده گفتند تمام اینها عاملند به اخبار متضمنه مضایقه. این صغری. اگر از ایشان بپرسیم از کجا این ادعای اجماع را کردید؟ جواب می‌دهد می‌گوید همه علمای ما به این اخباری که دلالت بر مضایقه دارد عمل می‌کنند. از کجا می‌دانی عمل می‌کنند؟ لانهم ذکروا برای اینکه این علما گفتند انه لایحل یعنی لایجوز رد الخبر الموثوق برواته گفتند خبری که رواتش موثق است نمی‌شود رد کرد یعنی چه؟ یعنی یجب. یعنی انسان به خبر ثقه باید عمل بکند عنایت کردید صغری و کبری را؟ آقای ابن ادریس شما از کجا ادعای اجماع می‌کنید که علما همه فوری هستند مضایقه‌ای هستند؟ این جواب را می‌دهد می‌گوید همه علمای ما اخبار مضایقه را نقل کردند و همه علمای ما هم گفتند رد خبر موثوق جایز نیست پس کانه همه علمای ما گفتند اگر کسی نماز قضا داشته باشد فورا باید انجام بدهد انتهی حرف ایشان.

حالا شیخ می‌خواهد نتیجه بگیرد می‌گوید این آقای بزرگوار استدل علی مذهب الامامیه این مذهب امامیه را از کجا بدست آورد که قائلند به فور؟ استدلال کرد بذکرهم برای اینکه این امامیه همه نقل کردند اخبار مضایقه را، ایشان استدلال کرده بر این مذهب امامیه بذکرهم لاخبار المضایقه و ذهابهم الی العمل بروایه الثقه گفته همه اینها می‌گویند عمل به روایت ثقه واجب است ردش جایز نیست آنوقت استنتج من هاتین المتقدمتین یعنی از این صغری و کبری چه نتیجه‌ای گرفته؟ ذهابهم الی المضایقه از این نتیجه گرفته که همه علما مضایقه‌ای هستند. عرض کردیم این حرف باطل است آنجا رد کردیم گفتیم اینها اجماعات حدسی است به درد نمی‌خورد ولی چرا دوباره اینجا نقل کردیم؟ برای همین جمله که ایشان فرموده علما همگی گفتند خبر موثق را نمی‌شود رد کرد یعنی واجب است عمل به خبر موثق. این هم قرینه سوم که خبر واحد ثقه ولو محفوف هم نباشد به قرینه علمیه، حجت است.

حالا ایشان یک تعجبی می‌کند می‌گوید لیت شعری من که هنوز نفهمیدم چکار دارد می‌کند این آقا. این حرفهای شما چیست آن مرامت چیست؟! می‌دانید که ابن ادریس از طرفداران سید مرتضی است سرسخت مخالف با خبر واحد است ایشان از کسانی است که می‌گوید خبر یا باید مقطوع الصدور باشد قطعا یا اگر هم واحد است محفوف به قرینه علمیه. این مذهب ایشان است خوب این حرفهای شما با آن مذهبتان سازگار نیست شما الآن می‌گوید خبر ثقه ولو محفوف هم نباشد حجت است و حال آنکه در مقام ابراز مذهبتان تبعیت از سید می‌کنید ایشان می‌گوید من که نفهمیدم ای کاش شعور داشتم می‌فهمیدم چگونه بین اینها را ما جمع کنیم از یک طرف مذهبتان آن است می‌گویید حتما حتما باید مقرون به قرینه علمیه باشد از این طرف اینجا توی این عباراتتان به ما می‌گویید خبر ثقه ولو قرینه علمیه هم نباشد حجت است لیت شعری ای کاش من می‌فهمیدم اذا علم ابن ادریس ان مذهب هولاء خبر ان خط بعد است (وجوب العمل بروایه الثقه) ابن ادریس الآن علم پیدا کرده که مذهب هولاء، این چند نفری که اسم بردیم، مذهب اینها وجوب عمل به روایت ثقه است خوب اینها چه کسانی اند؟ هولاء الذین هم اینها بعضی‌هایشان از اصحاب ائمه بودند حسن بن محبوب و بعضی از این اشعریان خدمت معصوم رسیده بودند این هولاء که شما اسم بردید اینها اصحاب ائمه‌اند اینها یحصل العلم بقول الامام عن اتفاقهم اینها اینقدر جلالت مقام دارند که از قول اینها شما آمدید ادعای اجماع کردید اجماع هم که کاشف از رای معصوم است. حالا ایشان می‌فرماید این آقای ابن ادریس که می‌داند مذهب اصحاب ائمه وجوب عمل به روایت ثقه است می‌داند که اصحاب ائمه گفتند لایحل ترک العمل بروایه الثقه همه اینها این را گفتند فکیف تبع السید این آقایی که این حرفها را اینجا اعتراف کرده و می‌گوید خبر ثقه ردش جایز نیست قبولش واجب است چگونه آمده تبعیت کرده از سید مرتضی در مسئله حجیت خبر واحد و گفته خبر واحد حجت نیست مگر اینکه قرینه قطعیه باید کنارش باشد. این دوتا با هم نمی‌خواند الا ان یدعی مگر اینکه آقا یا در این عبارت اینجا تصرف بکنیم یا در مذهبش تصرف بکنیم اینها نمی‌سازد با هم، آنجا می‌گوید حتما حتما باید مقرون به قرینه علمیه باشد تا حجت بشود اینجا می‌گوید نه، همینقدر که ثقه باشد حجت است یا باید در این عبارت اینجا تصرف بکنیم که با آن مذهبش بسازد یا در آن مذهبش باید تصرف بکنیم که با این عبارت بسازد. اینجا چگونه تصرف می‌کنیم؟ می‌گوییم ایشان که گفته جایز نیست رد خبر ثقه مقصودش از ثقه یعنی مقطوع الصدور. درست هم نیست ولی شاید مقصودش این باشد خبر ثقه را نمی‌شود رد کرد یعنی خبر مقطوع الصدور. اگر این کار را بکنیم خوب با آن مذهب جور در می‌آید یا نه در او تصرف بکنیم بگوییم ایشان به تبع سید گفته خبر فقط علمی حجت است علم یعنی اطمینان. چند روز پیش داشتیم ما، یعنی اگر سید مرتضی و ایشان می‌گویند خبر فقط علمی حجت است علم به معنای قطع و یقین نیست علم به معنای اطمینان است از خبر ثقه هم اطمینان حاصل می‌شود لذا ایشان می‌گوید اصلا من نمی‌فهمم این حرف با آن مرام چیست الا ان یدعی، تصرف در اینجا می‌خواهیم بکنیم اگر ادعا کند بگوید مراد من از ثقه که گفتم ردش جایز نیست من یفید قوله القطع ثقه یعنی کسی که خبرش قطع آور است و فیه مالا یخفی اگر واقعا این عذر را می‌خواهد بیاورد که حرفش باطل است کی خبر ثقه برای انسان قطع صد در صد می‌آورد او یکون تصرف در مذهبش بکنیم یعنی این آقا ادعا بکند که مرادش و مراد سید که می‌گویند خبر علمی حجت است مرادشان ما یفید الوثوق والاطمینان است اگر گفتند خبر حتما باید علمی باشد نه علم به معنای قطع و یقین، علم به معنای اطمینان نه علمی که یفید الیقین علی ما ذکرناه سابقا که ما این حرف را قبلا زدیم. چه وقت؟ آنروزی که می‌خواستیم جمع کنیم بین کلام سید و شیخ ما این جمله را آنجا گفتیم. خلاصه مطلب آقا ظاهر این عبارت با ظاهر آن مذهب نمی‌سازد مگر یا تصرفی در این بکنیم که با مذهبش بسازد یا در مذهبش یک تصرفی بکنیم که با این بسازد.

۵

قرینه چهارم: کلام محقق در معتبر

برویم سراغ منها چهارمی: منها ما ذکره المحقق فی المعتبر صفحه ۶ این قدیمی‌ها را من دارم جدیدی‌ها را نمی‌دانم این محقق در کتاب معتبر، همان محقق صاحب شرایع در کتاب معتبر در مساله حجیت خبر واحد قال ایشان فرموده افرط الحشویه عنایت بکنید آنروزی که ما آن عبارتها را خواندیم این حشویه را من توضیح دادم این قدما چه شیعه چه سنی هم توی شیعه‌ها اصولی دارد هم توی سنی‌ها. و هم توی شیعه‌ها اخباری دارد و هم توی سنی‌ها. اگر نظرتان باشد من آنروز عرض کردم اخباریین سنی‌ها را می‌گویند حشویه، مال ما را می‌گویند اخباری. علی کل حال اخباریین ما که همان حشویه حساب می‌شوند اینها در اصول عقائد هم به خبر واحد عمل می‌کنند حالا چرا حشویه می‌گویند به اینها؟ حشو به معنای هجر است یعنی هجرت. چرا به اینها می‌گویند حشویه یعنی هجریه؟ برای اینکه اینها در اصول عقائد به عقل استدلال می‌کردندیک طائفه‌ای بودند در عامه که اینها برای اثبات اصول عقائد به استدلالات عقلی تمسک می‌کردند ابوالحسن بصری آمدند منعشان کرد هجرشان کرد از این کار، گفت فقط به کتاب و سنت عمل بکنید پس اینها شدند حشویه یعنی هجریه برای این است چون ابوالحسن بصری اینها را هجرشان کرد دورشان کرد از آن استدلالهای عقلی. عرض کرد برای اثبات اصول عقاید برای اثبات صانع برای اثبات مثلا پیغمبر گفته باید به کتاب و سنت شما تمسک بکنید هجرشان کرد آنوقت روی این حساب اخباریین ما را هم می‌شود گفت هشویه، چرا؟ چون اینها هم مهجورند چون اینها هم هجر کردند از استدلالات عقلی. هر چه از آنها سوال می‌کنیم می‌گویند روینا. چرا خدا هست؟ روینا. چرا پیغمبر هست؟ روینا. چرا پیغمبر معصوم است؟ روینا. پس نتیجتا این حشویه‌ای که مرحوم محقق دارد اینجا می‌گوید شامل اخباریین ما هم می‌شود. چرا؟ چون حشویه یعنی هجریه یعنی آنهایی که استدلالات عقلی را گذاشتند کنار فقط و فقط در اصول عقاید به کتاب و سنت تمسک می‌کنند. بقیه عبارتهای ایشان می‌ماند برای فردا.

القرائن على صدق الإجماع المدّعى من الشيخ

بذلك موهنا ، بخلاف الإجماع المدّعى من الشيخ والعلاّمة ؛ فإنّه معتضد بقرائن كثيرة تدلّ على صدق مضمونه وأنّ الأصحاب عملوا بالخبر الغير العلميّ في الجملة.

١ - ما ادّعاه الكشّي

فمن تلك القرائن : ما ادّعاه الكشّيّ ، من إجماع العصابة على تصحيح ما يصحّ عن جماعة (١) ؛ فإنّ من المعلوم أنّ معنى التصحيح المجمع عليه هو عدّ خبره صحيحا بمعنى عملهم به ، لا القطع بصدوره ؛ إذ الإجماع وقع على التصحيح لا على الصحّة ، مع أنّ الصحّة عندهم ـ على ما صرّح به غير واحد (٢) ـ عبارة عن الوثوق والركون ، لا القطع واليقين.

٢ - دعوى النجاشي

ومنها : دعوى النجاشيّ أنّ مراسيل ابن أبي عمير مقبولة عند الأصحاب (٣). وهذه العبارة تدلّ على عمل الأصحاب بمراسيل مثل ابن أبي عمير ، لا من أجل القطع بالصدور ، بل لعلمهم بأنّه لا يروي أو لا يرسل إلاّ عن ثقة ؛ فلو لا قبولهم لما يسنده الثقة إلى الثقة لم يكن وجه لقبول مراسيل ابن أبي عمير الذي لا يروي إلاّ عن الثقة.

والاتّفاق المذكور قد ادّعاه الشهيد في الذكرى (٤) أيضا. وعن

__________________

(١) اختيار معرفة الرجال ٢ : ٥٠٧ ، الترجمة ٦٧٣٩.

(٢) كالشيخ البهائي ، انظر مشرق الشمسين (رسائل الشيخ البهائي) : ٢٦٩ ، والمحدّث البحراني في الحدائق ١ : ١٤ ، والمحقّق القمي في القوانين ١ : ٤٨٤ ، وصاحب الفصول في الفصول : ٣٠٩.

(٣) انظر رجال النجاشي : ٣٢٦ ، رقم الترجمة ٨٨٧.

(٤) الذكرى ١ : ٤٩.

كاشف الرموز تلميذ المحقّق : أنّ الأصحاب عملوا بمراسيل البزنطي (١).

ومنها : ما ذكره ابن إدريس ـ في رسالة خلاصة الاستدلال التي صنّفها في مسألة فوريّة القضاء ـ في مقام دعوى الإجماع على المضايقة ، وأنّها ممّا أطبقت عليه الإماميّة إلاّ نفر يسير من الخراسانيّين ، قال في مقام تقريب الإجماع :

إنّ ابني بابويه والأشعريّين : كسعد بن عبد الله وسعد بن سعد ومحمّد بن عليّ بن محبوب ، والقمّيين أجمع : كعليّ بن إبراهيم ومحمّد بن الحسن بن الوليد ، عاملون بالأخبار المتضمّنة للمضايقة ؛ لأنّهم ذكروا أنّه لا يحلّ ردّ الخبر الموثوق برواته (٢) ، انتهى.

فقد استدلّ على مذهب الإماميّة : بذكرهم لأخبار المضايقة وذهابهم إلى العمل برواية الثقة ، فاستنتج من هاتين المقدّمتين ذهابهم إلى المضايقة.

وليت شعري : إذا علم ابن إدريس أنّ مذهب هؤلاء ـ الذين هم أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام ، ويحصل العلم بقول الإمام عليه‌السلام من اتّفاقهم ـ وجوب العمل برواية الثقة وأنّه لا يحلّ ترك العمل بها ، فكيف تبع السيّد في مسألة خبر الواحد؟

إلاّ أن يدّعى أنّ المراد بالثقة من يفيد قوله القطع ، وفيه ما لا يخفى. أو يكون مراده ومراد السيّد قدس‌سرهما من الخبر العلميّ ما يفيد الوثوق والاطمئنان لا ما يفيد (٣) اليقين ، على ما ذكرناه سابقا في الجمع بين

__________________

(١) كشف الرموز ١ : ٤٥٢.

(٢) تقدّم نقل هذا الكلام من خلاصة الاستدلال في الصفحة ٢٠٧.

(٣) كذا في (ر) ، (ظ) ، (م) ونسخة بدل (ص) ، وفي غيرها بدل «يفيد» : «يوجب».

كلامي السيّد والشيخ قدس‌سرهما (١).

٤ - ما ذكره المحقّق قدس‌سره

ومنها : ما ذكره المحقّق في المعتبر في مسألة خبر الواحد ، حيث قال :

أفرط الحشويّة في العمل بخبر الواحد حتّى انقادوا لكلّ خبر ، وما فطنوا لما تحته من التناقض ؛ فإنّ من جملة الأخبار قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله : «ستكثر بعدي القالة عليّ» ، وقول الصادق عليه‌السلام : «إنّ لكلّ رجل منّا رجلا يكذب عليه» (٢).

واقتصر بعضهم من هذا الإفراط ، فقال : كلّ سليم السند يعمل به. وما علم أنّ الكاذب قد يصدق ، ولم يتنبّه على أنّ ذلك طعن في علماء الشيعة وقدح في المذهب ؛ إذ ما من مصنّف إلاّ وهو يعمل بخبر المجروح كما يعمل بخبر العدل.

وافرط آخرون في طريق ردّ الخبر حتّى أحالوا استعماله عقلا. واقتصر آخرون ، فلم يروا العقل مانعا ، لكنّ الشرع لم يأذن في العمل به.

وكلّ هذه الأقوال منحرفة عن السنن ، والتوسّط أقرب ، فما قبله الأصحاب أو دلّت القرائن على صحّته عمل به ، وما أعرض عنه الأصحاب أو شذّ يجب اطّراحه (٣) ، انتهى.

وهو ـ كما ترى ـ ينادي : بأنّ علماء الشيعة قد يعملون بخبر

__________________

(١) راجع الصفحة ٣٣١.

(٢) تقدّم الحديثان في الصفحة ٣٠٨.

(٣) المعتبر ١ : ٢٩.