درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۷۸: خبر واحد ۳۱

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

بالاخره ایشان چند روز است در مقام دفاع از مشهورند، یعنی تمام اشکال ‏هایی که بر مشهور کردند که آیه دلالت ندارد بر حجیت خبر واحد، تمام این ایرادها را ایشان رد کردند و ثابت کردند حق با مشهور است، ولی همچنان فعلاً هنوز در مقام دفاع است، دیروز از یک راه دیگری وارد شد، ایشان فرمود ما اگر این تبین آیه را به معنای تعمیم بدهیم، بگوییم تبین منحصر به علم نیست، چون گفتیم سید مرتضی تبین را علمی معنا کرده، به قرائن داخلیه و خارجیه گفته این تبین علمی است. ایشان می‏فرماید ما اگر این تبین را به معنای ظن بگیریم، یعنی بگوییم تبینوا اعم است از تحصیل علم و تحصیل ظن، اگر ما این کار را بکنیم، دیگر همه خبرها حجت می‏شود، نه تنها خبر عدل واحد، حتی خبر فاسق هم حجت می‏شود، منتها یک شرطی دارد، شرطش این است که آدم ظن به صدقش پیدا بکند، پس کأنّ آیه نبأ مفهومش خبر عادل را که مشهور می‏گویند حجت می‏کند، آن که به جای خود، اگر تبین را تعمیم بدهیم و به معنای ظن حساب بکنیم، خبر فاسق هم حجت می‏شود، نتیجتا منطوق و مفهوم آیه معنایش این است، هر مخبری به شما خبر داد، خبرش حجت است، منتها اگر آن مخبر عادل باشد، دیگر ظن به صدق لازم نیست، تعبّدا شما باید بپذیری، اما اگر فاسق به شما خبر بدهد، ظن به صدقش اگر پیدا بکنید حجت است، آن وقت روی این حساب دیگر تمام اخبار حجت می‏شود، منتها فاسق را باید یک همچین قیدی بهش بزنیم. بعد ایشان دوباره یک تعمیم دیگر می‏زند، این تبین که به معنای ظن هم هست، این هم دو جور است، یک وقت تبین ظنی تفصیلی است، یک وقت تبین ظنی اجمالی است، تبین ظنی تفصیلی این است که انسان ظن به صدق خبر پیدا می‏کند، تبین ظنی اجمالی این است که انسان ظن به صدق مخبر پیدا می‏کند، این دوتا با هم فرق دارد، حالا ظنی تفصیلیش مثل کدام، خبر فاسقی آمده مثلاً برای یک مطلبی، مثلاً خبر فاسق قائل شده فلان چیز واجب است، فلان چیز حرام است، اتفاقا شهرت از علما هم بر طبق همین است، حالا یا شهرت عملی، یا شهرت روایی، یا شهرت فتوایی، خب این خبر فاسق است، اعتبار ندارد، اما الآن ضمیمه شده به یک اماره ‏ای که مفید ظن به صدق خبر است، یعنی الآن این فاسقی که خبر آورده مثلاً نماز جمعه واجب است، با ضمیمه شهرت این خبر، انسان الآن ظن به صدق این خبر پیدا می‏کند، ظن به وجوب جمعه پیدا می‏کند، یا یک اماره ‏ای دیگر غیر از شهرت، یک فکری بالاخره یک مثال برایش درست کردیم دیگر حالا. عنایت بفرمایید، یک فاسقی خبر می‏آورد که در این کوچه، تنها آخر این کوچه، شب هم هست، یک زن و مرد آن جا ایستادند، اجنبی هستند، رابطه نامشروع با هم دارند، خب خبر فاسقی، خبر آورده، در این کوچه تنگ که الآن آخر شب هم هست، رفت و آمدی نیست، یک زن و مرد اجنبی در آن جا با هم تماس نامشروع دارند، خب ما خبر فاسق را دیگر شنیدیم، یک نیم ساعت یک ساعت می‏گذرد، یکدفعه خبردار می‏شویم که منکرات ریختند و آن زن و مرد را گرفتند، خب ببینید این الآن مال خبر فاسق بود، ولی وقتی ضمیمه شد به این مطلب، حالا این هم اماره معتبری نیست، ممکن است گاهی کار بیخود هم می‏کنند این مأمورین منکرات، اما این خلاصه این ظن حاصل می‏شود، یعنی ظن حاصل می‏شود به صدق آن خبر، یعنی آن که آمد خبر داد آن‏ها رابطه نامشروع دارند، وقتی فهمیدیم این‏ها را گرفتند و بردند مَحکمه قضائیه، ظن برای انسان حاصل می‏شود که این خبر فاسق صحیح است، پس خلاصه این جا شد مثال برای ظن به تبین ظنی تفصیلی. تبین ظنی اجمالی مثل این که در رجال می‏گویند ابن بکیر متحرّز عن الکذب است، حالا خبری هم هنوز نداده، همین قدر که این را گفتند، آدم ظن به صدق مخبر پیدا می‏کند، یعنی ما اجمالاً می‏دانیم که این آقای ابن بکیر، آدمی است موثق است، به این می‏گویند تبین ظنی اجمالی، آن وقت ایشان می‏فرمایند اگر این تعمیم دومی را ما قائل شدیم، یعنی قائل شدیم به تبین ظنی اجمالی، تمام اقسام خبر را ما حجیتش را می‏توانیم از این آیه بفهمیم. اقسام خبر چهارتا که بیشتر نیست، صحیح و حسن و موثق و ضعیفِ منجبر به شهرت، خب صحیحش را از کجای آیه، از مفهوم، چون خبر صحیح را خبری می‏گویند که رواتش امامی عدل هستند، پس خبر صحیح را حجیتش را از مفهوم می‏فهمیم، خب تبین هم که بنا شده به معنای ظن باشد، ظن هم که اعم است از اجمالی تفصیلی، آن سه قسم دیگر خبر را حجیتش را از منطوق می‏فهمیم، ولی آن سه قسم هم دقت داشته باشید، دو قسمش ظنی اجمالی است، یک قسمش ظنی تفصیلی، پس ببینید چهار قسم خبر، صحیحش را از کجا فهمیدیم حجیتش را، از مفهوم، چون عادل است، و مفهوم آیه می‏گوید خبر عادل حجت است، آن سه قسم دیگر را از منطوق می‏فهمیم، منطوق کدام است، تبین به معنای ظن، اما این سه قسم هم دو قسمش ظنی اجمالی است، کدامش، آن حسن و موثقش، آن ضعیف منجبر به شهرتش آن ظنی تفصیلی است، علی کل حال اگر ما دوتا تعمیم دادیم، در این آیه، تمام اقسام خبر برای ما حجت می‏شود، عادل و فاسق و هیچ کدام این‏ها هم دیگر شرطی نیست، فقط شرطش ظن به صدق است، ولی بعد از همه این توضیحات،

دوباره ایشان خدشه می‏کنند، می‏گویند نه خیر، تبین با آن قرائن ثلاثه که قرینه داخلیه و خارجیه است، تبین علم است، نمی‏شود تبین به معنای ظن باشد، چرا، اگر تبین به معنای ظن باشد، تحصیل حاصل است، لغو است، مردم اگر فاسق به شما خبر داد، خواستید اقدام بکنید، باید ظن به صدقش پیدا بکنید، خب هر عاقلی خودش این کار را می‏کند، اگر تبین به معنای ظنی باشد، یک همچین شبه ه‏ای پیش می‏آید که این امر به تحصیل حاصل است، یک امری است که لغو است، بود و نبودش یکسان است، خود مردم این جوری هستند، ولی نه جواب می‏دهد بعدا ایشان، ایشان می‏گوید نه این اشکال وارد نیست، برای این که این آیه ارشاد است، برای متنبّه کردن مردم است، خب خیلی کارها است ما طبق عقلمان انجام می‏دهیم، خدا هم صحّه می‏گذارد رویش، ما می‏خواهیم به کسی قرض بدهیم، نوشته می‏گیریم، آیه هم می‏گوید إذا تداینتم اُکتبوا نوشته بگیرید، پس بنابراین چطور آن اُکتبوا ارشاد است، یعنی ولو خودتان هم این جوری هستید، اما خدای متعال می‏گوید من هم تأکید می‏کنم، این پول بی‏زبان را دست آدم زبان‏دار نده، خلاصه از او یک نوشته بگیر، و الاّ پولت را می‏خورد و از بین می‏رود، امر ارشادی این هم همین جور است، این جا هم می‏گوییم تبین امر ارشادی است و مقصود پروردگار این است بابا، خبر فاسق را رها کن، فاسق حسابش از عادل جدا است، به فاسق اطمینان پیدا نکن، ولو اگر ظن ابتدائیه هم برای شما می‏آورد، ولی آن ظنش قابل اعتنا نیست، پس این اشکال برطرف شد.

۲

تبین به معنی اطمینان

ولی دوباره درس امروز، ایشان بعد از این که با تبین ظنی را هم به هم زدند، حالا امروز می‏خواهند بکنند او را تبین اطمینانی، یعنی این تبین ممکن است به معنای اطمینان، سه قول شد، تبین سید می‏گوید حتما به معنای علم است، علم صد در صد، ما دیروز گفتیم تبین به معنای ظن است، امروز داریم می‏گوییم تبین به معنای اطمینان است، اطمینان با ظن خیلی فرق دارد، اطمینان تقریبا دیگر نزدیک به علم است، ببینید آقا، یک وقت ما پنجاه پنجاه است، این می‏شود شک، شما یک خبری بدهید، پنجاه درصد احتمال صدق می‏دهند، پنجاه درصد احتمال کذب می‏دهند، این می‏شود شک، اما نه، چهل و پنج درصد احتمال صدق می‏دهند، این می‏شود وهم، پنجاه و پنج درصد احتمال کذب می‏دهند، این می‏شود ظن، پنجاه پنجاه می‏شود شک، طرف مرجوع کمتر از پنجاه می‏شود وهم، طرف بالاتر از پنجاه می‏شود ظن، خب من پنجاه و پنج درصد ظن دارم این آقایی که دارد خبر می‏دهد به من، این خبرش صادق است، اما یک وقت هست نود و پنج درصد احتمال می‏دهم صدق است، خیلی فرق دارد، این هم ظن است پنجاه و پنج، نود و پنج هم ظن است، اما آن ظن متآخم به علم است، ظنی که دیگر نزدیک به علم برسد، پس اطمینان به این می‏گویند، دیروز که گفتیم تبین به معنای ظن است، یعنی اگر پنجاه و پنج درصد گمان پیدا کردی این آقا خبرش درست است عمل کن، امروز می‏خواهیم بگوییم نه، اگر نود و پنج درصد تبین اگر به معنای اطمینان باشد، معنایش این است، من نود و پنج درصد اطمینان دارم که این آقای فاسق این خبری که دارد به من می‏دهد، خبر درستی است، ایشان می‏فرمایند اگر تبین را به این معنا بگیریم و به معنای اطمینان بگیریم، آن وقت هر خبر اطمینان آوری حجت است، اصلاً دیگر خبر هم نمی‏خواهد، این حرفها را ایشان قبلاً زدند، کلّ ما یفید الإطمینان، حالا که بنا شد اطمینان میزان حجیت باشد، دیگر خبر دخالت ندارد، حتی اگر از خواب دیدن من اطمینان پیدا کردم، حکم الله این است، همان هم بر من حجت است، پس دقت فرمودید، تبین را می‏خواهیم اطمینان معنا کنیم، اطمینان دیگر آن ظن خیلی بالا است که به آن می‏گویند ظن متآخم به علم، اگر گفتیم این تبین به معنای اطمینان است، آن وقت مناط حجیت می‏شود چه، می‏شود اطمینان، یعنی ولو خبری هم در کار نباشد، آخر ما داریم راجع به خبر حرف می‏زنیم، حتی اگر خبری هم در کار نبود، از راه خواب دیدن، از راه پریدن کلاغ، خلاصه از یک راهی اگر شما اطمینان پیدا کردید، حالا که ملاک حجیت اطمینان است، دیگر خبر وجود و عدمش یکسان است، این هم برای این که احتمال امروز.

نِعَم ما دیروز رد کردیم، گفتیم تبین به معنای ظن باشد، آن اشکال‏ها پیش می‏آید، ولی یمکن، قول سومش را داد، سید می‏گوید تبین علم است، ما دیروز گفتیم تبین ظن است، امروز داریم می‏گوییم تبین اطمینان است، این قول سوم است، نِعَم یمکن دعوی صدق التّبین علی الاطمینان، اطمینان چیست، اطمینان به عملی می‏گویند آقا، یعنی اطمینان این قدر من دارم که اگر به این خبر عمل بکنم، همه می‏گویند این در معرض پشیمانی نیست، اطمینان معنایش این است، یعنی از تزلزل و تحیر دیگر آمده‏ اند بیرون، واقعا هم این جوری است، نود و پنج درصد، نود و هفت درصد احتمال می‏دهم این آقا خبرش صادق است، به چنین خبری من اگر عمل بکنم، مردم نمی‏گویند این خبر در معرض پشیمانی است، انسان دیگر از تحیر می‏آید بیرون. اطمینان چیست تعریفش، این است اطمینان، الخارج عن التّحیر و التّزلزل، دیگر انسان اطمینان دارد، تحیر و تزلزل ندارد، به حیثی که لا یعدّ فی العُرف العمل به، این عمل به این خبر لا یعدّ تعریضا للوقوع فی النّدم، یعنی به یک همچین خبر ولو مال فاسق است، ولی من نود و هفت درصد نود و هشت درصد اطمینان به صدقش دارم، عرف دیگر نمی‏آید بگوید این خبرم در معرض وقوع پشیمانی است، فحینئذٍ، حالا که تبین به معنای اطمینان شد، پس ملاک حجیت می‏شود اطمینان، آن وقت حینئذٍ، حالا که تبین به معنای اطمینان شد، دیگر لا یبعُد، بعید نیست که منجبر بشود خبر فاسق به، یعنی به اطمینان، فاسق است این آقا عَمرو بن شمر، آدمی است فاسق، قولش معتبر نیست، ولی مع ذلک همین عمرو بن شمر را که الآن خبر داده، من نود و هفت هشت درصد ظن اطمینانی پیدا کردم، این خبر فاسق بودنش جبران می‏شود، یعنی آن ضعف فسقش منجبر می‏شود به این اطمینان،

لکن لو قلنا، ولی ایشان می‏فرماید اگر ما این حرف را بزنیم، دیگر پای خبر می‏رود کنار، لکن می‏خواهد بگوید اگر ما این حرف را بپذیریم، دیگر صحبت از خبر نیست، مناط ما یفید الاطمینان است، حالا ما یفید الاطمینان از قول بچه باشد، از قول دیوانه باشد، از راه خواب دیدن باشد، از راه خبر باشد، خبرش هم عادل باشد، فاسق باشد، دیگر این‌هایش فرقی نمی‏کند، اگر ما قائل به این مطلب شدیم، که ایشان این را هم بعدا به هم می‏زند، لذا لو می‏گوید، لو قلنا، لوی امتناعیه، اگر ما قائل شدیم به ظهور منطوق فی ذلک، یعنی در اطمینان، گفتیم تبین به معنای اطمینان است، کان المنطوق، منطوق همان تبینوا است، آن منطوق دالّ بر حجیت ظن اطمینانی مذکور است، مذکور کدام است، یعنی آن اطمینانی که آدم را خارج بکند از تحیر و تزلزل. و إن لم یکن معه خبر، نه این که دیگر ملاک اطمینان شد، حالا که ملاک حجیت خبر اطمینان شد، دیگر خبر دخالت ندارد، وجود و عدمش یکسان است، از ناحیه خواب و از ناحیه دیوانه هم شما اطمینان به یک مطلبی پیدا کنی، آن برای شما حجت است، و إن لم یکن معه، یعنی مع الاطمینان، اگر چه با این اطمینان خبر فاسقی هم نباشد، چطور خبر فاسق هم نباشد، باز هم اطمینان حجت است، برای این که ظاهر از آیه این است که خبر فاسق وجودش کالعدم است، حالا که ما ملاک حجیت خبر فاسق را فهمیدیم، که ملاک حجیتمان اطمینان است، دیگر خبر دخالت ندارد، خواب هم شما ببینید، اطمینان پیدا بکنید، همان هم حجت است، ایشان می‏فرماید نظرا به این که ظاهر از آیه این است، پس دیگر خبر وجودش کالعدم است، و أنّه، آن ظاهر را سر این هم دربیاورید، ظاهر این است که أنّه لابُدّ مِن تبین الأمر فی الخارج، خلاصه بعد از این که ما فهمیدیم ملاک حجیت خبر واحد، خبر فاسق ملاک حجیتش آن اطمینان است، پس ما می‏فهمیم که لابدّ مِن تبین الامر، شما اگر به یک مطلبی می‏خواهید عمل بکنید، از خارج باید برایت مبین باشد، یعنی اطمینان آور باشد، یعنی عمل بکنید بر چیزی که اقتضا می‏کند او را تبین خارجی، یعنی همان اطمینان، یعنی خلاصه مطلب پس آیه معنایش این است، ولو در مورد خبر فاسق است، ولی اگر ما تبین را به معنای اطمینان بگیریم، و بگوییم ملاک حجیت خبر فاسق آن اطمینانش است، دیگر فرقی نمی‏کند، لذا می‏فرماید شما باید به مبین عمل بکنید، یعنی به خبر اطمینان آور عمل بکنید، اطمینان از خارج پیدا بکنید، دیگر حالا خبر فاسق باشد یا نباشد،

این نِعَم استثنای از این است که وجودش کالعدم است، آخر الآن گفتیم پس خبر میزان نیست، خبر فاسق وجودش کالعدم است، نِعَم می‏خواهد بگوید نه، خبر فاسق باید باشد، آن وقت شهرت به این عمل بکند، از مجموعش ما اطمینان پیدا بکنیم، دقت کردید نِعَم به کجا می‏خورد، ایشان الآن در خط بالا فرمودند حالا که ملاک حجیت اطمینان است، پس دیگر بود و نبود خبر فرقی نمی‏کند، چرا فرق می‏کند، خبر فاسقی اگر باشد، شهرت روایی و عملی و فتوایی دنبالش باشد، از مجموع یعنی خبر و آن امارات، نه این طور هم نیستش که وجودش کالعدم باشد، بله گاهی نفس خبر از آن اماراتی است که یحصُلُ مِن مجموعها التّبین، یعنی از مجموع خبر و آن امارات منضمّ به او، ما حجیت را می‏فهمیم،

فالمقصود، خلاصه مقصود پروردگار در این آیه که تبین به معنای اطمینان است، مقصودش این است می‏خواهد دور کند ما را، حذر، ما را می‏خواهد خدای متعال دور کند از وقوع در مخالفت واقع، پس اگر فاسق خبر آورد تبین کنید، یعنی به هر چیزی که به هر کاری که می‏خواهید اقدام کنید، باید اطمینان داشته باشید، از هر راهی که این امنیت برایتان آمد، از هر راهی که این اطمینان برایتان آمد، حالا می‏خواهد از راه خبر باشد، دوباره همان وجود او کالعدم را دارد تعقیب می‏کند، خلاصه حالا که ملاک به دست شما آمد، دوباره می‏خواهد بگوید نه، وجود و عدم آن خبر یکسان است، مقصود پروردگار این است، فرموده تبینوا، یعنی إطمئنّوا، اقدام به کارهایی که می‏خواهید بکنید باید مطمئن باشید که از وقوع در مخالفت واقع برکنار شدید، پس ما قاعده استفاده می‏کنیم، این کبرای کلی است، کلّما حَصَل الأمن، از هر جایی که امنیت پیدا شد، از هر جایی که اطمینان پیدا شد، جاز العمل، شما می‏توانید بر طبق آن امر اطمینانی عمل بکنید. فلا فرق حینئذٍ، حالا که منات حجیت آن اطمینان است، حینئذٍ دیگر فرقی نمی‏کند، خبر فاسقی باشد معتضد باشد به شهرت، یا نه شهرت فتوایی تنها، آخر نظرتان است، ما شهرت فتوایی گفتیم حجت نیست، اگر نظرتان باشد، حالا می‏گوییم چی، اگر تبین به معنای اطمینان باشد، شهرت فتوایی هم اطمینان می‏آورد، خب مشهور از علما فتوا دادند به وجوب نماز جمعه، خب این برای انسان اطمینان می‏آورد که نماز جمعه واجب است، چرا، برای این که مشهور از علما این جور مثلاً فتوا دادند، لذا می‏فرماید حالا که ملاک حجیت آن اطمینان است، دیگر فرقی نمی‏کند، خبر فاسق باشد معتضد بشود به شهرت اطمینان به صدق، یا شهرت مجرده باشد، شهرت فتوایی قائم است بر وجوب نماز جمعه، شهرت فتوایی قائم است به نجاست عرق جنب از حرام، شهرت فتواییه هم چون مفید اطمینان است، برخلاف حرف گذشته‏ مان است، ما آن موقع بحث شهرت را می‏خواندیم، گفتیم شهرت فتوایی حجت نیست، ایشان می‏گوید اگر به این جاها رسید کارمان، تبین را اطمینان گرفتیم، از آن حرفمان هم دست برمی‏داریم، می‏گوییم از هر راهی که اطمینان پیدا کردیم، حالا خبر فاسق باشد، اماره‏ای باشد بر صدقش، یا نه شهرت فتوایی باشد، اگر شهرت فتوایی قائل شد به یک مطلبی، إذا حَصَل الإطمینان به صدق مضمون آن شهرت، آن هم حجت است.

والحاصل، خلاصه می‏خواهیم خلاصه مطلب را بگوییم، آیه به ما می‏گوید مردم بدون تبین کاری نکنید، منتها اگر سید مرتضی شدیم، می‏گوییم تبین یعنی صد در صد علم، اگر مثل دیروز ما شدید، تبین یعنی ظن به صدق، اگر مثل امروز شدید، تبین یعنی اطمینان. پس خلاصه آقا، خبر فاسق مجوز می‏خواهد عملش، مجوزش چیست، تبین، منتها هر کس هست و مبنایش، لذا می‏گوید والحاصل أنّ الآیه تدلّ، این منطوق آیه که تبینوا باشد، اگر پذیرفتیم این معناهایی که ما گفتیم، مطلب تمام است، این آیه نبأ دلالت دارد بر این که عمل یعتبر فیه التّبین، یعنی اقدام به عمل فاسق در آن تبین لازم است، مِن دون مَدخلیة لوجود خبر الفاسق أو عدمه، حالا که منات آن تبین اطمینان است، دیگر خود خبر دخالت ندارد، شما باید در اقدامهایی که می‏کنید، اقدام کنید به امورات مبین، یعنی تبین، منتها اگر سید مرتضی شدید، تبینت می‏شود علمی یا ظنی یا اطمینانی، خلاصه در عملها ما باید تبین لازم داریم، حالا سواءٌ قلنا به این که مراد از آن تبین حرف سید باشد که تبین به معنای علم است، یا اطمینان باشد که امروز ما احتمال دادیم، یا مطلق ظن باشد که دیروز احتمال دادیم.

[کلام میرزای قمی]

خب عنایت بفرمایید حتّی أنّ مَن قال، این مَن میرزای قمی است، میرزای قمی عقیده‏ ای دارند، ایشان عقیده‏ شان این است، ملاک حجیت خبر فاسق، ملاک حجیت خبر، ملاک حجیت ظن به صدق است، یعنی شما همین قدر که ظن به صدق یک خبری پیدا کردید، دیگر عادل و فاسقش فرقی نمی‏کند، فاسق هم برای شما باشد حجت است، همین قدر ظن به صدق، حالا این ظن به صدق می‏خواهد از راه حَسَن بودن خبر باشد، می‏خواهد از راه موثق بودن خبر باشد، می‏خواهد از ناحیه ضمیمه شهرت باشد، شما اگر ظن به صدق خبر پیدا کردی، این مجوز عمل است، ایشان می‏فرماید، این طوری می‏خواهد ایشان بگوید، اگر کسی این مبنا را هم بگوید، باید بگوید چی، پس میزان حجیت ظن به صدق است، عنایت بکنید استشهاد را، ما تبین را گفتیم اطمینان است، حالا که اطمینان است، گفتیم دیگر فرقی نمی‏کند، اطمینان از هر راهی باشد، چه خبر چه غیر خبر، میرزای قمی هم که می‏گوید مناط ظن به صدق است، او هم برایش فرقی نمی‏کند، ظن به صدقش از هر راهی باشد، عنایت کردید استشهاد را، ما می‏گوییم تبین به معنای اطمینان است، اطمینان مجوز عمل به خبر است، از هر راهی که شد، میرزای قمی می‏گوید مناط حجیت ظن به صدق است، او هم می‏خواهد بگوید از هر جایی که شد، پس فرقی نمی‏کند، اگر ما تبین را اطمینان گرفتیم، می‏گوییم مناط حجیت اطمینان است، بین خبر و غیر خبر فرقی نمی‏کند، از راه نوم هم شما اطمینان پیدا کردید کافی است، میرزای قمی می‏گوید منات حجیت ظن به صدق است، او هم که این حرف را می‏زند باید بگوید مناط همین است، یعنی مناط حجیت خبر ظن به صدق است، حالا می‏خواهد این ظن به صدق از ناحیه حَسَن بودن خبر باشد، از ناحیه موثق بودن خبر باشد، از ناحیه ضمیمه شهرت به این باشد، یا اصلاً خبر نباشد، از راه خواب، از راه قول یک دیوانه، از راه قول یک بچه من ظن به صدق این پیدا کردم، خلاصه هر کس هست و مبنایش. سید که می‏گوید میزان علم است، از هر راهی علم پیدا شد، میرزای قمی که می‏گوید میزان ظن به صدق است، از هر راهی پیدا شد، ما هم که می‏گوییم میزان اطمینان است، از هر راهی که پیدا شد، حتی آن میرزای قمی هم که معتقد است، خبر فاسق یکفی فیه مجرّد الظّن بالمضمون، یعنی ایشان عقیده‏ اش این است، ظن به مضمون، یعنی ظن به صدق، مجوز عمل خبر فاسق، ظن به صدق است، حالا این ظن به صدق بحُسنٍ بحَسَنٍ، یعنی از راه حسن بودن روایت باشد، از راه موثق بودن باشد، أو غیر هما من صفات الرّاوی، از راه‏های دیگری باشد، فلازمه، یعنی میزان که این حرف را می‏زند، لازمه حرفش این است که قائل بشود به دلالت آیه بر حجیت مطلق ظن به حکم شرعی و إن لم یکن معه خبرٌ، دقت کردید استشهاد چه شد، دوباره عرض می‏کنم، همه می‏گویند آقا اقدام به خبر فاسق باید مبین باشد، منتها سید که می‏گوید تبیین علمی، یعنی علم از هر راهی، ما که می‏گوییم تبیین اطمینانی از هر راهی، میرزای قمی هم که می‏گوید ظن به صدق، آن هم از هر راهی، یعنی خبر میزان نیست، میزان اطمینان شماست، میزان قطع شماست، میزان ظن شماست، حالا این ظن و قطع و اطمینان از راه خبر فاسق باشد، از راه خبر دیوانه باشد، از راه خواب باشد، فرقی نمی‏کند، حتی آن کسی هم که مبنایش این است که مجوز عمل به خبر واحد ظن به صدق است، لازمه معنا این است، باید ملتزم به این قول هم بشود، بگوید حجت است مطلق ظن، و إن لم یکن معه خبرٌ اصلا، فافهم واغتنم واستقم، خلاصه خوب فکرت را مستقیم کن، از روز اول تا حالا چه قدر مبانی علمیه من یاد شما دادم،

ولکن لا یخفی.

 (سوال) نه دیگر می‏خواهیم بگوییم آن هم که این را می‏گوید از هر راهی، همان دیروزی است، میرزای قمی همان تبین ظنی قائل است.

عنایت کنید آقا دیگر آخرین تیر خلاص را ایشان می‏خواهد به مشهور بزند و دیگر پرونده آیه نبأ را جمع کنیم، از روز اولی که ما شروع کردیم، ایشان شروع کرد مخالفت با مشهور، این وسط‏ها هم یک دفاعهایی هم می‏کردند و برمی‏گشتند، ولی دیگر این آخرین تیر خلاص است، آقایان مشهور این کار به درد نمی‏خورد، حجیت خبر واحد را ایشان قبول دارد، آیات را ایشان قبول ندارد، ایشان می‏گوید ما از آیات دستمان کوتاه است، نمی‏توانیم بوسیله آیات بیاییم خبر واحد عادل را حجت بکنیم. حق با سید مرتضی است، خبر باید علمی باشد که انسان بداند پشیمانی در آن نیست، و خبر عادل هر چی هم عادل باشد، وقتی علم نداشته باشیم، احتمال پشیمانی دارد و حجت نیست، خب حالا همین تبین اطمینانی را می‏خواهد به هم بزند، ایشان می‏فرماید خب ما این حرفها را زدیم دیروز تا حالا، یعنی امروز، امروز زدیم این حرفها را که تبین به معنای اطمینان است، و مناط حجیت عمل به خبر اطمینان است، چه خبر باشد چه نباشد، اما این یک گیری دارد اگر ما این حرف را بزنیم، باید مورد آیه را خارج کنیم، و این خیلی مستهجن است که آدم آیه را یک جوری معنا کند، مورد خودش را نگیرد، موردش کدام است، ارتداد، مورد آیه موضوع است، خبر از ارتداد است، خب اگر ما تبین را اطمینان معنا کنیم، معنایش چیست، اگر یک کسی، به حساب یک عادلی یا فاسقی آمد خبر داد از ارتداد کسی، اطمینان پیدا کردی قبول کن، و حال آن که این جوری نیست، ارتداد اتفاقا از آن موضوع‌هایی است که چهار شاهدی است، مثل زنا می‏ماند، مثل لواط می‏ماند، موضوعات حداقلش دوتا شاهد را می‏خواهد، ما اگر تبین را اطمینانی معنا کنیم، چی می‏شود معنایش، مورد آیه را هم در نظر بگیریم، یعنی اگر کسی از ارتداد آمد خبر داد، شما اطمینان پیدا کردید، گردنش را بزن، خب این جوری می‏شود معنایش، و حال این که این جوری نیست، چهار نفر عادل با تمام خصوصیات باید بیایند بگویند این آقا مرتد شده، تا آن موقع بشود مهدور دم، پس این را هم به هم زدیم، نتیجه چه شد آقا، تبین فقط و فقط علم، با آن قرائن داخلیه و خارجیه، اگر بخواهید به معنای ظن باشد، محذور لغویت دیروز پیش می‏آید، اگر بخواهد به معنای اطمینان باشد، خروج مورد پیش می‏آید، یعنی آیه نبأ که موردش ارتداد است، به مورد خودش هم کارایی ندارد، چرا، چون تبین به معنای اطمینان است، و حال این که اگر من اطمینان پیدا کردم یک کسی مرتد است، خونش مهدور نیست، نمی‏توانم کوچکترین جسارتی به او بکنم، مالش جانش همه محفوظ است، دوتا شاهد هم به درد نمی‏خورد، چهار شاهد عادل باید بیایند بگویند این آقا مرتد شده، پس نتیجتا آقا معنای اطمینان هم نمی‏تواند داشته باشد، چرا، اگر به معنای اطمینان باشد، موردش را شامل نمی‏شود و این خیلی مستهجن است که دلیلی شامل مورد خودش نشود. ایشان می‏فرماید ولکن لا یخفی، این توجیه امروز را هم می‏خواهیم به هم بزنیم، تبین معنای اطمینان هم ندارد، چرا، برای این که حمل تبین بر تحصیل مطلق ظن که دیروز گفتیم، بر تحصیل اطمینان که امروز گفتیم، هر کدام از این‏ها را تبین به این‏ها معنا کنیم، یوجب خروج مورد منطوق باعث این می‏شود که مورد منطوق از آیه خارج بشود، مورد منطوق کدام است، و هو الإخبار بالارتداد، چون ارتداد چهار شاهد عادل است، من اگر یقین هم بکنم شما مرتد هستی، نمی‏توانم شما را مهدور الدم حساب کنم، چهار شاهد عادل، یعنی این قدر سخت است، نسبت ارتداد، نسبت زنا و لواط این قدر مشکل است، شارع یک شرایطی برایش گذاشته که به این زودیها زناها ثابت نشود، لواط‏ها ثابت نشود، ارتدادها ثابت نشود، و حال آنکه طبق آیه اگر تبین به معنای ظن و اطمینان باشد، معنایش این است که من ظن هم پیدا کردم به ارتداد کسی، آن مهدور الدم است. پس نتیجتا اگر تبین اطمینان باشد، باید بگوییم موردش را نمی‏گیرد و این خیلی مستهجن است، دلیلی که نسبت به موردش کارایی نداشته باشد، آن دلیل ارزشی ندارد. آیه نبأ پرونده ‏اش تمام شد.

۳

آیه نفر

و مِن جملة الآیات، از آیاتی که استدلال شده بر حجیت خبر واحد، سر و صورت علمی‏اش هم خیلی زیاد است، ولی ایشان تمام این‏ها را ریشه ‏اش را می‏زند، می‏گوید این آیه هم به درد این کار نمی‏خورد. قوله تعالی فی سورة البرائة، همان سوره ‏ایست که دوتا اسم دارد، چون با برائت شروع شده بسم الله ندارد دیگر، برائةٌ مِن اللّه که باید اولش گفت اعوذبالله مِن غضب الجبّار ولی بسم الله ندارد، چون ابتدایش با برائت شروع شده به آن می‏گویند سوره برائة، چون آیات توبه بیشتر در این آیه در این سوره ذکر شده به آن می‏گویند سوره توبه، غرض سوره برائة همان سوره توبه است، همان سوره ‏ایست که بسم الله ندارد آیه ۱۲۲، لولا نفر مِن کلّ فرقةٍ طائفة، این کتاب‏های دیگر دارد انگار بقیه آیه را، لولا نَفَر مِن کلّ فرقةٍ طائفة لیتفقّه فی الدّین، دارد مال شما آقا، بله حالا غرض این اصلاً یک تکه دارد لولا نفر دارد لولا نفر مِن کلّ فرقة، تمام آیه این است، فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ. معنای آیه این است که همه نروند دنبال، یعنی چرا یک عده ‏ای نمی‏روند، لولای تحضیضی است، لولا نَفَرَ، نَفْر یعنی کوچ، چرا کوچ نمی‏کنند از هر فرقه ‏ای یک طایفه، طایفه یعنی یک نفر دو نفر، یعنی از هر روستایی از هر شهری یک نفری دو نفری باید بلند شوند بروند برای تحصیل علم، طائفه معنایش یک نفر و دو نفر هم طائفه است، هزار نفر هم طائفه است، آن آیه دارد که، آن آیه ‏ای که راجع به حد هست، الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ آن طائفه همان یکی دو نفر است، کارهای ما آقا یک قدری روی افراط و تفریط است، یک نفر را که می‏خواهیم حد بزنیم، روزنامه ‏ها می‏نویسند درشت، اعلامیه می‏دهند فردا در فلان میدان می‏خواهند فلان آقا را شلاّق بزنند برای حدش، لزومی ندارد، طایفه‏ ای، آخر ما گرفتار افراط و تفریط هستیم، روشن فکرها که مخالف این حرف‏ها هستند، می‏گویند اسلام دین خشونت است، یعنی چه یک نفر زنا کرده، حالا کرده که کرده به ما چه که حدش بزنیم، خب آن‏ها که آن را می‏گویند، ما هم از این طرفی تفریط می‏کنیم، ما هم می‏خواهیم یک نفر را حد بزنیم، اعلامیه ‏اش می‏کنیم، روزنامه می‏کنیم، ده هزار بیست هزار، هر چه بیشتر جمعیت بشود، آقایان بیشتر خوشحالند که ببینند این شلاّق خورده، نه لزومی ندارد، ولیشهد طائفة، طائفه یک نفر هم طائفه است، دو نفر هم طائفه است، لزومی ندارد، این طائفه را خدا گفته برای این است که مردم بدانند حکم الله است، حد و حدودی در دین خدا هست، باید ببینند یک طائفه، نه این که طائفه یعنی صدهزار نفر، و به خصوص آقا گاهی از اوقات این عکس العملش خیلی بد است، اول سال اول انقلاب بود، مقابل این در فیضیه یک زن بیچاره ‏ای زنا داده بود، این را خوابانده بودنش روی مینی‏ بوس، آقا شلاّق می‏زدند، یعنی مردم گریه می‏کردند، ببینید چقدر عکس العمل، آخر زن یک موجود عاطفی است دیگر، ما می‏خواهیم حکم الله را پیاده کنیم، هر یک شلاّقی که به این زن می‏زد، یک شیون عجیبی می‏زد، زن هم طبعا این جوری است، ولو زن معصیت کار است گول خورده دیگر بیچاره، این زن معصیت کار بیچاره آقا هر شلاّقی که می‏خورد، یک شیون می‏زد مردم به جای این که خوشحال بشوند، گریه می‏کردند، یعنی عکس العمل این جوری داشت، می‏خواهم بگویم این طایفه هم قرینه است بر این که آن طایفه هم یعنی یکی دو نفر اصلاً روایات کرده برای ما را، این که روایات یعنی آیه می‏گوید یک طایفه‏ ای باشند ببینند برای سرمشق است، پنج نفر ده نفر در همان محکمه قضایی، لزومی ندارد در میدان عمومی، یک عده ‏ای می‏بینند، آن یک عده قهرا به دیگران می‏گویند، آن وقت ما با این جور خوراک درست می‏کنیم برای رادیوها، آن‏ها هم هِی حمله بکنند که اسلام خشن است، علی کل حال طائفه یعنی یک نفر، یعنی یک نفر هست یک ملیون نفر هم هست، طائفه خلاصه وضعش یعنی شیوع دارد استعمالش قلیل و کثیر و همه را می‏گیرد، از هر فرقه ‏ای، یعنی از هر شهری از هر روستایی یک طایفه ‏ای بلند شوند بروند در قوم، بروند در حوزه ‏های علمیه، لیتفقّهوا فی الدّین، تفقّه تحصیل علم است دیگر، الفقه فی اللّغة هو العلم، یعنی با تکلف با مشقّت بروم تفقّه در دین بکنم، خب چطور بشود، بمانند تا آخر عمرشان در حوزه، نه، ولینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم، باید برگردند به همان روستاها، برگردند به همان شهرها، مردم را انذار کنند، انذار یعنی تخویف، مردم خدایی هست، قبر و قیامتی هست، یک درهم ربا مطابق هفتاد زنا این‏ها را به مردم بگوید، آره یک نفر است، این یک نفر طایفه که از آن دِه آمده احکام الله را بلد شده، این ینذروا إذا رجعوا إلیهم، این وقتی رجوع می‏کند به آن روستا، این یک نفری که شده طلبه از آن روستا، انذار کند مردم را از قبر و قیامت و از عذاب و از حدود الهی بترساند، خب چه بشود، لعلّهم یحذرون، شاید آن‏ها هم بترسند، انذار یعنی تخویف، حذر یعنی تخوّف، یعنی آن‏ها بترساند آن طایفه آن یک نفر، آن‏ها ندارد یک نفر، این یک نفری که از این روستا آمده بیرون، بعدا که برگشت به آن روستا، همشهری‌هایش را بترساند، آن‏ها هم بترسند، یعنی چه، یعنی اگر این گفت یک درهم ربا اینطور چنین و چنان است، آن‏ها هم قبول بکنند، خب پس این دلیل است بر این که خبر واحد عادل، البته عادلش را از آیه نبأ بگذارید رویش، این آیه صحبت از عادل نیست، می‏گوید این آقا این طایفه که از آن روستا آمده برود آن جا خبر بدهد، مردم را بپذیرد، مردم هم واجب است بپذیرند، این واجب است تخویف بکند، مردم هم واجب است تخوّف بکنند، ولو علم به صدقش پیدا نکنند، آن وقت به ضمیمه آیه نبأ یک عادل هم بگذاریم رویش، پس معنای آیه این شد از هر جمعیتی از هر روستا و شهری یک نفری دو نفری سه نفری، طایفه دیگر بیایند برای تحصیل علم، بعد که تحصیل علم کردند، برگردند به آن شهر بگویند به آن‏ها این‌هایی که بلد شدند، ربا حرام است، نماز واجب است، غیبت حرام است، این‏ها را بگویند، بر آن‏ها هم واجب است این‏ها را بپذیرند، ولو علم هم برایشان حاصل نشود، ما هم همین را داریم می‏خوانیم دیگر، خبر واحد عادل غیر علمی حجت است این آیه دلالت دارد تا باشد انشاء الله بیانش را بکنیم فردا و بعد هم ردّش بکنیم.

دلّت گفتن این آیه دلالت دارد على وجوب الحذر عند إنذار المنذرين، لینذروا قوهم یعنی این آقا دلالت داره بر وجوب حذر، حذر همان ترس است یعنی بپذیرد یعنی عملا بترسن اگه این گفت ربا این جوره جریمه‌اش یه همچین جرمیه اونا هم بترسن یعنی عملا بترسن و دیگه ربا خواری نکنن. آیه دلالت داره بر وجوب ترسیدن عند إنذار المنذرين یعنی این آقا اومد انذار کرد اون هم بیاد بپذیره عرض کردم عدالتش هم بذارید روش عدالت رو به کمک آیه نبا یک آقایی که امده تحصیل علم کرده عادلم هست حالا برگشته داره احکام رو میگه این میگه اونا باید بپذیرن ولو علم هم براشون خاصل نشه خب ما هم داریم همین رو میخونیم دیگه، خبر واحد عادل غیر علمی من دون اعتبار إفادة خبرهم العلم دیگه لازم نیست خبر این آقا مفید علم باشه حالا لتواتر چون خبر علمی یه وقت خبر متواتر است مفید علم است یه وقت نه خبر واحد است اما قرائنی داره که به قرینه مفید علم است نه لازم نیست خبر متواتر باشه یا منضم به قرائن علمیه باشه همین قدر که یک خبر واحد عادل آمد یه همچین حرفی زد اونا بپذیرن دیگه لازم نیست مفید علم باشه از ناحیه تواتر أو قرينة قطعیه، فيثبت وجوب العمل بخبر الواحد. عادل غیر علمی. و اما وجوب الحذر ان شاء الله فردا.

حجّيّة الخبر الضعيف المنجبر بالشهرة ، وفي حكم الشهرة أمارة اخرى غير معتبرة.

ولو عمّم التبيّن للتبيّن الاجماليّ ـ وهو تحصيل الظنّ بصدق مخبره ـ دخل خبر الفاسق المتحرّز عن الكذب ؛ فيدخل الموثّق وشبهه بل الحسن أيضا.

وعلى ما ذكر ، فيثبت من آية النبأ ـ منطوقا ومفهوما ـ حجّيّة الأقسام الأربعة للخبر : الصحيح ، والحسن ، والموثّق ، والضعيف المحفوف بقرينة ظنّيّة.

المناقشة في الاستدلال المذكور

ولكن فيه من الإشكال ما لا يخفى ؛ لأنّ التبيّن ظاهر في العلميّ ؛ كيف ولو كان المراد مجرّد الظنّ لكان الأمر به في خبر الفاسق لغوا ، إذ العاقل لا يعمل بخبر إلاّ بعد رجحان صدقه على كذبه.

إلاّ أن يدفع اللغويّة بما ذكرنا سابقا : من أنّ المقصود التنبيه والارشاد على أنّ الفاسق لا ينبغي أن يعتمد عليه ، وأنّه لا يؤمن من كذبه وإن كان المظنون صدقه.

وكيف كان : فمادّة «التبيّن» ولفظ «الجهالة» وظاهر التعليل ـ كلّها ـ آبية عن (١) إرادة مجرّد الظنّ.

نعم ، يمكن دعوى صدقه على الاطمئنان الخارج عن التحيّر والتزلزل بحيث لا يعدّ في العرف العمل به تعريضا للوقوع في الندم ؛ فحينئذ لا يبعد انجبار خبر الفاسق به.

لكن ، لو قلنا بظهور المنطوق في ذلك كان دالا على حجّيّة الظنّ

__________________

(١) في غير (ظ) و (م) : «من».

الاطمئنانيّ المذكور وإن لم يكن معه خبر فاسق ؛ نظرا إلى أنّ الظاهر من الآية أنّ خبر الفاسق وجوده كعدمه ، وأنّه لا بدّ من تبيّن الأمر من الخارج ، والعمل على ما يقتضيه التبيّن الخارجيّ.

نعم ، ربما يكون نفس الخبر من الأمارات التي يحصل من مجموعها التبيّن.

فالمقصود : الحذر عن الوقوع في مخالفة الواقع ، فكلّما حصل الأمن منه جاز العمل ، فلا فرق حينئذ بين خبر الفاسق المعتضد بالشهرة إذا حصل الاطمئنان بصدقه وبين الشهرة المجرّدة إذا حصل الاطمئنان بصدق مضمونها.

والحاصل : أنّ الآية تدلّ على أنّ العمل يعتبر فيه التبيّن من دون مدخليّة لوجود خبر الفاسق وعدمه ، سواء قلنا بأنّ المراد منه العلم أو الاطمئنان أو مطلق الظنّ ، حتّى أنّ من قال (١) بأنّ (٢) خبر الفاسق يكفي فيه مجرّد الظنّ بمضمونه ـ لحسن (٣) أو توثيق أو غيرهما من صفات الراوي ـ فلازمه القول بدلالة الآية على حجّيّة مطلق الظنّ بالحكم الشرعيّ وإن لم يكن معه خبر أصلا ، فافهم واغتنم واستقم.

هذا ، ولكن لا يخفى : أنّ حمل التبيّن على تحصيل مطلق الظنّ أو الاطمئنان يوجب خروج مورد المنطوق ، وهو الإخبار بالارتداد (٤).

__________________

(١) كالمحقّق القمّي في القوانين ١ : ٢٢٣.

(٢) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ل) : «إنّ».

(٣) كذا في (ظ) و (م) ، وفي غيرهما : «بحسن».

(٤) لم ترد «هذا ولكن ـ إلى ـ بالارتداد» في (ظ) ، (ل) و (م).

الآية الثانية : آية «النفر»

ومن جملة الآيات : قوله تعالى في سورة براءة :

﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ(١).

وجه الاستدلال بها

دلّت على وجوب الحذر عند إنذار المنذرين ، من دون اعتبار إفادة خبرهم العلم لتواتر أو قرينة ، فيثبت وجوب العمل بخبر الواحد.

أمّا وجوب الحذر ، فمن وجهين :

أحدهما : أنّ لفظة «لعلّ» بعد انسلاخها عن معنى الترجّي ظاهرة في كون مدخولها محبوبا للمتكلّم ، وإذا تحقّق حسن الحذر ثبت وجوبه ؛ إمّا لما ذكره في المعالم : من أنّه لا معنى لندب الحذر ؛ إذ مع قيام المقتضي يجب ومع عدمه لا يحسن (٢) ، وإمّا لأنّ رجحان العمل بخبر الواحد مستلزم لوجوبه بالإجماع المركّب ؛ لأنّ كلّ من أجازه فقد أوجبه.

الثاني : أنّ ظاهر الآية وجوب الإنذار ؛ لوقوعه غاية للنفر الواجب بمقتضى كلمة «لو لا» ، فإذا وجب الإنذار أفاد وجوب الحذر لوجهين :

أحدهما : وقوعه غاية للواجب ؛ فإنّ الغاية المترتّبة على فعل الواجب ممّا لا يرضى الآمر بانتفائه ، سواء كان من الأفعال المتعلّقة للتكليف أم لا ، كما في قولك : «تب لعلّك تفلح» ، و «أسلم لعلّك تدخل الجنّة» ، وقوله تعالى : ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى(٣).

__________________

(١) التوبة : ١٢٢.

(٢) المعالم : ٤٧.

(٣) طه : ٤٤.