درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۷۷: خبر واحد ۳۰

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

دیگر از اشکالاتی که به مشهور شده بود اینکه مسئله حجیت خبر واحد یک مسئله اصولیه است، و شما یک مسئله اصولیه را دارید با ظن ثابتش می‏کنید، آن جمله شرطیه مفید ظن است دیگر، یعنی این ظهور لفظی ظنی، شما با یک ظهور لفظی ظنی که جمله شرطیه است، با این می‏خواهید خبر واحد را حجت بکنید، یعنی با یک مسئله ظنی می‏خواهید یک مسئله اصولیه را ثابت بکنید و این جایز نیست، این که شما آمدید با آیه نبأ می‏خواهید حجیت خبر واحد را ثابت بکنید از طریق مفهوم شرط، این یک جمله شرطیه، یک جمله لفظی ظنی است، پس شما با یک امر ظنی می‏خواهید یک مسئله اصلی را ثابت بکنید و این جایز نیست.

ایشان جواب دادند شما مخلوط کردید حرفها را به هم دیگر، ما دو جور مسئله اصولیه داریم، اصول اعتقادی مثل مبدأ و معاد، اصول فقهی مثل حجیت خبر واحد. از آن طرف هم ما دو جور ظن داریم، یک ظن خاص یعنی ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، یکی مثل ظن حاصل از این ظهورات، ظن حاصل از خبر واحد، این‏ها ظنونی است که بالخصوص شارع معتبر کرده، یک ظنونی هم داریم که اصلاً دلیل بر اعتبارش نداریم، با یک مقدماتی عقل حکم می‏کند به حجیت ظن، خب شما این‏ها را همه را با هم مخلوط کردید، شما شنیدید مسئله اصولیه را نمی‏شود با ظن ثابت کرد، نه با ظن خاص، نه با ظن مطلق، اما کدام مسئله اصولی، اصول اعتقادی. اگر شما شنیدید مسئله اصولیه نمی‏شود با ظن ثابت بشود مطلقا، چه ظن خاص چه ظن مطلق، آن مسئله اصول اعتقادی است، مبدأ و معاد را انسان نمی‏تواند با ظنون بیاید ثابت بکند. و اما آن ظنی که شما شنیدید که به درد هیچ کاری نمی‏خورد، نه به درد اثبات مسئله اصولیه فقهیه می‏خورد، نه به درد مسئله اصولیه اعتقادیه می‏خورد، آن ظن مطلق است، ظن مطلق است که به درد هیچ کاری نمی‏خورد، یعنی آن‏ها هم که حجت می‏دانند، در مسائل فرعیه حجت می‏دانند، شما این‏ها را با هم دیگر مخلوط کردید، ما الآن داریم چه کار می‏کنیم، ما آمدیم مسئله اصولیه فقهیه، حجیت خبر واحد، این را می‏خواهیم با ظن خاص ثابت بکنیم، این که عیبی ندارد، آن که عیب دارد این است که اصول اعتقادیه را بخواهیم با ظن خاص ثابت بکنیم، یا بخواهیم مسئله اصول فقهیه را بخواهیم با ظن مطلق ثابت بکنیم، آن‏ها گیر دارد. خلاصه آقا ما داریم چه کار می‏کنیم، مسئله اصولیه داریم ثابت می‏کنیم با ظن، اما چه اصولی، اصولیه فقه، و چه ظنی، ظن خاص. آن که شما اشکال دارد برایت این است که مسئله اصولیه اعتقادیه را بیاییم با ظن خاص ثابت کنیم، او حجت نیست. آن جا عیب دارد که ما بیاییم با ظن مطلق بیاییم یک مسئله اصولیه فقهیه را ثابت بکنیم، هیچ کدام این کارها را ما نمی‏کنیم، آن که شما ایراد می‏کنید ما نمی‏کنیم، و آن کاری که ما داریم می‏کنیم ایرادی ندارد.

بعد رسیدیم به آخرین اشکالی که بر مشهور کردند، آمدند گفتند مفهوم فقه، الفاظ کتاب و سنت را باید حملش کرد بر معانی لغویه، این‏ها را ضمیمه بکنید، این آقا حرفش این است، می‏گوید الفاظ کتاب و سنت را انسان باید حمل بر معانی لغویه بکند، نه حمل بر معانی اصطلاحیه، درست است الآن در اصطلاح ما فسق یعنی مرتکب الکبیره، فاسق یعنی مرتکب الکبیره، ولی شما به لغت مراجعه کن، فاسق کسی است که از طاعت خدا از طریقه خدا خارج باشد، بنابراین یک نفر مرتکب صغیره هم که باشد، از طریقه خدا خارج شده است، نتیجتا این فاسق آیه قرآن است، و ما الفاظ کتاب و سنت را باید حمل بر معنای لغویش بکنیم، و معنای لغوی فسق خیلی أوسع است، وسیع‏تر است از معنای اصطلاحیش، و خلاصه این قدر وسیع است که غیر فاسق فقط می‏شوند چهارده معصوم، چهارده معصوم هستند که غیر فاسق هستند، گناه صغیره هم انجام ندادند، پس آیه معنایش چه می‏شود، آیه معنایش حجیت خبر چهارده معصوم، یعنی اگر خود امام زمان به شما حرفی زد، حجت است، اما زراره سلمان، از این بالاتر پایین‏تر، این‏ها بیایند حرفی بزنند، حرفشان حجت نیست، شما چیز دیگری می‏خواهید ثابت بکنید، در واقع مدعایتان مباین با دلیلتان است، مدعایتان این است که خبرهای عادل غیر معصوم هم شما می‏خواهید حجت بکنید، و حال آن که با این برنامه‏ای که ما ترتیب دادیم، فقط خبر معصوم را برای ما حجت می‏کند، آن‏ها هم که مفید علم است، از بحث ما خارج است، بحث ما حجیت خبر عادل غیر معصوم غیر علمی است، پس این دلیل شما به درد این کار نمی‏خورد.

ایشان سه تا جواب فرمودند، یک جواب این که فاسق اصلاً معنایش مرتکب الصغیره نیست، فاسق یا معنای حقیقیش کافر است، طبق آن آیاتی که کلمه فقه به معنای کفر استعمال شده، یا به معنای مرتکب الکبیره است، و با استصحاب قهقرایی یا اصاله عدم نقل می‏گوییم در زمان نزول قرآن هم این معنایش همان ارتکاب الکبیره بوده، پس بنابراین این که شما مرتکب الصغیره را هم آمدید گفتید جزو فاسق حساب کردید، حرفتان درست نیست.

و اما جواب دومی که ایشان دادند، ایشان می‏گوید مرتکب الصغیره فاسق نمی‏شد و الاّ خدا تعریف نمی‏کرد از او در قرآن، خدا دارد تعریف می‏کند آن‏هایی که گناهان کبیره را می‏گذارند کنار، گاهی یک گناه صغیره‏ای مرتکب می‏شوند، این‏ها را ما بهشت می‏بریم، دارد تعریف می‏کند پروردگار، پس معلوم می‏شود مرتکب الصغیره فاسق نیست، و الاّ اگر فاسق می‏شد خدای متعال از او تعریف نمی‏کرد.

جواب سومی که ایشان دادند، جواب سوم این که ما یک غیر معصوم الآن برای شما درست می‏کنیم، یک غیر معصوم برای شما درست می‏کنیم که یقینا خبرش حجت است، حالا یا آن مثالی که من زدم، آن آقایی که همین الآن مکلف شده، الآن هم که دروغی غیبتی چیزی از او صادر نشده، معصوم معصوم است، یا نه، آقایی که الآن توبه کرده، یک مقدار گناهی هم اگر داشته، التائب مِن الذنب کمن لا ذنب و له، بنابراین این آقا الآن غیر معصوم است و چون غیر معصوم است و در عین حال هیچ گناهی هم انجام نداده، نه صغیره نه کبیره، پس طبق گفته شما خبر این حجت است، چون این مرتکب الصغیره هم نیست دیگر، ما هم که در مقام موجب جزئی هستیم، از روز اول گفتیم ما در مقابل سلب کلی سید مرتضی قیام کردیم، ما یک مورد خبر عادل غیر علمی غیر معصوم را ما بتوانیم حجیتش را ثابت بکنیم، برای ما بس است بفرمائید. این آقایی که الآن فرضش را کردیم، هم غیر علمی است هم غیر معصوم است، از گناه‏های گذشته ‏اش هم توبه کرده، این اگر یک خبری به ما بدهد، این خبرش حجت است، این یک جا را که شما می‏پذیری، همین برای ما بس است، وقتی ایشان این را می‏گوید، یک نفر می‏گوید نه، شاید همین خبر اولین دروغش باشد، این که الآن استغفار جاری کرده، شاید الآن همین خبری که دارد می‏دهد، احتمالش هست، وقتی احتمالش هست، پس دوباره این هم می‏شود فاسق، ایشان می‏گوید نه دیگر، اگر ما می‏گوییم فاسق نباشد، یعنی فاسق قطع نظر از این خبر، و الاّ احتمال این که شاید این خبر دروغ است و شاید این فاسق است، این‏ها را شامل نمی‏شود، این سه تا جواب. البته این جواب‏ها را ما دیروز خواندیم، بعضی‏‌هایش را دیروز بعد از درس بعضی از رفقا اشکال کردند، بعضی از رفقا هم تلفنی اشکال کردند، من دوباره اشکال‏ها را بگویم بعد می‏رویم. اولاً آن قبلیش را هم بگوییم، ایشان ادعا کردند که فاسق معنای حقیقیش یا کافر است یا مرتکب الکبیره، چرا کافر است، برای این که در آن آیات استعمال شده فاسق در کافر، می‏گوییم آقا استعمال اعم از حقیقت است، این را که در معالم هم اگر نظرتان باشد ما خواندیم، خب بله استعمال شده، الآن فاسق در این جا استعمال شده، در کافر به قرینه، استعمال اعم از حقیقت و مجاز است، این چه حرفی است شما می‏زنید، می‏گویید کافر یعنی فاسق معنای حقیقیش یا کافر است یا مرتکب الکبیره، این حرفتان که درست نیست، که بیاییم بگوییم چون در این آیات فاسق در کافر استعمال شده، این دلیل بر این که فاسق معنایش کافر است، می‏گوییم نه، این جا به قرائن استعمال شده، این دلیل نمی‏شود، و این که آمدید گفتید فاسق فقط در عرف ما مرتکب الکبیره است، مرتکب الغیره را فاسق نمی‏گویند، نه، این خلاف قول فقها است، شما در مباحث فقهی مراجعه بکنید، عرض کردم دیشب بعضی از آقایان هم تذکر دادند، حرفشان هم درست است که علی کل حال این را تصریح دارند در فقه، می‏گویند عادل، فاسقی که نمی‏شود پشت سرش نماز خواند، لا فرق فیه که مرتکب الصغیره باشد یا مرتکب الکبیره، البته این نظر ایشان است، ولی می‏خواهیم بگوییم فقها این حرف را قبول ندارند، فقها می‏گویند مرتکب الصغیره، ارتکاب صغیره هم مضر به عدالت است. و اما آن جا که گفتید خدا تعریفشان می‏کند، خدا اگر تعریف می‏کند بهشت می‏برد، خب بهشت تفضلی است، این تفضل معنایش این نیست که این فاسق نیست، یعنی مرتکب الصغیره هم ممکن است فاسق باشد، منتها خدای متعال تفضلاً بهشت می‏برد، علی کل حال این جواب‏هایی که ایشان دادند دیروز، آن سومیش چرا درست است، که یک فردی را در نظر گرفتیم، غرض هم جواب اولی اشکال دارد، هم جواب دومی اشکال دارد، جواب سومی خوب است. یک غیر معصومی را ما در نظر می‏گیریم، همین الآن هم توبه کرده، هیچ گناهی هم ندارد، این خبری که دارد می‏دهد، احتمال کذبش هم فایده ندارد، می‏گوییم این آدم چون توبه کرده، گناهی هنوز از او صادر نشده، آیه شامل این می‏شود، عادلٌ همین یک دانه خبر که حجت باشد کافی است، غرض بین سه تا جوابی که ایشان دادند، آن جواب سومی قانع کننده است، و الاّ آن اولی و دومی تمام نیست.

۲

استدلال به منطوق آیه برای حجیت خبر غیر عادل در زمانی که ظن به صدق کلامش داشته باشیم

خیلی خب تا این جا آقا ما تقریبا ده تا از ایرادات را خواندیم، دوتایش لا یمکن الذب بود که مال سید مرتضی بود، این هفت هشت تایش هم یمکن الذب بود که تمام را ما رد کردیم و دفاع کردیم از مشهور، گفتیم این ایرادها به آقایان مشهور وارد نیست و خبر عادل طبق مفهوم آیه شد حجت. حالا ایشان می‏فرمایند که اگر ما یک کار دیگری بکنیم، این کار همان است که آقا دو سه هفته پیش من عرض کردم، ایشان آن روزها ایشان دلش بالاخره دلش پهلوی سید مرتضی است ایشان همان حرفها را می‏زند، می‏گوید خبر علمی صد در صد حجت است، خبرهایی که علمی است احتمال پشیمانی در آن هست، حجت نیست، و خبر عادل هم احتمال پشیمانی در آن هست، خب این حرفهای سید بود، ایشان همان روزهایی که این حرفها را می‏زد، یکدفعه هوس می‏کرد یک دفاعی از مشهور می‏کرد، نظرتان است بلافاصله خرابش می‏کرد، لکنّک خبیر که این دفاع درست نیست، یک خورده می‏گذشت دوباره یک دفاع می‏کرد، بلافاصله با فتامل خرابش می‏کرد که من همان روز عرض کردم چند روز دیگر هم این کار را می‏کند ایشان، باز دوباره همین دفاع را می‏کند، باز با لکنّ خرابش می‏کند، این درس امروز است. حالا می‏خواهد دوباره آغاز کند ایشان، فعلاً ایشان در مقام تصحیح حرف آقایان مشهور است، می‏خواهد خبر عادل را حجت بکند با آن بیانی که آن جا کرد، ولی خوب که همه را ثابت می‏کند، آخر سر می‏گوید لکنّک، لکن این حرفهایی که ما زدیم اشکال دارد، خب حالا می‏خواهیم اصل مطلب را بگوییم. ایشان اگر نظرتان باشد، آخر سید مرتضی تبین را علم معنا می‏کرد، تبین، خبر فاسق تبین، یعنی باید علم صد در صد داشته باشی، چرا، می‏گفت برای این که مشتق است از بان یبین ابان این‏ها همه به معنای کشف است، به معنای علم است، این یک حرفش بود، یک قرینه داخلیه هم داشت آن جهالت، جهالت یعنی عدم العلم، به قرینه آن که آن عدم العلم است، معلوم می‏شود تبین علم است، این حرفهایی بود که سید زد، حالا ایشان همان جا فرمودند نه، ممکن است بگوییم تبین یعنی ظن، این طور نیست تبین حتما علمی باشد، تبین یعنی ظن به صدق، یعنی اگر فاسق به شما خبر داد، ظن به صدقش باید پیدا بکنی، اگر تبین این جوری معنا کردی، آن وقت خبر فاسق هم حتی حجت می‏شود، منتهی خبر فاسقی که ظن آور باشد، خلاصه آقا آیه ایشان می‏گوید معنایش این است منطوقا و مفهوما خبر همه را حجت می‏کند چه عادل چه فاسق، منتها فاسق مشروط به ظن به صدق، عادل شرطی ندارد، عادل اگر خبری داد حجت است بدون شرط، اما اگر فاسق به شما خبر داد به شرط ظن به صدق خبر او هم حجت است، این را از کجا می‏گوییم، می‏گوییم تبین اعم است، این همان دفاعی است که آن جا هم کردند ایشان، تبین اعم است، این طور نیست حتما تبین به معنای علم صد در صد باشد، فاسق اگر خبر آورد تبین کن، یعنی اگر فاسق خبر آورد، ظن به صدقش پیدا کردی از خارج می‏شود، گاهی یک آدم فاسقی است ولی یک خبری داده که یک قرائنی ما از خارج داریم که ظن به صدقش داریم، حالا فاسق هم هست باشد، نتیجتا مفهوم آیه خبر عادل را حجت می‏کند، چه مفید ظن باشد چه نباشد، منطوق آیه خبر غیر عادل را هم حجت می‏کند، مشروط به این که مفید ظن به صدق باشد، این را از کجا می‏گوییم، از این جا که تبین را تعمیم می‏دهیم، می‏گوییم تبین علم صد در صد نیست، شامل ظن به صدق هم می‏شود،

حالا ایشان می‏فرماید که ثمّ إنّه کما استُدلَّ بمفهوم الآیه، مفهوم آیه نبأ، همچنان چه استدلال شده بر حجیت خبر عادل، از طریق مفهوم کذلک قد یستدل به منطوق آیه، منطوق می‏دانید کدام است، تبینوا، یعنی از آن تبینوا که در منطوق آیه ذکر شده با آن هم می‏شود استدلال کرد حجیت خبر غیر عادل را إذا حصل الظن، پس ببینید آقا هر مخبری را شما خبر داد، خبرش حجت است، منتها اگر عادل بود بدون شرط خبرش حجت است، اگر فاسق بود مشروط است، به ظن به صدق خبرش حجت است. بناءً، می‏خواهیم وارد تصرف در تبین بشویم، این در صورتی است که عین حرف گذشته است بگوییم تبین یعُمُّ، یعنی تبین منحصر به تحصیل علم نیست، تبینوا خب سید مرتضی تبینوا را تحصیل علم معنا می‏کند، اما نه اگر تبین را تعمیم بدهیم، گفتیم شامل تحصیل ظن هم می‏شود، اگر این کار را کردید آن وقت فاسقی به شما خبر داد، شما تبین ظنی کردی، یعنی از خارج با یک قرائنی ظن به صدقش پیدا کردی، خبر او هم حجت است. فإذا حصل مِن الخارج ظنٌّ بصدق الفاسق کفی فی العمل به، همین که ظن به صدقش پیدا کردی کافی است در این که عمل بکنی به خبر فاسق. حالا می‏خواهد مثال بزند، و مِن التبین الظنی، حالا می‏خواهیم چه کار کنیم، می‏خواهیم بگوییم یک خبر فاسقی داریم اما تبین ظنی بر صدقش داریم که بشود چه، می‏شود حجت، مثل کجا، یک خبر فاسقی به دست ما رسیده، مشهور بر طبقش عمل کردند، خب خبر فاسق است، غیر معتبر است، ولی مشهور به آن عمل کردند، بنابر این که عمل مشهور جبران بکند این ضعف را، این خبر می‏شود حجت، تبینوا به معنای چه شد، ظن، می‏خواهیم حالا چه مثال بزنیم، مثالی بزنیم که خبر فاسقی داریم، اما تبین ظنی داریم بر صدقش، تبین ظنی مثل چه، مثل این که مشهور عمل کردند، نظرتان آن جایی که شهرت را می‏خواندیم، گفتیم شهرت بر سه قسم است، شهرت عملی، شهرت فتوایی، شهرت روایی. شهرت عملی کدام است، آن که فقها بیایند عمل بکنند استناد بکنند به یک خبری به او می‏گویند شهرت عملی، یعنی اگر یک خبری ما داشتیم راوی فاسق داشت، ولی علما استناد می‏کردند به این و بر طبقش عمل می‏کردند و فتوا می‏دادند، به این می‏گویند شهرت عملی. خود همین عمل علما استناد علما به این خبر ضعیف، آن جبران ضعفش را می‏کند، این خبر با این که راویش فاسق است، می‏شود خبر معتبر. گاهی نه شهرت فتوایی است، شهرت فتوایی معنایش این است، مشهور یک فتوایی دادند، اتفاقا این مشهور مطابق با خبر فاسق درآمده، ببینید فرقش را با اولی، در اولی استناد کرده بودند، عمل کرده بودند و آن فتوا را دادند. شهرت فتوایی کدام است، شهرت فتوایی این است که نه به این خبر فاسق استناد نکردند، همین جوری فتوایی دادند روی یک قرائنی به دستشان بوده فتوایی دادند، اتفاقا آن فتوا با مضمون این خبر فاسق یکی درآمده، خب با این که عمل نکردند بهش، اما همین که فتوایشان با مضمون این خبر عادل مطابق درآمده، آدم ظن به صدق این خبر پیدا می‏کند. شهرت روایی هم که معلوم است، مشهور از علما این خبر فاسق را نقل کردند، روایت کردند، از این که نقل کردند مشهور، این ظن به صدق این پیدا می‏کند. پس بحث چه شد، می‏خواهیم بگوییم غیر از این که خبر عادل را ما با مفهوم آیه نبأ حجت می‏کنیم، خبر غیر عادل را هم با منطوق آیه حجت می‏کنیم، منطوق آیه کدام است تبینوا، بنابر این که قائل به تعمیم بشویم، بگوییم تبین منحصر به تحصیل علم نیست، تبین ظنی هم کافی است، حالا داریم مثال می‏آوریم برای تبین ظنی که یک خبر فاسقی به دست ما رسیده ولی تبین ظنی بر صدقش داریم که چه است آن تبین ظنی، فقها به این عمل کردند، یا فقها فتوایشان طبق این درآمده، یا در کتاب‌هایشان این را نقل کردند با این که خبر فاسق است، ولی این تبین‏های ظنی، یعنی این عمل علما به چنین خبری آن ضعفش را جبران می‏کند، بنابر این که تبین به معنای ظن باشد، پس این خبر فاسق برای ما می‏شود حجت.

حالا و مِن التبین الظنی، می‏خواهیم شاهد بیاوریم که اگر یک خبر فاسقی تبین ظنی به صدقش داشتی حجت است، یک موردش را برای ما مثال بزن، و مِن التبین الظنی تحصیلُ شهرة العلما، یعنی مشهور از علما آمدند عمل کردند به این خبر فاسق، این شهرت عملی. علما عمل کردند بر مضمون این خبر فاسق، شد شهرت فتوایی، فرقش هم معلوم باشد، در آن اولی به استناد خبر فاسق آن فتوا را دادند، در دومی به استناد او نبوده، به استناد چیز دیگری بوده، اتفاقا با مضمون این یعنی با معنای این خبر فاسق جور درآمده، این دوتا، أو روایته، ببینید آقا اقسام ثلاثه شهرت را گفت. شهرت عملی اولی است، شهرت فتوایی دومی است، شهرت روایی سومی است. و مِن هنا از این جهت که تبین ظنی کافی است، تمسّک بعضی از علما، بعضی از علما به منطوق آیه تمسک کردند بر حجیت خبر ضعیف منجبر به شهرت، می‏گویند اگر ما یک خبر ضعیفی داشتیم، شهرت بهش عمل کردند، جبران می‏شود، آن ضعفش، این برای همین است، یعنی این آقایی که این حرف را زده چه آقایی است، آقایی است که تبین را ظنی معنا کرده، و مِن هنا اگر قبول کردیم تبین ظنی است، برای همین جهت است که بعضی‏ها آمدند به همین منطوق یعنی تبینوا، یعنی این تبینوا که معنایش ظن است، آمدند به این تمسک کردند، گفتند خبر ضعیف هم حجت است اگر مشهور به آن عمل کنند، جبران می‏شود آن ضعفش، این سرّش همین است.

و فی حکم الشهرة، ایشان می‏گوید حالا در حکم شهرت امارات دیگری که غیر معتبر است، اگر یک خبر فاسقی داشتیم، با یک اماره دیگر این جا الآن شهرت را مثال زدیم، مثلاً با استحسان عرفی، مثلاً با یک استقراء ناقص، اگر یک خبر فاسقی داشتیم با یک استحسان عرفی موافق بود، خیلی گشتم یک مثال برایش فکر کنم، از خانه ‏ام تا این جا، هر چه فکر کردم خیلی مثال دارد، مثال خیلی زیاد دارد، ولی الآن یادم نیامد خلاصه، شاید بعدها یادم بیاید که می‏خواهیم یک مثال بزنیم چه، خبر فاسقی داریم، تا حالا خبر فاسقمان تبین ظنیش چه بود، عمل علما، حالا می‏خواهیم یک مثال دیگر بزنیم که یادم نیامد، یک خبر فاسقی بزنیم که نه یک اماره دیگری با او موافق است، یک اماره غیر از این شهرتی که مثال زدیم، یک خبر فاسق داریم و یک اماره ‏ای که غیر معتبر هم هست، ولی ضمیمه با این که بشود، انسان ظن به صدقش پیدا می‏کند، که حالا من مثالش گیرم نیامد ولی کلیش را می‏گویم، مثلاً یک خبر فاسقی ما داریم با استحسان عرفی سازگار است، نه با قیاس، قیاس ممنوع العمل است، شما هیچ قیاس را از آن کمک نگیر، اولُ مَن قاس ابلیس، پیغمبر فرمود ما علی دینی مَن استعمل القیاس فی دینی، کسی که بر قیاس عمل کند، بر دین من نیست، غرض گفتیم قیاس را بگذاریم کنار، نه، با یک استحسان عرفی با یک استقراء ناقصی که ما کردیم، این خبر فاسق با او موافق است، این هم خودش یک نوع تبین است، پس تا حالا دوتا تبین ظنی مثال زدیم، یعنی خبر فاسق یک وقت مشهور به آن عمل کردند، این می‏شود تبین ظنی، یک موردش هم این که این خبر فاسق با یک استحسان عرفی موافق است، آن هم تبین ظنی است، یعنی از آن هم آدم ظن برایش حاصل می‏شود که این خبر فاسق حجت است، لذا می‏فرماید در حکم شهرت است، اماره دیگری که من استحسان عرفی، خبر فاسق داریم، معتبر هم نیست، اماره معتبره هم با او موافق نیست، ولی استحسان عرفی می‏پسندد این خبر فاسق را، این جا هم این خبر فاسق باز ظن به صدقش آدم می‏تواند حاصل بکند.

خب حالا می‏خواهیم یک تعمیم دیگر بدهیم، الآن چه کار کردیم، تعمیم دادیم، تبین را تعمیم دادیم گفتیم اعم از علم و ظن، حالا می‏خواهیم ظنیش را هم تعمیم بدهیم، ظن تفصیلی، ظن اجمالی، دوتا تعمیم شد، تا الآن چه کار کردیم، تبین را تعمیم دادیم، گفتیم تبین مختص به علم نیست، اعم است از علم و ظن، حالا می‏خواهیم این ظنی را هم تعمیم بدهیم، بگوییم این تبین ظنی هم یک وقت تفصیلی است، یک وقت اجمالی است، این که خواندیم مال تفصیلیش بود، این جایی که خبر فاسق شهرت به آن عمل کردند، این تبین ظنی تفصیلی است، می‏دانید چرا، چون من ظن به صدق این خبر پیدا می‏کنم، تفصیلی می‏گوییم برای این است، این خبر فاسق است الآن به دست من رسیده، مشهور بر طبق این عمل کردند، چون مشهور بر طبق این عمل کردند، شده تبین ظنی تفصیلی، یعنی چه تفصیلی، یعنی من ظن به صدق این خبر دارم بخصوصه، تفصیل معنایش این است، یعنی این خبر ولو فاسق است، چون علما بر طبقش عمل کردند، من ظن به صدق این خبر دارم، پس این شد تبین ظنی تفصیلی، این که الآن خواندیم. حالا می‏خواهیم تبین ظنی اجمالی بخوانیم، یک آقایی که امامیه هم نیست، شیعه هم نیست، ولی در کتب رجال او را توثیقش کردند، مثلاً یکیش ابن بُکیر، خب در لمعه که نظرتان است، هی می‏گوید لروایة ابن بُکیر، این ابن بکیر نه شیعه است، نه امامی است، عقائد درستی هم ندارد، اما آدم متحرّزٌ عن الکذب است، یعنی واقعا از دروغ بیزار است، این را توثیقش کردند، خب به این می‏گویند تبین ظنی اجمالی، یعنی ما اجمالاً می‏دانیم این مخبر راستگو است، دقت کردید فرقش را با قبلی، آن تبین ظنی تفصیلی بود، یعنی ظن به صدق خبر پیدا می‏کردیم، این جا ظن به صدق مخبر پیدا می‏کنیم، یعنی مراجعه کردیم به کتب رجال، دیدیم در رجال این آقا را توثیق کردند، گفتند این متحرّزٌ عن الکذب، این از دروغ پرهیز می‏کند، ما اجمالاً می‏دانیم که آقای ابن بکیر ظن به صدقش داریم، ولو حالا خبری هم به ما نداده باشد، خلاصه خواستم تفصیلی و اجمالی را بگویم، تفصیلی یعنی ظن به صدق خبر، اجمالی یعنی ظن به صدق مخبر.

حالا ایشان می‏خواهد تعمیم دومی را بگوید، لو عمّمَ، تا حالا یک تعمیم دادیم، تبین اعم از علم و ظن، حالا می‏خواهیم تعمیم دومی، اگر تبین را تعمیم بدهیم لتّبین الاجمالی، بگوییم تبین ظنی هم بر دو قسم است، اجمالی تفصیلی، تفصیلیش کدام بود، همین که الآن خواندیم، برویم سراغ اجمالیش، اجمالیش کدام است، و هو تحصیل الظن بصدق مخبره، آن ظن به صدق خبره بود، این ظن به صدق مخبره است، دخل، اگر گفتیم ظن به صدق مخبر هم کافی است، دخل خبر الفاسق المتحرّز عن الکذب، یعنی دخل فی منطوق آیه، یعنی در منطوق آیه، این خبر همین ابن بکیر که مثلاً آدم فاسقی هم هست، ما عدالتش را قبول نداریم، چون عقائد منحرفه ‏ای دارد، ولی مع ذلک متحرّز از کذب است، این همان توثیق است، در علم رجال گفتند آقای ابن بکیر این متحرّز از کذب است، از کذب دوری می‏کند، آن وقت ایشان می‏فرماید این آقای ابن بکیر هم داخل فتبینوا است، یعنی فتبینوا تحصیل ظنی، تحصیل ظنی هم چه ظنی تفصیلی مثل قبلی، چه ظنی اجمالی، پس ایشان هم داخل در تبینوا شد، یعنی ابن بکیر با این که عقائدش را ما قبول نداریم، اما چون توثیقش کردند، ظن به صدقش پیدا می‏کنیم، پس این هم داخل در تبینوا شد، منتها تبین ظنی اجمالی در مقابل قبلی که تبین ظنی تفصیلی بود. فیدخل، لذا ایشان می‏گوید داخل می‏شود، یعنی داخل می‏شود در منطوق، داخل در منطوق می‏شود، هم خبر موثق، هم خبر حسن، هم خبر شبه موثق،

[اقسام خبر]

عنایت بکنید آقا ما چند جور خبر داریم، چهار جور خبر داریم، یک خبرهایی داریم که می‏گویند خبر صحیح، تعریفش چیست خبر صحیح، رجال آن روایت، اگر همه امامی بودند و عادل بودند، به این می‏گویند صحیح، مثلاً در یک روایتی سلسله سندهای زراره‏‌ها هستند، محمدبن مسلم‏ها هستند، که این‏ها هم امامی هستند، همه‏شان هم توثیق شدند، به خبر زراره می‏گویند خبر صحیح، چرا، دو تا خصوصیت دارد هم امامی است و شیعه است و هم این که توثیق شده در رجال، اگر سلسله سند روایات، این دو شرط را داشت، به آن خبر می‏گویند خبر صحیح، اما اگر نه، امامی نبود ولی توثیق شده بود، به آن می‏گویند موثق، مثل همین ابن بکیر، امامی نیست، ولی همه توثیقش کردند، گفتند این متحرّزٌ عن الکذب، به این خبر می‏گویند خبر موثق. خبر حسن به خبری می‏گویند که راوی یا رواتش رجال سندش امامی هستند ولی توثیق نشدند، امامی هستند، توثیق نشدند، ممدوح به صدق هم هستند، می‏گویند آدم‏های خوبی هستند، هم امامی هستند، هم آدم‏های خوبی هستند، اما نه فسقشان نه عدالتشان روشن نیست، توثیق هم برایشان نشده، به این‏ها می‏گویند خبر حسن، شبه موثق ببینیم چه است. شبه موثق را آقا أوثق و دیگران یک جوری معنا کردند، یکی از شاگردهای شیخ انصاری، حاشیه قلائد که این را اسمش را آوردند، ایشان یک جور دیگر معنا کردند، عرض کردیم نوعا این جاهایی که آدم می‏بیند بین شاگردهای شیخ و دیگران اختلاف است، حرف شاگردهای شیخ مقدم است، ایشان آمده شبه الموثق را معنا کرده به خبر مرسل، اولاً بدانید خبر مرسل چیست، خبر مرسل این است که یک روایتی پنجاه تا راوی داشته، دوتایش از جلد افتاده، یعنی دوتایش در طول تاریخ از بین رفته، حالا همه این طرفیها آن طرفیها همه موثق، این دوتا را نمی‏دانیم کی هستند، چون اصلاً از بین رفته، یعنی در آن کتاب‏هایی که ضبط شده بوده، این یکی دوتا راوی اصلاً از کار افتاده، فراموش شده، این را می‏گویند خبر مرسل، آن وقت ایشان می‏گوید شبه موثق یعنی خبر مرسل، چرا به این می‏گویند شبه موثق، برای این که رواة آن طرف این طرف همه توثیق شدند، آن یک نفری که ثابت شده، ذکرش از بین رفته، نمی‏دانیم آیا توثیق شده یا نشده، لذا می‏گویند خبر حجت نیست، خبر مرسل می‏گویند حجت نیست، اما ایشان همین را هم می‏خواهد با تبینوا حجتش بکند، چرا، برای این که تبین ظنی اجمالی است. حالا عنایت بفرمایید،

(سوال) مرفوعه آن است که مثلاً می‏گویند مرفوعه علامه عن زراره، یعنی اصلاً از روات افتاده، بعضی‏ها هم می‏خواهند بگویند با مرسل یکی است، غرض مرفوعه اصلاً اگر شهیده باشد می‏گویند مرفوعه علامه عن زراره، ببینید یکدفعه ‏ای پنجاه نفر این وسط اصلاً ذکر نشدند، این‏ها را می‏گویند مرفوعه، ولی مرسل این است که همه ذکر شدند این وسط‏ها یک نفری دو نفری از قلم افتاده. خب... بله خب آن که به جای خودش، آن استثنا است، مرسلات ابن ابی عمیر، مرسلات زراره آن هم نه ابن ابی عمیر، مرسلات زراره در حکم مسندات دیگران است، برای این که زراره حسابش از همه جدا بوده، غرض چند نفری هستند که این‏ها مرسلاتشان حجت است، آن یک استثنایی است، کاری به آن جهت فعلاً نداریم، ما داریم الآن بحث دیگری می‏کنیم. ببینید آقا اگر ما تبین را تعمیم بدهیم، تبین ظنی را، گفتیم هم تفصیلی را می‏گیرد هم اجمالی را می‏گیرد، یدخل، یعنی داخل می‏شود در منطوق، داخل می‏شود در منطوق خبرهای موثق، یعنی رواة غیر امامی مثل ابن بکیر ولی توصیف شده، بلکه حسن ایضا، یعنی خبرهای حسن، حسن کدام است، آن که توثیق نشده، توثیق نشده، اما رواتش امامی هستند، ممدوح هم هستند، بدی از آن‏ها نگفتند، اما توثیقی هم نشده که این متحرّز عن الکذب است، این را می‏گویند خبر حسن. ایشان می‏گوید حتی ایضا خبر حسن هم که توثیق نشده، این هم داخل در منطوق است، و شبه موثق، شبه موثق مثل چه، روی معنایی که عرض کردم از حاشیه قلائد، و الاّ دیگران جور دیگری معنا کردند، میرزای قمی هم یک حرفهایی این جا دارند، جلد اول قوانین ص ۴۸۳ مراجعه بکنید، ایشان هم شبه موثق و موثق و این‏ها را گفتند، ولی چون شاگرد شیخ انصاری شبه موثق را با مرسل تطبیق کرده، ما هم همان را معنا می‏کنیم، یعنی شبه موثق خبر مرسلی هم که یک دانه راویش از قلم افتاده، او هم داخل می‏شود، چرا، بخاطر این که روات موثق خیلی در آن هست و باعث ظن به صدقش می‏شود،

آن وقت علی ما ذُکر، ما ذُکر کدام است، این تعمیم دومی، یعنی تبین ظنی اجمالی، ما اگر تبین در آیه را تعمیم دادیم، گفتیم منحصر به علم نیست، ظنی را هم می‏گیرد، بعد ظنیش را هم تعمیم دادیم، گفتیم منحصر به ظن تفصیلی نیست، ظن اجمالی را هم می‏گیرد، اگر ظن اجمالی را هم گفتیم می‏گیرد، یثبت، با آیه نبأ منطوقا و مفهوما تمام اقسام خبر حجت می‏شود، ما چهار جا که بیشتر خبر نداریم، صحیح، البته صحیح اقسامی دارد، خبر واحد خبر مستفیض، خبر متواتر، به آن اقسام کاری نداریم، رأس اقسام چهارتا است، خبر صحیح، موثق، حسن، ضعیف، ایشان می‏فرمایند تمام اقسام اربعه، اگر تبین را ظنی اجمالی معنا کنیم، دو تا تعمیم، اگر دو تا تعمیم بدهیم، بگوییم تبین ظنی اجمالی را هم می‏گیرد، تمام اقسام اربعه خبر داخل در این آیه می‏شود، منطوقا و مفهوما. الصّحیح و الحسن و الموثق و الضّعیف المحفوف بالقرینة ظنّیة، صحیحش داخل در مفهوم است، این را عنایت بکنید، صحیحش هم که روات هم عادل هستند هم امامی هستند، خبر صحیح را با مفهوم آیه حجت می‏کنیم، آن سه تا را هم با منطوق، آن هم بنابر تعمیم دومی، یعنی تبین ظنی اجمالی، آن وقت آن حسن و آن موثق و آن ضعیف محفوف به قرینه، می‏دانید کدام است قرینه، همان شهرت عملی، یک خبر فاسق گفتیم داریم، ولی مشهور به آن عمل کردند، خب بنا شد آن هم حجت باشد دیگر، غرض این ضعیف محفوف به قرینه ظنیه، همان خبر فاسقی است که علما به آن عمل می‏کردند، آدم ظن به صدق می‏آورد.

۳

مناقشه در استدلال گذشته

لکن همان لکنی که آن روز وعده کردیم، ایشان ببینید از آن وقت تا حالا دفاع کرد، گفت این تبین منحصر به علم نیست، تبین ظنی را هم شامل می‏شود، و وقتی تبین ظنی را شامل شد نه تنها خبر عادل حجت می‏شود، خبر غیر عادل‏ها خبر فاسق‏ها هم حجت می‏شود منتها مشروط به ظن به صدق. حالا می‏خواهد خرابش بکند، نه، ما اگر تبین را ظنی بگیریم، چه لازم می‏آید، خواندیم دیگر این‏ها را همه را، مال دو سه هفته پیش است، لغویت لازم می‏آید، تحصیل حاصل لازم می‏آید، می‏دانید چرا، چون اگر دیدید تبین ظنی است، معنای آیه این است، مردم اگر خبر فاسق به دستتان آمد، باید ظن به صدقش پیدا کنید، خب این را که همه خودشان می‏دانند، کدام عاقلی است که نداند، آن هم خبرهای مهم، دقت کردید اشکال را، اگر تبین، این‏ها را همه را خواندیم قبلاً، مروری بکنید صفحه ۳۷۳، یعنی ۷۳، الآن صفحه ۷۷ هستیم، صفحه ۷۳ را مراجعه بکنید، تمام این‏هایی را که می‏خواهیم بخوانیم ایشان آن جا فرمودند، ایشان آن جا هم تبین را آمدند به معنای اعم گرفتند، شامل ظن هم شد، بلافاصله خرابش کرد از چه راهی، لکنّک عرفت که اگر تبین بخواهد به معنای ظن باشد، لازمه ‏اش این است، مردم اگر یک فاسقی خبر داد، می‏خواهید اقدام کنید، ظن به صدقش پیدا بکنید، خب این لغو است، این تحصیل حاصل است، هر عاقلی به طبعه خودش این کار را می‏خواهد، دیگر دستور نمی‏خواهد، این اشکال، ولی بلافاصله ایشان برگشت، فرمود چه، فرمود این امر ارشادی است، خب خیلی چیزها را عقل ما می‏گوید، خب ما هم به طبعه عمل می‏کنیم، خدا هم تأکیدا فرموده، همان دوتا شاهدی که آوردند، عقل ما می‏گوید اطاعت مولا واجب است، کدام مولایی بالاتر از خدا و پیغمبر، عقل ما می‏گوید اطاعت مولا واجب است، مخالفتش حرام است، قرآن هم می‏گوید أطیعوا الله، پس بگو این زیادی است، چون عقل ما خودش می‏گوید اطاعت خدا و پیغمبر لازم است، یا آن مثال دیگر، عقل ما می‏گوید بابا پول به کسی قرض می‏دهی، نوشته بگیر، خب در قرآن سوره بقره می‏گوید إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ ۚ، اگر به کسی دِین می‏دهید نوشته، پس بگوییم این آیه هم بیخودی است، لغو است، می‏گوییم نه، این‏ها ارشاد است، یعنی همان که عقلت می‏فهمد، شارع هم دارد تأکید می‏کند، دوباره درستش کردیم، ببینید ایشان بعد از این که تبین را ظنی گرفتند، و خبرها را همه را حجت کردند، حالا لکن فیه مِن الإشکال ما لا یخفی، اشکالش چیست، اشکالش این است که تبین ظهور در علمی دارد، دوباره دلش رفت پهلوی سید مرتضی ایشان، تبین یعنی صد در صد علم، فاسق اگر خبر آورد، علم صد در صد باید پیدا بکنی، تبین ظهور در علمی دارد، کیف، چگونه علمی نباشد و ظنی باشد، و حال آن که اگر ظنی باشد آن لغویت لازم می‏آید، کیف یعنی چه، یعنی کیف لا یکون علمیا بل کان ظنیا، چگونه تبین علمی نباشد و ظنی باشد، و حال آن که، این واو ولو، واو حالیه است، و حال آن که اگر مراد مجرد ظن باشد، این تبین فقط معنایش ظن باشد، لکان الأمر به فی خبر الفاسق لغوا، تحصیل حاصل است، خب ما خودمان هم می‏دانیم، آدمی که فاسق است، یک خبری آن هم خبر مهم اگر داده، خودمان می‏دانیم باید تبین بکنیم، لااقل ظن به صدقش پیدا بکنیم، می‏گوییم لغو است، چرا، إذا العاقل لا یعمل بخبرٍ الاّ بعد رجحان صدقه علی کذبه، هر عاقلی خودش به طبعه این جوری است. پس این که خدا می‏فرماید تبین ظنی بکن لغو است، الاّ، این سطر اول را اگر یادتان باشد چند روز پیش گفتم بیاورید، سطر اول صفحه ۷۸ همان است، الاّ می‏خواهیم جواب بدهیم، می‏گوییم بله، خدای متعال فرموده این کار را بکن، ولی لغو نیست، چنان چه أطیعوا الله لغو نیست، چنان چه إذا تَداینتم فکتبوه لغو نیست، الاّ ان یدفع، مگر لغویت را برطرف کنی، بما ذکرنا سابقا، پنج صفحه پیش که گفتیم چه، مقصود خدای متعال تنبیه کردن و آگاه کردن و هدایت کردن بر این است که بابا فاسق لا ینبغی ان یعتمد است، خلاصه این آیه می‏خواهد بگوید بابا به فاسق اعتنا نکن، حتی اگر خبرش ظن هم بیاورد، چرا، چون یک ظن آنی می‏آورد، نظرتان است تعبیرات را، ممکن است خبر فاسق یک ظنی هم بیاورد، اما آن ظنش به ادنی التفاتی از بین می‏رود، خدا می‏خواهد بفرماید، خب عقل ما هم این را می‏گوید، به فاسق نمی‏شود اعتماد کرد، خدای متعال هم دارد باز ما را ارشاد می‏کند به همین قضیه، که آقا فاسق لا ینبغی ان یعتمد علیه است، و أنّه فاسق لا یومَن یا لا یومّن مِن کذبه و إن کان المظنون صدقه، ولو خبرش مفید ظن به صدق هم باشد، حجت نیست،

و کیف کان، حالا لغویت باشد یا نه، دوباره آقا دل متوجه سید مرتضی شد. عنایت کنید آقا، خلاصه آخرین حرف ایشان دیگر این است، یعنی برمی‏گردد به همان روزهای اول که این تبین علم صد در صد است، سه تا قرینه داریم که آن‏ها را من آن روز شمردم همه را. اولاً تبین قرینه خارجیش، ماده اشتقاقش را نگاه کن، بان یبین ابان، این‏ها همه معنای ظهور و معنای علم دارد، این یک قرینه که تبین به قرینه خارجیه که ماده اشتقاقش از چیزهایی است که ظهور در علم و کشف و این‏ها دارد، این یک قرینه. یک دانه قرینه داخلیه آن جهالت، جهالت یعنی عدم العلم، آن قرینه می‏شود عدم العلم که این تبین علمی است. یک قرینه دیگر هم آن تعلیل، سید مرتضی چه فرمود، فرمود آیه می‏گوید اگر فاسق خبر آورد، تبین کن صد در صد علم پیدا کن، و الاّ اگر از روی عدم علم اقدام بکنی به پشیمانی می‏افتی، آن هم تعلیل، آن تعلیل را آن مقابله جهالت را، آن ماده اشتقاق، تمام این‏ها دلالت دارد که تبین علم است، تمام حرف‏ها باطل شد، یعنی حرفهایی که از اول درس تا این جا زدیم، یک دفاعی کردیم از مشهور، چون مبتنی بر این بود که تبین به معنای ظن باشد، ایشان می‏گوید سه تا قرینه، داخلیه و خارجیه داریم که تبین به معنای علم صد در صد است، نتیجتا خبر عادل هم حجت نیست، چرا، به علت این که او هم احتمال پشیمانی در آن هست، لذا می‏فرماید کیف کان، حالا لغویت پیش بیاید یا نیاید، ماده تبین، یعنی بان یبین ماده اشتقاقی این قرینه خارجی، لفظ جهالت، قرینه داخلیه، یعنی از این که جهالت داریم، جهالت هم یعنی جهل، جهل یعنی عدم العلم، به قرینه آن عدم العلم آدم می‏فهمد که این تبین یعنی علم، این دو تا شاهد، یکی هم ظاهر تعلیل، آن تعلیل ذیل می‏گوید خبرهای غیر علمی را اگر اقدام بکنی به پشیمانی می‏افتی، کلّها این قرائن ثلاثه آبیةٌ، این‏ها إبا دارد از اراده مجرد ظن، یعنی ما این قرائن را دلیل است بر این که ما نمی‏توانیم تبین را ظنی معنا کنیم، بلکه تبین علم است، و وقتی علم شد، تمام حرفهایی که از آن وقت تا حالا زدیم، همه باطل شد. انشاءالله فردا.

مع أنّه يمكن فرض الخلوّ عن الصغيرة والكبيرة ، كما إذا علم منه التوبة من الذنب السابق ، وبه يندفع الإيراد المذكور ، حتّى على مذهب من يجعل كلّ ذنب كبيرة (١).

وأمّا احتمال فسقه بهذا الخبر ـ لكذبه فيه ـ فهو غير قادح ؛ لأنّ ظاهر قوله : ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ(٢) تحقّق الفسق قبل النبأ لا به ، فالمفهوم يدلّ على قبول خبر من ليس فاسقا مع قطع النظر عن هذا النبأ واحتمال فسقه به.

هذه جملة ممّا أوردوه على ظاهر الآية ، وقد عرفت (٣) أنّ الوارد منها إيرادان ، والعمدة الايراد الأوّل الذي أورده جماعة من القدماء والمتأخّرين (٤).

الاستدلال بمنطوق الآية على حجيّة خبر غير العادل إذا حصل الظنّ بصدقه

ثمّ إنّه كما استدلّ بمفهوم الآية على حجّيّة خبر العادل ، كذلك قد يستدلّ بمنطوقها على حجّيّة خبر غير العادل إذا حصل الظنّ بصدقه ؛ بناء على أنّ المراد ب «التبيّن» : ما يعمّ تحصيل الظنّ ، فإذا حصل من الخارج ظنّ بصدق خبر الفاسق كفى في العمل به.

ومن التبيّن الظنّيّ : تحصيل شهرة العلماء على العمل بالخبر أو على مضمونه أو على (٥) روايته ، ومن هنا تمسّك بعض (٦) بمنطوق الآية على

__________________

(١) كالحلّي في السرائر ٢ : ١١٨ ، وانظر تفصيل ذلك في مفاتيح الاصول : ٥٥٤.

(٢) الحجرات : ٦.

(٣) راجع الصفحة ٢٥٦.

(٤) تقدّم ذكرهم في الصفحة ٢٥٦ ـ ٢٥٧.

(٥) لم ترد «على» في (ت) ، (ر) و (ظ).

(٦) انظر الفوائد الحائريّة : ٤٨٩ ، ومفاتيح الاصول : ٤٧٥.

حجّيّة الخبر الضعيف المنجبر بالشهرة ، وفي حكم الشهرة أمارة اخرى غير معتبرة.

ولو عمّم التبيّن للتبيّن الاجماليّ ـ وهو تحصيل الظنّ بصدق مخبره ـ دخل خبر الفاسق المتحرّز عن الكذب ؛ فيدخل الموثّق وشبهه بل الحسن أيضا.

وعلى ما ذكر ، فيثبت من آية النبأ ـ منطوقا ومفهوما ـ حجّيّة الأقسام الأربعة للخبر : الصحيح ، والحسن ، والموثّق ، والضعيف المحفوف بقرينة ظنّيّة.

المناقشة في الاستدلال المذكور

ولكن فيه من الإشكال ما لا يخفى ؛ لأنّ التبيّن ظاهر في العلميّ ؛ كيف ولو كان المراد مجرّد الظنّ لكان الأمر به في خبر الفاسق لغوا ، إذ العاقل لا يعمل بخبر إلاّ بعد رجحان صدقه على كذبه.

إلاّ أن يدفع اللغويّة بما ذكرنا سابقا : من أنّ المقصود التنبيه والارشاد على أنّ الفاسق لا ينبغي أن يعتمد عليه ، وأنّه لا يؤمن من كذبه وإن كان المظنون صدقه.

وكيف كان : فمادّة «التبيّن» ولفظ «الجهالة» وظاهر التعليل ـ كلّها ـ آبية عن (١) إرادة مجرّد الظنّ.

نعم ، يمكن دعوى صدقه على الاطمئنان الخارج عن التحيّر والتزلزل بحيث لا يعدّ في العرف العمل به تعريضا للوقوع في الندم ؛ فحينئذ لا يبعد انجبار خبر الفاسق به.

لكن ، لو قلنا بظهور المنطوق في ذلك كان دالا على حجّيّة الظنّ

__________________

(١) في غير (ظ) و (م) : «من».