درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۶۹: خبر واحد ۲۲

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

 خلاصه آقای قاضی فرموده بود این جهالت به معنای سفاهت، اگر بخواهدبه معنای عدم العلم باشد باید خیلی از چیزها از بین برود؛ شهادت عدلین باید از بین برود برای اینکه ما علم نداریم که مطابق با واقع است، فتوای مجتهد باید از بین برود برای اینکه ما علم نداریم مطابق با واقع است اگرجهالت بخواهدبه معنای عدم العلم باشد اینها همه حجیتش باید ازکار بیفتد بازهم هست سوق مسلم، یدمسلم، خوب الان ما از بازار مسلمانها یک چیزی می‌گیریم ما که نمی‌دانیم مال خودش است شایدمال دزدی است دارد می‌فروشدولی مع ذلک با اینکه علم نداریم مال خودش است یا نه مع ذلک ما ازروی همان بازارمسلمانان وید مسلمین می‌توانیم خریدوفروش نمائیم پس نتیجتاً ایشان نتیجه می‌گیرداگرآن جهالت بخواهدبه معنای عدم العلم باشد اینها همه باید از کار بیفتد چون ما علم به واقع اینها نداریم پس معلوم می‌شود جهالت به معنای سفاهت است.

 شیخ ما می‌خواهد این قیاس را رد کند ایشان می‌گوید اینطوری نیست شما نباید آن دو تا را یعنی مثلاً آن فتوی را در احکام یا آن شهادت عدلین را درقضیة موضوعات حالا یا سوق مسلم یاید مسلم که نداشت ولی آنها هم هست لازم آید شما که دارید اینها را به آنها قیاس می‌کنید اینها اصلاً ربطی به آن ندارد اینها ادله علیحده‌ای دارد دلیل اعتباراینها که آیة نبأ نیست اگر دلیل اعتبار اینها آیة نبأ بود آنوقت جهالتش اگر عدم العلم بود همان است که شما گفتید ولی دلیل اعتبار شهادت عدلین، دلیل اعتبار فتوی، آیة نبأ نیست، آن جهالت به هر معنایی که باشد اینها خارج است پس خلاصه آنها را اصلاً قیاس با اینجا نکن اینها چرا حجت است این شهادت عدلین با اینکه غیر علمی است، فتوی چرا حجت است با اینکه ما علم نداریم این فتوی مطابق با واقع است ولی به آن عمل می‌کنیم اینها دلیل علیحده‌ای دارد مضافاً بر اینکه ما راهی بهترنداریم ازاینها که درتشخیص موضوعات به عدلین مراجعه کنیم برای تشخیص احکام به فتوی مراجعه کنیم که این حرفهارا ما درتوجیه ابن قبه قبلاً گفته بودیم خلاصه آقا چی شدبه این آقا هم عرض می‌کنیم نیا اینهارا به خبر واحد خبر عادل تشبیه کن اینها دستگاه علیحده دارد دلیل اعتبار اینها آیة نبأ نیست اگردلیل اعتبار اینها آیة نبأ بود آن وقت شما می‌توانستید بگوئید اگرجهالت به معنای عدم العلم باشد اینها ازکارمی افتد اینها دلیل اعتبارعلیحده دارد ما روایاتی داریم که شهادت عدلین حجت است ولو اینکه علم به مطابقه با واقع هم نداریم مضافاً به اینکه راهی بهتر از این نداریم برای تشخیص موضوعات ماراهی بهتراز شهادت عدلین نداریم برای تشخیص احکام راهی بهتر از فتوای فقها نداریم پس نتیجاً اینها درست نیست اگر شما می‌خواهید سید مرتضی را رد کنید باید از آن راهی که من گفتم.

تبین را بگو به معنای اطمینان است، آخر این آقا قبول کرد تبین علم است، گفت تبین علم است ولی جهالت عدم العلم است ایشان می‌گویدنه اگر قبول کردی تبین به معنای علم است به قرینة تقابل باید بپذیری که آن جهالت عدم العلم است

اگرشماپذیرفتی دیگرنمی توانی این حرف را بزنی پس از اول آن، معنای تبین راعوض کن اگرمی خواهی دفاع ازمشهور کنی و خبر واحد غیر علمی را حجت کنی بگو تبین به معنای اطمینان است فاسق اگر خبر آورد اطمینان که نمی‌آورد از خارج بایدکسب اصمینان کنی اما اگر عادل خبرآورد نمی‌خواهد چون خود عادل خبرش طمینانی است این کاری که من می‌گویم اگر شما بکنید بهتر مطلوبتان را می‌توانید ثابت کنید تا اینکه بیائید قبول کنید تبین علم است وآن جهالت را به معنای سفاهت بگیریدپس نتیجه اینکه ما اگر بخواهیم از مشهوردفاع کنیم خبرعادل غیرعلمی راحجت کنیم راهش همین است بگوئیم تبین به معنای اطمینان است آن وقت اگر این را گفتیم آن جهالت به معنای عدم الاطمینان است آن وقت عادل و فاسق از هم جدا می‌شوند چرا؟ برای اینکه خبرفاسق اطمینان نمی‌آورد آیه ذیلش می‌گوید خبرهای بی‌اطمینانی را بگذارید کنار و خبر عادل چون اطمینان می‌آورد حجت می‌شود راهش این است ولی بلافاصله با فتامّل ایشان خرابش کردند چرا؟ برای اینکه اگر تبین به معنای اطمینان باشد آن وقت معنایش این است خبر بماهو مفید اطمینان حجت است اگر تبین به معنای اطمینان باشد معنایش این است که خبرعادل بماهو مفید اطمینان حجت است وحال اینکه مشهور این رانمی گویند مشهور می‌گوید که خبر عادل بماهو هو حجت است همین قدر که این عادل به ما خبری داد حجت است اعم از اینکه اطمینانی پیدا کنیم یا نکنیم پس فتامّل اشاره به این است یعنی یکبار دیروز مشهور را تقویت کردیم بلافاصله برگشتیم یکبارهم امروز که تبین را دوباره مثل دیروزبه معنای اطمینان گرفتیم ونتیجه‌اش این شد که قول مشهور درست است ولی با فتامّل خرابش کردیم.

بعدایشان فرمودنددراین آیه یک ارشادی هم هست این ارشادی که ایشان ادعا می‌کند دو اشکال را حل می‌کند یک اشکال مذکورویک اشکال مقدّر، اشکال مذکور چیست که ایشان نقل کرد آمده‌اند اشکال کرده‌اند گفته‌اند اگر تبین به معنای اطمینان باشد این لغو است، تحصیل حاصل است خوب هر عاقلی می‌داند خبر، آنهم خبرهای مهم اگر به او دادند باید اطمینان پیدا کند اگر تبین به معنای اطمینان باشد معنایش این است یعنی عقلا با اینکه خودشان تحصیل اطمینان می‌کنندوعمل می‌کنندخدا هم دوباره می‌فرمایداطمینان کنیدوحال اینکه این می‌شود تحصیل هیچ عاقلی بدون اطمینان به هیچ خبری اقدام نمی‌کند این گفتن تبینوا لغواست تحصیل حاصل است خوب جوابش این است که نه بابا این آیه ارشاد است امر مولوی که نیست، امر ارشادی است، امر ارشادی فایده‌اش تاکید است خوب عقلا خیلی حرفها می‌زنندخدا هم تاکید می‌کند خدا هم او را تأییدمی کند عقلا هم می‌گویند اطاعت مولا واجب است، قرآن هم می‌گوید اطیعوا الله واطیعوا الرسول پس بگو این هم لغو است می‌گوئیم نه همانی که عقلا به عقلشان می‌فهمند که اطاعت مولی واجب است خدای متعال هم ارشادکرده همان را دارد می‌فرماید همه عقلا می‌دانند پول به کسی بخواهند قرض بدهندباید کاغذ بگیرند، باید چک بگیرند این را همه می‌دانند ولی مع ذلک خدا هم درقرآن می‌فرماید اذا تداینتم بدین فاکتبو الی اجل مسمّی اگربه کسی می‌خواهید دینی بدهیدتا یک مدّت معینی نوشته بگیرید از او، پس بگو این هم لغواست این آیه ارشاداست معنای ارشاد تأیید همان رویة عقلایی است یعنی ولو عقلاء خودشان بالطبع اینطوری اند بدون اطمینان اقدام نمی‌کنند خدا هم همین رویه رادارد تأیید می‌کند این جواب از اشکال مذکور و اما یک اشکالی مقدر است جواب از او هم داده می‌شود و او این است اگرتبین به معنای اطمینان باشدپس معلوم می‌شود مناط حجیت خبرعادل آن اطمینان است حالا مناطش این است خوب گاهی اوقات این مناط درخبر فاسق هم هست. فاسق است اهل فسق و فجور است اما خبری آورده که برای ما اطمینان حاصل می‌شود آن وقت خداوند فرموده مطلقاً خبر فاسق را بینداز دور این چی می‌شود جوابش این است که نه درست است که فاسق هم مثل عادل خبرش گاهی اطمینان می‌آورد ولی اطمینانش آنی است انسان یک مقدارکه توجه می‌کندکه این اهل فسق وفجور است ولو این که دروغ گو هم نیست همین توجه به این که این یک آدم لاابالی است آن اطمینان را کم می‌کند خلاصه مطلب آیه ارشاد است به این که این دو تا را کنارهم قرار نده این دوتا وضعیتشان با هم فرق دارد عادل اگر اطمینان بیاورد اطمینانش باقی است چرا؟ بخاطر آن وثاقتش بخاطر آن عدالتش اما خبر فاسق بر فرض هم که آنی، چند دقیقه‌ای برای شما اطمینان بیاورد وقتی توجه می‌کنیم که این یک آدم لاابالی است آن اطمینان هم از بین می‌رود پس کأنه آیه مارا دارد ارشاد می‌کند که بابا عادل و فاسق را یک جورحساب نکنیدها اوحسابش جداست او اگر خبری آورد باید تعقیب بکنید اما عادل اگرخبرآورد تعقیب کردن نمی‌خواهد خودش مفید اطمینان است و حجت است خوب تا اینجا دوتا اشکال لا یمکن الذبّ بر ایراد وارد کردیم هر کس هم که آمد ذب کنداین حرفها را ما خودش راذب کردیم یعنی خلاصه گفتیم حرفهای شمادرست نیست حرف سیدمرتضی درست است اما ده بیست تا اشکال یمکن الذب به این آیه واردشده است که ما اینها همه را جواب می‌دهیم یعنی کأنه از امروز داریم دفاع ازمشهور می‌کنیم تا الان با مشهور مخالفت می‌کردیم حرفهای سیدمرتضی راهی تأییدمی کردیم ازامروز می‌خواهیم از مشهور دفاع کنیم یعنی هر کس هر ایرادی به مشهور بکند واین آیه را بخواهد از کار بیاندازد ما دفاع می‌کنیم سخت ایستاده‌ایم ومی گوئیم این آیة نبأ دلالت دارد بر حجیت خبر عادل غیرعلمی و این ایرادهای شما وارد نیست اولین ایراد کدام است اولین ایراد یمکن الذب آمده‌اند محاسبه کرده‌اند بین مفهوم آیه نبأ و آن عموماتی که می‌گوید ما عدای علم معتبرنیست ما خیلی آیات داریم که می‌گوید فقط علم معتبر است ما را نهی می‌کند از غیرعلم «لاتقف» یعنی ازغیر علم تبعیت نکن ما آیات زیاد داریم که می‌گوید ماورای علم محکوم است فقط ازعلم بایدتیعیت کنی این آقای مستشکل آمده محاسبه کرده بین مفهوم این آیةنبأ که خبر عادل را حجت می‌کند وآن عمومات که میگوید ماورای علم اعتبار ندارد آمده است گفته است نسبت بین این دو عموم و خصوص من وجه است دو مادة افتراق دارد که نزاع ندارند، یک ماده افتراق برای این طرف است؛ خبرعادل علمی؛ خوب همه می‌گویند حجت است؛ عادل وعلمی، خبر فاسق غیر علمی؛ خوب این را هم همه می‌گویند حجت نیست چون هم فاسق است و هم غیرعلمی. مادة اجتماعش کدام است؟ عادل غیر علمی. یک عادل متدین ثقه خبر آورده است. این عادل وثقه است ولی خبرش علم آور نیست چون عادل است مفهوم آیة نبأ می‌گوید حجت است و چون غیر علمی است آن عمومات می‌گوید: ماورای علم محکوم است، می‌خواهد مال عادل باشد می‌خواهدمال فاسق باشددراین خبرغیر علمی نزاع دارند. قانونش چیست؟ درمادة اجتماع به هیچ کدام نمی‌شودعمل کردرجحان هم که ندارندچرا؟ برای اینکه آیة قرآن است که میگوید حجت است وآن هم آیة قرآن است که میگویدحجت نیست چه کار باید بکنیم تعارضا تساقطا هر دو آیه از کار می‌افتد حالا ما می‌دانیم و این؛ آیا این خبر عادل غیر علمی حجت است یا نه؟ اصل عدم حجیت چرا؟ برای اینکه شک در حجیت مساوق للعلم بعدم الحجیه اگر من در حجیت چیزی شک کردم که آیا این چیزحجت است یا نه این مثل اینست که علم دارم که حجت نیست نتیجتاً از راه تعارض آیة نبأ با آن عمومات و تساقط این دو تا طبق آن قانون که در مادة اجتماع هر دو تساقط می‌کنند. تعارضا تساقطا اصاله عدم الحجیه می‌گوید این خبر عادل غیر علمی که شما شک دارید حجت است یا نه، اصل عدم حجیت است، این ایراد اول.

۲

جواب مرحوم شیخ به ایراد استدلال به آیه نبأ

می‌خواهیم آن را ردکنیم ایشان چه کارمی کنند ایشان می‌گویند اشتباه می‌کنی این دو نسبتشان عام وخاص مطلقند، عام و خاص مطلق وظیفه شان چیست چند بار تا حالا گفتیم دلیل آمده «اکرم العلماء» این دلیل عام مطلق است یعنی همه علماء را اکرام کن عادل باشد فاسق باشد نحوی باشد فقیه باشد همه رامی گیرد، همه علمای فاسق را احترام نکن خوب شما چکار می‌کنید اینجا؟ این را مخصص آن قرار می‌دهیم. آن عام است و این خاص است آن می‌گوید همه علماء را اکرام کن عمومش همه را می‌گیرد چه عادل چه فاسق، اما این آمده است ومی گویدعالم فاسق را اکرام نکن چه کار باید بکنیم این می‌آید مخصص آن عمومات می‌شود می‌گوید آن که گفت علماء را اکرام کن علمای غیر فاسق است معنای تخصیص همین است دیگر. اکرم العلماء بعد از آمدن این معنایش چه می‌شود؟ همه علماء واجب الاکرامند مگرفاسق باشندما این را مقدم براو می‌کنیم، عموم آن را تخصیص می‌زنیم ایشان می‌گوید اینجا هم همین طور است مفهوم آیة نبأ خبر عادل غیر علمی را برای ما حجت می‌کند، آن عمومات چه می‌گوید؟ آن عمومات می‌گوید هیچ خبر غیر علمی اعتبار ندارد ماورای علم اعتبار ندارد چه مال عادل چه مال فاسق این چکار می‌کند؟ این می‌گوید مال عادل معتبر است همانطور که آنجا لاتکرم الفساق را مقدم می‌کردی و به وسیله آن اکرم العلماء را تخصیص می‌زدی اینجا هم آیة نبأ می‌آید تخصیص می‌زند عموم آن آیات را، عموم آن آیات چه می‌گوید؟ می‌گوید ماورای علم اصلاً اعتبار ندارد چه عادل بگوید چه فاسق، این چه می‌گوید، این می‌گوید غیر علمی اگر مال عادل بأشد معتبر است این تخصیص می‌زند آنهارا، آنها معنایش چه می‌شود؟ آ‌نها معنایش معنایش این است که غیر علم اعتبار ندارد مگر آنکه عادل بگوید ایشان می‌فرماید این طور ا ست حالا عنایت بکنید چطور ایشان این مفهوم را خاص می‌گیرد؟ اولاً باید خبرهای علمی را از آیه خارج کنیم دو سه روز پیش هم داشتیم که خبرهای علمی خارج عن المنطوق والمفهوم خبرعلمی را از این آیه بگذارید کنار یعنی هم منطوقش که می‌گوید فاسق را تبین کن یعنی فـاسق غیر علمی مفهومش هم که می‌گوید مال عادل حجت است یعنی عـادل غیر علمی پس اولین کاری که می‌کنیم چیست؟ باید بگوییم این آیه منطوقاً و مفهوماً خبرهای علمی را شامل نمی‌شود چه چیزهایی را شامل می‌شود؟ غیر علمی؛ که ایشان غیر علمی نمی‌گوید می‌گوید « ما لایعلم صدقه او کذبه» همین است دیگر چیزی که علم نداریم به صدق یا کذبش یعنی غیر علمی. پس اولین کار این کار است یعنی بیـا ئیم آیه را منطوقـاً ومفهومـاً از خبرهای علمی خارجش بکنیم آن وقت معنـای آیه چه می‌شود؟ خبرهای غیر علمی فـاسق را اعتماد نکنید مفهومش چیست؟ خبرهای غیر علمی عادل را اعتماد بکنید. پس با این وسیله مفهوممان شد خـاص والا اگر این کار را نکنیم مفهوممان عام می‌شود وآن عـام وخاص من وجه درست می‌شود ما که می‌خواهیم عـام وخاص مطلق کنیم چه کار باید بکنیم؟ علمی‌ها را بگذاریم کنار که مفهوم آیة نبأ چه می‌شود؟ خبر عـادل غیر علمی. این مخصص است از آن عموماتی که می‌گوید ماورای علم اعتبار ندارد مطلقاً چه عـادل چه فاسق؛ تخصیصش بزن بگو ماورای علم اعتبار ندارد مگر مال عـادل پس نسبت شد عـام وخـاص مطلق؛ حالا چرا این کار را می‌کنیم برای اینکه جملة شرطیه اقـوی از آن عمومـات است جملة شرطیه که الان دلالـت دارد بر حجیت خبر عـادل، مفهوم جملة شرطیه اقـوی است از عمـوم آن عمومـاتی که می‌گوید خبرهای غیر علمی معتبر نیست. ان قلت که شما پریروز به عکس گفتید؛ شما پریروز گفتیـد که عمومات ظهورش اقوی است می‌گوییم آقا آنجا را با اینجا قاطی نکن آنجا آیة نبأ را با ذیلش می‌سنجیدیم آنجا عاممان یک کلام بود آخر اگر نظرتان بأشد بنده خدا پریروز یک قانونی را گفت؛ گفت آقا ما قانون داریم که مفهوم مخالف می‌تو. اند عمومات را تخصیص بزند می‌گوییم آقا آن قانون مال اینجاست مـال دوتا دلیل است یعنی الان یک آیة نبأ داریـم یک آیـات دیگر داریم آن پریروز که ما منع کردیم وگفتیم که آن جملة شرطیه ظهورش قوی نیست؛ آن عموم ظهورش قوی‌تر از این است. امروز داریم می‌گوییم آن جملة شرطیه ظهورش قوی‌تر از این عموم است عموم پریروزی غیر از عموم امروزی است عموم پریروزی چه بود؟ اولاً متّصل بود یعنی مفهوم صدر با عموم ذیل با هم معارضه می‌کردند و ثانیاً معلل بود؛ اولاً یک کلام بود اصلاً آن عموم نمی‌گذاشت ظهور پیدا شود برای آیة نبـأ و ثانیاً آن معلل بود؛ پس اگـر پریروز من منع کردم آن بندة خدا هم این قانون یادش است. آخر می‌گفت آن قانون منافات دارد با این قـانون. ما گفتیم منافات ندارد ما هم قبول داریم آن قانون را ولی مال کجاست؟ مال دو کلام است مثل امروز الان یک کلام داریم آیة نبأ یک کلام هم داریم مال آیات دیگر آن قانونی که شما بلد شدید که مفهوم مخالف می‌تواند مخصص عمومات باشد مال امروز است که دوتا کلام است آن هم معلل نیست برخلاف پریروز که اولاًیک کلام بودیعنی عموممان چسبیده بودبه این مفهوم صدر و دیگر اینکه معلل هم بودخلاصه چی شداینجا وقتی خبرهای علمی راخارج کنی مفهوم آیة نبأ چه می‌شود؟

می‌شودعادل غیرعلمی معتبر ظهورش اقوی است ازعموم آن آیات که می‌گوید خبرهای غیرعلمی اعتبارندارد دین را بیا مخصص او قرار بده چرا برای اینکه مفهوم مخالف ظهورش درخصوص اقوی است ازعموم آن عام واین منافات با حرف پریروز ندارد برای اینکه پریروز مفهوم صدر آیه را با ذیل ملاحظه می‌کردیم وآن حرف را زدیم وامروز داریم مفهوم آیة نبأ را با یک آیات دیگر که دو تا کلام است هم دو تا کلام است هم معلل نیست ولی برخلاف پریروز که یک کلام بودو معلل بود خلاصه این آقایان می‌خواهند از راه عام وخاص من وجه درست کردن وتعارض وتساقط با اصل عدم حجیت خبرعادل غیرعلمی را از کار بیاندازند وفیه اشکال ما دراین برنامه شما اشکال داریم چرا؟ برای اینکه مراد به نبأ درمنطوق و نتیجتاً در مفهوم می‌خواهد بگوید علمی‌ها خارج است هم از منطوق هم از مفهوم نبئی که درآیه هست مراد از آن نبأ درمنطوق و بالنتیجه خبر در مفهوم خبرغیرعلمی است ایشان خبرغیرعلمی نمی‌گوید مالایعلم صدقه ولاکذبه، همین است دیگر یعنی اگر منطوق می‌گوید خبر فاسق اعتبار ندارد چه خبری را؟ خبرغیرعلمی؛ مفهومش هم که می‌گویدخبر عادل معتبر است چه خبری است؟ خبرعلمی یعنی خبری که علم به صدق وکذب نداریم آن وقت اگراینطور شد مفهوم می‌شود اخص یعنی بعد از این که علمی‌ها را بیرون کردیم؛ و الا اگر بیرون نکنیم معنایش اینست که خبرعادل حجت است چه علمی وچه غیر علمی می‌شود عام عنایت کردید؟ اگر علمی‌ها هم در آیه باشدمعنای مفهوم این می‌شود خبر عادل چه علمی وچه غیرعلمی حجت است این می‌شود عام نه علمی اش را بگذار کنار وقتی علمی اش را گذاشتی کنار می‌شود خاص یعنی خبر عادل غیرعلمی حجت است آن وقت این خبرعادل غیرعلمی می‌شود خاص، آن عمومات را تخصیص می‌زند یعنی آن عمومات که می‌گوید ماورای علم اعتبار ندارد چه عدل باشد چه فسق باشد با این تخصیصش می‌زنیم می‌گوئیم چرا غیر علمی اگر مال عادل باشداعتبار دارد نتیجه گرفتیم مال همین است. برای اینکه مالا یعلم گرفتیم، یعنی علماء را بگذارکنار آن وقت اگر خبرغیرعلمی را داخل درآیه کردیم آن وقت مفهوم می‌شود اخص مطلق از آن آیاتی که به ما می‌گوید غیرعلم ممنوع است وقتی شدا حض فتعین. هروقت دودلیل داشتیم عرض کردم بهترین مثالش همان است که گفتیم اکرم العلماء بعد می‌آید می‌گوید لاتکرم الفساق منهم. شماباید به برکت این دلیل دومی عموم آن را تخصیص بزنی. ایشان می‌فرماید: فیتعین همانی که دیروز گفت اولی فیتعین تخصیصها باید تخصیص بزنیم عموم آن آیات را و به چی؟ به این مفهوم آیة نبأ، چرا؟ برای آن چیزی که مقرّر شده یعنی بنابرآن قانون این همان قانونی است که پریروز آقای قاضی می‌خواست استفاده کند که ما گفتیم آنجا جایش نیست. اینجا جایش است. قانون اینست که ظهور جملة شرطیه در مفهوم، اقوی است از ظهور عام در عموم. عنایت بفرمائید عبارت را. آخر ببینید آن عمومات چه می‌گوید: می‌گوید ماورای علم اعتبارندارد آن وقت این عمومش شامل عادل هم می‌شود اما این صریحاً می‌گوید مال عادل، غیرعلمی اش هم معتبر است قانون اینست: جمله شرطیه یعنی این آیة نبأ که خبر غیر علمی را حجت می‌کند ظهور این جمله شرطیه در مفهوم یعنی درحجیت خبر عادل غیر علمی اقوی است از ظهور عام در آن عمومات که می‌گوید ماورای علم، اعتبار ندارد خوب یک نفر اشکال می‌کند ومی گوید شما که پریروز به عکس گفتید. گفتید عمومات اقوی است می‌گوید منع آنجا غیراز اینجاست اگر من آنجا منع کردم برای این بودکه دریک کلام بود آنهم معلّل به علّتی که آن علّت هم در عادل بود و هم در فاسق آخر علّت چی بود؟ می‌گفت خبر را بگذار کنار به علت اینکه احتمال اشتباه می‌دهی آن علّت هم در عادل جاری بود و هم درغیرعادل. ایشان می‌فرماید و اما جواب از اشکال یعنی ان قلت که این حرفی که الان شما می‌زنید بر خلاف پریروز است. شما پریروز منع کردی که جملة شرطیه اقوی باشداز آن قلت اما منع ذلک یعنی این قانون را که من در ما تقدّم منع کردم، ما تقدّم کدام بود؟ من التعارض بین عموم التعلیل یعنی آنجا ظهور مفهوم با عموم تعلیل مقابل بودند که من گفت آن قانون درست نیست و عموم تعلیل اقوی است ولی امروز ما اصلاً دوتا دلیل داریم دوتا کلام است ویک کلام نیست و آن دو تا کلام هم تازه علتی در کارش ندارد ما تقدم آنجایی بود که تعارض بود بین عموم تعلیل آیه نبأ و ظهور مفهومش واما من آنجایی که منع کردم فلما این فلما جواب امّا است اما اگراین مطلب را من پریروز منع کردم برای آن چیزی بود که دانستی چه دانستی در آنجا، در آنجا این بود منع می‌کردیم ما ظهور جمله شرطیه معلله به تعلیل جاری فی صورتی وجود الشیئ و انتفائه ما عرفت کدام بود؟ من آنجا پریروز منع کردم گفتم نه اینطور نیست که جمله شرطیه معلله به یک علتی که آن علّت جاری بودهم دروجود شرط، وجودشرط کدام است؟ خبرفاسق وانتفاء شرط یعنی خبرعادل خلاصه من پریروز چی گفتم گفتم آن جمله شرطیه ظهور ندارد آن عام ظهور دارد چرا این را گفتم برای اینکه آن جمله شرطیه ما دریک کلام بود معلل هم بود به یک علتی که آن علّت (احتمال پشیمانی) هم در خبر فاسق بود وهم در خبر عادل اگر من منع کردم آنجا را منع کردم. فی افادت الانتفاء عند الانتفاء. عنایت بفرمائید آقا اولاّ جمله را ایشان مفصل‌تر کرده و مشکلش هم کرده شما به جای این جمله « فی افادت الانتفاء عند الانتفاء » بگذارید. فی المفهوم تمام شود حالا تا بعد معنا کنم ببینید فی که هست یک مفهوم به آن اضافه کنید؛ فی المفهوم یعنی بجای افادة انتفاء عندالانتفاء شما یک کلمة مفهوم بگذارید که عبارت مختصر شود تا بعد معنا کنم این (فی) جار ومجرور متعلق به ظهور است اول متعلق جار و مجرور معلوم شود حالا هم که عوضش کردیم این فی افادت جار و مجرور است اگرهم عوضش بکنید بشود فی المفهوم این جار ومجرور متعلق به ظهور است این ظهور دوّمی‌ها یعنی منع کردم پریروز که جمله شرطیه ظهور درمفهوم دارد یعنی ظهور دارد در حجیت خبر عادل علّت این که من منع کردم برای این که آنها پای تعلیل درکار بود عنایت کنید این انتفاء عند الانتفاء اصلاً معنای مفهوم است الان در إن جاء ببینید خیلی روشن می‌شود ان جاء زید فاکرمه یعنی چه؟ اگر زید آمد اکرام کن مفهومش چیست؟ اگر نیامد اکرام نکن انتفاء حکم عند انتفاء شرط اصلاً معنایش اینست ببینید اگر زیدآمد اکرام بکن واگر نیامد اکرام نکن انتفاء اکرام عند انتفاء المجیئ اصلاً این عبارت معنای مفهوم است شما بجای این عبارت آن مفهوم را بگذارید دیگرحالا معنایش عیبی ندارد ایشان می‌گوید من که پریروز منع کردم گفتم آن جمله شرطیه ظهور ندارد برای این بودگفتم ظهور ندارد در مفهوم یعنی خبر عادل را حجت نمی‌کند این منافاتی ندارد که امروز بگوئیم آن عمومات مؤخر است و آیة نبأ خاصش مقدم است برآن عمومات پس عبارت این شداین فی که می‌خواهیم عوضش کنیم یعنی بجای افاده انتفاء عند الانتفاء بنا شد مفهوم بگذاریم پس این فی المفهوم جار و مجرور متعلق به ظهور دومی است من پریروز منع کردم که جمله شرطیه ظهور داشته باشددرمفهوم این منعی که پریروز کردم با اثباتی که امروز کردم منافاتی ندارد آن راجع به آیة نبأ بودبا عمومات خود آن آیه امروز مفهوم آیة نبأ است با عمومات دیگر.

وربّما ولی متشکل دست برنمی دارد می‌خواهد اینها را نسبتشان را عام وخاص من وجه کندو وقتی عام وخاص من وجه کرد دوباره همان برنامه دیروز چی؟ تعارضا تساقطا اصل عدم مجیت دوباره می‌خواهد همان برنامه را پیاده کند این عام وخاص من وجه را آقا عنایت بفرمائید چند بار توضیح داده‌ایم ولی بهتر توضیح درذهنتان بماند چون خیلی از جاها می‌گوئیم عام وخاص من وجه و رد می‌شویم من وجه یعنی من جهت ببینید عام وخاص من وجه یعنی ما دو تا دلیل داریم این از یک جهت عام است واز یک جهت خاص است ازاین جهت که این عام است آن خاص است از این جهت که این خاص است آن عام است. پس عام و خاص من وجه یعنی چی؟ یعنی گاهی دو تا دلیل به دست ما می‌رسد یکی اش عام ببینید عام من وجه وخاص من وجه یعنی این از یک جهت عام است ولی همین که از یک جهت عام است از یک جهت خاص است آنوقت از این جهت که این دلیل عام است آن نقطه مقابلش خاص است واز آن جهت که این دلیل خاص است آن نقطه مقابلش عام است پس معلوم شد چرا می‌گویند عام وخاص من وجه ما یک عام و خاص مطلق داریم یعنی عاممان مطلق است من وجه دیگرنیست مثل اکرم العلماء دیگر وجهی ندارداکرم العلماء عام است لاتکرم الفساق هم خاص است ببینید دیگر وجه در آن نیست اما اکرم العلمائی که آنروز مثال زدیم با لاتکرم الشعراء اینها چی است من وجه است. یعنی اکرم العلماء ازیک جهت عام است ازیک جهت خاص است از این جهت که این عام است آن لاتکرم الشعراء خاص است از آن جهت که آن خاص است این عام است این در ذهنتان باشدچون با آن یک قدری کارداریم خوب عنایت بفرمائید این آقای متشکل دوباره آمده می‌خواهد چه کار کند می‌خواهد نسبت این دوتا را عموم وخصوص من وجه قراردهد با چه برنامه‌ای؟ می‌گوید بله آن عمومات درست است که عام، ولی از یک جهت خاص آن عمومات می‌گوید ماورای علم اعتبارندارد ولی از یک جهت خاص است از چه جهتی؟ می‌گوید اعتبار ندارد ماورای علم درزمان انفتاح باب علم زمان انفتاح باب علم زمان معصوم علیه السلام را می‌گویند چون باب علم مفتوح است دیگرانسان ازواقعیات خبردار می‌شود زمان انفتاح باب علم یعنی زمانی که انسان متمکن است ازتحصیل علم ایشان زمان انفتاح نمی‌گوید‌ها می‌گوید زمانیکه آدم متمکن ازتحصیل علم است یعنی زمان انفتاح خوب حالامی خواهد چکار کند؟ آن عموماتی که عام است می‌خواهد ازیک جهت خاصش کندمفهوم آیه نبئی که ماگفتیم خاص است می‌خواهدازیک جهت عامش کندکه دوباره چی بشود؟ همان عام وخاص من وجه وهمان برنامه آمده می‌گوید ولوآن عمومات به ما آمده می‌گوید چی؟ می‌گوید ماورای علم اعتبارندارد مطلقاً چه عادل وچه فاسق شد عام ولی ازیک جهت خاص است وآن اینست این بی‌اعتباری ماورای علم مال زمان انفتاح است درزمان انفتاح که شما متمکن از تحصیل علم هستی غیرعلم ماورای علم اعتبار ندارد ببینید از آن جهت عام شداز این جهت خاص ازاین جهت که شد خاص مفهوم از این جهت می‌شود عام چرا؟ خبرعادل غیرعلمی حجت است ازاین جهت درست است خاص است ولی ازیک جهت عام است این خبرعادل غیرعلمی عادل حجت است مطلقاً چه درزمان انسداد چه درزمان انفتاح نمی‌دانم روشن شدیا نه می‌دانم کم خواندیم ولی عرض کردم خیلی‌ها شاید الان متوجه نشدند ما خلاصه آمدیم نسبت عام و خاص را مطلق گرفتیم او را مقدم کردیم براو ولی یک آقایی آمده می‌گوید نه درست است آن عمومات عام است می‌گوید ماورای علم اعتبار ندارد چه مال عادل وچه مال فاسق ولی ازیک جهت خاص است می‌گوید اعتبار ندارد زمان تمکن علم زمانی که شما متمکن ازتحصیل علم خوب بله ماورای علم اعتبار ندارد شد خاص آن وقت ازاین جهت که این خاص است آن مفهوم می‌شود عام چون مفهوم آن راگفتیم خاص است خبرعادل غیرعلمی را حجت کرد درست است ازاین جهت خاص است ولی از این جهت عام است آن خبرعادل غیرعلمی حجت است چه درزمان انسداد وچه درزمان انفتاح نتیجتاً چی شدآن عامی که ازآن جهت عام بود از آن جهت شد خاص مفهوم آیه‌مان از این جهت که خاص بود از یک جهت شد عام باز شد نسبت عام وخاص من وجه بازدرخبرعادل غیرعلمی با هم نزاع دارند باز تعارضا تساقطا اصل عدم حجیت عنایت بفرمائید ببینید آقا قد یتوهّم دوباره متشکل می‌آید جلو توهّم کرده آن آیاتی که ما را از آن جهت نهی می‌کرد از عمل به غیر یک جهت خصوص درآن است ببینید من وجه، وجه یعنی جهت درست است آن آیات ناهیه عام است ولی ازجهتی خاص است حالا آن جهت خاصش کدام است. یکی ازدوچیزاست یا ازاین جهت خاص است که اختصاص داردبه صورت انفتاح باب علم این تمکن ازعلم یعنی انفتاح باب علم یعنی اگر معصوم «علیه السلام» بیاید و باب علم منفتح بشود انسان متمکن است از تحصیل علم پس نتیجتاً آقا آن عموماتتی که می‌گویدبه غیرعلم عمل نکن یعنی بایدبگوئیم مال زمان انفتاح است والا درزمان انسدادغیرعلم معتبر است شد خاص ایشان می‌فرماید این اختصاص دارد به صورت تمکن ازعلم پس نتیجتاً این خاص شداز همین جهتی که این خاص است آن مفهوم آیة نبأ که خاص بود می‌شود عام و إمـا… یا نه از این جهت می‌شود خاص از جهت اختصاصها بغیر بینة عادله؛ بینةعادله یعنی شاهدعدلین یعنی آن ادلة عمومات اگر به شما می‌گوید ماورای علم اعتبار ندارد یک ادله‌ای داریم که آنها را تخصیص می‌زند می‌گوید غیرعلم هم معتبر است کجا؟ در شهادت عدلین و در فتوی ایشان می‌گویدپس بنابراین می‌توانیم بگوئیم آن عمومات یا از آن جهت اولی خلاصه می‌خواهد یک جهت خصوصی برایش درست کند. حالایا ازآن جهت بگوئیم عدم اعتباربه صورت تمکن ازعلم یا ازاین جهت که بگوئیم آن عمومات اختصاص دارد به غیر شهادت عدلین وامثال شهادت عدلین که چی باشدفتوای مجتهد نسبت به احکام. ممّا خرج این امثالش عرض کردیم فتوا وسوق مسلم و ید مسلم امثال است یعنی در عین اینکه آنها به عمومش می‌گوید غیرعلم اعتبار ندارد یک ادله‌ای داریم که آنها را تخصیص می‌زند وقتی تخصیص خورد معنایش این است غیرعلم که گفتیم اعتبارندارد مال غیر شهادت عدلین است یعنی در شهادت عدلین اعتبار دارد با اینکه علم نیست درسوق مسلم درید مسلم در فتوای مجتهد درتمام اینها غیر علم معتبر است و غیر اینها از چیزهایی که چیز‌ها همین‌ها بود که شمردم یعنی فتوای مجتهد دراحکام سوق مسلم، ید مسلم اینها همه ادله دارد با اینکه اینها غیر علمی است ولی مع ذلک معتبر است قطعاً ویندفع الاول پس دوتا اختصاص درست کرد این آقا یا آمد اختصاص داد به زمان تمکن یا اختصاص داد به صورت دوم یندفع الاول آن اختصاص اولی را مادفع می‌کنیم اولاً منع می‌کنیم اختصاص را آن عموماتی که می‌گوید ما عدای علم اعتبار ندارد، مطلقاً می‌گوید اعتبار ندارد، مطلقاً می‌گویداعتبارندارد نه خصوص زمان انفتاح بگوید پس اولاً ما قبول نداریم آن اختصاص اولی را که شما گفتید بعد از آن دفع می‌کنیم مطلب شمارا بأنه یکفی المستدل، مستدل کیست؟ مشهور، مشهوربه این آیه تمسک می‌کنند می‌گویند خبر عادل حجت است بس است برایشان یک خبرعادل هم حجت باشد کافی است می‌دانید به کجا می‌خورد؟ روز اولی که ما بحث را شروع کردیم گفتیم ما در مقام ایجاب جزئی هستیم در مقابل سلب کلی سید که می‌گوید هیچ خبر عادلی اصلاًحجت نیست در مقابل آن ما یک خبر عادل ولو در زمان انسداد بتوانیم حجت کنیم کفایت می‌کند اولاً که اختصاص را قبول نداریم آن عمومات که می‌گوید ماورای علم معتبر نیست مطلقاً می‌گوید اختصاص به زمان انفتاح ندارد این اولاً یندفع این مطلب شمارا بأنه که یکفی برای مشهور یعنی مشهور یک جاهم که بتواندآیة نبأ راحجت بکنند کافی است ولو در زمان انسداد باشد کافی است برای مشهور که ثابت بکنندکه خبرعادل حجت است با لخصوص عندالانسداد پس نتیجتاً آقا آن اختصاص اولی را که باطل کردیم.

واما الثانی معرکه مطلب اینجاست این اختصاص ثانی را اگر همه‌اش را بخواهیم بگذاریم برای فرداخسته می‌شویدبه مقداری که درذهنتان بماند فردا باید مفصل‌تر بگویم یک نزاعی آقاصفحة ۴۵۸ آخرهای رسائل قدتوهم بعض من آثرنا بحثش این است اینجا این یتوهم همان آقا است آن من توهم فاضل نراقی است استادشیخ انصاری یک بحث مفصلی آنجا آن آقا دارد شیخ انصاری حمل برتوهم می‌کندهمان اون آنجااین توهم راهم کرده ماباید اول بحث آنجارا بگوئیم تا بتوانیم یعنی چند صفحه مطلب آنجا را ما باید در چند خط اینجا بفهمیم حالا ببینید چقدرمشکل است چند صفحه این بحث آنجا حرف دارد آن چند صفحه را ایشان می‌خواهند با چندخط تمامش کنند قهراً یک قدری توضیح می‌خواهد:

ببینید آقا ما اگریک عامی امروز اول صبح به دستمان رسیداکرم العلماء خوب معنایش این است علماء اعم ازاینکه عادل باشند فاسق باشند نحوی باشند غیر نحوی باشند اکرم العلماءخوب این دلیل اول صبح یک ساعت گذشت یک دلیل دیگراز طرف مولا آمد لاتکرم الفساق منهم من صبح گفتم علماء را اکرم کن ولی فساقشان را اکرم نکن این یک دلیل. ساعت بعدیک دلیل دیگرآمد لاتکرم النحویین منهم من صبح به تو گفتم علماء را اکرم کن هم شامل فساق می‌شد هم غیرفساق هم شامل نحوی می‌شد هم غیر نحوی ولی ساعت بعد یک خاص آمد که عالم فاسق را اکرام نکن ساعت بعدیک خاص دیگرآمدکه عالم نحوی را اکرام نکن خوب عنایت بکنیدآن اکرم العلماء نسبتش باهریک ازاینها عام وخاص مطلق است یعنی اکرم العلماء می‌گوید همه علماء چه عادل وچه فاسق پس نسبتش باآن خاص اولی عام وخاص مطلق است با آن خاص دومی هم همینجور. اکرم العلماء یعنی چه نحوی چه غیر نحوی این که آمده است می‌گوید نحوی‌ها را اکرام نکن نسبتش بااین عام وخاص مطلق است ما بایدچه کارکنیم؟ ما این دوتارا یک جا باید مخصص آن قراربدهیم هردوخاص است دیگرقانون عام وخاص چیست؟ قانون عام وخاص اینست که ما یک خاص داشته باشیم یاصدتا داشته باشیم تمام اینها رایکجا باید مخصص آن عام قرار دهیم یعنی چه کار کنیم الان این دو تا خاص که می‌رسد باید بگوئیم آن اکرم العلماء یعنی اکرم العلماء مگر فساق مگر نحویین همینطور می‌شود دیگر. اگر یک خاص داشتیم مگر تخصیص نمی‌زدیم حالا دوتا داریم ده تا داریم فرقی نمی‌کندعام ما با هریک، هر یک ازاینها نسبتش عام وخاص مطلق است حالا چه یک دانه باشدچه صد تا باشدحالا من مثال دوتا زدم این دو تا را یکجا ما باید بیائیم مخصص اکرم العلماء قرار دهیم اکرم العلماء مگرفساق مگر نحویین این قانونش است اما فاضل نراقی ببینیم چکار می‌کند ایشان عام را می‌آید با خاص اولی تخصیص می‌زند اکرم العلماءتا دلیل می‌آیدکه لاتکرم الفساق عام راتخصیص می‌زند می‌گوید آن عام یعنی علمای عادل غیرفاسق بعد این خاص دومی که می‌آیدآن عام تخصیص خورده را با این می‌سنجد چه کاراشتباهی است! عرض کردم آن عام ما با هر یک، هر یک نسبتش عام وخاص مطلق است ما یک دانه هم داشته باشیم یا ده تا یکجا همه را باید مخصص آن قرار دهیم ایشان چکار می‌کند، ایشان آمده آن عام را به خاص اولی تخصیص زده اکرم العلماء شده چی؟ علمای غیر فاسق بعد این علمای غیر فاسق را با لاتکرم النحویین سنجیده نسبتش شده عام وخاص من وجه وحال اینکه نسبت عام روز اول با هر یک، هر یک عام وخاص مطلق بود اما ایشان چون که آن عام را به خاص اولی تخصیص زده بعدآن عام تخصیص خورده را آمده با آن خاص دومی ملاحظه کرده نسبت آن عام تخصیص خورده با این خاص دوّمی نسبت می‌شود عام وخاص من وجه اینجا این آقا همین کار را کرده آمده عام ما را عمومات را آمده تخصیص زده به آن ادله‌ای که می‌گوید شهادت عدلین حجت است فتوا حجت است بعد تخصیص خورده‌اش را می‌سنجد با آیة نبأخوب بابا آیة نبأ هم مثل همان هاست همانطوری که ادله حجیت شهادت ادله حجیت فتوارا شما مخصص آنها قراردادی خوب این مفهوم آیة نبأ هم یکی از همان هاست چرا شما آنرا با آنها تخصیص زدی بعدمی سنجی با این آخر همین کاررا کرد آمدگفت آنها را تخصیص می‌زنیم به چی؟ می‌گوئیم ماورای علم اعتبار ندارد مگر در شهادت عدلین مگر در فتوی آنوقت این عام مگری را این عام تخصیص خورده را می‌سنجد با این وقتی با این بسنجد نسبتش می‌شود عام و خاص من وجه می‌گوید کارتان اصلاً غلط است خوب بابا این هم یکی از همان هاست شما که می‌خواهی عمومات را تخصیص بزنی با چی باید تخصیص بزنی؟ هم با آن ادله‌ای که می‌گوید شهادت عدلین معتبر است هم با آن ادله‌ای که می‌گوید فتوا معتبر است هم با مفهوم آیة نبأ نه اینکه تخصیص بزنی بعد با این بسنجی بگوئی نسبتش عام و خاص من وجه است بعد هم تعارضا تساقطا رجوع کنی به اصل. ان شاء الله تا فردا.

والنسبة عموم من وجه ، فالمرجع إلى أصالة عدم الحجّيّة.

الجواب عن هذا الإيراد

وفيه : أنّ المراد ب «النبأ» في المنطوق ما لا يعلم صدقه ولا كذبه ، فالمفهوم أخصّ مطلقا من تلك الآيات ، فيتعيّن تخصيصها ؛ بناء على ما تقرّر : من أنّ ظهور الجملة الشرطيّة في المفهوم أقوى من ظهور العامّ في العموم.

وأمّا منع ذلك فيما تقدّم من التعارض بين عموم التعليل وظهور المفهوم ؛ فلما عرفت : من منع ظهور الجملة الشرطيّة المعلّلة بالتعليل الجاري في صورتي وجود الشرط وانتفائه ، في إفادة الانتفاء عند الانتفاء ، فراجع (١).

وربما يتوهّم : أنّ للآيات الناهية جهة خصوص ، إمّا من جهة اختصاصها بصورة التمكّن من العلم ، وإمّا من جهة اختصاصها بغير البيّنة العادلة وأمثالها ممّا خرج عن تلك الآيات قطعا.

ويندفع الأوّل ـ بعد منع الاختصاص ـ : بأنّه يكفي المستدلّ كون الخبر حجّة بالخصوص عند الانسداد.

والثاني (٢) : بأنّ خروج ما خرج من أدلّة حرمة العمل بالظنّ لا يوجب جهة عموم في المفهوم ؛ لأنّ المفهوم ـ أيضا ـ دليل خاصّ ، مثل الخاصّ الذي خصّص أدلّة حرمة العمل بالظنّ ، فلا يجوز تخصيص العامّ بأحدهما أوّلا ثمّ ملاحظة النسبة بين العامّ بعد ذلك التخصيص وبين الخاصّ الأخير (٣).

__________________

(١) راجع الصفحة ٢٥٩.

(٢) لم ترد «الأوّل بعد ـ إلى ـ والثاني» في (ظ) ، (ل) ، (م) و (ه).

(٣) في (م) : «الآخر».