درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۶۸: خبر واحد ۲۱

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

خلاصه آقا دو تا اشکال لایمکن الذب سید مرتضی بر این آیه نبا دارد اشکال اولشان این بود که مفهوم وصف که حجت نیست که شما می‌خواهید از مفهوم وصف استفاده بکنید مفهوم شرط درست است حجت است ولی این مفهوم شرط نداشت این ایراد اول. ایراد دوم اینکه حالا بر فرض قبول کنیم که مفهوم آیه نبا خبر عادل غیر علمی را حجت می‌کند ولی آن عموم تعلیل معارضش است خبر عادل غیر علمی بر فرض هم حجت باشد آن عموم تعلیل می‌گوید غیر علمی‌ها اعتبار ندارد چه مال عادل چه مال فاسق، بنابراین با معارضه آن عموم تعلیل شما نمی‌توانید استدلال بکنید به این جهت. این حرف سید مرتضی، حالا ایشان دیروز اشاره کردند سید مرتضی این ایراد دومش مبنی بر چیست؟ چرا این ایراد را کرد ایشان؟ این مبنی بر این است که تبین به معنای علم باشد یعنی اگر بخواهیم ریشه یابی کنیم که چرا سید مرتضی این ایراد را کرده ریشه یابی اش این است ایشان تبین را به معنای علم می‌داند خبر فاسق را تبین کن یعنی اگر فاسق خبر آورد باید بروی علم پیدا بکنی تحقیق کنی از خارج علم به صدقش پیدا بکنی آنوقت بعد به قرینه اینکه تبین معنایش علم است آن جهالت هم قهرا می‌شود عدم علم، به قرینه تقابل، یعنی معنای آیه این می‌شود معنای آیه این می‌شود که فاسق اگر خبر آورد باید تحصیل علم بکنی چرا؟ برای اینکه اگر تحصیل علم نکنی علم پیدا نکنی به پشیمانی می‌افتی و این علم پیدا نکردن در خبر عادل هم هست چون خبر عادل هم که انسان علم صد در صد ندارد پس مبنای ایراد سید مرتضی روشن شد تبین به معنای علم به قرینه تقابل آن جهالت هم یعنی عدم العلم، آنوقت نتیجه‌اش این می‌شود که خبر عادل که علم آور نیست حجت نیست این حرف ایشان، ولی بعد ایشان گفتند نه می‌توانیم از یک راهی کمک مشهور بکنیم و خبر عادل را حجت بکنیم از این راه بیاییم بگوییم تبین معنای علم تنها ندارد تبین یعنی ظهور یعنی کشف یعنی خلاصه اطمینان معنای تبین یعم اطمینان شامل اطمینان هم می‌شود آنوقت به قرینه این تبین اطمینان است آن جهالت هم می‌شود عدم اطمینان، آنوقت اگر اینجور شد خبر عادل حجت می‌شود چرا؟ چون خبر فاسق را تبین کن یعنی اگر فاسق به تو خبر داد تحقیق کن از خارج اطمینان پیدا کن چرا؟ برای اینکه اگر بدون اطمینان عمل بکنی به پشیمانی می‌افتی خوب خبر عادل پشیمانی ندارد چون خبر عادل اطمینان آور است اگر این کار را بکنی تبین را اطمینان آن جهالت را عدم اطمینان بگیریم عادل از فاسق جدا می‌شود چرا؟ چون فاسق است که خبرش اطمینان نمی‌آورد باید آدم تحقیق بکند اما عادل خبرش اطمینان می‌آورد اگر آیه را اینجوری معنا کردیم اطمینانی معنا کردیم عادل از فاسق جدا می‌شود برای اینکه فاسق خبرش اطمینان ندارد از خارج باید اطمینان پیدا کنیم اما عادل خبرش اطمینان آور است پس می‌شود حجت. ولی بلافاصله برگشتند ایشان می‌گوید نه این حرفی که ما زدیم درد مشهور را دوا نمی‌کند درد مشهور چیست؟ اینها می‌خواهند بگویند از مفهوم آیه ما حجیت خبر عادل را می‌خواهیم بفهمیم این توجیهی که ما کردیم منطوق آیه است چون تبینوا منطوق آیه است این توجیه را ما کردیم خبر عادل را حجت کردیم ولی به درد مشهور نمی‌خورد مشهور می‌خواهند از مفهوم آیه استفاده حجیت خبر عادل بکنند این راهی که ما پیش گرفتیم از منطوق آیه است لذا ایشان برگشت و فرمودند به درد نمی‌خورد. خوب بعد شروع کردیم حرف یک آقای ذابی را نقل کردیم آن ایراد اول ذابش ملاصالح مازندرانی بود اگر نظرتان باشد ردش کردیم این ذاب دومی آمده دومی را ذبش کند دفعش کند ایشان این را هم رد می‌کند این آقای بزرگوار حالا همان که عرض کردم به نام قاضی معروف است ایشان آمده در مقابل سید مرتضی قد علم کرده می‌گوید آقای سید تبین را قبول داریم به معنای علم است اما جهالت عدم العلم نیست ببینید یک تکه حرف سید را قبول دارد می‌گوید شما می‌گویید تبین علم است این جهالت هم عدم العلم است آن نتیجه را گرفتید نه قبول داریم تبین علم است ولی جهالت عدم العلم نیست جهالت ندانستن نیست جهالت یعنی سفاهت جهالت یعنی سهل انگاری ندانم کاری پس بنابراین اگر اینجوری معنا کنیم باز خبر عادل حجت می‌شود چرا؟ فاسق خبر آورد باید علم حاصل کنی به صدقش اگر علم حاصل نکنی بدون علم عمل بکنی آنوقت کار سفیهانه کردی اگر اینجور معنا کردیم خبر عادل حجت می‌شود چرا؟ برای اینکه اعتماد به عادل سفیهانه نیست ایشان از این راه وارد شده یعنی در عین اینکه تبین را به معنای علم گرفته ولی جهالت را به معنای سفاهت گرفته گفته اعتماد به خبر عادل سفاهت نیست خبرهای سفیهانه را آدم نباید عمل بکند و خبر عادل سفیهانه نیست می‌شود حجت. از این راه آمد دوباره خبر عادل را حجت کرد و ایراد سید مرتضی را برطرف کرد ایشان می‌فرماید نه این کار شما کار درستی نیست جهالت را اگر شما بخواهی به معنای سفاهت معنا کنی آن قرینه تقابل نمی‌گذارد اگر تبین علم است به قرینه تقابل آن جهالت هم باید جهل باشد اگر تبین علم است آن جهالت باید عدم العلم باشد اینکه شما سفاهت معنا کردی با مقابله علم جور در نمی‌آید این اولا. و ثانیا می‌دانی اگر آن جهالت را سفاهت معنا کنی سر از کجا در می‌آورد؟ سر از اینجا در می‌آورد تمام مسلمان‌های آن روز که آماده جنگ شدند تمام اینها سفیهانه عمل کردند و بدتر از همه خود پیغمبر که لشگر کشی را اصلا ایشان دستور دادند پس باید بگوییم پیغمبر آن کار را کردند کار سفیهانه بود و حال آنکه قطعا کار سفیهانه نبود برای اینکه پیغمبر در ظاهر، خوب این معتمد پیغمبر بود بناست در امور مملکت داری علم غیب و... صحبت کردیم آن حرفها که نباید بیاید توی کار، یک آدمی بوده ظاهر الصلاح معتمد ایشان، این در واقع آنجور بوده ولی در ظاهر که اینها اقدام کردند کار سفیهانه نبوده پس نتیجتا ایشان آمده می‌گوید اگر قبول کردید، شیخ ما می‌گوید، می‌گوید اگر قبول کردید تبین علم است باید قبول کنید جهالت عدم العلم است والا اگر بخواهی بگویی سفاهت درست نیست. خوب آن آقا دوتا هم شاهد آورد یعنی دو تا استشهاد آورد برای اینکه جهالت را سفاهت معنا کند یک استشهاد حلی یک استشهاد نقضی، اما حلی آقای قاضی به چه دلیل این جهالت به معنای سفاهت است؟ می‌گوید به دلیل ندامت دنبال آیه ندامت دارد و ما می‌دانیم ندامت و ملامت مترتب بر کارهای سفیهانه است نه مترتب بر ندانستن، ندانستن که ملامت ندارد انسان کاری بکند عن اختیار که مورد تایید عقلا نباشد آن ملامت دارد آن ندامت دارد این هم دلیل بر اینکه این ندامتی که توی آیه هست این دلیل است بر اینکه جهالت به معنای ندانم کاری است به معنای سهل انگاری است نه به معنای ندانستن چون ندانستن ملامت ندارد ندامت ندارد، این استشهاد حلی. یکدانه هم استشهاد نقضی کرده گفته اگر عدم العلم ممنوع باشد ممنوع باشد تبعیت از عدم علم پس شهادت عادل هم نباید حجت باشد برای اینکه ما نمی‌دانیم دو شاهد عادل صد در صد راست می‌گویند پس فتواها را هم ما نباید عمل بکنیم برای اینکه این آقای مفتی نمی‌دانیم صد در صد فتوایش حجت است یا نه. شهادت مال موضوعات است فتوا مال احکام دقت داشته باشید این آقای قاضی می‌گوید می‌گوید اگر بنا باشد آن جهالت به معنای عدم العلم باشد و بگوییم عدم العلم ممنوع است اگر عمل به عدم العلم ممنوع باشد پس در موضوعات به شهادت عدلین نمی‌شود عمل کرد برای اینکه علم نداریم اگر عدم العلم ممنوع باشد عمل به عدم العلم پس به فتوا هم نمی‌توانیم عمل بکنیم برای اینکه علم صد در صد ما نداریم که این فتوا مطابق با واقع است این استشهادها.

۲

جواب مرحوم شیخ به استشهادات مرحوم قاضی

حالا ایشان این استشهادش را هم می‌خواهد به هم بزند دیروز اصل استدلال را به هم زدند گفتند که این برخلاف ظاهر است نتیجه‌اش توهین به پیغمبر است که معنایش این است که آنها کار سفیهانه کردند البته درست نیست این حرفهای ایشان، ما دیروز هم چیزی نگفتیم غرض آقای نائینی را مراجعه بکنید ایشان می‌فرماید توهین به پیغمبر است یعنی آقای شیخ ما برای اینکه لازمه‌اش این است که پیغمبر کار سفیهانه کرده باشد ایشان دارد می‌فرماید والا این ایرادها وارد نیست اما ایراد بعدی که آمد قیاس کرد گفت اگر عدم العلم ممنوع باشد پس باید شهادت عدلین هم در موضوعات معتبر نباشد علم نداریم دو شاهد عادل است یک در صد که احتمال می‌دهیم خلاف واقع باشد فتوای مجتهد یک در صد که احتمال می‌دهیم برخلاف واقع باشد پس اگر بخواهد آنجور باشد ایشان می‌فرماید آنها لازم می‌آید ایشان می‌گوید نه آن را قیاس نکن به مسئله خبر واحد آن دوتا حسابش جداست ایشان می‌فرماید آن دوتا ما مجبوریم در موضوعات به شهادت عدلین بکنیم اولا این آقا می‌گوید مال من است او هم می‌گوید مال من است چه کار باید کرد؟ ما هم که علم غیب نداریم بنا هم که نیست که در این امورات از غیب استفاده بشود راهی بهتر نداریم از شهادت عدلین واقعا چه کار کنیم؟ این آقا می‌گوید این خانه مال من است آن آقا هم می‌گوید این خانه مال من است ایشان می‌فرماید ما راهی بهتر نداریم از شهادت عدلین در موضوعات بفهمیم خانه مال کیست از راه دو شاهد عادل، این مال شهادت عدلین و اما فتوا آن هم راهی نداریم ما، ما می‌دانیم یک احکامی در لوح محفوظ هست از ما می‌خواهند دست ما هم که به آنجا نمی‌رسد بهترین راه رسیدن به آنها همین فتاوی است که ما به آنها عمل می‌کنیم پس بنابراین آقای قاضی شیخ می‌فرماید نقضی که شما کردید اگر عدم العلم ممنوع باشد پس باید اینها هم ممنوع باشد این حرفها را نزن ما در قضیه شهادت عدلین و در قضیه فتوی چاره‌ای نداریم بهتر از اینکه در احکاممان به فتاوی عمل کنیم برای موضوعات هم به شهادت عدلین عمل کنیم راه دیگری نداریم بنابراین آنجا از روی ناچاری است ما باید به شهادت عدلین عمل کنیم علاوه گاهی در فتاوی یک مصالحی موجود است که آن مصلحت جبران می‌کند آن تدارک مافات را.

[مصلحت سلوکیه]

یکقدری باید برگردیم به جلو، اولا اگر نظرتان باشد ایشان مصلحت سلوکیه بود پارسال همین روزها بود اینها را می‌خواندیم ایشان قائل به مصلحت سلوکیه بود مصلحت سلوکیه معنایش این است واقعا فرض کنید نماز ظهر واجب است الآن فقهای فعلی نوعا می‌گویند نماز جمعه واجب است وظیفه ما چیست حالا خبر از واقع که نداریم قیامت معلوم می‌شود عندالله مثلا نماز ظهر واجب است اما آقایان فتوا می‌دهند نماز جمعه شیخ می‌فرماید وظیفه شما عمل به این فتوا است شما به این عمل بکن اگر هم قیامت معلوم شد ظهر از دستت رفته جبران می‌شود مصلحت سلوکیه این است سلوک یعنی عمل تو سلوک بکن به این فتوا وقتی ما دلیل داریم بر حجیت فتوا و شما طبق این فتوا جمعه خواندی و خود به خود ظهر از دستت رفت آن تدارک ما فات با همین عمل به خبر واحد یا عمل به فتوای مجتهد تدارک می‌شود یک مطلب دیگر را هم بر گردیم نظرتان باشد عرض کردم بحثهای پارسال همین روزها بود ابن قبه می‌گفت اصلا عمل به ظن جایز نیست حرام است عمل به ظن آدم باید به علم عمل بکند خوب ادله‌ای هم داشت با آن کاری نداریم یک نفر یک نقضی به ایشان کرد اواخر صفحه تقریبا ۲۵ با این کتابها، یک نفر به ابن قبه نقض کرد گفت شما که می‌گویی فقط باید به علم باید عمل کرد غیر علم به درد نمی‌خورد پس فتوا را چه می‌گویی این اشکالی که این آقا کرد آنوقت شیخ آنجا دفاع کرد به آن آقایی که نقض کرده بود گفت نه بابا این اشکال را نکن به ابن قبه قضیه فتوا به جای خودش است ابن قبه اگر می‌گوید ما به غیر علم نمی‌توانیم عمل کنیم فتوا را قبول دارد برای اینکه راهی نداریم جز عمل به فتوا دقت کردید؟ در آنجا ایشان دفاعی کرد یعنی یک آقایی نقض کرد به ابن قبه شما می‌گویید فقط به علم پس فتوا را چکار می‌کنید؟ این نقض، شیخ آنجا دفاع کرد گفت نه بابا این نقض را نکنید فتوا را ما ناچاریم یعنی آقای ابن قبه هم که قبول دارد باید به غیر علم عمل نکنیم فتوا را قبول دارد برای اینکه رسیدن به آن احکام راهی ندارد جز اینکه انسان به مجتهد جامع الشرایط مراجعه کند از آن حرفهای آنجا ایشان به اینجا یعنی برای رد این آقایی که دیروز آمد رد کرد استفاده می‌کنند حالا عنایت بفرمایید اصل استدلال را که دیروز باطل کردیم آن جواب نقضی‌ها را حالا می‌خواهیم باطل بکنیم و اما آقای قاضی که شما آمدید گفتید پس اگر عدم العلم ممنوع باشد نمی‌شود به فتوا عمل کرد در احکام نمی‌شود به شهادت عمل کرد در موضوعات آن حساب علیحده دارد اما اینکه ما اعتماد می‌کنیم به فتوا در احکام اعتماد می‌کنیم به شهادت در موضوعات لایجوز القیاس بها آن نسخه‌ها دارد (به) این دارد (بها) فرقی نمی‌کند اگر (به) خواندیم لایجوز قیاس این دو تا به خبر عادل، این کتابها که بها دارد یک مسئله هم به آنها اضافه کنید به مسئله خبر عادل، که مسئله مونث است دیگر. خلاصه اگر به باشد ببینید عبارت معنایش این است جایز نیست قیاس فتوا و شهادت به یعنی به خبر عادل بها یعنی به مسئله حجیت خبر عادل شما نیا آنجا را به اینجا قیاس کن خلاصه آقا ایشان می‌دانید چه می‌خواهد بگوید ایشان می‌گوید دلیل اعتبار شهادت و فتوا آیه نبا نیست که، که شما بگویید اگر آن جهالت عدم العلم باشد اینها به هم می‌خورد او خیال کرده دلیل حجیت شهادت و دلیل حجیت فتوا خیال کرده آیه نبا است آنوقت می‌گوید اگر آن جهالت عدم العلم باشد این از بین می‌رود نه بابا دلیل اعتبار شهادت عدلین در موضوعات ناچاری است ما می‌خواهیم حق طرف را بدهیم از آن طرف هم بالاخره این حق مال یک نفر است از آن طرف هم راهی نداریم بهتر از شهادت عدلین، پس بنابراین آیه نبا دلیل حجیتش نیست که شما بیایی بگویی اگر آن جهالت عدم العلم باشد اینها از کار می‌افتد نه آن جهالت به هر معنایی که باشد ما دلیل ما برای اعتبار شهادت عدلین در موضوعات و قول مجتهد و فتوی در احکام دلیلش ناچاری ما است برای اینکه راهی بهتر از این ما نداریم بنابراین قیاس شهادت و آن خبر فتوای مجتهد را شما نیا قیاس کن به مسئله، بها یعنی به مسئله حجیت خبر عادل، ربطی به این ندارد لما تقدم چرا ربطی به این ندارد؟ قبلا ما گفتیم اواخر صفحه ۲۵ با این کتابها در توجیه کلام ابن قبه ما آنجا یک کسی نقضی کرده بود بر ابن قبه که آمده بود گفته بود شما که می‌گویید غیر علم ممنوع است پس فتوا را چه می‌گویید؟ آنجا ما یک توجیهی کردیم یک دفاعی کردیم از آقای ابن قبه از آن دفاعی که آنجا از ابن قبه کردیم اینجا استفاده می‌کنیم می‌گوییم آقا دلیل اعتبار فتوا اصلا این خبر عادل نیست که شما اینجا را به آنجا قیاس کردید، چرا؟ آنچه را که آنجا گفتیم این است گفتیم الاقدام علی ما فیه مخالفه الواقع احیانا این (ما) می‌دانید کدام است؟ یعنی فتوا، اقدام ما بر چیزی که، ما آخه الآن چکار می‌کنیم؟ به فتوا عمل می‌کنیم با اینکه احیانا احتمال دارد خلاف واقع بشود احیانا یعنی گاهی، ما الآن چکار می‌کنیم در مسائلمان؟ اقدام می‌کنیم به فتوای مجتهد، اقدام به فتوا یعنی عمل به فتوا، ما چه می‌کنیم؟ عمل می‌کنیم به فتوا و حال آنکه احیانا ممکن است در این عمل به فتوا مخالفت واقع باشد خوب ایشان می‌فرماید ما الآن درست است عمل می‌کنیم احتمال مخالفت با واقع دارد ولی قد یحسن گاهی این اقدام عمل کردن به فتوای مجتهد گاهی حسن است لاجل الاضطرار الیه اینها را آنجا گفتیم برای اینکه ما مضطریم از آنطرف واقعیت را باید بیاوریم راهی دیگر بهتر از این نداریم ما خودمان عوامیم چه جوری می‌توانیم حکم الله را بدست بیاوریم؟ علم غیب هم که نداریم جبرئیل هم که به ما نازل نمی‌شود بهترین راهش آقایان فقها هستند اینهایی که با کتاب و سنت آشنایند اینها بهتر می‌توانند حکم الله واقعی را بدست بیاورند البته احتمال خلاف هم دارد ببینید ایشان می‌فرمایند اگر ما عمل می‌کنیم به فتوا با اینکه احتمال خلاف در آن هست بخاطر اضطرار الیه مضطریم به او مضطریم یعنی چه؟ یعنی وجود ندارد اقرب الی الواقع منه این منه می‌دانید به چه بر می‌گردد؟ بر می‌گردد به آن مای ما فیه المخالفه، منه بر می‌گردد به آن ما، ایشان می‌گوید ما نزدیکتر از اینکه اقدام کنیم علی ما یعنی بر آنچیزی که احتمال مخالفت دارد بهتر از این راهی نداریم کما فی الفتوی و قد یکون که اینجا بل باشد بهتر است بل قد یکون نه تنها حسن دارد آخه ایشان الآن گفت این فتوا ولو احتمال خلاف واقع هم در آن باشد حسن است چرا؟ بخاطر اینکه چاره نداریم بل قدیکون که بل ترقی باشد بلکه گاهی از اوقات که حتما حتما باید به فتوا عمل بکنیم چرا؟ این اشاره به مصلحت سلوکیه است لاجل مصلحه برای اینکه عمل به این فتوا یک مصلحتی در آن هست که یزید علی مصلحه ادراک الواقع، مثالش را زدم عندالله در لوح محفوظ نماز ظهر واجب است فرض بکنید اما فقهای ما می‌گویند نماز جمعه واجب است که شما اگر این نماز جمعه را بخوانید ظهر از دستتان می‌رود دیگر ولی در عین اینکه ظهر از دستتان می‌رود در این عمل به فتوا مصلحت زیادتری هست مصلحت سلوکیه همین است سلوک یعنی عمل شما در همین عمل به فتوا که اگر کردی آن ظهر فوت شده واقعیه را هم برای شما جبران می‌کنند خلاصه شما آقای قاضی اصلا پای این دو تا را توی کار نیار مدرک اعتبار فتوا که آیه نبا نیست که شما بیایی بگویی اگر جهالتش عدم العلم باشد اینها را خراب می‌کند نه اینها مدرک دیگری دارد چرا ما به فتاوی عمل می‌کنیم؟ از باب ناچاری، راهی نداریم جز اینکه به این فتاوی عمل بکنیم در باب موضوعات راهی دیگر بهتر از شهادت عدلین نداریم برای تشخیص حق، اینها برای این جهت معتبر است نه بخاطر آیه نبا که شما بیایی آن اشکال را بکنید بلکه نه تنها حسن دارد بل ترقی خوب است اینجا نه تنها حسن دارد بل قد یکون بلکه گاهی از اوقات این اقدام یکون آن اقدام بر فتوا عمل به آن فتوا گاهی مشتمل بر یک مصلحتی است که بیش از مصلحت ادراک واقع یعنی ولو نماز ظهر واقعی از دستت برود اما اگر بر طبق فتوای این مجتهد جامع الشرایط شما نماز جمعه بخوانی این مصلحتش قویتر از آن است و آن را رجحان می‌کند یعنی خلاصه آن را تدارک می‌کند.

[دفاع مرحوم شیخ از کلام مشهور]

فالاولی آقای قاضی خلاصه من یادت می‌دهم اگر می‌خواهی دفاع کنی از مشهور با سید مخالفت کنی راهش این است که بگویی تبین به معنای اطمینان است آخه ایشان قبول دارد این آقا که تبین به معنای علم است جهالت را می‌خواهد به حساب سفاهت معنا کند که خبر عادل را حجت کند ایشان می‌گوید نه بابا راهش این است همانکه من دیروز گفتم من دیروز گفتم اگر شما این تبین را بتوانی به معنای اطمینان بگیری آن جهالت هم در مقابلش یعنی عدم الاطمینان بگیری این خبر واحد را حجت می‌کند اگر می‌خواهی دفاع کنی از مشهور و سید را رد کنی از این راه وارد شو همان راهی که من دیروز گفتم ولی بلافاصله دوباره می‌گوید فتامل که دیروز گفتم دوباره همان دفاع دیروز را ایشان تکرار می‌کنند منتها با فتامل خرابش می‌کنند، الاولی اولی تعیینی است نه اولی تفضیلی، یک روز دیگر هم عرض کردم توی قرآن ما دو سه جا داریم اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض این اولی تعیینی است یعنی اگر یک کسی مرد پسر داشت عمو هم داشت این پسر یتعین نه اینکه این بهتر است حتما حتما ارثها را باید به این پسر بدهید نه به آن برادر میت حالا این از آن اولی‌ها است اولی تعیینی الاولی یعنی یتعین آقایی که می‌خواهی سید مرتضی را رد کنی و می‌خواهی دفاع کنی از مشهور و بگویی خبر واحد عادل حجت است اولی و متعین برای کسی که اراده تفصی دارد از این ایراد تفصی یعنی خلاصی کسی که می‌خواهد خودش را خلاص بکند از این ایراد سید مرتضی باید چکار کند؟ التشبث باید تمسک کند بماذکرنا دیروز، ماذکرنا چه بود؟ این بود دیروز گفتیم مراد از تبین تحصیل اطمینان است آنوقت به قرینه مقابله آن جهالت می‌شود چه؟ عدم اطمینان یا ظن است یا شک است خلاصه تبین یعنی اطمینان آن در مقابلش می‌شود شک و ظن که می‌شود عدم الاطمینان اگر شما می‌خواهی خلاصی پیدا کنی از این ایراد سید مرتضی و دفاع کنی از مشهور خبر عادل را حجت بکنی باید حرف دیروز را بزنی چه بگویی؟ بگویی مراد از تبین تحصیل اطمینان است تبین کن یعنی برو تحقیق کن از خارج اطمینان پیدا کن و بالجهاله یعنی المراد بالجهاله و مراد به جهالت هم به قرینه تقابل عدم اطمینان است به جای عدم اطمینان شک و ظن ابتدایی ایشان می‌گوید مراد از آن جهالت عدم الاطمینان است تبین یعنی اطمینان جهالت یعنی عدم الاطمینان منتها به جای عدم الاطمینان شک و ظن را می‌گوید چون شک و ظن اطمینان نمی‌آورد دیگر مراد از جهالت شک و ظن بدوی است الزائل بعد الدقه و التامل یعنی شما یکقدری اگر دقت بکنید با تامل اگر حساب بکنید آن شک و ظنی که پیدا شده از بین می‌رود و اطمینانی برای شما نمی‌ماند ولی فتامل با فتامل چکار کردیم دوباره این دفاع را خرابش کردیم چرا؟ می‌گوییم اولا اگر اینجور باشد تبین به معنای اطمینان باشد پس منطوق آیه را حجت کرد نه مفهوم این یک و دیگر اینکه فتامل یک چیزی دیگر هم دارد و دیگر اینکه اگر شما با تبین بخواهید خبر عادل را حجت کنید معنایش این است چون مفید ظن است مفید اطمینان است و حال آنکه مشهور اگر می‌خواهند بگویند خبر عادل حجت است بما هو هو می‌گویند عنایت بکنید مشهور که می‌گویند خبر عادل حجت است نه بخاطر اینکه مفید اطمینان است مشهور می‌گویند خبر عادل بما هو هو حجت است یعنی ولو مفید اطمینان هم نباشد پس فتامل دو تا ایراد شد برای بار دوم ما امروز دوباره از مشهور دفاع کردیم تبین را به معنای اطمینان گرفتیم آن جهالت هم عدم اطمینان گرفتیم نتیجه‌اش این است که خبر عادل حجت شد ولی دو تا اشکال دارد یک اشکالش را دیروز گفتیم اشکالش این است که پس منطوق حجت کرد خبر عادل را و حال آنکه آقایان مشهور می‌خواهند از مفهوم استفاده بکنند اشکال دوم اینکه ما اگر این تبین را به معنای اطمینان بگیریم معنایش این است که خبر به خاطر اینکه اطمینان آور است حجت است خبر عادل بخاطر اینکه اطمینان آور است حجت است و حال آنکه نه مشهور می‌گویند خبر عادل بما هو هو یعنی ولو مفید اطمینان هم نباشد حجت است.

[ان قلت و جواب]

و فیها یک نفر می‌خواهد یک اشکالی به ایشان بکند که تبین را به معنای اطمینان گرفته این فیها جواب از آن اشکال است پس دقت بفرمائید این فیها قلت است یک ان قلت باید در تقدیر بگیریم فیها جواب از آن ان قلت است عنایت بکنید ایشان گفتند تبین به معنای اطمینان است یک نفر به ایشان می‌گوید اگر تبین به معنای اطمینان باشد پس معنایش این است یعنی مناط حجیت خبر عادل آن اطمینانی است که می‌آورد فاسق اطمینان نمی‌آورد از خارج باید کسب اطمینان کنیم الآن این کاری که شما کردید تبین را به معنای اطمینان شما گرفتید این معنایش این است یعنی مناط حجیت خبر عادل آن اطمینانی است که می‌آورد حالا که مناط این است خوب خبر فاسق هم گاهی اطمینان می‌آورد اگر مناط حجیت خبر عادل آن اطمینان است خبر فاسق هم گاهی از اوقات اطمینان می‌آورد پس آیه باید اینجوری باشد خبر فاسقی که اطمینان آور نیست از خارج اطمینان کسب بکنید والا خبر فاسق اگر اطمینان آور باشد باید حجت باشد پس نتیجتا اگر مناط حجیت خبر عادل اطمینان باشد گاهی از اوقات ما می‌بینیم خبر فاسق هم اطمینان می‌آورد پس باید این هم حجت باشد چرا خدای متعال مطلقا خبر فاسق را دارد طرد می‌کند، این اشکال.

جواب این است جواب این است که این ارشاد است ارشاد به اینکه بابا عادل و فاسق را با هم یکی نکن فاسق ولو گاهی از اوقات هم برای انسان اطمینان بیاورد ولی وقتی انسان یاد فسق و فجورش می‌افتد اطمینان از بین می‌رود عادل اطمینان آور است خوب یک آدم منظمی است اهل اطاعت است انسان آن اطمینانی که برایش می‌آورد می‌ماند بله قبول داریم گاهی از اوقات خبر فاسق هم اطمینان می‌آورد ولی این اطمینانش ابتدایی است یعنی وقتی انسان یاد فسق و فجورش می‌افتد آن اطمینان از بین می‌رود پس خلاصه این آیه ما را در این جهت ارشاد می‌کند که اصلا عادل را کنار فاسق نگذار فاسق و عادل را خرجشان را از هم جدا کن آن است که فقط اطمینان می‌آورد و اطمینانش هم باقی می‌ماند اما خبر فاسق یا اطمینان نمی‌آورد یا اگر هم اطمینان بیاورد اطمینانش از بین می‌رود عنایت بفرمایید و فیها قلت در این آیه نبا که تبینش به معنای اطمینان باشد این ارشاد است به عدم جواز مقایسه فاسق با غیر فاسق و ان حصل اگر چه ممکن است از خبر فاسق هم مثل خبر عادل اطمینان حاصل بشود الا، آن نسخه‌هایی که دست آقایان است لأن است است این الا أن است هر دو درست است اگر لأن باشد علت است برای آن عدم جواز مقایسه، مقایسه نکن این دو تا را با هم لأن، اگر الا باشد که معنایش خیلی صاف است ایشان می‌فرماید بله درست است که خبر فاسق هم گاهی اطمینان بیاورد الا اینکه اطمینانی که از فاسق به دست می‌آید یزول بالالتفات الی فسقه و عدم مبالاته بالمعصیه ممکن است خبر فاسق هم گاهی اطمینان انسان برایش بیاید ولی یکقدری که انسان التفات می‌کند توجه می‌کند به فسقش توجه می‌کند به بی‌مبالاتی او و ان کان متحرزا عن الکذب ولو یک آدمی است دروغ نمی‌گوید اما مشروب خور است فسق‌های دیگری دارد بر فرض هم از خبرش ظنی اطمینانی برای شما می‌آید بخاطر آن بی‌مبالاتی‌هایش آن فسق از بین می‌رود یعنی آن اطمینانی که از خبرش می‌آید از بین می‌رود پس نتیجتا آقا این ارشاد به این است که عادل و فاسق را یکجا حساب نکن این ارشاد را آقا ایشان بعدها دوباره تکرار می‌کند آنهایی که از این کتابها دستشان است صفحه ۷۸ ببینید آقا اینهایی که از این نسخه‌ها دستشان است صفحه ۷۸ آن سطر اول را یک نگاهی بکنید همین ارشاد را آنجا می‌گوید یعنی ایشان اینجا می‌فرماید ماذکرنا سابقا، سابقا کدام است؟ همین جا، فقط این را گفتم که آنجا می‌رسیم معطل نشویم سطر اول صفحه ۷۸ ما الآن صفحه ۷۳ هستیم پنج صفحه بعد سطر اول صفحه ۷۸ ایشان آنجا می‌گوید ذکرنا سابقا، سابقا همینجاست ما قبلا گفتیم که این آیه برای ارشاد است برای تنبیه است ما را ارشاد می‌کند به اینکه عادل را کنار فاسق نگذار عادل است که اگر اطمینان بیاورد به قولش می‌شود عمل کرد فاسق یا اطمینان نمی‌آورد یا اگر هم بیاورد بخاطر آن لاابالی گریش بخاطر آن معصیت‌هایی که انجام می‌دهد آن اطمینان از بین می‌رود پس نتیجتا آیه ما را دارد ارشاد می‌کند که این دو تا را کنار همدیگر قرار نده حالا عنایت بفرمایید ایشان می‌فرماید

و منه یظهر از این جوابی که ما از این ان قلت مقدر دادیم یک اشکال دیگر هم جواب داده می‌شود اشکال این است آمدند گفتند آقا این تبینوا اگر به معنای اطمینان باشد تحصیل حاصل است عرض کردیم تحصیل حاصل لغو است من به شما می‌گویم آقایان بنشینید خوب شما نشستید ایشان مستشکل می‌گوید این تبین اگر به معنای اطمینان باشد تحصیل حاصل است برای اینکه هر عاقلی می‌داند خودش می‌خواهد به یک خبری اقدام کند باید اطمینان داشته باشد مخصوصا کارهای بزرگ بزرگ، اشکال معلوم شد؟ آخه ایشان تبینوا را گفتند به معنای اطمینان است یک نفر آمده اشکال می‌کند اگر تبین به معنای اطمینان باشد معنایش این است مردم هر خبری که می‌خواهید عمل کنید باید اطمینان پیدا کنید خوب این تحصیل حاصل است هر عاقلی خودش این کار را می‌کند هر عاقلی می‌خواهد به یک خبری عمل کند مخصوصا خبرهای مهم بخواهد اقدام بکند خودبخود عقلش می‌گوید باید تحصیل اطمینان کنی پس این گفتن تبینوا لغو است اشکال این است آنوقت جوابش این است که نه، ارشاد است ارشاد که عیبی ندارد.

ببینید یک مثال من بزنم عقل ما می‌گوید اطاعت خدا واجب است خوب مولا است دیگر، یکی از موالی بالاترین مولا پروردگار است عقل می‌گوید اطاعت مولا واجب است مخالفت مولا حرام است خوب پروردگار هم که مولای همه است بنابراین موافقتش واجب مخالفتش حرام. مگر این را عقل نمی‌گوید اما آیه می‌گوید اطیعوا الله و اطیعوا الرسول پس عیبی ندارد که عقل یک حرفی بزند ولی شارع هم ارشاد کند ارشاد یعنی تاکید یعنی شارع هم همان را تاکید بکند عقل من به من می‌گوید اطاعت مولا واجب است ولی معذلک شارع هم توی قرآن فرموده اطیعوا الله شما بگو این لغو است من خودم می‌فهمم اطاعت مولا واجب است می‌گوییم نه اینها ارشاد است تاکید است یعنی همان که عقلت می‌فهمد خدای متعال هم برای تاکید همان را گفته اینجا هم همینجور، بله عقلهای ما می‌فهمد که اگر بخواهیم اقدام کنیم به یک خبر مهمی بخواهیم عمل کنیم عقل ما به ما می‌گوید تحصیل تبین بکن تحصیل اطمینان بکن اما خدای متعال هم تاکید کرده پس یک ان قلت قبلا داشتیم این ففیها ارشاد جواب او بود بعد ایشان می‌گوید با این فیها ارشاد که جواب او را دادیم جواب یک اشکال دیگر هم داده می‌شود کدام است این اشکال؟ تحصیل حاصل، اگر تبین به معنای اطمینان باشد معنایش این است که مردم هر کاری می‌خواهید بکنید اطمینان داشته باشید این تحصیل حاصل است و لغو است جوابش این است که نه ارشاد است اوامر ارشادی ما خیلی داریم توی قرآن هم زیاد داریم إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ، اگر پول به کسی قرض می‌دهید اکتبوا نوشته بگیرید چک بگیرید حالا که خلاصه مدرک بگیرید علی کل حال شما بگو بله خود من می‌فهمم این را، باید به کسی قرض می‌دهم باید چک بگیرم چرا خدا فرموده اکتبوا؟ بله عقلت به شما می‌گوید نوشته بگیر خدای متعال هم تاکید می‌کند پس عیبی ندارد که عقل آدم یک چیزی را بگوید خدای متعال هم تایید بکند تاکید بکند اینجا از آنجاهاست بله عقل هر کسی می‌گوید اگر عمل به خبری می‌خواهی بکنی باید اطمینان داشته باشی این منافات هم ندارد همین را که عقل می‌گوید خدای متعال هم دوباره بفرماید و یظهر یعنی و منه از این ارشادی که ما گفتیم جواب از این اشکال مقدر دادیم یظهر الجواب از یک اشکال دیگر از آن چیزی که ربما یقال بعضی‌ها گفتند که چه گفتند؟ گفتند عاقل بما هو عاقل لایقبل الخبر من دون اطمئنان هر کسی عاقل باشد خبری به او بدهند از روی اطمینان یعنی اطمینان به مضمون آن خبر که پیدا می‌کند وقتی مضمون آن خبر را اطمینان که پیدا می‌کند آنوقت عمل می‌کند عادلا کان المخبر او فاسقا فلا وجه دیگر وجهی ندارد امر به تحصیل اطمینان یعنی امر به تحصیل حاصل است نتیجتا این امر اضافه است و لغو است ولی جوابش این است که نه خیر ارشاد است ارشاد هم معنایش این است در عین اینکه عقلت آن حرف را زده ولی معذلک شارع هم اینجا تاکید کرده.

۳

ایرادات دیگر بر استدلال به آیه نبأ

و اما ما اورد خوب بنا شد نیف و عشرین ایراد به این آیه وارد بشود بیست و دو سه تا، دو سه تایش که لایمکن الذب بود که خواندیم بیست تا دیگر مانده، آن بیست تا را ایشان شش هفت تایش را نقل می‌کند دیگر اینها آسان است ایشان می‌گوید اینها این ایرادها را کردند ولی این ایرادها را ما رد می‌کنیم اوثق یادم می‌آید شاید ده پانزده تایش را گفته، گفته من جایی یادم نمی‌آید که هر بیست تایش را گفته باشند بیست و یکی دیگر اشکال به این آیه نبا شده ایشان می‌گوید آنها یمکن الذب است یعنی ما دفاع می‌کنیم از مشهور آن ایرادها را برطرف می‌کنیم اما ایراد سید مرتضی را نمی‌توانیم برطرف کنیم سید مرتضی دو تا ایراد لایمکن الذب دارد لذا ما تابع آن ایرادها هستیم و حرف مشهور را قبول نمی‌کنیم حالا برویم سراغ آنهایی که یمکن الذب. و اما، لایمکن الذب‌ها تمام شد، اما ما اورد اما آن ایرادهایی که بر این آیه نبا شده البته این را هم عنایت بکنید این ایرادهایی که می‌خواهیم بخوانیم مختص به آیه نبا نیست روی همه ادله حجیت خبر واحد است این ایرادی که الآن می‌خواهیم بخوانیم نه اینکه فقط به آیه نبا برای حجیت خبر واحد چندتا دلیل است این ایرادی که الآن می‌خواهیم بخوانیم منحصر به آیه نبا نیست ولو در مورد آیه نبا گفتند ولی ادله دیگر را هم شامل می‌شود ایراد دیگری هم شده بر این آیه نبا، به چه؟ به چیزی که یعنی به ایرادی که آن ایراد قابل للذب عنه ایشان می‌گوید آن ما اورد فکثیر این فکثیر جواب اما است اما ایرادهایی که شده که یمکن الذب است آنها زیاد است یکدانه‌اش را بخوانیم ان شاء الله جوابش فردا. یکی از این ایرادهایی که به این آیه شده آنهایی که مخالفند با حجیت خبر واحد عادل به این آیه یک ایرادهایی کردند آمدند گفتند اگر این آیه بر فرض هم دلالت بکند خبر عادل غیر علمی را حجت بکند ما آیات زیاد داریم که مخالف این است کدام آیات؟ آن آیاتی که ظن را محکوم می‌کند که خواندیم قبلا: لاتقف ما لیس لک به علم، دنبال غیر علم نرو، ان الظن لایغنی من الحق شیئا، به مشهور دارند می‌گویند، می‌گویند آقایان مشهور شما با این آیه نبا می‌خواهید چکار کنید؟ خبر عادل غیر علمی را می‌خواهید حجت بکنید و حال آنکه دهها آیه ما داریم که غیر علم را محکوم می‌کند می‌گوید فقط و فقط دنبال علم باید بروید آنوقت نسبت این آیه نبا با آن آیات عام و خاص من وجه است مرجحی هم برای هیچکدامش نداریم عنایت بکنید عام و خاص من وجه چه بود؟ دو ماده افتراق یک ماده اجتماع، ببینید آقا خبر عادل علمی را آیه نبا حجت می‌کند آنها هیچی نمی‌گویند عادل علمی، پس این محل نزاع نیست خبر عادل علمی محل نزاع نیست آیه نبا می‌گوید حجت است چون عادل است آنها هم هیچی نمی‌گویند چون عادل علمی است، فاسق غیر علمی هم یقینا حجت نیست اما فاسق چون غیر علمی است آنها می‌گویند حجت نیست و چون فاسق است آیه نبا می‌گوید حجت نیست ببینید دو تا آیه افتراق است که نزاع نیست عادل علمی بلاخلاف حجت نزاعی هم نیست فاسق غیر علمی بلاخلاف حجت نیست می‌ماند کجا؟ عادل غیر علمی. هر ماده عام و خاص من وجهی یک ماده اجتماع دارد خوب در اینجا دعوا دارند خبر عادل ولی غیر علمی چون عادل است آیه نبا می‌گوید چه؟ حجت است و چون غیر علمی است آن آیات می‌گویند به درد نمی‌خورد بعد بنا شد در عام و خاص من وجه چکار کنیم؟ تعارضا تساقطا مگر مرجح داشته باشیم چند روز پیش داشتیم اینجا مرجح نداریم این آیه می‌گوید این عادل است حجت است آن آیات می‌گوید چون غیر علمی است حجت نیست تعارضا تساقطا قاعده عام و خاص من وجه این است در آن ماده اجتماع به هیچکدام نمی‌شود عمل کرد ترجیح بلامرجح تعارضا تساقطا، اصالت عدم حجیت بعد از اینکه دو تا دلیلها تساقط کردند رجوع می‌کنیم حالا نمی‌دانیم آیا خبر عادل غیر علمی حجت است یا نه؟ اصل عدم حجیت، دقت کردید آن قانون را؟ آخه چند روز پیش دو تا دلیلها یکی ترجیح داشت داخل می‌کردیم در او ولی اینجا هیچکدامش ترجیح ندارد این چون می‌گوید عادل است می‌گوید حجت است آن هم می‌گوید چون غیر علمی است حجت نیست ما چکار کنیم؟ تعارضا تساقطا در خبر عادل غیر علمی طبق اینکه دو تا دلیلها تساقط می‌کند با اصل عدم حجیت ثابت می‌کنیم که اعتبار ندارد این ایراد را کردند ولی شیخ انصاری دفاع می‌کند از مشهور، می‌گوید آقا این ایراد ولو سر و صورتش خیلی خوب است ولی ایراد درستی نیست. منها یکی از آن ایرادها این است دارند به مشهور می‌گویند آمدند به مشهوری که آیه نبا را دلیل می‌گیرند برای حجیت خبر عادل گفتند آقایان مشهور معارضه می‌کند با مفهوم این آیه یعنی مفهوم این آیه که خبر عادل را حجت می‌کند این معارض است به آیات ناحیه، یعنی آیات ناحیه معارض است آیات ناحیه از عمل به غیر علم، کدام آیات ناحیه؟ لاتقف فعل نهی است لاتقف ما لیس لک به علم تبعیت نکن از غیر علم این آیه الآن دارد ما را نهی می‌کند از عمل به غیر علم اگر آیه نبا بر فرض هم حجت بکند خبر عادل غیر علمی را این آیاتی که ما را نهی می‌کند معارض با اوست والنسبه عموم من وجه نسبتشان عام و خاص من وجه است یعنی کجا دعوا دارند؟ عادل غیر علمی، چون عادل است مفهوم می‌گوید حجت است چون غیر علمی است آنها می‌گویند حجت نیست به هیچکدام هم نمی‌شود عمل کرد تعارضا تساقطا ما می‌مانیم و اینجا آیا خبر عادل حجت است اصل عدم حجیت لذا می‌فرماید فالمرجع الی اصاله عدم الحجیه در اینجاهایی که هر دوتا دلیلها ثابت می‌شود دستمان خالی می‌شود نمی‌دانیم چه بگوییم اصل می‌گوید عدم حجیت. فقط یک نکته را دقت داشته باشید این اصل عدم حجیت یک قانونی است ببینید آقا یک قانونی یک قاعده‌ای آقایان دارند می‌گویند شک در حجیت، این را ضمیمه‌اش بکنید، می‌گویند شک در حجیت مساوق للعلم بعدم الحجیه، الشک فی الحجیه، این یک قاعده‌ای است که همه قبول دارند الشک فی الحجیه یساوق، یساوق یعنی یساوی، الشک فی الحجیه یساوق العلم بعدم الحجیه اگر شما شک داشتید در حجیت چیزی اینجا مثل اینکه علم دارید حجت نیست الآن دلیلهای ما که از کار افتاد ما الآن ماندیم با این خبر عادل غیر علمی، شک داریم حجت است یا نه؟ آن قانون را بیاورید اینجا الشک فی الحجیه یساوق العلم بعدم الحجیه همین قدر که من شک دارم که آیا این خبر عادل غیر علمی حجت است یا نه مثل اینکه یقین دارم حجت نیست این اصاله مال آن است اصل عدم حجیت یعنی حالا که دو تا دلیل از کار افتاد شما الآن متحیر ماندی نمی‌دانی حجت است یا نه؟ آن قانون را بیاور اینجا بگو اصل عدم حجیت. چرا اصل عدم حجیت؟ برای اینکه شک در حجیت مساوق با علم به عدم حجیت است ما هم اینجا شک داریم آنها دارند می‌گویند مشهور را دارند اعتراض می‌کند ما شک داریم در حجیت این خبر عادل غیر علمی شک در حجیت هم مساوق با علم به عدم حجیت است پس آیه نبا از کار افتاد. ان شاء الله فردا می‌خواهیم جوابش را بخوانیم شیخ انصاری می‌خواهد از مشهور دفاع کند و این ایراد را برطرف کند.

وأمّا جواز الاعتماد على الفتوى والشهادة ، فلا يجوز القياس به (١) ؛ لما تقدّم في توجيه كلام ابن قبة : من أنّ الاقدام على ما فيه مخالفة الواقع أحيانا قد يحسن ؛ لأجل الاضطرار إليه وعدم وجود الأقرب إلى الواقع منه كما في الفتوى ، وقد يكون لأجل مصلحة تزيد على مصلحة إدراك الواقع ، فراجع (٢).

الأولى في التخلّص عن هذا الإيراد

فالأولى لمن يريد التفصّي عن هذا الإيراد : التشبّث بما ذكرنا ، من أنّ المراد ب «التبيّن» تحصيل الاطمئنان ، وب «الجهالة» : الشكّ أو الظنّ الابتدائيّ الزائل بعد الدقّة والتأمّل ، فتأمّل.

وفيها (٣) إرشاد إلى عدم جواز مقايسة الفاسق بغيره وإن حصل منهما الاطمئنان ؛ لأنّ (٤) الاطمئنان الحاصل من الفاسق يزول بالالتفات إلى فسقه وعدم مبالاته بالمعصية وإن كان متحرّزا عن الكذب.

الإيرادات القابلة للدفع

ومنه يظهر الجواب عمّا ربما يقال : من أنّ العاقل لا يقبل الخبر من دون اطمئنان بمضمونه ـ عادلا كان المخبر أو فاسقا ـ ، فلا وجه للأمر بتحصيل الاطمئنان في الفاسق.

١ - تعارض مفهوم الآية مع الآيات الناهية عن العمل بغير العلم

وأمّا ما اورد على الآية بما (٥) هو قابل للذبّ عنه فكثير :

منها : معارضة مفهوم الآية بالآيات الناهية عن العمل بغير العلم ،

__________________

(١) في (ظ) و (م) : «بهما» ، وفي (ر) ، (ص) و (ل) : «بها».

(٢) راجع الصفحة ١٠٨ ـ ١١٠.

(٣) في (ت) ، (ظ) و (ل) : «ففيها».

(٤) كذا في (ه) ، وفي غيرها : «إلاّ أنّ».

(٥) في (ت) ، (ظ) و (م) بدل «بما» : «ممّا».

والنسبة عموم من وجه ، فالمرجع إلى أصالة عدم الحجّيّة.

الجواب عن هذا الإيراد

وفيه : أنّ المراد ب «النبأ» في المنطوق ما لا يعلم صدقه ولا كذبه ، فالمفهوم أخصّ مطلقا من تلك الآيات ، فيتعيّن تخصيصها ؛ بناء على ما تقرّر : من أنّ ظهور الجملة الشرطيّة في المفهوم أقوى من ظهور العامّ في العموم.

وأمّا منع ذلك فيما تقدّم من التعارض بين عموم التعليل وظهور المفهوم ؛ فلما عرفت : من منع ظهور الجملة الشرطيّة المعلّلة بالتعليل الجاري في صورتي وجود الشرط وانتفائه ، في إفادة الانتفاء عند الانتفاء ، فراجع (١).

وربما يتوهّم : أنّ للآيات الناهية جهة خصوص ، إمّا من جهة اختصاصها بصورة التمكّن من العلم ، وإمّا من جهة اختصاصها بغير البيّنة العادلة وأمثالها ممّا خرج عن تلك الآيات قطعا.

ويندفع الأوّل ـ بعد منع الاختصاص ـ : بأنّه يكفي المستدلّ كون الخبر حجّة بالخصوص عند الانسداد.

والثاني (٢) : بأنّ خروج ما خرج من أدلّة حرمة العمل بالظنّ لا يوجب جهة عموم في المفهوم ؛ لأنّ المفهوم ـ أيضا ـ دليل خاصّ ، مثل الخاصّ الذي خصّص أدلّة حرمة العمل بالظنّ ، فلا يجوز تخصيص العامّ بأحدهما أوّلا ثمّ ملاحظة النسبة بين العامّ بعد ذلك التخصيص وبين الخاصّ الأخير (٣).

__________________

(١) راجع الصفحة ٢٥٩.

(٢) لم ترد «الأوّل بعد ـ إلى ـ والثاني» في (ظ) ، (ل) ، (م) و (ه).

(٣) في (م) : «الآخر».