درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۶۱: خبر واحد ۱۴

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی نبینا محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

عرض شد به آیه نبا از چند راه استدلال شده بر حجیت خبر واحد ایشان بین آن چند طریق دو تایش را فقط نقل می‌کند یکی مفهوم شرط و یکی مفهوم وصف، ولی هر دو احتیاج به یک مقدمه خارجی دارد یعنی ما از خود آیه به تنهایی نمی‌توانیم آن مطلب را استفاده بکنیم یک مقدمه خارجیه باید به او اضافه بکنیم تا دلالت بر مطلب بکند خوب حالا ایشان می‌فرمایند که مفهوم شرط را که گفتیم و اما مفهوم وصف، ایشان می‌گوید دقت کنید این فاسقّ دو تا عنوان در آن است یک عنوان ذاتی یک عنوان عرضی. عنوان ذاتی آن کدام است؟ این آدم واحد است فاسق یکنفر است دیگر، یعنی کون المخبر واحدا این یک صفت یک عنوان که عنوان ذاتی از روزی که به دنیا آمده این عنوان واحد را داشته و الآن هم مبتلا به معصیت شده عنوان فسق را پیدا کرده ببینیم آیا عنوان واحد بودنش علت وجوب تبین است یا فاسق بودنش علت است قطعا فاسق بودنش علت است چون اگر آن واحد بودن علت تبین بود او را باید ذکر بکند برای اینکه تقدم رتبه دارد از این، یعنی باید بگوید ان جاءکم واحد بنبا فتبینوا اگر واقعا مقصود متکلم عنوان ذاتی اش بود عنوان واحد بود نباید فسق را بیاورد باید بگوید ان جاءکم واحد، چرا؟ برای اینکه عنوان واحد از قبل بوده عنوان فسق بعدا پیدا شده از اینکه مطلب رفته روی عنوان عرضی معلوم می‌شود این عنوان عرضی علت است یعنی این فسق است که علت است برای وجوب تبین. دلیلش اینکه مقارنت، البته این مقارنت خیلی دلیل مهمی نیست عمده آن یکی است ایشان می‌گوید آنکه اقتضاء می‌کند ما بگوییم تبین لازم است صفت فسقش است حالا که صفت فسقش است این صفت فسق ما می‌بینیم در عادل نیست چون می‌گوید حکم دائر مدار علت است وجودا و عدما. هر حکمی دائر مدار علتش است علت وجوب تبین چیست؟ صفت فسق. این علت در مورد عادل نیست یعنی این صفت فسق نیست پس علت که وجوب تبین است نیست با این بیان ثابت شد حجیت خبر واحد. حالا ایشان می‌فرماید ما قبول داریم فعلا جزء قبولی‌ها هستیم ما قبول داریم که این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد دارد اما احتیاج به آن مقدمه خارجیه نداریم چون علامه می‌فرماید ما یک مقدمه خارجیه باید ضمیمه کنیم اینطور این فاسق منطوق آیه می‌گوید فاسق خبرش تبین می‌خواهد مفهومش می‌گوید مال عادل تبین نمی‌خواهد، خوب نمی‌خواهد یعنی چکار کنیم؟ بدون تبین ردش کنیم؟ اگر این باشد چه چیز لازم می‌آید؟ لازم می‌آید اسوئیت عادل از فاسق و اولویت فاسق از عادل. اگر آیه را معنا اینجوری بکنیم خودش باشد یعنی آن مقدمه خارجیه می‌گوید مال فاسق تبین می‌خواهد مفهومش این است مال عادل تبین نمی‌خواهد. خوب نمی‌خواهد چکارش کنیم؟ یعنی ردش کنیم؟ اگر این باشد معنایش چه اشکالی لازم می‌آید؟ لازم می‌آید این اسوا حالا باشد یعنی وضع این بدتر از آن است او اولویت دارد بر این، چرا؟ برای اینکه خبر او را اگر تبین بکنیم ممکن است راست در بیاید اتفاقا سربلند هم می‌شود توی جامعه، پس اگر بگوییم مال او را بدون تبین رد کن چه چیز لازم می‌آید؟ اولویت فاسق بر عادل، این اولویت را نگفتم امروز اضافه می‌کنم، چون یک کلمه اولویت داریم ببینید فاسق را قبول نکن تبین کن اگر می‌خواهی قبول کنی باید تبین کنی مفهومش چیست؟ اگر مفهومش این باشد مال عادل را بی‌تبین ردش کن اگر معنا این باشد چه چیز لازم می‌آید؟ اسوئیت عادل از فاسق اولویت فاسق از عادل، می‌دانید چرا؟ چون مال فاسق را وقتی تبین می‌کنید ممکن است راست در بیاید خوب اگر راست در بیاید توی جامعه سربلند می‌شود اولویت مال او را نادیده بگیر اگر بخواهیم بگوییم مال او را بی‌تبین رد بکن مال این را تبین کن ببین راست است یا دروغ است پس لازمه‌اش این است این اولویت داشته باشد نسبت به او و او اسوئیت داشته باشد نسبت به این، و این باطل است ما می‌دانیم عادل در نظر شارع اولویت دارد بر فاسق. نه اینکه وضعش بدتر از آن است و چون او باطل است پس می‌فهمیم معنایش چیست؟ مال عادل را بدون تبین قبول بکن آنوقت اگر این را گفتیم استدلال تمام می‌شود ایشان چه فرمودند؟ ایشان اشکال کردند به علامه، این مقدمه خارجیه را ما وقتی لازم داریم که آن تبین را وجوب نفسی بگیریم یعنی یکی از واجبات اسلام نماز و روزه است یکی از واجبات اسلام هم تفحص کردن از خبر فاسق است اگر اینجور باشد آن مقدمه خارجیه را لازم داریم یعنی اگر او خبر آورد وظیفه اسلامی شما تفحص است اما اگر او خبر نیاورد عادل خبر آورد این وظیفه اسلامی را ندارید آنوقت پیش می‌آید این مطلب که آیا رد بکنیم یا نه آن اسوئیت و اولویت. ولی نه ما سه تا دلیل داریم سه تا دلیل داریم که این وجوب تبین وجوب شرطی است یعنی اگر می‌خواهی عمل کنی تبین کن اگر می‌خواهی به خبر فاسق عمل کنی عملش مشروط به تبین است پس وجوب تبین شد وجوب شرطی، وجوب غیری، یعنی اگر می‌خواهی عمل بکنی خوب اگر منطوقش این است اگر می‌خواهی عمل بکنی تبین کن، مفهومش چیست؟ عادل را اگر می‌خواهی عمل بکنی تبین نکن، دیگر مقدمه نمی‌خواهد عمل به خبر او تبین می‌خواهد عمل به خبر این تبین نمی‌خواهد می‌شود یک جمله یعنی خود آیه کاملا دلالت دارد و هیچ احتیاجی هم به آن مقدمه خارجیه هم نداریم خوب اصل در وجوب که وجوب نفسی است اصل در وجوب یتراءی ظهور اولیه وجوب وجوب نفسی است خوب شما به چه دلیل آمدید این وجوب نفسی را حملش می‌کنید بر وجوب شرطی و وجوب غیری؟ می‌گوییم سه تا دلیل داریم اول دلیل عرف است شما این را دست عرف بده بگو آقا اسلام ما دستور داده اگر فاسق خبر آورد تبین کن معنایش چیست؟ می‌گوید خیلی روشن است یعنی اگر خواستی به آن عمل کنی تبین کن پس شما دست عرف اگر این جمله را بدهید می‌فهمد این وجوب تبین بخاطر عمل است والا اگر یک فاسقی یک خبری داد حالا باشد من نمی‌خواهم عمل بکنم عرف می‌گوید اینجا تبین نمی‌خواهد آن شاهد هم فراموش نشود امثال المقام توی روایت داریم انزح الدلاه اگر یک قطره خون یک ذره خون توی چاه ریخت تندی مصرف نکن چند تا دلو بکش انزح فعل امر است یا امر وجوبی یا امر استحبابی این انزح الدلاه می‌گوید چه؟ معنایش این است اگر خواستی از آب مصرف کنی عرف اینجور می‌فهمد روایت را یعنی اگر خواستی از آن آب چاه مصرف کنی این را باید چند تا دلو بکشی اما اگر نخواستی مصرف کنی دلو کشیدن ندارد اینجا هم همینجور خبر فاسق را اگر خواستی عمل کنی تبین می‌خواهد پس نتیجتا دلیل اول ما که این وجوب نفسی اولی را حملش کردیم بر وجوب شرطی غیری دلیل اولمان تبادر عرف آنکه به ذهن عرف می‌آید ابتداء از عرف سوال بکنیم می‌گوید وجوب تبین به خاطر عمل کردن است این یک دلیل. دلیل دوم: اگر وجوب تبین نفسی باشد واجبات ما یکدانه اضافه می‌شود غیر صوم صلات، خمس و زکات، حج و زکات باید بگوییم یک واجب دیگر توی اسلام ما داریم می‌گوییم چیست؟ فاسق‌ها اگر خبر دادند وظیفه اسلامی هر مسلمانی چطور باید نماز بخواند باید تبین هم بکند و حال آنکه ما اجماع داریم واجبات ما همانهاست دیگر واجب اسلامی دیگری ما نداریم این دلیل دوم برای اینکه این تبین وجوب نفسی نیست بلکه وجویش وجوب شرطی و غیری است.

۲

سومین دلیل برای وجوب شرطی تبین

دلیل سوم: هو یعنی مضافا به او مضافا به او هو دلیل ما که این تبینی که یتراءی ابتداء ظهور اولیه‌اش در وجوب نفسی است می‌خواهیم حملش کنیم بر شرطی دلیل سوم آن تعلیلی است که توی آیه هست عرض کردیم توی ظاهر آیه تعلیل نیست یک لئلا ان تصیبوا روز اول هم عرض کردیم یک علت اینجا در تقدیر است خوب معنای آیه چه می‌شود؟ اگر فاسق خبر آورد تبین کن چرا؟ به علت اینکه اگر تبین نکنی چه می‌شود؟ اصابه می‌کنی با آن قوم بنی مصطلق یعنی لشگر کشی و جنگ و خونریزی فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین بعد هم معلوم می‌شود آن بیچارها قصد جنگ نداشتند خوب شما نگاه کنید این علت فقط با وجوب شرطی سازگار است با وجوب نفسی سازگار نیست ببینید آقا اگر ولید خبر می‌آورد پیغمبر تصمیمی نمی‌گرفتند گوش می‌دادند دیگر احتیاج داشت به تبین؟ چه چیز پشیمانی دارد؟ آن تصمیم پیغمبر یعنی آن عمل کردن پس با توجه به آن علت آدم می‌فهمد که مقصود از وجوب تبین وجوب نفسی نیست چون وجوب نفسی خبر فاسق که پشیمانی ندارد ولید خبر آورد آن قوم می‌خواهند جنگ کنند ما هم نشستیم این پشیمانی دارد؟ پشیمانی مال کجاست؟ مال عمل یعنی لشگر کشی پس بنابراین ببینید با آن علت، آن علت فقط با عمل سازگار است پیغمبر حواست جمع باشد پشیمان می‌شوی یعنی اگر عمل بکنی پشیمان می‌شوی این علت کاملا دلالت دارد بر اینکه این وجوبی که اینجا هست وجوب شرطی است یعنی عمل به خبر فاسق شما را به پشیمانی می‌اندازد اگر تفحص نکنید یک کلمه هم من اضافه می‌کنم اتفاقا توی آیه یک فعلتم هم دارد فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین، فعلتم یعنی عملتم این هم خوب قرینه‌ای است دیگر این را ایشان ندارند ببینید ای پیغمبر اگر فاسقی مثل ولید خبر آورد تندی تصمیم نگیری تندی لشگر کشی نکنی یعنی تندی عمل نکنی برای اینکه اگر عمل کنی بی‌تبین پشیمان می‌شوی آن فعلتم هم خوب قرینه‌ای است پس این هم دلیل سوم ما برای اینکه این تبین وجوبش وجوب نفسی نمی‌تواند باشد وجوبش وجوب شرطی است و وقتی وجوب شرطی شد راجع به عادل معنایش چه می‌شود؟ عمل کردن به خبر عادل تبین نمی‌خواهد یعنی عمل کن، شد حجت.

(سوال: جواب: نه همین راداریم عرض می‌کنیم ما همین را می‌خواهیم بگوییم آن خبر کردن به خبرش پشیمانی دارد مال عادل پشیمانی ندارد تمام شد یعنی عمل کن خلاصه دیگر آن اسوئیت عادل از فاسق اولویت فاسق از عادل آن دیگر پیش نمی‌آید)

عنایت بفرمایید هو برویم سراغ دلیل سوم مضافا به آن دلیل مضافا به آن دلیل هو دلیل سوم برای ما که این تبین را آمدیم حملش کردیم بر وجوب شرطی این است التعلیل فی الآیه کدام تعلیل؟ بقوله تعالی ان تصیبوا قوما که در تقدیر لئلا تصیبوا این تعلیل لایصلح بعضی از نسخه‌ها دارد لایصح فرقی نمی‌کند لایصح آن تعلیل، تعلیل بشود برای وجوب نفسی یعنی آن لئلا تصیبوا علت برای وجوب نفسی نیست علت است برای وجوب عملی لان حاصله حاصل چه؟ تعلیل، ضمیرها را عنایت داشته باشید حاصل تعلیل یرجع الی انه ضمیر یعنی وجوب تبین، پس انه شد وجوب تبین ایشان می‌گوید این تعلیل را شما دقت بکن حاصل این تعلیل برگشتش به این است انه یعنی وجوب تبین برای چیست؟ برای این است چرا یجب التبین؟ لئلا تصیبوا لئلا را بیرون آورد لئلایی که ما گفتیم در تقدیر است آورد بیرون، آیه می‌گوید فاسق خبر آورد واجب است تبین، چرا واجب است؟ لئلا برای اینکه اصابه نکنی با آن قوم بجهاله بعد از قوم یک بجهاله بگذارید این نسخه‌ها ندارد نسخه‌های دیگر دارد که آیه تمام بشود این کتاب‌هایی که دست من است بعد از قوم یک بجهاله بگذارید چرا تبین واجب است؟ برای اینکه اصابه نکنی با آن قوم بنی المصطلق بجهاله بمقتضی العمل بخبر الفاسق فتندموا علی فعلکم پشیمان بشوی فتصبحوا علی ما فعلتم این فعلکم هما فعلتم است ایشان می‌فرماید ظاهر آیه این است چرا تبین واجب است؟ برای اینکه اصابه نکنی با آن قوم بنی المصطلق از روی جهالت به مقتضای عمل به خبر ولید خبر فاسق همان خبر ولید است تا اینکه تبین بکن تصمیم گیری تندی نکن چونکه اصابه نکنی با آن قوم به مقتضای خبر فاسق بعد هم فتندموا بعد هم از این لشگر کشی فعلکم بعد از این لشگر کشی و جنگ کردن پشیمان بشوی بعد تبین الخلاف بعدا که کشت و کشتار تمام شد معلوم می‌شود این بیچارها اصلا منکر چیزی نشده بودند پس نتیجتا ایشان می‌فرماید این تعلیل فقط با عمل می‌سازد یعنی عمل به خبر فاسق آن پشیمانی را دارد والا خبر فاسق به تنهایی بیاید خبر بدهد که پشیمانی ندارد پشیمانی مال چیست؟ عمل بدون تبین. پس ببینید پس این قرینه می‌شود که این وجوب تبین مال عمل است عمل کردن به خبر فاسق تبین می‌خواهد آنوقت مفهومش این است مال عادل عملش تبین نمی‌خواهد یعنی مال عادل را عمل بکن پس ظاهر این تعلیل برگشتش به این است. و من المعلوم ان هذا هذا را به چه بزنیم؟ اصابه قوم بجهاله و من المعلوم ان هذا یعنی این اصابه قوم بجهاله این فقط صلاحیت دارد علت بشود برای حرمت عمل بدون تبین، ببینید این اصابه قوم بجهاله فقط می‌تواند علت بشود برای حرمت عمل نه برای حرمت خبر یعنی به وجوب نفسی فهذا هذا می‌دانید به چه بر می‌گردد؟ این هذا‌ها دقیق است هذا اولی به چه برگشت؟ هذا لایصلح هذا برگشت به اصابه قوم بجهاله، این اصابه قوم بجهاله این فقط می‌تواند علت حرمت عمل بدون تبین بشود یعنی عمل بدون تبین لازمه‌اش اصابه قوم است بجهاله فهذا یعنی عمل بدون تبین هذا این عمل بدون تبین هو المعلول نسخه جامعه مدرسین را درستش بکنید نوشته هو المعلوم البته این جدیدی‌ها شاید درست کرده باشند قدیمی‌ها این نسخه جامعه مدرسین فهو المعلوم است ظاهرا درست کردند جدید، فهذا هذا یعنی چه؟ عمل بدون تبین و هو المعلول یعنی عمل بدون تبین معلول است علتش چیست که حرام است عمل بدون تبین؟ علتش آن اصابه قوم است به او، خوب ببینید اصابه با قوم بجهاله این علت می‌شود که عمل بدون تبین حرام باشد فهذا پس عمل بدون تبین می‌شود معلول، آن اصابه قوم بجهاله او می‌شود علت. و مفهومه مفهوم چه؟ معلول، عرض کردم این ضمیرها یکخورده کم و زیاد بشود اصلا مطالعه‌تان را به هم می‌زند پس ببینید چه حرام است؟ عمل به خبر فاسق این معلول، مفهوم این معلول چیست؟ منطوق می‌گوید عمل به خبر فاسق حرام است مفهوم این معلول چیست؟ مفهومش این است که عمل به خبر عادل جایز است آن حرمت مال آنجا، دیگر مقدمه خارجیه احتیاج ندارد مفهومه مفهوم این معلول، معلول کدام است حرمت عمل بدون تبین حرمت عمل بدون تبین مفهومش چیست؟ مفهومش جواز عمل است به خبر عادل بدون تبین. خوب روشن شد آقا؟ پس نتیجه آقا ما سه تا دلیل داریم درست است قبول داریم ظهور اولیه وجوب در وجوب نفسی است این تبین هم فعل امر است دلالت بر وجوب می‌کند ولی ما سه تا دلیل اقامه کردیم که ادله کاملا ما را قرینه می‌شود برای اینکه ما بفهمیم وجوب تبین وجوب عملی است پس منطوق آیه چه می‌شود؟ فاسق اگر خبر آورد خواستید عمل کنید تبین می‌خواهد بدون تبین عملش حرام است مفهومش چیست؟ عادل بدون تبین جایز است یعنی تا عادل به شما خبر داد عمل بکن، عمل بکن یعنی حجت است هیچ احتیاجی به مقدمه خارجیه نداریم.

مع می‌خواهد پا را بالاتر بگذارد حتی اگر وجوب تبین نفسی هم باشد باز هم نمی‌خواهد دقت کردید اشکال را؟ دیگر خیلی اوج گرفتیم تا حالا می‌گفتیم اگر وجوب تبین وجوب عملی باشد نمی‌خواهیم حالا می‌گوییم نه خیر حتی اگر وجوبش وجوب نفسی هم باشد باز هم احتیاجی به آن مقدمه خارجیه نداریم مع ان الاولویه توی بعضی از نسخه‌ها دارد اسوئیه آن اسوء اسم تفضیل است دیگر یعنی اگر مال او را بدون تبین رد کنید او بدتر می‌شود پس اسوئیت درست است اولویت هم درست است چون اگر بگوییم مال او را بدون تبین رد کن می‌شود اولویت فاسق بر عادل و اسوئیت عادل از فاسق، غرض اولویت طبق این کتابها اسوئیت طبق نسخه‌ها هر دو درست است ایشان می‌فرماید مع أن عنایت بفرمایید اسم أن کدام است؟ یک خط بعد یعنی آخر خط ما لا یخفی، این فی الاولویه چه است؟ خبرش است چرا مقدم شده؟ می‌دانید که خبر أن اگر جارو مجرور بشود مقدم می‌شود پس این فی الاولویه خبر أن است آن مالایخفی که آخر خط است او اسم أن است حالا عبارت چه می‌شود؟ ایشان می‌گوید ما تا حالا به شما گفتیم اگر وجوب نفسی باشد وجوب شرطی باشد نمی‌خواهیم حالا می‌خواهیم بگوییم حتی اگر وجوب وجوب نفسی هم باشد ما نمی‌خواهیم یعنی آن اولویت و آن اسوئیتی که شما گفتید لازم نمی‌آید ما ابتداء گفتم چه دیروز؟ گفتیم اگر وجوب نفسی باشد آن اولویت و اسوئیت لازم می‌آید امروز می‌خواهیم بگوییم فیه مالایخفی اصلا اولویتی پیش نمی‌آید مالایخفی یعنی اشکال دارد یعنی یک اشکالی دارد که لایخفی در این اولویتی که همین آقایان در استدلالشان آوردند در این اسوئیت مذکور در کلام این جماعت بنابر بودن وجوب تبین نفسیا، چون ما دیروز قبول کردیم گفتیم اگر وجوب تبین نفسی باشد آن اسوئیت لازم می‌آید می‌گوید فیه مالایخفی نه خیر لایخفی که این هم اشکال دارد یعنی حتی اگر وجوب تبین را نفسی هم بگیریم احتیاجی به آن مقدمه خارجیه نداریم عنایت بفرمایید می‌خواهیم چکار کنیم؟ تبین را حمل کنیم بر همان ظاهرش، حالا ممکن است یکی بگوید آقا من این دلیل‌ها را قبول ندارم ظاهر اولیه امر هم که وجوب نفسی است خیلی خوب قبول ندارید الآن وجوب نفسی می‌کنیم ولی باز هم می‌گوییم آن مقدمه لازم نیست منطوق آیه چه می‌شود؟ اگر فاسق خبر آورد وظیفه اسلامی شما وجوب تبین عین نماز که وظیفه اسلامی است این می‌شود یک وظیفه اسلامی اگر فاسق خبر آورد وظیفه اسلامی شما تعقیب است تفحص است باید بروید ببینید راست می‌گوید یا نه. مفهومش چیست؟ این وظیفه در خبر عادل نیست، همین، یعنی این وظیفه اسلامی که وجوب نفسی دارد از خبر فاسق تبین کنید در خبر عادل چنین وظیفه‌ای ندارید اگر عادل خبر آورد نمی‌خواهد تبین کنید خوب چه؟ هیچی آیه ساکت است آیه دیگر نمی‌گوید عمل کن به خبر فاسق یا نکن تبین بکن یا نکن لذا عادل و فاسق هر دو مشترک می‌شوند اسوئیتی پیش نمی‌آید آخه او می‌خواست بگوید با آن بیان می‌خواست بگوید فرق دارند اگر بگوییم مال آن را بدون تبین رد کن اولویت و اسوئیت پیش می‌آید ایشان می‌گوید آیه ساکت است به عمل کاری ندارد وظیفه اسلامی مسلمان‌ها چیست؟ اگر فاسق خبر آورد باید بروند تحقیق کنند خیلی خوب این وظیفه اسلامی در خبر عادل نیست تمام شد؟ خوب چی؟ هیچی آیه ساکت است آیه نه می‌گوید خبر کن به خبر عادل نه می‌گوید عمل نکن نه مال فاسق و نه مال عادل و نه می‌گوید قبل از تبین عمل نکن نه می‌گوید بعد از تبین عمل بکن منافات ندارد که بگوییم خبر عادل هم احتیاج به تبین دارد ولو آیه گفته وجوب نفسی ندارد اما منافات ندارد که وجوب عملی داشته باشد پس نتیجتا آقا ما وجوب تبین را وجوب نفسی هم که بگیریم ابدا احتیاح به آن مقدمه نداریم چرا؟ لان الآیه علی هذا هذا کدام است؟ وجوب نفسی برای اینکه آیه اگر وجوب نفسی تبین گرفتیم ساکتة این ساکت است از حکم عمل یعنی فقط می‌گوید خبر عادل آقا وظیفه‌ای ندارید شما، همین چکار بکنیم؟ آیه ساکت است نه مال این را می‌گوید عمل کن نه مال او را نه مال او را می‌گوید قبل از تبین عمل کن نه مال این را نه مال او را می‌گوید بعد از تبین عمل کن نه مال این را، چه شدند؟ شدند مشترک، مشترک می‌شوند هر دو، اینکه شما گفتید اگر آنجور بگیرید اینجا می‌شود اسوئیت عادل از فاسق و اولویت فاسق از عادل، ابدا چنین چیزی نیست علی هذا اگر ما وجوب تبین را نفسی گرفتیم آیه ساکت است از حکم عمل، به عمل کاری ندارد می‌گوید او وجوب نفسی دارد تفحصش این ندارد اما راجع به عمل باید چکار کنیم آیه ساکت است نمی‌گوید عمل کن قبل از تبین بعد از تبین پس منافات ندارد که خبر عادل هم عمل کردنش تبین بخواهد عین خبر فاسق بدون اینکه اسوئیتی پیش بیاید لذا می‌فرماید فیجوز پس احتمال دارد که مشترک باشند فاسق و عادل در چه؟ در عدم جواز العمل قبل التبین یعنی خبر هر دو قبل از تبین هیچکدام نمی‌شود عمل کرد چنانچه بعد از تبین و علم به صدق خبر فاسق به هر دو می‌شود عمل کرد مشترک می‌شوند عادل و فاسق هم در عدم جواز عمل قبل از تبین هم مشترک اند قطعا در جواز عمل بعد از تبین و بعد العلم بالصدق یعنی اگر خبر فاسق را ما تفحص کردیم علم به صدقش پیدا کردیم عمل می‌کنیم نه از باب اینکه خبر فاسق است از باب اینکه علم به صدق پیدا کردیم نه از باب اینکه خبر فاسق است تا شما بیایی بگویی با منطوق آیه مخالفت دارد لذا ایشان می‌فرماید لان العمل حینئذ یعنی حین العلم بالصدق، ما خبر فاسق را اگر تبین کردیم علم به صدق پیدا کردیم گفتیم عمل می‌کنیم عمل به مقتضای آن تبین است یعنی به مقتضای آن علم به صدق است نه به اعتبار خبر تا شما بگویی با منطوق آیه منافات دارد. پس چه شد آقا؟ عادل با فاسق فرقش این است خبر او به وجوب نفسی تبین می‌خواهد مال این نمی‌خواهد این هم که یکسان است فقط یک اختصاصی اینجا هست مال او به وجوب نفسی تبین می‌خواهد مال او نمی‌خواهد از حیث عمل هم که آیه ساکت است لذا هیچ مزیتی برای فاسق پیش نمی‌آید فاختصاص الفاسق بوجوب التعرض لخبره و التفتیش عن خبره اگر آیه اختصاص می‌دهد می‌گوید خبر فاسق را تبین کن تفتش کن مال عادل را نکن این لایستلزم کون العادل اسوأ حالا این باعث نمی‌شود بگوییم عادل اسوأ حال است بلکه اتفاقا یک احترامی هم هست به او بی‌احترامی می‌کنیم تا خبر می‌آورد می‌گوییم برویم برویم ببینیم راست می‌گویی یا دروغ، اما اینکه خبر می‌آورد هیچ چیز نمی‌گوییم پس بنابراین اسوئیتی پیش نمی‌آید اتفاقا ما یک احترامی گذاشتیم به این، چرا؟ چون ممکن است خبر این را فحص بکنیم دروغ از کار در بیاید سر به زیر می‌شود بنابراین مال او اهانتی است تا فاسق خبر آورد دنبالش می‌رویم، برویم ببینم راست می‌گویی یا نه، اما مال او را هیچ چیز نمی‌گوییم پس بنابراین اسوئیت که پیش نمی‌آید هیچ بلکه این یک احترامی هم هست لذا ایشان می‌فرماید بلکه مستلزم یک مزیت کامله‌ای است برای عادل بر فاسق، مال خبر او را می‌رویم تبین می‌کنیم یعنی کانه یک بی‌احترامی است تا یک خبری می‌دهد می‌گوییم برویم ببینیم راست می‌گوید یا نه، اما این که خبر می‌دهد هیچ نمی‌گوییم چون ممکن است دروغ دربیاید این بیچاره سر به زیر بشود پس اینکه تبین نمی‌کنیم این اسوئیت لازم نمی‌آید بلکه یک مزیت کامله لازم می‌آید.

(سوال:)

فتامل از شیخ انصاری فتامل از شیخ انصاری پرسیدند آقا این فتامل یعنی چه؟ چون عرض کردم یک روزی شیخ انصاری این رسائلش چاپ شده بود دست علما بود ولی چون خیلی غلط داشت اینها را یکسال و نیم پیش که رسائل را شروع کردیم عرض کردیم چون خیلی غلط داشت شیخ انصاری مجبور شد رسائل را از اول شروع کرد به درس دادن تا کجا موفق شد؟ یادتان است؟ تا حجیت قول لغوی شیخ انصاری از روی رسائل درس می‌داد خودش، آنجا که رسید دیگر فوت شد لذا از حجیت قول لغوی تا آخر کتاب را شیخ موفق نشد خودش تصحیح بکند به شیخ انصاری آمدند گفتند آقا شما توی رسائل فتامل دارید این فتامل یعنی چه؟ ایشان فرمودند به عکس است نه اتفاقا بی‌احترامی به عادل است چون ما وقتی خبر می‌دهد فاسق این یک نوع اعتنایی است به خبر او به خصوص که اگر تفحص بکنیم اگر دروغ در بیاید که فاسق است آبرویش نمی‌رود اما اگر راست در بیاید سربلند می‌شود پس بنابراین تفحص او یک نوع احترامی است به خبر او، فتامل، آخه تا حالا گفتیم احترام مال این است به او می‌گوییم تبین بی‌احترامی است تا می‌آید می‌گوید من فقیرم می‌گوییم راه بیافت برویم، برویم ببینیم خانه‌ات کجاست معنایش این است که ممکن است راست بگویی ممکن است دروغ، پس احترام مال این طرف است اما اگر عادل این حرف را بزند هیچ چیز نمی‌گوییم این یک احترام مال این طرف است ولی فتامل که نه اتفاقا بی‌احترامی به این است این یک نوع اعتنایی است از آن تبین بخواهند چرا؟ برای اینکه اگر تبین خواستیم و بعد رفتیم دیدیم راست است اتفاقا خیلی هم سربلند می‌شود توی مردم اما این بنده خدا همیشه خبرش مکتوم می‌ماند تبین نکن پس بنابراین فتامل یعنی با فتامل ایشان از این حرف‌هایش دست برداشت خلاصه از آنوقت تا حالا زحمت کشید ایشان وجوب تبین را نفسی هم که گرفت گفت احتیاج نداریم ولی با این فتامل یکخورده خراب شد.

۳

اشکال به استدلال به آیه نبأ برای حجیت خبر واحد ثقه

و کیف کان دیگر کاری به این کارها نداشته باشید آن تبین وجوب شرطی داشته باشد یا وجوب نفسی داشته باشد برویم سراغ کار خودمان و کیف کان خلاصه آقا ایشان می‌خواهد بگوید این آیه خیلی ایراد دارد تا اینجا همراه بودیم اگر یک ایرادی هم کردیم آیه را قبول داشتیم منتها یک ایرادی هم کردیم از اینجا ایشان ریشه را می‌خواهد بزند اصلا این آیه به درد نمی‌خورد نه اینکه قرآن به درد نمی‌خورد یعنی برای این کار، این آیه اصلا به درد این کار نمی‌خورد نقطه مقابل ایشان کاشف الغطاء است کاشف الغطاء می‌گوید لو اورد خیلی عبارت شیرینی از سابق من یادم است لو اورد الف ایراد علی هذه الآیه لدلت علی حجیه خبر الواحد مرحوم کاشف الغطاء می‌گوید اینکه بیست تا اشکال است اگر هزار اشکال هم به این آیه بکنید این آیه از ادله حجیت خبر واحد است چرا؟ برای اینکه این اشکال‌ها اشکال‌های مدرسه‌ای است اشکالهای مدرسه‌ای چکار به آیه دارد آیه را ظهور عرفی اش را باید نگاه کرد بابا ساواک این آیه را قبول داشت که دلالت دارد بر حجیت خبر واحد. یکی از آقایان می‌گفت ساواک ما را گرفت وقتی رفتیم گفت به ما خبر دادند که شما روی منبر توهین به اعلی حضرت کردید ایشان گفت به او گفتم ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا هیچی نگفت پس معلوم ساواک قبول داشت ساواک قبول دارد که این آیه دلالت دارد بر حجیت خبر واحد واقعا حرف خوبی می‌زند شیخ انصاری دارد مدرسه‌ای حرف می‌زند شیخ انصاری بیست و چند تا اشکال به این آیه دارد می‌گوید حالا بیست تایش را صرف نظر می‌کنیم دوتایش، دوتایش دندان شکن است و خلاصه آیه را به کلی از کار می‌اندازد لذا ایشان می‌فرماید و کیف کان فقد اورد علی الآیه ایرادات کثیره خیلی زیاد، چندتا؟ ربما تبلغ الی نیف و عشرین بیست و چند تا، عنایت بفرمایید آقا عرب عددهای درشت را می‌گوید عقد، ده بیست سی چهل پنجاه شصت هفتاد هشتاد نود صد اسمش چیست؟ عقد، این نه تای بینش نیف، از بیست و یک تا بیست و نه نیف از سی و یک تا سی و نه نیف، نیف عددهای خرد و ریز بین این عقد و آن عقد که نه تاست عرب این را می‌گوید نیف، ایشان می‌گوید نیف و عشرین به این آیه ایراد شده یعنی بیست و چند تا البته این را که من عرض کردم نیف این نه تاست این را اوثق ادعا می‌کند ولی بعضی‌ها قبول ندارند بعضی‌ها می‌گویند نیف فقط اسم یک و دو سه است یعنی بیست و یک و بیست و دو و بیست و سه تا اینجا می‌توانیم بگوییم یعنی اگر بیست و سه تا اشکال باشد می‌گوییم نیف و عشرین اما اگر بیست و چهار و بیست و پنج و بیست و شش باشد تا بالا دیگر نیف نمی‌گویند بضع می‌گویند (الم غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون فی بضع سنین) رومی‌ها غلبت در آن جنگ رومی‌ها مغلوب شدند ولی هم من بعد غلبهم این رومی‌ها بعدا غالب می‌شوند فی بضع سنین، هفت سال طول کشید که رومی‌ها غالب شدند در أن جنگی که اوایل اسلام اتفاق افتاده بود ببینید بضع مال از چهار است تا آن بیست و نه علی کل حال اینکه من عرض کردم عددهای بین عقود را می‌گویند نیف این حرف اوثق است ولی بعضی‌ها قبول ندارند می‌گویند آن یک و دو سه فقط نیف است آن بقیه را یعنی چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه را بضع می‌گویند علی کل حال بیست و چند ایراد است حالا بیست و سه تا، نیف و عشرین بیست و سه تا اشکال بیست و دو تا اشکال وارد است ایشان می‌گوید ما بیست تایش را می‌گذاریم کنار، ولی دوتای دیگرش واقعا دندان شکن است حتما حتما بخاطر آن دو تا اشکال ما آیه را باید بگذاریم کنار. نیف و عشرین یعنی بیست و دوتا بیست و سه تا ایراد به این آیه وارد است الا ان کثیرا منها ولی کثیری از اینها بیست تایش مثلا قابله للدفع ولی دوتایش خیلی مهم است ما اول این دوتای خیلی مهم را می‌گوییم آیه را به کلی ساقطش می‌کنیم ولی بعدا بعضی از آن بیست را هم برای شما نقل می‌کنیم قابله للدفع یعنی بیست تایش قابل دفع است فلنذکر اولا اولا آن چیزهایی را یعنی آن اشکال‌هایی که لایمکن الذب عنه ذب هم همان دفع است ذب در لغت به معنای حفظ است ولی در اصطلاح به معنای دفع است (هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله) امام حسین (سلام الله علیه) فرمودند هل من ذاب یذب عن حرم الرسول یعنی آیا کسی هست دفاع بکند یا حفظ بکند حرم پیغمبر را؟ غرض ذب به معنای دفع است ایشان می‌گوید دوتای از اینها لایمکن الدفع است یعنی این بیست و دو سه تا دوتایش لایمکن الذب است ما اول این دوتا را مطرح می‌کنیم ثم نتبعه بعد دنبال او ذکر می‌کنیم بعضی از آن بیست تا را یعنی آن بیست را همه‌اش را نقل نمی‌کنیم یکی دوتا هم از آن ایرادات دیگر که قابل دفع است نقل می‌کنیم و اما ما لایمکن الذب عنه فایرادان اما آنکه قابل دفع نیست ده تا است که ان شاء الله از روز شنبه.

بناست آقایان یک توسلی داشته باشند تشریف بیاورند.

التثبّت وجب القبول ؛ لأنّ الردّ مستلزم لكون العادل أسوأ حالا من الفاسق ـ مبنيّ على ما يتراءى من ظهور الأمر بالتبيّن في الوجوب النفسيّ ، فيكون هنا امور ثلاثة ، الفحص عن الصدق والكذب ، والردّ من دون تبيّن ، والقبول كذلك.

لكنّك خبير : بأنّ الأمر بالتبيّن هنا مسوق لبيان الوجوب الشرطيّ ، وأنّ التبيّن شرط للعمل بخبر الفاسق دون العادل ، فالعمل بخبر العادل غير مشروط بالتبيّن ، فيتمّ المطلوب من دون ضمّ مقدّمة خارجيّة ، وهي كون العادل أسوأ حالا من الفاسق.

والدليل على كون الأمر بالتبيّن للوجوب الشرطيّ لا النفسيّ ـ مضافا إلى أنّه المتبادر عرفا في أمثال المقام ، وإلى أنّ الإجماع قائم على عدم ثبوت الوجوب النفسيّ للتبيّن في خبر الفاسق ، وإنّما أوجبه من أوجبه عند إرادة العمل به ، لا مطلقا ـ هو :

أنّ التعليل في الآية بقوله تعالى : ﴿أَنْ تُصِيبُوا ... الخ (١) لا يصلح (٢) أن يكون تعليلا للوجوب النفسيّ ؛ لأنّ حاصله يرجع إلى أنّه : لئلاّ تصيبوا قوما بجهالة بمقتضى العمل بخبر الفاسق فتندموا على فعلكم بعد تبيّن الخلاف ، ومن المعلوم أنّ هذا لا يصلح إلاّ علّة لحرمة العمل بدون التبيّن ، فهذا هو المعلول ، ومفهومه جواز العمل بخبر العادل من دون تبيّن.

مع أنّ في الأولويّة (٣) المذكورة في كلام الجماعة بناء على كون

__________________

(١) الحجرات : ٦.

(٢) في (م) : «لا يصحّ».

(٣) في (ص) : «الأسوئيّة».

وجوب التبيّن نفسيّا ، ما لا يخفى ؛ لأنّ الآية على هذا ساكتة عن حكم العمل بخبر الواحد ـ قبل التبيّن أو بعده (١) ـ فيجوز اشتراك الفاسق والعادل في عدم جواز العمل قبل التبيّن ، كما أنّهما يشتركان قطعا في جواز العمل بعد التبيّن والعلم بالصدق ؛ لأنّ العمل ـ حينئذ ـ بمقتضى التبيّن لا باعتبار الخبر.

فاختصاص الفاسق بوجوب التعرّض لخبره والتفتيش عنه دون العادل ، لا يستلزم كون العادل أسوأ حالا ، بل مستلزم لمزيّة كاملة للعادل على الفاسق ، فتأمّل.

ما أورد على الاستدلال بالآية بما لا يمكن دفعه :

وكيف كان : فقد اورد على الآية إيرادات كثيرة ربما تبلغ إلى نيّف وعشرين ، إلاّ أنّ كثيرا منها قابلة للدفع ، فلنذكر أوّلا ما لا يمكن الذبّ عنه ، ثمّ نتبعه بذكر بعض ما اورد من الإيرادات القابلة للدفع.

أمّا ما لا يمكن الذبّ عنه فإيرادان :

١ ـ عدم اعتبار مفهوم الوصف

أحدهما : عدم اعتبار مفهوم الوصف أنّ الاستدلال إن كان راجعا إلى اعتبار (٢) مفهوم الوصف ـ أعني الفسق ـ ، ففيه : أنّ المحقّق في محلّه عدم اعتبار المفهوم في الوصف ، خصوصا في الوصف الغير المعتمد على موصوف محقّق كما فيما نحن فيه ؛ فإنّه أشبه بمفهوم اللقب.

ولعلّ هذا مراد من أجاب عن الآية ـ كالسيّدين (٣) وأمين الإسلام (٤)

__________________

(١) في (ظ) بدل «بعده» : «مع تعذّره».

(٢) لم ترد «اعتبار» في (ظ).

(٣) الذريعة ٢ : ٥٣٥ ، والغنية (الجوامع الفقهيّة) : ٤٧٥.

(٤) مجمع البيان ٥ : ١٣٣.