درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۵۱: خبر واحد ۴

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

بالاخره آقا ایشان ادعای اجماع و ضرورت کردند که راجع به کتب اربعه حتما حتما روایاتش واجب العمل است و ضروری مذهب ماست که حتما به این روایات معتبره در کتب اربعه باید عمل بشود این مسلم است اصل مطلب. ادعای اجماع و ضرورت شده الا اینکه در خصوصیات و کیفیاتش اختلاف است مثلا شما اگر از بعض الاخباریین همان شرذمه من الاخباریین اگر سوال بکنید چرا عمل به اینها ضروری است چرا عمل به این اخبار باید بکنیم؟ می‌گویند برای اینکه اینها مقطوع الصدور از ائمه است خوب وقتی مقطوع الصدور باشد بالضروره ما باید به آنها عمل بکنیم که عرض کردم ایشان می‌فرماید نه این استدلال درست است نه احتیاج دارد جوابش را بدهیم فقط ما در زمان جوانی این حرفها را رد کردیم هیچ ثمری هم ندارد یعنی آن آقا از این مبنایش دست بر نمی‌دارد ثمره‌اش این است که دیگران گرفتار نشوند آنهم جایش اینجا نیست ما در یک رساله مجزا این مطلب را استدلالات آقایان را نقل کردیم و تضعیف هم کردیم و گفتیم حرفشان صحیح نیست دیگر اینجا تکرار نمی‌کنیم علی کل حال حالا به صحت و بطلانش کاری نداشته باشید اینها مدعی اند که این اخبار کتب اربعه مقطوع الصدور است و چون مقطوع الصدور است ضروری است که ما به اینها عمل کنیم خوب این یک طائفه. به میرزای قمی و من تبعش می‌گوییم شما چرا به این اخبار عمل می‌کنید؟ مقدمات انسداد را برای ما جور می‌کنند می‌گویند از باب ظن مطلق احکامی هست عندالله یک. از ما می‌خواهند دو، دست ما به آنها نمی‌رسد سه، احتیاط هم عسر و حرج می‌آورد چهار، پس مجبوریم ناچارا به همین اخبار عمل بکنیم که بدانیم به آن وظیفه واقعیمان عمل کردیم خوب ببینید این دوتا مبنا. به سید مرتضی و آن چند بزرگوار می‌گوییم شما چرا به این اخبار عمل می‌کنید؟ می‌گویند برای اینکه اینها معطوف است به قرینه قطعیه، مقرون است به یک قرائنی که آدم علم پیدا می‌کند که اینها صادر از معصوم است خوب این سه تا مبنا. از مشهور سوال بکنیم شما چرا عمل می‌کنید؟ می‌گویند برای اینکه دلیل بالخصوص بر اعتبار اینها ما داریم یعنی ولو اینها قرینه هم نداشته باشد ولو ظن هم به صدق آنها پیدا نکنیم ما دستور خصوصی داریم که به این روایات معتبره باید عمل بکنیم. تازه خود همین مشهور که از باب ظن خاص به اینها عمل می‌کنند باز طوایفی اند بعضی‌هایشان می‌گویند تمام اینها معتبر است مقطوع الصدور که تمام شد حالا که مقطوع الصدور نیست حالا ولو هم محفوف به قرینه علمیه نباشد چرا عمل می‌کنیم؟ از باب ظن خاص که ادله‌اش را ان شاء الله بعدها می‌خوانیم ما ظنون خاصه ادله خاصه از کتاب و سنت و عقل و اجماع داریم که باید به این اخباری که در اختیار ما هست عمل بکنیم خوب حالا همینها که از باب ظن خاص می‌گویند بعضی‌هایشان می‌گویند تمام این اخبار معتبر است و واجب العمل است عده‌ای می‌گویند نه یک مقداری از اینها، نه تمام اینها مقدار زیادی از اینها معتبر است به آن مقدار باید عمل بکنیم خود اینها باز مناط عملشان فرق می‌کند می‌گوییم خوب شما به آن مقداری که عمل می‌کنید چرا؟ می‌گویند برای اینکه رواتش عادلند عده‌ای می‌گویند نه عادل هم نباشند همینقدر موثق اند چون فرق است بین عدالت و وثاقت، ممکن است یکی اهل فسق هم باشد اما موثق باشد اهل دروغ نباشد آن اولی‌ها می‌گویند به مناط عدالت عمل می‌کنیم ولی این طایفه دوم می‌گویند نه به مناط وثاقت، لازم نیست راوی عادل باشد هیچ گناهی نکند همینقدر که آدم خاطر جمع باشد که اینها آدم‌های موثقی اند خلاف حرف نمی‌زنند حرفشان را قبول می‌کنیم. عده‌ای دیگر می‌گویند نه ما ظن شخصی برایمان حاصل می‌شود به صدق این اخبار، از آن جهت عمل می‌کنیم و خلاصه هر کسی برای خودش یک مبنایی دارد باز هم هست تفاصیل دیگری هم هست ولی ما به اینها کاری نداریم در مقابل سلب کلی سید مرتضی که می‌گوید هیچ یک از خبرهای واحد حتی یک مورد می‌گوید ما نداریم که خبر واحد معتبر باشد و باید ما عمل بکنیم اخبار یا باید اگر واحدند مقرون به قرائن علمیه باشد یا باید متواتر و مفید علم باشد ما در مقابل سلب کلی آنها نقیض سالبه کلی موجبه جزئیه است همینقدر که فی الجمله به نحو موجبه جزئیه ثابت بکنیم یکجا خبر واحد کافی است حرف آنها از بین می‌رود یعنی آنها ادعا دارند حتما حتما باید خبر متواتر و معلوم الصدور از ائمه باشد البته این هم عنایت داشته باشید تواتر بر سه قسم است خبر واحد هم اقسامی دارد یک قسم که ما داریم می‌خوانیم خبر واحد یعنی خبر غیر علمی والا سه تا معنا دارد خبر واحد. سطر اول صفحه ۹۹ ایشان سه تا معنای خبر واحد را آنجا می‌گویند متواتر هم سه قسم است یک وقت تواتر لفظی یکوقت تواتر معنوی یکوقت تواتر اجمالی، تواتر لفظی مثل داستان غدیر من کنت مولاه فهذا علی مولاه خود همین لفظ تواتر لفظی دارد یعنی هر کس این حدیث را از شیعه و سنی نقل کرده با همین لفظ نقل کرده من کنت مولاه هر کس من به او ولایت دارم این آقا امیرالمومنین (سلام الله علیه) او هم به او ولایت دارد به این می‌گویند متواتر لفظی یعنی عین لفظ همه نقل کردند. تواتر معنوی این است که عین لفظ توی کلام نیست اما معنایش هست مثلا ما نداریم علی شجاع، علی زاهد اما کارهایی کرده ایشان در میدان‌های جنگ که آدم شجاعت ایشان را می‌داند در زندگی روزانه‌اش کارهایی کرده که انسان زهد ایشان را می‌داند پس ببینید ولایت و امامت امیرالمومنین با تواتر لفظی ثابت شده اما شجاعت و زهدشان با تواتر معنوی ثابت شده یعنی این معنا را آدم می‌تواند توی روایات پیدا بکند آن اولی را می‌گویند تواتر لفظی دومی را می‌گویند تواتر معنوی. یک تواتر هم داریم اجمالی که یک مشت اخبار بدست ما رسیده ما یقین داریم یکدانه از اینها صادر از معصوم است به این می‌گویند تواتر اجمالی. یعنی در بین این چندتا خبر ما علم داریم اجمالا نمی‌دانیم کدام است بین این چندتا خبر ما علم اجمالی داریم یکدانه از اینها صادر از معصوم است به اینهم می‌گویند تواتر اسمش تواتر اجمالی است. پس خبر واحد بر سه قسم است بعدها می‌خوانیم تواتر بر سه قسم است اینها را همه را توضیح دادیم. حالا وارد بشویم به حرف این آقایان ایشان می‌فرماید خوب ما اول ادله این آقایان را بگوییم اینها که مدعی سلب کلی اند و می‌گویند اصلا خبر واحد حجت نیست خوب است اول ما ادله این آقایان را بخوانیم ادله شان که تمام شد که امروز و فردا ادله شان تمام می‌شود دیگر فردا روز آخر درس است چون اگر بخواهیم ردشان بکنیم وسط‌های کار می‌مانیم دیگر ان شاءالله می‌ماند برای بعد از ماه رمضان.

۲

ادله‌ی کلام قائلین به منع حجیت

پس درس امروز و فردایمان ادله‌ای است که این آقایان یعنی سید مرتضی و آن چند بزرگوار مدعی اند که طبق این ادله می‌خواهند بگویند خبر حتما حتما باید متواتر باشد مفید علم باشد یا اگر هم واحد است مقرون باشد به یک قرائنی که از آن قرائن انسان علم به صدور پیدا بکند لذا می‌فرماید مقصود ما فعلا بیان اثبات حجیته یعنی حجیت خبر واحد بالخصوص ولو عاریا عن القرینه ولو قرینه هم نداشته باشد بنحو موجبه جزئی در مقابل سلب کلی سید مرتضی. ولنذکر اولا ما یمکن ان یحتج به القائلون بالمنع خوب است اول ما آن چیزهایی که آقایان قائل به منع یعنی سید مرتضی و... آنهایی که این را احتجاج کردند و گفتند خبر حتما باید علمی باشد و متواتر باشد اول ما آنها را نقل بکنیم بعد تضعیف بکنیم بعد نعقبه بذکر ادله الجواز بعد شروع می‌کنیم ادله جواز خودمان را که ما می‌گوییم جائز است عمل به خبر واحد ولو اینکه محفوف به قرینه هم نباشد فنقول اما حجه المانعین فالادله الثلاثه ما آقا ادله اربعه داریم بعدا بر جواز یعنی بر حجیت خبر واحد ما ادله اربعه اقامه می‌کنیم از راه کتاب و سنت و عقل و اجماع ثابت می‌کنیم خبر واحد حجت است این آقایان ادله ثلاثه دارند کتاب و سنت و اجماع، به عقل تمسک نکردند البته به عقل هم می‌شود تمسک کرد ولی این آقایان تمسک نکردند اینها ادله ثلاثه دارند بر اینکه حتما حتما این خبرهایی که انسان می‌خواهد عمل بکند یا باید متواتر صد در صد علمی یا اگر هم واحد است محفوف به قرائن علمیه باشد اما الکتاب فعلا برویم سراغ کتاب، فالآیات الناهیه عن العمل بما وراء العلم ماوراء علم کدام است؟ یعنی ظن یعنی غیر علم ایشان می‌خواند بگویند ما آیاتی داریم که آن آیات ما را نهی می‌کند از عمل به غیر علم مثلا یکی سوره یونس است آیه ۳۶ ان الظن لایغنی من الحق شیئا، ظن انسان را بی‌نیاز از حق نمی‌کند دنبال علم بروید سوره یونس آیه ۳۶ ان الظن لایغنی من الحق شیئا، یا سوره اسراء آیه ۳۶ لاتقف فعل نهی است تبعیت نکن لاتقف ما لیس لک به علم، دنبال غیر علم نرو تبعیت از غیر علم نکن نهی است دیگر، لاتقف یعنی لاتتبع تبعیت نکنید از چیزهای غیر علمی، یعنی فقط و فقط از علم تبعیت کنید یا سوره نساء آیه ۱۵۷ ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون خدا دارد جمعیتی که از روی ظن و گمان حرف می‌زنند نهی شان می‌کند دارد مذمتشان می‌کند مالهم بذلک من علم، اینها از روی علم حرف نمی‌زنند از روی حدس و گمان، عرض کردم خیلی آیات هست حالا من همین دوسه تا برای نمونه یکی سوره یونس ۳۶ یکی اسراء ۳۶ یکی سوره نساء آیه ۱۵۷ در این چندتا آیه آقایان ادعا می‌کنند تا بعدا جوابشان را بدهیم این آقایان ادعا می‌کنند در این آیات خدای متعال ما را نهی کرده از عمل بماورای علم یعنی ظن، این یک دلیل.

والتعلیل المذکور فی آیه النبا علی ما ذکره امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان، سوره حجرات آیه ۶ تفسیر مجمع البیان را ببینید جلد ۵ سوره حجرات را پیدا بکنید آیه ۶، آیه ششم آقا این است ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا، ما از این آیه آقا بعدها استفاده می‌کنیم حجیت خبر واحد عادل را, چرا؟ برای اینکه منطوق آیه می‌گوید ان جائکم فاسق فتبینوا یعنی اگر فاسق خبر آورد تفحص کنید تبین کنید تندی به حرفش عمل نکنید این منطوقش, مفهومش چیست؟ اگر عادل خبر آورد دیگر تبین نمی‌خواهد ما بعدها از مفهوم این آیه استفاده می‌کنیم که خبر عادل حجت است چون منطوقش می‌گوید مال فاسق حجت نیست قهرا مفهومش این است که مال عادل حجت است خوب این را بعدها می‌خوانیم ولی آقای امین الاسلام خوب جزء آن پنج شش نفر است دیگر، ایشان قبول ندارد خبر واحد عادل را چکار می‌کند؟ می‌گوید طبق آن قاعدهای که ما چند روز پش گفتیم اول حرف ایشان را خوب محکمش بکنیم تا بعدها تضعیفش بکنیم ما چند روز پیش گفتیم در علل منصوصه عبرت به عموم تعلیل است نه خصوصیت مورد، اگر طبیب گفت لاتاکل الرمان لانه حامض ولو مورد انار است ولی شما علت را نگاه کن می‌گوید انار را نخور به علت اینکه ترش است به همین دلیل شما سرکه هم نباید بخوری ولو مورد انار است ولی در علل منصوصه عبرت به عموم تعلیل است نه به خصوصیت مورد، ایشان می‌خواهد از این قاعده اینجا استفاده بکند عنایت کنید آیه چه جوری است ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا (در تقدیر لان لاتصیبوا است علت یادتان نرود در ظاهر آیه الآن مراجعه کنید ان تصیبوا است ولی در تقدیر لام علتش هست لان لاتصیبوا) قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین آقای مجمع البیان آمده از این علت استفاده بکند می‌گوید به مورد چکار شما داری؟ طبق آن قانون در علل منصوصه ما باید دنبال علت برویم چرا خبر فاسق تبین می‌خواهد تفحص می‌خواهد؟ به علت اینکه پشیمانی دارد تصبحوا علی ما فعلتم نادمین یعنی خبر فاسق را اگر تبین نکرده تفحص نکرده بخواهید عمل بکنید احتمال پشیمانی دارد خوب این ناامنی است خبر فاسق انسان ناامن است که آیا عمل بکند آیا به پشیمانی می‌افتد یا نمی‌افتد؟ علتش این است عین این پشیمانی در خبر عادل هم هست درست است عادل تعمد کذب ندارد اشتباه که ممکن است بکند همان علت ندامت همان ناامنی، مجمع البیان می‌گوید، می‌گوید همان ناامنی که علت است برای عدم حجیت خبر فاسق همان ناامنی در خبر عادل هم هست خوب بله عادل تعمد در کذب ندارد اما احتمال دارد اشتباه کرده باشد و ما در اثر عمل به او به پشیمانی بیافتیم دقت کردید دوتا نظر مخالف است ما از این آیه از مفهومش استفاده می‌کنیم حجیت خبر عادل واحد را ایشان می‌گوید نه به مورد چکار داری طبق آن قانون شما علت را نگاه کن چرا نباید به خبر فاسق عمل کنی؟ برای اینکه امنیت نداریم برای اینکه احتمال پشیمانی دارد منتها آن احتمال پشیمانی اش بخاطر دروغ گویی اش است مومن هم احتمال پشیمانی بخاط اینکه شاید اشتباه کرده همان احتمال ناامنی همان احتمال ندامتی که در خبر فاسق هست در خبر عادل هست پس بنابراین خبر عادل واحد به درد نمی‌خورد حتما خبری که می‌خواهیم عمل کنیم باید علمی باشد ببینید والتعلیل لئلاتصیبوا تعلیل مذکور در آیه نبا یعنی در آیه نبا یک تعلیلی دارد آنهم روی فهم آقای امین الاسلام ما که قبول نداریم ما بعدها رد می‌کنیم ایشان یک مطلبی در این تعلیل گفته این مٍن چیست؟ بیان آن ما است ایشان چه فرموده بود ماذکره امین الاسلام در مجمع البیان جلد۵ ایشان چه فرمودند؟ فرمودند ان فیها یعنی در این آیه نبا، در این آیه نبا دلالت دارد بر عدم جواز عمل به خبر واحد عادل یعنی دارد ماها را رد می‌کند شماها آمدید با این آیه می‌خواهید خبر واحد عادل اثبات بکنید و حال آنکه شما تعلیلش را نگاه کنید طبق آن قانون، تعلیلش را که نگاه می‌کنید ناامنی است احتمال ندم است و این احتمال ندم در خبر فاسق در خبر عادل هم هست پس خبر عادل هم به درد نمی‌خورد خبر عادل واحد فایده‌ای ندارد باید خبر متواتر باشد که آدم صد در صد بداند این آقای عادل راست می‌گوید خوب این مال آیات که جوابش را مفصل می‌دهیم.

و اما السنه می‌رویم سراغ روایات، اینها به روایاتی هم تمسک کردند ظاهرا ایشان ده تا نقل می‌کند ده تا روایت نقل می‌کند اولی اش که دلالت دارد بر اینکه حتما خبر باید علمی باشد اولین خبری که نقل می‌کنند خبری است که حضرت می‌فرمایند خبرهای علمی را باید عمل کنید یعنی غیر علمی به درد نمی‌خورد آن نه تا دیگر دلالت دارد بر اینکه اگر هم واحد است باید محفوف به قرینه باشد باید از کتاب خدا از سنت پیغمبر یک شاهدی یک قرینه‌ای باشد تا آدم عمل کند یعنی یا متواتر علمی صد در صدر یا اگر هم واحد است محفوف به قرینه علمیه باید باشد آنوقت برای آن اولی یکدانه روایت ایشان نقل می‌کند برای آنجا هم نه تا، البته بیشتر از اینهاست اینها روایات زیادی جمع کردند برای اینکه خبر عادل واحد حجت نیست باید حتما متواتر اگر هم متواتر نیست محفوف به قرینه علمیه. این روایتی را که آقا می‌خواهیم بخوانیم اولین روایت است این را هم در بصائر الدرجات نقل کرده و هم ابن ادریس در مستطرفات سرائر ولی ظاهرا این دوتا کتاب را نداشته باشید بحار از هر دو نقل کرده عنایت بفرمایید این روایتی که الآن می‌خواهیم بخوانیم اگر بصائر الدرجات را دارید بصائر الدرجات صفحه ۵۲۴ حدیث۲۶ و همچنین مستطرفات عرض کردم در دوتا کتاب قدیمی این حدیثی که الآن می‌خواهیم بخوانیم بصائر الدرجات صفحه ۵۲۴ حدیث ۲۶ یکی هم در مستطرفات سرائر مال ابن ادریس حلی جلد۳ صفحه ۵۸۴ ولی ظاهرا نداشته باشند آقایان این دو کتاب را حالا که ندارید مرحوم مجلسی در بحار هم از بصائر الدرجات نقل کرده و هم از مستطرفات. حالا من آدرس بحار را هم بدهم عرض کردیم اگر دارید که به آن دو کتاب اگر ندارید مرحوم مجلسی در بحار ج۲ص۲۴۱حدیث ۳۳ اینجا را از بصائر الدرجات نقل کرده و بعد در همان ج۲ص۲۴۵ از مستطرفات نقل کرده عرض کردم درجه اول شما وظیفه‌تان است رجوع بکنید به بصائر الدرجات و به مستطرفات ابن ادریس اگر ندارید آن دوتا کتاب را مرحوم مجلسی در جلد دوم مال او را صفحه ۲۴۵ مال او را در صفحه۲۴۱ نقل کرده اگر آنجا مراجعه بفرمایید پس آدرس بحار را هم دادیم حالا عنایت بفرمایید و اما السنه فهی اخبار کثیره زیاد روایات دارند ما ده تا را نقل می‌کنیم تدل این اخبار دلالت دارد بر منع از عمل به خبر غیر معلوم الصدور ببینید می‌گوید روایات زیادی داریم که آنها می‌گویند که عمل به خبر غیر معلوم الصدور ممنوع است الا اذا احتف مگر اینکه محفوف باشد مقرون باشد به قرینه معتبره حالا من کتاب الله او من سنه نبی یا کتاب خدا یا از سنت معلومه یا خود خبر باید علمی باشد یا اگر واحد است از کتاب خدا یک شاهدی دو شاهدی از کلمات پیغمبر یک شاهدی باشد تا ما این حدیث را بپذیریم خوب برویم سراغ آدرس رواه فی البحار عن بصائر الدرجات که آدرس بحار را دادم ایشان از بصائر الدرجات این حدیث را نقل می‌کند که محمد بن عیسی، محمد بن عیسی قال اقرانی داود بن فرقد فارسی کتابه الی ابی الحسن الثالث، کتاب یعنی نامه، یکروز این آقا محمد می‌گوید محمد بن عیسی می‌گوید رفتم پهلوی داود بن فرق، ایشان یک نامه‌ای نوشته بود برای ابوالحسن ثالث (ع) حضرت هم زیر همان نامه جواب مرقوم فرموده بودند این آقای محمد بن عیسی می‌گوید آن آقای داود نامه را داد به من، دیدم هم خط خودش را که نامه‌ای نوشته و هم خط حضرت را که جواب نامه را دادند خوب کتابه الی ابی الحسن الثالث ابو الحسن الثالث کیست؟ امام دهم، دومش کدام است؟ امام رضا. اولش کدام است؟ موسی بن جعفر (سلام الله علیه) اول موسی بن جعفر است ابوالحسن اول موسی بن جعفر (سلام الله علیه) ابوالحسن ثانی علی بن موسی الرضا (سلام الله علیه) ابوالحسن الثالث اما دهم حضرت هادی، پس امیرالمومنین چکاره است؟ ایشان ابوالحسن است، دیگر اول و دوم ندارد شما توی کتابها هر جا دیدید ابوالحسن به علی بن ابیطالب (سلام الله علیه) تطبیقش کنید غرض دیگه آن اول و دوم و سوم ندارد عن ابوالحسن. آنوقت امام چهارم را چکارش کنیم؟ توی دعای توسل مگر شما نمی‌خوانید یااباالحسن علی بن الحسین خوب ایشان هم ابوالحسن است، می‌گوییم توی کتاب رجال ایشان را بعنوان ابوالحسن نمی‌شناسند امام چهارم توی کتاب رجال بعنوان ابوالحسن معروف نیستند ابوالحسن یا امیرالمومنین است که مطلق یا اول و دوم و سوم است که سه امام بزرگوار است غرض ابوالحسن امیر المومنین هستند ولی اول و دوم سوم ندارد امام چهارم هم ابوالحسن هستند اما در رجال بنام ابوالحسن از ایشان اسم برده نمی‌شود به نامهای دیگر برده می‌شود علی کل حال کتابه یعنی نامه‌اش را آن نامه‌ای که نوشته بود به ابوالحسن الثالث با جواب حضرت بخطه الشریف فکتب حالا نامه چه بوده نوشته تا جواب؟ کتب این آقای داود برای حضرت هادی (سلام الله علیه) نوشته نسالک عن العلم المنقول عن آبائک و اجدادک صلوات الله علیهم اجمعین از آن علمی که نقل شده از پدران بزرگوارت من از شما سوال می‌کنم چکار کنیم؟ گاهی یک مطالبی از پدران شما نقل می‌شود یک کسی می‌گوید این واجب است دیگری نقل می‌کند که این واجب نیست یا یک چیزی را یک امام نقل می‌کند حرام است آن دیگری نقل می‌کند از یک امام دیگری حلال نیست ما چکار کنیم اینجا؟ از این علوم منقول آباء و اجدادت تکلیف ما را روشن کنید. قداختلفوا علینا فیه گاهی اینهایی که روایت از آباء شما نقل می‌کنند اختلاف دارند در آن نقلشان او می‌گوید فلان چیز واجب است او هم از امام دیگر نقل می‌کند نه خیر واجب نیست فکیف العمل به علی اختلافه؟ ما چکار بکنیم با این، روایت متعارض است دارد از روایت متعارضه سوال می‌کند که اگر خبرین متعارضین بدست ما رسید وظیفه چیست؟ عنایت بفرمایید جواب را: فکتب (ع) بخطه ما علمتم ببینید ماعلمتم را بگیرید هر روایتی را عمل نکنید روایتی که صد در صد یقین دارید از ما صادر شده خوب یکدانه از این دوتاست آن دیگری لابد جعل است یا اشتباه شده ماعلمتم انه قولنا فالزموه و ما لم تعلموا فردوه خبرهایی که علم ندارید به صدقش خبر واحد است بگذاریدش کنار فقط و فقط خبرهای علمی. عین همین روایت را ابن ادریس حلی از مستطرفات سرائر یعنی عین همین را مرحوم مجلسی نقل کرده یعنی مرحوم مجلسی هم از بصائر الدرجات این روایت را نقل کرده هم از مستطرفات سرائر ابن ادریس حلی. خوب این یک روایت این دیگر کاملا دلالت دارد خبر فقط باید علمی باشد خبر واحد ارزشی ندارد و الاخبار یعنی مثله، مثل را سر این در بیاورید و مثل اخبار دال بر عدم جواز عمل به خبر ماثور، ماثور یعنی رسیده شده از ائمه ما اخباری داریم سید مرتضی و... می‌گویند که دلالت دارد بر اینکه جایز نیست آدم عمل کند به خبر ماثور الا اذا وجد له شاهد باید یک قرینه شاهد همان قرینه است باید یک قرینه‌ای از کتاب الله یا از سنت معلوم قرینه باشد یعنی خبرهای ائمه را ما نمی‌توانیم عمل کنیم مگر اینکه از خدا از کتاب خدا یک شاهدی بر صدقش باشد یا از گفتار پیغمبر یک شاهدی، اینها درست نیست ما خبر ائمه را می‌گیریم عمل می‌کنیم با یکدانه راوی، فعلا داریم حرف‌های آنها را می‌خوانیم این بزرگوارها اینجور می‌گویند خبر یا باید متواتر باشد یا اگر هم واحد است باید شاهدی قرینه‌ای داشته باشد فتدل این اخبار دلالت دارد بر منع از عمل به خبر مجرد از قرینه یعنی خبری که واحد باشد مجرد از شاهد و قرینه باشد اینها ارزش ندارد خوب حالا ایشان می‌خواهد نه تا خبر در این رابطه بخواند مثل ماورد فی غیر واحد من الاخبار ایشان از هر کدام یکی را می‌گوید همین که الآن می‌خواهیم بخوانیم چندتا خبر به این مضمون از پیغمبر وارد شده ولی ما یکدانه‌اش را عرض می‌کنیم ان النبی قال بله این حدیث را می‌خواهید بنویسید آقا وسائل ج۱۸ ص۷۹ ح۱۵ پیغمبر فرمودند ما جائکم عنی ما لایوافق القرآن البته توی روایت کتاب دارد فرقی نمی‌کند مالایوافق القرآن اگر خبری از من رسید بدست شما موافق قرآن نبود موافق قرآن نبود یعنی مخالف بود این را عنایت داشته باشید چند بار این جمله تکرار می‌شود موافق قرآن نبود یعنی اگر مخالف قرآن بود لم اقله اگر خبری از من به دست شما رسید و مخالف با قرآن بود من نگفتم آن خبر را، آن خبر را بزنید به سینه دیوار، این یک روایت. و قول ابی جعفر این روایت هم آدرسش را بنویسید اینهم وسائل ج۱۸ ص۸۹ ح۴۷ می‌خواهید آدرس بحار را هم بنویسد بد نیست بحارج۲ ص۲۴۴ ح۵۱ دوتا آدرس دادیم قول ابی جعفر و ابی عبدالله یعنی هم امام پنجم و هم امام ششم فرمودند لایصدق علینا البته توی روایت دارد لاتصدق علینا تصدیق نکن به راوی می‌گوید اما ایشان اینجا با فعل مغایب مجهول ضبط کرده این دو بزرگوار فرمودند لایصدق علینا تصدیق نشود بر ما یا لاتصدق علینا الا ما یوافق کتاب الله و سنة نبیه، خوب این هم دلیل بر اینکه خبر واحد به درد نمی‌خورد باید از کتاب خدا خلاصه شاهدی بر صدقش باشد. برویم سراغ روایت سوم: اذا جائکم حدیث عنا وسائل ج۱۸ ص۸۰ ح۱۸ حضرت فرمودند اذا جائکم حدیث عنا فوجدتم علیه شاهدا او شاهدین من کتاب الله احادیثی که ما می‌گوییم اگر توانستید یک شاهد دوتا شاهد از کتاب خدا برایش بیاورید فخذوه آن حدیث به آن عمل بکنید و الا فقفوا عنده والا اگر شاهد نداشتید یعنی خبر بود و خبر شاهدی از کتاب خدا نداشت توقف کنید ثم ردوه الینا بعد هم عمل نکنید نه اینکه بگویید دروغ است عمل نکنید توقف بکنید علمش را به ما رد بکنید حتی نبین لکم البته در روایت دارد حتی یستبین تا اینکه بائن بشود ظاهر بشود ولی ایشان نقل کردند حتی نبین لکم خیلی فرقی نمی‌کند اینهم مال این روایت. برویم سراغ روایت ابی یعفور اینهم آقا وسائل ج۱۸ ص۷۸ ح۱۱ می‌خواهید بحار را هم بنویسید چون نسخه دارد بحار را هم بنویسید بد نیست بحار ج۲ ص۲۴۳ ح۴۳ حدیث ابن ابی یعفور را می‌خواهیم بخوانیم قال سالت ابا عبدالله می‌گوید از امام ششم سوال کردم عن اختلاف الحدیث، اینها همه خبرین متعارضین است، گاهی دو تا حدیث اختلافی دارند یرویه من اثق و من لااثق، توی روایت در یک نسخه دارد من یثق و من لایثق دوتا آدرس گفتم برای همین است یکی اثق و لااثق است یکی یثق و لایثق است خیلی فرقی که نمی‌کند خلاصه دوتا حدیث گاهی بدست ما می‌رسد هر دو هم من اثق و من لااثق، یکی از موثق است یکی از غیر موثق است خوب ما چکار کنیم؟ قال اذا ورد علیکم حدیث اگر حدیثی بدست شما رسید (من چند آدرس دادم به آنها مراجعه کنید غرض اثق و من لا اثق، نثق لانثق، یثق لایثق فرقی نمی‌کند) فوجدتم له شاهدا من کتاب الله و من قول رسول الله فخذوا به اگر یک حدیثی از کتاب خدا و سنت پیغمبر شاهد داشت عمل بکنید و الا اگر خود حدیث بود و خود حدیث، یعنی خبر واحد عاری از قرینه فالذی جاءکم به اولی آن کسی که خبر را به شما داده خودش بهتر از آن حدیث بدرد شما می‌خورد یعنی بدرد شما شیعه‌ها نمی‌خورد باید حدیث شاهد داشته باشد از کتاب خدا. دوباره برویم سراغ حدیث بعدی مال محمد بن مسلم است این حدیث محمد بن مسلم آقا در بحار ج۲ ص۲۴۴ ح۵۰ که حضرت فرمودند یا محمد بن مسلم ما جاءک من روایه، توی روایت دارد فی روایه فرقی نمی‌کند اینها، ما جاءک من روایه ـ من بر او فاجرـ اگر روایتی بدست شما رسید از عادل باشد یا از فاسق باشد اگر یوافق کتاب الله فخذوه اگر قرینه از کتاب خدا داشت عمل بکنید و ما جاءک من روایه، البته توی روایتش باز قرآن دارد فرقی نمی‌کند فی روایه، یوافق القرآن اینها دیگر تفاوتی ندارد اینجا دارد من روایه یوافق کتاب الله فخذوه و ما جاءک من روایه ـ من بر او فاجرـ یخالف کتاب الله فلاتاخذ به، اما اگر روایت ولو اولین عادل بیاورد ولی اگر مخالف کتاب شد لاتاخذ اخذ به او نکنید. برویم سراغ روایت بعدی ماجاءکم من حدیث لایصدقه کتاب الله اینهم بحار ج۲ ص۲۴۲ ح۳۸ اینکه الآن می‌خواهیم بخوانیم قوله (علیه السلام) ماجاءکم من حدیث لایصدقه کتاب الله فهو باطل. البته روایتش دارد فهو زخرف، زخرف و باطل یکی است زخرف هم همان به معنای باطل است. برویم سراغ روایت بعدی قول ابی جعفر این حدیث آقا خیلی حدیث مفصلی است هم توی بحار هست هم توی وسائل ایشان یک تکه‌اش را نقل کرده بحار ج۲ ص۲۳۵ ح۲۱ وسائل هم بخواهید ج۱۸ ص۸۶ ح۳۷ اینهم دو آدرسی شد چون بعضی از کلماتش فرق می‌کند من دوتا آدرس می‌دهم عرض کردم ذیل حدیث مفصلی است تندی حدیث را نگاه نکنید بگویید اینجا نیست حدیث را آخرش را نگاه بکنید آن آخر حدیث این هست خوب حالا عنایت کنید قول ابی جعفر (علیه السلام) ما جاءکم عنا خبرهایی که از ما بدستتان می‌رسد ان وجدتموه موافقا للقرآن فخذوا به و ان لم تجدوه ولی اگر موافق پیدا نکردید فردوه یعنی ردش کنید به ما و ان اشتبه الامر عندکم فقفوا عنده اگر هم امر مشتبه شد متحیر ماندید توقف کنید و ردوه الینا حتی نشرح من ذلک توی روایتش دارد حتی شرح لنا غرض توی روایت دارد حتی شرح یعنی به ما مراجعه بکنید همانطوری که خدا برای ما شرح کرده ما هم همانطور برای شما شرح می‌کنیم چون ایشان نوعا مراجعه به روایت نمی‌کنند روی همان ذهنیاتشان نقل می‌کنند بعضی کلماتش تغییر و تبدیل دارد غرض روایت دارد حتی شرح لنا همانطوری که برای ما شرح داده شده ما هم برای شما شرح می‌دهیم ایشان می‌فرماید حتی نشرح من ذلک. (شرح مطابق آن روایت است والا این کتابها نشرح دارد آن ظاهرا بهتر با حدیث تطبیق می‌کند). و قول الصادق برویم سراغ حدیث قول الصادق کل شیء مردود بحار ج۲ص۲۴۲ح۳۷ می‌خواهید وسائل را هم بنویسید ج۱۸ص۷۹ح۱۴ اینهم مال روایت حضرت صادق که فرمود کل شیء مردود الی کتاب الله هر چیزی بدستتان از احایث می‌رسد به کتاب خدا رد کنید و سنت پیغمبر و کل حدیث لایوافق کتاب الله فهو زخرف که همان بمعنای باطل است اگر برایش موافق پیدا نکردید زخرف هست و باطل. برویم سراغ آخرین حدیث صحیحه هشام بن حکم این یک حدیث مفصلی است آقا بحار به شما آدرس می‌دهم بحار ج۲ ص۲۴۹ ح۶۲ عرض کردم اینهم ذیل یک حدیث مفصلی است تندی صدر حدیث را نگاه نکنید آخرش را نگاه کنید این را پیدا می‌کنید هشام بن حکم عن ابی عبد الله (علیه السلام) فرمودند لاتقبلوا علینا حدیثا تندی حدیث از ما قبول نکنید الا ماوافق الکتاب و السنه او تجدون معه شاهدا من احادیثنا خلاصه یا از قرآن شاهد پیدا کنید یا از کلام پیغمبر یا اقلا از ائمه دیگر اگر یک روایت از یک امامی بدستتان رسید تندی خبر واحد بود عمل نکنید بگردید در ائمه دیگر اگر مشابه‌اش را پیدا کردیدکه به مرحله علم برسد آن موقع عمل بکنید خلاصه مطلب این هم مال این حدیث شاهدا من کتاب و السنه شاهدا من احادیثنا المتقدمه چرا؟ علت آوردند فان المغیره بن سعید لعنه الله دس فی کتب اصحاب احادیث ابی (این را بعضی از نسخه‌ها ندارد) حضرت علت آوردند چرا تندی به احادیث عمل نکنید برای اینکه یک مغیره تنها ۱۰۰۰۰ حدیث جعلی ریخته قاطی این احادیث ما. حالا که اینقدر احادیث جعلی توی روایات ما این آقایان خیانتکاران ریختند پس ما هم باید دقت کنیم البته از زمان امام رضا (علیه السلام) به اینطرف این خدمت شده یعنی به راهنمایی خود حضرت رضا حضرت دیدند خیلی اوضاع اخبار به هم ریخته است عده‌ای را تربیت می‌کردند روزها می‌آمدند مقابله حدیث، می‌گفتند دروغ است دروغ است دروغ است غرض این بهانه نشود برای عده‌ای روشنفکرها که ما روایاتمان ۱۰۰۰۰ تا فقط آقای سعید بن مغیره، نه اینها بررسی شده پاکسازی شده البته گاهی هم می‌شود، غرض آنجوری که تو ذهن بعضی هاست که می‌گویند نه اخبار بدرد نمی‌خورد ۱۰۰۰۰ تا کی اضافه کرده؟ ۲۰۰۰۰ تا کی؟ پس ما نمی‌توانیم عمل کنیم نه اینطوری هم شل و ول نیست از زمان امام هشتم به اینطرف خیلی پاکسازی شده ولی در عین حال باز هم خبرهای واحدی هست که نمی‌شود عمل بکنی مگر اینکه خلاصه شواهدی پیدا بکنی مغیره بن سعید لعنه الله دس یعنی خلط فی کتب اصحاب ابی احادیث لم یحدث بها ابی ابدا پدر من این احادیث را نگفته فاتقوا الله و لاتقبلوا علینا ما خالف قول ربنا و سنة نبینا مبادا قبول کنی چیزی که از ما بپذیری برخلاف فرمایش جد بزرگوارمان یا خدای متعال باشد ایشان می‌گوید بس است دیگر ده تا خبر تقریبا نقل کردیم و الاخبار الوارده فی طرح الاخبار المخالفه للکتاب و السنه ولو مع عدم المعارض متواتره جدا آخه این روایات بعضی‌هایش را دیدید سوال از متعارضین بود که در خبرین متعارضین چکار کنیم ولی بعضی‌هایش نه می‌گوید یکدانه خبر، معارض هم ندارد یکدانه خبر هم از ما شنیدید به کتاب عرضه بدهید غرض ایشان می‌فرماید اخبار زیادی ما داریم دارد از طرف سید مرتضی فعلا استدلال می‌کنیم تا بعدا ردشان کنیم اخبار زیادی سید مرتضی فرموده ما اخباری داریم که طرح بکنید اخبار مخالف کتاب و سنت را ولو پای متعارضین هم توی کار نباشد و این اخبار متواتره است یعنی اخبار صد در صد علمی ما داریم که آنها دلالت دارد که خبر واحد به درد نمی‌خورد حالا چرا می‌گوید متواتر است؟ می‌گوید ممکن است شما اشکال کنید با خبر واحد می‌خواهد خبر واحد... این حجت نیست دقت کردید ممکن است شما اشکال بکنید می‌خواهید آقای سید مرتضی با خبر واحد می‌خواهید بگویید خبر واحد حجت نیست می‌گوید نه اخبار متواتر است این هفت هشت ده تا نیست خیلی بیش از این حرفهاست یعنی اخبار صد در صد علمی داریم که ما را برحذر می‌دارد از عمل کردن به خبر واحد. وجه الاستدلال دیگر وجه الاستدلال را نمی‌توانیم بخوانیم فقط چند کلمه عرض کنم که مقدمه بشود چون ما وجه استدلال را نخواندیم ما فقط روایاتش را خواندیم ببینیم این آقایان چه جوری از این روایات استفاده می‌کنند که خبر واحد حجت نیست حتما باید متواتر باشد ببینید آقا چند تا توی این روایات ما داشتیم خبری که مخالف کتاب خداست اعتنا نکنید این مخالف یعنی چه؟

[اقسام مخالفت]

ما سه جور مخالفت داریم من هر سه جور را می‌گویم البته با دو جورش کار داریم ولی حالا که می‌خواهیم بیان مخالف بکنیم تمام اقسامش را بگوییم مخالف علی ثلاث اقسام مخالفت علی اقسام ثلاثه: یکوقت مخالفت به نحو تباین کلی است یکوقت به نحو عام و خاص مطلق است که ما با این دوتا کار داریم من سومی اش را هم می‌گویم که بدانید مخالفت بیشتر از اینها ما نداریم مخالفت حدیث با قرآن مخالفت دلیل با دلیل یکوقت مخالفت به نحو تباین کلی است یکوقت به نحو عموم و خصوص مطلق است یکوقت به نحو عام و خاص من وجه است این سومی آقا دوتا اسم دارد یعنی این سومی را می‌توانید بگویید مخالفت به نحو تباین جزئی در مقابل آن اولی تباین کلی بود می‌توانید بگویید مخالفت به نحو عام و خاص من وجه در مقابل دومی که عام وخاص مطلق بود. غرض سومی دوتا اسم دارد یعنی مخالفت به نحو تباین کلی مخالفت به نحو عموم و خصوص مطلق، آنوقت در مقابل تباین کلی می‌توانید بگویید مخالفت به نحو تباین جزئی یا در مقابل عام و خاص مطلق می‌توانید بگویید تباین به نحو عام و خاص من وجه. غرض آن سومی دوتا اسم دارد مثال‌هایش را بزنم دیگر فردا خیلی معطل نشویم ان شاء الله درس را بخوانیم روز آخر است فردا. عنایت بفرمایید مخالفت به نحو تباین کلی این است که کلمات ائمه رو در روی قرآن باشد قرآن می‌فرماید حرم علیکم الخمر امام بفرماید لایحرم الخمر این را می‌گویند مخالفت به نحو تباین کلی یعنی رو در رو، خوب چنین چیزی در روایات ما نداریم از ائمه هم صادر نشده آنها هم که دروغ درست می‌کردند خبرهای تباین کلی درست نمی‌کردند خوب می‌دانستند مردم قبول نمی‌کنند بیایند بگویند قال الصادق یحل شرب الخمر پس بنابراین مخالفت یکوقت به نحو تباین کلی است یعنی قرآن می‌گوید حرمت، امام بگوید نه خیر حرام نیست اینجور مخالفت که ما نداریم از ائمه هم صادر نشده آن دروغ ساز‌ها هم مغیره و... هم اینجوری دروغ درست نمی‌کردند این یک رقم تباین، تباین کلی.

یکوقت مخالفت به نحو عموم و خصوص مطلق است یعنی عموم کتاب یک چیزهایی را حلال می‌کند امام می‌آید می‌گوید نه به خصوص این حرام است فرق دارد با اولی. اولی نص بود می‌گفت خمر حرام است امام می‌گوید خمر حلال است آن را می‌گوییم مخالفت به نحو تباین کلی دومی نه مخالفت به نحو عموم و خصوص مطلق است یعنی قرآن یک عموماتی دارد خیلی چیزها را حلال می‌کند روایت می‌آید می‌گوید اینها حرام است آن عام مطلق است این خاص مطلق، حالا مثالش را بزنیم بد نیست الآن می‌بینید توی قرآن دارد خلق لکم ما فی الارض جمیعا توی دنیا هر چه هست حلال است غیر از خمر و خنزیر و میته توی دنیا هر چه هست حلال است خوب این عمومش همه چیزها را حلال می‌کند حالا بیایید توی روایات دنبلان حرام است عصیر عنبی اذا غلا حرام است آب انگور اگر جوش بیاید حرام است و حال آنکه ظاهر قرآن همه چیز را حلال می‌کند عمومش، نمی‌گوید حلال است هر چه، می‌گوید خلق لکم به نفع شماست خوب به نفع شماست یعنی عمومش همه چیز را حلال می‌کند غیر از خمر و خنزیر و میته می‌گوید همه چیز توی دنیا حلال است آنوقت توی روایات ما دارد عصیر عنبی اذا غلا حرام است آب انگور جوش بیاید حرام است حکم شراب را دارد دنبلان حرام است مثلا لحم الارنب حرام است اینها را می‌گویند عام و خاص خوب ببینید مخالف با آن است اما چه جور مخالفتی؟ نه رو در رویی آن که نمی‌گوید اینها حلال است دانه دانه، آن عمومش اینها را حلال می‌کند آنوقت حضرت می‌فرماید نه بابا اینها حرام است یا فرض کنید قرآن دارد احل الله البیع تمام بیع‌های دنیا حلال است بله خوب ببینید روایات را آلات قمار خرید و فروشش بیعش حرام است قرآن می‌گوید همه بیعها حلال است اما توی روایات دارد حرام است بیع آلات قمار بیع آلات لهو و لعب بیع آلات موسیقی بیع آلات شطرنج بیع سلاح به دشمنان اسلام خوب ببینید قرآن ظاهرش می‌گوید احل الله البیع اما اینها الآن ظاهرش مخالفت است اما چه جور مخالفت؟ مخالفت عموم و خصوص مطلقی یعنی عموم احل الله البیع اینها را می‌خواهد حلال کند روایات اینها را حرام می‌کند یا احل الله البیع و حرم الربا این را هم بگوییم احل الله البیع و حرم الربا خوب قرآن می‌گوید همه رباها حرام است بیایید توی روایات پدر و فرزند به هم ربا بدهند عیبی ندارد پدر به بچه‌اش می‌گوید یک میلیون بهت قرض می‌دهم یک میلیون را از تو می‌خواهم آن هم می‌گوید باشد پدر به پسر زن به شوهر شوهر به زن ربا عیبی ندارد عبد و مولا عیبی ندارد وکافر. فقط عنایت داشته باشید اینجا یکطرفه است. چند وقت پیش یادم است توی روزنامه‌ها نوشته بودند مجلس هم تصویب کرد که اینها استقراض خارجی داشته باشند از صندوق بین الملل قرض بگیرند و ربا بدهند خوب شورای نگهبان رد کرد مجمع تشخیص گفت نه اینکه عیبی ندارد و حال آنکه غافل بود بنده خدا این یکطرفه است اینجا، ما ربا بگیریم عیبی ندارد اما ربا بدهیم حالا دیگر نمی‌دانم چکار کردند. علی کل حال به استناد اینکه اینهم مثل آنها دو طرفه است ببینید گاهی فقه چقدر ظریف است آنها همه دوطرفه است اما بیع ما جایر است ربا بگیریم ما جایز است بگیریم نه اینکه از آنها برویم قرض بگیریم ربا به آنها بدهیم علی کل حال خوب ببینید آیه می‌گوید احل الله البیع یعنی ربا، ربا حرام است آن می‌گفت بیعها حلال است خصوص‌هایش را خواندیم آیه می‌گوید ربا حرام است به جمیع اقسامه ولی به روایات که می‌رسیم ائمه می‌فرمایند نه بین پدر و فرزند بین زن و شوهر بین عبد......

چه جور مخالفتی؟ عام و خاص مطلقی است یعنی مثل اون تباین نیست رو در رو نیست. اونا ظهورش اینارو میگیره اما خصوصات میگه اینجور نیست...

یک مخالفت داریم به نحو تباین جزیی به نحو عام و خاص من وجه مثل اکرم العلما این اکرم فعل امر است ظهور در وجوب داره العلما...... فاسق رو اکرام نکن لا تکرم فعل نهی ظهور در حرمت داره الشعرا الف و لامش جمع محلا به ال یعنی همه شعرا اکرامشون حرام است چه عالم چه غیر عالم. خب شعرا خیلی هاشون جاهل هستن. جاهل هستن و شعر میگن خب ببینید اکرم العلما میگه همه علما اکرامشون واجبه اعم از اینکه شاعر باشن یا نباشن لا تکرم الشعرا میگه اکرام شعرا همه حرام است میخواهد عالم باشد میخواهد نباشد. در کجا دعوا دارن؟ عالم شاعر. ماده اجتماعشون دعواست عالم شاعر چون عالم است اکرم العلما میگه اکرامش واجب است چون شاعر است لاتکرم الشعرا میگه اکرامش حرام است اما دوتا ماده افتراق داره که دعوا نداره. عالم غیر شاعر. اکرم العما میگه اکرامش کن اون هم چیزی نمیگه. شاعر غیر عالم لاتکرم الشعرا میگه اکرامش نکن این هم هیچی نمیگه. دوتا ماده افتراق دارن عام و خاص من وجه هر وقت به شما گفتن این دوتا دلیل عام و خاص من وجه هستن بگردید دنبال ماده اجتماع و افتراق. دوتا ماده افتراق داره که با هم نزاع ندارن عالم غیر شاعر نزاعی نداره این میگه اکرامش کن اون هم حرفی نمیزنه شاعر غیر عالم اون میگه اکرامش نکن اینم حرف نمیزنه نزاعشون کجاست؟ در ماده اجتماع. ببینید تباین جزیی هم میشه بهش گفت تباین جزیی هم میشه گفت عام و خاص من وجه یعنی از یه جهتی عام است از یه جهتی خاص است اکرام عالم شاعر رو چیکار کنیم؟ عالم غیر شاعر تکلیف ما روشن است شاعر غیر عالم تکلیف ما روشن است با این اقای عالم شاعر چه کار کنیم میتونیم بگیم اکرامش واجب است طبق این یا اینکه بگوییم اکرامش حرام است؟ نه میگن در ماده اجتماع عامیین من وجه به هیچ کدام از این دلیل‌ها نمیشه عمل کرد پس چه کنیم؟ مگر اینکه از خارج یک قرینه‌ای پیدا بشه بر یکی از این‌ها این عالم شاعر رو داخلش کنیم در یکی از اینها پس چند جور شد مخالفت؟ مخالفت به نحو تباین کلی , مخالفت به نحو عموم و خصوص مطلق , مخالفت به نحو تباین جزیی یا عام و خاص من وجه تا فردا ان شاء الله.

الأخباريّين (١) أيضا ، وتبعهم بعض المعاصرين من الاصوليّين (٢) بعد استثناء ما كان مخالفا للمشهور ـ ، أو أنّ المعتبر بعضها ، وأنّ المناط في الاعتبار عمل الأصحاب كما يظهر من كلام المحقّق (٣) ، أو عدالة الراوي ، أو وثاقته ، أو مجرّد الظنّ بصدور الرواية من غير اعتبار صفة في الراوي ، أو غير ذلك من التفصيلات (٤)(٥).

والمقصود هنا : بيان إثبات حجّيّته بالخصوص في الجملة في مقابل السلب الكلّي.

ولنذكر ـ أوّلا ـ ما يمكن أن يحتجّ به القائلون بالمنع ، ثمّ نعقّبه بذكر أدلّة الجواز ، فنقول :

__________________

(١) منهم : المحدّث العاملي في الوسائل ١٨ : ٥٢ و ٧٥ ، والمحدّث البحراني في الحدائق ١ : ٢٥ ، والشيخ حسين الكركي في هداية الأبرار : ١٧.

(٢) وهو المحقّق النراقي في المناهج : ١٦٥.

(٣) المعتبر ١ : ٢٩.

(٤) انظر تفصيل ذلك في مفاتيح الاصول : ٣٥٧ ـ ٣٧١.

(٥) في (ت) ، (ر) و (ص) زيادة : «في الأخبار» ، وشطب عليها في (م) ، وفي (ص) كتب فوقها : نسخة.

أمّا حجّة المانعين ، فالأدلّة الثلاثة :

أدلّة المانعين من الحجيّة :

أمّا الكتاب :

١ - الاستدلال بالآيات

فالآيات الناهية عن العمل بما وراء العلم (١) ، والتعليل المذكور في آية النبأ (٢) على ما ذكره أمين الإسلام : من أنّ فيها دلالة على عدم جواز العمل بخبر الواحد (٣).

وأمّا السنّة :

٢ - الاستدلال بالأخبار

فهي أخبار كثيرة تدلّ على المنع من العمل بالخبر الغير المعلوم الصدور إلاّ إذا احتفّ بقرينة معتبرة من كتاب أو سنّة معلومة :

مثل : ما رواه في البحار عن بصائر الدرجات ، عن محمّد بن عيسى ، قال :

«أقرأني داود بن فرقد الفارسيّ كتابه إلى أبي الحسن الثالث عليه‌السلام وجوابه عليه‌السلام بخطّه ، فكتب : نسألك عن العلم المنقول عن آبائك وأجدادك صلوات الله عليهم أجمعين قد اختلفوا علينا فيه ، فكيف العمل به على اختلافه؟ فكتب عليه‌السلام بخطّه ـ وقرأته ـ : ما علمتم أنّه قولنا فالزموه ، وما لم تعلموه فردّوه إلينا» (٤). ومثله عن مستطرفات السرائر (٥).

__________________

(١) الإسراء : ٣٦ ، يونس : ٣٦ ، الأنعام : ١١٦.

(٢) الحجرات : ٦.

(٣) مجمع البيان ٥ : ١٣٣.

(٤) بصائر الدرجات : ٥٢٤ ، الحديث ٢٦ ، والبحار ٢ : ٢٤١ ، الحديث ٣٣.

(٥) السرائر ٣ : ٥٨٤.

والأخبار الدالّة على عدم جواز العمل بالخبر المأثور إلاّ إذا وجد له شاهد من كتاب الله أو من السنّة المعلومة ، فتدلّ على المنع عن العمل بالخبر (١) المجرّد عن القرينة :

مثل : ما ورد في غير واحد من الأخبار : أنّ النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله قال :

«ما جاءكم عنّي لا يوافق القرآن فلم أقله» (٢).

وقول أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما‌السلام : «لا يصدّق علينا إلاّ ما يوافق كتاب الله وسنّة نبيّه صلى‌الله‌عليه‌وآله» (٣).

وقوله عليه‌السلام : «إذا جاءكم حديث عنّا فوجدتم عليه شاهدا أو شاهدين من كتاب الله فخذوا به ، وإلاّ فقفوا عنده ، ثم ردّوه إلينا حتّى نبيّن لكم» (٤).

ورواية ابن أبي يعفور قال : «سألت أبا عبد الله عليه‌السلام عن اختلاف الحديث ، يرويه من نثق به ومن لا نثق به؟ قال : إذا ورد عليكم حديث فوجدتم له شاهدا من كتاب الله أو من قول رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله فخذوا به ، وإلاّ فالذي جاءكم به أولى به» (٥).

__________________

(١) في (ت) و (ه) زيادة : «الواحد».

(٢) الوسائل ١٨ : ٧٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٥ ، وفيه بدل «لا يوافق القرآن» : «يخالف كتاب الله».

(٣) الوسائل ١٨ : ٨٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤٧ ، وفيه بدل «لا يصدّق» : «لا تصدّق».

(٤) الوسائل ١٨ : ٨٠ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٨. وفيه : «حتّى يستبين».

(٥) الوسائل ١٨ : ٧٨ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١١.

وقوله عليه‌السلام لمحمّد بن مسلم : «ما جاءك من رواية ـ من برّ أو فاجر ـ يوافق كتاب الله فخذ به ، وما جاءك من رواية ـ من برّ أو فاجر ـ يخالف كتاب الله فلا تأخذ به» (١).

وقوله عليه‌السلام : «ما جاءكم من حديث لا يصدّقه كتاب الله فهو باطل» (٢).

وقول أبي جعفر عليه‌السلام : «ما جاءكم عنّا فإن وجدتموه موافقا للقرآن فخذوا به ، وإن لم تجدوه موافقا فردّوه ، وإن اشتبه الأمر عندكم فقفوا عنده وردّوه إلينا حتّى نشرح من ذلك ما شرح لنا» (٣).

وقول الصادق عليه‌السلام : «كلّ شيء مردود إلى كتاب الله والسنّة ، وكلّ حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف» (٤).

وصحيحة هشام بن الحكم عن أبي عبد الله عليه‌السلام : «لا تقبلوا علينا حديثا إلاّ ما وافق الكتاب والسنّة ، أو تجدون معه شاهدا من أحاديثنا المتقدّمة ؛ فإنّ المغيرة بن سعيد لعنه الله دسّ في كتب أصحاب أبي أحاديث لم يحدّث بها أبي ، فاتّقوا الله ولا تقبلوا علينا ما خالف قول ربّنا وسنّة نبيّنا صلى‌الله‌عليه‌وآله» (٥).

__________________

(١) مستدرك الوسائل ١٧ : ٣٠٤ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٥.

(٢) مستدرك الوسائل ١٧ : ٣٠٤ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٧. وفيه : «ما أتاكم».

(٣) الوسائل ١٨ : ٨٦ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٣٧.

(٤) الوسائل ١٨ : ٧٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٤.

(٥) البحار ٢ : ٢٥٠ ، الحديث ٦٢.

والأخبار الواردة في طرح الأخبار المخالفة للكتاب والسنّة ولو مع عدم المعارض متواترة جدّا.

وجه الاستدلال بالأخبار :

وجه الاستدلال بها :

أنّ من الواضحات : أنّ الأخبار الواردة عنهم صلوات الله عليهم في مخالفة ظواهر الكتاب والسنّة في غاية الكثرة ، والمراد من المخالفة للكتاب في تلك الأخبار ـ الناهية عن الأخذ بمخالف (١) الكتاب والسنّة ـ ليس هي المخالفة على وجه التباين الكلّي بحيث يتعذّر أو يتعسّر الجمع ؛ إذ لا يصدر من الكذّابين عليهم ما يباين الكتاب والسنّة كليّة ؛ إذ لا يصدّقهم أحد في ذلك ، فما كان يصدر عن الكذّابين (٢) من الكذب لم يكن إلاّ نظير ما كان يرد من الأئمّة صلوات الله عليهم في مخالفة ظواهر الكتاب والسنّة ، فليس المقصود من عرض ما يرد من الحديث على الكتاب والسنّة إلاّ عرض ما كان منها غير معلوم الصدور عنهم ، وأنّه إن وجد له قرينة وشاهد معتمد فهو ، وإلاّ فليتوقّف فيه ؛ لعدم إفادته العلم بنفسه ، وعدم اعتضاده بقرينة معتبرة.

ثمّ إنّ عدم ذكر الإجماع ودليل العقل من جملة قرائن الخبر في هذه الروايات ـ كما فعله الشيخ في العدّة (٣) ـ لأنّ مرجعهما إلى الكتاب والسنّة ، كما يظهر بالتأمّل.

ويشير إلى ما ذكرنا ـ من أنّ المقصود من عرض الخبر على

__________________

(١) في غير (م) : «بمخالفة».

(٢) في (ت) و (ه) زيادة : «عليهم».

(٣) العدّة ١ : ١٤٣ و ١٤٥.