درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۵۰: خبر واحد ۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

عرض شد موضوع علم اصول یعنی علم اصول هم مستثنی نیست از این قانون که آنهم یک موضوعی دارد هر علمی دارای یک موضوعی است که اگر از خود آن موضوع در آن علم بحث بکنیم می‌شود مبادی آن علم اگر از عرض ذاتی و احوال آن موضوع بحث کنیم می‌شود مسئله آن علم. آن وقت روی این قاعده بیاییم سراغ علم اصول خودمان. موضوع علم اصول چیست؟ گفتند ادله اربعه یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع که اینها ادله فقهاست در کتاب فقه آنها موضوع علم اصول است آنوقت اگر این را گفتیم حالا ببینیم آیا این حجیت خبر واحد ما که داریم بحث می‌کنیم از حجیت، حجیت یا دلیلیت، ما داریم بحث می‌کنیم خبر واحد حجیت و دلیلیت دارد یا ندارد؟ آیا این بحث ما می‌شود مسئله اصولیه یا نه؟ میرزای قمی آمده یک اشکالی کرده گفته شما می‌گویید این ادله اربعه موضوع علم اصول است یعنی اینها با توجه به دلیلیتشان با توجه به حجیتشان موضوع علم اصول است آنوقت دوباره در علم اصول از حجیت بحث می‌کنید این بحث از خود موضوع است پس لازم می‌آید بحث از حجیت کتاب بحث از حجیت خبر تمام اینها بشود مبادی چرا؟ چون هر یک اینها با عنوان دلیلیت با عنوان حجیت آمدند موضوع شدند یعنی حجیت و دلیلیت جزء ذاتشان شده پس موضوع علم اصول چیست؟ کتابی که حجیت دارد خبری که حجیت دارد آنوقت دوباره می‌خواهید بگویید خبر حجیت دارد یا نه. معلوم شد این؟ الآن موضوع علم اصول چیست؟ کتابی که حجیت دارد دلیلیت دارد این موضوع علم اصول است دوباره بیاییم بحث بکنیم آیا این کتابی که حجیت دارد حجیت دارد یا ندارد؟ این خبری که حجت است آیا حجیت دارد یا ندارد؟ می‌شود بحث از خود موضوع پس بنابراین لازم می‌آید بحث از حجیت کتاب بحث از حجیت خبر تمام اینها جزء مبادی باشد و حال آنکه از امهات اصول است صاحب فصول آمده جواب این اشکال را داده گفته بله این چهارتا موضوع علم اصول اند ولی نه با عنوان دلیلیت، ذاتشان ذات خبر موضوع علم اصول است ذات کتاب موضوع علم اصول است آنوقت اگر بحث کردیم در اصول از حجیت و دلیلیت بحث از احوال دلیل بحث عن دلیلیه الدلیل. یعنی اگر ما ذات خبر را گفتیم حجت است یعنی موضوع علم اصول است بحث از دلیلیت و حجیتش کردیم می‌شود مسئله اصولیه. اگر ما واقعا دو چیز را بپذیریم این حرف صاحب فصول خیلی خوب است یکی اینکه بپذیریم این چهارتا ذاتشان موضوع علم اصول است و حال آنکه نمی‌توانیم بپذیریم این چهارتا بعنوان دلیلیت خودتان می‌گویید ادله فقهیه، واقعا اگر ما دو چیز را بپذیریم بسیار حرف خوبی زده صاحب فصول: یکی اینکه بپذیریم اینها بعنوان دلیلیت موضوع نیستند ذات اینها موضوع علم اصول است این یک این را بپذیریم سنت هم بپذیریم یعنی خبر، اگر ما این دو چیز را از ایشان بپذیریم بحث از حجیت خبر واحد می‌شود مسئله اصولیه چرا؟ چون موضوع علم اصول کتاب و سنت و عقل و اجماع، سنت را اگر بپذیریم یعنی خبر، خوب از آن طرف هم بپذیریم که ذات خبر موضوع علم اصول است قهرا اگر توی اصول بیاییم بحث بکنیم از حجیت خبر بحث کردیم از عرض ذاتی موضوع علم اصول، ولی ما هیچکدام از این دو تا را نمی‌توانیم بپذیریم اما اولا برای اینکه آنها بعنوان دلیلیت موضوع علم اصول اند نه بعنوان ذات این یک. و ثانیا سنت بمعنای گفتار و کردار و رفتار معصوم است این خبرها که موضوع ما نیست این خبرها حاکی از سنت است چون این دوتا ایراد را دارد لذا ایشان خلاصه عرض شد اگر واقعا آن دوچیز پذیرفته بشود بحث حجیت خبر واحد می‌شود مسئله اصولیه مشکل هم نداریم ولی این دو چیز را نمی‌توانیم بپذیریم و چون نمی‌توانیم بپذیریم قهرا حجیت خبر واحد می‌رود توی مبادی. خوب پس چکار کنیم؟ ایشان راه دیگری را پیش گرفتند ایشان می‌گوید بله خود بحث حجیت خبر واحد مسئله اصولی نیست چرا؟ چون خبر موضوع ما نیست موضوع ما سنت است پس بحث از حجیت خبر مسئله اصولی نیست اما برگشتش به مسئله اصولی است یعنی اگر ما گفتیم خبر حجیت دارد یعنی ثبت السنه بخبر الواحد اگر گفتیم حجیت ندارد یعنی لایثبت السنه بالخبر الواحد بحث از ثبوت و لاثبوت سنت است سنت موضوع علم اصول، ثبوت سنت به خبر واحد یا عدم ثبوتش این می‌شود مسئله اصولیه. ولی مال ایشان هم تجشم است آخه ایشان می‌فرماید مال شما تجشم است شاید بیشتر باشد صاحب فصول قبول داریم تجشم است ولی مال شما هم تجشم است غرض حرف ایشان هم یک مشکلاتی دارد خلاصه آقا این آقایان دست و پای خودشان را بستند آمدند موضوع علم اصول را منحصر کردند به چهارتا، گرفتار این حرفها شدند آقای آخوند آقا توی اصول دو سه تا کار نو انجام داده والا بقیه کارهایش همانهایی است که شیخ انصاری فرمودند دو سه تا کار نو انجام داده یکی همین است یک عمر یک قرن از این حرف آقای آخوند می‌گذرد یک نفر نیامده مخالفت کند ایشان آمده می‌گوید شما خودتان را گرفتار کردید چه کسی گفت موضوع علم اصول این چهارتاست بعد از ذاتی این چهارتا بحث بکنید تا بشود مسئله اصولیه، موضوع علم اصول اسم ندارد کفایه ج۱ ص۶ لیس له اسم خاص یعنی موضوع علم اصول لیس له اسم خاص و عنوان مخصوص بل هو کلی منطبق علی الموضوعات المتشتته لا خصوص الادله الاربعه کار را تمام کرد ایشان گفت چه کسی گفته موضوع علم اصول خصوص این چهارتاست هر چیزی که در طریق استنباط احکام واقع بشود آن موضوع علم اصول است خبر واحد می‌شود در طریق استنباط واقع بشود این موضوع علم اصول است بحث از حجیتش مسئله اصولیه. اجتماع امر و نهی جایز است یا نه؟ این موضوع علم اصول است. آیا اجتماع امر و نهی جایز است یا جایز نیست؟ جواز و عدم جواز می‌شود مسئله اصولیه. مقدمه واجب واجب است یا نه؟ این بحث از مقدمه واجب و عدم اینها تمام می‌شود مسئله اصولیه اصلا هیچ پیش آمدی نمی‌کند آقای نائینی هم خوب شاگرد آقای آخوند است ایشان هم تایید می‌کند می‌گوید: لاملزم فی ذلک ما الزام نداریم بیاییم بگوییم موضوع علم اصول چهارتاست باید از عرض ذاتی این چهارتا بحث بکنیم تا بشود مسئله اصولیه آنوقت خیلی چیزها می‌رود بیرون خیلی از مسائل اصولیه از اصول می‌رود بیرون، همه می‌شود جزء مبادی، نه بابا اگر به شما گفتند شما چه می‌خوانید؟ می‌گویید علم اصول. می‌گویند موضوع چیست؟ بگو اسم ندارد. هر علمی موضوعش اسم دارد علم اصول موضوع دارد ولی موضوعش اسم ندارد لیس له اسم خاص و عنوان مخصوص بل هو عنوان کلی منطبق علی موضوعات متشتته موضوع علم اصول چیست؟ هر چیزی که در طریق استنباط احکام واقع بشود یعنی از هر چیزی که شما بتوانید استنباط حکم شرعی بکنید آن می‌شود موضوع علم اصول. خبر واحد از چیزهایی است که می‌شود در طریق استنباط احکام واقع بشود شد موضوع، حجیت دارد یا نه؟ شد مسئله اصولی. کتاب یقع فی طریق الستنباط، این موضوع علم اصول. حجیت دارد یا نه؟ شد مسئله اصولیه. خلاصه مطلب هم مال ایشان تجشم است هم مال آقای صاحب فصول تجشم است عرض شد یک حرفی است خیلی محکم، یک قرن است از این حرف می‌گذرد شما یک نفر مخالف نمی‌بینید توی تمام کتابهای اصولی جدید و قدیم ببینید همه به موضوع علم اصول که می‌رسند می‌گویند آقا هر چیزی که بتواند انسان بوسیله آن حکم شرعی استنباط بکند آن موضوع علم اصول است آنوقت بحث از حجیت آن چیز می‌شود چه؟ می‌شود بحث از عرض ذاتی موضوع علم اصول می‌شود مسئله اصولیه. این تمام شد.

۲

عمل به اخبار در کتب معروفه و بیان اختلاف نظر در آن

اعلم، دیگر تمام شد دست انداز درسمان همینجا بود عنایت بفرمایید آقا یک چیزی که مسلم است اجماعی است مسلم است یکنفر هم اختلاف ندارد اما خصوصیاتش اختلافی است ما پریروز گفتیم خبر واحد فی الجمله‌اش حجت است همان را می‌خواهیم توضیح بدهیم یعنی خبر واحد آن خبرهایی که توی این کتب است در کتب معروفه بخصوص تهذیب و استبصار و من لایحضره الفقیه و کافی و این خبرهایی که در این کتب برای ما نقل شده اینها ضرورت مذهب ماست که ما باید به اینها عمل بکنیم ببینید فی الجمله‌اش حرفی نیست اما در خصوصیاتش خیلی اختلاف است خوب بعضی‌ها می‌گویند چرا ما باید به این اخبار کتب معروفه اخباری که در اینهاست عمل بکنیم بعضی از اخباریین گفتند برای اینکه مقطوع الصدور است این مال بعضی‌ها. به میرزای قمی می‌گوییم شما چرا عمل می‌کنید؟ می‌گوید از باب مطلق ظن است برای اینکه ما یک احکامی داریم از ما می‌خواهند دستمان هم به آنها نمی‌رسد مجبوریم به این اخبار عمل کنیم ببینید آن آقای اخباری اگر به او بگویید چرا عمل می‌کنی؟ چرا ضرورت دارد که به این اخبار کتب اربعه عمل کنی؟ می‌گوید برای اینکه مقطوع الصدور از ائمه است ببینید آنجوری جواب می‌دهد به میرزای قمی می‌گوییم شما چرا عمل می‌کنید؟ می‌گوید از باب مطلق الظن. مطلق الظن کدام است؟ مقدمات انسداد را برای ما می‌چیند احکامی هست در لوح محفوظ از ما می‌خواهند دستمان هم به آنها نمی‌رسد احتیاط هم که نمی‌شود بکنیم ناچار به این اخبار عمل می‌کنیم از باب مطلق الظن به سید مرتضی می‌گوییم شما چرا عمل می‌کنید؟ می‌گوید از باب اینکه اینها مقرون به قرینه قطعیه است یا اگر هم متواتر است یا اگر هم واحد باشد واحدهای مقرون به قرینه قطعیه است ما از این جهت عمل می‌کنیم. به مشهور می‌گوییم شما چرا عمل می‌کنید؟ می‌گویند از باب ظن خاص. ما دلیل بالخصوص داریم که باید به این روایات عمل کنیم دلیل بالخصوص یعنی ولو قرینه هم نداشته باشد همینقدر که ما دلیل بالخصوص بر حجیت خبر واحد داریم باید به اینها عمل بکنیم خوب خود اینها باز اختلاف دارند یعنی خود مشهور که می‌گویند ما باید به این اخبار کتب معروفه عمل بکنیم از باب ظن خاص باز اینها سه چهار تیره شدند یک تیره شان آمدند گفتند همه‌اش معتبر است یعنی به تمام اخبار در این کتب بعضی‌ها گفتند نه بعضی‌هایش تازه آن بعضی‌هایش اختلاف است چرا؟ می‌گویند برای اینکه آن بعض راوی‌هایش عادل است او می‌گوید نه برای اینکه آن بعض راوی‌هایش موثق است ببینید چقدر اختلاف. پس همه قبول دارند فی الجمله معنایش روشن شد فی الجمله که پریروز داشتیم همه قبول دارند فی الجمله بنحو موجبه جزئیه که اخبار کتب معروفه واجب العمل است اما هر کدام به یک دلیلی می‌گویند حالا عنایت بفرمایید خیلی دیروز معطل شدیم ثم اعلم ان اصل وجوب عمل ببینید یعنی قطع نظر از مبانی اختلافی که الآن می‌آید اصل مطلب اجماعی است اصل وجوب عمل به اخبار مدونه در کتب معروفه مخصوصا کتب اربعه این اصلش مما اجمع علیه فی هذه الاعصار یعنی سید مرتضی و... هم اگر در این زمان بودند آنها هم به این خبرهای واحد عمل می‌کردند بلکه لایبعد کونه ضروری المذهب اصلا ضرورت مذهب ماست که باید به این کتب و به این روایات کتب معروفه ما عمل بکنیم پس اصلش جای مطلب نیست.

و انما الخلاف اختلاف در دو مقام است یک مقام اینکه آیا اینها مقطوع الصدور است شما عمل می‌کنید یا غیر مقطوع الصدور؟ این اختلاف اول فقد ذهب شرذمه من متاخری الاخباریین ـ فیما نسب الیهم ـ خود ایشان هم نمی‌داند کیست شرذمه یعنی جماعت قلیلی شرذمه‌ای قلیلی از متاخرین از اخباریین که مقصودش صاحب وسائل است فی مانسب الیهم نسبت داده شده که اینها می‌گویند کونها یعنی اخبار آن کتب اربعه قطعی الصدور است. صاحب وسائل کجا این حرف را زده؟ در جلد۲۰ دیدم این رسائل‌های ۴ جلدی پایین نوشته جلد ۱۸ غلط است حتما حتما اشتباه است آن جلد۱۸ یک چیز دیگر است ربطی به این کار ندارد اگر شما این را می‌خواهید پیدا کنید این وسائل‌های ۲۰ جلدی این وسائل‌های ۲۰ جلدی جلد۲۰ الفائده السادسه دو جای در این فائده سادسه صاحب وسائل این حرف را زده من یکی را می‌خوانم ص۷۸، ص۷۸ وسائل ج۲۰ را شما ببینید ایشان می‌گوید اگر یک قدری تامل کنی یقین می‌کنی که تمام این اخبار مقطوع الصدور است غرض ج ۱۸ از این حرفها ندارد نمی‌دانم چطور آدرس دادند آنجا؟! علی کل حال ج ۲۰ فائده ششم برای اینکه خیلی معطل نشوید یکجایش را آدرس می‌دهم و الا در دو جای آن فائده ششم یکی ص۶۵ ولی من فعلا ص۷۸ را می‌خوانم در صفحه۷۸ می‌گوید اگر شما یک قدری دقت کنی قطع پیدا می‌کنی که تمام این اخباری که توی کتب اربعه است تمامش مقطوع الصدور است پس آنجا را مراجعه بفرمایید ایشان می‌فرماید اگر از آقای اخباری سوال بکنید چرا شما به این اخبار کتب معروفه عمل می‌کنی؟ می‌گوید برای اینکه اینها مقطوع الصدور است شرذمه من متاخرین یعنی آقای صاحب وسائل آمده گفته علت اینکه ضرورت دارد ما به اینها عمل بکنیم کونها یعنی این اخبار کتب معروفه اینها قطعی الصدور است ایشان می‌گوید واقعا حرف باطلی است راست هم می‌گوید ایشان. ما گاهی از اوقات در یک مسائلی یک دانه روایت داریم اصلا گاهی در یک مسئله الآن یادم نیست سابق دیده بودم در یک مسئله ما آقا یکدانه روایت داریم این یک دانه روایت مقطوع الصدور است؟! یک راوی ثقه اگر بیاید یکوقت آخه یک روایتی را ده نفر پنجاه نفر نقل می‌کنند آدم می‌گوید مقطوع الصدور است گاهی در یک مسئله شرعی یک دانه روایت از طریق یکدانه راوی، شما چه جوری با این جرات می‌گویی تمام اینها مقطوع الصدور است. لذا ایشان می‌گوید خیلی حرف باطلی است و چون حرف باطل است ما اصلا نقل نمی‌کنیم استدلالشان را نه اثباتا و نه نفیا، چرا زمان جوانی ما یک رساله‌ای نوشتیم در این مورد که رساله هم بدست نرسیده ایشان دارند می‌گویند از جوانی خود خبر می‌دهند ما در سالف الایام در زمان‌های گذشته یک رساله‌ای در این مورد نوشتیم و رد کردیم استدلال‌هایشان را نقل کردیم و دانه دانه رد کردیم ولی دیگر الآن حوصله این کارها را نداریم فایده‌ای هم ندارد چرا یک فایده‌ای دارد دیگران گرفتار این اشتباه نشوند این فایده را دارد ولی چون این مقدار فایده رادارد ما در آن رساله گفتیم دیگر حرفی نمی‌زنیم ایشان می‌گوید هذا این قول به قطعیت که آقای صاحب وسائل ادعا می‌کند این قول به قطعیت صدور اخبار کتب معروفه لافائده فی بیانه ابدا فائده‌ای در بیانش نیست چه رسد به جواب از او، فائده‌ای ندارد الا مگر بگوییم که دیگران گرفتار این توهمی که شدند این دیگران گرفتار نشوند مگر فائده‌اش احتراز از حصول این توهم است برای غیر اینها چنانکه حاصل شده برای اینها، یک چنین فائده‌ای دارد ولی آنها که دست از حرفشان بر نمی‌دارند و الا یعنی فائده دیگری ندارد و الا فمدعی القطع آن آقایی که ادعای قطع به صدور اینها دارد لایلزم ملزم نمی‌شود بذکر ضعف مبنی قطعه شما هر چه هم به آقای صاحب وسائلی بگویید این حرفها را ایشان از آن قطع مبنای خودشان دست بر نمی‌دارند ایشان می‌فرماید آنها که ملزم نمی‌شوند به ذکر ضعف مبنای قطعشان ولی دیگران فائده‌اش این است دیگران لااقل گرفتار این اشتباه نمی‌شوند و قد کتبنا رساله فی سالف الزمان فی رد هذا القول ما آن موقع یک رساله‌ای نوشتیم سابق تعرضنا فیها لجمیع ماذکروه یک نفر ندیده این رساله را دیده باشد حالا چه جوری شده که بدست نرسیده یا از بین رفته غرض ایشان دارند تصریح می‌کنند من چنین رساله‌ای نوشتند متعرض شدم در آن رساله تمام حرفهایی که آنها گفتند متعرض شدم و بیان کردم ضعف آنها را به حسب فهم قاصر خودم، به آن مقداری که فهمم اجازه می‌داد به آن مقدار ردشان کردم. خوب ببینید این یک اختلاف که آقایان، البته همه که نمی‌گویند ولی شرذمه بعضی از اخباریین اگر شما از آنها سوال بکنید چرا به این خبرهای کتب معروفه عمل می‌کنید می‌گوید برای اینکه مقطوع الصدور است این یک مطلب.

الثانی، یعنی باطل است یعنی مقطوع الصدور نیست خوب حالا که مقطوع الصدور نیست چرا عمل می‌کنید؟ باز اختلافها شروع می‌شود عنایت کردید تا حالا ثابت کردیم که مقطوع الصدور نیست باطل است حرفشان. خوب حالا اختلاف دوم انها یعنی اخبار کتب معروفه با عدم قطع صدور آیا قطع به صدور ندارید چرا عمل می‌کنید؟ آیا معتبره بالخصوص کما قاله المشهور مذهب مشهور است مشهور می‌گویند ما به این روایات عمل می‌کنیم بالخصوص دلیل بر اعتبارشان داریم یعنی مثل میرزای قمی نیستیم بگوییم از باب ظن مطلق و مقدمات انسداد، بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم آیا از این جهت است یا از این جهت نیست سید مرتضی... عمل نمی‌کنند چرا؟ برای اینکه خبر واحدی که قطع به صدقش نداشته باشند اینها عمل نمی‌کنند اگر هم عمل می‌کنند به این اخبار کتب معروفه به خاطر اینکه می‌گویند مقرون است به یک قرائن قطعیه. لذا می‌فرماید المحکی عن السید والقاضی و ابن زهره و الطبرسی و ابن ادریس قدس الله اسرارهم المنع المحکی مبتدا المنع خبرش، اینها می‌گویند نه ما دلیل بالخصوص برای اعتبار اینها نداریم چرا عمل می‌کنیم به اعتبار اینکه مقرون است به یک قرائن علمیه. سید مرتضی کجا این حرف را زده؟ ذریعه ج۲ص۵۲۸ سید مرتضی. قاضی ابن براج در کتاب مهذب ج۲ سطر اول ص۵۹۸ پس گفتیم قاضی ابن براج در کتاب مهذب کتاب مهذب چهار پنج سالی است چاپ شده ج۲ سطر اول ص۵۹۸ یعنی ایشان هم از آنهایی است می‌گوید ظن بالخصوص ما نداریم دلیل بالخصوص بر اعتبار اینها ما نداریم ما اگر عمل می‌کنیم بخاطر اینکه اینها مقرونند به یک قرائن علمیه. برویم سراغ آقای ابن زهره سید ابو المکارم، آقای سید ابو المکارم ابن زهره کنیه‌اش است این آقا در کتاب غنیه، من یادم می‌آید غنیه این دو سه سال پیش چاپ شده بود ولی هر چه گشتم پیدایش نکردم توی کتابها، این غنیه توی یک کتابی، یک کتابی هست آقا به نام جوامع الفقهیه هفت هشت تا ده تا کتاب علما را در یکجا چاپ کردند آنوقت غنیه توی آن کتاب‌ها هست عرض کردم من توی ذهنم هست که دارم سه چهار سال پیش هم برایم یک کسی داد ولی پیدایش نکردم که آدرس آن را بدهم همان جوامع الفقهیه را آدرس می‌دهیم جوامع الفقیه صفحه ۴۷۵ مال هفت هشت نفر است آن کتاب اما یکی از کتاب‌هایش غنیه است که مال ابن زهره سید ابوالمکارم است ص ۴۷۵ را ببینید ایشان هم از آنهاست که می‌گوید ما دلیل بالخصوص بر اعتبار آنها نداریم ما اگر به اینها عمل می‌کنیم چرا عمل می‌کنیم؟ از باب اینکه مقرون است به یک قرائنی که آن قرائن مفید علم است. دیگه کی؟ آقای امین الاسلام طبرسی در کتاب مجمع البیان جلد ۵ آیه ۶ سوره حجرات، ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا، آن یکی از ادله حجیت خبر واحد است در آن آیه نگاه کنید در جلد ۵ سوره حجرات آیه ۶ ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا، ایشان آنجا این حرف را زده نوشته این اخباری که توی کتب معروفه هست ما اگر به آنها عمل می‌کنیم نه اینکه بالخصوص دلیل داریم آخه ماها می‌گوییم چون بالخصوص دلیل داریم ایشان می‌گوید نه اینها از باب اینکه مقرون است به یک قرائن قطعیه ما از آن جهت عمل می‌کنیم. دیگه کی؟ آقای ابن ادریس حلی در کتاب سرائر طبع جدید ج۱ص۵۱ ابن ادریس حلی هم در آن کتاب سرائر ج۱ص۵۱ این حرفها را زده پس ببینید ما گفتیم معتبره بالخصوص عقیده مشهور است ام لا، ام لا مال کیست؟ مال این چند نفر است اینها می‌گویند نه ما اگر به اینها عمل می‌کنیم نه اینکه دلیل بالخصوص داریم برای اینکه به اینها عمل بکنید اینها چونکه مقرون اند به یک قرائن علمیه ما از این جهت به این اخبار عمل می‌کنیم خوب تا اینجا سید مرتضی عقیده شان روشن شد و ربما نسب به استاد سید، مفید، می‌دانید که سید مرتضی شاگرد شیخ مفید است استاد شیخ طوسی، سید مرتضی را که خواندیم او مخالف مشهور، البته این را عنایت داشته باشید سید مرتضی و شیخ طوسی چند وقت هر دو شاگرد شیخ مفید بودند منتها شیخ مفید که از دنیا می‌رود سید مرتضی می‌شود رئیس کل شاگردش یعنی شیخ طوسی که هم بحث درس مفید بوده می‌شود شاگرد ایشان، چند سال شیخ طوسی با آن عظمت علمی با آن کتابهای علمی معذلک شاگردی سید مرتضی را می‌کند علی کل حال سید را گفتیم حالا می‌خواهیم استاد و شاگردش را بگوییم ربما نسب الی المفید قدس سره، نسب چه؟ همین منع یعنی منع حجیت بالخصوص نسب نائب فاعلش این منع است ربما نسب این منعی که سید مرتضی دارد این نسبت به استادش هم داده شده کی این حرف را زده؟ حکی عنه محقق فی المعارج محقق در کتاب معارج این نسبت را داده به شیخ مفید اگر معارج داریم صفحه ۱۸۷ حکی از این آقای شیخ مفید، کی حکی؟ محقق در کتاب معارج ص۱۸۷ چی فرموده؟ قال شیخ مفید، محقق دارد می‌گوید محقق می‌گوید قال شیخ مفید: ان خبر الواحد القاطع للعذر قاطع للعذر یعنی خبر حجت، خبری که قاطع عذر است یعنی خبر حجت می‌دانید کدام خبر است؟ هو الذی یقترن الیه دلیل، دلیل یعنی قرینه، خبر واحد حجت آن خبری است که مقرون باشد به او قرائنی که یفضی الی العلم قرائن علم یعنی قرائن، خبری که مقرون باشد به او قرائنی که آن قرائن ما را به علم برساند البته بالنظر یعنی بالسبب النظر این باء باء سببیت است نظر یعنی دقت، خبری حجت است قاطع عذر است که اگر به نظر دقیق ملاحظه بکنی شما را به علم می‌رساند پس ببینید ایشان هم مثل شاگردشان نمی‌گوید این خبرها حجت است چون ظن بالخصوص داریم می‌گوید حجت است بخاطر اینکه مقرون است به یک قرائنی که اگر دقت بکنید نظر یعنی دقت اگر دقت بکنید شما را به علم صد در صد می‌رساند حالا آن قرائن کدام است آقای شیخ مفید؟ و ربما یکون ذلک ذلک یعنی همان دلیل که ما قرینه معنا کردیم چه بسا که آن قرینه‌ای که مقرون به آن خبر است اجماعا قطعیا، یک قطعیا بگذارید که دیگر عبارت محکمتر بشود گاهی آن قرینه عبارتست از یک اجماع قطعی یعنی اگر ما یک روایتی داشتیم یک اجماع قطعی هم بر طبق این روایت، یعنی این روایت می‌گفت مثلا نماز جمعه واجب است از آنطرف هم اجماع قطعی داشتیم که نماز جمعه واجب است خوب آن چه می‌شود؟ قرینه می‌شود برای اینکه آدم یقین پیدا کند که این خبر صادر از معصوم است یا اگر اجماع هم نبود او شاهدا من عقل خلاصه یک شاهد عقلی یک شاهد شرعی باید در کنار این خبر باشد تا ما بتوانیم عمل کنیم ما اینها را قبول نداریم ما می‌گوییم یکدانه خبر ثقه کافی است یکدانه خبر ثقه که به دست شما رسید ولو در کنارش قرینه‌ای هم نباشد خبر واحد ثقه را ما حجت می‌دانیم چرا؟ بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم تمام این حرفها را بعدها ما رد می‌کنیم لذا ایشان می‌فرمایند که پس اولا این آقای بزرگوار یعنی آن چند نفر شیخ مفید هم که همین را گفتند و ربما ینسب الی الشیخ طوسی شاگرد سید مرتضی ینسب همان منع، یعنی همین حرفی که استاد سید زده شاگرد سید مرتضی هم همین حرف را زده عند نقل کلامه یعنی ینسب الی الشیخ کما سیجیء بعدا ان شاء الله کلام شیخ طوسی را نقل می‌کنیم و کذا باز دوباره ینسب یعنی ینسب المنع تمام اینها برمی گردد به آن منع ینسب الی المحقق این نسبت را به محقق باز دادند که ایشان هم در کتاب معارج این حرف را زده بل الی ابن بابویه نسبت به ابن بابویه هم دادند ایشان یک کتابی داشته به نام غیبت ابن بابویه که ایشان در آن کتاب غیبتش این حرف را زده این مطلب را به آن آقا هم اسناد دادند بلکه در وافیه اگر کتاب وافیه دارید ص ۱۵۸ هفت هشت سال پیش چاپ شده بود غرض وافیه که آمده یک ادعای عجیبی کرده وافیه می‌گوید آقا من توی قدما اصلا کسی را ندیدم که قائل باشد به حجیت خبر واحد، ایشان می‌گوید چقدر تعجب است ما آنقدر روایت بعدها می‌آوریم که خبر واحد ثقه ولو قرینه هم بر صدقش نداشته باشیم خودش معتبر است بل فی الوافیه فاضل تونی در کتاب وافیه ص۱۵۸ ایشان می‌فرماید لم یجد یعنی ایشان ادعا می‌کند که پیدا نکرده القول بالحجیه صریحا ممن تقدم علی العلامه من تقدم یعنی قدما، ایشان ادعا کرده در آن کتابش که قبل از علامه من اصلا ندیدم کسی بیاید خبر واحد بدون قرینه را بیاید برای ما حجت کند خوب پس تا اینجا چه شد آقا؟ خبرهای این کتب یقینا حجت، بعضی‌ها می‌گویند از باب مقطوع الصدور بعضی‌ها مثل سید می‌گویند از باب اینکه مقرون به قرینه علمیه است ولی مشهور می‌گویند بعضی‌ها مثل میرزای قمی می‌گفتند از باب ظن مطلق ولی مشهور می‌گویند از باب ظن خاص. همینها هم اختلاف دارند.

 اما القائلون بالاعتبار عبارت را بیاورید آقا، اما القائلون بالاعتبار یعنی آنهایی که قائلند به اعتبار از باب ظن خاص، رفتیم سراغ مذهب مشهور، اینهایی که تا حالا گفتیم همه غیر مشهور بودند شرذمه من الاخباریین، میرزای قمی، سید مرتضی این هفت هشت ده تا را بگذار کنار ما قبول داریم که این اخبار اگر واجب العمل است بخاطر اینکه ظن بالخصوص داریم، یعنی ظن بالخصوص داریم که خبر ثقه حجت است یکی را الآن بخوانیم لاعذر لاحد من موالینا التشکیک فیما یروی عن ثقاتنا شما حق ندارید اگر ثقات ما حرفی زدند مخالفت بکنید یعنی همین قدر که ثقه آمد خبری را برای شما نقل کرد شما واجب است برایت عمل بکنی ولو قرینه قطعیه نداشته باشد از باب ظن مطلق هم نیست حالا این آقایان که می‌گویند از باب ظن مطلق حجت است خود اینها اختلاف دارند آقایان که می‌گویند از باب ظن مطلق حجت است خود اینها اختلاف دارند بعضی‌هایشان می‌گویند همه‌اش، بعضی‌هایشان می‌گویند بعضی‌هایش، عنایت کردید ظن خاصی‌ها که می‌گویند اینها حجت است از باب ظن خاص باز اینها هم چند تیره‌اند یک عده شان می‌گویند تمام این روایاتی که توی کتب اربعه است از باب ظن خاص حجت است بعضی‌ها می‌گویند نه خیر بعضی‌هایش حجت است نه همه، باز آنها هم که می‌گویند بعضی‌هایش حجت است بار اختلاف دارند یک عده شان می‌گویند مناطش عدالت راوی است یک عده شان می‌گویند مناطش وثاقت راوی است یک عده شان می‌گویند مناطش ظن شخصی است ببینید چقدر اختلاف، از آنوقت تا حال همش داریم اختلاف می‌خوانیم اما القائلون بالاعتبار یعنی چه؟ یعنی اما مشهور که قائلند به اعتبار این اخبار معروفه در کتب از باب ظن خاص اینها هم اختلاف دارند از این جهت که آیا معتبر از آن اخبار در آن کتب کل ما فی الکتب الاربعه کما یحکی عن بعض الاخباریین ظاهرا صاحب حدائق باشد که ایشان می‌گوید تمام این روایت‌هایی که در کتب اربعه هست تمام اینها معتبر است این یک عده و تبعهم بعض و بعضی از معاصرین از اصولیین فاضل تونی در همان آدرسی که دادیم در وافیه بعضی از اصولیین هم تبعیت کردند منتها یک استثنا زدند گفتند خبرهای این کتب اربعه حجت است مگر آنهایی که مخالف مشهور باشد یک استثنا زدند بعد از استثنا آن خبرهایی که کان مخالفا للمشهور یا نه آیا همه‌اش است یا بعضی اش عنایت کردید اختلاف در این است حالا این اخبار کتب اربعه که حجت است معتبر است آیا کل اش او ان المعتبر بعضها تازه بعضی‌ها هم اختلاف دارند یعنی بعضی‌ها گفتند همه اخبار کتب معروفه اعتبار ندارد بعضی‌هایش، تازه آنها هم که می‌گویند بعضی‌ها باز هم اختلاف دارند آنها هم که می‌گویند بعضی اش معتبر است بعضی‌ها می‌گویند مناط اعتبار عمل اصحاب است گفتند آن بعضی که اصحاب عمل بکنند کما یظهر من کلام المحقق در همان معارج، بعضی‌ها گفتند نه به مناط عدالت راوی است یعنی آن بعض اگر حجت است بخاطر اینکه راوی اش عادل است بعضی‌ها گفتند نه بوثاقته عدالت نمی‌خواهد ما در راوی چه می‌خواهیم؟ وثاقت، همینقدر که دروغ نگوید اما حالا عادل هم نبود اهل فسق و فجور هم بود باشد بعضی‌ها گفتند نه مناطش مجرد ظن است من باید ظن پیدا کنم که این روایت صادر از معصوم است ظن شخصی. پس بنابراین ببینید چندتا شد یعنی اینها هم که می‌گویند از باب ظن خاص بعضی‌ها می‌گویند همه بعضی‌ها می‌گویند بعض، آن بعضی‌ها هم اختلاف دارند می‌گویند علت اینکه به آن بعض عمل می‌کنیم آنهایی که اصحاب عمل کردند یا بعضی‌هایشان می‌گویند آنهایی که راوی اش عادل است بعضی‌ها می‌گویند آنهایی که راوی اش موثق است بعضی‌هایشان می‌گویند نه بابا مجرد ظن، شما از هر راهی ظن پیدا کردید بصدور الروایه من غیر اعتبار صفه فی الراوی اصلا چکار به راوی داری ظن شخصی اگر برای شما پیدا شد به صدق یک خبر آن برای شما حجت است او غیر ذلک از تفصیلات در مسئله‌ای که ما داریم. حالا ما می‌خواهیم چکار کنیم؟ المقصود بیان اثبات حجیته یعنی خبر واحد ما می‌خواهیم اثبات کنیم حجیت خبر واحد را بالخصوص فی الجمله یعنی به نحو موجبه جزئیه در مقابل سالبه کلی. چون نقیض سالبه کلی موجبه جزئی است سید مرتضی می‌خواهد بگوید هیچ خبر واحدی حجت نیست ما یکجا که ثابت بکنیم خبر واحد حجت است این موجبه جزئی نقیض او حساب می‌شود و نتیجتا حرف خودمان را ثابت می‌کنیم ان شاء الله بقیه‌اش شنبه.

ومن هنا يتّضح دخولها في مسائل اصول الفقه الباحثة عن أحوال الأدلّة ، ولا حاجة إلى تجشّم دعوى : أنّ البحث عن دليليّة الدليل بحث عن أحوال الدليل (١).

ثمّ اعلم : أنّ أصل وجوب العمل بالأخبار المدوّنة في الكتب المعروفة ممّا اجمع عليه في هذه الأعصار ، بل لا يبعد كونه ضروريّ المذهب.

الخلاف في الأخبار المدوّنة في مقامين

وإنّما الخلاف في مقامين :

١ ـ هل هي مقطوعة الصدور ، أم لا؟

أحدهما : كونها مقطوعة الصدور أو غير مقطوعة؟ فقد ذهب شرذمة من متأخّري الأخباريّين (٢) ـ فيما نسب إليهم ـ إلى كونها قطعيّة الصدور.

وهذا قول لا فائدة في بيانه والجواب عنه ، إلاّ التحرّز عن حصول هذا الوهم لغيرهم كما حصل لهم ؛ وإلاّ فمدّعي القطع لا يلزم بذكر ضعف مبنى قطعه. وقد كتبنا في سالف الزمان في ردّ هذا القول رسالة (٣) تعرّضنا فيها لجميع ما ذكروه ، وبيان ضعفها بحسب ما أدّى إليه فهمي القاصر.

٢ ـ هل هي معتبرة بالخصوص ، أم لا؟

الثاني : أنّها مع عدم قطعيّة صدورها معتبرة بالخصوص أم لا؟

__________________

(١) هذه الدعوى من صاحب الفصول في الفصول : ١٢.

(٢) منهم : صاحب الوسائل في الوسائل ١٨ : ٥٢ و ٧٥ ، والشيخ حسين الكركي في هداية الأبرار : ١٧.

(٣) الظاهر أنّ هذه الرسالة مفقودة.

فالمحكيّ عن السيّد (١) والقاضي (٢) وابن زهرة (٣) والطبرسي (٤) وابن إدريس قدّس الله أسرارهم : المنع (٥) ، وربما نسب إلى المفيد (٦) قدس‌سره ؛ حيث حكى عنه في المعارج (٧) أنّه قال : «إنّ خبر الواحد القاطع للعذر هو الذي يقترن إليه دليل يفضي بالنظر إلى العلم ، وربما يكون ذلك إجماعا أو شاهدا من عقل» (٨) ، وربما ينسب إلى الشيخ ، كما سيجيء عند نقل كلامه (٩) ، وكذا إلى المحقّق ، بل إلى ابن بابويه (١٠) ، بل في الوافية : أنّه لم يجد القول بالحجّيّة صريحا ممّن تقدّم على العلاّمة (١١) ، وهو عجيب.

ما هو المعتبر منها؟

وأمّا القائلون بالاعتبار ، فهم مختلفون من جهة : أنّ المعتبر منها كلّ ما في الكتب المعتبرة (١٢) ـ كما يحكى عن بعض

__________________

(١) الذريعة ٢ : ٥٢٨ ، رسائل الشريف المرتضى ٣ : ٣٠٩.

(٢) حكاه عنه صاحب المعالم في المعالم : ١٨٩.

(٣) الغنية (الجوامع الفقهية) : ٤٧٥.

(٤) مجمع البيان ٥ : ١٣٣.

(٥) السرائر ١ : ٥١.

(٦) في (ظ) و (م) : «ينسب».

(٧) المعارج : ١٨٧.

(٨) التذكرة بأصول الفقه (مصنّفات الشيخ المفيد) ٩ : ٤٤.

(٩) انظر الصفحة ٣١٩ ، وما بعدها.

(١٠) نسبه إليهم الفاضل التوني في الوافية : ١٥٨.

(١١) الوافية : ١٥٨.

(١٢) لم ترد «المعتبرة» في (ر) و (ظ) ، وشطب عليها في (ل) ، ووردت بدلها في (ر) و (ظ) : «الأربعة» ، وفي (ت) ونسخة بدل (ص) و (ه) زيادة : «الأربعة».

الأخباريّين (١) أيضا ، وتبعهم بعض المعاصرين من الاصوليّين (٢) بعد استثناء ما كان مخالفا للمشهور ـ ، أو أنّ المعتبر بعضها ، وأنّ المناط في الاعتبار عمل الأصحاب كما يظهر من كلام المحقّق (٣) ، أو عدالة الراوي ، أو وثاقته ، أو مجرّد الظنّ بصدور الرواية من غير اعتبار صفة في الراوي ، أو غير ذلك من التفصيلات (٤)(٥).

والمقصود هنا : بيان إثبات حجّيّته بالخصوص في الجملة في مقابل السلب الكلّي.

ولنذكر ـ أوّلا ـ ما يمكن أن يحتجّ به القائلون بالمنع ، ثمّ نعقّبه بذكر أدلّة الجواز ، فنقول :

__________________

(١) منهم : المحدّث العاملي في الوسائل ١٨ : ٥٢ و ٧٥ ، والمحدّث البحراني في الحدائق ١ : ٢٥ ، والشيخ حسين الكركي في هداية الأبرار : ١٧.

(٢) وهو المحقّق النراقي في المناهج : ١٦٥.

(٣) المعتبر ١ : ٢٩.

(٤) انظر تفصيل ذلك في مفاتيح الاصول : ٣٥٧ ـ ٣٧١.

(٥) في (ت) ، (ر) و (ص) زيادة : «في الأخبار» ، وشطب عليها في (م) ، وفي (ص) كتب فوقها : نسخة.