درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۴۷: شهرت فتوائی ۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

صحبت در شهرت فتواییه بود شهرت روایی و شهرت عملی را فعلا کاری نداریم، شهرت فتوایی مشهور علما یک فتوایی دادند مثل همان اخفات در رکعت سوم و چهارم که مثال زدم هیچ آیه‌ای هیچ روایتی هم دلالت بر این نمی‌کند آیا این شهرت فتوایی که هیچ مستند نقلی هم ندارد آیا حجت است یا نه؟ البته حجیت فی الجمله‌اش که جای حرف نیست انسان می‌تواند با مقدمات انسداد هر ظنی را حجت بکند ظن حاصل از شهرت فتوایی که بطریق اولی. غرض صحبت از شهرت ما می‌کنیم که حجت است یا نه حجیت فی الجمله‌اش جای حرف نیست الا اینکه بعضی‌ها ادعا کردند بالخصوص حجت است چون اصل اولی گفتیم حرمت عمل به ظن است اصل اولی این است که عمل به ظن معتبر نیست آنوقت آمدند اینها ادعا کردند که شهرت از آن ظنونی است که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم ما این بالخصوص را می‌خواهیم رد کنیم حالا چه جوری دلیل آوردند؟ دو تا دلیل اقامه کردند یک دلیلشان اینکه شهرت فتوایی را تشبیه کردند به خبر واحد عادل، گفتند اگر یک خبر عادلی یک حکمی را برای شما نقل بکند از معصوم ظن آور باشد مگر قبول نمی‌کنید؟ مگر نمی‌گویید حجت است؟ خوب معروفین از علما که قطعا حرفشان مفید ظن است اگر یک خبر عادل در احکام بخاطر اینکه قولش مفید ظن است حجت باشد معروفین از علما اگر یک فتوایی بدهند آنها بطریق اولی ظنش قوی‌تر است به همان دلیل خاصی که خبر واحد در احکام حجت است به همان دلیل خاص شهرت فتواییه حجت است به همان دلیل خاصی که دو شاهد عادل را در موضوعات حجت می‌کند همان دلیل خاص شیاع ظنی را حجت می‌کند این دلیل اولشان بود که رد کردیم. دلیل دومشان دوتا روایت بود یکی روایت مرفوعه بود که ایشان یک تکه‌اش را نقل کردند راوی می‌آید سوال می‌کند اذا جاء عنک الخبران اگر دوتا خبر متعارض بدست ما رسید چه بکنیم؟ حضرت فرمودند خذ بمااشتهر بین اصحابک آن که مشهورتر است بگیر خوب از این روایت آمدند استفاده کردند خذ بما اشتهر گفتند مای موصول وضع شده برای عموم ما یعنی هر چیز هر چیزی که چون وضع شده موصول برای عموم این مااشتهر عمومش شهرت فتوایی را هم می‌گیرد یعنی هم شهرت روایی را می‌گیرد و هم شهرت فتوایی را می‌گیرد از چه راهی؟ از راه عموم موصول چون ما برای هر چیزی وضع شده حضرت هم فرمودند هر چیزی که شهرت دارد آن را بگیر آن هر چیز شهرت فتوایی را هم می‌گیرد این یکجا. و همچنین از اینکه حضرت حکم را معلق کردند به یک وصفی فرمودند بگیر اینها را اما وصف شهرت، یعنی چیزی که موصوف به شهرت است او را بگیر آنوقت در جای خودش ثابت شده تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است من اگر گفتم اکرم زیدا العالم حکمم را معلق کردم روی وصف علم آنوقت معنایش این است اکرم زیدا العالم لعلمه تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یعنی من گفتم زید عالم را اکرام کن بخاطر علمش است آنوقت معنایش این است اگر آقای دیگر هم عالم بود آن هم باید اکرام کنی چون حالا که میزان مفید علت است تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است معنایش این است که هر کسی هم که این صفت را داشت او را اکرام کن اینجا هم همینجور حضرت حکم را بردند روی وصف شهرت آن چیزی که دارای صفت شهرت است بگیر چرا؟ لشهرته و این لشهرته اینجا را می‌گیرد پس دلیل اولشان این روایت که از جمله خذ بمااشتهر استفاده کردند همانطوری که این روایت شهرت روایی را حجت می‌کند شهرت فتوایی را هم حجت می‌کند این دلیل اولشان.

دلیل دومشان روایتی است مال مقبوله عمربن حنظله در آنجا دوتا کلمه المجمع علیه دارد حضرت می‌فرماید آن خبری که مجمع علیه است بگیر برای اینکه مجمع علیه لاریب فیه. خوب این آقا از کجای این استفاده کرده؟ می‌گوید این دوتا مجمع علیه که توی این روایت است بمعنای شهرت است خذ بالمجمع علیه فانه لاریب فیه دوتا قرینه می‌آورد چون مجمع را دارد ربطی به شهرت ندارد دوتا قرینه اقامه کرده گفته دوتا قرینه داریم که این مجمع‌هایی که توی این روایت ذکر شده بمعنای شهرت است خذ بالمجمع علیه فانه لاریب فیه یعنی خذ بالمشهور حالا که اجماع به معنای مشهور است پس شهرت فتوایی را هم می‌گیرد یعنی خذ بالمجمع علیه هم خبرهای مجمع علیه و مشهور را می‌گیرد و هم فتوا را. عرض کردیم اگر این مجمع علیه به حال خودش باشد بدرد استدلال نمی‌خورد می‌آید چکار می‌کند؟ اول مجمع علیه را بمعنای شهرت می‌گیرد وقتی بمعنای شهرت گرفت آنوقت استدلال می‌کند می‌گوید المجمع علیه الف و لامش استغراق است مجمع علیه هم که یعنی مشهور یعنی هر مشهوری هر چیز شهرت داری حجت است می‌خواهد شهرت روایی باشد می‌خواهد شهرت فتوایی یا در آن جمله بعد خذ بالمجمع علیه فانه لاریب فیه باز می‌گوید مجمع علیه بمعنای شهرت است مشهور را بگیر به علت اینکه مشهور لاریب فیه است پس نتیجتا این مشهور لاریب فیه است شامل شهرت فتوایی هم می‌شود چرا؟ اینکه مربوط به خبر است می‌گوید آن قانونی که گفتیم در علل منصوصه عبرت بعموم تعلیل است نه به خصوصیت مورد ولو مورد الآن مورد روایت است ولی شما علتش را نگاه کن می‌گوید آن خبری که مشهورتر است را بگیر به علت اینکه لاریب فیه است پای علت که بیاید توی کار آدم از مورد تعدی می‌کند می‌گوید غیر خبر هم اگر مشهور بود باید آن را گرفت که مثال هم زدم مثل اینکه طبیب می‌گوید لاتاکل الرمان لانه حامض انار نخور به علت اینکه ترش است حالا که پای علت آمده توی کار دیگر انار را بگذار کنار یعنی لاتاکل الحامض عبرت بعموم تعلیل است یعنی کأن معنای این کلام طبیب این است خلاصه ترشی نباید بخوری شامل سرکه هم می‌شود اینجا هم همینجور حضرت فرمودند آن مشهور را بگیر به علت اینکه مشهور لاریب فیه است و چون پای علت است ولو مورد خبر است خبر را می‌گذاریم کنار معنایش این است که هر چیز مشهوری را بگیر می‌خواهد شهرت فتوایی می‌خواهد شهرت روایی.

خوب حالا به چه دلیل به چه قرینه‌ای این مجمع‌ها را این آقا به معنای شهرت معنا کرده؟ دوتا قرینه یک قرینه‌اش توی خود روایت است که حضرت فرمود دع الشاذ لان المشهور دع الشاذ برای اینکه خبری که شاذ است لیس بمشهور است او را ردش کن به قرینه این لیس بمشهور آمده آن دو تا اجماع‌ها را هم بمعنای شهرت گرفته این یک قرینه، یک قرینه هم الآن می‌خوانیم پس این آقا چکار کرده؟ دیده اجماع منافی با شهرت است اجماع یعنی کل، شهرت یعنی جل یعنی معروفین دیده این دوتا با هم منافات دارد آمده چکار کرده؟ اجماع‌ها را بمعنای شهرت گرفته می‌گوییم قرینه‌تان چیست؟ دوتا قرینه می‌کند یک قرینه‌اش را خواندیم می‌گوید برای اینکه در ذیل روایت دارد شاذ را رها کن برای اینکه مشهور نیست از آن جمله می‌فهمیم که آن اجماعها هم به معنای شهرت است.

۲

قرینه دوم استدلال دوم قائلین به حجیت شهرت

و اما قرینه دوم: هنوز استدلالش تمام نشده قرینه دوم هم بخوانیم که آنوقت ثابت بشود این اجماعها بمعنای شهرت است وقتی بمعنای شهرت شد آنوقت بدرد استدلال ما می‌خورد عنایت بفرمایید قرینه دومش چیست؟ و مما عرض کردم این قرینه را هم باید بخوانیم که دوتا اجماعهای توی روایت بشود بمعنای شهرت تا بشود استدلال کرد و مما یوید موید دوم برای اینکه آن اجماع‌های توی روایت بمعنای شهرت است چون عرض کردیم اگر بمعنای خودش باشد که بدرد نمی‌خورد اجماع یعنی اتفاق کل اگر اجماع معنایش آن باشد که بدرد استدلال نمی‌خورد دوتا قرینه ذکر می‌کند که آن مجمع توی روایت را بمعنای شهرت بگیرد وآنوقت وقتی بمعنای شهرت گرفت بدرد استدلال می‌خورد یک قرینه‌اش را خواندیم قرینه دوم از چیزهایی که موید اراده شهرت است از اجماع یعنی موید اینکه آن اجماع حضرت مقصود شهرت است مراد این است ایشان می‌فرماید موید این است اگر آن اجماع حقیقی باشد اگر مجمع علیه بمعنای خودش باشد آخه عنایت بفرمایید حضرت فرمود مجمع علیه را بگیر به علت اینکه لاریب فیه است یعنی چه؟ یعنی خبر مقابلش فیه ریب. چون مشهور را بگیر چرا؟ به علت اینکه لاریب فیه است یعنی خبر مقابل این مشهور آن فیه ریب آن را نگیر خوب اگر اجماع بمعنای خودش باشد یعنی اتفاق کل باشد آن مقابلش لاریب فیه بطلان است مقطوع البطلان است و حال آنکه حضرت فرمودند نه در آن مقابل ریب است نه اینکه لاریب فیه بطلان است از اینکه حضرت فرمودند در آن مقابل مشهور لاریب است معلوم می‌شود این باید بمعنای شهرت باشد این باید بمعنای شهرت باشد که در آن مقابل ریب باشد والا اگر این بمعنای اجماع و اتفاق کل باشد آن مقابل مقطوع البطلان است لاریب فیه بطلانه است پس از اینکه حضرت در آن مقابل اظهار ریب کردند معلوم می‌شود این شهرت باید این اجماع باید بمعنای شهرت باشد ببینید می‌گوید از چیز‌هایی که موید این است که شهرت مقصود از آن اجماع است این است که اگر مراد از آن اجماع، مجمع علیه که حضرت فرمودند مجمع علیه را بگیر اگر آن اجماع حقیقی بود یعنی معنای حقیقی اش که اتفاق کل است اگر آن بود لم یکن ریب فی بطلان خلافه شکی نیست در اینکه مقابل خلاف یعنی آنکه مقابل این است ریبی نیست که آن مقطوع البطلان است و حال آنکه حضرت قرار دادند مقابل آن را فیه ریب. از اینکه حضرت گفتند در خبر مقابل مشهور ریب است معلوم می‌شود این بمعنای شهرت است یعنی شهرت لاریب فیه است آن مقابلش فیه ریب است والا اگر این اجماع بمعنای حقیقی خودش بود آن خبر مقابل این چه بود؟ مقطوع البطلان بود لاریب فیه بطلانه بود و این با ظاهر کلام روایت سازگار نیست خلاصه آقا دوتا موید آورده که این مجمع‌های توی روایت مقبوله به معنای شهرت است و وقتی بمعنای شهرت است شامل شهرت فتوایی هم می‌شود مع ان الامام جعل مقابله یعنی مقابل مجمع علیه را حضرت مما فیه ریب قرار دادند گفتند در آن مقابل ریب است خوب اگر این اجماع حقیقی بود آن مقابل مقطوع البطلان بود لاریب فی بطلانه بود.

(سوال) در مقابلش ریب است جواب استاد: بله دیگر آن آقا دارد ردش می‌کنیم فعلا موید آن آقا را داریم می‌خوانیم اصلا اساس استدلال باطل است فعلا این آقا دارد این را می‌گوید می‌خواهد چکار کند آقا؟ می‌خواهد بگوید این روایتها شهرت فتوایی را هم حجت می‌کند خوب به او می‌گوییم از کجا؟ اینجا که مجمع علیه است می‌گوید مجمع علیه‌ها بمعنای شهرت است قرینه‌تان چیست؟ یک قرینه‌اش این است که بعدش حضرت فرموده لیس بمشهور را بگذار کنار. آن یک قرینه که این مجمع هایعنی مشهور. یک قرینه اینکه حضرت فرمودند آن خبری که مقابل این مجمع علیه است ریب در آن است در او کی ریب است؟ آنموقع که بمعنای شهرت باشد والا اگر این بمعنای اجماع حقیقی باشد آن مقابل لاریب فی بطلانه است مقطوع البطلان است پس نتیجتا حالا می‌بینیم حضرت آن مقابل را گفتند در آن ریب است نگفتند مقطوع البطلان است و آن کی در آن ریب است؟ آن موقعی که این بمعنای شهرت است والا اگر بمعنای اجماع حقیقی باشد آن مقطوع البطلان است نه اینکه فقط در آن ریب باشد این دو تا قرینه.

۳

جواب مرحوم شیخ به استدلال به وسیله مرفوعه

ولی ما این دوتا روایت را یعنی این دلیل دومشان را هم مثل دلیل اول هر دو را باطل می‌کنیم اما لذا ایشان می‌فرماید ولکن فی الاستدلال بالروایتین ما لایخفی من الوهن این دوتا روایت که استدلال دوم این آقایان است این موهون است یعنی این هم مثل استدلال اولی استدلال ضعیفی است.

عنایت بکنید اولی آقا دوتا ایراد دارد هم ایراد سندی دارد هم ایراد دلالی دارد چون مرفوعه است خبر مرفوعه به خبری می‌گویند که یکی از رواتش خلاصه ساقط شده بعضی از روات ساقط شده حالا یا منقطع الوسط است یا منقطع الاخر است به این می‌گویند مرفوعه. بعضی می‌گویند از اقسام مرسله است چون روایت مرسله یقینا حجت نیست قیل مثلا قال (علیه السلام) خوب کسی هم ندارد این را می‌گویند مرسله قال (علیه السلام) به این می‌گویند روایت مرسله چون روایت نقل نشده آمدند گفتند مرفوعه هم یکی از اقسام مرسله است چطور مرسله حجت نیست این هم مرفوعه است و حجت نیست و این ایرادها را کی گرفته؟ بعضی از اخباریین. می‌دانید که آقایان اخباریین دأبشان این نیست که حالا اشکال‌های سندی بکنند اخباریین خبر از آن ضعیفتر نباشد می‌گیرند و رویش عمل می‌کنند بنا ندارند خدشه سندی بکنند ولی این روایت اینقدر ضعیف است که آقای صاحب حدائق با اینکه ایشان از اخباریین است البته از بزرگان خیلی از علمای بزرگی بوده ایشان، ولی از اخباریین است ایشان آمده این روایت را تضعیف کرده گفته این روایت شیخ ابی جمهور احصائی اینهایی که عرض می‌کنم اینجا نیست صفحه ۲۲۰ آنهایی که این کتابها دستشان است اوائل صفحه ۲۲۰ را ببینند ایشان به اجمال حرف‌های آنجا را اینجا نقل می‌کند اوائل صفحه ۲۲۰ حرفهای صاحب حدائق اگر حدائق را دارید که به حدائق مراجعه کنید جلد ۱ صفحه۹۹ اگر خود حدائق را دارید جلد۱ صفحه۹۹ را نگاه کنید اگر ندارید ایشان اجمالا صفحه ۲۲۰ نقل می‌کنند صاحب حدائق فرموده این آقا یعنی ابن ابی جمهور احصائی، ابی جمهور احصائی این روایت را نقل کرده این روایت مرفوعه را آن هم در کتاب غوالی اللئالی آنوقت صاحب حدائق آمده هم صاحب کتاب را هم کتاب را همه را تضعیف کرده گفته این روایت هیچ ارزشی ندارد ناقلش ابی جمهور احصائی است کتاب ضعیف مولف ضعیف غرض صاحب حدائقی که اخباری است و دأبش این نیست که سند را نوعا از بین ببرد و مخدوش کند ولی اینجا خدشه کرده این از نظر خدشه سندی.

و اما از نظر خدشه دلالی، کی این روایت شامل شهرت فتوایی می‌شود؟ می‌گوید خذ بمااشتهر، مااشتهر روایت صحبت روایت است می‌گوید اگر دوتا خبر آمد چکار بکنیم؟ حضرت می‌گوید آن مشهورتر را بگیر یعنی مشهور‌تر از این دوتا خبر. بله مای موصول برای عام است، ما برای عموم وضع شده ولی سوال و جواب را نگاه بکن می‌گوید اگر دوتا خبر به دست من رسید با هم تعارض داشتند چه بکنم؟ حضرت می‌فرماید مااشتهر را بگیر یعنی آن خبر مشهورتر. شما آمدید می‌گویید عموم موصول من می‌خواهم به عموم موصول تمسک کنم شما سوال و جواب را نگاه بکن سوال و جواب راجع به خبرین متعارضین است حضرت که می‌فرماید مشهورتر را بگیر یعنی آن خبر مشهورتر است پس روایت اولی هم از نظر سند از کار افتاد و هم از نظر دلالت. ایشان می‌فرماید هیچکدام از این دو روایت به درد کار شما نمی‌خورد که بخواهی با این روایت مااشتهر بیایی بگویی شهرت فتوایی هم بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم باطل است اما الاولی که آن مرفوعه زراره بود یرد علیه مضافا به او أن خط بعدی یعنی دوتا ایراد دارد یعنی مضافا الی ضعف سند، آن أن ایراد دومی است دلالتش هم خراب است اما سند خراب است ضعف سند دارد اینقدر هم ضعف سند دارد که ردها من لیس دأبه الخدشه آن کسانی که دأبشان خدشه در سند روایت نیست مثل شیخ یوسف بحرانی صاحب کتاب حدائق جلد ۱ صفحه ۹۹ ایشان آمده خدشه کرده در این روایت مرحوم مجلسی هم کردند بحار ج۱ ص ۳۰ ایشان هم آمده خدشه کرده در ابی جمهور احصائی و همچنین در کتابش، ایشان آمدند می‌فرمایند اولا مضافا یعنی اولا مضافا به اینکه ضعف سنددارد دیگر عرض کردم مفصلترش را می‌خواهید یا به حدائق مراجعه کنید ج۱ص۹۹، نه، بروید خود ایشان توی این کتابها ص۲۲۰ نقل می‌کند که آقای صاحب حدائق این روایت را ناقل این روایت را صاحب کتاب و کتاب را همه را یکجا رد می‌کند و این حدیث خلاصه مردود است از نظر سند این اولا

و ثانیا. ان المراد بالموصول مراد از موصول درست ما و موصول است برای عموم وضع شده ولی شما سوال و جواب را نگاه کن مااشتهر یعنی آن خبری که مشهور‌تر است دلالتش هم خراب است پس ببینید اولا ضعف سند و ثانیا ضعف دلالت ان المراد بالموصول هو خصوص الروایه المشهوره من الروایتین درست است موصول برای عموم وضع شده ولی سوال از خبرین متعارضین است حضرت می‌فرمایند آن روایت مشهورتر را بگیر دون مطلق الحکم المشهور اینجا توی این حاشیه دارد این حکم زیادی است راست هم می‌گوید لفظ حکم در اینجا زیادی است الصواب ترکه، حکم را بگذارید کنار دون مطلق المشهور ایشان می‌فرماید راجع به مطلق مشهور نیست راجع به خبرین است حضرت می‌فرماید خبر مشهور‌تر را بگیر دون مطلق المشهور هر مشهوری را شامل نمی‌شود.

(سوال: جواب: آنکه ندارد این اولی است توی دومی بود ما داریم اولی را فعلا رد می‌کنیم ما داریم اولی را الآن رد می‌کنیم آن تعلیل مال دومی است می‌رسیم آنجا)

عنایت بفرمایید: الا تری ایشان دوتا مثال می‌زند یک کسی از شما می‌آید سوال می‌کند آقا شما مسجد اعظم را بیشتر دوست داری یا مسجد امام را؟ شما می‌گویید چی؟ می‌گویید آنکه اجتماعش بیشتر است آنوقت بروند پشت سر شما بگویند این آقا گفته هرجا جمعیت بیشتر است من آنجا را دوست دارم ولو کاروانسرا باشد بابا صحبت مسجد بود گفتند از شما سوال کردند این مسجد را بیشتر دوست داری یا آن مسجد را؟ شما در جواب چه گفتی؟ گفتی آنکه جمعیت در آن بیشتر است آنوقت بیایند پشت سر شما بگویند بله این آقا گفته هر جا جمعیت بیشتر باشد ولو در مراکز فسق و فجور من آنجا را دوست دارم خوب درست نیست این حرف. صحبت مسجد بود این آقا که می‌گوید آنجایی که اجتماعش بیشتر است یعنی آن مسجدی که اجتماعش بیشتر است اینجا هم همینجور صحبت از خبرین است شهرت فتوایی کدام است یا یک مثال دیگر یک نفر یک انار بزرگ ایشان دو تا مثال می‌زند یک انار بزرگ یک انار کوچک به شما می‌گوید کدام از این دوتا رابیشتر دوست دارید شما می‌گویید آن بزرگتر را. پشت سر شما بگویند این آقا گفته هر چیزی گنده‌تر باشد من آن را دوست دارم آقا شما گفتی چیزهای گنده من دوست دارم صحبت انار بود آقا این انار را دوست داری یا این انار را؟ ایشان گفته آن که بزرگتر است همانطوری که در آنجاها شما نمی‌توانید آن نسبت را بدهید اینجا هم همینجور. خوب صحبت خبرین است کدام یک از این دوتا خبر را دوست دارید؟ حضرت فرمودند آنکه مشهورتر است پس اصلا شامل شهرت فتوایی نمی‌شود هم سند خراب و هم دلالت خراب الا تری آیا نمی‌بینی انک لو سئلت اگر از شما سوال بکنند ای المسجدین احب الیک فقلت شما در جواب بگویی آنجایی که اجتماع در آن اکثر است خوب لم یحسن للمخاطب می‌گوید اینجا شما این مخاطب نمی‌تواند به شما نسبت بدهد محبوبیه کل مکان یکون الاجتماع فیه اکثر هر جا جمعیت بیشتر است حالا بیت است باشد خان و کاروانسراست باشد بازار است باشد مراکز فسق... کی این حرف را زده این آقا وقتی گفته آنجایی که جمعیت بیشتر است یعنی آن مسجدی که رفت و آمدش بیشتر است این یک مثال وکذا لو اجبت اگر شما جواب بدهی عن سوال المرجح لاحد الرمانیین کدام این دوتا انار را دوست داری شما فقلت شما در جواب بگوبی آنکه اکبر است آنکه بزرگتر است نمی‌شود گفت این آقا می‌گوید هر بزرگتری یعنی مقصود تو اصلا انار بوده علی کل حال اینجا هم همینجور ما قبول داریم موصول برای عموم وضع شده ولی شما سوال و جواب را که در نظر بگیری حضرت فرموده مااشتهر یعنی مااشتهر من الروایتین اصلا شامل شهرت فتوایی نمی‌شود. والحاصل ان دعوی العموم فی المقام لغیر الروایه مما لایظن گمانش را هم ما نمی‌کنیم چه برسد صریح بیاییم بگوییم با ادنی التفاتی ولو موصول هم برای عموم وضع شده ولی یک قدری آدم توجه بکند می‌فهمد که شامل غیر روایت نمی‌شود حضرت آن دوتا خبر را فرمود مشهورتر را بگیر اولا و ثانیا وقتی حضرت فرمودند آن مشهورتر را بگیر زراره چه گفت؟ گفت آقا هر دو مشهور است حالا چکار کنم؟ شما می‌فرمایید این دوتا خبر آن مشهورتر را بگیر اتفاقا هر دو مشهور است خوب این با فتوا سازگار نیست نمی‌شود بگوییم مشهور فتوی دادند به وجوب نماز جمعه مشهور فتوی دادند به حرمت نماز جمعه این که امکان ندارد دوطرف شهرت در خبر تصور می‌شود در فتوی امکان ندارد بگوییم مشهور فتوا دادند به حرمت نماز جمعه مشهور فتوی دادند به وجوب نماز جمعه امکان ندارد این مطلب اما در روایت چرا. پس این می‌شود شاهد دوم. وقتی حضرت می‌فرمایند مشهورتر را بگیر او می‌گوید آقا هر دو مشهورند از اینکه می‌گوید هر دو مشهورند پس معلوم می‌شود شهرت روایی مورد سوال و جواب است والا شهرت فتوایی نمی‌شود دو طرف شهرت فتوایی داشته باشد اینهم مال اشکال دوم.

(سوال: جواب: در دو زمان را ایشان بعدا می‌گوید زن بچه مرده به این حرف می‌خندد حالا ما به شما نمی‌خندیم ولی ایشان می‌فرماید زن بچه مرده به این حرف می‌خندد آخه آنکه سوال دارد می‌کند می‌گوید الآن هر دو مشهور است زراره وقتی حضرت می‌گوید هر دو مشهور است اولا زمان ائمه کی فتوی بوده؟ که بگوییم مشهور علما اینجور می‌گویند این حرفها مال حالاست زمان ائمه که فتوی نبوده که آدم بگوید شهرت فتوایی این اولا و ثانیا شهرت فتوایی نبوده. (سوال: جواب:)

خلاصه شهرت فتوایی داریم عرض می‌کنیم بنابراین سائل دارد چه را سوال می‌کند؟ می‌گوید همین الآن که شما داریدبه من می‌گویید مشهور را بگیر هردو مشهور است خوب قطعا با دو تا زمان نمی‌سازد سائل که دارد سوال می‌کند می‌گوید شما به من گفتید مشهور را بگیر مشهوتر هردوی اینها همین الآن مشهور است یعنی در یک زمان کسی بیاید توجیه کند مثل اشاره‌ای که ایشان فرمودند بیاید بگوید نه حضرت شهرت فتوایی را در دوتا زمان گفتند می‌گوییم اولا در زمان اولا این حرفها نبود شهرت فتوایی نبوده علاوه بر اینکه دوطرف شهرت نمی‌شود هر دو مشهور باشد هم بگوییم مشهور فتوی دادند بوجوب جمعه هم بگوییم مشهور فتوی دادند به حرمت آنکه طرفین شهرت را قبول می‌کند روایت است والا دوتا فتوی نمی‌شود هر دو مشهور باشد ایشان می‌فرمایند که مع ان الشهره شهرت فتواییه از چیزهایی است که لایقبل قبول نمی‌کند ان یکون فی طرفی المساله نمی‌شود دو طرف مسئله آنهم در یک زمان خوب بله در دو زمان تصور می‌شود ولی سوال را شما سوال کن وقتی حضرت می‌گوید مشهور را بگیر می‌گوید آقا هر دو مشهور است همین الآن هر دو مشهور است و آن روایت است که می‌شود همین الآن هم آن روایت مشهور همه نقل کردند هم این روایت را همه نقل کردند بنابراین آن توجیه هم درست نیست آنکه امکان دارد هر دو طرفش شهرت بشود روایت است فقوله یعنی قول زراره که گفت یا سیدی انهما مشهوران ماثوران هر دو اثر شماست و هر دو هم شهرت دارد اوضح شاهد این شاهد واضحی است که مراد شهرت در روایت است نه شهرت در فتوی شهرت در روایت است واقعا آنکه گفت مثلا عرق جنب از حرام نجس است همه نقل کردند این روایت را آنهم که گفته پاک است همه نقل کردند روایتش را، پس بنابراین شهرت روایی است که می‌شود هر دو را همه نقل بکنند اما شهرت فتوایی معنا ندارد هردو طرف قضیه هم اینطرف هم آنطرف هردو شهرت باشد این شاهد واضحی است که مراد از شهرت در روایت چه شهرتی است؟ الحاصله آن شهرتی که حاصل می‌شود به اینکه روایت مما اتفق الکل است خوب می‌شود هم این روایت دال بر طهارت را همه نقل بکنند و تدوین کنند توی کتابشان وهم آن روایت را همه نقل بکنند آن می‌شود هر دو طرف قضیه هر دوطرف روایت را همه نقل بکنند یعنی روایت مما اتفق علی الکل باشد کل همه اتفاق دارند بر روایتش یا بر تدوینش و هذا مما یمکن اتصاف الروایتین المتعارضین به، بله این ممکن است یعنی ممکن است دو روایت متعارض را هم این طرفش را همه نقل کردند و هم اینطرفش را همه نقل کردند اما دو تا فتوا که هردو مشهور باشد امکان ندارد. خوب پس آقا مرفوعه بهم خورد یعنی نه سندش بدرد ما می‌خورد و نه دلالتش.

۴

جواب مرحوم شیخ به استدلال به روایت مقبوله

برویم سراغ مقبوله: مقبوله عمربن حنظله البته این هم آقا از نظر سند خدشه دارد چون عمربن حنظله را توثیقش نکردند و بلکه تضعیفش کردند خوب پس چرا شده اسمش شده مقبوله چون علما به آن عمل کردند مورد قبول علما شده می‌گویند ضعف سند با عمل اصحاب جبران می‌شود ولو خود روایت ضعیف است این هم مثل قبلی است چون مقبوله یعنی عمربن حنظله توثیق نشده قطعا و بلکه بعضی‌ها تضعیفش کردند پس چرا اسمش شده مقبوله؟ روی آن مبنا، می‌گویند چون که غالب علما بلکه مشهور علما به این عمل کردند آنوقت یک مبنایی است می‌گویند عمل اصحاب جابر ضعف است.

(سوال: طبق نظر آقای خویی جابر نیست. جواب: بله آقای خویی فقط آقای خویی می‌گویند کسی دیگر نمی‌گوید غرض آقای خویی عقیده شان این است ایشان عقیده شان این است نه خیر ما قبول نداریم الآن این روایت از نظر آقای خویی هیچ ارزش ندارد چرا؟ برای اینکه ضعف سند دارد عمل اصحاب را هم که جابر نمی‌داند ایشان. ما روی قول مشهور داریم حرف می‌زنیم)

مشهور عقیده شان این است مشهور می‌گویند اگر یک روایتی ولو ضعف سند هم داشت علما اگر به آن عمل بکنند آن روایت می‌شود مقبوله. حالا ما روی آن حرف داریم (سوال: جواب: آقا ول کنید دیگر من... تا شما گفتید آقای خویی ما قبول کردیم... همین هم قبول ندارند بعضی‌ها ما داریم حرف خودمان را می‌زنیم... ما مشهور داریم می‌خوانیم به این و آن کاری نداریم من هم تصدیق کردم حرف شما را، گفتم ایشان نظرشان این است ما با ایشان کاری نداریم حرف خودمان را داریم می‌گوییم)

ما مشهوریم ما عقیده‌مان این است یعنی شیخ انصاری و... ما که می‌گویم یعنی شیخ انصاری ماها عقیده‌مان این است اگر یک روایتی ضعیف بود علما به آن عمل کردند جبران می‌شود پس ولو عمربن حنظله آخه بعضی‌ها می‌گویند خود روایت عمربن حنظله که لیس بحجة است عمل اصحاب هم که لیس بحجة است از ضم لاحجت با لاحجت که حجت درست نمی‌شود از ضم لاحجت به لاحجت خود روایت لاحجت آن دیگری هم که بقول آقای خویی عمل اصحاب جبران نمی‌کند لاحجت، از ضم لاحجت به لاحجت که حجت درست نمی‌شود اینها حرفهای علمی اش است ولی ما داریم حرف‌های خودمان را می‌زنیم ما معتقدیم که اگر علما مشهور از علما به یک خبری ولو ضعیف عمل بکنند آن خبر می‌شود مقبوله پس این از نظر سند ولو خدشه دارد با عمل اصحاب جبران می‌شود پس اشکال سندی نداریم برویم سراغ دلالت. ایشان می‌فرماید این روایت هم مثل روایت قبلی بدرد استدلال نمی‌خورد و من هنا یعنی از این جهت که روایت اولی باطل شد استدلالش یعلم الجواب عن التمسک بالمقبوله یعنی روایت دومی هم جوابش روشن می‌شود و انه عنایت بکنید این آقا چکار کرد؟ دوتا تایید آورد خیلی زحمت کشید آمد مجمع‌ها را کرد شهرت، اگر نمی‌کرد که نمی‌توانست استدلال کند آمد زحمت کشید مجمع‌های توی روایت را شهرت معنا کرد که بتواند تعدی بکند برای کار خودش خوب ایشان می‌فرماید این آقا چیه؟ این آقا اصولی بوده ذهن خودش این بوده چون اصولیین می‌گویند اجماع یعنی اتفاق کل، مشهور یعنی اتفاق معروفین این آقا توی ذهنش است یعنی توی ذهن اصولی اش این است که اجماع با شهرت با هم منافات دارد آنوقت آمده چکار بکند؟ اجماع را هماهنگ با شهرت بکند خوب این ذهنیات شماست شما الفاظ کتاب و سنت را باید حمل بر معنای واقعی اش بکنید این را بدانید هیچوقت اصطلاحات کتاب و سنت را با اصطلاحات خودمان قاطی نکنیم خوب بله ما برای خودمان یک اصطلاحاتی داریم اما این دلیل نمی‌شود خدا و پیغمبر اگر حرفی زدند ما آن الفاظشان را باید به اصطلاحات خودمان معنا کنیم شما الفاظ کتاب و سنت را باید به معنای لغوی حقیقیش بگیرید مراجعه کنید به لغت ببینید شهرت را چه معنا کرده شهرت یعنی امر معروف، این مشهور است یعنی معروف است واضح است همه می‌شناسندش. پس مشهور یعنی معروف نه اتفاق جز در مقابل کل که شما خیال کنی تنافی دارد بعد بیایی اینها را با هم جمعشان بکنی ایشان می‌گوید لاتنافی، این لاتنافی رد کیست؟ رد مستدل است توی ذهن خودش خیال کرده که اجماع با شهرت منافات دارد اصولی بوده دیگر توی ذهنش گفته اجماع یعنی اتفاق کل، شهرت یعنی اتفاق الجل و معروفین بعد دیده اینها با هم منافات دارد دوتا شاهد آورده این اجماع‌ها را به معنای شهرت گرفته رفع ید کرده از ظاهر لفظ این را هماهنگ، خوب اینها را شما بیخود این کار را کردی خوب شما خودت را داری با روایات تطبیق می‌دهی توی روایات اگر یک لفظی بود به اصطلاح ما نباید کار داشته باشی آن را باید حملش کنی بر معنای حقیقی لغوی. شما به لغت مراجعه کن شهرت را بمعنای معروف می‌گیرند این مشهور است یعنی معروف است یعنی واضح است یک حدیثی هم من یک موقعی دیدم در آن حدیث دارد زنی که در حال احرام است حرام است بر او لباس حلی مشهور، مشهور یعنی معروف. ببینید ما نمی‌توانیم بگوییم مشهور یعنی در مقابل اجماع. احادیث را باید آدم طبق معنای لغویش معنا کند حرام است بر زن محرم لباس حلی مشهور یعنی یک لباسی که معروف به لباس زینت است در حال احرام لباسی که معروف است به لباس زینت زن نباید آن را بپوشد چطور در آنجا مشهور به معنای معروف است این روایتی هم که در اینجا شهرت دارد شهرتش بمعنای امر واضح است آن اجماعش هم به معنای همان است یعنی در روایات اجماع و شهرت یکسان است احتیاج ندارد شما زحمت بکشی اجماع را بیایی هماهنگش بکنی با شهرت عنایت بفرمایید ایشان می‌گوید و انه یعنی استدلال به این دومی هم باطل است چرا؟ برای اینکه لا تنافی، رد آن آقا است آن آقا خیال کرده که بین اجماع و شهرت منافات دارد لذا به فکر افتاده که از اجماع را صرف بکند از ظاهرش برگرداند به شهرت ایشان می‌فرماید منافات اصلا ندارد بین اطلاق مجمع علیه منافاتی نیست که آدم مجمع علیه را اطلاق کند بر مشهور و بالعکس یا مشهور را اطلاق کند بر مجمع علیه اصلا منافات ندارد حتی تصرف تا شما بخواهی صرف کنی احدهما را از ظاهرش یعنی خیال کردی این دوتا با هم منافات دارد آنوقت آمدی صرف بکنی یعنی برداری یکی از اینها را ظاهرش را تا حمل بر دیگری بشود بقرینه دیگر فان اطلاق المشهور فی مقابل الاجماع انما هو اطلاق حادث آنکه توی ذهن شماست که مشهور در مقابل اجماع اینها دوتا چیز است این اطلاق حادث است این مختص به اصولیین است والا از نظر روایات اجماع و شهرت هر دو یعنی امر معروف والا المشهور هو الواضح هو الامر المعروف در لغت هم می‌گویند شهر فلان سیفه، سیف شاهر یعنی سیف معروف شمشیر واضح شمشیر معروف خلاصه یا مثل آن روایتی که من خواندم لباس حلی مشهور یعنی لباسی که معروف است به لباس زینت، زن در حال احرام لباسی که معروف است به لباس زینت نباید بپوشد خوب چه شد مراد روایت؟ پس اگر حضرت می‌گویند مجمع علیه را اخذ بکن یعنی آنکه معروف است اخذ بکن یعنی این دوتا روایت آنکه مجمع علیه است مجمع و شهرت اینها همه یکی است توی اصطلاح ماها فرق دارد مجمع علیه یوخذ یعنی آن خبری که معروف عند الکل است آن را بگیر اما آن خبری که شاذ است فقط بعضی از روات شاذ نقل کردند آن را ترک بکن فالمراد انه یوخذ پس مراد این است یعنی مراد امام (علیه السلام) فرمودند یوخذ بالمجمع علیه آن مشهور را بگذار کنار یعنی یوخذ بالروایه التی یعرفها جمیع اصحابک و لا ینکرها احد روایت مشهور را بگیر یعنی چه؟ یعنی آن روایتی که آن را می‌شناسند معروف است در نزد جمیع و لاینکرها احد و هیچکس انکار ندارد و یترک اما ترک بکن آن چیزی را که لایعرفه الا الشاذ این عبارتها را آقا یکخورده ساده‌تر از این ایشان اواخر ص۴۵۰، یعنی ۲۵ صفحه مانده به آخر کتاب اواخر ص۴۵۰ ایشان این عبارتها را آنجا هم دارند می‌فرمایند چه؟ خبر مشهور را بگیر یعنی خبری که همه روات او را می‌شناسند خبر شاذ را رها کن خبر شاذ یعنی آن خبری که یعرفه قلیل من الروات. غرض عین این عبارتها را آنجا نگاه بکنید ایشان می‌فرماید که یترک مالایعرفه الا الشاذ یعنی آن خبری که روات شاذ نقل کردند او را رها کن ولایعرفه الباقی یعنی فقط شذوذ از روات این خبر را می‌شناسند بقیه این خبر را آشنا نیستند خلاصه ببینید آقا روات شاذ شریکند با روات مشهور یعنی همانطوری که آن روایت مشهور را آنها نقل کردند روات شاذ هم آن را می‌شناسند اما راوی‌های شاذ این خبر را نمی‌شناسند پس روات شاذ شریکند با روات مشهور در چه؟ در شناسایی آن روایت. چون آنقدر معروف است که این راوی‌های شاذ هم آن را می‌شناسند اما به عکسش نیست این روایت شاذی که این سه چهار نفر نقل کردند مشهور این را نمی‌شناسند پس مشهور را بگیر یعنی آنکه آنها می‌شناسند که حتی شاذها هم می‌شناسند اما شاذ را که فقط قلیلی از روات می‌شناسند آن را رها کن لذا می‌فرماید فالشاذ شاذ یعنی راوی شاذ، راوی شاذ مشارک است با راوی مشهور در چه؟ در معرفت روایت مشهوره. یک روایت مشهوره است صد نفر از روات نقل کردند یک روایت هم هست دو سه تا راوی معارض با او را نقل کردند خوب الآن ببینید الآن آن روایت مشهور را هم آن صد نفر می‌شناسند هم این دو سه نفر اما این روایت شاذ که این دو سه نفر نقل کردند فقط همین دو سه نفر می‌شناسند لایعرفه الا القلیل مراجعه بکنید لایعرفه الا همین دو سه نفر، اما چه؟ آنهایی که یعنی همین دو سه نفر آن روایت مشهور هم می‌شناسند اما آن روات مشهور این روایت را آشنایی ندارند لذا می‌فرماید شاذ از روات مشارک است با مشهور، یعنی روات شاذ این دو سه نفر که معارض آن را نقل کردند اینها شریکند با مشهور در شناسایی آن روایت مشهوره ولی مشهور ولی آن روات مشهور لایشارک الشاذ فی معرفه الروایه الشاذه. ولی آنها این را نمی‌شناسند این دو سه تا نفر یک روایتی نقل کردند مقابل او، آن روات مشهور این را نمی‌شناسند اما آن روایت را هم آنها می‌شناسند هم اینها می‌شناسند شما چکار کن آن روایت که همه می‌شناسند مشهور است آن را بگیر آنکه لایعرفه الا القلیل را رها کن و لهذا برای همین جهت که روات روایت شاذ را روایت شاذ را همه نمی‌شناسند ولی روایت مشهور را همه می‌شناسند کان الروایه المشهوره من قبیل بین الرشد آخه حضرت صادق علیه السلام چه فرمودند؟ بعد اینکه فرمودند آن مشهورتر را بگیر فرمودند انما الامور ثلاثه یک اموراتی است بین الرشد است که ما آنروز گفتیم مقصود از بین الرشد خبرهای موافق کتاب و سنت وخبرهای مشهور یک اموری را هم فرمودند بین الغی است فیجتنب آنها را رها کن که گفتیم مقصود خبرهای مخالف مشهور است یک خبرهایی هم هست شاذ است یرد مشکل یرد حکمه الی الله و رسوله ایشان می‌فرماید آن خبر مشهور جزء آن بین است آن خبر شاذ جزء مشکل است صاحب فصول اینجا اسم نمی‌آورد ایشان. بحث مفصل ایشان در بحث برائت می‌کنند صاحب فصول خیال کرده خبرهای شاذ جزء بین الغی است ایشان می‌گوید درست نیست ایشان می‌گوید و لهذا بخاطر همین جهت کدام جهت؟ که مشهور را همه می‌شناسند ولی شاذ را بعضی‌ها می‌شناسند برای این جهت روایت مشهوره داخل در بین الرشد حضرت صادق علیه السلام است و روایت شاذ از قبیل مشکل است که یرد علمه الی اهله، والا، والا یعنی اگر بخواهیم حرف صاحب فصول را بزنیم صاحب فصول عنایت بفرمایید صاحب فصول می‌گوید خبر شاذ جزء بین الغی است ایشان می‌گوید اگر جزء بین الغی بود که واضح بود که نباید تبعیت بکنیم دیگر لازم نبود تثلیث پیغمبر را ایشان استشهاد بکنند و ثانیا تثلیث بهم می‌خورد اگر ما بیاییم بگوییم خبرهای شاذ جزء بین الغی است دیگر برای سومی چیزی نمی‌ماند یعنی حدیث می‌شود تثنیه نه تثلیث، از اینکه حضرت تثلیث کردند معلوم می‌شود خبر شاذ جزء مشکل است آن خبر خلاف مشهور است که جزء بین الغی است والا یعنی چه؟ یعنی اگر حرف ما را نپذیری آقای صاحب فصول بیایی بگویی خبر شاذ جزء بین الغی است ما گفتیم جزء مشکل است آقای صاحب فصول نمی‌پذیرد و الا آقای صاحب فصول اگر بخواهیم بگوییم خبر شاذ جزء بین الغی است آن دیگر واضح بود معنا نداشت استشهاد به حدیث تثلیث بکند و علاوه تثلیث بهم می‌خورد اگر آن را ما داخل در بین الغی بگیریم دیگری جزئی برای مشکل نمی‌ماند ما اگر بخواهیم تثلیث کنیم باید بگوییم مشهور جزء بین الرشد است خلاف مشهور جزء بین الغی است شاذ جزء مشکل است شما آمدی می‌گویی شاذ جز بین الغی است اولا تثلیث بهم می‌خورد می‌شود تثنیه و ثانیا استشهاد به تثلیث پیغمبر دیگر نبود چون که شاذ اگر بین الغی بود بین الغی واضح البطلان است دیگر لازم نبود ایشان استشهاد بکند و مما یضحک الثکلی ثکلی یعنی زن پسر مرده خوب زن پسر مرده که خنده‌اش نمی‌گیرد ولی ایشان می‌گوید بعضی‌ها یک توجیهی کردند که زن پسر مرده هم اگر باشد می‌خندد چیه؟ آمدند گفتند چرا در فتوی هم تصور می‌شود در دو زمان. مثل قدما که همه می‌گفتند آب چاه نجس می‌شود متاخرین همه آمدند گفتند پاک است پس می‌شود دوطرف قضیه هر دو مشهور، ولی ایشان می‌گوید نه شما به روایت عنایت کن به روایت که دقت کنی راوی دارد سوال می‌کند هردو الآن مشهور است هر دو همین الآن مشهور است یعنی در یک زمان پس اینکه آدم بیاید توجیه کند بگوید شهرت فتوایی هم اتفاق می‌افتد در یک زمان آنطور در زمان بعد خلاف آن. از چیزهایی که زن بچه مرده را به خنده در می‌آورد در این مقام یعنی در این مقامی که ما داریم جواب می‌دهیم به مستشکل این است که توجیه کرده قوله هما معا مشهوران بامکان گفته زراره گفته هردو مشهور است می‌شود دو فتوای مخالف هم هردو مشهور باشد به چه جور؟ بامکان انعقاد الشهره فی عصر علی فتوی و فی عصر آخر علی خلافها مثل همان قضیه بئر ما که عرض کردیم بین قدما و متاخرین. نتیجتا چه شد آقا؟ استدلال دومی هم باطل شد ولی فتدبر. شما دومی را رد نکردید همانطور که شما گفتید تعلیلش چه می‌شود بسیار استدلال خوبی است چون پای علت است بنا شد در علل منصوصه عبرت به عموم تعلیل باشد حضرت فرمودند مشهور را بگیر به علت اینکه مشهور لاریب فیه است ولو مورد روایت هم که باشد طبق آن قانون که در علل منصوصه عبرت به عموم تعلیل است نه به خصوصیت مورد استدلال دومی درست است آخه ایشان فرمودند حالا که اولی باطل است دومی هم باطل است. ماشتهر میشه حجت ولو شهرت فتوایی نتیجتا اون طوری که ما روز اول گفتیم حرف اون آقایون به کلی باطل است اصلا دلیل ندارن نه دلیل حسابی دارن تعلیل مقبوله و اون دلیل است بر اینکه هر شهرتی حجت است میخواهد شهرت روایی باشد میخواهد شهرت فتوایی باشد.

بناء على أنّ المراد بالموصول مطلق المشهور رواية كان أو فتوى ، أو أنّ إناطة الحكم بالاشتهار تدلّ على اعتبار الشهرة في نفسها وإن لم تكن في الرواية.

وفي المقبولة بعد فرض السائل تساوي الراويين في العدالة ، قال عليه‌السلام :

«ينظر إلى ما كان من روايتهم عنّا في ذلك ـ الذي حكما به ـ المجمع عليه بين أصحابك ، فيؤخذ به ، ويترك الشاذّ الذي ليس بمشهور عند أصحابك ؛ فإنّ المجمع عليه لا ريب فيه ، وإنّما الامور ثلاثة : أمر بيّن رشده فيتّبع ، وأمر بيّن غيّه فيجتنب ، وأمر مشكل يردّ حكمه إلى الله ورسوله ؛ قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : حلال بيّن ، وحرام بيّن ، وشبهات بين ذلك ، فمن ترك الشّبهات نجا من المحرّمات ، ومن أخذ بالشّبهات وقع في المحرّمات وهلك من حيث لا يعلم.

قلت : فإن كان الخبران عنكم مشهورين قد رواهما الثقات عنكم ... إلى آخر الرواية» (١).

بناء على أنّ المراد بالمجمع عليه في الموضعين هو المشهور ؛ بقرينة إطلاق المشهور عليه في قوله : «ويترك الشاذّ الذي ليس بمشهور» فيكون في التعليل بقوله : «فإنّ المجمع عليه ... الخ» دلالة على أنّ المشهور مطلقا ممّا يجب العمل به ، وإن كان مورد التعليل الشهرة في الرواية.

وممّا يؤيّد إرادة الشهرة من الإجماع : أنّ المراد لو كان الإجماع الحقيقيّ لم يكن ريب في بطلان خلافه ، مع أنّ الإمام عليه‌السلام جعل مقابله ممّا فيه الريب.

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ٧٥ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث الأوّل.

الجواب عن الاستدلال بالمرفوعة

ولكن في الاستدلال بالروايتين ما لا يخفى من الوهن :

أمّا الاولى : فيرد عليها ـ مضافا إلى ضعفها ، حتّى أنّه ردّها من ليس دأبه الخدشة في سند الروايات كالمحدّث البحراني (١) ـ : أنّ المراد بالموصول هو (٢) خصوص الرواية المشهورة من الروايتين دون مطلق الحكم (٣) المشهور ؛ ألا ترى أنّك لو سألت عن أنّ أيّ المسجدين أحبّ إليك ، فقلت : ما كان الاجتماع فيه أكثر ، لم يحسن للمخاطب أن ينسب إليك محبوبيّة كلّ مكان يكون الاجتماع فيه أكثر ، بيتا كان أو خانا أو سوقا ، وكذا لو أجبت عن سؤال المرجّح لأحد الرمّانين فقلت : ما كان أكبر.

والحاصل : أنّ دعوى العموم في المقام لغير الرواية ممّا لا يظنّ بأدنى التفات (٤).

مع أنّ الشهرة الفتوائيّة ممّا لا يقبل أن يكون في طرفي المسألة ، فقوله : «يا سيّدي ، إنّهما معا (٥) مشهوران مأثوران» أوضح شاهد على أنّ المراد بالشهرة الشهرة في الرواية الحاصلة بأن يكون الرواية (٦) ممّا

__________________

(١) الحدائق ١ : ٩٩.

(٢) في (ت) ، (ظ) ، (ل) و (م) : «هي».

(٣) في (ت) ، (ل) و (ه) : «حكم».

(٤) في (ص) ، (ظ) ، (ل) و (م) : «ملتفت».

(٥) لم ترد «معا» في (ر) ، (ص) ، (ل) و (م).

(٦) كذا في (ص) ، وفي (ر) ، (ظ) ، (ل) و (م) : «أنّ المراد بالشهرة في الرواية الحاصلة بأن يكون الرواية» ، إلاّ أنّ في (ر) بدلى «بالشهرة» : «الشهرة» ، وفي (ت) و (ه) : «أنّ المراد بالشهرة في الرواية الظهور بأن يكون الرواية».

اتّفق الكلّ على روايته أو تدوينه ، وهذا ممّا يمكن اتّصاف الروايتين المتعارضتين به.

الجواب عن الاستدلال بالمقبولة

ومن هنا يعلم الجواب عن التمسّك بالمقبولة ، وأنّه لا تنافي بين إطلاق المجمع عليه على المشهور وبالعكس حتّى تصرف أحدهما عن ظاهره بقرينة الآخر ؛ فإنّ إطلاق المشهور في مقابل الإجماع إنّما هو إطلاق حادث مختصّ بالاصوليّين ، وإلاّ فالمشهور هو الواضح المعروف ، ومنه : شهر فلان سيفه ، وسيف شاهر.

فالمراد أنّه يؤخذ بالرواية التي يعرفها جميع أصحابك ولا ينكرها أحد منهم ، ويترك ما لا يعرفه إلاّ الشاذّ ولا يعرفه (١) الباقي ، فالشاذّ مشارك للمشهور في معرفة الرواية المشهورة ، والمشهور لا يشاركون (٢) الشاذّ في معرفة الرواية الشاذّة ؛ ولهذا كانت الرواية المشهورة من قبيل بيّن الرشد ، والشاذّ من قبيل المشكل الذي يردّ علمه إلى أهله ؛ وإلاّ فلا معنى للاستشهاد بحديث التثليث.

وممّا يضحك الثّكلى في هذا المقام ، توجيه قوله : «هما معا مشهوران» بإمكان انعقاد الشهرة في عصر على فتوى وفي عصر آخر على خلافها ، كما قد يتّفق بين القدماء والمتأخّرين ، فتدبّر.

__________________

(١) كذا في (ت) ، وفي غيرها : «ولا يعرفها».

(٢) في (ر) و (ص) : «لا يشارك».