درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۴۰: اجماع منقول ۳۳

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین

بالاخره هنوز در شرایطی ایشان بعد از اینکه فرمودند نقل اجماع حجّت است بپذیر از آن ناقل اجماع که دارد خبر می‏دهد از اتفاق کل علماء از آن بپذیر چرا با آن ادله سته یعنی با آن شش دلیل ما ثابت کردیم که که ناقل اجماع که ظاهر حرفش اتفاق اخبار از اتفاق کل است این را بپذیر حالا که این را حجّت کردیم بعد دو روز است در شرایطش داریم حرف می‏زنیم گفتیم باید بضاعت علمی آن ناقل اجماع روشن بشود معلوم بشود چقدر قدرت تتبع دارد معلوم بشود که این اجماع را کی ادعا کرده اوایل تتبعش است یا اواخرش است بضاعت علمی‏اش چقدر است مقدار دقتش چقدر است چقدر احاطه بر اقوال و کتب اینها همه باید بررسی بشود تا اینکه رسیدیم به این شرط باید ببینیم این اجماع یعنی این مسأله که ادعای اجماع برایش شده است اجماع بر او منعقد شده است آیا از مسائل مستحدثه است یا از مسائل قدیمه فرق می‏کند اگر مستحدثه باشد معنون نبوده در کلمات علماء اگر قدیمه باشد معنون است این نقل اجماعی حجّت است که آن مسأله به معقد اجماع از مسائل قدیمی باشد نه از مسائل جدیدی دیگر چه را باید رعایت کنیم آن لفظ اجماع را باید دلالتش ظهور داشته باشه در در اتفاق کل و الاّ اگر مثل لا خلاف فیه باشد آن نقل اجماع حجّت نیست دیگر چه کار باید بکنیم باید ببینیم آیا این ناقل اجماع در مقام نقد اقوال است یا اینکه نه می‏خواهد اثبات بکند یک مسأله ‏ای را می‏خواهد اثبات بکند در مقام استدلال و احتجاج است اینها فرق می‏کند اگر در مقام نقل اقوال باشد آن اولی اولی است بالإعتماد نسبت به دومی البته بنابراین که حجّیت اجماع از باب نقل سبب باشد یعنی چون ما اجماع را از باب نقل سبب حجّت می‏دانیم آن آقایی که در مقام نقل اقول است قول او را باید بپذیریم نه آن آقایی که در مقام استدلال مطلب است بله اگر حجّیت اجماع از باب نقل مسبب بود قضیه بر عکس می‏شد این آقایی که در مقام استدلال است قولش اولی بود از روی دیگری ولی چون فرض ما آن است لذا می‏گوییم آنکه در مقام نقل اقوال است اجماعش برای ما حجّت است. حالا اگر کسی همه رعایت‏ها را کرد ولی باز هم اشتبه الیه الأمر التبس که مقتضی این اجماع چقدر است این اجماعی که این آقا دارد می‏گوید اتفق الکل شامل چقدر افراد می‏شود تناول به معنای شمول است الآن این آقا می‏گوید من اجماع علماء است در این مطلب باید ببینیم این اجماع چقدر اقتضاء دارد یعنی شامل چقدر افراد می‏تواند بشود اگر فهمیدیم که شامل چقدر افراد می‏شود که درست است اما حالا نمی‏دانیم واقعا آیا این اتفاق کل معنایش اخبار از صدهزار نفر است یا معنایش اخبار از صدنفر است مثلاً خوب آن مقداریش که یقین داریم آن قدر مطلق را بگیر به همان مقدار صدتا حرف علامه را بپذیر حالا بپذیر چه کار کنم بپذیر شما مشغول تلاش باش شما خودت برو تحصیل آراء بکن باید تحصیل آراء کنی نه اینکه علامه فرموده اجماع شما هم ساکت بنشینید به آن مقداری که احتمال می‏دهید در آن زمانها می‏شده علامه علماء را ببیند به آن مقدار قبول کن آن مقدار را به صدتا مثال زدیم آن وقت خودت شروع کن به ضمیمه تحصیلات یعنی خودت هم برو سراغ تحصیل آراء و آن علوم و معلومات خودت را هم به این سبب ظنّی اضافه بکن باید هم این کار را بکنی چرا یا از باب اینکه از این جهت باید این کار را بکنی که وجهی ندارد آدم بگوید آن ظنّی معتبر است اما علمیه معتبر نیست آخر تحصیلات خودش علم است اگر رفت سراغ تحصیل آراء علماء کرد علم پیدا می‏کند که علما این را گفتند خب وجهی ندارد آن آقا دارد نقل ظنّی برای شما می‏کند که علماء این را گفتند وجهی ندارد آدم بگوید آن نقل ظنّی معتبر است اما آن تحصیل آراء علمی معتبر نیست پس باید آن را هم ضمیمه ‏اش بکنی به این دلیل یا به این دلیل، دلیل دوم، دلیل دوم اینکه آن صد نفری که آن دارد خبر می‏دهد، شما حتی اگر بشناسی آن صدنفر کی است، کاشف صلاحیت ندارد کشف از رضای معصوم بکند چون فردی است که به حساب صد هزار تا است، آن منقولی که آن دارد می‏گوید که ما حملش کردیم بر صد تا، حتی اگر من معلوم بالوجدان هم بشود آن صد تا، یعنی تتبع بکنم آن صد تایی که علامه گفته، خودمم پیدا کنم، حتی اگر این جور هم باشد باز به درد نمی‏خورد، چون صد تا که استکشاف عادی با رأی معصوم ندارد، پس بنابراین حتما باید ما ضمیمه بکنیم، چه رسد به آن جایی که من ندانم، یعنی نشناسم آن صد تا کیست، خلاصه این عبارت نمی‏دانم روشن شد یا نه، آقای علامه اجماعش را ما حمل کردیم بر صد تا، حتی اگر من علمم پیدا کنم آن صد تا کدام‏ها هستند، یعنی فحص بکنم آن صد تا را بدست بیاورم، حتی اگر علمم پیدا کنم و بفهمم آن صد تا کیست، باز هم کاشف از رأی معصوم نیست، چه رسد به این که لم یکن ذلک، چه رسد به این که ندانم آن صد تا که هستند، پس شما واجب است تحصیلات خودت را ضمیمه بکنی به آن منقولات آن آقا، از این مجموعه آن وقت استکشاف رأی معتبر بکنی، بعد ایشان فرمودند باز هم باید کار دیگری بکند، باید تا می‏تواند مویداتی برای این نقل اجماع پیدا کند، یک آیه‏ای یک روایتی، یک فتوای ضعیف، خلاصه یک چیزی پیدا بکند که موید آن اجماع باشد، که صاف صاف فقط مقلّد نشود، بنشیند آن آقا را نگاه بکند، پس خلاصه از اسبابی هم که کاشف از رأی معصوم است، تا آن جایی که می‏تواند باید خلاصه تلاش بکند، و در اثر این تلاش‏ها گاهی متوجه می‏شود که آن ناقل اجماع مزیتی ندارد بر این، بلکه گاهی از اوقات می‏فهمد خودش مزیت دارد، چون الآن در یک زمانی واقع شده که امکانات زیاد است، و بهتر دسترسی به اقوال مردم دارد، و خلاصه‏ ی مطلب این تتبعات را باید بکند، خلاصه آقا منقول إلیه ساکت نباید بنشیند، منقول إلیه این آقا مجتهد است، این باید چه کار کند، استفراغ وسع بکند، یعنی بذل جهد بکند، تلاش بکند تا این که آن اجماعی که آن نقل کرده با تحصیلات خودش به یک جایی برساند، این تا این جا درس دیروز،

۲

اشکال به تتبع منقول الیه و جواب آن

والمقتضی جواب از یک اشکالی است، یعنی یک إن قلت باید در ٌقدیر بگیریم، این المقتضی، قلتُ است و جواب آن اشکال است، اشکال این است، یک نفر می‏گوید خب چه فایده‏ای دارد این نقل اجماع، من که این نقل اجماع را شما می‏گوید برایت حجت است، خب من که باید خودم این همه تلاش بکنم، و بعد هم تازه از نظر خودم تتبع کنم، تبعیت، ایشان دیروز این را گفتند دیگر، شما تلاش ‏هایت را بکن، چه موافق با او، چه مخالف با او، اگر نظرت مخالف با او بود، آن نظر خودت را باید تبعیت بکنی، آن وقت مستشکل همین را می‏گوید، می‏گوید چه فایده‏ ای دارد که برای شما برای ما درست کردی، حالا که بنا است من خودم این قدر تلاش بکنم و اگر مخالف درآمد از نظرات خودم تبعیت بکنم، و کثیرا ما معلوم می‏شود خود من یک مزیتی بر او دارم، پس چرا از اول هم نقل اجماع من مراجعه بکنم، چرا اصلاً به اجماع او من مراجعه بکنم تا شما دلیل بیاوری بر حجیتش، یک کار لغوی است این کار شما،

ایشان می‏گوید نه، به یک مقدار فایده دارد، به همان مقدار فایده کفایت می‏کند، ببینید آقا، مثلاً نقل اجماع علامه را مثلاً ما حملش کردیم بر صد تا، آره دیگر مثال که لا یسئل عنه، حملش کردیم بر صد تا، ولی من خودم تلاش کردم از آن صد تا هشتاد تایش را پیدا کردم، یعنی علامه تا زمان خودش که ادعای اجماع کرده بود بر آن مسئله و ما حمل کردیم مثلاً صد تا قدر متیقنش است، خب من اگر خودم تتبع کردم هشتاد نفر علما که تا زمان علامه بودند بدست آوردم، آن هشتاد نفر را فهمیدم که بودند، مخالف و موافق را همه را تشخیص دادم که هستند، در این جا ایشان می‏فرماید ولی باز هم این بیست تایش کافی است که شما به نقل اجماع مراجعه بکنی، یعنی احتمالش هست این صد تایی که آن برای شما نقل می‏کند، احتمال دارد بعضی‏‌هایش را شما نرسی، واقعا هم همین طور است، شاید در زمان علامه یک کتاب‏هایی بوده اصلاً از بین رفته، اقوال آن علما به دست ما نرسیده، یکی‏ اش مثل همان خلاصة الأستدلال ابن ادریس که چند وقت پیش صحبتش بود، پس خلاصه‏ ی مطلب بی‌فایده نیست، حجیت اجماع، رجوع به ناقل اجماع عبس نیست، احتمال هست که شما از آن صد نفر بعضی ‏هایش را برخورد نکرده باشی، پس رجوع کن، آن تلاش‏‌ها را بکن، اگر شما تلاش کردی هشتاد نفر پیدا کردی، حالا مانده بیست تا، این جا ناقل اجماع نسبت به این هشتاد تا موید شماست، نسبت به آن بیست تا معتمَد شماست، پس نسبت به آن بیست تا معتمَد شماست، یعنی شما به او اعتماد بکن، در همان بیست تا را هم شما طبق ادله‏ ی حجیت خبر واحد اگر از علامه پذیرفتی خب این فایده دارد، پس خلاصه رجوع به نقل اجماع بی‌فایده نیست، نسبت به آن مقداری که شما احتمال می‏دهی آن ناقل دیده و شما ندیدی که دیده را من مثال زدم به هشتاد تا، ندیده را مثال زدم به بیست تا، نسبت به همان مقدار بیست تا که ما بگوییم ناقل اجماع نقلش حجت است کفایت می‏کند از لغویت خارج بشود،

ان قلت، چه فایده‏ای دارد رجوع به نقل اجماع، دوباره اشکال عرض می‏کنم در تقدیر، چه فایده‏ای دارد من که اگر رجوع بکنم خودم هم باید بعدا زحمت بکشم، و بعد هم از نظر خودم باید تبعیت بکنم، و بعد هم چه بسا می‏فهمم رجحان دارم بر آن آقا، خب پس چه فایده‏ ای دارد ما رجوع کنیم به نقل، از اول خودمان مشغول به کار می‏شویم، ایشان می‏گوید نه قلت، المقتضی لرجوع لغو نیست، مقتضی دارد، رجوع به نقل مقتضیش چیست، هو مظنة وصول النّاقل إلی ما لم یصل هو، هو یعنی منقول إلیه، گمان این هست که ناقل رسیده باشد به چیزی که یعنی به اقوالی که، آن بیست تا که مثلاً من مثال می‏زنم، گمان این هست که ناقل اجماع رسیده باشد به آن اقوال بیست گانه که لم یصل منقول إلیه به آن‏ها از جهت سبب، چون آن بیست تا هم بالاخره سبب کاشف از رأی معصوم است، احتمال دارد یک بیست نفری را علامه قول‏‌هایشان را دیده باشد که من اگر مراجعه کنم آن‏ها را پیدا نمی‏کنم، لا اقل احتمال ذلک، احتمالش که هست، حالا بر فرض هم بگوییم ما همچین گمانی نداریم، واقعا احتمال نمی‏دهی شما که علامه‏ ای که دارد خبر از صد نفر می‏دهد، احتمالش هست که در این صد نفر در این افراد یک کسانی باشد که شما نتوانی پیدا کنی، کتاب‏‌هایشان از بین رفته، به همان مقدار بیست تا کافی است، فیعتمَد علیه، یعنی آن آقای ناقل اجماع می‏شود معتمد شما، باید اعتماد بکنی به او و لغو هم نیست، فایده‏اش همین است، آن چند نفری را که شما امکان دارد پیدا نکنی، علامه برای شما پیدا کرده، اعتماد کن به همان مقدار بیست تا، آن هم باز با همان تفصیلات گذشته، یعنی حالا هم که می‏خواهی علامه را نسبت به آن بیست نفر بپذیری، تمام آن خصوصیات باید رعایت بشود، یعنی باید معلوم بشود ناقل اجماع بضاعت علمی دارد، قدرت تتبع دارد، اواخر عمرش این ادعای اجماع را کرده، در مقام نقل اقوال است، یعنی نسبت به آن بیست نفر هم که می‏خواهی اعتماد کنی، باز این شرائط را باید رعایت بکنی، لذا می‏گوید نسبت به آن مقدار احتمالی که آن ندیده احتمالاً و او دیده و شما ندیدی، یعتمد علیه، یعنی بر آن مقدار فی هذا خاصّة، یعنی باید اعتماد بکنی بر همین مقدار، هذا خاصّة کدام است، ما لم یصل، یعنی آن‏هایی که شما احتمال می‏دهی نرسیدی و او رسیده، اعتماد باید بکنی به همین مقدار، آن هم باز به حسب آن‏هایی که استظهار بکند از حال ناقل، ناقل چه جور آدمی است، یعنی تمام شرائطی که در این یکی دو روزه گفتیم برای ناقل اجماع شما باید رعایت بکنی، این جا هم که می‏خواهی این بیست نفر را از این ناقل قبول بکنی، تمام آن شرائط باید رعایت بشود، حال ناقل را از نظر علمی، از نظر دقت، از نظر تتبع، از نظر احاطه‏ ی به اقوال، زمان نقل، اول عمر بوده آخر عمر بوده، زمانش نقلش، تمام این‏ها باید رعایت بشود، یعنی با رعایت این مطالب آن وقت آن بیست نفری را که شما پیدا نکردی و علامه دیده، شما هم خبر نداری نسبت به آن بیست نفر با آن شرائطش اعتماد بکن، و یصلح کلامه، کلام آن ناقل، مویدا فی ما عداه، این ضمیر ه را عنایت بکنید، ضمیر هو برمی‏گردد به ما لم یصل، ببینید آقا، ما لم یصل چند تا بود، بیست تا، آن مثالی که من زدم، آن وقت ما عدایش کدام است، آن هشتاد تا، ببینید ما عداه، آن ضمیر برمی‏گردد به آن ما لم یصل، ما لم یصل، یعنی آن وصل، یعنی منقول إلیه لم یصل، ما عدای آن لم یصل کدام است، آن هشتاد تا که خودت هم پیدا کردی، ایشان می‏گوید کلام ناقل صلاحیت دارد که مؤید این آقای منقول الیه بشود در آن هشتاد تا، چون آن ضمیر هو وقتی به ما لم یصل برگردد، ما لم یصل من مثال زدم بیست تا، آن وقت عدای ما لم یصل می‏شود هشتاد تا، ایشان می‏فرماید صلاحیت دارد که آن ناقل اجماع کلامش مؤید باشد در آن ما عدای ما لم یصل، یعنی خلاصه آقا این ناقل اجماع نسبت به یصل می‏شود مؤید، نسبت به لم یصل می‏شود معتمد، ناقل اجماع نسبت به یصل که این هشتاد تا است می‏شود مؤید شما، چون هشتاد تا را شما پیدا کردی، آن وقتی نقل اجماع می‏کند نسبت به این هشتاد تای شما، آن ناقل می‏شود مؤید، اما نسبت به ما عدای آن، یعنی نسبت به آن بیست تا آن می‏شود معتمد، یعنی شما اعتماد می‏کنی و آن بیست نفری را که شما پیدا نکردی به او اعتماد می‏کنی، آن هم با شرائطش، آن هم مع الموافقة، یعنی اگر موافقت شد مؤید است، یک وقت هست شما تحصیل می‏کنی، و نظرت با نظر ناقل اجماع مخالف درمی‏آید، نه، اگر موافق درآمد نظر شما، یعنی شما هم تتبع کردی، دیدی بله هشتاد نفر از علامه می‏گویند نماز جمعه مثلاً واجب است، در این صورت آن مؤید این هشتاد تا می‏شود، و الا اگر شما نقل اجماعت بر خلاف او باشد، او دیگر مؤید شما نیست، چرا مؤید است مع الموافقة، لکشفه، لکشف آن کلام ناقل، برای این که آن کلام ناقل کاشف است از توافق نسخ، بله، معلوم می‏شود نسخه‏‌های کتابی که من دیدم، با نسخه ‏هایی که ناقل دیده همه یکسان است، چون اگر آدم تتبع بکند و هشتاد نفر را پیدا بکند که آن هشتاد نفری را که من پیدا کردم، مطابق با همان اجماعی است که علامه می‏گوید، یک فایده ‏اش این است، شما اگر تتبع بکنی، معلوم می‏شود کتاب‏‌هایی که در اختیار شماست، نسخه‏‌های شما با نسخه ‏های علامه یک جور است، فایده ‏ی دومش هم این است که تقویته لنّظر، این منقول الیه نظرش تقویت می‏شود، خب ناقل اجماع علامه ‏ی بزرگوار است، خب اگر شما از آن جمعیت مقداری را توانستی پیدا بکنی، نظر شما تقویت می‏شود،

۳

پس از تتبع، اقوال موافق و مخالف را پیدا کریم

فأذا لوحظه، خب حالا اگر لحاظ شد جمیع ما ذُکر، دیگر ظاهرا شرائط تمام شد، اگر ما تمام این شرائط را لحاظ کردیم، مخالف و موافق را همه را شناختیم، چون اگر من تتبع را نکنم، نمی‏دانم مخالف‏‌ها کیست، وقتی تتبع می‏کنم، می‏فهمم چه کسانی قائل هستند موافق وجوب نماز جمعه هستند، و چه کسانی مخالف هستند، لذا می‏گوید فأذا لوحظة جمیع این شرائطی که ما گفتیم اگر مراعات شد، و عُرف الموافق و المخالف إن وُجد، یعنی وجد المخالف، یعنی اگر مخالفی هم بود، یا پیدا شد و تمام این‏ها روشن شد، این جا چه کار کن شما، فلیفرض المظنون مِنه کالمعلوم، می‏توانید به جای مظنون منقول به بگذارید، به جای معلوم محصَّل بگذارید، این هم درست است، آن هم درست است، ببینید آقا، حالا که شما مراجعه کردی خودت تتبع کردی، مخالف و موافق را بدست آوردی، مظنون او را، مظنون او کدام است، آن بیست نفر، مثل محصَّل خودت حساب کن، آخر این که خودش تحصیل می‏کند علمی است، آن‏هایی که او دارد می‏گوید ظنی است، یعنی الآن ما با دلیل ظنی آن بیست نفر را از علامه پذیرفتیم، اما خودمان هم زحمت کشیدیم علماً هشتاد نفر را گیر آوردیم، ایشان می‏گوید آن مظنون آقای علامه را، یعنی آن ناقل اجماع که بیست نفر الآن دارد ادعای می‏کند، آن مظنون را کالمعلوم حساب کن، یا به تعبیری که من عرض می‏کنم، آن منقول را کالمحصَّل حساب بکن، چه طور محصّل خودت علمی است که هشتاد نفر را علماً فهمیدی این جور می‏گویند، آن مظنون و منقول او را هم بپذیر از او که بیست نفر این جور می‏گویند، آن مظنون را هم کالمعلوم قرار بده، آن وقت نتیجتا لثبوت حجیته بالدلیل العلمی، چه طور آن مظنون مثل معلوم است، یعنی چه طور من آن نقل بیست نفر را عین نقل هشتاد نفر باید علمی حساب کنم، می‏گوید برای این که دلیل حجیتش علماً ثابت شده، علامه ثقه ‏ی عادل است و ما دلیل داریم برای این که ثقه ‏ی عادل قولش حجت است، پس چرا مظنون کالمعلوم است، چرا منقول کالمحصّل است، برای این که قول او به آیات و روایات قول ثقه‏ ی عادل حجت شده، حالا که قول ثقه ‏ی این عادل حجت شده، آن بیست تا را هم مثل این که خودت پیدا کردی، آن بیست تایی هم که او گفته، عین این پیدا کن که خودت پیدا کردی، این هم ضمیمه ‏ی آن هشتاد تا بکن، چرا مظنون کالمعلوم است، چرا آن منقول کالمحصّل است، لثبوت حجیته، برای این که آن مظنون حجیتش ثابت شده به دلیل علمی، دلیل علمی کدام است، آیت و روایتی که بعدها می‏خوانیم که آن‏ها دلیل علمی است بر حجیت خبر عادل ولو به وسائط، دیگر حالا خوب بود ایشان این کلمه را نمی‏آورد، این بحثی است در باب حجیت خبر واحد بعد مجبوریم دیگر عبارت را معنا کنیم، ببینید آقا.

(سوال)

علمی است، علم نیست، می‏خوانیم انشاء الله، ما یک علم داریم، یک علمی داریم، آن آیات و روایات علم، یعنی روایات و الاّ آیات که علم هم هست، غرض دلیل حجیت خبر واحد یک وقت علم است، یعنی خبر متواتر داریم که خبر واحد حجت است، آن علم است، یک وقت نه با روایات ثابت می‏کنیم آن علمی است، علمی یعنی چه، ی یای نسبت است، یعنی دلیل معتبر داریم بر آن روایات که خبر واحد را حجت می‏کند،

[ظواهر قرآن حجت است یا خیر؟]

عنایت کنید آقایان این ولو بواسط اگر نبود راحت‏تر بودیم، باید حالا دو سه کلمه حرف بزنیم، این ولو بوسائط، در باب حجیت خبر حالا به این جا کار نداشته باشیم، الآن یک عادلی آمده یک حرفی زده، این عادل ما ادله ‏ای داریم که می‏گوید خبر عادل حجت است، یکی‏ اش آیه‏ ی نبأ است، إن جائکم فاسقٌ بنبأٍ فتبینوا، یعنی اگر فاسق خبر آورد تبین کنید، تندی عمل نکن، تبین یعنی تفحص، تفحص کن اگر راست بود عمل کن، فاسق اگر خبر آورد، تندی شما نمی‏توانی عمل بکنی، باید تبین تفحص بکنی، ببینی راست است تا عمل کنی، این مفهومش چیست، مفهومش این است که اگر عادل خبر آورد، نمی‏خواهد تفحص کنی، تا عادل به تو خبر داد، قولش را قبول کن، خب حالا یک عادلی آمده یک خبری بدهد، بعضی‏‌ها یعنی مشهور می‏گویند آن آیه‏ی نبأ این قول عادل را حجت می‏کند، چون این عادل، حالا بحث ما عادلش خبر از اجماع داده، ولی عرض کردم این مثال را بگذارید کنار، یک عادلی آمده به ما یک خبری داده، مشهور می‏گویند آیه ‏ی نبأ مفهومش البته، چون منطوقش می‏گوید خبر فاسق اگر بخواهد حجت باشد باید فحص بکنی، مفهومش چیست، مفهومش این است که اگر عادل خبر آورد حجت است دیگر نمی‏خواهد فحص بکنی، آن وقت آمدند گفتند آن آیه بی‏ واسطه خبر این عادل را حجت می‏کند، این که عادل است، آن آیه هم که می‏گوید خبر عادل حجت است، آن خبر یعنی آیه‏ ی نبأ بی‏واسطه خبر این عادل را حجت می‏کند، ولی بعضی‏ها گفتند نه، با واسطه، واسطه ‏اش چیست، ما اول باید یک دلیل بیاوریم که ظواهر کتاب حجت است، آخر قرآن یک ظواهر دارد، یک نصوص دارد، نصوصش بله حُرّم علیکم الخمر، آن دیگر نصّ است، دلیل نمی‏خواهند بر اعتبار ظهورش، اما یک ظهوراتی دارد، لا تشرب یا لا تأکل الربا، لا تأکل الربا ظهور دارد، فعل نهی است، حرّم که نیست، لا تأکل الرّبا، این لا تأکل فعل نهی است، ظهور در حرمت دارد، من اول باید یک دلیل بیاورم که ظواهر قرآن را بگویم حجت است، آن وقت وقتی دلیل آوردم که ظواهر قرآن حجت است، با آن ظاهر قول این عادل حجت می‏شود، عرض کردم صرفا فقط یک بحث علمی است، مشهور می‏گویند چه، می‏گویند خود آن آیه بی‏واسطه این خبر عادل را حجت می‏کند، همین هم درست است، ولی بعضی می‏گویند نه، واسطه دارد، واسطه ‏اش کدام است، اول من باید یک دلیل بیاورم که ثابت بکنم که ظواهر کتاب حجت است، حالا که ظواهر کتاب حجت است،

پس ظاهر آن آیه‏ ی نبأ حجت است، حالا آیه می‏گوید خبر این عادل را بپذیر، این ولو بوسائط این است، خلاصه آقا آیه‏ی نبأ خبر این ناقل اجماع که عادل است، حجت می‏کند، حالا یا بی‌‏واسطه یا به واسطه که بعضی می‏گویند، ایشان ولو را گفته که به آن قول است، بعض هم اشاره کرده باشد، هیچ لزومی نداشت این کلمه را بیاورند چهار پنج دقیقه وقت مان برود، خلاصه ‏ی مطلب شما باید این مظنون بیست تایی را مثل آن معلوم هشتاد تایی خودت حساب کنی، یعنی بگویی آن مظنونش کالمعلوم است، چرا، برای این که با دلیل علمی قول عادل ثابت شده، دلیل علمی کدام است، آیه‏ ی نبأ، حالا یا بی‏ واسطه حجت می‏کند قول این عادل را یا با واسطه،

ثمّ، حالا ایشان می‏فرمایند لینظر.

(سوال)

عرض کردم آن که علم است، یعنی آن علم منظور اصلاً خبر متواتر دیگر، خبر متواتر علم است، آیات هم آن نصوصش علم است، آن ظهوراتش که علمی است، یعنی ما با ادله‏ ی حجیت ظواهر می‏توانیم ظواهر کتاب را حجت بکنیم، و الاّ نصوصش که خودش علم است مثل خبر متواتر که آن هم علم است،

ثمّ لینظر، لینظر منقول الیه، خب این آقای منقول الیه باید نظر کند إن حصل مِن ذلک، این‏ها آقا اشاره به آن ثالثه ‏ای است که دیروز خواندیم، گفتیم چه، گفتیم بعد از مقدمه ‏ی اول و مقدمه‏ی دوم نتیجه می‏گیریم که حالا که ما پذیرفتیم اتفاق کل را و دلیل هم آوردیم که آن اخبار از اتفاق کل حجت است، نتیجه ‏اش چیست، استکشاف رأی معصوم پس برای ما حجت است، ایشان می‏گوید این آقا پس باید نظر کند، إن حصل مِن ذلک استکشافٌ معتبر کان حجةً، خط بعد و الاّ فلا، این همانی است که من مثالش را قبلاً هم زدیم، الآن من یک شاهد عادل می‏برم پهلوی حاکم شهر، شهادت می‏دهد که من از فلانی یک ملیون طلبکارم، خب این یک شاهد عادل حجت، اما کی به درد می‏خورد، موقعی که یک شاهد عادل دیگر هم ببرم، و الاّ اگر شاهد عادل دوم را نبرم به درد نمی‏خورد، یک دانه شاهد عادل حجت است، به شرط این که یک شاهد عادل دیگر هم ضمیمه ‏اش باشد، حالا اگر نتوانستم شاهد دیگر پیدا بکنم، قول من ثابت نمی‏شود، حجت نیست آن یک دانه، از مجموع، حالا این جا ایشان همین را می‏گوید، می‏گوید اگر از مجموع آن منقول و محصّل ما کشف کردیم یک دلیل معتبر، این نقل اجماع حجت است و الاّ حجت نیست، و الاّ خط پایین است، یعنی ما از این مجموعه اگر استکشاف یک حجتی کردیم معتبر است و الاّ اگر استکشاف نکردیم به درد نمی‏خورد، این‏ها را شیخ انصاری روز آخر گفت، یکی دو روز مانده بود به عبارت‏‌های تستری برسد، تمام این‏ها را شیخ انصاری فرمود، که فرمود ما آن‏ها را از این جا استفاده کردیم، آن عبارتی که آن روز شیخ فرمودند که این‏ها حجت فی الجمله است، اگر نظرتان باشد، حجت فی الجمله یعنی حجت است فی الجمله، یعنی اگر توانستی ضمیمه ‏اش بکنی به حد نصاب برسد، و الاّ اگر نتوانستی با این مجموعه استکشاف دلیلی بکنی، آن اجماع حجیت ندارد، لذا می‏فرماید که إن حصل مِن ذلک، ذلک یعنی چه، یعنی از آن منقولات و محصّلات خودت اگر از این مجموعه باز هم نتوانستی، اگر توانستی استکشاف معتبری بکنی، یعنی یک دلیل معتبری استکشاف بکنی، کان حجةً، این نقل اجماع می‏شود برای شما حجت، و الاّ فلا، اما اگر از این مجموعه نتوانستی استکشاف یک حجت معتبره بکنی، این جا بعضی از این کتاب‏هاست که استکشاف حجةٍ معتبره، نه استکشاف بعدش چیست، بعضی از نسخه‏‌ها دارد استکشاف حجةٍ معتبره، یعنی اگر از این مجموعه توانست استکشاف کند یک حجت معتبره ‏ای را، یعنی یک امر معتبری را، این جا کان حجةً، کان چه، یعنی آن استکشاف معتبر، آن استکشاف معتبر کان حجةً، و الاّ اگر نتوانست استکشاف معتبری را کشف بکند، حجیتی ندارد، خب حالا که حجت است چه حجتی است، الآن شما منقولات او را با تحصیلات خودت ضمیمه کردی، گفتی منقول آن هم مثل معلوم خودت قرار بده، اگر این کار را کردی و استکشاف یک حجت معتبره ‏ای کردی، این حجت است ولی چه حجتی، حجت ظنّیه، چرا، روی آن قاعده ‏ای که دیروز گفتیم نتیجه بر تابع اخسّ مقدمتین باشد، آخر عنایت بکنید، ما الآن پذیرفتیم نقل اجماع این آقا را، ادله ‏ای هم که آوردیم که این آقا اتفاق کلی که دارد می‏دهد برای ما حجت است، اگر این‏ها را ما همه را پذیرفتیم، پس استکشاف رأی معصوم قطعی است، فرقش با محصّل این است، در محصّل هم سبب قطعی بود، هم مسبب، در این جا سبب درست است ظنّی است، ولی مسبب قطعی است، یعنی من وقتی پذیرفتم علامه این مقدار افراد را، این مقدار نقل اتفاق را از علامه، خودمم ضمیمه کردم تا به حد نصاب رسید، استکشاف رأی معصومش قطعی است، منتها آن قانونی که بنا شد نتیجه تابع اخس مقدمتین باشد، نتیجه را باید ظنّی حساب کنید، ببینید آقا، ایشان می‏فرماید اگر شما از این مجموعه چیزی کشف کردی، این نقل اجماع حجت است، آن هم چه جور حجت، حجتی ظنّیه، چرا، با این که استکشاف رأی معصوم حجت قطعی است، آن که یقینا علما حجت است، به خاطر این که حیث کان، کان آن استکشاف معتبر، این استکشاف معتبر متوقف است بر نقل، یعنی این استکشاف از کجا آمد، از آن مقدمات ظنی آمد، ولو استکشاف قطعی است، شما از این مجموعه قطع پیدا می‏کنی به رأی معصوم، ولی باز هم اسمش را نگذار حجت قطعی، اسمش را بگذار حجت ظنی، چرا، چون مقدماتش ظنی است، و طبق آن قانون بنا شد نتیجه تابع اخس مقدمتین باشد، چرا اینجا با این که استکشاف رأی معصوم قطعی است، شما به این می‏گویی حجت ظنی، به یکی از دو دلیل، یک، برای این که موقوف است، این استکشاف معتبر، این استکشاف رأی معصوم این از کجا آمد، این متوقف بر نقل است، یعنی آن نقل اجماع که با ادله‏ ی ستّه ثابت شد، آن هم که گفتیم موجب علم به سبب نیست، ادله‏ ی ظنیه ما آوردیم برای حجیت نقل اجماع، و ادله چون ظنی است، ولو نتیجه قطعی است، طبق آن قانون نتیجه را هم شما بگو ظنی است، خب او کان، یا برای آن جهت بگو حجت ظنی است، یا این که منکشف غیر دلیل قاطع است، من آقا دیشب چند دقیقه هِی فکر کردم، اصلاً نفهمیدم چه ایشان می‏خواهد بگوید، بالاخره پناه آوردم به عبارت آقای تستری، عرض کردم من واقعا تعجبم تمام نمی‏شود، آخر یک وقت انسان عبارت‏ها را عوض می‏کند برای این که راحت‏تر بکند قضیه را، ایشان هِی عبارت‏ها را عوض می‏کند، آن هم معناها را مبهم می‏کند، این عبارتی که خواندیم آقایان، شما هم بنویسید دیگر مثل من متحیر نشوید، ببینید

عبارت مرحوم تستری: ثمّ لینظر، از همان جا، ثمّ لینظر فأن حصل مِن ذلک اتفاقٌ، ایشان گفت استکشاف، اتفاقٌ کاشفٌ عن قول المعصوم أو مطلق الدلیل کان حجةً ظنّیة، حیث کان، این‏ها همه یکی است فعلاً، حیث کان متوقفًا علی النّقل الغیر الموجب للعلم بالسّبب، این‏ها در کتاب هست تا برسیم به آن جا، أو کاشفً این جا صحبت است، ایشان داشت چه، ایشان داشت منکشف، منشکف را من متوجه نمی‏شدم، أو کاشفًا، از این جا درستش بکنید، أو کاشفًا عن غیر الدلیل القاطع، چرا به این می‏گویند حجت ظنی، برای این که کاشف از دلیل قطعی نیست، دوباره عبارت را می‏خوانم که از روی کتاب هم دیگر معنایش درست باشد، اگر از این مجموعه شما اتفاقی بدست آوردی، کشف کردی، اتفاقی که کاشف از رأی معصوم بود، آن جا حجت است، یا نه کاشف از یک دلیل قاطع بود، آن جا هم باز حجت قطعی است، اما الآن کاشف از دلیل قطعی نیست، أو کاشفًا عن غیر الدلیل القاطع، عرض کردم این جمله‏ ی آخر را حتما درست کنید، أو کاشفًا عن غیر الدلیل القاطع، چرا به این حجت ظنیه می‏گویند، برای این که کشف از دلیل قطعی نمی‏کند، اگر کشف از دلیل قطعی می‏کرد، به آن می‏گفتیم حجت قطعیه، ولی کشف از دلیل قطعی نمی‏کند، کشف از دلیل غیر قطعی می‏کند، از این جهت به آن می‏گوییم چه، حجت ظنیه،

پس خلاصه‏ ی مطلب و الاّ اگر کشف از حجت نکرد ابدا اعتباری ندارد،

۴

تعدد ناقلین و نقل اجماع

خب حالا مطلبی دیگر آقای تستری می‏خواهند بگویند، اذا تعدّد الناقل أو النقل، عنایت کنید، یک وقت ناقلین اجماع متعدد است، یک وقت نقل‏ها متعدد است، یک وقت ده نفر از علما مثلاً فرض کنید علامه، شیخ طوسی، کی کی، ده تا را بشمارید، این ده نفر همه می‏گویند أجمع العلما که نماز جمعه واجب است، این جا چه متعدد است، ناقلین اجماع متعدد هستند، یعنی این ناقل اجماع آقای شیخ طوسی می‏گوید أجمع العلما نماز جمعه واجب است، عین این حرف را علامه می‏زند، عین این حرف را ابن ادریس می‏زند، عین این حرف را شیخ مفید می‏زند، این جا متعدد است، ناقلین اجماع متعدد هستند، یک وقت نه، نقل متعدد است، فقط علامه ادعای اجماع کرده، اما در ده تا کتابش، اولی ده تا ناقل است، دومی یک دانه ناقل است، نقل‌ها ده تا است، پس یک وقت ده نفر از علما ادعای اجماع می‏کنند بر یک مسئله، به این می‏گویند تعدد ناقلین اجماع، یک وقت نه، تعدد نقل است، ناقل یک نفر است، علامه فقط ادعای اجماع کرده نماز جمعه مثلاً واجب است، اما این نقل را در ده تا کتاب‏هایش کرده، می‏گوید فرقی نمی‏کند، چه آن که اذا تعدّد ناقل اجماع یا این که نه، نقل اگر متعدد شد، از دو حال خارج نیست، این ناقلین ده گانه یک وقت همه توافق دارند در یک مسئله ‏ای، یک وقت تخالف بین آن‏ها است، مثلاً یک وقت همه‏ ی این ده نفر عالم، ناقلین، همه می‏گویند أجمع العلما که نماز جمعه واجب است، خب این‏ها الآن همه موافق هستند، یک وقت نه، این ده نفر ناقل اجماع با هم مخالف حرف می‏زنند، یکیشان می‏گوید أجمع العلما که نماز جمعه مستحب است، یکی دیگرشان می‏گوید أجمع العلما که نماز جمعه واجب است، این واجبی‏‌ها هم دو دسته می‏شوند، یک عده‏ی شان می‏گویند واجب است به وجوب تعیینی است، یک عده ‏شان می‏گویند واجب به وجوب تخییری است، ببینید اولی چه بود، اولی تعدد بود، ولی همه یک چیزی می‏گفتند، یعنی بین آن‏ها اتحاد بود، دومی نه بین آن‏ها اختلاف است، این ناقل اجماع خبر از استحباب می‏دهد، آن ناقل اجماع خبر از وجوب می‏دهد، آن وجوبی ‏اش هم، آن یکی می‏گوید وجوب اجماعی‏اش تعیینی است، آن دیگری می‏گوید وجوب اجماعی‏اش تخییری است، ما چه کار بکنیم، در آن جایی که وحدت است، خب همه یکی است دیگر، همه ‏شان می‏گویند نماز جمعه واجب است، وظیفه شما هم روشن است، منتها باید چه کار بکنی، آن تفصیل‏‌هایت را باید رعایت بکنی، آن تفصیل‏‌هایی که برای یک دانه ناقل رعایت می‏کردی، برای این ده تا هم باید بکنی، ناقل اجماع یک دانه بود چه کار می‏کردیم، بضاعت علمی، زمان، همه ‏ی خصوصیات، این جا هم همین جور، الآن که ده نفر ناقل اجماع داریم، تمام آن تفصیل‏‌هایی که آن جا دادیم، این جا هم باید بدهیم، یعنی یک یک این آقایان را باید بررسی بکنی، ببینی زمان نقلش کی است، آیا در مقام نقل اقوال است یا در مقام استدلال است، آیا اول جوانیش است، یعنی اول اجتهادش است یا آخرش است، آن که روشن است، اگر این بررسی را برای این ده نفر کردی، به متحصَّل حرفشان قبول می‏کنی، یعنی می‏گویی نماز جمعه واجب است، از این هفته نماز جمعه می‏خوانی، اما اگر بین آن‏ها اختلاف بود، این ناقل اجماع می‏گفت أجمع العلما که مستحب است، آن دیگری می‏گفت أجمع که واجب است، وجوبی‏‌ها هم اختلاف، یک عده أجمع که وجوب تخییری، یک عده هم أجمع که وجوب تعیینی، این جا چه کار کنیم، این جا باید ببینید کدام این‏ها أرجح هستند، این ناقلین اجماع، عین تعارض خبرین است، ما اگر دو خبر متعارض داشتیم، اعمال ترجیح می‏کنیم، أعدل را می‏گیریم، أفقه را می‏گیریم، این جا هم باید اعمال ترجیح بکنی، ببینی کدام این ناقلین اجماع بضاعت علمی‏ اش بیش‏تر است، آن را در نظر بگیری،

لذا ایشان می‏فرماید که اذا تعدّد ناقل الأجماع أو النقل، این از دو حال خارج نیست، إن توافق الجمیع، اگر تمام این ده ناقل همه یک چیزی می‏گویند، همه می‏گویند اجماع داریم بر وجوب نماز جمعه، خب این جا آن أُخذ بالحاصل، خب محصل این ده قول را بگیر، این جا إن توافق الجمیع لوحظة کلٌ مع، بعضی از کتاب‏ها ندارد این مع را، لوحظة کلٌ مع ما عُلِم، ما عُلِم می‏دانید کدام است، آن تحصیلات خودش، یعنی آن منقولات او، با ما عُلِم خودش علی ما فُصّل، این کتاب‏ها مثل این که فُضّل دارد، غرض فصّل است، می‏دانید فصّل کدام است، آن تفصیل ‏هایی که دادی، یعنی تفصیل‏‌هایی که برای یک دانه ناقل اجماع دادی، گفتیم باید بررسی بکنیم، بیوگرافیش را بدست بیاوری، برای این ده نفر باید آن کار را بکنی، غرض ما عُلم کدام است، آن تحصیلات خودش است که علما رفته بدست آورده، ما فصّل کدام است، آن تفصیل‏‌هایی که برای یک نفر گفتیم، اگر این ناقلین اجماع همه‏ شان توافق داشتند، یعنی هر ده نفر ادعای اجماع کرده بودند بر وجوب نماز جمعه، این جا لوحظة مع ما عُلم، یعنی آن نقل‏ها را با تحصیلات خودش ملاحظه بکند، و أخذ بالحاصل، آن وقت حاصلش را بگیرد، حاصلش کدام است، وجوب جمعه، البته علی ما فصّل، به شرطی که آن تفصیلاتی که بر یک نفر رعایت می‏کردی، عین آن تفاصیل را برای این هم رعایت بکنی، این که روشن است، و إن تخالف، اما اگر نه، این ناقلین اجماع با هم مخالف بودند، لوحظ جمیع ما ذُکر، تمام آن تفصیل‏ها را باید رعایت بکنی، و أخذ فی مختلف فیه النقل بالأرجح، یعنی أخذ بالأرجح، در بین این‏ها برو سراغ این‏ها ببین مایه‏ی علمی‏شان کدام بیش‏تر است، تتبع کدام‏شان بیش‏تر است، آن ما ذُکر را رعایت بکن، هر کدام‏شان در آن ما ذُکر أرجح بودند، آن را رعایت بکن، أخذ بالأرجح بحسب حال الناقل و زمانه، یعنی آن یک نفر که می‏خواهی انتخاب کنی، باید ببینی آن ناقلش چه جور ناقلی است، زمان ادعای اجماعش چه جور زمانی است، آیا معاضد و کمک دارد این آقا یا ندارد، آن که کمک دارد آن را بگیر، و قلته و کسرته، آن نقل اجماعی که افرادش بیش‏تر هستند، آن را بگیر، آن‏ها را ترجیح بده، ببینید آقا معاضد از مرجّحات است، کسرت از مرجحات است، آن راجح‏‌ها را بگیر، ثمّ لیعمل بما هو المحصّل، بعد عمل کن به آن چه که محصّل از آن‏ها است، یک نصف خط دیگر بخوانیم که برسیم سر مطلب، و یحکم علی تقدیر حجیته بأنّه دلیلٌ ظنّی واحد و إن توافق، این إن وصلیه است، دنبالش شرط و جزایش نگردید، و إن توافق النقل و تعدّد الناقل، عنایت کنید آقا دو تا ضمیر ما داریم، مرجعش کدام است، یکی حجیته، یکی إنّه، این‏ها برمی‏گردد به متعدد، ما که متعدد نداریم، نظرتان است که می‏گویند گاهی مرجع ضمیر را از سیاق کلام می‏فهمی، إعدلو هو اقرب لتّقوا، هو به چه برمی‏گردد، به عدل، ما عدل نداریم، می‏گوییم از إعدلو می‏فهمیم، یکی از نظرتان است که گاهی مرجع ضمیر را ما از سیاق کلام بدست می‏آوریم، ما عدل در آیه نداریم، هو به چه برمی‏گردد، به عدل، ما عدل نداریم، می‏گوییم از سیاق آن إعدلو عدل را ما می‏فهمیم، عدالت کنیم پس یک عدلی در آیه هست، هو آن عدل اقرب لتّقوا است، این جا هم همین جور، ما یک اذا تعدّد داشتیم، از آن اذا تعدّد یک متعدّد درست بکنیم، حالا این دو تا ضمیرها را به آن متعدد برگردانی، لذا می‏فرماید یحکم علی تقدیر حجیت آن متعدد، یعنی اگر این اجماع‏‌های متعدد را ما گفتیم حجت است، حکم بکن بأنّه، به این که این اجماع‏‌های متعدد دلیلٌ ظنی واحد، نیا بگو چون اجماع است پس ده تا دلیل است، شما نیا بگو چون ده تا اجماع داریم، پس ما ده تا دلیل داریم بر وجوب نماز جمعه، نه، این ده تا دلیل، این متعددها بر فرض هم که حجت باشد، در حکم یک دانه دلیل است، عنایت کردید، ممکن است یک کسی خیال کند ما چون ده تا ناقل اجماع داریم بر وجوب نماز جمعه، پس ده تا دلیل داریم، نه، اگر این متعددها را ما حجت هم که بدانیم، باید کل این‏ها را یک دلیل ظنی واحد حساب کنیم، و إن تعدّد الناقل، ولو ناقل‏ها متعدد هستند، ولی چون نقل واحد است، تمام این‏ها به منزله ‏ی دلیل واحد است، لیس سر مطلب است، می‏خواستیم بلکه امروز تمام بکنیم، ظاهرا فردا هم گرفتار عبارت‏های ایشان هستیم.

لاستظهاره عدم مزيّة (١) عليه في التتبّع والنظر ، وربما كان الأمر بالعكس وأنّه إن تفرّد بشيء كان نادرا لا يعتدّ به.

فعليه أن يستفرغ وسعه ويتبع نظره وتتبّعه ، سواء تأخّر عن الناقل أم عاصره ، وسواء أدّى فكره إلى الموافقة له أو المخالفة ، كما هو الشأن في معرفة سائر الأدلّة وغيرها ممّا تعلّق بالمسألة ، فليس الإجماع إلاّ كأحدها.

فالمقتضي للرجوع إلى النقل هو مظنّة وصول الناقل إلى ما لم يصل هو إليه من جهة السبب ، أو احتمال ذلك ، فيعتمد عليه في هذا خاصّة بحسب ما استظهر من حاله ونقله وزمانه ، ويصلح كلامه مؤيّدا فيما عداه مع الموافقة ؛ لكشفه عن توافق النسخ وتقويته للنظر.

فإذا لوحظ جميع ما ذكر ، وعرف الموافق والمخالف إن وجد ، فليفرض المظنون منه كالمعلوم ؛ لثبوت حجّيته بالدليل العلميّ ولو بوسائط.

ثمّ لينظر : فإن حصل من ذلك استكشاف معتبر كان حجّة ظنّيّة ، حيث كان متوقّفا على النقل الغير الموجب للعلم بالسبب أو كان المنكشف غير الدليل القاطع ، وإلاّ فلا.

وإذا تعدّد ناقل الإجماع أو النقل ، فإن توافق الجميع لوحظ كلّ (٢) ما علم على ما فصّل واخذ بالحاصل ، وإن تخالف لوحظ جميع ما ذكر واخذ فيما اختلف فيه النقل بالأرجح بحسب حال الناقل ، وزمانه ،

__________________

(١) في (ظ) و (ه) : «عدم مزيّته».

(٢) في (ت) ، (ر) ، (ل) و (م) زيادة «مع» ، وشطب عليها في (ص).

ووجود المعاضد وعدمه ، وقلّته وكثرته ، ثمّ ليعمل بما هو المحصّل ، ويحكم على تقدير حجّيته بأنّه دليل واحد وإن توافق النقل وتعدّد الناقل.

وليس ما ذكرناه مختصّا بنقل الإجماع المتضمّن لنقل الأقوال إجمالا ، بل يجري في نقلها تفصيلا أيضا ، وكذا في نقل سائر الأشياء التي يبتني عليها معرفة الأحكام. والحكم فيما إذا وجد المنقول موافقا لما وجد أو مخالفا مشترك بين الجميع ، كما هو ظاهر.

وقد اتّضح بما بيّناه : وجه ما جرت عليه طريقة معظم الأصحاب : من عدم الاستدلال بالاجماع المنقول على وجه الاعتماد والاستدلال غالبا ، وردّه بعدم الثبوت أو بوجدان الخلاف ونحوهما ، فإنّه المتّجه على ما قلنا ، ولا سيّما فيما شاع فيه النزاع والجدال ، أو عرفت (١) فيه الأقوال ، أو كان من الفروع النادرة التي لا يستقيم فيها دعوى الإجماع ؛ لقلّة المتعرّض (٢) لها إلاّ على بعض الوجوه التي لا يعتدّ بها ، أو كان الناقل ممّن لا يعتدّ بنقله ؛ لمعاصرته ، أو قصور باعه ، أو غيرهما ممّا يأتي بيانه ، فالاحتياج إليه مختصّ بقليل من المسائل بالنسبة إلى قليل من العلماء ونادر من النقلة الأفاضل (٣) ، انتهى كلامه ، رفع مقامه.

الفائدة المذكورة لنقل الإجماع بحكم المعدومة

لكنّك خبير : بأنّ هذه الفائدة للإجماع المنقول كالمعدومة ؛ لأنّ القدر الثابت من الاتّفاق بإخبار الناقل ـ المستند إلى حسّه ـ ليس ممّا

__________________

(١) في (ر) و (ص) : «إذ عرفت».

(٢) في (ظ) : «التعرّض».

(٣) كشف القناع : ٤٠٠ ـ ٤٠٥.