درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۳۹: اجماع منقول ۳۲

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

بالاخره ایشون فرمودن که اگر ما با خبر ثقه آن همه مطالب رو بتونیم ثابت کنیم با قول رجالی بتوانیم مشهور و شاذ رو ثابت کنیم با قول لغوی بتوانیم ثابت کنیم معنی کعب و صعید چیه. خب این‌ها که علم نمی‌آورد یا با هیئت‌های عربیت ثابت کنیم مفهوم وصف حجت است تمام این‌ها غیر علمی است اگر بنا باشه این مطالبی که ما ثابت میکنیم از این طرق غیر علمیه نقل اجماع اقلا مثل اون‌ها نباشه کمتر نیست یعنی همانطوری که اون چیز‌های دیگه رو با خبر ثقه ثابت میکنی نقل اجماع رو هم اگر از طریق ثقه برای شما نقل شد اون را هم بپذیر. این خلاصه مقدمه اول و دوم. مقدمه اول (صغری) ایشون ثابت کردن اجماع لو خلی و تبعه ظهورش در اتفاق کل است. مقدمه دوم (کبری) این دلالت بر اتفاق کل با شیش دلیل حجت است یعنی اگر یک نفر به شما گفت اجماعی است این مساله و معنی اجماع هم اتفاق کل است شما با شیش دلیل حر ف این اقا رو بپذیر. بپذیر که میگه من کل علما رو عن حس بررسی کردم و اینجور گفتن. بعد که پذیرفتی اجماع ثابت شد که اتفاق کل است و دلیل هم داشتیم بر اعتبارش نوبت به نتیجه میرسد. استکشاف رای معصوم میکنیم قطعا. یعنی اگر ما واقعا بپذیریم که این اقا میگه صد هزار نفر رو عن حس من خودم بررسی کردم این جور میگن و ما بنا شد بپذیریم قهرا وقتی پذیرفتیم قطع پیدا میکنیم که رای معصوم هم همین است. فرقش با اجماع محصل این است که اجماع محصل سبب و مسبب هر دو قطعی است مثلا اقای علامه که رجوع کرده به صد هزار نفر خب عن قطعٍ و علمٍ میداند که صد هزار نفر این حرف رو زدن و خودش بررسی کرده پس سببش علمی است و وقتی از این سبب علمی فراغت پیدا کرد علم پیدا میکنه که رای معصوم هم همین است. لذا در اجماع محصل که خود طرف میره تحصیل آراء میکنه هم سبب قطعی و علمی است هم مسبب. اما بعد اون تحصیلاتش رو برای ما نقل میکنه میگه اتفق العلماء که اینجوری گفتن و ما هم بپذیریم که علما اینجور گفتن سبب میشه ظنی چون ادله ظنی است. قهرا این سبب منثول حجیتش میشه ظنی اما مسببش قطعی است. یعنی اگر ما پذیرفتیم از علامه که صد هزار نفر این حرف رو زدن ما هم قطع پیدا میکنیم که رای معصوم همون است. لذا فرمود سبب منقول هم کالمحصل در مستشکف در اون مسبب همانطوری که مستکشف و مسبب اجماع محصل رای معصوم است قطعا در اینجا هم رای معصوم هست قطعا. منتهی از باب اون قانون که باید نتیجه تابع اخس مقدمتین باشه چی میگیم؟ میگیم نه رای معصوم ظناً. تا اینجا صغری چیدن و کبری درست کردن و نتیجه گیری کردن که اگر کسی برای شما نقل اجماع کرد شما اون نقل اجماع رو بپذیر و ازش استکشاف رای معصوم کن.

ولی ایشون میفرماید چندتا شرط داره. اجماع منقول رو حجت کردیم ولی شرایطی داره. شرطش اینه اون ناقل اجماع رو بیوگرافیش رو کامل شما داشته باشی. چه جور آدمی است؟ ورع تقوی در نقلیات چقدر است؟ بضاعت علمی اش چقدر است؟ دقت نظرش چقدر است؟ چه قدر میتونه مسلط باشه در اقوال؟ چقدر میتونه کتاب تهیه کرده باشه که آراء علما رو دیده باشه؟ تمام این‌ها باید بررسی بشه. اینا که بررسی شد تازه آن کتاب که نقل اجماع درش شده باید بررسی کنیم. ببینیم آیا کتابی است که وضعش بر تحقیق است؟ اونجا نقل اجماعش رو قبول کن چون ممکن است به قول ایشون کسی خیلی ملا باشه و شخص دیگری در اون حد نباشه ولی همین شخصی که در اون حد نیست کتابش بناش بر تحقیق است. یه مثال بزنیم به اجماع ربطی نداره میخوام بیان کنم گاهی اوقات یک مولفی نسبت به مولف دیگر اون طور ملایی ندارد. اما یک کتابی داره مینویسه که در اون کتاب بنا بر تحقیق صد در صد است. مرحوم کلینی یک محدث بودن علمیت ایشون کجا علمیت شیخ طوسی کجا خیلی تفاوت است شیخ طوسی محدث بوده مفسر بوده رجالی بوده فقهی بوده اصولی بوده کلامی بوده در تمام این‌ها هم تالیفات زیاد داره این عظمت شیخ طوسی. مرحوم کلینی قطعا در اون حد نیست ایشون محدث بوده اما این کتاب کافی که هشت جلد دو جلد اصول و پنج جلد فروع و یک جلد روضه این هشت اد کتاب رو بیست سال نوشته. یعنی بیست سال شب و روز خون دل خورده تا این کتاب کافی رو نوشته بنای این کتاب بر تحقیق است حتی یک کلمه‌ای میگه نسخه بدل این جور است و اینگونه دقت داشته لذا اگر یک روایتی رو مثلا کلینی نسبت داده به حسن نامی شیخ طوسی نسبت داده به حسین نامی مال کلینی رو مقدم میکنن چرا؟ برای اینکه شیخ طوسی خیلی پر کار بوده ممکن این حسن و حسین رو خیلی دقت نکرده اما کلینی کلمه به کلمه این کتاب رو بیست سال روش کار کرده خب ببینین گاهی اوقات یک کسی در حد علمیت دیگری نیست ولی بنای کتاب بر این است. اینقدر ایشون سعی کردن تلاش کردن که این کتاب رو متقن بنویسن حتی حسنش دخالت داره. حالا اگر شیخ طوسی به حسین نامی نسبت داد اینجا قول محدث کلینی رو مقدم میکنیم شما نگو شیخ طوسی مهم‌تر است باشه ولی شیخ طوسی خیلی پر کار بوده شاید در تمام زمینه‌ها ایشون تالیف داره ایشون فقط تالیفش همین کتاب است اما بنایش بر دقت کامل بوده پس میشه یک کتاببی صاحبش خیلی علمیت نداشته باشه نسبت به دیگری اما بنای کتابش بر دقت است. شما اگر نقل اجماع در یه همچین کتابی شد بپذیر و الا اگر یک کتابی اون دقت کامل رو نداره.

۲

شرائطی دیگر که باید در نقل اجماع رعایت کنیم

یکی دیگر از شرائطی که باید در نقل اجماع رعایت کنیم این است که ببینیم اون مساله‌ای که ادعای اجماع در آن شده آیا از مسائل مستحدثه است یا از مسائل قدیمه که این هارو قبلا خوانده‌ایم و متال‌هایش را هم زدیم مثلا اجمع العلما که بیمه شخص ثالث جایز است میگیم این مساله بیمه جز مسائل مستحدثه است و نباید ادعای اجماع کنیم یا در مساله تلقیح و رحم استیجاری که در اینمسائل نمی‌شود ادعای اجماع کرد و باید معقعد اجماع از مسائل قدیمه باشه که در طول تاریخ علما بهش برخورد کردن مثلا عرق جنب از حرام نجس است یا نه یا مثلا نماز جمعه در زمان غیبت واجب است یا نه؟ این‌ها مسائل قدیمه است و بیش از هزار سال علما روش گفت و شنود کردن. معقد اجماع یعنی مساله‌ای که در آن ادعای اجماع شده باید ببینیم که از مسائل مستحدثه است یا قدیمه. اگر از مسائل قدیمه معنونه در کلمات علما بوده اجماعش مورد پذیرش است و الا اجماع بر مسائل مستحدثه این‌ها نقل اجماعش بدرد نمیخورد.

ومثله یعنی مثل وضع ناقل میماند الحال في آحاد المسائل یعنی همان وضعیتی که ما در ناقل دیروز گفتیم باید اون دقت هارو انجام دهد در آحاد مسائل هم باید دقت بکند که ببیند آیا این مساله‌ای که ادعای اجماع شده آیا مستحدثه است یا قدیمه اگر قدیمه بود قابل قبول است؛ فإنّها تختلف أيضا في ذلك. برای اینکه این آحاد مسائل هم مختلف میشن در این جهت که قدیمی باشد یا جدیدی باشد.

دیگه چی باید مراعات شود؟ وكذا اون لفظ اجماع رو باید دقت کنیم. نظرتون هست تا حالا دو سه بار گفتیم ده دوازده تا لفظ داریم برای ادعای اجماع شمرده‌ایم مثل اجمع اهل قبله اجمع اهل الحق یا اتفق و این‌ها خیلی ظهور داره در اتفاق کل ولی بعضی از نقل اجماع‌ها هست اینقدر ظهور ندارد مثل لا خلاف فیه اینم اجماع است ولی مثل اون‌ها نیست اون‌ها ظهورش در اتفاق کل است دلالتش بر اتفاق کل خیلی واضح است اما لا خلاف فیه در اون حد نیست و این هم باید رعایت کنیم یعنی میگیم نقل اجماع حجت است ببین از اون اجماع هایست که دلالتش بر اتفاق کل خیلی واضح است اما اگر از اجماعاتی باشه که خفا دلالت داره اون طور دلالت بر اتفاق کبل نداره پذیرفته نیست. و کذا حال لفظه بحسب وضوح دلالته على السبب اتفاق کل چون بعضی خیلی دلالت داره بر اتفاق کل وخفائها، دیگه چی؟ وحال ما يدلّ عليه من جهة متعلّقه باید ببینیم متعلق این اجماع چیه آیا با این نقل اجماع کشف از رضای معصوم میکنه یا کشف از دلیل معتبر یه روزی گفتیم نقل اجماع بر فرض هم اگر کشف از رضای معصوم نکنه لا اقل کشف میکنه یک دلیل معتبری بوده. یعنی اجماعی که کاشف از رای معصوم باشه حجت است. دیگه چی؟ وزمان نقله نقل این اجماع باید معین باشه این اقایی که داره این مساله رو ادعای اجماع میکنه باید ببینیم اول تتبعش هست یا آخراش است خیلی فرق میکنه. رفقا خیلی شده میان میگن ما یک رسالة ای داریم در دست تحقیق گاهی یک سوالاتی هم میکنن من غالبا به این‌ها توصیه میکنم مشغول این رسالة تحقیقی باش ولی چاپ نکنی‌ها اگر چاپ کنی ده سال بعد خودت صد تا ایراد میگیری الان شما در حد رسائل و کفایة هستین خیلی خوبه کار تحقیقی انجام بدین ولی بزارین تو کتابخونه تون چاپش نکنین ده سال بعد مراجعه کنین ده تا غلط از توش میگیرین. آقای نائینی کسی سر درس اشکال میکرده به ایشون از این‌هایی که خیلی شلوغ میکردن ایشون میگفتن اشکالت رو کنار کتاب بنویس یعنی چی؟ یعنی اون وقت که در حد من رسیدی اون وقت میفهمی که اشکالت وارد نیست این یک واقعیتی است. آدم در زمان طلبگی یا پای درس یک اشکالی به نظرش می‌آید اصرار هم میکنه که این مطلب اشکال داره. نه خیلی هم پا فشاری نکن الان شما در این حد هستین اشکال میکنین اگر اشکال رو در یه جاییی ضبط کنین خودتون بعد‌ها خندتون میگیره از این اشکال. علی ای حال آقای نائینی بیشتر کسانی که اشکال میکردن رو با این جمله ساکتشون میکرد. و این به این معنی بود که اشکالت بیخوده و ایشون به کسی جسارت نمیکرد و میگفت گوشه کاب بنویس. حالا ایشون هم اول تحقیق و تتبعش است میخواد ببینه علما راجع به این مساله چی میگن؟ خب این اقای رسائل خون تا این آقایی که پنجاه سال در حوزه داره علی الدوام درس میگه خیلی تتبع او با تتبع این فرق میکنه پس زمان نقل اجماع رو هم باید در نظر بگیریم که اول تتبعش این ادعای اجماع رو کرده یا اواخر تتبعش تمام این‌ها باید مشخص بشه تا اون نقل اجماع برای ما حجت بشه و زمان نقله؛ لاختلاف الحكم بذلك، كما هو ظاهر. ظاهرا هم همینطور است که حکم مختلف میشه با اختلاف زمان.

ويراعى و رعایت شود این آقایی که داره ادعای اجماع میکنه در این مساله باید بررسی کنی ببینی در مقام نقل اقوال داره این حرف رو میزنه یا در مقام استدلال و احتجاج خوندیم چند روز پیش فرق میکنه این‌ها باهم دیگه اگه در مقام نقل اقوال باشه اونجا اجماعش معتبر است چرا؟ کأن داره خبر میده نمیخواهد چیزی رو ثابت کنه وقتی میگه اجمع یعنی من میدانم مراجعه کردم و صد هزار عالم دارن این رو میگن خب این خوبه اما اگر یک اقایی با اجماع میخواهد یک مساله‌ای رو ثابت کنه وقتی میگی چیه دلیلت در اینکه لحم الإرنب حرام؟ میگه هذه المسالة اجماعی خب این در مقام نقل اقوال نیست خب ممکن است خدمت حضرت تشرف پیدا کرده باشه حکم رو گرفه باشه و حالا اینجوری داره بیان میکنه. علی کل حال اجماع در مقام نقل اقوال اون معناش اتفاق کل است اجماعی که در مقام استدلال است اخبار از اتفاق کل نیست. اثبات اون مساله است ممکن هیچ عالمی هم ندیده تشرف پیدا کرده و حضرت فرمودن لحم الإرنب حرام است در مقابل سنی‌ها حالا نمیخواهد اون مطلب رو اظهار کنه میگه این مطلب اجماعی است پس باید این هم روشن بشه. اجماع‌هایی که در مقام نقل اقوال است حجت است البته این بنا بر اینکه حجیت اجماع از باب نقل سبب باشه روز اول خوندیم ایشون فرمودن حجیت اجماع از باب نقل سبب است اگر حجیت اجماع از باب نقل سبب باشد اجماع در مقام نقل اقوال اولی است از اجماع در مقام استدلال والا اگر گفتیم حجیت اجماع از باب نقل مسبب است قضیه به عکس میشه اجماع در مقام استدلال اولی است بر اجماع در نقل اقوال.

یرعی أيضا باید مراعات شود دعوی اجماعی که این اقا کرده وقوع دعوى الإجماع في مقام ذكر الأقوال داره اخبار میکنه از اتفاق کل اون بدرد میخوره یا نه در مقام أو الاحتجاج و استدلال است برای اثبات یک مساله؛ فإنّ بينهما تفاوتا بین این دوتا نقل اجماع تفاوت است من بعض الجهات، وربما كان الأوّل الأولى یعنی دعوی اجماع در مقام نقل اقوال اولی است بالاعتماد از اون نقل اجماعی که در مقام استدلال است البته بناء بر حرفی که روز اول زدیم که بگیم اجماع از باب اعتبار سبب حجت است اگر این رو گفتیم اون اجماع نقل اقوالی مقدم است والا اگر گفتیم حجیت اجماع از باب نقل مسبب است اون اجماعی که در مقام استدلال است او بالاتر از دیگری است ولی رو مبنی خود ما که از روز اول گفتیم حجیت اجماع از باب اعتبار سبب است یعنی از باب اینکه سبب اجماع اتفاق کل است اجماع در مقام نقل اقوال اولی است از اجماع در مقام دوم على اعتبار السبب كما لا يخفى.

۳

بعد از رعایت شرائط نقل اجماع شک در وجود صارف قطعی داریم

وإذا وقع خب شما اگر همه این زحمت‌ها رو هم کشیدی باز هم در اشتباه بودی که این اجماع خلاصه کاشف از چه مقدار افراد است نتونستی بفهمیم چون عرض کردیم ما باید ما بدانیم صارف قطعی نداریم یعنی این اقایی که الان داره میگه اجماع و اجماع هم یعنی اتفاق کل و اتفاق کل هم مثلا صد هزارتا ما باید بدونیم صارف نداره ولی ما یقین داریم صارف داره پانصد سال پیش کی این امکانات بود یه عالم در هند یه عالم در پاکستان یه عالم در نجف یه عالم در ایران اصلا امکان نداشته اینا حرفاسون رو آدم بتونه جمع کنه ایشون میفرمایند اگر ما این زحمت هارو کشیدیم ولی نفهمیدیم مقتضی این کلمه اجماع چقدر اقتضا داره آیا واقعا کل است صد هزار تا رو دیده یا صد تا رو دیده. شما اینجا اخذ به قدر متیقن کن. این همان حجیت فی الجمله است و این هارو قبلا عرض کردیم. و گفتیم آقای علامه با اون امکانات سابق صدهزار تا رو نمیتونه ببینه صد تارو که میتونه ببینه، صاحبان کتب رو که میتونه به همان مقدار قولش حجت است حالا باید ضمیمه‌اش کنه اگر تونست ضمیمه اون صد تا رو بکنه و برسونه به حد نصاب فبها و الا حجت نیست.

حالا ایشون همین رو میخواهن بگن و اذا وقع التباس اگز اشتباه واقع شد فيما يقتضيه کلام الناقل ويتناوله عطف تفسیری است یعنی تفسیر همان یقتضی است اگر ما اشتباه کردیم در مقدار افرادی که كلام الناقل چقدر اقتضای اون افراد رو داره آیا واقعا این کلام ناقل که میگه اجمع العلما چقدر اقتضا داره و چه مقدار افرادی رو میتونه دیده باشه ایشون میفرمایند در اینجاهایی که اشتباه داریم ما بعد ملاحظة ما ذكر تمام این‌ها رو هم رعایت کردی ولی معذلک هنوز در اشتباهی که این کلام ناقل اقتضی چه مقدار افراد رو داره آیا کل است که استلزام عادی با رای معصوم داشته باشه یا صد تا است مثلا که استلزام عادی با رای معصوم نداشته باشه قدر متیقن رو بگیر و بگو آدم عادلی است ایشون و علامه عادل خلاف نمیگه و میگه اجماع، اجماع در زمان خودش اون مقداری که میشده و اون صدتاست و قدر متیقن رو بگیر، اخذ بما هو المتيقّن أو الظاهر. ظاهر در کلام آقای تستری نیست.

[عبارت مرحوم تستری: اذا اشتبه الامر و التبس المراد بین جملة مما بیناه اٌخذ بأدناها] اگر شما زحمات رو کشیدی ولی هنوز امر مشتبه است مراد از نقل اجماع رو نمیدانیم ادنای اون را بگیر.

ثمّ ليلحظ فعل امر است یعنی منقول الیه این زحمات رو کشید فهمید علامه کیه و بضاعت علمی ایشون و تقوی ایشون و مقدار دقت ایشون و کتاب‌های ایشون تمام این هارو بررسی کرد دید نه همه این‌ها سر جای خودش است ولی باز برایش مشتبه است که علامه هفتصد سال پیش میتونسته کل علما رو ببینه در اشتباه هستیم حالا که در اشتباهیم اون صدتا رو بگیر و خودت مشغول تتبع شو و ضمیمه کن به اون صدتا تتبعات خودت را و این مقدم بر اون است چون این تحصیلات خودت است و علم میاره آخه اون صدتایی که علامه گفته تعبدا ما قبول کردیم علم نداریم و ما با اون ادله سته گفتیم اجماع رو قبول کن منتهی علامه با اون زمان میدانیم اتفاق صد هزار نفر رو نتونسته ببینه یک مقدار کم رو دیده این مقدار کم رو هم تعبدا ما قبول کردیم پس ما حتما باید ضمیمه کنیم تحصیلات خودمون رو چرا؟ وجهی نداره بگیم اون صدتا که ظنیه معتبر است ولی مال من که علمیه معتبر نیست. ولیلحظ آقای منقول الیه بعد از همه زحماتی که کشید حالا نمیداند کل یا بعض لحاظ کند مع ذلك با اون سبب منقول که صدتا معنی کردیم که علامه گفته ملاحظه کند: ما يمكن معرفته من الأقوال یعنی اون اقوالی که امکان داره براش تحصیل علم کنه على وجه العلم واليقين حتما باید مراجعه کنه و ضمیمه کنه به حرف این آقا؛ إذ علت وجوب ضمیمه است دلیل اول: لا وجه لاعتبار المظنون المنقول على سبيل الاجمال آخه گفتیم اجماع نقل فتاوی است علی سبیل اجمال حجت باشه مال خودم که علی سبیل تفصیل است حتما باید حجت باشه دون المعلوم على التفصيل. که برم دونه دونه علما رو تحصیل اراء بکنم حجت نباشه پس حتما باید تحصیلات خودت رو باید ضمیمه کنی به اون صدتایی که تعبدا پذیرفتی تا استکشاف رای معصوم بشه. دلیل دوم: مع أنّه لو كان المنقول همون صدتایی که علامه فرموده معلوما برای منقول الیه یعنی بررس کردم و اون منقول علامه رو هم افرادش رو پیدا کردم که صدتا است و این صدتا استلزام عادی نداره لما اكتفي به به اون منقول معلوم في الاستكشاف عن ملاحظة سائر الأقوال یعنی شما نمیتونه به اون‌ها اکتفا کنی و بگی ملازمه نداره یعنی ملاحظه نکنی سائر اقوال التي لها دخل فيه اقوالی که دخیل در استکشاف است، فكيف إذا لم يكن كذلك؟ لم یکن معلوما اگر اون صدتا برای شما معلوم هم باشه باز بدرد نمیخوره چون صدتا است. حالا اگه همین هم ندانی به طریق اولی حجت نیست.

ويلحظ أيضا: اون آقای منقول الیه باید لحاظ کنه چیزهایی که دخیل در استکشاف است. ببیند علامه اجماع کرده که اجمع العلما که عرق جنب از حرام نجس است و منم مجتهدم میگم علامه فرموده منم تو رساله مینویسم عرق جنب از حرام نجس است خب منم مقلد شدم این بدرد نمیخوره علامه اگر ادعای اجماع کرد در یک مساله معناش این نیست که آقای مجتهد برود بخوابد بگه حالا که علامه این رو گفته پس بنابر این اجماع هم کاشف از رای معصوم است خیلی رساله‌های ما اینجوریه که دیگران گفتن و اون آقا تو رساله نوشته. اولا من باید این تلاش هام رو بکنم ببینم ناقل این اجماع کیه؟ خب علامه است و علامه رو خصوصیاتش رو هم فهمیدیم اما یک چیز دیگه هم باید بفهمیم و اون این است که یک موید درست کنیم از کتابی از سنتی از شهرتی بگیم بله این قول آقای علامه تایید میشه حالا که تایید شد در رسالم بنویسم. از دیروز داریم شرائط میگیم اگر بنا بود مقلد باشیم این شرائط نمیخواست. حالا که معلوم شد علامه داره از اتفاق کل علما خبر میده باز هم من نباید ساکت بشینم باید بگردم موید پیدا کنم والا اگر به همین اجماع اکتفا کنم بازم میشم مقلد. حالا یا از امور علمی مثل کتاب یا از امور ظنی مثل سنت یا از راه شهرت یک مویدی برای نجاست عرق جنب از حرام من باید پیدا کنم.

یلحظ این آقای منقول الیه سائر ما له تعلّق دخیل في الاستكشاف رای معصوم است بحسب ما يعتمد مورد اعتماد خودش است عليه من تلك الأسباب اسبابی که به وسیله او انسان علم به رضای معصوم پیدا میکنه خلاصه اکتفا به این نقل اجماع نکنه مثلا کتاب سنت و شهرت ـ كما هو مقتضى الاجتهاد اجتهاد معنایش این است ـ سواء كان اسم کان اون له تعلق است من الامور المعلومة أو المظنونة، و سواء کان من الأقوال المتقدّمة على النقل اجماع أو اقوال المتأخّرة از دیگران باید ضمیمه کند و موید بیاره که بله آقای علام درست میگه فلان عالم هم که علامه ندیده در پاکستان بوده اون هم من دیدم و اینجور میگه أو اقوال المقارنة. با لفط اجماع تمام این هارو باید رعایت کند.

۴

نتیجه دقت و تتبع کردن و ضمیمه کردن اقوال علمای دیگر به قول ناقل اجماع

وربما يستغني ایشون میگه این مراجعه کردن‌ها و تتبع‌ها یک خاصیتی داره. یعنی وقتی علامه برای من نقل اجماع کرد منم خودم به تلاش افتادم و تتبع کردم بر اثر این تتبع‌ها فهمیدم که خودم بیشتر از اون ناقل اجماع تتبع دارم که اگر آدم تتبع نکنه نمیفهمه که خیلی از علمایی که ناقل اجماع نقل کرده بدست نیاورده و من بدست آوردم.

ربما یستغی المتتبّع بما ذكر به این‌هایی که ما گفتیم به این دقت‌ها و تتبع‌ها عن الرجوع إلى كلام ناقل الإجماع؛ ناقل اجماع این رو گفت و این شخص افتاد به تتبع و دید تتبع خودش خیلی قوی‌تر از اون ناقل اجماع است و فایده اون تتبع این است که خودش رو بی‌نیاز گاهی میدونه از رجوع به کلام ناقل اجماع چرا؟ لاستظهاره کلام مرحوم تستری استظهر است برایش ظاهر میشه عدم مزيّة عليه میفهمه اون ناقل اجماع مزیتی نداشته بر این منقول الیه في التتبّع والنظر، وربما كان الأمر بالعكس گاهی میفهمه خودش مزیت داره خب علامه اون روز با اون امکانات کم مثلا صد نفر رو دیده و این چه دخلی به زمان ما داره الان زمان ما که امکاناتش زیاده من اگر تتبع کنم به مراتب از علامه میتونم اقوال بیشتری پیدا کنم وأنّه استظهر سر این هم در میاد. این وقتی تتبع کنه استظهار میکنه که أنه یعنی اون ناقل اجماع إن تفرّد بشيء كان نادرا لا يعتدّ به. ببینید آقا بعضی از علمای ما اینقدر عظمت دارن که فقط یک نفر یک حرفی رو زده ولی قولش رو میپذیرن. مثلا شیخ مفید اینقدر ایشون با عظمت بوده که اگر یک کلمه حرف بزنه ایشون هیچکس هم نگفته این حرف رو فقط ایشون گفته متفردات ایشون مورد قبول است به خاطر عظمتش ولی بعضی‌ها اون عظمت رو ندارن یک حرفی این اقا زده اگه دیگران هم بزنن ما قبول میکنیم. ایشون میگه این آقا در اثر تتبع گاهی میفهمه که متفردات این آقا بدرد نمیخوره و نادر است لا یعتد به است در مقابل شیخ مفید یا دیگران که متفرداتشون هم حجت است. إنه این ناقل اجماع إن تفرّد بشيء از اون علمایی است که خیلی جون نداره اگر متفرد و منفرد به یک چیز باشه كان نادرا لا يعتدّ به. خب این هارو کی میفهمه؟ بعد از تتبع.

فعليه پس بر منقول الیه واجب است أن يستفرغ وسعه بذل جهد کند ويتبع نظره وتتبّعه نظرات و تتبعات خودش رو تبعیت کند میخواد موافق با نقل اجماع ان اقا باشد یا نباشد چون خودش هم مجتهد است، سواء تأخّر عن الناقل أم عاصره مقول الیه چه زمانش موخر باشه از ناقل چه معاصر باشه، وسواء أدّى فكره إلى الموافقة له ناقل أو المخالفة، كما هو الشأن این منحصر در اجماع نیست همه مسائل اصولی همینگونه است اگر علامه بگوید اجماع داریم استصحاب حجت است خب این بدرد من نمیخورد و من باید بگردم ببینم دلیل داریم یا نه مجتهد کارش همین است دیگه یعنی علما همه حرف هارو زدن این اقایی که الان در این زمان مجتهد است چه میکنه؟ میگرده ببینه کدوم یکی از این‌ها حرفشون درست است علامه فرموده استصحاب حجت است بحث ما تا حالا در اجماع بود میفرمایند که این منحصر در اجماع نیست. اگر علامه فرمود استصحاب حجت است این بدرد من نمیخوره من اگر مجتهدم باید بررسی کنم ببینم ادله‌ای داریم برای حجیت استصحاب یا نه. خب سید مرتضی میگه نداریم ایشون از منکرین سر سخت قانون استصحاب است خب ایشون تتبع داره میکنه همون زمان استادش شیخ مفید میگفته استصحاب حجت است ایشون قبول نمیکرده. لذا ایشون میگه منحصر در اجماع نیست. هو شان في معرفة سائر الأدلّة ادله دیگر هم همین است وغيرها ممّا تعلّق بالمسألة، فليس الإجماع إلاّ كأحدها. مثلا یک آقایی بگه روایت صحیحه داریم که عرق جنب از حرام نجس است این بدرد من نمیخوره من باید بررسی کنم ببینم این روایت صحیح است یا نه. اون در نزد خودش این روایت رو صحیح میدونه و طبق این روایت صحیحه مثلا نماز جمعه واجب است در زمان غیبت. خب من باید تلاش کنم ببینم اون روایت صحیحه است یا نه این از جهت سند از جهت دلالت ببینم روایت دلالت داره بر وجوب نماز جمعه در زمان غیبت یا نداره. پس اجماع رو که خوندیم سایر ادله هم مثال زدم به استصحاب غیرها هم مثالش این روایت صحیحه وجوب نماز جمعه در زمان غیبت.

المطالب الشرعيّة ، وفهم معاني الأقارير والوصايا وسائر العقود والايقاعات المشتبهة ، وغير ذلك ممّا لا يخفى على المتأمّل.

ولا طريق إلى ما اشتبه من جميع ذلك ـ غالبا ـ سوى النقل الغير الموجب للعلم ، والرجوع إلى الكتب المصحّحة ظاهرا ، وسائر الأمارات الظنّية ، فيلزم جواز العمل بها والتعويل عليها فيما ذكر.

فيكون خبر الواحد الثقة حجّة معتمدا عليها فيما نحن فيه ، ولا سيّما إذا كان الناقل من الأفاضل الأعلام والأجلاّء الكرام كما هو الغالب ، بل هو أولى بالقبول والاعتماد من أخبار الآحاد في نفس الأحكام ؛ ولذا بني على المسامحة فيه من وجوه شتّى بما لم يتسامح فيها ، كما لا يخفى.

الثالثة : حصول استكشاف الحجّة المعتبرة من ذلك السبب.

ووجهه : أنّ السبب المنقول بعد حجّيّته ، كالمحصّل في ما يستكشف منه والاعتماد عليه وقبوله وإن كان من الأدلّة الظنّية باعتبار ظنّية أصله ؛ ولذا كانت النتيجة في الشكل الأوّل تابعة ـ في الضروريّة والنظريّة والعلميّة والظنيّة وغيرها ـ لأخسّ مقدمتيه مع بداهة إنتاجه.

فينبغي حينئذ : أن يراعى حال الناقل حين نقله من جهة ضبطه ، وتورّعه في النقل ، وبضاعته في العلم ، ومبلغ نظره ووقوفه على الكتب والأقوال ، واستقصائه لما تشتّت منها ، ووصوله إلى وقائعها ؛ فإنّ أحوال العلماء مختلف فيها اختلافا فاحشا. وكذلك حال الكتب المنقول فيها الإجماع ، فربّ كتاب لغير متتبّع موضوع على مزيد التتبّع والتدقيق ، وربّ كتاب لمتتبّع موضوع على المسامحة وقلّة التحقيق.

ومثله الحال في آحاد المسائل ؛ فإنّها تختلف أيضا في ذلك.

وكذا حال لفظه بحسب وضوح دلالته على السبب وخفائها ، وحال ما يدلّ عليه من جهة متعلّقه وزمان نقله ؛ لاختلاف الحكم بذلك ، كما هو ظاهر.

ويراعى أيضا وقوع دعوى الإجماع في مقام ذكر الأقوال أو الاحتجاج ؛ فإنّ بينهما تفاوتا من بعض الجهات ، وربما كان الأوّل الأولى (١) بالاعتماد بناء على اعتبار السبب كما لا يخفى.

وإذا (٢) وقع التباس فيما يقتضيه ويتناوله كلام الناقل بعد ملاحظة ما ذكر ، اخذ بما هو المتيقّن أو الظاهر.

ثمّ ليلحظ مع ذلك : ما يمكن معرفته من الأقوال على وجه العلم واليقين ؛ إذ لا وجه لاعتبار المظنون المنقول على سبيل الاجمال دون المعلوم على التفصيل. مع أنّه لو كان المنقول معلوما لما اكتفي به في الاستكشاف عن ملاحظة سائر الأقوال التي لها دخل فيه ، فكيف إذا لم يكن كذلك؟

ويلحظ أيضا : سائر ما له تعلّق في الاستكشاف بحسب ما يعتمد عليه (٣) من تلك الأسباب ـ كما هو مقتضى الاجتهاد ـ سواء كان من الامور المعلومة أو المظنونة ، ومن الأقوال المتقدّمة على النقل أو المتأخّرة أو المقارنة.

وربما يستغني المتتبّع بما ذكر عن الرجوع إلى كلام ناقل الإجماع ؛

__________________

(١) كذا في المصدر ، والأنسب : «كان الأوّل أولى».

(٢) كذا في (ظ) و (م) ، وفي غيرهما : «فإذا».

(٣) «عليه» من المصدر.

لاستظهاره عدم مزيّة (١) عليه في التتبّع والنظر ، وربما كان الأمر بالعكس وأنّه إن تفرّد بشيء كان نادرا لا يعتدّ به.

فعليه أن يستفرغ وسعه ويتبع نظره وتتبّعه ، سواء تأخّر عن الناقل أم عاصره ، وسواء أدّى فكره إلى الموافقة له أو المخالفة ، كما هو الشأن في معرفة سائر الأدلّة وغيرها ممّا تعلّق بالمسألة ، فليس الإجماع إلاّ كأحدها.

فالمقتضي للرجوع إلى النقل هو مظنّة وصول الناقل إلى ما لم يصل هو إليه من جهة السبب ، أو احتمال ذلك ، فيعتمد عليه في هذا خاصّة بحسب ما استظهر من حاله ونقله وزمانه ، ويصلح كلامه مؤيّدا فيما عداه مع الموافقة ؛ لكشفه عن توافق النسخ وتقويته للنظر.

فإذا لوحظ جميع ما ذكر ، وعرف الموافق والمخالف إن وجد ، فليفرض المظنون منه كالمعلوم ؛ لثبوت حجّيته بالدليل العلميّ ولو بوسائط.

ثمّ لينظر : فإن حصل من ذلك استكشاف معتبر كان حجّة ظنّيّة ، حيث كان متوقّفا على النقل الغير الموجب للعلم بالسبب أو كان المنكشف غير الدليل القاطع ، وإلاّ فلا.

وإذا تعدّد ناقل الإجماع أو النقل ، فإن توافق الجميع لوحظ كلّ (٢) ما علم على ما فصّل واخذ بالحاصل ، وإن تخالف لوحظ جميع ما ذكر واخذ فيما اختلف فيه النقل بالأرجح بحسب حال الناقل ، وزمانه ،

__________________

(١) في (ظ) و (ه) : «عدم مزيّته».

(٢) في (ت) ، (ر) ، (ل) و (م) زيادة «مع» ، وشطب عليها في (ص).