درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۳۵: اجماع منقول ۲۸

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه درس‌هایی که یک ماه حدودا یک ماه قبل تابستان و بعد تابستان خواندیم اکثر این‌ها رو از کلام مرحوم تستری در کشف القناع استفاده کردند. و بعد دوباره این عبارت‌هایی که از آن نقل کرده‌اند آورده‌اند.

ایشون از روز اولی کعه اجماع رو شروع کردند گفتند اجماع دلیل به خصوصی ندارد. همان ادله حجیت خبر واحد اگر اجماع حجت باشد دلیل اعتبارش میشود. خب اینجا تحقیقات زیادی کردند و رسیدن به اخر صفحه ۵۰ و فرمودن که اجماع الفاط زیادی داره که امروز اشاره میکنیم. و هر اقایی برای خودش لفظی دارد که نوعا میفرمایند اجمع العلما و اجمع اهل الحق و اجمع اهل القبله و اتفق العلما و اعتقادنا و مثلا مرحوم صدوق اجماع در عبارت‌هایشان وجود ندارد و از لفظ اعتقادنا استفاده میکردن. مثل این ادعای اجماع که کردن و فرمودن که اعتقادنا این است که قرآن تحریف نشده است. نه یک کلمه اضافه شده و نه یک کلمه کم شده. مثلا سید مرتضی ادعای اجماع به این صورت میکند که هذا مما انفردت به الامامیه. یا مثلا ابن ادریس و دیگران میفرمایند هذا داب المحصلین. یا صاحب جواهر نوعا میگه لم اجد فیه خلافا. این عبارات همه اجماع است منتهی بعضی نص در اتفاق کل است و بعضی‌ها ظهور دارد در اتفاق کل. اون ظهوری‌ها هم بعضی‌ها ظهورش خیلی بیشتر است بعضی‌ها کمتر است. چون این الفاظ هم با هم فرق دارند هرچند به معنی اجماع هستن ولی بعضی هاش جنبه نصی دارد. بعضی‌ها هم ظهور در اتفاق کل است.

مطلب دیگر اینکه ایشون فرمودن که معنی اجماع ظهورش در اتفاق کل است. لولا صارف قطعی که قطعا میدانیم نمیشود زمان‌های قدیم این اجماع حاصل شود. خود اجماع لو خلی و طبعه ظهور دارد در اتفاق کل تا اونجایی که قرینه قطعی نداریم باید حمل به ظاهرش کنیم مگر صارف قطعی داشته باشیم. و میدانیم که در زمان علامه مثلا با اون امکانات کم اراری تمام علما را تحصیل کنند و مثلا زدیم به کل علما به تعداد صد هزار تا مثلا. و اگر یک نفر عن حس برود این اراری علما رو بررسی کند که این امکان ندارد. و این تقسیم بندی هم کردیم که یک وقت اجماع مطابقی است و یک وقت تضمنی است و یک وقت التزامی. مطابقی در اصول را میگن تشرفی که اگر شخصی تشرف پیدا میکرد خدمت حضرت و مساله را میپرسید خب این دوتا مسولیت داشته یکی اظهار حق و دیگری کتمان سر. از طرفی وظیفه دارد بیان کند حکم شرعی را که از امام گرفته و از طرف دیگر باید راه را بر بعضی دغل‌ها باید ببندد. مثلا نسبت میدهند به محقق اردبیلی و به مرحوم بحر العلوم و سید بن طاووس که در طول تاریخ یک چندتا تشرف قائل هستن که اینها از اقا قول را میگرفتن و بعد به مردم بیان میکردن. میگفتن این مساله اجماعی است و دروغ هم نیست چون مناط حجیت اجماع ما گفتیم قول معصوم است و تنها ارزشی که برای اجماع قائل هستیم به اینکه قول معصوم را به ما میدهد. خب اگر این اجماع باشد خیلی خوبه ولی منتهی کسی را سراغ نداریم یا اگر کسی هم باشد اظهار نمیکند که این مطلب را من از امام گرفتم. یک وقت اجماع تضمنی است که اصطلاح اصولی آن دخولی است. جمعیتی در مسجد النبی بودن و امام هم داخل آتها بوده و جمعیتی که احدهما الامام است این را گفته‌اند. این هم حجت است ولی گفتیم این هم وجود خارجی ندارد. می‌ماند قسم سوم التزامی که در اصول بهش میگن کشفی. که اتفاق من عدا الامام است یعنی اتفاق من عدا الامام را این ناقل اجماع داره برای ما نقل میکند. و میگوید علما اینگونه گفتن. و از بررسی کلمات علما به اجماع رسیدن. اگر اجماع مبتنی بود بر مطابقه و تضمن که حجیتش حرفی نیست نقل مسبب است و حجت است ولی وجود خارجی ندارد. میماند این یک قسم که از اتفاق من عدا الامام است و مثلا نقل اجماعی که شده میفرماید من تمامی صد هزار عالم را قول و کتاب‌هایشان را بررسی کردم و این اجماع را بیان کردم. خب از این اتفاق من عدا الامام کشف میکنیم همین عبارت را مرحوم تستری هم بیان کردن به اسباب مقرره یعنی از اتفاق من عدا الامام کشف میکنیم رای امام را به سبب عقل که همان لطف میشود یا به سبب عادت یا به سبب شرع. حالا ایا این نقل اجماع‌هایی که اخبار از سبب است حجیت دارد یا ندارد. خب گفتیم اگر اون اقا رو احتمال بدیم در حقش که اتفاق کل را دارد خبر میدهد که اونم حجت است. که این اتفاق من عدا الامام استلزام عادی دارد و کشف میکنیم رای امام را یا از راه عقل و یا عادت و یا شرع. بعد ایشون فرمودن که این شخصی که ادعای اجماع کرد اگر صارف قطعی نباشد حمل میکنیم بر اتفاق کل و رضای معصوم اگر احتمال کتر را میدادیم مثلا اتفاق صاحبان کتب معروفه و دارد خبر میدهد و تا اتفاق کل که صد هزار تا بود خیلی راه دارد و اگر شما منقول الیه توانستی ضمیمه کنی به آن صد تا و برسونی به حد نصاب که خوب است. اما اگر نتوانی ضمیمه کنی این نقل اجماع حجت نیست مگر به آن مقداری که ممکن است برای بعضی‌ها علم حاصل شود و ایشون در جلسه قبل فرمودن که این صدتا و ضمیمه هم شما کردین ولی به حد نصاب نرسید به درد نمیخوره و کشف از رضای معصوم نمیکند ولی کشف از دلیل معتبر که میکند وصل الیهم مالم یصل الینا خب این ادعای اجماع که به من رسیده و این قول ده هزار نفری که من ضمیمه کردم نشان از یک دلیل معتبر دارد که اگر این دلیل به ما هم میرسید ما هم همین حرف را میزدیم. ایشان میفرمایند به این مقدار حجت است بعد یک بل ترقی هم آوردن که ضمیمه هم نکنی باز هم همان صد تا هم کاشف از یک دلیل معتبر نزد آن ارباب کتب بوده. البته اون مقدارش رو ممکن است خدشه کنند بگن ما از صدتا کشف نمیکنیم که دلیل معتبر بوده خلاصه مطلب اگر این ادله این نقل اجماع‌ها به مقدار سبب تام بود که استکشاف از رای معصوم میکند و اگر به اون مقدار نبود لا اقل استکشاف از یک دلیل معتبر میکند بالاخره برای اجماع یک حجیت فی الجمله درست کردیم. حالا ایشون این حرف‌ها رو میخوان بگن ما از عبارت اقای تستری استفاده کردیم. عنایت کنین ایشون دوتا کتاب اسم برد. یکی کشف القناع یکی رساله توسعه و تضییق. کشف القناع اسم کاملش این است کشف القناع فی وجه حجیت الاجماع ایشون در این کتاب اجماع را حجت کردن. و قناع به معنی پرده است و کشف القناع یعنی پرده برداری از علت حجیت اجماع. و رساله تضییق و توسعه را هم اسم بردن یا مضایقه و مواسعه. این اسمش این است نهج التحقیق فی التوسعة و التضییق یعنی راه تحقیق. و این رساله برای این است که اگر کسی قضای فوائت داشت این باید حتما با ضییق همراه است و باید کار و زندگی را رها کند فقط نماز قضا بخواند یا نه در توسعه است. اما این کتاب کتاب اصولی نیست من تعجب میکنم. اون یک رساله فقهی است در قضای فوائت. آن وقت به مناسب اسمی از اجماع ابن ادریس میارد و نظرتون هست که فرمود که همه قائل هستن به مضاییقه و ما ردش کردیم که این ادعای اجماع شما مبتنی بر سه جهارتا اجتهاد است یعنی شما سه چهارتا اجتهاد اقای ابن ادریس کرده تا یه همچین اجماعی را حدس زده. غرض کتاب اصولی نیست. و ایشون اسم این رساله را می‌اورند در حالی که اصلا کتاب اصولی نیست و این بحث‌ها داخلش نیست. و فقط به مناسبت رد کرده ادعای اجماع ابن ادریس را. و این عبارت‌ها رو شما فقط در کتاب کشف القناع پیدا کنین. از اخر صفحه ۴۰۰ تا ۴۰۵.

ایشون میفرمایند ما هذا لفظه. ما تا بحال خیلی داشتیم که ایشون میفرمایند از عبارات علما ولی نمیفرمودن ما هذا لفظه. چون خیلی علما اینکار رو میکنن که یکی از علما مفصل از یک بحثی صحبت کردن و بعد دیگران خلاصه آن را بیان میکنند. ولی ایشون وعده کردن هذا لفظه یعنی ما لف ایشون رومیخواییم بگیم یعنی امکان ندارد تو این چند صفحه که ایشون نقل میکند شما یک خط پیدا کنین که ایشون دست نبرده باشد. یا زیاد کرده یا کم کرده یا یک ضمائر اضافه ایشون آوردن و ما باید دنبال مرجعش بگردیم و در کتاب اقای تستری اصلا این ضمائر نیست. و من اون روز عرض کردم که برای ایشون خوانده شده و کسی که خوانده چقدر بی‌سواد بوده که این عبارت‌ها را کم و زیاد کرده والا شیخ وعده کرده که ما میخواییم عین لفظ رو بگیم ولی عرض کردم امکان ندارد. شما یک دانه از سطر از این عبارت رو با کشف القناع تطبیق بدین یا ضمییری اضافه کرده یا کم کرده یا کلمه‌ای را تبدیل کرده به کلمه دیگر ا اصلا اسقاط کرده بعضی از مطالب را. این هارو توجه داشته باشین ما چند خطی میخوانیم اخر سر من سه چهار خط هم از عبارت‌ها بخونم برای نمونه که ببینید ایشون چقدر دست بردن در عبارات.

۲

کلام محقق تستری در فائده نقل اجماع

حالا ایشون میخوان عبارت رو بگن: ما هذا لفظه: وليعلم أنّ المحقّق المسلم یعنی در باب حجیت اجماع في ذلك، هو: أنّ الإجماع الذي نقل بلفظه المستعمل في معناه المصطلح اتفاق کل یعنی جمیع علمای اعصار و امصار و ما قبلا گفتیم اجماع اتفاق کل علمای عصر واحد است ولی این بزرگوار عقیده‌اش این است که لو خلی و طبعه معنایش اتفاق کل است أو بسائر الألفاظ على كثرتها اشاره به چند طائفه ایست که گفتیم اجمع و اتفق و لاخلاف...، إذا لم يكن مبتنيا على دخول المعصوم اگر لفظ ااجماع مبتنی بر دخول معصوم نباشد یعنی التزامی باشد اتفاق من عدا الامام باشد یا دخول معصوم بعينه به شخصه أو ما في حكمه برایه في المجمعين، فهو این اجماع التزامی که کاشف از رای معصوم است {و این هو در عبارت مرحوم تستری نیست} إنّما يكون حجّة على غير الناقل یعنی منقول الیه باعتبار نقله این اتفاق کلی که برای شما نقل میشود حجت است به اعتبار اینکه سبب کاشف از رای معصوم است. {ضمیر ه در کتاب مرحوم تستری نیست} السبب الكاشف عن قول المعصوم أو عن الدليل القاطع أو مطلق الدليل المعتدّ به لا باعتبار ما انكشف مسبب نظرتون هست محقق کاظمی یک ان قلت یک صفحه‌ای فرموده بود این‌هایی که نقل اجماع میکنند هم به اعتبار نقل سبب حجت است هم به اعتبار نقل مسبب یعنی بگو بله صد هزار نفر گفتن و خودت استکشاف قول معصوم انجام بده هم به اعتبار نقل مسبب یعنی این اقا که گفته صد هزار نفر که این رو گفتن یعنی امام هم گفتن پس قول این به اعتبار مسبب حجت است. اقای تستری میگن نه این ناقل اجماع‌ها اگر صارف قطعی نداشته باشیم و اتفاق کل بگیریم به اعتبار نقل سبب یعنی قول این اقا درست است که میگه صد هزار تا را دیدم همین و وقتی قبول کردی این شمایی که استکشاف میکنی رای معصوم را نه اینکه چون این اقا میگه. حالا ایشون میفرمایند اگر این اجماع محقق شد برای شما کسی نقل اجماع کرد این یا کاشف است از رای معصوم یا از یک دلیل معتبر که اگر دست ما هم بود ما هم همین حکم را میکردیم. لا باعتبار ما انكشف یعنی رای معصوم که کشف میشه از اجماع برای ناقل اجماع منه لناقله بحسب ادّعائه. به حسب ادعای اون ناقل. این حصول را ایشون باید بعد از اینجا بنویسد از نظر ترتیب عبارت اقای تستری. ببینید این حصول جواب از اشکال مقدر است. ان قلت: چرا به اعتبار منکشف نیست و به اعتبار کاشف است؟ قلت: این حصول قلت برای ان قلت مقدر است. و جای این مطلب بعد از بحسب ادعائه است. ایشون میگهاون اعتبار کاشف مال بعد است اول ما باید ببینیم اجماع حجت است یا نه بعد که گفتیم اجماع حجت است شما این صد هزار تا رو پدیرفتی نوبت این می‌رسد بگیم حالا که ما پذیرفتیم گه صد هزار نفر این رو میگن بعد انکشاف برای شما حاصل میشه. قلت: حصول الانكشاف للمنقول إليه والتمسّك به بعد البناء على قبوله بعد از تسلیم حجیت اجماع است. {عبارت مرحوم تستری متمسک هست به معنی منقول الیه}.

فهنا مقامان: دو مقام داریم یکی اینکه به نقل سبب حجت باشد یکی اینکه به اعتبار نقل مسبب حجت نیست.

[وجود مغایرت زیاد در نقل مرحوم شیخ از کتاب مرحوم تستری و اصل کتاب کشف القناع]

حالا برای نمونه من این سه چهار خط را بخونم که همینجا ایشون کلمات کم کردن و ضمیر اضافه کردن دیگه بقیه‌اش رو هم شما تا اخر عبارت اگر کشف القناع دارید نگاه کنین.

{فصل الخطاب فی الباب هو ان الاجماع المنقول محقق اصلا ندارد. فی کتب الاصحاب الغیر المبتنی. همان لم یکن است علي دخول المعصوم بعینه او ما فی حکمه فی المجمعین سواء کان النقل بلفظ المنقول الی معناه المصطلح عندهم ام بسائر الافاظ و سواء ذکر فی مقام الاحتجاج او نقل الاقوال انما یکون که هو هم نداره حجة علی غیر الناقل و معتبرا فی حقه باعتبار نقل السبب الکاشف عن قول المعصوم او عن دلیل قطعی او مطلق الدلیل المعتد به وحصول الانكشاف للمنقول إليه والمتمسّك به بعد البناء على قبوله، لا باعتبار ما انكشف منه لناقله بحسب ادّعائه. پس تغییر بین این دو عبارت را متوجه شدین}

[مقام اول]

 وارد مقام اول میشویم. دو مقام بود یکی نقل اجماعات به اعتبار سبب حجت است. و مقام دیگر به اعتبار نقل مسبب حجت نیست. دیگه ایشون اینارو نقل نمیکند و ما سه چهار روز در همین مقام اول هستیم و مقام دوم را نقل نمیکند.

در مقام اول سه مقدمه داریم: صغری کبری نتیجه.

الأوّل: حجيّته بالاعتبار الأوّل حجیت اجماع به اعتبار نقل سبب کاشف حجت است، وهي حجیت اجماع به اعتبار اول مبتنية من جهتي الثبوت والإثبات على متعلق به مبتنی مقدّمات:

این یک بحث ثبوتی داره یک بحث اثباتی. بحث ثبوتی این است که بحث میکنیم این لفظ اجماع دلالت داره بر اتفاق کل. بحث اثباتیش اینه حالا به چه دلیلی معتبر است. و شیش دلیل می‌اورند. این مبتنی است بر سه مقدمه:

الاولى صغری اونم بحث ثبوتی یعنی میخواییم بگیم کلمه اجماع دلالت داره بر اتفاق کل بعد در مقدمه دوم میگیم حالا به چه دلیل این لفظی که ظهور داره در اتفاق کل حجت است الاولی: دلالة اللفظ على السبب لفظ اجماع دلالت دارد بر سبب از رای امام، وهذه لا بدّ من اعتبارها و این دلالتش معتبر است، وهي متحقّقة ظاهرا في الألفاظ المتداولة بينهم ما لم يصرف عنها صارف القطعی. ایشون میگویند علمای ما خیلی متداول هست که در کتاب هاشون نقل اجماع میکنند. یک وقت نقل اجماع میکند در کتاب و یک وقت نقل اجماع میکند با هم مباحثه‌ای خودش. ایشون میفرمایند این دوتا با هم فرق میکند یه وقت ادم تو کتاب‌ها نقل اجماع میکند مثل شیخ طوسی المتداولة فی الالفاظ همین است. این ناقلین اجماع در مقام نقل اقوال هستن. ولی یک وقت با هم بحث خودش میفرماید دلیل حرمت لحم الارنب اجماع است. اون اجماع در مقام بیان اقوال است این اجماع در مقم بیان دلیل با خصم است. اجماعی که کتداول است در بین علما اجماع‌هایی است که در معنای نقل اقوال است و این کاشف است از سبب تام و اگر صارف قطعی نداشتیم با بگیم این اقا از صد هزار نفر داره عن حس خبر میدهد. و ما قطعا صارف داریم.

 ولی وقد يشتبه یعنی گاهی نقل اجماع در مقام استدلال است دومی شد. اجماع‌هایی که در بیان نقل اقوال است اون شهور در سبب دارد ظهور در اتفاق کل اما اجماع‌هایی که در مقام مباحثه است اون مشتبه است سه احتمال داره: احتمال داره اخبار از کل میده احتمال میرود که تشرف کردم و یا اینکه از راه ریاضت به دست اوردم. ولی وقد يشتبه الحال إذا كان النقل بلفظ «الإجماع» في مقام الاستدلال. به قرینه مقام استدلال اون رو بذارین مقام نقل اقوال.

از اینجا به بعد عبارت راحت‌تر میشود و عبارت مرحوم تستری راحت‌تر است.

 {عبارت مرحوم تستری: و لکن من المعلوم ان بناء الاحتجاج استدلال به اجماع لیس علی الکشف المتداول عند جهال الصوفیه ولا على الوجه الثانی عشر.}

ایشون میفرمایند اجماع‌هایی که در مقام استدلال است سه احتمال دارد ولی معلوم از اینکه مبنای ناقل اجماع و مبنای غیر ناقل اجماع ليس على الكشف الذي يدّعيه جهّال الصوفيّة، ولا على الوجه الأخير عنایت کنید وجه اخیر همون ثانی عشر است. کشف القناع در صفحه ۲۳۰ اقای تستری رو مراجعه کنید دوازده جور اجماع درست کرده میگه الثانی عشر اینکه کسی تشرف پیدا کرده و ادعای اجماع میکنه اون وقت چون ثانی عشر نمیخورده به بحث ایشون فرمودن الوجه الاخیر. ایشون میگخ ما ناقلین اجماع رو میشناسیم نه جز دسته کسانی هستن که تشرف خدمت حضرت داشته باشن و نه مثل صوفیه هستن از راه ریاضت بدست آورده باشن.

این صوفیه بلند پروازی زیاد دارن میگن یک شریعت داریم یک طریقت داریم یک حقیقت. یه چند وقتی نماز میخونن که شریعت است بعد میوفتن تو وادی طریقت بعد از چند وقت هم میوفتن تو وادی حقیقت. میگن عبودیت منتقل شد به ربوبیت نماز برای این بود که برسیم به حقیقت که رسیدیم. و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین. ما به یقین رسیدیم و دیگه نماز نمیخواهیم. این کلمه صوفیه از زمان امام هشتم علیه السلام شروع شد. بودن از زمان امیرالمومنین حسن بصری اولین نفرشون است. حسن بصری خیلی خبیث بوده و در زمان خبیث دومی هم به دنیا اومده لذا زمان امیر المومنین علیه السلام یک جوان ۲۴ و یا ۲۵ ساله بود که خیلی حضرت رو اذیت میکرد. خوارج و خشک مقدس‌ها از طرفی و اینم از طرف دیگر به عنوان صوفی. امام هشتم علیه السلام فرمودن: الصوفیة لیس منا. اینا به خودشون لقب صوفی دادن یعنی پشمینه پوش. صوف پشم است و هرچه روایت داریم بر ضد این‌ها از زمان امام هشتم علیه السلام به بعد است. و اینا مدعی هستن که ما با ریاضت احکتم الله را به دست می‌آوریم. دیگه احتیاجی به پیغمبر صلی الله علیه و اله و امام علیه السلام و غیره نداریم. پس کسی که نقل اجماع میکند در مقام استدلال سه احتمال دارد یکی اخبار از اتفاق کل ی احمال تشرف یک احتمال هم اینکه با ریاضت رسیدیم. ایشون میگه درست است ما سه تا احتمال داریم ولی میدانیم دوتاش نیست. ناقلین ما نه ادعای تشرف دارن و نه مثل جهال صوفی از راه ریاضت پی به احکام میبرند. پس می‌ماند همان اتفاق کل پس نتیجتا اقا کسی ادعای اجماع میکند چه در مقام نقل اقوال چه در مقام استدلال در هر دو صورت مقصودش از ادعای اجماع اتفاق کل است.

 لكن من المعلوم از ناقلین اجماع ما میدانیم کشفی نیستن أنّ مبناه ومبنى غيره ليس على الكشف الذي يدّعيه جهّال الصوفيّة، ولا على الوجه الأخير اثنی عشر که تشرفی باشد الذي إن وجد في الأحكام ففي غاية الندرة یه محقق اردبیلی و بحر العلوم و سید بن طاووس و این‌ها هستن،

ثمّ إنّه قد نبّه على ما ذكرنا ـ من فائدة نقل الإجماع ـ بعض المحقّقين في كلام طويل له ، وما ذكرنا وإن كان محصّل كلامه على ما نظرنا فيه ، لكنّ الأولى نقل عبارته بعينها ، فلعلّ الناظر يحصّل منها غير ما حصّلنا ، فإنّا قد مررنا على العبارة مرورا ، ولا يبعد أن يكون قد اختفى علينا بعض ما له دخل في مطلبه.

كلام المحقّق التستري في فائدة نقل الإجماع

قال قدس‌سره في كشف القناع وفي رسالته التي صنّفها في المواسعة والمضايقة ، ما هذا لفظه : وليعلم أنّ المحقّق في ذلك ، هو : أنّ الإجماع الذي نقل بلفظه المستعمل في معناه المصطلح أو بسائر الألفاظ على كثرتها ، إذا لم يكن مبتنيا على دخول المعصوم بعينه أو ما في حكمه في المجمعين ، فهو إنّما يكون حجّة على غير الناقل باعتبار نقله السبب الكاشف عن قول المعصوم أو عن الدليل القاطع أو مطلق الدليل المعتدّ به وحصول الانكشاف للمنقول إليه والتمسّك به بعد البناء على قبوله ، لا باعتبار ما انكشف منه لناقله بحسب ادّعائه.

فهنا مقامان :

الأوّل : حجيّته بالاعتبار الأوّل ، وهي مبتنية من جهتي الثبوت والإثبات على مقدّمات :

الاولى : دلالة اللفظ على السبب ، وهذه لا بدّ من اعتبارها ، وهي متحقّقة ظاهرا في الألفاظ المتداولة بينهم ما لم يصرف عنها صارف.

وقد يشتبه الحال إذا كان النقل بلفظ «الإجماع» في مقام الاستدلال.

لكن من المعلوم أنّ مبناه ومبنى غيره ليس على الكشف الذي يدّعيه جهّال الصوفيّة ، ولا على الوجه الأخير الذي إن وجد في الأحكام ففي غاية الندرة ، مع أنّه على تقدير بناء الناقل عليه وثبوته واقعا كاف في الحجّيّة ، فإذا انتفى الأمران تعيّن سائر الأسباب المقرّرة ، وأظهرها غالبا عند الإطلاق حصول الاطّلاع ـ بطريق القطع أو الظنّ المعتدّ به ـ على اتّفاق الكلّ في نفس الحكم ؛ ولذا صرّح جماعة منهم باتّحاد معنى الإجماع عند الفريقين ، وجعلوه مقابلا للشهرة ، وربما بالغوا في أمرها بأنّها كادت تكون إجماعا ونحو ذلك ، وربما قالوا : إن كان هذا مذهب فلان فالمسألة إجماعيّة.

وإذا لوحظت القرائن الخارجيّة من جهة العبارة والمسألة والنّقلة ، واختلف الحال في ذلك ، فيؤخذ بما هو المتيقّن أو الظاهر.

وكيف كان : فحيث دلّ اللفظ ولو بمعونة القرائن على تحقّق الاتّفاق المعتبر كان معتبرا ، وإلاّ فلا.

الثانية : حجّيّة نقل السبب المذكور وجواز التعويل عليه ؛ وذلك لأنّه ليس إلاّ كنقل فتاوى العلماء وأقوالهم وعباراتهم الدالّة عليها لمقلّديهم وغيرهم ، ورواية ما عدا قول المعصوم ونحوه من سائر ما تضمّنه الأخبار ، كالأسئلة التي تعرف (١) منها (٢) أجوبته ، والأقوال والأفعال التي يعرف منها تقريره ، ونحوها ممّا تعلّق بها ، وما نقل عن سائر الرواة المذكورين في الأسانيد وغيرها ، وكنقل الشهرة واتّفاق سائر

__________________

(١) في (ظ) والمصدر : «يعرف».

(٢) في (ظ) و (م) : «بها».