درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۳۳: اجماع منقول ۲۶

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه ایشون بعذ از اینکه دو هفته زحمت کشیدن و ثابت کردن این نقل اجماع حجت نیست دیروز با نعم ثابت کردن حجت است حالا این تناقض نداره. تا دیروز که میگفتن حجت نیست به عنوان تمام السبب حجت نیست و اون تمام السببی که کاشف از قول معصوم است فرض کریم صد هزار نفر است. و اینگونه استلزام عادی دارد با قول معصوم ولی میدانیم این عادتا امکان ندارد و آن مقداری که امکان دارد این است که ناقل اجماع لا اقل صاحبان کتب را که ما مثلا تطبیق کردیم با صد نفر ببیند. خب صد هزار نفر را شیخ طوسی و علامه نمیتوانند عن حس ببینند ولی اما صد نفر صاحبان کتاب را میتوانند کتب را تهیه کنند و آرای این صد نفر را ببیند ولو این صد عالم استلزام عادی با رای معصوم نداره اما این هم به همین مقدار حجت است مثلا وحدت کلمه دارن این صد نفر در طهارت مهر نماز بعضی‌ها میگن لغو است ولی نه حجیت کل شی بحسبه مثل اون یه نفری است که شما به عنوان اهد پیش حاکم میبرید شما نگو این لغو است. لغویت در جاییست که هیچ اثری بار نشود. اما در اینجا که امان داره انسان به اون ضمیمه بکند لغویت معنی ندارد. اینجا شما صد هزار تا که امکان ندارد این معنای مطابقی را به دست بیاوریم چون صارف علمی و قرینه قطعی داریم امکان ندارد در آن زمان‌ها کسی صد هزار عالم را عن حس فتاوی رو بررسی کند. اما صد نفر برای شیخ طوسی و علامه با آن تبحر کاری ندارد به همان مقداری که احتمال میدی ببه همان مقدار حجت است و اگر خود شما اهل تتبع بودی ضمیمه کن به اینها مطالب دیگران را. مثلا الان شیخ طوسی که ادعای اجماع کرده که مسجد جبهه یعنی باید مهر پاک باشه ایشون یقینا علمای بغداد و نجف رو دیده این حرف رو زده چون شیخ طوسی یال‌ها بغداد بوده و بعد سنی‌ها ریختن کتابخونه شون رو آتیش زدن و ایشون رو میخواستن به قتل برسونن که ایشون شبانه فرار کرد آمد حوزه نجف رو تشکیل داد. خب این آدم با سابقه سال‌ها در بغداد سال‌ها در نجف این اگر ادعای اجماع کند که مهر در نماز باید پاک باشه حتما علمای بغداد و نجف رو آرای آن‌ها رو دیده. علامه حلی هم همین ادعا رو کرده که مهر نماز باید پاک باشد. خب ایشون هم یقینا لا اقل علمای حله رو دیده آمده این ادعای اجماع رو کرده یا مثلا مرحوم صدوق ایشون هم همین ادعای اجماع رو کرده که باید کهر نماز پاک باشه خب ایشون هم حداقل قمی‌ها رو دیده و این صحبت رو کرده و ادعای اجماع رو کرده. میرسیم به شهیدین که مال جبل العامل بودند و ادعای اجماع برای طهارت مهر نماز کردن حالا بر فرض امکانات نبوده لا اقل شهر خودشون رو دیدن. میرسیم به این اواخر مثل میر سید حامد حسین (ره) صاحب عبقات الانوار فی مناقب الائمة الاطهار ایشون ادعای اجماع کرده بر طهارت مهر و حداقل علمای هند و پاکستان رو دیده. این هارو همه رو بهم ضمیمه کنین حالا خود من در این زمان و من اهل تتبع هستم و دور دنیا میگردم و کسانی که علمای دیگه ندیدن به وسیله اینترنت یا هر چیزی اقوالشون رو میبینم. خب ببینید شیخ طوسی یک ادعای اجماع کرد ولی چقدر منقول ریختیم روش مال دیگران را و چقدر تحصیلات خودم را اضافه کردم و کلام شیخ طوسی حجت است به اندازه خودش و اگر شما تونستی به این اضاقه کنی تا صد هزارتا که استلزام عادی با قول معصوم داشته باشه قل شیخ طوسی درست میشود. پس حجیت نقل اجماعات الا ما شذ که این ما شذ جاییست که صارف قطعی داریم که نمیشه که صد هزار تاست. حرف اقای سبزواری درست نیست میگه یک ناقل اجماعی چند تا کتاب‌های دم دستی نگاه میکند نه اینگونه نیست. و شیخ طوسی اگر ادعای اجماع بکند قطعا تمام علمای گذشتهو حال بغداد و عراق و نجف و اینها رو مبیند و ادعای اجماع میکند. و نقل اجماع ا برای ما حجت است به مقدار جز السبب.

حالا یک نفر اشکال میکند که این صد نفر رو از کجا احتمال بدهیم؟ میگوییم فرقی نمیکند که فرقی نمیکند که شما هم اگه خودت صد نفر رو دیده بودی به عنوان جر السبب برات حجت بود حالا شیخ طوسی عادل داره میگه و عرض کردیم که ما احتمال صد تا رو میدیم یعنی شیخ طوسی عن حس صد تا صاحبان کتاب رو دیده و و فتوا داده و مشمول ادله حجیت خبر واحد است. در مورد خود شما هم همین است که عن حس آرای صد هزار نفر رو بدست آوردین خب استلزام عادی داره با قول معصوم حالا اگه شیخ طوسی گفت عن حس دیدیم این هم استلزام عادی داره.

۲

نقل اجماع عن حس به عنوان جز السبب حجت میشود

وبعض هذا المجموع آن صد نفری که احتمال میدیم شیخ طوسی به آن‌ها رجوع کرده ـ وهو اتّفاق أهل الفتاوى المأثورة عنهم علما که همان صاحبان کتب است ـ وإن لم يثبت لنا ولو اون صدتا الان بالوجدان برای ما معلوم نیست بالوجدان، إلاّ أنّ المخبر قد أخبر به بالوجدان عن حسّ، فيكون حجّة كالمحسوس لنا. اگر شما خودنتون این صدتارو عن حس پیدا میکردین به عنوان جز السبب حجت بود همین رو شیخ طوسی میفرمایند. حالا شما اگر خودتون پیدا کردین عن حس قول صد هزار تا عالم رو بر وجوب نماز جمعه مثلا قطعا ادم حدس مزنه قول امام هم همینه حالا اگر ناقل اجماع گفت آن هم قولش همین است.

وكما أنّ مجموع ما يستلزم عادة صد هزار تا عالم که تتبع میفرمایند بر خلاف قاعده لطف که در یک زمان است حالا اگر من ببینم این استلزام عادی داره با رای معصوم و حالا اگه کسی نقل اجماع کرد و ما احتمال میدادیم از ایشون که صد هزار تا رو دیده لصدور الحكم عن الإمام عليه‌السلام ـ إذا أخبر به العادل به اون صد هزار تا عن حسّ ـ قبل منه ازش میپذیریم وعمل بمقتضاه و میگیم امام هم همین رو میفرمایند، فكذا إذا أخبر العادل ببعضه عن حسّ. حالا همین عادل به احتمال صد نفر داره اجماع نقل میکنه و ازش قبول میکنیم.

دیروز مثال شرعی زدن (طهارت جبهه) امروز مثال عرفی میزنن:

ببیند بعضی از حوادث هستن که انسان با یکی و دوتا خبر عادل نمیتواند باور کند اینقدر مهم هستن. صد تا عادل باشد یا هزار تا ثقه. عادل با ثقه فرق دارد. عادل هیچ گناهی نمیکند اما ثقه کسی است که فسق و فجور هم میکند ولی مواظب حرف زدنش هست که دروغ نگه. حالا اگه صدتا عادل و یا هزار تا ثقه بیان یک خبری بدن این استلزام عادی داره با مخبر به. حالا اگه صد تا عادل یا هزار تا ثقه اومدن به من یک خبری رو دادن خب قطعا من یقین پیدا میکنم. حالا یه عادل آمده گفته صد تا عادل به من خبر دادن باز هم میپذیریم. چون این دروغ نمیگوید و خبرش عن حس هست در ااینجا هم استلزام عادی دارد. حالا اگه بگوید بیست نفر به من خبر داده‌اند این هارا بپذیر و اگر خودت اهل تتبع بودی هشتاد تا دیگه هم بهش اضافه کن تا به حد نصاب برسد. مثل فوت یک شیخ بزرگی که تا عده‌ای عادل یا ثقه خبر بدهند تا انسان باور کند. ایشون شی میفرمایند تا هم با واقع کذایی و هم موت زید و هم رای امام.

وتوضيحه این مطلب بالمثال الخارجيّ أن نقول: إنّ خبر مائة عادل أو ألف مخبر بشيء تطبیق کنین با فاجعه یا موت زید یا قول امام علیه السلام مع شدّة احتياطهم في مقام الإخبار ثقه يستلزم عادة ثبوت المخبر به في الخارج یا حادثه یا مرگ زید با موافقت امام، فإذا أخبرنا عادل یک عادل گفت بأنّه قد أخبر ألف عادل صد تا عادل یا هزار ثقه بموت زيد و حضور دفنه، فيكون خبره بإخبار الجماعة بموت زيد حجّة همانند این که به خود شما اخبار میکردند، فيثبت به لازمه العاديّ وهو موت زيد، وكذلك إذا أخبر العادل بإخبار بعض هؤلاء بعضی از این صدتا و به حد نصاب نرسد اینجا هم به همان مقدار حجت است ولو استلزام عادی ندارد با مخبر به ولی به همان مقدار ازش قبول کن، وحصّلنا إخبار الباقي بالسماع منهم. ایشون میفرماید که بقیه رو ما از دیگران ضمیمه میکنیم و ثابت میشود.

۳

عدم حجیت در اجماع به عنوان جز السبب در صورت ضمیمه نکردن به اقوال دیگر

با این نعم میخواهیم حرف دیروز را خراب کنیم. ما دو سه هفته میگفتیم اجماعات حجت نیست دیروز گفتیم نعم به عنوان جز السبب حجت است. نخیر حجت نیست. و دیروز به این شرط حجت کردیم که بتوان به آن ضمیمه کرد اخه آن بیست تا که ارزش نداشت. امروز میگیم حجت نیست در جایی که نتوانی ضمیمه کنی این. اقا خبر از اجماع میدهد و نهایتا اخبار از صد تا است و این هم که به حد نصاب نرسیده است منم که اهل کار نیستم پس حجت نیست و اینجاست که لغو میشود. نعم امروز جز السبییت را از کار می‌اندازد اگر ضمیمه نکنی.

نعم، لو كانت الفتاوى المنقولة إجمالا بلفظ «الإجماع» این عبارت رو مرحوم آخوند هم در کفایه دارند جلد ۲ صفحه ۷۳ اینایی که نقل فتاوی علما میکنن تفصیلا و یه وقت نقل فتاوی علما میکنن اجمالا مثلا یک نفر به شما میگه علما اینگونه میگویند و بعد شروع میکند صدوق و شیخ طوسی و سید مرتضی و سید ابوالمکارم و ابن ادریسو هی بیان میکند تفصیلا. یک وقت نقل فتاوی است اجمالا که میگوید اجمع العلما. پس کسانی که ادعای اجماع میکنن اونا هم دارن نقل فتوی میکنن همیشه مدعین اجماع هم نقل فتوی میکنن اجمالا و عبارت مرحوم آخوند این است: [نقل الفتوی اجمالا کنقل الفتوی تفصیلا] پس اگر کسی گفت این مطلب اجماعی است پس دارد نقل اجماع میکند. اسم نمی‌آورد. و ایشون نقل فتوای تفصیلی رو چند خط بعد بیان میکنند. این اقایونی که نقل فتوا میکنن ولو که معنای واقعی صد هزارتاست که صارف قطعی داریم آن مقداری که محتمل است ما مثال زدیم به صد نفر که اگر شیخ طوسی ادعای اجماع کرد در مهر نماز لا اقل صد تا رو دیده اجمالا على تقدير ثبوتها لنا بالوجدان حالا اگر این صدتا برای خود ما ثابت شود یا نه کسی خبر داد از صدتا و این هم که التزام عادی با قول معصوم ندارد ضمیمه هم اگر نتوانی بکنی هم فایده ندارد. ، ممّا لا يكون بنفسها به نفسها که استلزام عادی ندارد أو بضميمة أمارات نتوانستی ضمیمه هم بکنی أخر مستلزمةخبر لا یکون عادة للقطع بقول الإمام عليه‌السلام ـ وإن كانت قد تفيده ممکن برای بعضی‌ها همین صد تا هم افاده قطع کند ولی استلزام عادی ندارد آن مثال ماا در صدهزار تا استلزام عادی دارد ـ لم يكن (این جا چون جواب لو است باید لما کان باشد از نظر ادبی) معنى لحجيّة خبر الواحد بر خلاف نعم دیروز است که این با عدم ضمیمه لغو میشود في نقلها تعبّدا چون لغو است چرا؟ چون اثری نمیشود بر این بار کرد؛ لأنّ معنى التعبّد بخبر الواحد في شيء که هم با موت و هم رای معصوم بسازد ترتيب لوازمه الثابتة له یعنی آثار و لازمی که ثابت اون شی است. ولو بضميمة امور أخر، فلو أخبر العادل بإخبار عشرين بموت زيد یعنی حجت است با ضمیمه هشتاد تا دیگه، وفرضنا أنّ إخبارهم قد يوجب العلم فرض بر این است که استلزام عادی ندارد و استلزام عادی صد تا باشد وقد لا يوجب، لم يكن خبره حجّة بالنسبة إلى موت زيد؛ إذ لا يلزم فاعلش موته است من إخبار عشرين بموت زيد موته.

وبالجملة معنای حجیت خبر عادل چیه؟: اگر گفتن خبرش حجت است یعنی هرچه گفت عادل هم معنای مطابقی آن را بپذیر و هم معنای تضمنی را و هم معنای التزامی ولی وقتی نرسد به اون حد نه معنای مطابقی و نه تضمنی و نه التزامی ثابت نمیشود. نظرتون است مطابقی اصطلاح منطق بود و در اصول تشرفی میگویند و به جای تضمنی میگیم دخولی و التزامی را کشفی در اصول میگن. و این کشف یک وقت از راه لطف است و یک وقت از راه غیر لطف. فمعنى حجّيّة خبر العادل وجوب ترتيب ما اثار يدلّ عليه المخبر به ـ مطابقة، أو تضمّنا، أو التزاما حالا یک نفر امد گفت که بازار آتش گرفت این سه تا مدلول دارد: مطابقی و تضمنی و التزامی مدلول مطابقی این است که مواد آتش زا الان اونجا زیاد است معنای تضمنی اینکه حتما به مال افرادی ضربه خورده حتما خسارت وارد شده. معنای التزامی این است که الان اون منطقه پر از دود است و دود لازمه اتش است. و این خبر را بپذیر یعنی این دلالت‌ها را بار کن و معنای حجیت قول این است ولی به شرطی که به حد نصاب رسیده باشد. حالا اگر فاسق باشد این مدلول‌ها بار نمیشود.

وبالجملة: فمعنى حجّيّة خبر العادل وجوب ترتيب ما يدلّ اثار عليه المخبر به ـ مطابقة، أو تضمّنا، أو التزاما التزامش سه قسم است عقليّا أو عاديّا أو شرعيّا واین هارو توضیح دادیم آخر صفحه ۴۹. الان فرض بفرمایید سید مرتضی ادعای اجماع کرده در مساله‌ای خب معنای مطابقی این است که کل علما این رو گفتن منتهی صارف قطعی داریم یک مطلب دیگه ااست ولی معنای مطابقی این است که صد هزار نفر گفتن خب حالا کی ناقل اجماع است؟ سید مرتضی تضمنی اش کدام است؟ یعنی جمعیتی که امام داخل اون‌ها است اگه شیخ طوسی ناقل اجماع بود دارد خبر میدهد از جمعیتی که امام در آن‌ها نیست. فرق سید و شیحخ این است و این‌ها را خوانده‌ایم و سید مرتضی وقتی میگه اجماعی است این مساله داره از کی خبر میده؟ جماعتی که امام داخل آن است اما اگر شخ طوسی میگه یعنی علمایی که امام توش نیست. و سید مرتضی دخولی است ولی شیخ طوسی که دخولی نیست ایشون میفرمایند اجماع یعنی علمای من عدا الامام حالا میخواهیم کشف کنیم لازمه‌اش این است که پس امام هم اینو بگوید یک وقت لازمه عقلی است که میشود لطف یعنی شیخ طوسی اگر ادعای اجماع کرد یعنی داره از علمای غیر امام خبر میدهد و از این علمای غیر امام کشف میکند که امام معصوم هم همین رو میگه حالا یک وقت کشف عقلیه که همان قاعده لطف است یک وقت کشف عادیه که همان استلزام عادیه یک وقت کشف شرعیه که من اون روز از خارج توضیح دادم و در کتاب نبود ببینید در زمان‌هایی همه علما یک چیز رو میگن مثلا میگن نماز جمعه واجب است خب اگر همه اینها باطل باشه امام علیه السلام باید بیاد شرعا اینها رو ارشاد کند و امام علیه السلام هم خلاف شرع نمیکند و اگر اینها اشتباه میکردن شرعا بر امام واجب است هدایت کند تا این اجماع محقق نشود پس حالا که بیان نکردن شرعا کشف میکنیم که امام هم نظر مبارکشون همین است پس ناقل اجماع وقتی میگه این مساله اجماعی است معنای مطابقی اتفاق کل و صد هزار نفر. معنای تضمنی علمایی که امام هم داخلشونه این رو میگن معنای التزامی یعنی علمای غیر امام این رو میگن بعد از این علمای غیر امام کشف میکنیم امام هم این رو میگه یا از راه لطف کشف میکنیم که میشه عقلی یا از راه استلزام عادی کشف میکنیم یا از راه شرعی. شرعی آن جایی بود که شرعا بر امام واجب است مردم را ارشاد کند حالا که تذکر ندادن و میدانیم امام خلاف شرع نمیکند شرعا کشف میکنیم که قول این‌ها ملازم با حکم امام است. ـ دون ما يقارنه أحيانا. مقارنات احیانی را ثابت نمیکند.

ثمّ إنّ ما ذكرنا این حرفایی که دو سه هفته است داریم میخونیم نقل اجماعات حجت نیست به عنوان تمام السبب دیروز گفتیم حجت است به عنوان جز السبب با ضمیمه امروز گفتیم حجت نیست اگر ضمیمه نداشته باشد. تمام این حرف‌ها مال اتفاق هم هست برای لاخلاف هم هست اینا همه از الفاظ اجماع هستن لا يختصّ بنقل الإجماع، بل يجري في لفظ «الاتّفاق» وشبهه، و يجري في نقل الشهرة، ونقل الفتاوى عن أربابها تفصيلا. در مقابل اون اجمالا. گفتیم ناقلین فتوی یک قت نقل فتوی میکنن اجمالا که شد اجماع یک وقت نقل میکنند تفصیلا.

فلا حاجة إلى حمل كلامه على من عدا المخالف.

وهذا المضمون المخبر به عن حسّ وإن لم يكن مستلزما بنفسه عادة لموافقة قول الإمام عليه‌السلام ، إلاّ أنّه قد يستلزمه (١) بانضمام أمارات أخر يحصّلها المتتبّع ، أو بانضمام أقوال المتأخّرين دعوى الإجماع.

لو حصل من نقل الإجماع وما انضمّ إليه القطع بالحكم

مثلا : إذا ادّعى الشيخ قدس‌سره الإجماع على اعتبار طهارة مسجد الجبهة ، فلا أقلّ من احتمال أن يكون دعواه مستندة إلى وجدان الحكم في الكتب المعدّة للفتوى ـ وإن كان بإيراد الروايات التي يفتي المؤلّف بمضمونها ـ فيكون خبره المتضمّن لإفتاء جميع أهل الفتوى بهذا الحكم حجّة في المسألة ، فيكون كما لو وجدنا الفتاوى في كتبهم ، بل سمعناها منهم ، وفتواهم وإن لم تكن بنفسها مستلزمة عادة لموافقة الإمام عليه‌السلام ، إلاّ أنّا إذا ضممنا إليها فتوى من تأخّر عن الشيخ من أهل الفتوى ، وضمّ إلى ذلك أمارات أخر ، فربما حصل من المجموع القطع بالحكم ؛ لاستحالة تخلّف هذه جميعها عن قول الإمام عليه‌السلام.

وبعض هذا المجموع ـ وهو اتّفاق أهل الفتاوى المأثورة عنهم ـ وإن لم يثبت لنا بالوجدان ، إلاّ أنّ المخبر قد أخبر به عن حسّ ، فيكون حجّة كالمحسوس لنا.

وكما أنّ مجموع ما يستلزم عادة لصدور (٢) الحكم عن الإمام عليه‌السلام ـ إذا أخبر به العادل عن حسّ ـ قبل منه وعمل بمقتضاه ، فكذا إذا أخبر العادل ببعضه عن حسّ.

__________________

(١) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ه) : «يستلزم».

(٢) في (ت) و (ه) : «صدور».

وتوضيحه بالمثال الخارجيّ أن نقول : إنّ خبر مائة عادل أو ألف مخبر بشيء مع شدّة احتياطهم في مقام الإخبار يستلزم عادة ثبوت المخبر به في الخارج ، فإذا أخبرنا عادل بأنّه قد أخبر ألف عادل بموت زيد وحضور دفنه ، فيكون خبره بإخبار الجماعة بموت زيد حجّة ، فيثبت به لازمه العاديّ وهو موت زيد ، وكذلك إذا أخبر العادل بإخبار بعض هؤلاء ، وحصّلنا إخبار الباقي بالسماع منهم.

نعم ، لو كانت الفتاوى المنقولة إجمالا بلفظ «الإجماع» على تقدير ثبوتها لنا بالوجدان ، ممّا لا يكون بنفسها أو بضميمة أمارات أخر مستلزمة عادة للقطع بقول الإمام عليه‌السلام ـ وإن كانت قد تفيده ـ لم يكن معنى لحجيّة خبر الواحد في نقلها تعبّدا ؛ لأنّ معنى التعبّد بخبر الواحد في شيء ترتيب لوازمه الثابتة له ولو بضميمة امور أخر ، فلو أخبر العادل بإخبار عشرين بموت زيد ، وفرضنا أنّ إخبارهم قد يوجب العلم وقد لا يوجب ، لم يكن خبره حجّة بالنسبة إلى موت زيد ؛ إذ لا يلزم من إخبار عشرين بموت زيد موته.

وبالجملة : فمعنى حجّيّة خبر العادل وجوب ترتيب ما يدلّ عليه المخبر به ـ مطابقة ، أو تضمّنا ، أو التزاما عقليّا أو عاديّا أو شرعيّا ـ دون ما يقارنه أحيانا.

ثمّ إنّ ما ذكرنا لا يختصّ بنقل الإجماع ، بل يجري في لفظ (١) «الاتّفاق» وشبهه ، و (٢) يجري في نقل الشهرة ، ونقل الفتاوى عن

__________________

(١) في (ص) بدل «لفظ» : «نقل».

(٢) في (ر) و (ه) بدل «و» : «بل».

أربابها تفصيلا.

لو حصل من نقل الإجماع القطع بوجود دليل ظنيّ معتبر

ثمّ إنّه لو لم يحصل من مجموع ما ثبت بنقل العادل وما حصّله المنقول إليه بالوجدان من الأمارات والأقوال القطع بصدور الحكم الواقعيّ عن الإمام عليه‌السلام ، لكن حصل منه القطع بوجود دليل ظنّيّ معتبر بحيث لو نقل إلينا لاعتقدناه تامّا من جهة الدلالة وفقد المعارض ، كان هذا المقدار ـ أيضا ـ كافيا في إثبات المسألة الفقهيّة ، بل قد يكون نفس الفتاوى ـ التي نقلها الناقل للإجماع إجمالا ـ مستلزما لوجود دليل معتبر ، فيستقلّ الإجماع المنقول بالحجّية بعد إثبات حجيّة خبر العادل في المحسوسات.

إلاّ إذا منعنا ـ كما تقدّم سابقا (١) ـ عن استلزام اتّفاق أرباب الفتاوى عادة لوجود دليل لو نقل إلينا لوجدناه تامّا ، وإن كان قد يحصل العلم بذلك من ذلك ، إلاّ أنّ ذلك شيء قد يتّفق ، ولا يوجب ثبوت الملازمة العاديّة التي هي المناط في الانتقال من المخبر به إليه.

ألا ترى : أنّ إخبار عشرة بشيء قد يوجب العلم به ، لكن لا ملازمة عاديّة بينهما ، بخلاف إخبار ألف عادل محتاط في الإخبار.

وبالجملة : يوجد في الخبر مرتبة تستلزم عادة لتحقّق (٢) المخبر به ، لكن ما يوجب العلم أحيانا قد لا يوجبه ، وفي الحقيقة ليس هو بنفسه الموجب في مقام حصول العلم ؛ وإلاّ لم يتخلّف.

__________________

(١) راجع الصفحة ١٩١.

(٢) في (ت) و (ه) : «تحقّق».