ثمّ انّک قد عرفت: یک مطلبی را ایشان آقا دو سه هفته قبل گفتند و دو سه سال بعد هم میگویند سطر آخر صفحه ۱۸۰، این مطلبی را که امروز میخواهیم بخوانیم دو سه هفته قبل یک بار ایشان گفتند و دو سه سال بعد هم یک بار دیگر میگویند با یک عبارت، امروز همان مطلب تکرار میشود با عبارتهای مختلف. پس مطلبی که دو سه هفته پیش گفتیم و همان مطلب را دو سه سال بعد با همان عبارت میگوییم همان مطلب را امروز میخواهیم عبارتش را عوض کنیم، پس توجه داشته باشید درس امروز را دو سه هفته پیش خواندیم دو سه سال بعد هم سطر آخر صفحه ۱۸۰، میخوانیم، امروز همان مطلب است ولی عبارت عوض شده حالا مطرح میکنم روشن میشود.
نظرتان است ما گفتیم دو جور اصول ما داریم: اصول عملیه، اصول لفظیه، اصول عملیه چی بود؟ اصالة البرائة، اصالة التخییر، اصالة الاحتیاط، اصالة الاستصحاب، اینها اصول عملیه ما است که در مقام عمل اگر ما دلیل نداشته باشیم به این اصول عملیه مراجعه میکنیم. در مقابل این اصول عملیه اصول لفظیه ما داریم: اصالة الاطلاق، اصالة العموم، اصالة الحقیقة، اصالة عدم القرینه، اینها را هم بهش میگویند اصول لفظیه. اصول عملیه چرا حجت است؟ مناط ندارد تعبدا، چرا شارع مشکوک الحلّیهها را میگوید اصالة البرائة؟ نمیدانیم. چرا شما اگر یک ساعت پیش وضودار بودی شارع میگوید باز هم بگو وضوداری؟ نمیدانیم. تعبّد معنایش این است اصول عملیه تعبد محض است چرا شارع گفته مشکوکها حلال است؟ ما نمیدانیم. چرا شارع میگوید اگر یک چیزی قبلاً بود باز هم بگو هست چرا گفته؟ خبر نداریم. پس اصول عملیه حجیتش تعبّدی است یعنی مناطی ندارد علتی ندارد.
اصول لفظیه چی؟ از سید مرتضی سؤال بکنی میگوید اصول لفظیه هم مثل اصول عملیه است، نظرتان آمد بحث را؟ سید مرتضی اگر از ایشان سؤال بکنید میگوید اصول لفظیه هم عین اصول عملیه است یعنی ما چرا به اصالة العموم باید عمل کنیم؟ چرا ندارد تعبد است. پس این از نظر سید مرتضی اصول لفظیه عین اصول عملیه اعتبارش تعبد محض است و اصلاً مناطی و علّتی ندارد. حالا ایشان را رها کنید حرف ایشان تمام نیست، دیگران میگویند نه مناط دارد این غیر از اصول عملیه است اصول عملیه مناطی ندارد تعبد محض است، اصول لفظیه مناطی دارد اعتبارش یعنی علتی دارد اعتبارش، علتش چیه؟ افاده ظن، این ظهور لفظیه مفید ظن است یعنی وقتی یک کسی میگوید رأیتُ اسدً قرینهای نمیآورد برای این که مقصودش حیوان مفترس یا غیر حیوان مفترس ما ظن به مرادش پیدا میکنیم یا اگر کسی بگوید اکرمِ العلماء ظهورش در این است که اکرام همه علماء واجب است ما این آقایی که میگوید اکرمِ العلماء ظن به مرادش پیدا میکنیم یعنی ظن حاصل میکنیم که مرادش از این العلماء کل علماء است اعم از این که عادل باشند یا نباشند. پس مناط دارد اصول لفظیه حجیتش مناط دارد و افاده ظن است. حالا چه ظنی؟ کلباسی میفرمود: ظن شخصی که حالا آن روز من از خارج گفتم هنوز هم نرسیدیم به اسم ایشان تا برسیم، مرحوم کلباسی میفرماید حجیت اصول لفظیه مناطش افاده ظن است ولی افاده ظن شخصی، تو کفایة اگر مراجعه کنیم فعلی دارد غرض اگر جایی فعلی میبینید همان شخصی است، صفحه ۵۹ کفایة را ببینید که آن روز هم آدرس دادیم، ایشان میفرماید که خلاصه از باب افاده ظن شخصی یعنی چی؟ یعنی اگر شما گفتید رأیتُ اسدً شخص من باید ظن پیدا کنم که مراد شما از این اسد حیوان مفترس است تا اصالة الحقیقة جاری بکنم و بگویم این آقا مرادش از اسد حیوان مفترس است، شخص من یعنی شخص من اگر بخواهم اصالة الحقیقة جاری کنم و این کلام شما را حمل بر معنای حقیقیاش پیدا بکنم باید ظن به مراد شما برای من حاصل بشود ظن به وفاق این ظاهر به دست من بیاید من ظن پیدا کنم که شما مرادت این است تا بتوانم اخذ به ظاهرش کنم. ایشان هم حرفش ناتمام است، مشهور میگویند چی؟ مناط دارد مناطش هم افاده ظن است ولی نه ظن شخصی ظن نوعی، ظن نوعی را آن روز معنا کردیم یعنی چی؟ یعنی شأنیت افاده ظن در آن باشد الان اگر متکلمی به شما گفت اکرمِ العلماء، شما هم عزیزی میدانی العلماء جمع محلّا به لام است و افاده عموم میکند ظاهرش برایت ظن پیدا میشود نوعا یعنی نوعا اگر یک کسی اکرمِ العلماء را بشنود ظن برایش حاصل میشود یعنی شأنیت معنای ظن نوعی این است یعنی شأنیت این را دارد برای نوع مردم که ظن به مراد متکلم آدم پیدا بکند ولو ظن به مرحله فعلیت هم نرسد یعنی همین قدر که شأنیت این را داشت که افاده ظن نوعی بکند این کفایت میکند ولو ظن فعلی برای شخص من پیدا نشود.
پس همان حرفها را امروز دوباره میخواهیم تکرار کنیم، آن روز مثلاً گفتیم اصول لفظیه، امروز میگوید دلالة الفاظ، آن روز گفتیم مناطش افاده ظن نوعی است، امروز میگویید مناطش ظهور عرفی است، ببینید همانها است منتهی عبارتها عوض شده آن روز ایشان ظن نوعی را معنی کرد ظن نوعی این است که لو خُلّیة و طبعهَ شأنیت افاده ظن داشته باشد، امروز عبارت را عوض کرده میگوید ظهور عرفی این است که عرف وقتی آن کلام را بشنود ظن برایش حاصل بشود. خلاصه مطلبی است دو سه هفته پیش یک بار خواندیم دو سه سال بعد هم یک بار میخوانیم با یک عبارت همان مطلب را امروز میخواهیم بخوانیم با یک عبارتهای مختلفی.
حالا عنایت بفرمایید، انّک قد عرفتَ، کی؟ دو سه هفته پیش که گفتیم توجیه میخواستیم بکنیم تفصیل میرزای قمی را این مطلب امروز را آن روز با یک عبارتهایی گفتیم و آن این است: که مناط حجیت، ببینید سید مرتضی رفت کنار چون او مناطی نیست او میگوید تعبّدی است اصول لفظی هم مثل اصول عملی مناط ندارد حجت ندارد. ایشان میگوید نه دانستی که ظهور لفظی یعنی این اصول لفظیه مناط دارد تعبّدی نیست حجیت و اعتبارش مناط دارد حجیت و اعتبار دلالت الفاظ یعنی اصول لفظیه دلالت الفاظ یعنی اصول لفظیه، اصالة الاطلاق، اصالة العموم، اصالة الحقیقة، اصالة عدم القرینه، مناط دارد دلالت الفاظ حجیت و اعتبارش مناط دارد، چیه مناط؟ و هو الظهور العرفی، آنجا فرمود چی؟ و هو افادةُ الظن نوعی، همان است یعنی مناط دارد یعنی این که اگر شما بخواهید به ظهور اخذ بکنید باید ظهور عرفی داشته باشد ظهور عرفی یعنی چی؟ یعنی مفید ظن نوعی باشد ظن نوعی یعنی چی؟ ظهور عرفی یعنی چی؟ یعنی مفید ظن نوعی باشد، ظن نوعی یعنی چی ظهور عرفی یعنی چی؟ یعنی کلام به حیثی باشد لو خلّیة و طبعه همان است شما مطلب را از تو عبارتهای یعنی عبارتهای اینجا را با آنجا تطبیق بکنید مطلب دیگر روشن است. ظهور عرفی یعنی چی؟ یعنی لو خلّیة و طبعه انسان آن معنا به ذهنش بیاید. اینجا میگوید چی؟ میگوید ظهور عرفی این است: کلام به حیثی باشد که یحمَلُ عرفا علی ذلک المعنی یعنی اگر به عرف آن کلام عام را شما گفتید آنها حمل بر همان معنای ظاهرش بکنند ولو بواسطة القرائن المقامیة المکتنفة بالکلام. عنایت کنید آقا افعل ظهور در وجوب دارد دیگر اگر مولایی به عبدش گفت افعل این معنایش این است که یعنی یجِب این کار، پس افعل ظهور اولیش وجوب است، اما همین افعل اگر بعد از حظر واقع بشود ظهور در چی دارد؟ در اباحة، خواندیم اینها را، افعل است ظهور اولیه اش هم در وجوب است ولی همین افعلی که معنای وجوب میدهد اگر بعد از حظر واقع بشود افاده اباحه میکند، آیه اش هم اگر نظرتان باشد یک آیه میگوید: لا تقتُلُ الصید و انتُم حُرُم، آن آیه میگوید در حال احرام صید نکنید. بعد یک آیه دیگر میآید میگوید: اذا خلَلتُم فاصطادوا، اگر مُحِل شدید از احرام آمدید بیرون اصطادوا، فعل امر است ولی دلالت بر وجوب ندارد یکی از اعمال حج که صید کردن نیست میگوییم این امر هست اما امر عقیب حظر است یعنی قبلاً محذور بود ممنوع بود الان که دیگر از احرام آمدید بیرون ممنوع نیست مباح است. پس عنایت فرمودید بالقرینةِ المقامیة، افعلی که ظهور اولیه اش در وجوب است به قرینه مقام یعنی به قرینه این که بعد از حظر است افاده اباحه میکند. خلاصه شما افعل بعد از حظر را به عرف عرضه بکن همین افعلی که اگر اینجا نبود عرف از آن وجوب میفهمید همین افعل بعد از حظر را به عرف اگر عرضه بکنی از آن اباحه میفهمد. خلاصه ظهور عرفی معنایش این است یا به تعبیر آنجا ظن نوعی معنایش این است: یعنی کلام یک جوری باشد که اگر عرضه به عرف بکنی حمل بر آن معنا میکند ولو به وسیطه قرائن مقامیه، قرائن مقامیه ای که محفوف است به کلام چون آن حظری که قبلاً هست آن محفوف است یعنی آن احاطه دارد به این جمله قهرا ظهور برمیگردد به اباحه.
فلا فرقَ، ایشان میفرماید حالا که معلوم شد که مناطش افاده ظن نوعی است تعبّدی نیست ظن شخصی نیست میزان ظن نوعی است، یعنی چی؟ یعنی اگر شما یک عمومی از یک کسی شنیدید اکرمِ العلماء، العلماء جمع محلّا به لام معنایش این است که تمام علماء اعم از این که عادل باشند یا عادل نباشد اکرامشان واجب است اعم از این که شما ظن هم برایت پیدا بشود مراد این آقا یا ظن پیدا نشود، یا حتی اگر ظن برخلافش هم پیدا کنی باز اعتناء نکن، ظن غیرمعتبر، اگر آن آقا میگوید اکرمِ العلماء آن هم ظهور در وجوب همه دارد و شما ظن غیرمعتبر داری برخلاف آن عموم اعتنا نکن به این ظنت عموم کلام آن آقا را بگیر چون اگر ظن معتبر باشد عموم را از کار میاندازد، نه ظن داری که این آقا مرادش عموم نیست ولی ظنت غیرمعتبر است. پس یا این که حرفهای کلباسی است، ایشان میفرماید شخص شما باید ظن پیدا بکنی که مراد آن آقا عموم است و ظن برخلاف نباید داشته باشی والّا اگر ظن پیدا نکنی بر وفاق یا ظن داشته باشی برخلاف آن عموم اعتبار ندارد. ایشان میگوید: لا فرقَ این لا فرقَ جلو جلو ردّ آقای کلباسی است. حالا که مناط حجیت اصول لفظیه روشن شد حالا بیاییم سراغ ردّ آقای کلباسی: فلا فرقَ بین افادته الظنّ الشخصی یا به تعبیر کفایة الظن فعلی، صفحه ۵۹، را ببینید آقای آخوند میفرماید سیره عقلاییه این است که به ظهورات عمل میکنند و مشروط هم نیست به ظن فعلی، اسم کلباسی نمیآورد، و مشروط هم نیست به عدم ظن به خلاف، یک جمله ای آقا از ایشان یادم افتاد در کفایة نیست سر درس فرمودند خیلی حرف خوبی است، یک جمله ای آقای آخوند سر درس فرمودند، فرمودند: این ظهورات حجیتش هیچ شرطی ندارد والّا، عبارت خوبی است، اگر ما حجیت ظهورات را بگوییم مشروط است به ظن به مراد شخصا اِن سدَّ بابُ الاحتجاجِ الموالی علی العبید بسیار حرف جالبی است الان مولایی به عبدش گفته نظّفِ البیت، خوب نظّف فعل امر است ظهور در وجوب دارد، خانه را تمیز کن و میرود، بعد عصری میآید میبیند خانه هنوز کثیف است میگوید آقا شما چرا اینجا را تمیز نکردی؟ میگوید آقا من ظن پیدا نکردم که مراد شما وجوب است. اگر واقعا بنا بشود حجیت ظهورات مشروط باشد به ظن فعلی، خوب این عبد میگوید آقا من ظن پیدا نکردم، آقای کلباسی هم فرموده اگر انسان ظن به مراد پیدا کرد واجب است عمل بکند، من ظن به مراد پیدا نکردم. عبارت این است: لو کانَ لَو اشتَرَتَ اگر حجیت ظهورات لفظی مشروط باشد به ظن بر وفاق یا عدم ظن بر خلاف لن سدُّ باب الاحتجاجِ الموالی علی العبید، دیگر هیچ مولایی به عبدش چرا نمیتواند بگوید، نمیتواند بگوید چرا بیت را جارو نکردی؟ میگوید آقا من ظن پیدا نکردم آن هم کاریش ندارد، ولی نه این میزند تو سر عبد، تنبیه اش میکند من به تو گفتم نظّفِ البیت و نظّف هم فعل امر است ظهور در وجوب دارد ظن به مراد من پیدا نکردی کدام است؟ غرض خیلی استدلالی این را آقای آخوند این را مرحوم مشکینی در همان صحفه ۵۸، ۵۹، پیدا کنید ایشان میفرمایند: سر درس استاد ما آقای آخوند اینجوری فرمودند. علی کل حال این حرفهایی که ایشان دارد میزند آقای آخوند با یک کلمه همه را فرمودند.
فلا فرقَ، پس حالا که مناط حجّیت اصول لفظیه افاده ظن نوعی است و ظهور عرفی است دیگر این فرق نمیکند بین افادته الظنّ فعلی یا ظن شخصی فرقی نمیکند افادته آن کلام، آن کلام مفید ظن به مراد باشد و عدم افادتها، و لا و فرقی نمیکند بین وجود ظن غیر معتبر برخلاف آن کلام، چون ظن معتبر اگر باشد برخلاف آن عموم به هم میزند عموم را، ولی نه ظن غیر معتبر من پیدا کردم برخلاف آن عموم، اینها هیچ اثری ندارد در تمام این موارد خلاصه آقایی که اکرمِ العلماء را میشنوی چه ظن به مراد متکلم پیدا بکنی که مقصودش عموم است چه ظن پیدا نکنی آن عموم حجت است همه علماء را باید احترام کنی، یا حتی اگر ظن برخلافش هم پیدا کردی باز هم به این ظن اعتناء نکن طبق آن اکرمِ العلماء باید بگویی همه علماء اکرامشان واجب است. حالا دلیلت چیه؟ ایشان میگوید همان اهل لسان و همان علمایی که قبلاً خواندیم که ظواهر را حجت میدانستند همانها در اینجا فرقی نمیگذارند دلیل علی الحدّه ای ما نداریم عرض کردم آن دلیل آقای آخوند خیلی دلیل محکمی است این هم یک دلیل همان اهل لسانی که ظواهر را گفتیم برای ما حجت میکنند همان اهل لسان بین این موارد فرقی نمیگذارند میگویند ظهور کلام آن آقا حجت است شما ظن به مراد پیدا بکنی یا نکنی، چرا فرقی نمیکند؟ لانَّ ما ذکرنا من الحجّة حجت یعنی دلیل، برای این که همان دلیلی که ما دو سه روز قبل بر عمل به ظواهر برای شما گفتیم که چی بود؟ اهل لسان و علماء اتّفاق اهل لسان و علماء، اتفاق اهل لسان و اجماع علماء، همان دلیلی که از نظر اهل لسان و علماء بر عمل به ظواهر اقامه کردیم همان دلیل جارٍ فی جمیع الصور المذکورة در تمام این صور مذکوره همان اهل لسان به شما میگویند باید طبق آن ظهور عمل بکنید.
خوب یک نفر میخواهد یک اشکالی بکند، یک نفر آمده به ما میگوید آقا این حرفی که شما دارید میزنید با عمل علمای ما خارجا میبینیم مغایر است، شما میگویی اگر ظن به مراد هم پیدا نکردی ظن برخلافش هم پیدا کردی، ظن غیرمعتبر، باز هم اعتناء نکن به آن ظهور عمل بکن، و حال آن که خارجا ما میبینیم علمای ما غیر از این عمل میکنند. ببینید آقا اکرمِ العلماء فرض کنید این یک روایت است خبر واحد است که امام فرموده مثلاً اکرمِ العلماء، خوب اکرم فعل امر است ظهور در وجوب دارد علماء هم جمع محلّا به لام است ظهور در عموم، معنایش این است که تمام علماء واجبُ الاکرام هستند. فرض کنید که این روایت است ولی از آن طرف،
[انواع شهرت]
این را اول عرض بکنم ما سه جور شهرت داریم: شهرت روایی، شهرت عملی، شهرت فتوایی، شهرت روایی و شهرت عملی حجت است، خود بمشتَحَر بینَ اصحابین، غرض شهرت روایی و شهرت عملی اگر عمل کردند علماء به یک روایتی این شهرت عملی معتبر است. اما شهرت فتوایی چی؟ شهرت فتوایی معتبر نیست، الان مشهور از علمای زمان ما نماز جمعه را واجب میدانند، حالا بر من واجب است که مقلّدشان نیستم نماز جمعه را بخوانم؟ نه، شهرت فتوایی که حجت نیست یعنی آن آقایانی که فتوی میدهند برای مقلّدینشان بله حجت است، الان مشهور از فقهای زمان ما فتوی میدهند به وجوب نماز جمعه پس شهرت فتوایی است ولی این اعتبار ندارد یعنی برای غیر مقلّدین، والّا هر کدام از آن آقایان برای مقلّدینشان واجب است عمل بکنند ولی میخواهیم بگوییم این دلیل معتبری نیست که ما هم که مقلّد آن آقا مثلاً نیستیم به او عمل بکنیم. به این میگویند شهرت فتوایی البته در جای خودش مفصّل میخوانیم شهرت فتوایی معتبر نیست خوب. یک روایت آمده میگوید اکرمِ العلماء ظهورش در این است که تمام علماء واجبُ الاکرام هستند میخواهد عادل باشد میخواهد فاسق باشد، از اینطرف مشهور از علماء گفتند نخیر عالم عادل فقط اکرامش واجب است عالم فاسق اکرامش واجب نیست، ببینید ظن غیرمعتبر داریم برخلاف عموم، شهرت فتوایی ظن غیرمعتبر است عموم آن خبر میگوید همه علماء واجبُ الاکرام هستند جمع محلّا به لام است، ولی مشهور از علماء آمدند گفتند نه عالم فاسق اکرامش واجب نیست تخصیص زدند، یعنی این شهرت آمده عموم آن اکرمِ العلماء را تخصیص زده، آیا این ظن غیرمعتبر بر خلاف آن عموم ضربه ای وارد میکند؟ نه، چرا؟ چون ما گفتیم چی؟ ما گفتیم ظن غیرمعتبر هم داشته باشیم برخلاف آن عموم اعتناء نکن آن عموم برایت حجت است حالا یک نفر شاهد آورده از خارج ما میبینیم علماء در این خبر تأمّل میکنند به این خبر عمل نمیکنند که میگویند اکرام همه واجب است چرا؟ برای این که شهرت برخلاف این است خوب شهرت هم که ظن غیرمعتبر است پس این برخلاف حرف شما است شما گفتید ظن غیرمعتبر هم برخلاف اصول داشته باشیم اعتناء نکن خوب اینجا الان شهرت ظن غیرمعتبر است برخلاف آن دلیل، پس چطور علماء توقف کردند چرا علماء به این روایت عمل نمیکنند که میگوید اکرام همه علماء واجب است؟ پس معلوم میشود ظن غیرمعتبر جلوی عموم را میگیرد. ما گفتیم چی؟ گفتیم ظن غیرمعتبر جلوی عموم را نمیگیرد عموم به حال خودش باقی است به آن ظن اعتنا نکن، این حرف ما، اشکال چیه؟ ما میبینیم علمای ما در این اکرمِ العلمایی که ما مثال زدیم شهرت برخلافش است تأمّل میکنند یعنی به ظهور این عموم عمل نمیکنند. پس معلوم میشود شهرت با این که ظن غیرمعتبر است جلوی عمومات را میگیرد. این اشکال، جواب این است که: نخیر همین اینجا هم اشکالی بر ما نیست الان جواب میدهیم.
عنایت بفرمایید: و ما ربما این مبتدا، خط بعد فلیس خبرش،
ـ سؤال:...
ـ شهرت فتوایی را عرض کردیم، عرض کردیم این را برای همین گفتم سه جور شهرت داریم: شهرت روایی و عملی که حجت است، این مثالی را که ما زدیم شهرت فتوایی است الان مشهور از علماء فرض بکنید آمدند گفتند فرض بکنید اکرام عالم فاسق حرام است، عالم عادل اکرامش واجب است. این الان شهرت فتوایی است، از آنطرف روایت میگوید چی؟ میگوید اکرمِ العلماء، ظهورش میگوید همه علماء چه عادل باشند و چه فاسق. اینجا الان ظن غیرمعتبر داریم برخلاف آن عموم، خوب ما گفتیم چی؟ گفتیم اعتناء نکن به این ظن باز هم به آن عموم عمل بکن اما خارجا ما نگاه میکنیم علماء به این خبر عمل نمیکنند، یعنی این ظنی که برخلاف آن عموم است به این ظن اعتناء قائل شدند و به آن خبری که دلالت بر عموم دارد عمل نمیکنند. پس معلوم میشود ظن غیرمعتبر برخلاف عموم جلوی عموم را میگیرد، این اشکال جواب میدهیم ما.
این قُلتُ است ان قلت مقدّر است آقای شیخ انصاری این حرفی که شما زدید با عمل خارجی فقها جور در نمیآید شما گفتید ظن غیرمعتبر هم برخلاف عموم بود اعتناء نکن و حال آن که ما میبینیم علماء اعتنا کردند ظن غیرمعتبر برخلاف یک خبر عمومی اگر باشد به این خبر عمومی عمل نمیکنند بلکه طرحش میکنند. این معلوم میشود برای این است که ظن غیرمعتبر اگر برخلاف یک عمومی باشد آن عموم را از بین میبرد. ایشان میگوید نخیر این هم اینطوری نیست، آن چیزی که شما دیدید آن چیز کدام است؟ که ربما یظهر من العلماء که از علماء و فقها ما دیدیم که توقف میکنند، در چی؟ در عمل به خبر صحیح لمخالف لفتوی المشهور، خبر صحیحمان کدام بود روی مثالی که ما زدیم مثلاً اکرم العلماء فرض بکنید، روی خبر مشهور چی بود؟ حرمت اکرام علمای فاسق، یعنی شهرت الان برخلاف عموم آن خبر است خوب ما میبینیم علماء در این خبر توقف میکنند طبق این خبر فتوی نمیدهند که اکرام همه علماء واجب است بلکه این خبر را طرحش میکنند میگویند این خبر را بیندازید دور، این پس معلوم میشود ظن غیرمعتبر میتواند جلوی عموم عام را بگیرد این اشکال، بلکه نه تنها توقف میکنند اصلاً طرحش میکنند این خبری که صحیح هم هست ولی برخلاف عمومش فتوای مشهور است این را توقف میکنند یا طرحش میکنند. معَ اعترافهم با این که اعتراف دارند که شهرت فتوایی هم حجت نیست، با این که اعتراف دارند شهرت فتوای حجت نیست ولی به این شهرت فتوایی عمل میکنند و از عموم آن عام دست برمیدارند. پس معلوم میشود ظن غیرمعتبر جلوی عمومات و اصول لفظیه را میگیرد اما آن چیزی که شما اشکال میکنید فلیسَ ایشان میفرماید لیسَ،
[دو حیثیت خبر]
عنایت بفرمایید آقا خبر دو تا حیثیت دارد یک حیثیت سندی و صدوری و یک حیثیت دلالتی، هر خبری که به دست ما میرسد دو تا حیثیت دارد یک حیثیت سندی که اصلاً ببینیم صادر از معصوم هست یا نه، یک دانه هم حیثیت دلالتی که دلالت بر چی میکند. ایشان میفرماید: بله همین طور است علماء در خارج توقف میکنند به این خبر عمل نمیکنند اما از نظر این عمل نمیکنند که آن شهرت سند این را خدشه دار میکند. آخر اگر شنیده باشید میگویند عمل مشهور به یک روایت ولو ضعیف هم باشد جابر است، جبران ضعفش را میکند. اعراض مشهور موهن است یعنی اگر یک خبر صحیح هم باشد مشهور از آن اعراض کنند بر طبقش فتوی ندهند آن خبر سندش میرود زیر سؤال. ایشان میگوید بله قبول داریم که فقهای ما تأمّل میکنند این خبر را میگذارند کنار ولی از نظر صدورش است به خاطر این که علمای مشهور از این اعراض کردند آن اعراض مشهور صدور این را زیر سؤال میبرد والّا به دلالتش لطمه ای نمیزند. لذا همین اکرمِ العلماء اگر متواتر بود یعنی از پنج شش طریق این اکرمِ العلماء برای ما ثابت میشد آنجا ردّ نمیکنند، پس اگر هم میبینید خبر را طرحش میکنند نه این که حیثیت دلالتیش خدشه دار میشود، نه هنوز هم اکرمِ العلماء دلالتش قوی است دلالت بر عموم میکند و این شهرت برخلاف ابدا نمیتواند دلالت عموم را خراب بکند. پس چرا علماء عمل نمیکنند؟ چون که مخالفت اینها با این خبر کاشف از این است که صدور این خبر یک عیبی دارد و خلاصه این شهرت اگر مخالفا اگر ضربه به این خبر میزند برای این که ضربه به سندش میزند عمل نمیکنند طرح میکنند میگویند برای این که ما نمیدانیم این صادر از معصوم است یا نه؟ لذا همین خبر اگر متواتر باشد یعنی خبر قطعی السند به دست ما برسد که اکرمِ العلماء، آنجا اصلاً به شهرت اعتناء نمیکنند، چرا؟ برای این که خبر متواتر است قطعی الدلالة است یعنی قطعی السند است قطعی الدلالة هم که هست. پس نتیجتا این توقف علماء ایرادی بر ما حساب نمیشود ایشان میفرماید: فلیس همین طور است علماء طرح میکنند این خبری را که برخلاف دلالت مشهور است اما لیسَ من جهة مزاحمة الشهرة لدلالة الخبر دلالت را که خدشهدار نمیکند یعنی ولو مشهور بگویند علمای فاسق اکرامشان حرام است باز هم اکرمِ العلماء به حال خودش هست به ما میگوید اکرام علماء واجب است اعم از این که عادل باشند یا فاسق. ببینید این مزاحمتی که از ناحیه شهرت میآید لیسَ لدلالة الخبر الصحیح دلالت کدام است؟ من عموم او اطلاق، یعنی این شهرت مخالفه عموم و اطلاق او را به هم نمیزند دلالت آن خبر را بر عموم به هم نمیزند. بل من جهة مزاحتها للخبر من حیث السند من حیث الصدور، این مخالفت اینها صدور این خبر را زیر سؤال میبرد چون که اعراض کردند این اعراض موهن است یعنی کانَّ صدور این خبر خدشه دار میشود پس منافات با حرف ما ندارد، ما گفتیم چی؟ الان این ظن برخلاف او اصلاً دلالت آن را به هم نمیزند باز هم العلماء دلالت دارد بر کلّ علماء اگر اینها ضرر میزند به این خبر برای این که مخالفت اینها صدور و سند آن خبر را زیر سؤال میبرد لذا ایشان میفرماید پس هیچ منافاتی با حرف ما ندارد همین الانش هم اکرمِ العلمایی که تو این خبر هست معنایش افاده عموم است و دلالت بر عموم میکند و اصلاً دلالتش لطمه ای وارد نمیشود به خاطر مخالفت مشهور، اگر لطمه ای به این خبر میخورد به خاطر این است که سندش و صدورش زیر سؤال میرود و خلاصه مطلب اگر مزاحمتی هست از حیثیت صدوری است نه از حیثیت دلالی که منافات با حرف ما باشد.
حالا جهتش چیه؟ چرا خبری که مشهور به آن خبر عمل نکنند آن خبر سندش زیر سؤال میرود؟ بناءً ایشان میگوید سرّش این است: ما دلّ من الدلیل آن ادلّه ای که دلالت دارد بر حجیت خبر واحد مثلاً آیه نباء، ما ادلهای داریم بر حجیت خبر واحد که یکیش آیه نباء است، آن آیه نبایی که خبر واحد را برای ما حجت میکند من حیثُ السند چون آیه نباء میگوید یک عادل یعنی اگر یک سند عادلی به دست شما رسید خبرش حجت است، این آیه نباء که خبر صحیح و سند را برای ما حجت میکند این لا یشمل المخالف للمشهور خبری که مخالف با مشهور است این همان جملهای است که میگویند اعراض مشهور موهن است یعنی ولو خبر صحیح هم باشد آن اعراض مشهور آن را از بین میبرد. ایشان میفرماید: آیه نبایی که خبر عادل را برای ما حجت میکند شامل خبرهای مخالف للمشهور نمیشود خبرهایی که مشهور با آن مخالف نیستند آیه نباء حجت میکند، این خبر چون که مخالف مشهور است و مشهور اعراض کردند مشمول ادله حجیت خبر واحد نمیشود. شاهدش هم این است: اگر همین خبر متواتر باشد دیگر علماء توقف نمیکنند چون دلالتش که لطمه ای نخورده سندش هم اگر متواتر میشود، میشود قطعی السند به این خبر عمل میکنند و اصلاً طرحش نمیکنند و لذا لا یتأمّلون فقها فی العمل بظواهر الکتاب و السنّة المتواترة اذا عارضها الشهرة اگر شهرت با آن خبرهای متواتر معارضه کرد اصلاً تأمّل نمیکنند یعنی اعتناء نمیکنند به این مخالفت مشهور طبق عموم آن خبر عمل میکنند.
فتأمّل پس اگر میبینید فقها تأمّل میکنند در خبر واحد مخالف لفتوی المشهور انّما هو آن تأمّل، آن
تأمّل زمانی است که خالفتَ الشهرة نفسَ الخبر اگر آن مخالفت شهرت نفس خبر یعنی صدور خبر را از آن جهت مزاحمت بکند خوب بله تأمل میکنند. اما لا عمومه او اطلاقه اصلاً تأمّل نمیکنند اگر شهرت مزاحم با عموم و اطلاق باشد. فلا یتأمّلون پس علمای ما تأمل نمیکنند در عموم آن عام، زمانی که شهرت بر تخصیص باشد یعنی اگر شهرت فتوایی میگفتند علمای فاسق اکرامشان حرام است فقط علمای عادل اکرامشان واجب است، اگر شهرت فتوایی، شهرت همان شهرت فتوایی است، اگر شهرت فتوایی قائم شد بر تخصیص شما اعتنا نکن باز هم به عموم آن عام عمل بکن منتهی اگر خبر واحد باشد این مخالفت شهرت آن صدور آن را زیر سؤال میبرد این هم منافات با حرف ما ندارد، ما از اول گفتیم چی؟ گفتیم این اکرمِ العلماء ظهور در عموم دارد شما ظن برخلافش هم که داشته باشی آن دلالت عمومیش به هم نمیخورد، اینجا هم همین طور باز هم میگوییم آن دلالتش به هم نمیخورد اگر آن خبر را میگذارند کنار و به آن عمل نمیکنند برای این حیثیت صدورش زیر سؤال رفته.