درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۱۰۱: حجیت ظواهر برای غیر مقصودین به افهام ۸

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه صاحب معالم به مناسبت بحث حجیت خبر واحد یک جمله ‏ای فرمودند و آن این است که ظهورات کتاب با ظهورات سنّت فرقی ندارند هر دو آنها ظنی الدلالة است با این تفاوت که روایات و سنّت هم سندش ظنی است و هم دلالتش ظنی است ولی قرآن سندش قطعی است ولی دلالت‌هایش ظنی است ظهوراتش را می‏گوییم آخر بعضی‏ها می‏گویند این حرفها چیه که شما می‏زنید دیگر قرآن هم که دارید از حجیت می‏اندازید، نه ظهوراتش والّا نصوصش که به جای خودش قطعی است. خُلقَ لکم ما فی الارض جمیعا این ظهور است دیگر این ظهورات قرآن عین ظهورات روایات ظنی الدلالة هستند، بله سندش قطعی است اما دلالت ظهورات ظنی است. وقتی ایشان این ادعا را می‏کنند مستشکل آمد گفت نه این حرف را نزنید برای این که ظهورات قرآن هم عین سندش قطعی است چطور سندش قطعی است دلالتش هم قطعی است چرا؟ چون متکلمش حکیمی است مثل شخص پروردگار که اگر شخص حکیم عرض کردیم حالا حکیم‏‌های متعارف شارع که به جای خود، شارع مقدس حکیم اگر یک حرفی بزند مثلاً اقمیواالصلاة که ظهور در وجوب دارد چون فعل امر ظهور در وجوب دارد و قرینه ‏ای هم نیاورد بر عدم وجوب آدم قطع پیدا می‏کند که این اقیموا دلالتش قطعی است بر وجوب صلاة، این اشکال را کرد. ایشان فرمودند این اشکال را نکن جوابت را می‏دهیم قرآن از قبیل کتب مصنّفه اگر بود برای همه حجت بود ظواهرش از باب ظن خاص تا انقراض عالم، ولی نه از قبیل خطابات مشافهی است حالا که از قبیل خطابات مشافهی است فقط مشافهین مأمور هستند و مخاطب هستند و آن مشافهین یعنی موجودین در صدر نزول آیه آنها مشافهه هستند آنها می‏توانند از باب ظن خاص اخذ به ظواهر کتاب بکنند اگر هم می‏بینید ما می‏کنیم از باب اشتراک در تکلیف است والّا برای ما جایز نیست اخذ به ظهورات کتاب بکنیم اگر هم شما نگاه می‏کنید که ما می‏کنیم چون اجماع و ضرورة است از باب اشتراک در تکلیف با آنها ما هم اخذ به ظاهر می‏کنیم آن هم در صورتی که چی؟ خبری برخلافش نباشد، قدر متیقّنی که در آخر سر گفتیم می‏خواهم همین جا بگویم: ما ظهورات برایمان حجت نیست ظهورات قرآن فقط برای موجودین حجت بوده اگر هم ما به ظهورات قرآن عمل می‏کنیم از باب اشتراک در تکلیف است آن هم آنجایی که خبر برخلافش نباشد یعنی الان ما به خُلقَ لکم ما فی الارض جمیعا نمی‏توانیم تمسّک بکنیم بگوییم چرا حلال است درست است اجماع و ضرورة داریم ما با آنها مشترک هستیم در تکلیف اما قدر متیقّن از آن اجماع و ضرورة این است که خبر نداشته باشیم برخلافش و ما خبر داریم یعنی صد سال بعد از نزول این آیه حضرت صادق فرموده یحرُمُ عصیر عنبی، پس ما اگر هم از باب اشتراک در تکلیف به ظهورات قرآن عمل می‏کنیم در آنجایی است که خبری برخلاف آن ظاهر نباشد والّا اگر خبری برخلاف آن ظاهر باشد اخذ به ظهورش هم نمی‏توانیم بکنیم، آن اجماع و ضرورة قدر متیقّنش مال آنجایی است که خبر برخلاف او نباشد. خلاصه مطلب مخاطبین این آیه و عمومات قرآن آن مقصودین و موجودین صدر اسلام بودند برای ما از باب ظن خاص حجت نیست چرا؟ برای این که احتمال دارد عموماتی که آن موقع پیغمبر فرموده یک قرائنی بین ایشان و مسلمانها بوده آنها از این قرائن راهنمایی شدند که مقصود از آن ظهورات ظاهرش مراد نیست، خوب آن قرینه از دست ما رفته همیشه که قرائن متّصله نیست بسیاری از اوقات قرائن منفصله است پس احتمالش هست احتمال این است که شارع آن قرائنی که آن روز گفته قرائن حالیه ‏ای بوده و آنها مقصود را فهمیدند و آن قرائن فعلاً از دست ما رفته بنابراین ما نمی‏توانیم اخذ به این ظهورات بکنیم ممکن است یک قرائنی بوده که اینها فهمیدند که ظاهر این مراد نیست آن قرینه الان از نظر ما مخفی است اخذ به این ظاهر نمی‏توانیم بکنیم و حینئذٍ یستوی همین احتمالش را که بدهیم که ظواهر کتاب یک قرائن منفصله‏ای داشته که از دست ما رفته احتمالش کافی است در این که ظواهر کتاب هم عین ظواهر سنّت ظنی الدلالة باشد. این خلاصه درس گذشته.

۲

عدم فرق در حجیت ظواهر بین اینکه مفید ظن به مراد باشد یا نه

ثمّ انّک قد عرفت: یک مطلبی را ایشان آقا دو سه هفته قبل گفتند و دو سه سال بعد هم می‏گویند سطر آخر صفحه ۱۸۰، این مطلبی را که امروز می‏خواهیم بخوانیم دو سه هفته قبل یک بار ایشان گفتند و دو سه سال بعد هم یک بار دیگر می‏گویند با یک عبارت، امروز همان مطلب تکرار می‏شود با عبارتهای مختلف. پس مطلبی که دو سه هفته پیش گفتیم و همان مطلب را دو سه سال بعد با همان عبارت می‏گوییم همان مطلب را امروز می‏خواهیم عبارتش را عوض کنیم، پس توجه داشته باشید درس امروز را دو سه هفته پیش خواندیم دو سه سال بعد هم سطر آخر صفحه ۱۸۰، می‏خوانیم، امروز همان مطلب است ولی عبارت عوض شده حالا مطرح می‏کنم روشن می‏شود.

نظرتان است ما گفتیم دو جور اصول ما داریم: اصول عملیه، اصول لفظیه، اصول عملیه چی بود؟ اصالة البرائة، اصالة التخییر، اصالة الاحتیاط، اصالة الاستصحاب، اینها اصول عملیه ما است که در مقام عمل اگر ما دلیل نداشته باشیم به این اصول عملیه مراجعه می‏کنیم. در مقابل این اصول عملیه اصول لفظیه ما داریم: اصالة الاطلاق، اصالة العموم، اصالة الحقیقة، اصالة عدم القرینه، اینها را هم بهش می‏گویند اصول لفظیه. اصول عملیه چرا حجت است؟ مناط ندارد تعبدا، چرا شارع مشکوک الحلّیه‏‌ها را می‏گوید اصالة البرائة؟ نمی‏دانیم. چرا شما اگر یک ساعت پیش وضودار بودی شارع می‏گوید باز هم بگو وضوداری؟ نمی‏دانیم. تعبّد معنایش این است اصول عملیه تعبد محض است چرا شارع گفته مشکوکها حلال است؟ ما نمی‏دانیم. چرا شارع می‏گوید اگر یک چیزی قبلاً بود باز هم بگو هست چرا گفته؟ خبر نداریم. پس اصول عملیه حجیتش تعبّدی است یعنی مناطی ندارد علتی ندارد.

اصول لفظیه چی؟ از سید مرتضی سؤال بکنی می‏گوید اصول لفظیه هم مثل اصول عملیه است، نظرتان آمد بحث را؟ سید مرتضی اگر از ایشان سؤال بکنید می‏گوید اصول لفظیه هم عین اصول عملیه است یعنی ما چرا به اصالة العموم باید عمل کنیم؟ چرا ندارد تعبد است. پس این از نظر سید مرتضی اصول لفظیه عین اصول عملیه اعتبارش تعبد محض است و اصلاً مناطی و علّتی ندارد. حالا ایشان را رها کنید حرف ایشان تمام نیست، دیگران می‏گویند نه مناط دارد این غیر از اصول عملیه است اصول عملیه مناطی ندارد تعبد محض است، اصول لفظیه مناطی دارد اعتبارش یعنی علتی دارد اعتبارش، علتش چیه؟ افاده ظن، این ظهور لفظیه مفید ظن است یعنی وقتی یک کسی می‏گوید رأیتُ اسدً قرینه‏ای نمی‌‏آورد برای این که مقصودش حیوان مفترس یا غیر حیوان مفترس ما ظن به مرادش پیدا می‏کنیم یا اگر کسی بگوید اکرمِ العلماء ظهورش در این است که اکرام همه علماء واجب است ما این آقایی که می‏گوید اکرمِ العلماء ظن به مرادش پیدا می‏کنیم یعنی ظن حاصل می‏کنیم که مرادش از این العلماء کل علماء است اعم از این که عادل باشند یا نباشند. پس مناط دارد اصول لفظیه حجیتش مناط دارد و افاده ظن است. حالا چه ظنی؟ کلباسی می‏فرمود: ظن شخصی که حالا آن روز من از خارج گفتم هنوز هم نرسیدیم به اسم ایشان تا برسیم، مرحوم کلباسی می‏فرماید حجیت اصول لفظیه مناطش افاده ظن است ولی افاده ظن شخصی، تو کفایة اگر مراجعه کنیم فعلی دارد غرض اگر جایی فعلی می‏بینید همان شخصی است، صفحه ۵۹ کفایة را ببینید که آن روز هم آدرس دادیم، ایشان می‏فرماید که خلاصه از باب افاده ظن شخصی یعنی چی؟ یعنی اگر شما گفتید رأیتُ اسدً شخص من باید ظن پیدا کنم که مراد شما از این اسد حیوان مفترس است تا اصالة الحقیقة جاری بکنم و بگویم این آقا مرادش از اسد حیوان مفترس است، شخص من یعنی شخص من اگر بخواهم اصالة الحقیقة جاری کنم و این کلام شما را حمل بر معنای حقیقی‏اش پیدا بکنم باید ظن به مراد شما برای من حاصل بشود ظن به وفاق این ظاهر به دست من بیاید من ظن پیدا کنم که شما مرادت این است تا بتوانم اخذ به ظاهرش کنم. ایشان هم حرفش ناتمام است، مشهور می‏گویند چی؟ مناط دارد مناطش هم افاده ظن است ولی نه ظن شخصی ظن نوعی، ظن نوعی را آن روز معنا کردیم یعنی چی؟ یعنی شأنیت افاده ظن در آن باشد الان اگر متکلمی به شما گفت اکرمِ العلماء، شما هم عزیزی می‏دانی العلماء جمع محلّا به لام است و افاده عموم می‏کند ظاهرش برایت ظن پیدا می‏شود نوعا یعنی نوعا اگر یک کسی اکرمِ العلماء را بشنود ظن برایش حاصل می‏شود یعنی شأنیت معنای ظن نوعی این است یعنی شأنیت این را دارد برای نوع مردم که ظن به مراد متکلم آدم پیدا بکند ولو ظن به مرحله فعلیت هم نرسد یعنی همین قدر که شأنیت این را داشت که افاده ظن نوعی بکند این کفایت می‏کند ولو ظن فعلی برای شخص من پیدا نشود.

پس همان حرفها را امروز دوباره می‏خواهیم تکرار کنیم، آن روز مثلاً گفتیم اصول لفظیه، امروز می‏گوید دلالة الفاظ، آن روز گفتیم مناطش افاده ظن نوعی است، امروز می‏گویید مناطش ظهور عرفی است، ببینید همانها است منتهی عبارتها عوض شده آن روز ایشان ظن نوعی را معنی کرد ظن نوعی این است که لو خُلّیة و طبعهَ شأنیت افاده ظن داشته باشد، امروز عبارت را عوض کرده می‏گوید ظهور عرفی این است که عرف وقتی آن کلام را بشنود ظن برایش حاصل بشود. خلاصه مطلبی است دو سه هفته پیش یک بار خواندیم دو سه سال بعد هم یک بار می‏خوانیم با یک عبارت همان مطلب را امروز می‏خواهیم بخوانیم با یک عبارتهای مختلفی.

حالا عنایت بفرمایید، انّک قد عرفتَ، کی؟ دو سه هفته پیش که گفتیم توجیه می‏خواستیم بکنیم تفصیل میرزای قمی را این مطلب امروز را آن روز با یک عبارتهایی گفتیم و آن این است: که مناط حجیت، ببینید سید مرتضی رفت کنار چون او مناطی نیست او می‏گوید تعبّدی است اصول لفظی هم مثل اصول عملی مناط ندارد حجت ندارد. ایشان می‏گوید نه دانستی که ظهور لفظی یعنی این اصول لفظیه مناط دارد تعبّدی نیست حجیت و اعتبارش مناط دارد حجیت و اعتبار دلالت الفاظ یعنی اصول لفظیه دلالت الفاظ یعنی اصول لفظیه، اصالة الاطلاق، اصالة العموم، اصالة الحقیقة، اصالة عدم القرینه، مناط دارد دلالت الفاظ حجیت و اعتبارش مناط دارد، چیه مناط؟ و هو الظهور العرفی، آنجا فرمود چی؟ و هو افادةُ الظن نوعی، همان است یعنی مناط دارد یعنی این که اگر شما بخواهید به ظهور اخذ بکنید باید ظهور عرفی داشته باشد ظهور عرفی یعنی چی؟ یعنی مفید ظن نوعی باشد ظن نوعی یعنی چی؟ ظهور عرفی یعنی چی؟ یعنی مفید ظن نوعی باشد، ظن نوعی یعنی چی ظهور عرفی یعنی چی؟ یعنی کلام به حیثی باشد لو خلّیة و طبعه همان است شما مطلب را از تو عبارتهای یعنی عبارتهای اینجا را با آنجا تطبیق بکنید مطلب دیگر روشن است. ظهور عرفی یعنی چی؟ یعنی لو خلّیة و طبعه انسان آن معنا به ذهنش بیاید. اینجا می‏گوید چی؟ می‏گوید ظهور عرفی این است: کلام به حیثی باشد که یحمَلُ عرفا علی ذلک المعنی یعنی اگر به عرف آن کلام عام را شما گفتید آنها حمل بر همان معنای ظاهرش بکنند ولو بواسطة القرائن المقامیة المکتنفة بالکلام. عنایت کنید آقا افعل ظهور در وجوب دارد دیگر اگر مولایی به عبدش گفت افعل این معنایش این است که یعنی یجِب این کار، پس افعل ظهور اولیش وجوب است، اما همین افعل اگر بعد از حظر واقع بشود ظهور در چی دارد؟ در اباحة، خواندیم اینها را، افعل است ظهور اولیه‏ اش هم در وجوب است ولی همین افعلی که معنای وجوب می‏دهد اگر بعد از حظر واقع بشود افاده اباحه می‏کند، آیه ‏اش هم اگر نظرتان باشد یک آیه می‏گوید: لا تقتُلُ الصید و انتُم حُرُم، آن آیه می‏گوید در حال احرام صید نکنید. بعد یک آیه دیگر می‏آید می‏گوید: اذا خلَلتُم فاصطادوا، اگر مُحِل شدید از احرام آمدید بیرون اصطادوا، فعل امر است ولی دلالت بر وجوب ندارد یکی از اعمال حج که صید کردن نیست می‏گوییم این امر هست اما امر عقیب حظر است یعنی قبلاً محذور بود ممنوع بود الان که دیگر از احرام آمدید بیرون ممنوع نیست مباح است. پس عنایت فرمودید بالقرینةِ المقامیة، افعلی که ظهور اولیه‏ اش در وجوب است به قرینه مقام یعنی به قرینه این که بعد از حظر است افاده اباحه می‏کند. خلاصه شما افعل بعد از حظر را به عرف عرضه بکن همین افعلی که اگر اینجا نبود عرف از آن وجوب می‏فهمید همین افعل بعد از حظر را به عرف اگر عرضه بکنی از آن اباحه می‏فهمد. خلاصه ظهور عرفی معنایش این است یا به تعبیر آنجا ظن نوعی معنایش این است: یعنی کلام یک جوری باشد که اگر عرضه به عرف بکنی حمل بر آن معنا می‏کند ولو به وسیطه قرائن مقامیه، قرائن مقامیه ‏ای که محفوف است به کلام چون آن حظری که قبلاً هست آن محفوف است یعنی آن احاطه دارد به این جمله قهرا ظهور برمی‏گردد به اباحه.

فلا فرقَ، ایشان می‏فرماید حالا که معلوم شد که مناطش افاده ظن نوعی است تعبّدی نیست ظن شخصی نیست میزان ظن نوعی است، یعنی چی؟ یعنی اگر شما یک عمومی از یک کسی شنیدید اکرمِ العلماء، العلماء جمع محلّا به لام معنایش این است که تمام علماء اعم از این که عادل باشند یا عادل نباشد اکرامشان واجب است اعم از این که شما ظن هم برایت پیدا بشود مراد این آقا یا ظن پیدا نشود، یا حتی اگر ظن برخلافش هم پیدا کنی باز اعتناء نکن، ظن غیرمعتبر، اگر آن آقا می‏گوید اکرمِ العلماء آن هم ظهور در وجوب همه دارد و شما ظن غیرمعتبر داری برخلاف آن عموم اعتنا نکن به این ظنت عموم کلام آن آقا را بگیر چون اگر ظن معتبر باشد عموم را از کار می‌‏اندازد، نه ظن داری که این آقا مرادش عموم نیست ولی ظنت غیرمعتبر است. پس یا این که حرف‌های کلباسی است، ایشان می‏فرماید شخص شما باید ظن پیدا بکنی که مراد آن آقا عموم است و ظن برخلاف نباید داشته باشی والّا اگر ظن پیدا نکنی بر وفاق یا ظن داشته باشی برخلاف آن عموم اعتبار ندارد. ایشان می‏گوید: لا فرقَ این لا فرقَ جلو جلو ردّ آقای کلباسی است. حالا که مناط حجیت اصول لفظیه روشن شد حالا بیاییم سراغ ردّ آقای کلباسی: فلا فرقَ بین افادته الظنّ الشخصی یا به تعبیر کفایة الظن فعلی، صفحه ۵۹، را ببینید آقای آخوند می‏فرماید سیره عقلاییه این است که به ظهورات عمل می‏کنند و مشروط هم نیست به ظن فعلی، اسم کلباسی نمی‏آورد، و مشروط هم نیست به عدم ظن به خلاف، یک جمله ‏ای آقا از ایشان یادم افتاد در کفایة نیست سر درس فرمودند خیلی حرف خوبی است، یک جمله‏ ای آقای آخوند سر درس فرمودند، فرمودند: این ظهورات حجیتش هیچ شرطی ندارد والّا، عبارت خوبی است، اگر ما حجیت ظهورات را بگوییم مشروط است به ظن به مراد شخصا اِن سدَّ بابُ الاحتجاجِ الموالی علی العبید بسیار حرف جالبی است الان مولایی به عبدش گفته نظّفِ البیت، خوب نظّف فعل امر است ظهور در وجوب دارد، خانه را تمیز کن و می‏رود، بعد عصری می‏آید می‏بیند خانه هنوز کثیف است می‏گوید آقا شما چرا اینجا را تمیز نکردی؟ می‏گوید آقا من ظن پیدا نکردم که مراد شما وجوب است. اگر واقعا بنا بشود حجیت ظهورات مشروط باشد به ظن فعلی، خوب این عبد می‏گوید آقا من ظن پیدا نکردم، آقای کلباسی هم فرموده اگر انسان ظن به مراد پیدا کرد واجب است عمل بکند، من ظن به مراد پیدا نکردم. عبارت این است: لو کانَ لَو اشتَرَتَ اگر حجیت ظهورات لفظی مشروط باشد به ظن بر وفاق یا عدم ظن بر خلاف لن سدُّ باب الاحتجاجِ الموالی علی العبید، دیگر هیچ مولایی به عبدش چرا نمی‏تواند بگوید، نمی‏تواند بگوید چرا بیت را جارو نکردی؟ می‏گوید آقا من ظن پیدا نکردم آن هم کاریش ندارد، ولی نه این می‏زند تو سر عبد، تنبیه ‏اش می‏کند من به تو گفتم نظّفِ البیت و نظّف هم فعل امر است ظهور در وجوب دارد ظن به مراد من پیدا نکردی کدام است؟ غرض خیلی استدلالی این را آقای آخوند این را مرحوم مشکینی در همان صحفه ۵۸، ۵۹، پیدا کنید ایشان می‏فرمایند: سر درس استاد ما آقای آخوند اینجوری فرمودند. علی کل حال این حرفهایی که ایشان دارد می‏زند آقای آخوند با یک کلمه همه را فرمودند.

فلا فرقَ، پس حالا که مناط حجّیت اصول لفظیه افاده ظن نوعی است و ظهور عرفی است دیگر این فرق نمی‏کند بین افادته الظنّ فعلی یا ظن شخصی فرقی نمی‏کند افادته آن کلام، آن کلام مفید ظن به مراد باشد و عدم افادتها، و لا و فرقی نمی‏کند بین وجود ظن غیر معتبر برخلاف آن کلام، چون ظن معتبر اگر باشد برخلاف آن عموم به هم می‏زند عموم را، ولی نه ظن غیر معتبر من پیدا کردم برخلاف آن عموم، اینها هیچ اثری ندارد در تمام این موارد خلاصه آقایی که اکرمِ العلماء را می‏شنوی چه ظن به مراد متکلم پیدا بکنی که مقصودش عموم است چه ظن پیدا نکنی آن عموم حجت است همه علماء را باید احترام کنی، یا حتی اگر ظن برخلافش هم پیدا کردی باز هم به این ظن اعتناء نکن طبق آن اکرمِ العلماء باید بگویی همه علماء اکرامشان واجب است. حالا دلیلت چیه؟ ایشان می‏گوید همان اهل لسان و همان علمایی که قبلاً خواندیم که ظواهر را حجت می‏دانستند همانها در اینجا فرقی نمی‏گذارند دلیل علی الحدّه ‏ای ما نداریم عرض کردم آن دلیل آقای آخوند خیلی دلیل محکمی است این هم یک دلیل همان اهل لسانی که ظواهر را گفتیم برای ما حجت می‏کنند همان اهل لسان بین این موارد فرقی نمی‏گذارند می‏گویند ظهور کلام آن آقا حجت است شما ظن به مراد پیدا بکنی یا نکنی، چرا فرقی نمی‏کند؟ لانَّ ما ذکرنا من الحجّة حجت یعنی دلیل، برای این که همان دلیلی که ما دو سه روز قبل بر عمل به ظواهر برای شما گفتیم که چی بود؟ اهل لسان و علماء اتّفاق اهل لسان و علماء، اتفاق اهل لسان و اجماع علماء، همان دلیلی که از نظر اهل لسان و علماء بر عمل به ظواهر اقامه کردیم همان دلیل جارٍ فی جمیع الصور المذکورة در تمام این صور مذکوره همان اهل لسان به شما می‏گویند باید طبق آن ظهور عمل بکنید.

خوب یک نفر می‏خواهد یک اشکالی بکند، یک نفر آمده به ما می‏گوید آقا این حرفی که شما دارید می‏زنید با عمل علمای ما خارجا می‏بینیم مغایر است، شما می‏گویی اگر ظن به مراد هم پیدا نکردی ظن برخلافش هم پیدا کردی، ظن غیرمعتبر، باز هم اعتناء نکن به آن ظهور عمل بکن، و حال آن که خارجا ما می‏بینیم علمای ما غیر از این عمل می‏کنند. ببینید آقا اکرمِ العلماء فرض کنید این یک روایت است خبر واحد است که امام فرموده مثلاً اکرمِ العلماء، خوب اکرم فعل امر است ظهور در وجوب دارد علماء هم جمع محلّا به لام است ظهور در عموم، معنایش این است که تمام علماء واجبُ الاکرام هستند. فرض کنید که این روایت است ولی از آن طرف،

[انواع شهرت]

این را اول عرض بکنم ما سه جور شهرت داریم: شهرت روایی، شهرت عملی، شهرت فتوایی، شهرت روایی و شهرت عملی حجت است، خود بمشتَحَر بینَ اصحابین، غرض شهرت روایی و شهرت عملی اگر عمل کردند علماء به یک روایتی این شهرت عملی معتبر است. اما شهرت فتوایی چی؟ شهرت فتوایی معتبر نیست، الان مشهور از علمای زمان ما نماز جمعه را واجب میدانند، حالا بر من واجب است که مقلّدشان نیستم نماز جمعه را بخوانم؟ نه، شهرت فتوایی که حجت نیست یعنی آن آقایانی که فتوی می‏دهند برای مقلّدینشان بله حجت است، الان مشهور از فقهای زمان ما فتوی می‏دهند به وجوب نماز جمعه پس شهرت فتوایی است ولی این اعتبار ندارد یعنی برای غیر مقلّدین، والّا هر کدام از آن آقایان برای مقلّدینشان واجب است عمل بکنند ولی می‏خواهیم بگوییم این دلیل معتبری نیست که ما هم که مقلّد آن آقا مثلاً نیستیم به او عمل بکنیم. به این می‏گویند شهرت فتوایی البته در جای خودش مفصّل می‏خوانیم شهرت فتوایی معتبر نیست خوب. یک روایت آمده می‏گوید اکرمِ العلماء ظهورش در این است که تمام علماء واجبُ الاکرام هستند می‏خواهد عادل باشد می‏خواهد فاسق باشد، از اینطرف مشهور از علماء گفتند نخیر عالم عادل فقط اکرامش واجب است عالم فاسق اکرامش واجب نیست، ببینید ظن غیرمعتبر داریم برخلاف عموم، شهرت فتوایی ظن غیرمعتبر است عموم آن خبر می‏گوید همه علماء واجبُ الاکرام هستند جمع محلّا به لام است، ولی مشهور از علماء آمدند گفتند نه عالم فاسق اکرامش واجب نیست تخصیص زدند، یعنی این شهرت آمده عموم آن اکرمِ العلماء را تخصیص زده، آیا این ظن غیرمعتبر بر خلاف آن عموم ضربه ‏ای وارد میکند؟ نه، چرا؟ چون ما گفتیم چی؟ ما گفتیم ظن غیرمعتبر هم داشته باشیم برخلاف آن عموم اعتناء نکن آن عموم برایت حجت است حالا یک نفر شاهد آورده از خارج ما می‏بینیم علماء در این خبر تأمّل می‏کنند به این خبر عمل نمی‏کنند که می‏گویند اکرام همه واجب است چرا؟ برای این که شهرت برخلاف این است خوب شهرت هم که ظن غیرمعتبر است پس این برخلاف حرف شما است شما گفتید ظن غیرمعتبر هم برخلاف اصول داشته باشیم اعتناء نکن خوب اینجا الان شهرت ظن غیرمعتبر است برخلاف آن دلیل، پس چطور علماء توقف کردند چرا علماء به این روایت عمل نمی‏کنند که می‏گوید اکرام همه علماء واجب است؟ پس معلوم می‏شود ظن غیرمعتبر جلوی عموم را می‏گیرد. ما گفتیم چی؟ گفتیم ظن غیرمعتبر جلوی عموم را نمی‏گیرد عموم به حال خودش باقی است به آن ظن اعتنا نکن، این حرف ما، اشکال چیه؟ ما می‏بینیم علمای ما در این اکرمِ العلمایی که ما مثال زدیم شهرت برخلافش است تأمّل می‏کنند یعنی به ظهور این عموم عمل نمی‏کنند. پس معلوم می‏شود شهرت با این که ظن غیرمعتبر است جلوی عمومات را می‏گیرد. این اشکال، جواب این است که: نخیر همین اینجا هم اشکالی بر ما نیست الان جواب می‏دهیم.

عنایت بفرمایید: و ما ربما این مبتدا، خط بعد فلیس خبرش،

ـ سؤال:...

ـ شهرت فتوایی را عرض کردیم، عرض کردیم این را برای همین گفتم سه جور شهرت داریم: شهرت روایی و عملی که حجت است، این مثالی را که ما زدیم شهرت فتوایی است الان مشهور از علماء فرض بکنید آمدند گفتند فرض بکنید اکرام عالم فاسق حرام است، عالم عادل اکرامش واجب است. این الان شهرت فتوایی است، از آنطرف روایت می‏گوید چی؟ می‏گوید اکرمِ العلماء، ظهورش می‏گوید همه علماء چه عادل باشند و چه فاسق. اینجا الان ظن غیرمعتبر داریم برخلاف آن عموم، خوب ما گفتیم چی؟ گفتیم اعتناء نکن به این ظن باز هم به آن عموم عمل بکن اما خارجا ما نگاه می‏کنیم علماء به این خبر عمل نمی‏کنند، یعنی این ظنی که برخلاف آن عموم است به این ظن اعتناء قائل شدند و به آن خبری که دلالت بر عموم دارد عمل نمی‏کنند. پس معلوم می‏شود ظن غیرمعتبر برخلاف عموم جلوی عموم را می‏گیرد، این اشکال جواب می‏دهیم ما.

این قُلتُ است ان قلت مقدّر است آقای شیخ انصاری این حرفی که شما زدید با عمل خارجی فقها جور در نمی‏آید شما گفتید ظن غیرمعتبر هم برخلاف عموم بود اعتناء نکن و حال آن که ما می‏بینیم علماء اعتنا کردند ظن غیرمعتبر برخلاف یک خبر عمومی اگر باشد به این خبر عمومی عمل نمی‏کنند بلکه طرحش می‏کنند. این معلوم می‏شود برای این است که ظن غیرمعتبر اگر برخلاف یک عمومی باشد آن عموم را از بین می‏برد. ایشان می‏گوید نخیر این هم اینطوری نیست، آن چیزی که شما دیدید آن چیز کدام است؟ که ربما یظهر من العلماء که از علماء و فقها ما دیدیم که توقف می‏کنند، در چی؟ در عمل به خبر صحیح لمخالف لفتوی المشهور، خبر صحیحمان کدام بود روی مثالی که ما زدیم مثلاً اکرم العلماء فرض بکنید، روی خبر مشهور چی بود؟ حرمت اکرام علمای فاسق، یعنی شهرت الان برخلاف عموم آن خبر است خوب ما می‏بینیم علماء در این خبر توقف می‏کنند طبق این خبر فتوی نمی‏دهند که اکرام همه علماء واجب است بلکه این خبر را طرحش می‏کنند می‏گویند این خبر را بیندازید دور، این پس معلوم می‏شود ظن غیرمعتبر می‏تواند جلوی عموم عام را بگیرد این اشکال، بلکه نه تنها توقف می‏کنند اصلاً طرحش می‏کنند این خبری که صحیح هم هست ولی برخلاف عمومش فتوای مشهور است این را توقف می‏کنند یا طرحش می‏کنند. معَ اعترافهم با این که اعتراف دارند که شهرت فتوایی هم حجت نیست، با این که اعتراف دارند شهرت فتوای حجت نیست ولی به این شهرت فتوایی عمل می‏کنند و از عموم آن عام دست برمی‏دارند. پس معلوم می‏شود ظن غیرمعتبر جلوی عمومات و اصول لفظیه را می‏گیرد اما آن چیزی که شما اشکال می‏کنید فلیسَ ایشان می‏فرماید لیسَ،

[دو حیثیت خبر]

عنایت بفرمایید آقا خبر دو تا حیثیت دارد یک حیثیت سندی و صدوری و یک حیثیت دلالتی، هر خبری که به دست ما می‏رسد دو تا حیثیت دارد یک حیثیت سندی که اصلاً ببینیم صادر از معصوم هست یا نه، یک دانه هم حیثیت دلالتی که دلالت بر چی می‏کند. ایشان می‏فرماید: بله همین طور است علماء در خارج توقف می‏کنند به این خبر عمل نمی‏کنند اما از نظر این عمل نمی‏کنند که آن شهرت سند این را خدشه ‏دار می‏کند. آخر اگر شنیده باشید می‏گویند عمل مشهور به یک روایت ولو ضعیف هم باشد جابر است، جبران ضعفش را می‏کند. اعراض مشهور موهن است یعنی اگر یک خبر صحیح هم باشد مشهور از آن اعراض کنند بر طبقش فتوی ندهند آن خبر سندش می‏رود زیر سؤال. ایشان می‏گوید بله قبول داریم که فقهای ما تأمّل می‏کنند این خبر را می‏گذارند کنار ولی از نظر صدورش است به خاطر این که علمای مشهور از این اعراض کردند آن اعراض مشهور صدور این را زیر سؤال می‏برد والّا به دلالتش لطمه ‏ای نمی‏زند. لذا همین اکرمِ العلماء اگر متواتر بود یعنی از پنج شش طریق این اکرمِ العلماء برای ما ثابت می‏شد آنجا ردّ نمی‏کنند، پس اگر هم می‏بینید خبر را طرحش می‏کنند نه این که حیثیت دلالتیش خدشه‏ دار می‏شود، نه هنوز هم اکرمِ العلماء دلالتش قوی است دلالت بر عموم می‏کند و این شهرت برخلاف ابدا نمی‏تواند دلالت عموم را خراب بکند. پس چرا علماء عمل نمی‏کنند؟ چون که مخالفت اینها با این خبر کاشف از این است که صدور این خبر یک عیبی دارد و خلاصه این شهرت اگر مخالفا اگر ضربه به این خبر می‏زند برای این که ضربه به سندش می‏زند عمل نمی‏کنند طرح می‏کنند می‏گویند برای این که ما نمی‏دانیم این صادر از معصوم است یا نه؟ لذا همین خبر اگر متواتر باشد یعنی خبر قطعی السند به دست ما برسد که اکرمِ العلماء، آنجا اصلاً به شهرت اعتناء نمی‏کنند، چرا؟ برای این که خبر متواتر است قطعی الدلالة است یعنی قطعی السند است قطعی الدلالة هم که هست. پس نتیجتا این توقف علماء ایرادی بر ما حساب نمی‏شود ایشان می‏فرماید: فلیس همین طور است علماء طرح می‏کنند این خبری را که برخلاف دلالت مشهور است اما لیسَ من جهة مزاحمة الشهرة لدلالة الخبر دلالت را که خدشه‏دار نمی‏کند یعنی ولو مشهور بگویند علمای فاسق اکرامشان حرام است باز هم اکرمِ العلماء به حال خودش هست به ما می‏گوید اکرام علماء واجب است اعم از این که عادل باشند یا فاسق. ببینید این مزاحمتی که از ناحیه شهرت می‏آید لیسَ لدلالة الخبر الصحیح دلالت کدام است؟ من عموم او اطلاق، یعنی این شهرت مخالفه عموم و اطلاق او را به هم نمی‏زند دلالت آن خبر را بر عموم به هم نمی‏زند. بل من جهة مزاحتها للخبر من حیث السند من حیث الصدور، این مخالفت اینها صدور این خبر را زیر سؤال می‏برد چون که اعراض کردند این اعراض موهن است یعنی کانَّ صدور این خبر خدشه‏ دار می‏شود پس منافات با حرف ما ندارد، ما گفتیم چی؟ الان این ظن برخلاف او اصلاً دلالت آن را به هم نمی‏زند باز هم العلماء دلالت دارد بر کلّ علماء اگر اینها ضرر می‏زند به این خبر برای این که مخالفت اینها صدور و سند آن خبر را زیر سؤال می‏برد لذا ایشان می‏فرماید پس هیچ منافاتی با حرف ما ندارد همین الانش هم اکرمِ العلمایی که تو این خبر هست معنایش افاده عموم است و دلالت بر عموم می‏کند و اصلاً دلالتش لطمه ‏ای وارد نمی‏شود به خاطر مخالفت مشهور، اگر لطمه ‏ای به این خبر می‏خورد به خاطر این است که سندش و صدورش زیر سؤال می‏رود و خلاصه مطلب اگر مزاحمتی هست از حیثیت صدوری است نه از حیثیت دلالی که منافات با حرف ما باشد.

حالا جهتش چیه؟ چرا خبری که مشهور به آن خبر عمل نکنند آن خبر سندش زیر سؤال می‏رود؟ بناءً ایشان می‏گوید سرّش این است: ما دلّ من الدلیل آن ادلّه ‏ای که دلالت دارد بر حجیت خبر واحد مثلاً آیه نباء، ما ادله‏ای داریم بر حجیت خبر واحد که یکیش آیه نباء است، آن آیه نبایی که خبر واحد را برای ما حجت می‏کند من حیثُ السند چون آیه نباء می‏گوید یک عادل یعنی اگر یک سند عادلی به دست شما رسید خبرش حجت است، این آیه نباء که خبر صحیح و سند را برای ما حجت می‏کند این لا یشمل المخالف للمشهور خبری که مخالف با مشهور است این همان جمله‏ای است که می‏گویند اعراض مشهور موهن است یعنی ولو خبر صحیح هم باشد آن اعراض مشهور آن را از بین می‏برد. ایشان می‏فرماید: آیه نبایی که خبر عادل را برای ما حجت می‏کند شامل خبرهای مخالف للمشهور نمی‏شود خبرهایی که مشهور با آن مخالف نیستند آیه نباء حجت می‏کند، این خبر چون که مخالف مشهور است و مشهور اعراض کردند مشمول ادله حجیت خبر واحد نمی‏شود. شاهدش هم این است: اگر همین خبر متواتر باشد دیگر علماء توقف نمی‏کنند چون دلالتش که لطمه ‏ای نخورده سندش هم اگر متواتر می‏شود، می‏شود قطعی السند به این خبر عمل می‏کنند و اصلاً طرحش نمی‏کنند و لذا لا یتأمّلون فقها فی العمل بظواهر الکتاب و السنّة المتواترة اذا عارضها الشهرة اگر شهرت با آن خبرهای متواتر معارضه کرد اصلاً تأمّل نمی‏کنند یعنی اعتناء نمی‏کنند به این مخالفت مشهور طبق عموم آن خبر عمل می‏کنند.

فتأمّل پس اگر می‏بینید فقها تأمّل می‏کنند در خبر واحد مخالف لفتوی المشهور انّما هو آن تأمّل، آن

تأمّل زمانی است که خالفتَ الشهرة نفسَ الخبر اگر آن مخالفت شهرت نفس خبر یعنی صدور خبر را از آن جهت مزاحمت بکند خوب بله تأمل می‏کنند. اما لا عمومه او اطلاقه اصلاً تأمّل نمی‏کنند اگر شهرت مزاحم با عموم و اطلاق باشد. فلا یتأمّلون پس علمای ما تأمل نمی‏کنند در عموم آن عام، زمانی که شهرت بر تخصیص باشد یعنی اگر شهرت فتوایی می‏گفتند علمای فاسق اکرامشان حرام است فقط علمای عادل اکرامشان واجب است، اگر شهرت فتوایی، شهرت همان شهرت فتوایی است، اگر شهرت فتوایی قائم شد بر تخصیص شما اعتنا نکن باز هم به عموم آن عام عمل بکن منتهی اگر خبر واحد باشد این مخالفت شهرت آن صدور آن را زیر سؤال می‏برد این هم منافات با حرف ما ندارد، ما از اول گفتیم چی؟ گفتیم این اکرمِ العلماء ظهور در عموم دارد شما ظن برخلافش هم که داشته باشی آن دلالت عمومیش به هم نمی‏خورد، اینجا هم همین طور باز هم می‏گوییم آن دلالتش به هم نمی‏خورد اگر آن خبر را می‏گذارند کنار و به آن عمل نمی‏کنند برای این حیثیت صدورش زیر سؤال رفته.

۳

نظریه محقق کلباسی

نعم، تازه حالا می‏خواهیم برسیم به حرف آقای کلباسی در اشاراةُ الاصول، ایشان آمدند نعم ربما یجری علی لسان بعض متأخّری المتأخّرین که آقای کلباسی است در کتاب اشاراةُ الاصول ایشان آمدند چی فرمودند؟ فرمودند: ما دلیل نداریم بر حجیت ظواهر اذا لم تفد الظنّ الشخصی، دیگر ظن را نمی‏گوید یا شخصی است یا فعلی هر کدامش را بخواهیم بگوییم باید یک چیزی بهش اضافه بکنیم، آقای کلباسی فرموده ما دلیل نداریم بر حجیت ظواهر اگر مفید ظن شخص نباشد ما از اول گفتیم لافرقَ که مفید ظن شخصی باشد یا نباشد. این آقا می‏گوید: نه من وقتی می‏توانم به عموم آن عام عمل بکنم که شخص من ظن برایم حاصل بشود که آن آقا مقصودش از این العلماء علمای عموم است، اگر ظن شخصی نداشته باشم بر وفاق یا ظن غیر معتبر داشته باشم برخلاف آنجا آن اصول لفظیه اعتباری ندارد، گفته دلیل نداریم بر حجیت ظواهر اذا لم تفد الظنّ الشخصی اگر مفید ظن شخصی نباشد یا اگر ظن غیر معتبر برخلاف آن ظواهر بود آن اصول حجت نیست و آن عمومات حجت نیست.

لکنَّ الانصاف این است البته حرف ایشان را ایشان یک بار دیگر هم صحفه ۱۸۱، همان آدرسی که دادم سطر آخر صفحه ۱۸۰، از آنجا همین بحث شروع می‏شود صفحه بعدش هم یک هفت هشت خط مطالعه بکنید باز آنجا هم اسم نمی‏آورد ایشان آنجا هم به عنوان شیخ نقل می‏کند اینجا هم به عنوان بعضُ المتأخّرین، ولی مقصود کلباسی است هم اینجا و هم آنجا مراجعه بفرمایید آقای کلباسی گفته حجیت این ظهورات مشروط است به این که من ظن به مراد آن متکلّم پیدا کنم والّا اگر ظن پیدا نکنم به مراد او یا ظن برخلاف مراد او پیدا بکنم این ظهورات حجت نیست. لکنّ الانصاف: انّه مخالفٌ لطریقة ارباب اهل السان ایشان می‏فرماید شما به اهل لسان و علماء مراجعه بکن اصلاً این حرف را نمی‏پسندند علماء حجیت ظهورات از باب افاده ظن نوعی می‏دانند به شخص شما چه کار دارند، این کلام اکرمِ العلماء عرضه به عرف بدهی اینها ظن به مراد پیدا می‏کنند نوعا، شأنیت این را دارد که ظن به مراد بیاورد ولو به مرحله فعلیت هم نرسد. و لذا عدّ بعضُ الاخباریین، اینجا نوشته استرآبادی ولی اشتباه است محدث بحرانی است، صفحه ۳۲۳، در کتاب استصحاب همان وسط‌های صفحه را نگاه کنید آنجا البته اسم استرآبادی هم هست ولی در این مطلبی که می‏خواهیم بگوییم این آقا اشتباهش همین است آنجا را مراجعه کرده دیده اسم استرآبادی هم هست ولی آنجا صحبت محدث بحرانی است، محدث بحرانی از آقایان اخباریین است.

[اختلاف اخباری‌ها و اصولی‌ها در حجیت استصحاب]

اول این را عنایت بفرمایید: ما اختلاف شدیدی با این آقایان اخباریین داریم در حجیت استصحاب، اینها می‏دانید استصحاب را کجا جاری می‏کنند؟ فقط توی یک کتاب آن هم در کتاب طهارة، ما از اول کتاب طهارة تا آخر کتاب دیات که متجاوز از پنجاه کتاب است در تمام این ابواب اگر دلیلی نداشته باشیم از استصحاب استفاده می‏کنیم تمام علماء عقیده ‏شان این است. ولی آقایان اخباریین می‏گویند نه، حجیت استصحاب فقط مال یک باب است مال یک کتاب است، باب طهارة، شما اگر یک ساعت پیش متطهّر بودی و شک در طهارت کردی استصحاب کن، اگر این فرش دیروز پاک بوده و شک کردی استصحاب کن. همین دیگر از کتاب طهارت بیرون نمی‏روند، این را دقت داشته باشید پس اخباریین که یکیش هم همین محدث بحرانی است اینها سرسخت با استصحاب‌های ما مخالف هستند ولی معذلک، می‏خواهد مطلب را خیلی محکمش بکند، همین آقای اخباری که سرسخت مخالف استصحاب است می‏بینید در اینجا استصحاب می‏کند یعنی اگر ما یک عامی داشتیم شک می‏کنیم که آیا آن عام تخصیص خورده یا نه چه کار می‏کنند؟ استصحاب می‏کنند بقای عام را. می‏خواهد مبالغه بکند یعنی آقای اخباری که انقدر مخالف استصحاب است در این باب استصحاب می‏کند، یک اکرم العلمایی ما داشتیم حالا نمی‏دانیم عموم هم هست حالا نمی‏دانیم تخصیص خورده یا نه، چه کار می‏کنند؟ استصحاب بقای عموم می‏کنند می‏گویند این یک روزی عام بوده ما شک می‏کنیم تخصیص خورده یا نه، استصحاب می‏کنیم بقای عمومش را. ببینید چه جور می‏خواهد کلباسی را ردّ بکند، آقای کلباسی شما اصولی هستی داری منکر حجیت این ظواهر می‏شوی، اخباری که سرسخت مخالف با استصحاب است در این بحث استصحاب می‏کند بقای عام را، یعنی اگر ما یک عامی داشتیم شک کردیم که تخصیص خورده یا نه، می‏آید استصحاب می‏کند می‏گوید هنوز آن عام به عمومش باقی است. این کاشف از چیه؟ کاشف از این است که ظهورات عام خیلی قوی است یعنی عمومات انقدر ظهورش قوی است که اگر هم شک بکنیم عمومش از بین رفته یا نرفته آقای اخباری مخالف لاستصحاب استصحاب بقای عموم می‏کند. این دیگر خیلی ضربه به آقای کلباسی است یعنی از یک حرف اخباری داریم ضربه وارد می‏کنیم بر یک آقای اصولی.

لذا ایشان می‏فرماید: و لذا برای همین جهت که این ظهورات محکم است یعنی این اصول لفظیه این ظهورات عقلاییه معتبر صددرصد است برای همین جهت هم است که عدَّ بعضُ الاخباریین، محدث استرآبادی، کالاصولیین استصحاب می‏کنند حکم عام را یعنی استصحاب می‏کنند عام هنوز به عمومش باقی است آن مطلق هنوز به اطلاقش باقی است، تا کی؟ حتّی یثبت قطعا، یک قطعا هم زیرش بگذارید بهتر است، یعنی اینها همش استصحاب بقای عموم می‏کنند تا یقین قطعی پیدا کنند به مخصّص، یعنی تا وقتی که یقین به مخصّص پیدا نکنند استصحاب بقای عموم می‏کنند، اگر یک چیزی مطلق بوده انقدر استصحاب اطلاقش را می‏کنند تا یثبت قطعا که مقید برایش آمده این آمدند من، این من الاستصحاب جار و مجرور متعلق به عدّ است. لذا این آقای اخباری این استصحاب حکم عام را آمده شمرده از استصحابات مجمعٌ علیها، مخالف استصحاب است ولی این استصحاب بقای عام را گفته از آن استصحاب‌های مجمعٌ علیه است همه قبول دارند. عرض کردم دوباره بیانی می‏گویم که خوب معلوم بشود کلباسی چقدر حرفشان باطل است، کلباسی اصولی می‏خواهد بگوید این ظواهر حجیت ندارد تا من ظن پیدا نکنم، و حال آن که اخباری که مخالف استصحاب است می‏گوید اگر ما شک کردیم این عموم به عمومش باقی است یا نه استصحاب بقای عموم می‏کند. پس معلوم می‏شود این اصول لفظیه ظهوراتش خیلی معتبر است که اگر انسان شک هم بکند باید با استصحاب حکم به بقائش بکند. این دیگر بهترین ضربه است برای بطلان حرف آقای کلباسی، لذا آقای اخباری آمده این استصحاب حکم عام را شمرده از آن استصحاب‌های مجمعٌ علیه.

و هذا، البته ایشان می‏گوید این و لم یرجع الی الاستصحاب المصطلح الّا بالتوجیه، درست است این استصحابی که ایشان کرد استصحاب مصطلح نیست، الّا فعلاً الّا را بگوییم، الّا این که این استصحابی که آقای بحرانی کرد استصحاب مصطلح نیست مگر یک توجیهی برایش بکنیم، الّا این که غرض ما این است، غرض مااز استشهاد به کلام این آقا این است می‏خواهیم بگوییم این قاعده اجماعی است یعنی ما درست است این استصحابش اصطلاحی نیست الان عرض می‏کنم، با این که استصحاب ایشان اصطلاحی نیست ولی به درد کار ما می‏خورد ما از این می‏فهمیم انقدر مسلّم است حجیت ظهورات که اخباری هم که مخالف استصحاب است اگر شک در بقای عموم بکند استصحاب می‏کند بقای عام را، والّا این استصحاب در حقیقت استصحاب اصطلاحی نیست مگر توجیه بکنید.

[استصحاب در امور وجدانی جاری نمی‌شود]

عنایت بکنید آقا توجیهش را: استصحاب هیچ وقت در امور وجدانی جاری نمی‏شود اینها را باید از خارج بگویم تا این توجیه روشن بشود، استصحاب در امور وجدانی می‏گویند جاری نیست من یک ساعت پیش تشنه‏ام بود نمی‏دانم الان تشنه ‏ام یا نه، معنا ندارد استصحاب اگر تشنه‏ ات است تشنه ‏ات است دیگر، اگر هم نیست که نیست، لذا می‏گویند در وجدانیات یا آن مستصحب مقطوع البقاء است یا مقطوع الارتفاء، بالاخره یا التهاب درونی‏ات هست تشنه ‏ات است یا نیست تشنه‏ ات نیست. من نمی‏دانم تشنه ‏ام است یا نه، نمی‏دانم گرسنه‏ ام است یا نه، یک ساعت پیش تشنه ‏ام بود گرسنه ‏ام بود اما الان نمی‏دانم، استصحاب می‏کنم گرسنه‏ام است خوب می‏خندند به آدم وجدانیات که استصحاب درش راه ندارد و اینجا وجدانیات است، این که ایشان می‏گوید استصحاب مصطلح نیست برای این که ظهورات وجدانی است معنی ندارد آدم استصحاب کند بقای عام را، اگر عام آن ظهورش هست عمومش هست، اگر نیست که نیست. پس ببینید استصحاب بقای عام استصحاب مصطلح نیست چرا؟ برای این که ظهورات از وجدانیات است و در وجدانیات استصحاب راه ندارد مگر توجیه کنیم بگوییم این آقایی که استصحاب بقای عام می‏کند مقصودش این است: یعنی استصحاب عدم مخصّص، این عام بوده نمی‏دانیم به عمومش باقی است یا نه، برگشتش به این است نمی‏دانیم تخصیص خورده یا نه، استصحاب (پایان نوار)

ونحوه ، فيحتمل الاعتماد في تعريفنا لسائرها على الأمارات المفيدة للظنّ القويّ ، وخبر الواحد من جملتها ، ومع قيام هذا الاحتمال ينفى القطع بالحكم.

ويستوي حينئذ : الظنّ المستفاد من ظاهر الكتاب والحاصل من غيره بالنظر إلى إناطة التكليف به ؛ لابتناء الفرق بينهما على كون الخطاب متوجّها إلينا ، وقد تبيّن خلافه. ولظهور اختصاص الإجماع والضرورة ـ الدالّين على المشاركة في التكليف المستفاد من ظاهر الكتاب ـ بغير صورة وجود الخبر الجامع للشرائط الآتية المفيدة للظنّ (١)(٢) ، انتهى كلامه ، رفع مقامه.

ولا يخفى : أنّ في كلامه قدس‌سره ـ على إجماله واشتباه المراد منه ؛ كما يظهر من المحشّين ـ مواقع للنظر والتأمّل.

* * *

عدم الفرق في حجّية الظواهر بين ما يفيد الظنّ بالمراد وغيره

ثمّ إنّك قد عرفت : أنّ مناط الحجّية والاعتبار في دلالة الألفاظ هو الظهور العرفيّ ، وهو كون الكلام بحيث يحمل عرفا على ذلك المعنى ولو بواسطة القرائن المقاميّة المكتنفة بالكلام ، فلا فرق بين إفادته الظنّ بالمراد وعدمها ، ولا بين وجود الظنّ الغير المعتبر على خلافه وعدمه ؛ لأنّ ما ذكرنا من الحجّة على العمل بها جار في جميع الصور المذكورة.

وما ربما يظهر من العلماء : من التوقّف في العمل بالخبر الصحيح المخالف لفتوى المشهور أو طرحه ، مع اعترافهم بعدم حجّية الشهرة ، فليس من جهة مزاحمة الشهرة لدلالة الخبر الصحيح من عموم أو

__________________

(١) في المصدر وهامش (ص) زيادة : «الراجح بأنّ التكليف بخلاف ذلك الظاهر».

(٢) المعالم : ١٩٣ ـ ١٩٤.

إطلاق ، بل من جهة مزاحمتها للخبر من حيث الصدور ؛ بناء على أنّ ما دلّ من الدليل على حجّية الخبر (١) من حيث السند لا يشمل المخالف للمشهور ؛ ولذا لا يتأمّلون في العمل بظواهر الكتاب والسنّة المتواترة إذا عارضها الشهرة.

فالتأمّل في الخبر المخالف للمشهور إنّما هو إذا خالفت الشهرة نفس الخبر ، لا عمومه أو إطلاقه ، فلا يتأمّلون في عمومه إذا كانت الشهرة على التخصيص.

نظريّة المحقّق الكلباسي والمناقشة فيها

نعم ، ربما يجري على لسان بعض متأخّري المتأخّرين من المعاصرين (٢) ، عدم الدليل على حجّية الظواهر إذا لم تفد الظنّ ، أو إذا حصل الظنّ الغير المعتبر على خلافها.

لكنّ الإنصاف : أنّه مخالف لطريقة أرباب اللسان والعلماء في كلّ زمان ؛ ولذا عدّ بعض الأخباريّين (٣) ـ كالاصوليّين (٤) ـ استصحاب حكم العامّ والمطلق حتّى يثبت المخصّص والمقيّد من الاستصحابات المجمع عليها ، وهذا وإن لم يرجع إلى الاستصحاب المصطلح إلاّ بالتوجيه ، إلاّ أنّ الغرض من الاستشهاد به بيان كون هذه القاعدة إجماعيّة.

تفصيل صاحب هداية المسترشدين والمناقشة فيه

وربما فصّل بعض من المعاصرين (٥) تفصيلا يرجع حاصله إلى ؛ أنّ

__________________

(١) في (ت) ، (ر) ، (ه) ونسخة بدل (ص) زيادة : «الواحد».

(٢) قيل : هو المحقّق الكلباسي ، وسيأتي من المصنّف في الصفحة ٥٩١ أنّه حكاه له بعض معاصريه عن شيخه.

(٣) هو المحدّث البحراني في الدرر النجفيّة : ٣٤.

(٤) انظر تمهيد القواعد : ٢٧١ ، والقواعد والفوائد ١ : ١٣٣.

(٥) هو الشيخ محمد تقي في هداية المسترشدين : ٤٠.