ثمَّ قال، وارد جزء دوم مقدمه دوم شدیم: قال سبحانه: آیاتٌ محکماتٌ و الی آخر آیه، هو الذی انزل الیک الکتاب منهُ آیاتُ المحکمات و اُخر متشابهات، سوره آل عمران، آیه ۷، بعد خدا میفرماید مذمّت میکند آن کسانی که در قلبشان بیماری قلبی دارد خلاصه دنبال بهانه میگردند آنها از متشابهات تبعیت میکنند اینجا این آیه به ما میگوید: اُخَرُ مُتَشابهاتٌ معنایش این است: یعنی ذمَّ علی اتّباع المتشابه یعنی این آیه ما را مذمت کرده از این که دنبال متشابهات برویم. و لم یبین لهم المتشابهات: ما هی، کم هی، فرموده دنبال متشابهات نروید اما نگفته متشابهات چی هست اصلاً چند تا هست، بل لم یبین لهم المرادَ من هذا اللفظ، اصلاً خود متشابه متشابه است آیا متشابه معنایش چیه، شامل ظاهر هم میشود یا شامل ظاهر نمیشود؟ پس ببینید به طور کلّی ما را از متشابه نهی کرده و خود متشابه چیه نمیدانیم، احتیاط چی اقتضا میکند؟ احتیاط اقتضا میکند که به ظواهر هم عمل نکنیم فقط و فقط به محکمات غیر محکمات قابل عمل نیست چرا؟ چون متشابهات ممنوع است و ما احتمالش را میدهیم که اخذ به ظاهر هم جزء متشابهات باشد لذا باید چه کار کنیم؟ احتیاطا به ظواهر هم اخذ نکنی تا بدانی که متشابهات را کنار گذاشتیم عینا مثل آن علم اجمالی که میخواندیم علم اجمالی دارم یا این نجس است یا این، یکی پاک است یکی نجس است یک دانه اش را من باید اجتناب کنم، اما احتیاطا از هر دو اجتناب میکنم تا بدانم از آن نجس واقعی اجتناب کردم. اینجا هم همین جور من یقینا باید از متشابه اجتناب کنم اما احتمالش را میدهم که ظواهر هم از مصادیق متشابهات باشد احتیاطا به ظواهر هم نباید عمل کنم که یقین کنم آن متشابهات منهیه را گذاشتم کنار. و جعَلَ البیانُ موکولاً الی خلفائه، حالا چرا خدا متشابه فرمود؟ سرّش این است: بیانش را موکول کرده به اهلبیت یک متشابهاتی فرموده که مردم خودشان را بینیاز ندانند آن منطقی که میگوید حَسبُنا کتابُ الله، از همان اول جلو جلو آن منطق را محکوم بکنیم. این تا این جا دو تا جزء.
و النبی، رفتیم سراغ جزء سوم، از آن طرف جزء سوم مقدمه دوم، النبی نهی الناسَ عن التفسیر بالآراء آن همه روایات که خواندیم تفسیر به رأی نکنید و ما احتمالش را میدهیم که اخذ به ظاهر تفسیر به ظاهر باشد پس باید بگذاریمش کنار. جز چهارم: جعلوا علما، علما اصل اولی یعنی قاعده، قاعده اولیه گفتند عدم عمل به ظن است الّا ما اخرجه الدلیل، همان که ما خودمان هم آخر صفحه ۳۰، یک تاسیس اصلی کردیم گفتیم اصل اولی قاعده اولی طبق آیات و روایات حرمت عمل به ظن است الّا ما اخرجهُ بالدلیل و قرآن را دلیلی نداریم بر اخراجش، پس داخل در تحت اصل اولی است. اذا تمهّدت المقدّمتان، وقتی این دو مقدمه برای شما روشن شد آقای صدر میفرماید، میفرماید: بله نتیجه مقدمه اول این است که ظواهر قرآن هم حجت است مثل همه کتابها ولی این جلوگیری میکند این مقدمه دوم این که نکند از صغریات و از تفسیر به رأی باشد، نکند این که خلاصه از متشابهات باشد، اذا تمهّدت المقدّمتان، فنقول: مقتضی الاولی یعنی مقتضی مقدمه اولی العملُ بالظواهر ولی مقتضی الثانیة عدم العمل، با این اجزایی که ما در مقدمه دوم گفتیم حساب کتاب جدا است یعنی این یک دانه کتاب در دنیا حسابش جدا است چون متکلمش را میدانیم یک سلیقه اینجوری دارد شارع عام میگوید بدون قرینه خاص اراده میکند، ناسخ دارد، منسوخ دارد، مقطّعات دارد، الفاظ مجازی دارد، یک کتاب اینجوری قهرا حسابش جدا میشود معلوم میشود قرآن قابل فهم نیست. خلاصه حرف آقای سید صدر این است: قرآن کتابی نیست که مستقلاً قابل فهم باشد فقط ما به محکماتش میتوانیم عمل بکنیم حُرّمت علیکم امهاتَکم با مادرتان مثلاً ازدواج نکنید، حُرّمت علیکمُ الخمر، همین اما دیگر ظواهر و متشابهات را همه را باید بگذاریم کنار. و اما مقتضی الثانیة مقتضای مقدمه دوم این است که نمیشود عمل ک کرد بها، به ظواهر کتاب چرا؟ لانّ ما صارَ متشابها ولو تشابه عرضی یعنی بالاخره متشابه است و وقتی که متشابه شد لا یحصل الظنّ بالمراد منه نمیشود از ظاهر قرآن آدم ظن به مراد پیدا کند. میگوییم خلاصه متشابهات اصلاً قرآن قابل فهم نیست تشابه عرضی دارد ما نمیگوییم تشابه ذاتی دارد ولی بالاخره متشابه است و متشابه علم که نمیآورد هیچی ظن هم برای آدم نمیآورد، کتابی که متشابه هست آدم هر چی هم نگاه کند نه علم برایش حاصل میشود و نه ظن به مراد، اگر هم حالا یک جایی ظنی حاصل بشود تحت اصل اولی است، اولاً: که متشابه است متشابه که مفید ظن نیست و ما بقی الظهورُ حالا اگر یک جایی هم افاده ظهور بکند افاده ظنی بکند داخل در تحت اصل اولی است و ما بقی ظهورهُ مندرج فی الاصل المذکور اگر هم یک جایی بقی یعنی یک متشابهی داشته باشیم یک ظهوری برایش منعقد بشود آنجا هم باید بگوییم داخل در تحت صل اولی است.
حالا آقایان اصولیین دلیلتان چیه؟ نُطالبُ بدلیل قرآنی که یک همچنین سرنوشتی دارد قابل فهم نیست برای افراد متعارف، یعرفُ القرآن فقط من خوطَب به ما که مخاطب نیستیم چطوری میتوانیم از قرآن استفاده بکنیم؟ آقایان اصولیین نطالبُ بدلیل جواز العمل، ما از شما طلب دلیل میکنیم چه دلیل دارید بر جواز عمل به ظاهر؟ لانّ الاصل الثابت عند الخاصّة برای این که آن اصل مسلّم عند الامامیة عدم جواز عمل به ظن است الّا ما اخرجهُ الدلیل، این تکرار اصل را میکند اصل خوبی هم هست اصل درستی است یعنی اصل حرمت عمل به ظن است ظواهر قرآن هم مفید ظن است منتهی اختلاف ما با اینها چیه؟ ما میگوییم ظواهر خارج از آن اصل است یعنی بعضی از ظنون ظنون خاصه است بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، ولی این آقا میگوید نه، اصل مسلّم عند الامامیه عدم جواز همان حرمتی است که قبلاً ما گفتیم، اصل اولی حرمت عمل به ظن است الّا ما اخرجهُ بالدلیل و ما دلیلی نداریم که ظن حاصل از قرآن از تحت اصل اولی خارج است.
خوب، حالا ایشان میفرمایند: لایقال، آقایا سید صدر بعد از این که زمینه را صاف کرد و خلاصه ثابت کرد قرآن یک کتابی است که قابل فهم نیست و نمیشود به ظواهرش اخذ کرد، حالا دو سه تا اشکال به خودش وارد میکند این دو سه تا اشکال هم جواب میدهد به حساب خودش، مقتضی موجود و مانع هم مفقود دیگر جاده صاف میشود برای این که ایشان حکم بکنند عمل به ظواهر قرآن جایز نیست.
[اشکال اول به کلام سید صدر]
اشکال اول چیه؟ اشکال اول یک اصولی به ایشان اشکال کرده یک صغری و کبری درست کرده گفته چرا شما ظواهر را جزء متشابهات حساب کردید الظاهرُ محکمُ و کلّ محکمٍ واجبُ العمل، نتیجه: الظاهر واجبُ العمل. این صغری و کبرایی که یک آقایی درست کرده علیه سید صدر ولی ایشان جواب میدهد میگوید: نمنع الصغری، ما قبول نداریم که ظاهر جزء محکمات باشد ظاهر جزء متشابهات است وقتی که صغرای قیاس را نهی میکند استدلال آن آقا را از بین میبرد. لا یقال یعنی یک نفر قال به ایشان، اشکال کرده ایشان میگوید لا یقال، اشکال کدام است؟ گفته الظاهرُ من المحکم، شما ظاهر را جزء متشابهات حساب کردید این صغری است، اصولی میگوید میگوید: الظاهرُ من المحکم این صغری، و وجوب العمل بالمحکم اجماعی. و وجوب عمل به محکم اجماعی، نتیجهاش چیه؟ عمل به ظاهر اجماعی. لایقال یک همچنین صغری و کبری درست کنی علیه من، لانّا نمنع الصغری ما قبول نداریم صغری را که ظواهر ملحق به محکمات باشد ظواهر ملحق به متشابهات است متشابهات محرمُ العمل، نتیجه میگیریم که ظواهر هم محرمُ العمل است. اذا المعلوم چرا قبول ندارید صغری را؟ میگوید برای این که آن چه که مسلّم است عندنا مساواةُ المحکم للنصّ، محکم فقط شامل نصوص میشود، حُرّمت علیکم اُمّهاتکم این را میگویند نصوص، محکمات به این نصوص میگویند اما متشابهات محکم شاملش نمیشود. و اما شمول محکم للظاهر فلا یعنی محکم فقط نصوص را میگیرد یعنی حرّمت علیکمُ الخمر این را بهش میگویند محکم که نصّ است و اما اقیموا یا آتوا که ظهور دارد این را بهش محکم نمیگویند اینها جزء متشابه است و وقتی که متشابه شد عمل به او جایز نیست.
[اشکال دوم به کلام سید صدر]
الی ان قال: خیلی مفصّل صحبت کرده الی ان قال.
باز دوباره یک اشکال دیگر یک آقایی به ایشان اشکال کرده، میگوید: این حرفهایی که شما برای قرآن زدید که یک وضع خاصی دارد قرآن پس نمیشود به ظاهرش عمل کرد روایات هم همینطور است، خوب خود ائمه فرمودند: کلامُنا کالقرآن حرفهای ما هم مثل قرآن است محکم دارد، متشابه دارد، ناسخ دارد، منسوخ دارد، عموماتی دارد که ظاهرش مراد نیست مثل المؤمنون عند شروطهم، اگر این خصوصیات در کتاب باعث بشود که ما نتوانیم عمل بکنیم به ظاهر کتاب، همین خصوصیات در روایات هم هست شما پس به ظاهر روایات هم نمیتوانید تمسّک بکنید و حال آن که میکنید. این اشکال تا جوابش را بدهیم. یک نفر آمده اینجوری گفته؛ یقال حالا ایشان میگوید لایقال، یقال این است: یک نفر به این سید صدر میگوید انّ ما ذکرتم آن چیزی که شما اخباریین میگویید لو تمّ که گفتید قرآن یک حساب خاصی دارد محکم و متشابه دارد عام و خاص دارد اینها باعث شد که ظهور قرآن را از کار انداختید، لو تمَّ اگر این حرفها درست باشد لدلَّ علی عدم جواز العمل بظواهر الاخبار ایضا پس باید به ظواهر اخبار هم ایضا عمل نکنید چرا؟ لما فیها برای آن چیزی که در اخبار هست چی تو اخبار است؟ من بیان آن ما، من الناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، عام، خاص، مطلق، مقید، اینها کلمات خود ائمه است. خلاصه مطلب اگر این قرآن یک سبک خاصی دارد روایات هم یک سبک خاصی دارد پیغمبر میفرماید المؤمنون
ـ سوال:...
- بله در روایات میفرمایید.
خلاصه مطلب به قول ایشان تقیه هم اضافه بکنید قرآن که دیگر داخلش تقیه نیست شما قرآن را اگر به ظاهرش عمل نمیکنید تو روایات تقیه هست چون خدا از کسی تقیه نمیکند پیغمبر تقیه نمیکردند ولی ائمه تقیه میکردند خوب خیلی حرفها اینها میزدند بر خلاف واقع یک کسی میآمد یک مسأله ای میپرسید، حضرت سه چهار جور جواب میدادند ولو به شیعهها، که آخر سر زرارة سؤال میکند آقا اینها همه شیعه بودند چطور شما به هر کدام یک جوری جواب دادید؟ حضرت فرمودند: اینها آنجایی که زندگی میکنند بیچارهها گرفتار هستند من طبق فتوای آخوند آنجا فتوی دادم و گفتم اینجور عمل بکند که آنجا بیچاره گرفتار نشود. خوب پس بنابراین این هم اضافه میشود پس ظواهر روایات هم نمیشود بهش عمل کرد چون یک همچنین سرنوشتی دارد، بنابراین
ـ سؤال:...
ـ قطعا قرآن تحریف نشده.
لانّا نقل: انّا لو خُلِّینا و انفسنا ایشان میفرماید اگر خداییش را بخواهید ما باشیم و خودمان باید به ظواهر قرآن هم عمل کنیم طبق مقدمه اول، ایشان میفرماید: اگر خداییش را بخواهید لو خُلّینا و انفسنا اگر ما باشیم و وجدانمان خلوت کنیم با وجدانمان واقعش این است که طبق مقدمه اول به ظواهر قرآن هم باید عمل کنیم چون بالاخره شارع هم یک طریق اختراعی ندارد اگر حسابیش را میخواهید نه تنها به ظواهر اخبار به ظواهر کتاب هم باید عمل بکنیم چون شارع هم در کتاب و کلماتش طریقه اختراعی ندارد اما چه بکنیم؟ شارع مقدس خودش آمده جلوی ما را گرفته گفته به متشابه عمل نکن و ما احتمال میدهیم ظواهر از صغریات متشابه باشد خودش فرموده به ظن عمل نکن و ظواهر مفید ظن است پس خود و خدا اگر حساب کنیم طبق مقدمه اولی هم به ظواهر اخبار باید عمل کنیم و هم به ظواهر کتاب. الّا این که مُنعنا من ذلک در خصوص کتاب ما منع شدیم که به ظواهر عمل بکنیم لذا ظواهر کتاب را باید بگذاریم کنار نیایید یک همچنین اشکالی بکنید. لانّا نقول: انّا لو خُلّینا و انفسنا اگر ما باشیم و وجدانمان لعملنا بظواهر الکتاب و السنة مع عدم نصب القرینة علی خلافها. یعنی اگر یک ظاهر کتابی یا سنتی داشتیم قرینه بر خلافش نبود حق این است که به آنها هم عمل بکنیم طبق مقدمه اول. لکن مُنعنا ما باشیم و وجدانمان میگوییم بابا شارع هم یکی از عقلا است چطور عقلا را به ظاهر کلامشان عمل میکنیم، به ظاهر کلام پروردگار هم عمل کن، ما باشیم و وجدانمان این است اما چه بکنیم ما متعبّدیم به کلمات معصومین و معصومین ما را نهی کردند از عمل به ظواهر قرآن، پس نتیجتا ظواهر قرآن حسابش جدا است. لکن مُنعنا ببینید آقا به مقتضای مقدمه اول آن هم میشود عمل کرد لکن یعنی به مقتضای مقدمه دوم نمیشود به ظواهر عمل کرد به مقتضای مقدمه اولی عملنا به ظواهر کتاب مثل همه کتابها، لکن به مقتضای مقدمه دوم مُنِعنا من ذلک منع شدیم ما از عمل به ظواهر در قرآن للمنع من اتّباع المتشابه برای این که ما را منع کرده از تبعیت متشابه و ما هم که متشابه نمیدانیم معنایش چیه خوب شاید شامل ظواهر هم بشود احتیاطا ظواهر را هم نباید عمل کنیم که بدانیم به متشابه یقینا عمل نکردیم. منع کرده است شارع ما را از اتّباع متشابه و عدم بیان حقیقته و لم یبین این همان لم یبین بالا است، لم یبین حقیقته المشتابه، حقیقت متشابه را هم که برای ما بیان نکرده پس ما احتمال میدهیم ظواهر جزء متشابهات باشد احتیاطا نباید عمل کنیم.
دوباره منعنا رسولُ الله صلىاللهعليهوآلهوسلم عن تفسیر القرآن، خوب ایشان ما را از تفسیر به رأی نهی کرده و ما احتمال میدهیم عمل به ظاهر از مصادیق تفسیر به رأی باشد و لا ریبَ پس چه کار باید بکنیم؟ فقط به محکمات، به غیر محکم ما نمیتوانیم عمل کنیم حالا میخواهد غیر محکم متشابه واقعی باشد یا متشابه احتمالی باشد. لا ریبَ فی انّ غیر النصّ شکی نیست که غیر نص محتاج است به چی؟ محتاج به تفسیر است فقط نص است که تفسیر نمیخواهد حُرّمت علیکم اُمّهاتکم مادرهایتان حرام است، حرّمت علیکمُ الخمر، این دیگر تفسیر نمیخواهد اما اگر به غیر نص ما بخواهیم عمل بکنیم تفسیر میخواهد حالا یا متشابه ذاتی باشد یا متشابه عرضی باشد ظواهر همه را شامل میشود. و ایضا دوباره ذمَّ الله من اتّباع الظنّ خدا ما را منع کرده از تبیعت ظن، روزی که میخواستیم تاسیس اصل بکنیم گفتیم دهها آیه ما داریم که ما را نهی میکند از عمل به ظن، صدها روایت از خود پیغمبر و ائمه داریم که ما نهی میکند از عمل به ظن کردند و ظواهر هم که بیش از ظن افاده نمیکند پس به ظواهر نمیشود عمل کرد. دوباره ایضا اینها امتیازات قرآن است ولو به مقتضای مقدمه اول باید به ظواهرش عمل کنیم اما این خصوصیات در خصوص قرآن هست که حساب قرآن را از کتابهای دیگر جدا میکند. ذمَّ الله تعالی من اتباع الظن از اتّباع ظن، لا تقف ما لیسَ لک به علمٌ، انّ الظن لایغنی من الحق شیئا، عرض شد دهها آیه داریم، صدها روایت داریم امام دهم ظاهرا یکی از روایاتش این بود دیگر: ما عَلِمتُم انّهُ قولونا را عمل بکنید ما لم تعلموا را فردّوُه الینا، اینها همه ادلهای است که هم خدا هم پیغمبر هم ائمه ما را از عمل به ظن نهی کردند و ظواهر قرآن هم بیش از ظن افاده نمیکند پس عمل به ظواهر منهی عنه است، خدای متعال مذّمت کرده از اتّباع ظن و کذا الرسول پیغمبر و همچنین اوصیائش فرمودند به ظن عمل نکنید، و لم یستثنوا ظواهر القرآن ظواهر قرآن هم استثناء نکردند، فرمودند به ظن عمل نکنید نگفتند الّا فی القرآن استثناء نکردند نتیجتا تمام ظواهرهای دیگر حجّت است الّا ظواهر قرآن. الی ان قال تا این که عرض کردم خیلی عبارتها ظاهرا مفصّل است که ایشان همه را نقل نمیکنند.
و امّا الاخبار، اگر از ایشان سؤال بکنی پس چرا به ظاهر اخبار عمل میکنی؟ میگوید برای اینکه اصحاب ائمه بالاتّفاق به خبر واحد عمل میکردند مثلاً زرارة اگر یک خبری از امیرالمومنین از پیغمبر برایش میرسید طبق ظاهر آن خبر عمل میکرد دیگر نمیرفت فحص کند ببینید آیا این ناسخ دارد ندارد خاص دارد یا نه. اصحاب ائمه به ظواهر اخبار ائمه پیشین عمل میکردند کانَّ اجمع اصحابُ الائمه که ظواهر اخبار حجت است، آخر ما یک اشکالمان این بود: شما که به ظواهر کتاب عمل نمیکنید چرا به ظواهر اخبار عمل میکنید؟ میگوید برای این که اصحاب ائمه میکردند، یعنی در مرئی و منظر امام صادق علیه السلام اگر یک خبری از امیرالمومنین میشنیدند به ظاهر آن خبر عمل میکردند، حضرت صادق هم چیزی نمیگفتند. پس حساب قرآن با اخبار جدا است قرآن را اگر ما به ظواهر ظنیه اش عمل نمیکنیم منع داریم، اما روایات را اصحاب ائمه که اگر اصحاب ائمه این کار را نمیکردند ما اخبارش هم اجازه نمیدادیم. و امّا الاخبار این که به ما نقض میکنید چرا به اخبار عمل میکنید فقد سبقَ میگوید من قبلاً به شما گفتیم که اصحاب ائمه کانوا عاملین باخبار الآحاد اصحاب ائمه به خبر واحد عمل میکردند من غیر فحص عن مخصّص او معارض ناسخ او مقید، هیچ کدام اینها را فحص نمیکردند تا میشنیدند از راه صحیح که قال علی علیه السلام فلان چیز یحرُم، حکم میکردند به حرمت بدون معطّلی همانقدر که راوی ثقه بود بدون معطلب به آن خبر عمل میکردند دیگر فحص هم نمیکردند. و لو لا هذا، هذا یعنی اجماع، اگر این اجماع اصحاب ائمه نبود که به ظواهر اخبار عمل میکردند، لکنّا فی العمل بظواهر الاخبار ایضا من المتوقفین یعنی اگر این اجماع را ما نداشتیم در عمل به ظواهر اخبار هم ما توقف میکردیم. انتهی تا اینجا حرف ایشان تمام میشود یعنی انتهی موضعُ الحاجة آن مقداری که مورد حاجت ما بود عبارتهای ایشان را برای شما نقل کردیم و از این عبارتها ولو از مقدمه اول استفاده میشد جواز عمل به ظاهر قرآن ولی طبق مقدمه ثانی که دارای اجزای.... بود ثابت کردیم حساب قرآن از کتابهای دیگر جدا است.
ـ سؤال:...