درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۸۷: حجیت ظواهر کتاب ۸

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه مرحوم سید صدر فرمودند ما آیاتمان سه جور است؛ یک دسته آیات داریم در قرآن که محکمات است معنایش خیلی خیلی روشن است: انَّ الله لا یظلُمُ علی احدا، ان الله یأمُرُ بالعدل و الاحسان، أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلىٰ أَهلِها، اینها محکمات است دیگر هیچ کس نیست که معنای اینها یک قدری برایش مبهم باشد، این یک دسته از آیات. یک دسته دیگر از آیات هم ما داریم که متشابهات است اصلاً معنایش روشن نیست مثل قُرء که آیا معنایش طُهر است یا حیض است، اینها متشابهات است. یک دسته از آیات هم داریم که ظواهر است؛ اقیموا الصلاة، آتوا الزکوة، اقیموا فعل امر است فعل امر ظهور در وجوب دارد. آمده گفته محکمات که درش حرفی نیست همه می‏گویند محکمات واجبُ العمل است، متشابهات هم نزاعی نیست آن را هم همه می‏گویند محرمُ العمل است چون آیه تصریح دارد ان الذین فی قلوبهم زیقٌ فیتّبعون ما تشابَه، می‏ماند خلاصه ظواهر، ظواهر محل نزاع بین اصولی و اخباری است اصولی می‏گوید عمل به ظواهر جایز است چون ملحقش می‏کند به محکمات، اخباری می‏گوید حرام است چون ملحش می‏کند به متشابهات، و حق به جانب اخباریین است حق با اخباری است که می‏گوید ظواهر محرمُ العمل است چرا؟ برای این که وقتی متشابه محرمُ العمل باشد قطعا احتمال می‏دهیم ظواهر هم از مصادیق متشابهات باشد، پس حق با اخباری است که به ظواهر قرآن نمی‏شود اخذ کرد. بعد از این که این حرفها را زده دو تا مقدمه فرموده نتیجه مقدمه اولش این است که به ظواهر قرآن هم می‏شود عمل کرد، یعنی ظواهر قرآن هم مثل همه ظواهرهای دیگر می‏ماند چطور عقلاء اگر یک حرفی بزنند یک تکلیفی بخواهند از کسی بخواهند مسئولیت بخواهند موقوف است بر این که اول تفهیم کنند و تفهیم هم غالبا با لفظ است لفظ هم غالبا دلالتش ظنی است یعنی تو عرف اگر کسی بگوید مثلاً رأیتُ اسدً در مقام شوخی و نزاع هم نباشد در مقام افاده و استفاده باشد تو عرف عقلاء اگر کسی ظواهری داشته باشد حرفش، اخذ به آن ظواهر می‏کنند ولو احتمال می‏دهند یک درصدی که نکند که مقصود این اسد رجل شجاع است، ولی به این احتمالها اعتنایی نمی‏کنند اخذ به ظاهر می‏کنند. شارع هم که گفتیم احدٌ من العقلاء شارع هم که یک طریق اختصاصی در محاوراتش ندارد شارع هم اگر از ما یک تکلیف بخواهد اول باید تفهیم کند و تفهیمش هم غالبا با لفظ است و لفظ هم غالبا دلالتش ظنی است پس به همان برنامه ‏ای که عقلاء احتمال تجوّز می‏دهند ولی اعتناء نمی‏کنند به ظواهر در بین خودشان عمل می‏کنند، قرآن هم وقتی طریقه اختراعی نداشته باشد قرآن هم همین‏طور است. پس نتیجه مقدمه اولی این است: که ظواهر قرآن هم مثل همه ظواهرها است همانطور که اخذ به ظواهر عقلاء می‏کنند ما در شرع و شریعت هم می‏توانیم اخذ به ظواهر بکنیم. اینها را می‏گوید ولی بعد می‏گوید یک چیزهایی جلوی این مقتضی را می‏گیرد، بله اقتضای این را دارد که قرآن هم ظواهرش حجت باشد اما یک چیزهایی سر راه مانع است و این مانع است از این که ما قرآن را مثل کتابهای دیگر حساب کنیم قرآن حسابش جدا است قرآن خلاصه کتابی نیست قابل تفهیم و تفهّم باشد ولو متشابه ذاتی نیست، قرآن آنطور نیست ولی بالاخره تشابه عرضی دارد چرا؟ چون اولاً داخلش یک مقطّعاتی دارد که آدم نمی‏فهمد یعنی چی؛ یا، سین، الف، لام، میم، صاد، علاوه بر اینها مجازاتی درش هست که اصلاً عرب‌های روز اول معنایش را نمی‏فهمیدند صلاة و رکوة و حج اصلاً معنایش روشن نبوده برای اینها مضافا بر این که عام دارد، خاص دارد، ناسخ دارد، منسوخ دارد، خوب یک آیه می‏گوید زن متوفی زوجها یک سال عِدّه نگهدارد، آیه دیگر می‏گوید نخیر چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد، خوب کتابی که اینجور سرنوشتش است عام دارد، خاصّ دارد محکم دارد متشابه دارد یک مقطّعاتی دارد که اصلاً آدم نمی‏فهمد به پیغمبر خطاب می‏کند: استغفر لذَنبِک، ولی مقصودش این است که مسلمانها استغفروا لذنوبِکم، قرآنی که عامی است بدون قرینه خاص اراده می‏کند، مطلق می‏گوید بدون قرینه مقید اراده می‏کند این حسابش جدا است آن مقدمه ‏ای که ما گفتیم ابتداءً ولو نتیجه‏ اش جواز اخذ به ظواهر قرآن است اما می‏بینیم قرآن یک وضعیت خاصی دارد یک اسلوب خاصی برای خودش دارد این اسلوب خاصی که در قرآن هست حساب این را از کتابهای دیگر جدا می‏کند و به ظاهرش نمی‏شود اخذ کرد، این یک جزء از مقدمه دوم.

و امّا جزء دوم: آیه صریحا ما را نهی کرده از عمل به متشابه، فرموده: ان الذین فی قلوبهم زیقٌ دنبال متشابهات می‏روند و ما احتمال می‏دهیم که متشابهات شامل ظواهر هم بشود چرا؟ چون همین قدر قرآن ما را نهی کرده از متشابه اما متشابه چی هست؟ چند تا هست؟ اصلاً خود متشابه یعنی چی؟ ایشان می‏فرمایند: تمام اینها را خدای متعال به عهده اهلبیت گذاشته، پس نتیجتا این هم جزء دوم. جزء سوم: این که پیغمبر ما را از تفسیر به رأی نهی کردند و احتمال دارد عمل به ظواهر تفسیر به رأی باشد، این سه جرء. جزء چهارم: اصل اولی حرمت عمل به ظن است همان تاسیس اصلی که ما کردیم قاعده اولیه طبق آیات و روایات زیادی این است: عمل به ظن محکوم است اعتباری ندارد و ظواهر قرآن هم که بیش از ظن افاده نمی‏کند پس با این چهار جزیی که مقدمه دوم را تشکیل می‏دهد حساب قرآن از کتاب‌های دیگر جدا می‏شود.

۲

کلام سید صدر

ثمَّ قال، وارد جزء دوم مقدمه دوم شدیم: قال سبحانه: آیاتٌ محکماتٌ و الی آخر آیه، هو الذی انزل الیک الکتاب منهُ آیاتُ المحکمات و اُخر متشابهات، سوره آل عمران، آیه ۷، بعد خدا می‏فرماید مذمّت می‏کند آن کسانی که در قلبشان بیماری قلبی دارد خلاصه دنبال بهانه می‏گردند آنها از متشابهات تبعیت می‏کنند اینجا این آیه به ما می‏گوید: اُخَرُ مُتَشابهاتٌ معنایش این است: یعنی ذمَّ علی اتّباع المتشابه یعنی این آیه ما را مذمت کرده از این که دنبال متشابهات برویم. و لم یبین لهم المتشابهات: ما هی، کم هی، فرموده دنبال متشابهات نروید اما نگفته متشابهات چی هست اصلاً چند تا هست، بل لم یبین لهم المرادَ من هذا اللفظ، اصلاً خود متشابه متشابه است آیا متشابه معنایش چیه، شامل ظاهر هم می‏شود یا شامل ظاهر نمی‏شود؟ پس ببینید به طور کلّی ما را از متشابه نهی کرده و خود متشابه چیه نمی‏دانیم، احتیاط چی اقتضا می‏کند؟ احتیاط اقتضا می‏کند که به ظواهر هم عمل نکنیم فقط و فقط به محکمات غیر محکمات قابل عمل نیست چرا؟ چون متشابهات ممنوع است و ما احتمالش را می‏دهیم که اخذ به ظاهر هم جزء متشابهات باشد لذا باید چه کار کنیم؟ احتیاطا به ظواهر هم اخذ نکنی تا بدانی که متشابهات را کنار گذاشتیم عینا مثل آن علم اجمالی که می‏خواندیم علم اجمالی دارم یا این نجس است یا این، یکی پاک است یکی نجس است یک دانه‏ اش را من باید اجتناب کنم، اما احتیاطا از هر دو اجتناب می‏کنم تا بدانم از آن نجس واقعی اجتناب کردم. اینجا هم همین جور من یقینا باید از متشابه اجتناب کنم اما احتمالش را می‏دهم که ظواهر هم از مصادیق متشابهات باشد احتیاطا به ظواهر هم نباید عمل کنم که یقین کنم آن متشابهات منهیه را گذاشتم کنار. و جعَلَ البیانُ موکولاً الی خلفائه، حالا چرا خدا متشابه فرمود؟ سرّش این است: بیانش را موکول کرده به اهلبیت یک متشابهاتی فرموده که مردم خودشان را بی‏نیاز ندانند آن منطقی که می‏گوید حَسبُنا کتابُ الله، از همان اول جلو جلو آن منطق را محکوم بکنیم. این تا این جا دو تا جزء.

و النبی، رفتیم سراغ جزء سوم، از آن طرف جزء سوم مقدمه دوم، النبی نهی الناسَ عن التفسیر بالآراء آن همه روایات که خواندیم تفسیر به رأی نکنید و ما احتمالش را می‏دهیم که اخذ به ظاهر تفسیر به ظاهر باشد پس باید بگذاریمش کنار. جز چهارم: جعلوا علما، علما اصل اولی یعنی قاعده، قاعده اولیه گفتند عدم عمل به ظن است الّا ما اخرجه الدلیل، همان که ما خودمان هم آخر صفحه ۳۰، یک تاسیس اصلی کردیم گفتیم اصل اولی قاعده اولی طبق آیات و روایات حرمت عمل به ظن است الّا ما اخرجهُ بالدلیل و قرآن را دلیلی نداریم بر اخراجش، پس داخل در تحت اصل اولی است. اذا تمهّدت المقدّمتان، وقتی این دو مقدمه برای شما روشن شد آقای صدر می‏فرماید، می‏فرماید: بله نتیجه مقدمه اول این است که ظواهر قرآن هم حجت است مثل همه کتابها ولی این جلوگیری می‏کند این مقدمه دوم این که نکند از صغریات و از تفسیر به رأی باشد، نکند این که خلاصه از متشابهات باشد، اذا تمهّدت المقدّمتان، فنقول: مقتضی الاولی یعنی مقتضی مقدمه اولی العملُ بالظواهر ولی مقتضی الثانیة عدم العمل، با این اجزایی که ما در مقدمه دوم گفتیم حساب کتاب جدا است یعنی این یک دانه کتاب در دنیا حسابش جدا است چون متکلمش را می‏دانیم یک سلیقه اینجوری دارد شارع عام می‏گوید بدون قرینه خاص اراده می‏کند، ناسخ دارد، منسوخ دارد، مقطّعات دارد، الفاظ مجازی دارد، یک کتاب اینجوری قهرا حسابش جدا می‏شود معلوم می‏شود قرآن قابل فهم نیست. خلاصه حرف آقای سید صدر این است: قرآن کتابی نیست که مستقلاً قابل فهم باشد فقط ما به محکماتش می‏توانیم عمل بکنیم حُرّمت علیکم امهاتَکم با مادرتان مثلاً ازدواج نکنید، حُرّمت علیکمُ الخمر، همین اما دیگر ظواهر و متشابهات را همه را باید بگذاریم کنار. و اما مقتضی الثانیة مقتضای مقدمه دوم این است که نمی‏شود عمل ک کرد بها، به ظواهر کتاب چرا؟ لانّ ما صارَ متشابها ولو تشابه عرضی یعنی بالاخره متشابه است و وقتی که متشابه شد لا یحصل الظنّ بالمراد منه نمی‏شود از ظاهر قرآن آدم ظن به مراد پیدا کند. می‏گوییم خلاصه متشابهات اصلاً قرآن قابل فهم نیست تشابه عرضی دارد ما نمی‏گوییم تشابه ذاتی دارد ولی بالاخره متشابه است و متشابه علم که نمی‏آورد هیچی ظن هم برای آدم نمی‏آورد، کتابی که متشابه هست آدم هر چی هم نگاه کند نه علم برایش حاصل می‏شود و نه ظن به مراد، اگر هم حالا یک جایی ظنی حاصل بشود تحت اصل اولی است، اولاً: که متشابه است متشابه که مفید ظن نیست و ما بقی الظهورُ حالا اگر یک جایی هم افاده ظهور بکند افاده ظنی بکند داخل در تحت اصل اولی است و ما بقی ظهورهُ مندرج فی الاصل المذکور اگر هم یک جایی بقی یعنی یک متشابهی داشته باشیم یک ظهوری برایش منعقد بشود آنجا هم باید بگوییم داخل در تحت صل اولی است.

حالا آقایان اصولیین دلیلتان چیه؟ نُطالبُ بدلیل قرآنی که یک همچنین سرنوشتی دارد قابل فهم نیست برای افراد متعارف، یعرفُ القرآن فقط من خوطَب به ما که مخاطب نیستیم چطوری می‏توانیم از قرآن استفاده بکنیم؟ آقایان اصولیین نطالبُ بدلیل جواز العمل، ما از شما طلب دلیل می‏کنیم چه دلیل دارید بر جواز عمل به ظاهر؟ لانّ الاصل الثابت عند الخاصّة برای این که آن اصل مسلّم عند الامامیة عدم جواز عمل به ظن است الّا ما اخرجهُ الدلیل، این تکرار اصل را می‏کند اصل خوبی هم هست اصل درستی است یعنی اصل حرمت عمل به ظن است ظواهر قرآن هم مفید ظن است منتهی اختلاف ما با اینها چیه؟ ما می‏گوییم ظواهر خارج از آن اصل است یعنی بعضی از ظنون ظنون خاصه است بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، ولی این آقا می‏گوید نه، اصل مسلّم عند الامامیه عدم جواز همان حرمتی است که قبلاً ما گفتیم، اصل اولی حرمت عمل به ظن است الّا ما اخرجهُ بالدلیل و ما دلیلی نداریم که ظن حاصل از قرآن از تحت اصل اولی خارج است.

خوب، حالا ایشان می‏فرمایند: لایقال، آقایا سید صدر بعد از این که زمینه را صاف کرد و خلاصه ثابت کرد قرآن یک کتابی است که قابل فهم نیست و نمی‏شود به ظواهرش اخذ کرد، حالا دو سه تا اشکال به خودش وارد می‏کند این دو سه تا اشکال هم جواب می‏دهد به حساب خودش، مقتضی موجود و مانع هم مفقود دیگر جاده صاف می‏شود برای این که ایشان حکم بکنند عمل به ظواهر قرآن جایز نیست.

[اشکال اول به کلام سید صدر]

اشکال اول چیه؟ اشکال اول یک اصولی به ایشان اشکال کرده یک صغری و کبری درست کرده گفته چرا شما ظواهر را جزء متشابهات حساب کردید الظاهرُ محکمُ و کلّ محکمٍ واجبُ العمل، نتیجه: الظاهر واجبُ العمل. این صغری و کبرایی که یک آقایی درست کرده علیه سید صدر ولی ایشان جواب می‏دهد می‏گوید: نمنع الصغری، ما قبول نداریم که ظاهر جزء محکمات باشد ظاهر جزء متشابهات است وقتی که صغرای قیاس را نهی می‏کند استدلال آن آقا را از بین می‏برد. لا یقال یعنی یک نفر قال به ایشان، اشکال کرده ایشان می‏گوید لا یقال، اشکال کدام است؟ گفته الظاهرُ من المحکم، شما ظاهر را جزء متشابهات حساب کردید این صغری است، اصولی می‏گوید می‏گوید: الظاهرُ من المحکم این صغری، و وجوب العمل بالمحکم اجماعی. و وجوب عمل به محکم اجماعی، نتیجه‏اش چیه؟ عمل به ظاهر اجماعی. لایقال یک همچنین صغری و کبری درست کنی علیه من، لانّا نمنع الصغری ما قبول نداریم صغری را که ظواهر ملحق به محکمات باشد ظواهر ملحق به متشابهات است متشابهات محرمُ العمل، نتیجه می‏گیریم که ظواهر هم محرمُ العمل است. اذا المعلوم چرا قبول ندارید صغری را؟ می‏گوید برای این که آن چه که مسلّم است عندنا مساواةُ المحکم للنصّ، محکم فقط شامل نصوص می‏شود، حُرّمت علیکم اُمّهاتکم این را می‏گویند نصوص، محکمات به این نصوص می‏گویند اما متشابهات محکم شاملش نمی‏شود. و اما شمول محکم للظاهر فلا یعنی محکم فقط نصوص را می‏گیرد یعنی حرّمت علیکمُ الخمر این را بهش می‏گویند محکم که نصّ است و اما اقیموا یا آتوا که ظهور دارد این را بهش محکم نمی‏گویند اینها جزء متشابه است و وقتی که متشابه شد عمل به او جایز نیست.

[اشکال دوم به کلام سید صدر]

الی ان قال: خیلی مفصّل صحبت کرده الی ان قال.

باز دوباره یک اشکال دیگر یک آقایی به ایشان اشکال کرده، می‏گوید: این حرفهایی که شما برای قرآن زدید که یک وضع خاصی دارد قرآن پس نمی‏شود به ظاهرش عمل کرد روایات هم همین‏طور است، خوب خود ائمه فرمودند: کلامُنا کالقرآن حرفهای ما هم مثل قرآن است محکم دارد، متشابه دارد، ناسخ دارد، منسوخ دارد، عموماتی دارد که ظاهرش مراد نیست مثل المؤمنون عند شروطهم، اگر این خصوصیات در کتاب باعث بشود که ما نتوانیم عمل بکنیم به ظاهر کتاب، همین خصوصیات در روایات هم هست شما پس به ظاهر روایات هم نمی‏توانید تمسّک بکنید و حال آن که می‏کنید. این اشکال تا جوابش را بدهیم. یک نفر آمده اینجوری گفته؛ یقال حالا ایشان می‏گوید لایقال، یقال این است: یک نفر به این سید صدر می‏گوید انّ ما ذکرتم آن چیزی که شما اخباریین می‏گویید لو تمّ که گفتید قرآن یک حساب خاصی دارد محکم و متشابه دارد عام و خاص دارد اینها باعث شد که ظهور قرآن را از کار انداختید، لو تمَّ اگر این حرفها درست باشد لدلَّ علی عدم جواز العمل بظواهر الاخبار ایضا پس باید به ظواهر اخبار هم ایضا عمل نکنید چرا؟ لما فیها برای آن چیزی که در اخبار هست چی تو اخبار است؟ من بیان آن ما، من الناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، عام، خاص، مطلق، مقید، اینها کلمات خود ائمه است. خلاصه مطلب اگر این قرآن یک سبک خاصی دارد روایات هم یک سبک خاصی دارد پیغمبر می‏فرماید المؤمنون

ـ سوال:...

- بله در روایات می‏فرمایید.

خلاصه مطلب به قول ایشان تقیه هم اضافه بکنید قرآن که دیگر داخلش تقیه نیست شما قرآن را اگر به ظاهرش عمل نمی‏کنید تو روایات تقیه هست چون خدا از کسی تقیه نمی‏کند پیغمبر تقیه نمی‏کردند ولی ائمه تقیه می‏کردند خوب خیلی حرفها اینها می‏زدند بر خلاف واقع یک کسی می‏آمد یک مسأله ‏ای می‏پرسید، حضرت سه چهار جور جواب می‏دادند ولو به شیعه‏‌ها، که آخر سر زرارة سؤال می‏کند آقا اینها همه شیعه بودند چطور شما به هر کدام یک جوری جواب دادید؟ حضرت فرمودند: اینها آنجایی که زندگی می‏کنند بیچاره‏ها گرفتار هستند من طبق فتوای آخوند آنجا فتوی دادم و گفتم اینجور عمل بکند که آنجا بیچاره گرفتار نشود. خوب پس بنابراین این هم اضافه می‏شود پس ظواهر روایات هم نمی‏شود بهش عمل کرد چون یک همچنین سرنوشتی دارد، بنابراین

ـ سؤال:...

ـ قطعا قرآن تحریف نشده.

لانّا نقل: انّا لو خُلِّینا و انفسنا ایشان می‏فرماید اگر خداییش را بخواهید ما باشیم و خودمان باید به ظواهر قرآن هم عمل کنیم طبق مقدمه اول، ایشان می‏فرماید: اگر خداییش را بخواهید لو خُلّینا و انفسنا اگر ما باشیم و وجدانمان خلوت کنیم با وجدانمان واقعش این است که طبق مقدمه اول به ظواهر قرآن هم باید عمل کنیم چون بالاخره شارع هم یک طریق اختراعی ندارد اگر حسابیش را می‏خواهید نه تنها به ظواهر اخبار به ظواهر کتاب هم باید عمل بکنیم چون شارع هم در کتاب و کلماتش طریقه اختراعی ندارد اما چه بکنیم؟ شارع مقدس خودش آمده جلوی ما را گرفته گفته به متشابه عمل نکن و ما احتمال می‏دهیم ظواهر از صغریات متشابه باشد خودش فرموده به ظن عمل نکن و ظواهر مفید ظن است پس خود و خدا اگر حساب کنیم طبق مقدمه اولی هم به ظواهر اخبار باید عمل کنیم و هم به ظواهر کتاب. الّا این که مُنعنا من ذلک در خصوص کتاب ما منع شدیم که به ظواهر عمل بکنیم لذا ظواهر کتاب را باید بگذاریم کنار نیایید یک همچنین اشکالی بکنید. لانّا نقول: انّا لو خُلّینا و انفسنا اگر ما باشیم و وجدانمان لعملنا بظواهر الکتاب و السنة مع عدم نصب القرینة علی خلافها. یعنی اگر یک ظاهر کتابی یا سنتی داشتیم قرینه بر خلافش نبود حق این است که به آنها هم عمل بکنیم طبق مقدمه اول. لکن مُنعنا ما باشیم و وجدانمان می‏گوییم بابا شارع هم یکی از عقلا است چطور عقلا را به ظاهر کلامشان عمل می‏کنیم، به ظاهر کلام پروردگار هم عمل کن، ما باشیم و وجدانمان این است اما چه بکنیم ما متعبّدیم به کلمات معصومین و معصومین ما را نهی کردند از عمل به ظواهر قرآن، پس نتیجتا ظواهر قرآن حسابش جدا است. لکن مُنعنا ببینید آقا به مقتضای مقدمه اول آن هم می‏شود عمل کرد لکن یعنی به مقتضای مقدمه دوم نمی‏شود به ظواهر عمل کرد به مقتضای مقدمه اولی عملنا به ظواهر کتاب مثل همه کتابها، لکن به مقتضای مقدمه دوم مُنِعنا من ذلک منع شدیم ما از عمل به ظواهر در قرآن للمنع من اتّباع المتشابه برای این که ما را منع کرده از تبعیت متشابه و ما هم که متشابه نمی‏دانیم معنایش چیه خوب شاید شامل ظواهر هم بشود احتیاطا ظواهر را هم نباید عمل کنیم که بدانیم به متشابه یقینا عمل نکردیم. منع کرده است شارع ما را از اتّباع متشابه و عدم بیان حقیقته و لم یبین این همان لم یبین بالا است، لم یبین حقیقته المشتابه، حقیقت متشابه را هم که برای ما بیان نکرده پس ما احتمال می‏دهیم ظواهر جزء متشابهات باشد احتیاطا نباید عمل کنیم.

دوباره منعنا رسولُ الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عن تفسیر القرآن، خوب ایشان ما را از تفسیر به رأی نهی کرده و ما احتمال می‏دهیم عمل به ظاهر از مصادیق تفسیر به رأی باشد و لا ریبَ پس چه کار باید بکنیم؟ فقط به محکمات، به غیر محکم ما نمی‏توانیم عمل کنیم حالا می‏خواهد غیر محکم متشابه واقعی باشد یا متشابه احتمالی باشد. لا ریبَ فی انّ غیر النصّ شکی نیست که غیر نص محتاج است به چی؟ محتاج به تفسیر است فقط نص است که تفسیر نمی‏خواهد حُرّمت علیکم اُمّهاتکم مادرهایتان حرام است، حرّمت علیکمُ الخمر، این دیگر تفسیر نمی‏خواهد اما اگر به غیر نص ما بخواهیم عمل بکنیم تفسیر می‏خواهد حالا یا متشابه ذاتی باشد یا متشابه عرضی باشد ظواهر همه را شامل می‏شود. و ایضا دوباره ذمَّ الله من اتّباع الظنّ خدا ما را منع کرده از تبیعت ظن، روزی که می‏خواستیم تاسیس اصل بکنیم گفتیم دهها آیه ما داریم که ما را نهی می‏کند از عمل به ظن، صدها روایت از خود پیغمبر و ائمه داریم که ما نهی می‏کند از عمل به ظن کردند و ظواهر هم که بیش از ظن افاده نمی‏کند پس به ظواهر نمی‏شود عمل کرد. دوباره ایضا اینها امتیازات قرآن است ولو به مقتضای مقدمه اول باید به ظواهرش عمل کنیم اما این خصوصیات در خصوص قرآن هست که حساب قرآن را از کتابهای دیگر جدا می‏کند. ذمَّ الله تعالی من اتباع الظن از اتّباع ظن، لا تقف ما لیسَ لک به علمٌ، انّ الظن لایغنی من الحق شیئا، عرض شد دهها آیه داریم، صدها روایت داریم امام دهم ظاهرا یکی از روایاتش این بود دیگر: ما عَلِمتُم انّهُ قولونا را عمل بکنید ما لم تعلموا را فردّوُه الینا، اینها همه ادله‏ای است که هم خدا هم پیغمبر هم ائمه ما را از عمل به ظن نهی کردند و ظواهر قرآن هم بیش از ظن افاده نمی‏کند پس عمل به ظواهر منهی عنه است، خدای متعال مذّمت کرده از اتّباع ظن و کذا الرسول پیغمبر و همچنین اوصیائش فرمودند به ظن عمل نکنید، و لم یستثنوا ظواهر القرآن ظواهر قرآن هم استثناء نکردند، فرمودند به ظن عمل نکنید نگفتند الّا فی القرآن استثناء نکردند نتیجتا تمام ظواهرهای دیگر حجّت است الّا ظواهر قرآن. الی ان قال تا این که عرض کردم خیلی عبارتها ظاهرا مفصّل است که ایشان همه را نقل نمی‏کنند.

و امّا الاخبار، اگر از ایشان سؤال بکنی پس چرا به ظاهر اخبار عمل می‏کنی؟ می‏گوید برای اینکه اصحاب ائمه بالاتّفاق به خبر واحد عمل می‏کردند مثلاً زرارة اگر یک خبری از امیرالمومنین از پیغمبر برایش می‏رسید طبق ظاهر آن خبر عمل می‏کرد دیگر نمی‏رفت فحص کند ببینید آیا این ناسخ دارد ندارد خاص دارد یا نه. اصحاب ائمه به ظواهر اخبار ائمه پیشین عمل می‏کردند کانَّ اجمع اصحابُ الائمه که ظواهر اخبار حجت است، آخر ما یک اشکالمان این بود: شما که به ظواهر کتاب عمل نمی‏کنید چرا به ظواهر اخبار عمل می‏کنید؟ می‏گوید برای این که اصحاب ائمه می‏کردند، یعنی در مرئی و منظر امام صادق علیه ‏السلام اگر یک خبری از امیرالمومنین می‏شنیدند به ظاهر آن خبر عمل می‏کردند، حضرت صادق هم چیزی نمی‏گفتند. پس حساب قرآن با اخبار جدا است قرآن را اگر ما به ظواهر ظنیه ‏اش عمل نمی‏کنیم منع داریم، اما روایات را اصحاب ائمه که اگر اصحاب ائمه این کار را نمی‏کردند ما اخبارش هم اجازه نمی‏دادیم. و امّا الاخبار این که به ما نقض می‏کنید چرا به اخبار عمل می‏کنید فقد سبقَ می‏گوید من قبلاً به شما گفتیم که اصحاب ائمه کانوا عاملین باخبار الآحاد اصحاب ائمه به خبر واحد عمل می‏کردند من غیر فحص عن مخصّص او معارض ناسخ او مقید، هیچ کدام اینها را فحص نمی‏کردند تا می‏شنیدند از راه صحیح که قال علی علیه‏ السلام فلان چیز یحرُم، حکم می‏کردند به حرمت بدون معطّلی همانقدر که راوی ثقه بود بدون معطلب به آن خبر عمل می‏کردند دیگر فحص هم نمی‏کردند. و لو لا هذا، هذا یعنی اجماع، اگر این اجماع اصحاب ائمه نبود که به ظواهر اخبار عمل می‏کردند، لکنّا فی العمل بظواهر الاخبار ایضا من المتوقفین یعنی اگر این اجماع را ما نداشتیم در عمل به ظواهر اخبار هم ما توقف می‏کردیم. انتهی تا اینجا حرف ایشان تمام می‏شود یعنی انتهی موضعُ الحاجة آن مقداری که مورد حاجت ما بود عبارتهای ایشان را برای شما نقل کردیم و از این عبارتها ولو از مقدمه اول استفاده می‏شد جواز عمل به ظاهر قرآن ولی طبق مقدمه ثانی که دارای اجزای.... بود ثابت کردیم حساب قرآن از کتابهای دیگر جدا است.

ـ سؤال:...

۳

مناقشه در کلام سید صدر

ـ... حرفهای ایشان تناقض داشت، اول گفت قرآن یک متشابهاتی دارد، متشابهات یعنی لفظهایی که معنایش دو تا است خوب قرء همین‏طور است، بعد آخر سر گفت لغوی معنوی نداریم خوب این مناقض با آن است شما که اول می‏گویید متشابه داریم یعنی تشابه ذاتی هم در قرآن داریم ولی تو مقدمه اول است یعنی تو جزء اول مقدمه دوم آمد گفت نخیر ما تو قرآن تشابه ذاتی نداریم ولی تشابه بالعرض داریم. غرض خیلی حرفهای ایشان کلمه کلمه به قول ایشان می‏گوید: فیه مواقعُ للنظر، انقدر ما اشکال داریم تو حرفهای ایشان ولی فعلاً به یک چندتایی اکتفا می‏کنیم، از همین آخر هم شروع می‏کنیم. آخریش چی بود که الان خواندیم؟ آمد گفت اگر اصحاب ائمه به خبر واحد عمل نمی‏کردند ما آن را هم اجازه نمی‏دادیم، علت این که قرآن را اجازه نمی‏دهیم برای این که کتاب خاصی است اما اخبار را اجازه می‏دهیم برای این است که در منظر ائمه به خبر واحد ثقه عمل می‏کردند و ائمه نهی نمی‏کردند. ایشان فعلاً از آخر شروع می‏کند ما چندین اشکال داریم.

سیما فی جعل العمل بظواهر الاخبار من جهة قیام اجماع العملی، ایشان می‏فرماید ما خیلی اشکال داریم به خصوص این حرف آخر ایشان که گفت اجماع عملی قائم است بر این که بر ظواهر اخبار عمل می‏کنند و گفت لولاه که اگر این اجماع نبود لتوقّف فی العمل بها ایضا یعنی در عمل به اخبار هم ایضا منع می‏کردند الّا این که اصحاب ائمه اجماع کردند و لذا ما به ظواهر اخبار عمل می‏کنیم، ایشان می‏فرماید این حرف ناتمامی است. عنایت کنید آقا ایشان می‏گوید از این آقایان باید سؤال کرد یعنی از این اصحاب ائمه، اینها چرا به خبر واحد عمل می‏کردند؟ یعنی واقعا یک دستوری داشتند از طرف ائمه؟ نه روی همان ارتکاز ذهنی‏شان بود یعنی ارتکاز ذهنی اصحاب ائمه این بود که بابا شارع هم مثل یکی از عقلا است عقلایی که در مقام افاده و استفاده هستند چطور اگر یک ظاهری بگویند عقلا عمل می‏کنند، روایات هم همین‏جور است، خلاصه ببینید او می‏گفت چی؟ چون اصحاب ائمه به ظواهر اخبار عمل می‏کردند پس ما هم می‏کنیم. سوال: اینها چرا عمل می‏کردند یعنی یک دلیل خاصی از ائمه داشتند؟ نه، روی همان ارتکازشان بود که ارتکاز عقلایی این است: که متکلمی که در مقام بیان باشد یک وقت آدم می‏خواهد شوخی کند یک مجلس اُنسی است یک چیزهایی می‏گوید، خوب بله آنها را نمی‏شود به ظواهرش اخذ کرد دارند شوخی می‏کنند و می‏خندند. ولی نه متکلم حکیم در مقام افاده و استفاده در مقام بیان مطلب این اگر حرفی زد ظهور در یک معنایی داشت ارتکاز عقلایی این است که به آن ظهور عمل می‏کنند نه این که اینها اگر به ظهور عمل می‏کردند یک دستوری از طرف ائمه داشتند، روی ارتکاز ذهنی‏شان بود، آن ارتکاز ذهنی برای قرآن هم هست، فرقی نمی‏کند البته عرض کردم با آن شرطی که روز اول گفتیم ما اگر بخواهیم به ظاهر قرآن عمل کنیم اول باید به اهلبیت مراجعه کنیم چون آنها مفسّر هستند. حالا مراجعه کردیم دلیلی برخلاف این ظاهر پیدا نکردیم به این ظاهر عمل می‏کنیم، پس این که شما اجماع اصحاب ائمه را به رُخ ما کشیدید حرف درستی نیست.

اذ لا یخفی انّ عمل اصحاب الائمة علیهم السلام، بظواهر الاخبار لم یکن لدلیل خاصٍّ شرعی خوب بله اینها عمل می‏کردند ولی یک دلیل شرعی داشتند یعنی امام به اینها گفت به این خبر واحد عمل بکنید؟ نه، روی آن ارتکاذ عقلاییه شان بوده، لم یکن لدلیل خاصٍ شرعی که وصل الیهم من ائمتهم؛ برای این نبوده انّما کان امرا مرکوزا فی اذهانهم، عنایت بفرمایید حالا شاید یک کسی به من اشکال بکند یا مثل ایشان، بگوید خلاصه ائمه فرمودند به ثقات مراجعه بکنید این دستور، ولی جوابش این است: ببینید آقا یکی از رباط حالا یادم نیست می‏آید خدمت حضرت صادق می‏گوید. یونسٌ بن عبدالرحمان ثقه، آخُذُ منهم المعالم دینی؟ آیا یونس بن عبدالرحمان ثقه هست من دینمان را از او بگیرم؟ حضرت می‏فرماید: بله. ببینید سوال را، یعنی مسلّم ارتکازیش است که خبر ثقه حجت است، می‏گوید یونس بن عبدالرحمان ثقه است یا نه؟ خوب عنایت کنید یعنی اگر هم حالا می‏آید سؤال می‏کند که آیا من به قول کی عمل بکنم ثقه است یا نه؟ حضرت می‏فرماید عمل بکن، این کاشف از این است این را تو بحث خبر واحد انشاءالله می‏خوانیم، این سؤال می‏کند... یونس بن عبدالرحمان ثقه؟ یعنی چی؟ یعنی من می‏دانم که به خبر ثقه باید عمل کرد، از کجا می‏داند؟ ارتکاز عقلی. من می‏دانم خبر ثقه را شما معتبر می‏دانید، من می‏دانم عقلا به خبر ثقه اعتنا می‏کنند، آیا یونس بن عبدالرحمان ثقه است که من در دینم به او مراجعه کنم؟ حضرت می‏فرمایند: بله. می‏خواهم عرض بکنم عمل به خبر ثقه ارتکازی عقلا است انقدر مسلّم است که این از صغری می‏آید سؤال کند نه از کبری نمی‏پرسد خبر ثقه حجّت است یا نه، آن را عقلش بهش گفته که حجت است ارتکاز عقلایی، بلکه می‏آید از صغری سؤال می‏کند که آیا یونس بن عبدالرحمن ثقه است یا نه؟ خلاصه مطلب آقا: ارتکاز عقلایی اقتضا می‏کرده که این آقایان به خبر ثقه عمل کنند، بنابراین همان ارتکاز عقلایی مال همه ظواهر است متکلمینی که در مقام افاده و استفاده هستند از ظواهر الفاظشان...

و انما کان امرا مذکورا فی اذهانم و و انّما اگر هم به ظواهر عمل می‏کردند به خاطر آن امر ارتکازی بوده که در اذهانشان بوده نسبت به مطلق کلماتی که صادر می‏شود از متکلم لاجل الافادة و الاستفادة، عرض کردم مجلس شوخی هیچی، ولی واقعا اگر یک کسی در مقام افاده و استفاده دارد حرفی می‏زند باید به ظاهرش عمل کرد. سواء کان آن متکلم شارع باشد یا غیر شارع. و هذا المعنی یعنی ارتکاز عقلایی، این ارتکاز عقلایی چون عرض کردیم روز اول شارع هم احدٌ من العقلاء یک راه اختراعیی که ندارد وقتی ما می‏بینیم یک عقلاء در زندگی روزمره ‏شان به ظواهر عمل می‏کنند ما می‏فهمیم شارع مقدس هم همین‏طور است و هذا و این ارتکاز عقلاییه در قرآن هم جاری است علی تقدیر کونه ملقی للافادة و الاستفاده‏ برای این که فرض ما این است که کونهُ یعنی قرآن، قرآن هم القاء شده برای افاده و استفاده چنانچه اصل در هر خطابی همین است مجلس شوخی جدا است که حالا دو سه نفر نشستند شوخی می‏کنند یک حرفهایی هم می‏زنند ظاهرش مراد نیست، اصل در کلام این است: هر متکلمی که حرف می‏زند می‏خواهد افاده مطلبی را بکند.

نعم، بله اصل اولی هی حرمة العمل بالظن، بله ما هم قبول داریم ما هم خودمان گفتیم قاعده اولیه حرمت عمل به ظن است اما از تحت او چی خارج می‏شود؟ ظهورات خارج است، نه فقط ظهور اخبار بلکه ظهورات خارج است، اینها می‏گویند فقط ظهور اخبار خارج است اما ظهورات قرآن بقی در تحت اصل، ایشان می‏گوید: ما هم خودمان قبلاً گفتیم آخر صفحه ۳۰، ما هم خودمان اصل اولی تاسیس کردیم گفتیم عمل به ظن حرام است چنانچه دانستی لکن خارجِ منه لکن خارج از تحت آن اصل لیسَ خصوصَ ظواهر الاخبار حتّی یبقی الباقی، باقی کدام است؟ ظواهر کتاب، قرآن، تا این که باقی یعنی ظواهر کتاب یبقی در تحت اصل، بلکه الخارجُ منه هو مطلقُ الظهورات آن اصل اولی حرمت عمل به ظن است مگر ظنونی که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم و آن عبارت از ظهورات است که دلیل اعتبارش عقلاء هستند. بل الخارجُ خارج از تحت آن اصل اولی مطلق ظهوراتی است که ناشی می‏شود از کلام هر متکلمی که القی الی غیره للافهام. این ظاهرا آقا اگر بخواهیم سه چهار خط دیگر بخوانیم تمام نمی‏شود اینجا هم بعدش درس است. انشاءالله بقیه ‏اش باشد برای فردا.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

كلام السيّد الصدر ـ شارح الوافية ـ في آخر كلامه : أنّ المنع عن العمل بظواهر الكتاب هو مقتضى الأصل ، والعمل بظواهر الأخبار خرج بالدليل ؛ حيث قال ـ بعد إثبات أنّ في القرآن محكمات وظواهر ، وأنّه ممّا لا يصحّ إنكاره ، وينبغي النزاع في جواز العمل بالظواهر ، وأنّ الحقّ مع الأخباريّين ـ ما خلاصته :

أنّ التوضيح يظهر بعد مقدّمتين :

الاولى : أنّ بقاء التكليف ممّا لا شكّ فيه ، ولزوم العمل بمقتضاه موقوف على الإفهام ، وهو يكون في الأكثر بالقول ، ودلالته في الأكثر تكون ظنّيّة ؛ إذ مدار الإفهام على إلقاء الحقائق مجرّدة عن القرينة وعلى ما يفهمون ، وإن كان احتمال التجوّز وخفاء القرينة باقيا.

الثانية : أنّ المتشابه كما يكون في أصل اللغة كذلك يكون بحسب الاصطلاح ، مثل أن يقول أحد : أنا استعمل العمومات ، وكثيرا ما اريد الخصوص من غير قرينة ، وربما اخاطب أحدا واريد غيره ، ونحو ذلك ، فحينئذ لا يجوز لنا القطع بمراده ، ولا يحصل لنا الظنّ به ، والقرآن من هذا القبيل ؛ لأنّه نزل على اصطلاح خاصّ ، لا أقول على وضع جديد ، بل أعمّ من أن يكون ذلك أو يكون فيه مجازات لا يعرفها العرب ، ومع ذلك قد وجدت فيه كلمات لا يعلم المراد منها كالمقطّعات.

ثمّ قال (١) :

قال سبحانه : ﴿مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ ... الآية (٢) ، ذمّ على اتّباع المتشابه ، ولم يبيّن لهم المتشابهات

__________________

(١) لم ترد «قال» في غير (ص).

(٢) آل عمران : ٧.

ما هي؟ وكم هي؟ بل لم يبيّن لهم المراد من هذا اللفظ ، وجعل البيان موكولا إلى خلفائه ، والنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله نهى الناس عن التفسير بالآراء ، وجعلوا الأصل عدم العمل بالظنّ إلاّ ما أخرجه الدليل.

إذا تمهّدت (١) المقدّمتان ، فنقول : مقتضى الاولى العمل بالظواهر ، ومقتضى الثانية عدم العمل ؛ لأنّ ما صار متشابها لا يحصل الظنّ بالمراد منه ، وما بقى ظهوره مندرج في الأصل المذكور ، فنطالب بدليل جواز العمل ؛ لأنّ الأصل الثابت عند الخاصّة هو عدم جواز العمل بالظنّ إلاّ ما أخرجه الدليل.

لا يقال : إنّ الظاهر من المحكم ، ووجوب العمل بالمحكم إجماعيّ.

لأنّا نمنع الصغرى ، إذ المعلوم عندنا مساواة المحكم للنصّ ، وأمّا شموله للظاهر فلا.

إلى أن قال :

لا يقال : إنّ ما ذكرتم ـ لو تمّ ـ لدلّ على عدم جواز العمل بظواهر الأخبار أيضا ؛ لما فيها من الناسخ والمنسوخ ، والمحكم والمتشابه ، والعامّ (٢) المخصّص ، والمطلق (٣) المقيّد.

لأنّا نقول : إنّا لو خلّينا وأنفسنا ، لعملنا بظواهر الكتاب والسنّة مع عدم نصب القرينة على خلافها ، ولكن منعنا من ذلك في القرآن ؛ للمنع من اتّباع المتشابه وعدم بيان حقيقته ، ومنعنا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله عن تفسير القرآن ، ولا ريب في أنّ غير النصّ محتاج إلى التفسير.

__________________

(١) كذا في (ص) ، وفي غيرها : «تمهّد».

(٢) في غير (ل) و (م) زيادة «و» ، وما أثبتناه مطابق للمصدر.

(٣) في غير (ل) و (م) زيادة «و» ، وما أثبتناه مطابق للمصدر.

وأيضا : ذمّ الله تعالى على اتّباع الظنّ وكذا الرسول صلى‌الله‌عليه‌وآله وأوصياؤه عليهم‌السلام ، ولم يستثنوا ظواهر القرآن.

إلى أن قال :

وأمّا الأخبار ، فقد سبق أنّ أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام كانوا عاملين بأخبار الآحاد (١) من غير فحص عن مخصّص أو معارض ناسخ أو مقيّد ، ولو لا هذا لكنّا في العمل بظواهر الأخبار أيضا من المتوقّفين (٢) ، انتهى.

المناقشة فيها أفاده السيّد الصدر

أقول : وفيه مواقع للنظر ، سيّما في جعل العمل بظواهر الأخبار من جهة قيام الإجماع العمليّ ، ولولاه لتوقّف في العمل بها أيضا ؛ إذ لا يخفى أنّ عمل أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام بظواهر الأخبار لم يكن لدليل شرعيّ خاصّ وصل إليهم من أئمّتهم ، وإنّما كان أمرا مركوزا في أذهانهم بالنسبة إلى مطلق الكلام الصادر من المتكلّم لأجل الإفادة والاستفادة ، سواء كان من الشارع أم غيره ، وهذا المعنى جار في القرآن أيضا على تقدير كونه ملقى للإفادة والاستفادة ، على ما هو الأصل في خطاب كلّ متكلّم.

نعم ، الأصل الأوّلي هي حرمة العمل بالظنّ ، على ما عرفت مفصّلا ، لكنّ الخارج منه ليس خصوص ظواهر الأخبار حتّى يبقى الباقي ، بل الخارج منه هو مطلق الظهور الناشئ عن كلام كلّ متكلّم القى إلى غيره للإفهام.

__________________

(١) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «واحد».

(٢) شرح الوافية (مخطوط) : ١٤٠ ـ ١٤٦.