درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۷۸: امارات مستعمله فی استباط احکام ۲

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی عدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

صحبت در امارات غیرعلمیه ‏ای بود که بالخصوص دلیل بر اعتبارش داریم، و همه هم قبول دارند یکیش همین ظهورات است این اماراتی که ما تعبیر به امارات می‏کنیم بعضی‏ها می‏گویند اصول عقلائیه، بعضی‏ها می‏گویند ظهورات، خلاصه مطلب آقا عرض کردیم ما یک اماراتی داریم که به وسیله آنها مرادمان متکلم را تشخیص می‏دهیم ما تا حالا این تعبیر امارات کردیم به اینها ظهورات هم می‏گویند به اینها اصول عقلاییه هم می‏گویند یعنی اینها اصولی است که همه عقلاء ولو حالا دین هم نداشته باشند در محاورات و گفتگوهای متعارفشان این کارها را می‏کنند اگر یک نفر بگوید رأیتُ اسدً نمی‏دانند آیا این مقصودش رجل شجاع است یادش رفته قرینه یرمی را، اعتنا نمی‏کنند این را حملش می‏کنند بر این که این آقا مرادش از این اسد حیوان مفترس است، خوب ما هم همین کار را در شرع می‏کنیم یا در متعارف اگر یک عامی بگویند کسی شک بکند که مقصود این عام واقعا عام است یا خاص است ولی قرینه ‏اش یادش رفته، به اینها اعتناء نمی‏کنند اینها را می‏گویند اصول عقلاییه، خوب شارع هم که یک طریق غیرعقلاییه اختراعی ندارد شارع هم در باب محاورات و گفتگو همین رویه را دارد لذا ما با جریان اصالة الحقیقة اصالة الاطلاق اصالة العموم مراد شارع را معین می‏کنیم اگر مثلاً شارع گفته فتیمموا صعیدا شک کردیم که آیا معنای حقیقی لغوی را اراده کرده مطلق وجهُ الارض یا خصوص خاک است، خوب اینجا اصالة الحقیقة جاری کن اصل عدم قرینه جاری کن بگو مراد شارع از این صعید مثلاً مطلق وجه الارض است. علی کل حال همان کاری که عقلاء در محاوراتشان می‏کند ما هم در احکام شرعیه این کار را می‏کنیم یا مثلاً مثل آن غلبه استعمال خوب ماء مشترک معنوی است خیلی افراد دارد اما غلبه استعمال در ماء عذب است، چون غلبه دارد حالا مولایی می‏گویند جئنی بماءٍ، می‏گوییم روی آن غلبه مقصود این آقا از این آبی که می‏گوید بیاور یعنی آب شیرین، خلاصه مطلب اینها همین‏طور همان اصول عقلاییه ‏ای که دیگران جاری می‏کنند ما هم جاری می‏کنیم. و بالجمله یا آن وقوع امرش اینها دیگر همه روشن است خوب ما هم می‏دانیم امر معنای اولیش یا وجوب است یا لااقل مشترک بین وجوب و ندب است اما همین امر اگر دنبال حظر واقع باشد خوب ما می‏دانیم این اماره است اماره‏اش هم علمیه نیست ولی اماره ظنیه‏ ای است که همه قبول دارند همه شما به عقلاء مراجعه کن این طبیبی که به مریض یک هفته می‏گفته لاتاکلِ الحامض، امروز می‏گوید کلِ الحامض، خوب عرف می‏فهمد عقلاء می‏فهمند این کل کل امری نیست یعنی الان از مطب من رفتی بیرون برو ترشی‏ فروشی، این را که نمی‏خواهد بگوید عقلاء می‏فهمند که مراد این آقای طبیب از این کل یعنی اباحه یعنی بابا آن ممنوعیتی که یک هفته پیش داشتی دیگر آن ممنوعیت را نداری اباحه است نه وجوب، خوب وقتی که ما این را ببینیم عقلاء این کار را می‏کنند می‏آییم تو آیه می‏بینیم آیه می‏گوید اذا خللتم فصطادوا چی می‏فهمیم؟ می‏فهمیم که شارع قبلاً گفته بوده صید نکنید حالا که می‏گوید صید بکنید یعنی مباح است. نتیجتا اینها یک اصول عقلاییه ‏ای است که همه قبول دارند ولو علمی هم نیست ولی از آن ظنونی است که از تحت اصل اولی خارج است یعنی شما اگر به اصالة الحقیقة مراد این متکلم را معین کردی که مقصودش حیوان مفترس است علم که نداری چون واقعا ممکن است مرادش رجل شجاع باشد یادش رفته قرینه را بیاورد احتمال دارد ظن داریم به این که مرادش حیوان مفترس است ولی ظنی است که از تحت اصل اولی خارج است از آنهایی است که خرج بالاتفاق از آنهایی نیست که مورد اختلاف باشد.

۲

چرا اصاله الحقیقه جاری میکنیم؟

حالا ما چرا این کار را می‏کنیم؟ و بالجملة ما چرا اگر یک کسی گفت رأیتُ اسدً، عرض کردیم یک متکلمی است شوخی نمی‏خواهد بکند لغوگویی هم ندارد متکلم حکیم در مقام تفهیم است، حالا این گفته رأیت اسد، ما چرا باید اصالة الحقیقة جاری کنیم و بگوییم مراد این آقا حیوان مفترس است؟ برای این که قبیح است که این آقا بگوید رأیت اسدً بدون قرینه مقصودش رجل شجاع باشد. خوب یک آدم متکلم حکیم آن هم در مقام تفهیم یعنی می‏خواهد حرف را بفهماند و به اینها می‏گوید رایت اسد، این قبیح است که این اسد را بگوید و بدون نصب قرینه مرادش رجل شجاع باشد. می‏گوییم نخیر اینجا اصالة عدم قرینه ما جاری می‏کنیم علت این که این اصول را ما جاری می‏کنیم برای این است که این آقای متکلم را از این لغوگویی بیاورم بیرون. و بالجملة الامور المتعبرة همین پنج تایی که خواندیم حقیقت و عام و اطلاق و غلبه استعمال و اینهایی که خواندیم این اموراتی است که معتبر است عند اهل اللسان فی محاورات و گفتگویشان، بحیث این بحیث آقا جار و مجرور و متعلق است به کانت یعنی خبر الامور که مبتدی است یک کانت مقدّر آن خبر است که بحیث جار و مجرور و متعلق به آن است، این امور معتبر عند اهل اللسان کانت بحیث اینها به حیثی است که یعنی حتما حتما این اصول را باید ما در عقلا معتبر بدانیم این اصول به حیثی است که لو ارادَ المتکلم القاصد للتفهیم این متکلم قاصد تفهیم اگر اراده کند خلاف مقتضای اینها را یعنی خلاف اصالة الحقیقة اراده کند من دون نصب قرینه یعنی بگوید رایت اسدً و هیچ قرینه‏ای هم نیاورد آن وقت مرادش رجل شجاع باشد این قبیح است اگر مرادش رجل شجاع است باید قرینه بیاورد حالا که قرینه نیاورده به ما گفته رایت اسدً ما حتما باید اصالة الحقیقة را جاری کنیم تا این آقا را از لغوگویی بیاوریم بیرون، لذا ایشان می‏فرمایند که: اگر متکلمی که در مقام شوخی نیست می‏خواهد قاصد تفهیم است اراده کند خلاف این اصالة الحقیقة را آن هم بدون نصب قرینه، یعنی اصالة الحقیقة را اراده نکند اراده مجاز بکند آن هم بدون قرینه، ایشان می‏فرماید عُدّ ذلک منه قبیحا، این کار قبیحی است برای این که این متکلم گرفتار این کار قبیح نشود این آقای متکلم قاصد للتفیم که گفته رأیت اسدً به کمک اصالة الحقیقة مرادش را معین می‏کنیم می‏گوییم مرادش حیوان مفترس است ولو یک احتمال هم بدهیم که مقصودش رجل شجاع است.

۳

القسم الثانی: اماراتی که به وسیله آن‌ها معنی لفظ مشخص می‌شود

القسم الثانی: ما یعمل لتشخیص اوضاع الالفاظ این را که دیروز خواندیم اماراتی بود که یعمل لتشخیص المراد متکلم، اینهایی که می‏خواهیم امروز بخوانیم یعمل لتشخیص اوضاع الالفاظ، دیروز هم عرض کردم آنی که دیروز خواندیم باید امروز می‏خواندیم، این را که امروز می‏خوانیم باید دیروز می‏خواندیم چرا؟ امروزی صغری است دیروزی کبری بود اول آدم باید صغری را بگوید بعد کبری را بگوید. ببینید امروز می‏خواهیم این را بخوانیم: ما یک اماراتی داریم که به وسیله آنها مشخص می‏کنیم که این لفظ معنایش چیه خوب این را اول باید بگوییم ما، مثلاً اول باید بیاییم در لغت مشخص بکنیم که صعید معنایش چیه؟ وقتی که فهمیدیم حالا می‏آییم تو کتاب خدا که می‏گوید فتیمموا صعیدا آیا همان معنایی که ما در لغت فهمیدیم، ببینید آن را اول باید بگوید، یعنی این را که امروز ما می‏خوانیم دیروز باید می‏گفتیم باید بگوییم آقا شما اول باید مراجعه به لغت بکنی با یک اماراتی معنای لغوی صعید رابه دست بیاوری، که صعید مثلاً مطلق وجهُ الارض است حالا این مسلّم شد، بیاییم در کتاب ببینیم خدا که فرموده با صعید تیمم کنیم مرادش چیه، آیا مرادش معنای مجازی است یعنی خاک یعنی با خاک تیمم کنید یا نه معنای حقیقی است که مطلق وجه الارض است؟ پس آن دیروزی بعد از امروزی است، ایشان می‏فرماید: ما یک اماراتی داریم که به وسیله آنها مشخص می‏کنیم که این لفظ موضوعٌ‏ له‏ اش چیه، این لفظ برای چه معنایی وضع شده؟ مثلاً: صیغه امر وضع شده برای وجوب، صعید وضع شده برای مطلق وجهُ الارض، اسد وضع شده برای حیوان مفترس، ما با یک امارات غیرعلمیه اول اینها را مشخص می‏کنیم بعد که مشخص شد آن وقت اگر یک متکلمی اسد گفت شک کردیم آیا حقیقت است یا مجاز آنجاست که با اصالة الحقیقة ما ثابت می‏کنیم مرادش این است، حالا آن راه‌ها چیه؟

[امارات غیر علمی]

آن راه‌های غیرعلمی، اینهایی که عرض می‏کنم خلاصه کفایة است: کفایة جلد اول صفحه۲۵، آن کفایة قدیمی‏‌ها، اگر حوصله بیشتری دارید به قوانین چون شنبه که درس تعطیل است شهادت حضرت جواد سلام الله علیه است وقت خیلی داریم، قوانین جلد اول پانزده صفحه یعنی یک هفته مطالعه ‏اش طول می‏کشد، خلاصه مطلب قوانین جلد اول از صفحه تا پانزده صفحه مطالعه کنید، این به حساب اماراتی که به وسیله آنها ما مشخص می‏کنیم که این لفظ معنایش این است این راهها این است: من خلاصه‏ اش را عرض می‏کنم حالا اگر حوصله هم ندارید لااقل آن رئوس مطالبش را نگاه کنید. یکی از راه‌هایش تبادر است ما از راه تبادر معین می‏کنیم که این لفظ معنایش این است تبادر یعنی چی؟ یعنی می‏گویند اِفعَل چی متبادر به ذهن می‏شود؟ وجوب، همین قدر که به ذهن وجوب متبادر شد می‏فهمیم وجوب معنای حقیقی است، یا مثلاً تا می‏گویند اسد متبادر از اسد حیوان مفترس است همان حیوان جنگلی، پس نتیجتا خود تبادر یکی از علائم است یعنی انسان به وسیله تبادر آنی که در ذهنش می‏آید اولاً می‏تواند تشخیص بدهد که صیغه امر وضع شده برای وجوب، اسد وضع شده برای حیوان مفترس، صعید وضع شده برای مطلق وجه الارض، این یکیش. یکی هم عدم صحّت سلب، شما نمی‏توانید حیوان مفترس را سلب کنید از اسد یعنی نمی‏توانید بگویید الاسدُ لیس بالحیوان المفترس، صحت سلب ندارد همین که نمی‏شود سلبش کرد معلوم می‏شود معنای حقیقی است این دو راه. راه سوم: الاتّراد یعنی شیوع یعنی تا می‏بینیم افعل خیلی شایع است تا می‏گویند افعل اراده می‏کنند وجوب را، خود همین اتّراد و شیوع خود این هم دلیل است بر این که آدم می‏تواند بفهمد اسد یعنی وجه افعل و برای وجوب فرض شده. یکی هم اخبار لغوی: یعنی لغوی بیاید بگوید چی؟ بیاید بگوید لفظ اسد حیوان مفترس است، افعل معنایش وجوب است، لغوی‏‌ها نه واضع لغت اشتباه نشود ما یک لغوی داریم یک واضع لغت داریم، لغوی اگر بیاید بگوید چون لغوی یعنی کسی که عارف است به موارد استعمال است لغوی غیر از واضع لغت است، لغوی یک کسی است که در اثر تتبع زیاد فهمیده که استعمال صیغه امر در وجوب است، فهمیده اسد معنایش آن حیوان مفترس است، به موارد استعمال آشناست اگر قول لغوی باشد می‏شود اماره غیر علمی والّا اگر خود واضع لغت به شما بگوید من این لفظ را وضع کردم بر او دیگر اماره غیر علمی نیست آن علمی است این را عنایت بکنید ما داریم چی می‏خوانیم؟ امارات غیرعلمی و آن غیرعلمی خبر دادن لغوی است یعنی لغوی می‏آید می‏گوید آقا این لفظ من می‏دانم عربها این لفظ افعل را در وجوب استعمال می‏کنند، این اسمش می‏شود اماره غیر علمی والّا اگر واضع لغت به شما بگوید وضعتُ الاسد للحیوان المفترس این از بحث ما خارج است چرا؟ برای این که علم داریم چون علم داریم از بحث ما خارج است.

[ایا الفاظ واضع دارند یا خیر؟]

البته این هم بدانید یک بحثی است اصلاً لغات این الفاظی که دلالت بر معانی دارد اصلاً واضع دارد یا نه؟ اینهایی که عرض می‏کنم در فصول اواخر صفحه ۲۳، من این آدرس‏‌هایی که می‏دهم شما آقا مکررا گفتم شما اگر این آدرسها را که من می‏دهم مراجعه بکنید اصلاً پایه می‏شود برای درس خارجتان شما حالا همین بحثی که من الان عرض می‏کنم چهار سال دیگر می‏روید درس خارج آن آقا تمام این حرفها را می‏زند بدون این که بگوید صاحب فصول گفته، من جایش را نشان شما می‏دهم یعنی شما وقتی که از الان اینها را محکم کردید تا درس آن آقا اشکال می‏کنی من از درس ساکت خیلی بدم می‏آید دوست دارم درس سر و صدا باشد بحث باشد، اما نه مثل اشکالهای ایشان که وقت همه را می‏گیرد، علی کل حال اشکالی باشد که به درد بخورد هر کسی هر چی تو ذهنش می‏آید بخواهد بگوید که درس اسمش نمی‏شود. پس بنابراین شما به اواخر صفحه ۲۳، فصول مراجعه کنید اینهایی که می‏خواهم عرض بکنم آنجا پیدا بکنید. آیا اصلاً ما واضع می‏خواهیم؟ بعضی‏ها گفتند نه، بعضی‏ها گفتند ما واضع نمی‏خواهیم دلالت الفاظ بر معانی ذاتی است یعنی افعل ذاتا دلالت بر وجوب دارد کسی وضع نکرده، اصلاً اسد دلالت ذاتیش بر آن حیوان مفترس است کسی وضع نکرده، خوب این قید غیر مشهور است، مشهور می‏گویند نه، لغت واضع می‏خواهد هر لغتی بخواهد دلالت بکند بر یک معنایی واضع می‏خواهد، حالا واضعش کیه؟ باز اختلاف شده، بعضعی‏‌ها گفتند واضع بشر است، دلیلتان چیه؟ ما ارسلنا من رسولاً الّا بالسان قومٍ، خدا می‏فرماید ما همه پیغمبرها را با زبان خود مردم فرستادیم یعنی چی؟ یعنی هر طایفه‏ای برای خودشان زبانی دارند، یک وضعی دارند ما پیغمبرها را به زبان مردم فرستادیم از این معلوم می‏شود که واضع می‏خواهیم و واضع هم بشر است. قول سوم که حق است: واضع کیه؟ خدای متعال، دلیل؟ علَّمَ آدمَ الاسماء کلّها، خدای متعال تعلیم کرد اسماء را به حضرت آدم. حالا معنای واقعیش را کاری نداریم معنای ظاهریش این است: که این لفظ معنایش این است این لفظ معنایش آن است پس واضع در حقیقت سه قول شد یک قول این که واضع اصلاً نمی‏خواهیم خود الفاظ دلالت دارد بر یک معانی، قول دوم این که نه واضع می‏خواهیم اینها اختلاف کردند بعضی‏ها گفتند واضع بشر است همان آیه، ولی قول حق این است که واضع الله تعالی است حالا دیگر این شاهدها را من می‏آورم: شاهدش این که آدم و حوّا در آن چند ساعتی که با هم محرم بودند عربی حرف می‏زدند روایت دارد، تکلّما بالعربیة با عربی با هم صحبت می‏کردند بشری نیامده بود که انسان اولی بوده کی آمده این عربی را یاد اینها داده؟ پروردگار، پس خلاصه مطلب این که روی قول سوم با این شاهدی که من عرض می‏کنم چون اینها در آن چند ساعت آخه چند ساعت هم بیشتر ماه عسل اینها طول نکشید تبدیل شد به ماه سرکه، بعدازظهر جمعه این را من به یک آقای منبری گفتم با آدرسش ولی الان خودم آدرسش یادم نیست، چون اینها به درد منبری‏‌ها خیلی می‏خورد، گفت آقا این کجاست؟ من همان موقع آدرس بهش دادم. غرض اینها بعدازظهر جمعه این بیچاره‏ها را کردند در بهشت اول غروب جمعه بیرونشان کردند همش ده ساعت نشد. علی کل حال ماه عسلی که هفت هشت ده ساعت بعد تبدیل شد به ماه سرکه مال پدر و مادر ما بوده، علی کل حال در آن هفت هشت ده ساعت بالاخره لال بازی که نمی‏کردند حرف می‏زدند با همدیگر یک شوخی‏‌هایی با همدیگر می‏کردند خلاصه یک چند ساعت است که یک زن و مرد اولیه رسیدند به هم، تمام آن شوخیها جدّیها همه با عربی بوده، پس نتیجتا واضعی هم که نبوده بشری هم که قبلاً نبوده نتیجتا واضع می‏شود پروردگار.

ـسؤال:...

ـخوب این که تمام شد، حالا دیگر آنها باشد به درس ما ربطی ندارد ما الان خارج از درس همه این حرفها را زدیم آنها به جای خودش، فصول را نگاه بکنید تمام اینهایی که در ذهنتان است اواخر صفحه ۲۳ فصول را ببینید اینهایی که گفتم منتهی آن شاهدش را من از خارج عرض کردم حالا به اینها کاری نداریم خواستم از روی این اینها را گفتم اینها ببینید واضع لغت پروردگار است آخر الان معروف است که می‏گویند واضع لغت یعرب ابن قحطان است خیلی معروف است در کتابها در درس خارج هم من شنیدم که می‏گویند، می‏گویند واضع لغت عرب یعرب ابن قحطان است، یعنی آن بشری که‏ آمده لفظ عربی را برای یک معنایی وضع کرده یعرب ابن قحطان است، اولاً: ما در تاریخ یعرب ابن قحطان نداریم آن که ما داریم یاره ابن قحطان است این اولاً. و ثانیا: این آقای یاره ابن قحطان مؤسس نبوده واضع نبوده مصلح بوده یک آدم ادیبی بوده خیلی ادبیاتش قوی بوده این بعضی از لغات عرب را اصلاح کرده واضع نبوده این تو دهنها افتاده یعرب ابن قحطان واضع لغت عرب است اولاً یعرب نیست و یاره است و ثانیا واضع نیست و مصلح است بنابراین که بشر واضع باشد. حالا یا بشر واضع باشد یا خدای متعال علی کل حال ما از راه یک امارات ظنیه می‏توانیم تشخیص بدهیم که این لفظ برای این معنا وضع شده است، پس این بحث امروز می‏شود بحث صغروی.

حالا عنایت بفرمایید: القسم الثانی: ما یعمل لتشخیص اوضاع الالفاظ، ما یعنی همان امارات، یک اماراتی هست که عرض کردم اصول عقلاییه هم بهش می‏گویند ظهورات هم بهش می‏گویند اینهایی را که اصالة الحقیقة و اصالة العموم و اینها را هم بهش می‏گویند اماره چون غیر علمی است هم بهش می‏گویند ظهورات هم بهش می‏گویند اصول عقلاییه، یک اصول عقلاییه ‏ای ما داریم یا یک اماراتی داریم که اینها اعمال می‏شود برای تشخیص اوضاع الفاظ، دیروزی مال چی بود؟ مال تشخیص مراد، ولی امروزی مال تشخیص وضع است که همان صحت سلب و تواتر و اخبار لغوی و اینها است که ما به وسیله این امارات ظنیه می‏آییم اوضاع الفاظ را تشخیص می‏دهیم یعنی چی؟ این والتشخیص عطف تفسیری است از نظر ادبی این تفسیر می‏کند ماقبل را یعنی یک اماراتی است ما یعمل را سر این در بیاورید، یک اماراتی است که اعمال می‏شود برای تشخیص مجازات الفاظ از حقایق الفاظ و ظواهر الفاظ از خلاف ظواهر یعنی یک اماراتی ما داریم که به کمک آن امارات معین می‏کنیم این لفظ مال این معناست معین می‏کنیم که این لفظ ظهور در آن معنا دارد، خلاف ظاهر است در آن معنا و اینها همه امارات غیر علمی است که یکیش هم همان اخبار لغوی است آن وقت به این مناسبت من واضع لغت را گفتم که چون او علمش علم ‏آور است یعنی اگر مثلاً یعرب ابن قحطان به شما گفت آقا من لفظ افعل را برای وجوب، این دیگر علم است دیگر از بحث ما خارج است، اما اگر لغوی بگوید لغوی بگوید بله موارد استعمال افعل وجوب است موارد استعمال صعید مطلق وجهُ ‏الارض است آن می‏شود جزء امارات، حالا ایشان می‏خواهند این را بفرمایند با این تشخیص‏ها حالا می‏خواهند مثال بزنند کالتشخیص این که لفظ صعید موضوع لمطلق وجه الارض از راه تواتر یعنی از راه تواتر یا از راه قول لغوی دیگر آنها اختیارش دست خودتان است به هر کدام که می‏خواهید تطبیق بکنید حالا غیر لغویش را بگویید ما الان لغوی به ما گفته لفظ صعید برای مطلق وجهُ الارض وضع شده، خوب این قول لغوی که علم‏آور نیست اماره ظنی است اما اماره ظنی است که همه قبول دارند البته بنابر این که قول لغوی حجت باشد اینها را انشاءالله بعدها می‏خوانیم مثل تشخیص این که لفظ صعید موضوعٌ یعنی از راه قول لغوی یا از راه تواتر یا از راه اتراد به دست آوردیم که لفظ صعید معنای حقیقیش مطلق وجه الارض است یا مثلاً تراب دیگر حالا هر چیزی که شما می‏خواهید بگویید هر چیزی که به دست آوردیم این یک مثال. و همچنین تعیین این که وقوع یعنی کتشخیص کالتعیین حتی به آن تشخیص دیگر و تعیین مثل این که با آن چهار وضع ما تعیین مثل غلبه استعمال دیروز تشخیص می‏دهیم که وقوع امر عقیب توهّم الحضر هل یوجبُ ظهورهُ فی الاباحة المطلقة، آیا این امری که در اصل معنای وجوب بوده الان که بعد از حظر است لاتقتلُ الصید بعدش می‏فرماید چی؟ می‏فرماید اذا حللتم فاصطادوا این صیغه امر است اگر قبلش آن نبود ااصطادوا دلالت بر وجوب داشت یعنی حاجی‏ها بعد از اعمال حج همه باید بروند صید بکنند ولی ما می‏دانیم اینجوری نیست این چون قبلاً فرموده بوده حاجی‏ها صید نکنند حالا که می‏گوید صید بکنید همین وقوع این امر عقیب حظر خودش این اباحه را می‏رساند البته باز علمی نیست اماره غیر علمی است ولی اماره غیرعلمی است که همه قبول دارند. ایشان می‏فرماید یا مثل این که تشخیص می‏دهیم از آن چهار راه که وقوع امر عقیب توهم حظر موجب ظهور او می‏شود در اباحه مطلقه. دوباره و کالتعیین انَّ

ـ سؤال:...

ـ اباحه مطلقه چون هم با وجوب می‏سازد و هم با استحباب هم با کراهت، اباحه مطلقه تقریبا آن جواز به معنای اعم است، غرض اباحه مطلقه هم با وجوب سازگار است و هم با استحباب سازگار است و هم با کراهت سازگار است ما خلاصه تشخیص دادیم در لغت یا در عرف فهمیدیم که اگر صیغه امری که ظهور اولیه ‏اش در وجوب است این بعد از حظر واقع بشود اباحه مطلقه را افاده می‏کند.

و انَّ یعنی آن تعیین را سر این هم بیاورید و کالتعیین انّ الشهرةَ

ـ سؤال:...

ـ جواز آن معنای اخص عرض کردیم استحباب است جواز از معنای اعم همین اباحه مطلقه است، جواز به معنای اعم با کراهت هم می‏سازد فقط با حرمت نمی‏سازد، جواز به معنای اعم یا اباحه مطلقه هم با وجوب می‏سازد چون وجوب هم جواز دارد دیگر با کراهت هم می‏سازد آن هم جواز دارد، با مستحب هم می‏سازد علی کل حال برویم سراغ مطلب دیگری.

خوب عنایت بفرمایید آقا می‏خواهیم این مثالی را که الان می‏خواهیم بزنیم این آقا روی مبنای صاحب معالم است آخر مشهور می‏گویند صیغه امر وجوب دارد یعنی معنای حقیقیش وجوب است اما مجازا در ندب هم استعمال می‏شود صاحب معالم می‏گوید نه معنای حقیقش درست است که وجوب بوده ولی الان انقدر شهرت پیدا کرده در ندب که اصلاً معنای حقیقی به خودش گرفته است یعنی همین صیغه امری که معنای حقیقیش وجوب است انقدر شهرت پیدا کرده در ندب انقدر ما افعل داریم که از آن اراده استحباب شده که دیگر الان شده مجاز مشهور یعنی بالعرض یک ظهور ثانوی برایش پیدا شده ظهور اولیش وجوب است ولی یک ظهور عرضی ثانوی برایش پیدا شده که ظهور در استحباب دارد و آنقدر هم این ظهورش قوی است که اگر شما از افعل بخواهید وجوب استفاده کنید قرینه می‏خواهد یعنی از معنای حقیقی‏اش را بخواهید اراده بکنید قرینه میخواهد. حالا می‏خواهیم این را بگوییم می‏خواهیم بگوییم شهرت هم از آن اماراتی است که باعث ظهور می‏شود یعنی صیغه افعلی که ظهور اولیه‏ اش در وجوب است به خاطر شهرت الان ظهور پیدا کرده در معنای ندب و استحباب، خوب خود این شهرت هم یک اماره غیرعلمی است و انقدر هم شهرتش قوی است این شهرت عرضی ‏اش انقدر هم قوی است که اگر شما بخواهید معنای حقیقی امر را بفهمید که وجوب باشد باید قرینه بیاورید، پس این شهرت هم یکی از آن امارات غیرعلمیه‏ ای است که به وسیله او ما تشخیص می‏دهیم که صیغه افعل ظهور در استحباب دارد. عرض کردم روی قول صاحب معالم است این مثال درست نیست مشهور می‏گویند ظهور اولیه ‏اش وجوب است استعمالش در ندب و استحباب مجاز است نه آن را کاری نداریم، روی قول صاحب معالم این مبنا درست می‏شود که روی قول ایشان شهرت چه کار کرد برای ما؟ شهرت اماره شد برای ظهور عرضی صیغه امر در استحباب و کالتعیین تعیین این که شهرت و انَّ الشهرت فی المجاز المشهور، شهرت مجاز مشهور همان صیغه امر است، روی مبنای صاحب معالم که شده دیگر الان مجاز مشهور شده که دیگر اصلاً الان یک ظهور در استحباب برایش پیدا شده خوب خود این شهرت الان چه کار کرده؟ اماره غیرعلمیه است این شهرت صیغه امر در وجوب باعث ظهورش شده یعنی الان بعد از این شهرت دیگر این ظهور در وجوب دارد به طور یعنی ظهور در استحباب دارد که به طوری که اگر بخواهیم از صیغه امر شما اراده وجوب بکنید باید قرینه بیاوری، لذا می‏فرماید شهرت در مجاز و کالتعیین این که شهرت یعنی این شهرت در مجاز مشهور برای ما معین می‏کند که این شهرت موجب می‏شود احتیاج پیدا می‏کند معنای حقیقیش احتیاج به قرینه دارد ما تا حالا می‏گفتیم معنای مجازی قرینه می‏خواهد ولی این صیغه افعل انقدر ظهور در استحباب پیدا کرده که اگر شما بخواهید اراده معنای وجوب از آن بکنید احتیاج به قرینه دارد، پس ببینید شهرت یک همچنین کاری می‏تواند بکند یعنی یک اماره غیرعلمیه ‏ای است که برای ما چی درست می‏کند؟ ظهور درست می‏کند یعنی صیغه افعل را ظهور بهش می‏دهد در مورد استحباب، به طوری این شهرت قوی است که توجبُ احتیاج الحقیقة یعنی اراده معنای حقیقیش احتیاج دارد به قرینه صارفه که بیاید ما را صرف کند از این ظهور عرضی، یعنی اگر شما بخواهید از افعل اراده وجوب بکنی باید یک مجاز بیاورید که شما را از این شهرت عرضی منصرفت بکند یعنی قرینه بیاوری بر اراده معنای حقیقی، باید یک قرینه بیاوری که شما را صرف بکند از این ظهور عرضی کدام ظهور عرضی؟ این ظهوری که مسبب از شهرت است یعنی شهرت سبب این ظهور شده انقدر صیغه افعل روی قول صاحب معالم ظهور در استحباب دارد که اگر بخواهیم معنای اولی حقیقی ‏اش را اراده بکنیم احتیاج به قرینه دارد نظیر هم دارد مثل همان آبی که دیروز گفتیم خوب آب مشترک معنوی است معنای اولیش همه جسم‌های سیال است ولی الان چون غلبه استعمال با ماء عذب است اگر یک کسی بخواهد بگوید جئنی بماءٍ و آب زاج و کبریت مقصودش باشد باید قرینه بیاورید و حال آن که قرینه نمی‏خواهد آب، آب زاج و کبریت را هم می‏گیرد آب معدنی و دریا را همه را می‏گیرد ولی چون غلبه استعمال دارد در آب شیرین اگر شما از آب بخواهید اولی را اراده بکنید که مطلقُ الماء باشد احتیاج به قرینه دارد. می‏گوید نظیره نظیر این مجاز مشهور کجاست؟ آنجایی است که احتیاج دارد مطلق منصرف الی بعض افراده مطلق را به ماء بزنید بعض افراده هم یعنی ماءُ العذب الان ببینید احتیاج دارد مطلق یعنی این ماء که منصرف به ماء عذب است اگر بخواهید شما آن معنای کلّی ماء از آن استفاده بکنی قرینه می‏خواهد با این که معنای کلی‏اش معنای حقیقی ‏اش است ماء یعنی جسم سیال قرینه نمی‏خواهد ولی در اثر غلبه استعمال که ما گفتیم آب و آب شیرین را اراده کردیم الان اینجوری شده که اگر از آب بخواهی آب دیگری اراده بکنی باید قرینه بیاوری، این هم نظیر این که در ما نحنُ فیه.

و بالجملة مطلوب در این قسم کدام قسم؟ قسم ثانی که امروز داریم می‏خوانیم مطلوب در این قسم ثانی این است که الفظُ ظاهرٌ فی هذا المعنی امروز کار ما این شد دیگر از راه تواتر یا از راه قول لغوی به دست آوردیم که این لفظ مثلاً صعید ظهور در این معنا دارد که مطلق وجه الارض است، ایشان می‏فرماید مطلوب در این قسم دوم این است: که این لفظ از طریق قول لغوی یا از طریق خلاصه آن تواتر و اینها ما فهمیدیم این لفظ مثلاً صعید ظهور دارد در این معنا که مطلق وجه الارض باشد، آیا ظهور دارد یا ندارد؟ بحث امروز این است آیا لغوی که می‏گوید صعید معنایش این است اسد معنایش این است آیا این قول لغوی ظهور درست می‏کند یعنی لفظ اسد ظهور درست می‏کند در آن حیوان مفترس یا نمی‏کند؟ این مال درس امروز اما در قسم دیروز در قسم اول مطلوب در آنجا این است: خوب فهمیدیم در لغت که صعید ظهور در مطلق وجه الارض دارد حالا برویم سراغ دیروز؛ آیا خدا که فرموده صعید تیمم کنید همین معنای لغوی است یا معنای مجازی است؟ لذا می‏فرماید: مطلوب در بحث امروز این است که این لفظ ظهور در این معنا دارد یا ندارد به وسیله قول لغوی ثابت کردیم که ظهور دارد، در قسم دوم حالا این ظهور مفروغ عن یعنی اسدی که ظهورش مسلّم در حیوان مفترس است در لغت مفروغ است یعنی فارغ شدیم از ظهورش در حیوان مفترس آیا مرادٌ ام لا؟ آن صعید آیا همان معنای حقیقی‏اش مراد است یا نه؟ و الشک فی الاول اول می‏دانید کدام است؟ اول یعنی ثانی، و ثانی یعنی اول عنایت کنید آخر الان ما چی گفتیم؟ گفتیم مطلوب است در این قسم، این قسم کدام است؟ ثانی بعد گفتیم اول، این ثانی می‏خورد به اول اینجا ببینید الشک فی الاول، فی الاول به کجا می‏خورد؟ می‏خورد به آنجایی که ظاهرٌ فی هذا المعنی و فی القسم اول، ایشان می‏فرماید: نه این که گفت مطلوب بر این قسم یعنی قسم ثانی یعنی آنی که این لفظ ظهور دارد حالا ایشان اینجا که می‏گوید اول یعنی اول اینجا، اول اینجا می‏شود دوم آن وقت بعد که می‏گوید دوم یعنی اول، خلاصه به اعتبار این دو خط بالا ما ابتدائا قسم ثانی را گفتیم می‏شود اول، بعدا قسم دوم را گفتیم این می‏شود دوم، حالا پس این اول یعنی امروز دومی، ایشان می‏گوید: شک در اولی یعنی شک در این که این لفظ ظهور در این معنا دارد یا ندارد این مسبب از اوضاع لغوی است یعنی لغویش باعث شده که من شک بکنم که آیا لفظ صعید مطلق وجه الارض است یا مثلاً تراب خالص است. بله مسبب است از اوضاع لغویه و عرفیه و فی الثانی، ثانی یعنی اول ثانی و فی القسم الاول و فی الثانی یعنی اول ثانی یعنی این که امروز ثانی بود والّا دیروز اول بود، و فی الثانی در ثانی که شما شک می‏کنید یک نفر گفته رایتُ اسدً شما نمی‏دانی آیا این اعتماد به قرینه کرده و مقصودش رجل شجاع است یا اعتماد به قرینه نکرده و فی الثانی شک

ـ سؤال:...

ـ ببینید آقا در این مطلوب را نگاه کنید مطلوب در این قسم امروز یعنی دومی، یعنی امروز دومی را ایشان دارد می‏گوید دیروزی را بعدا می‏گوید، ببینید مطلوب در این قسم ثانی این است و در قسم اول آن است ببینید پس امروز اینجا اول ثانی را گفته ایشان می‏گوید شک در اولی در اولی یعنی در دومی یعنی در بحث امروز اگر من شک دارم که این لفظ معنایش این است یا این است سببش آن اوضاع لغوی عرفی است که نمی‏دانم لغوی این را برای آن وضع کرده یا آن، امّا در دومی یعنی در دیروزی که در عبارت امروز دوم بیان شد دیروز ما گفتیم اگر یک نفر گفت رایت اسدً حالا من شک دارم که این مرادش حیوان مفترس است یا رجل شجاع، چرا شک دارم؟ برای این که نمی‏دانم این اعتماد کرده به قرینه و مقصودش رجل شجاع است یا اعتماد نکرده و فی الثانی یعنی منشاء شک من در آنجایی که مراد متکلم را نمی‏دانم منشائش این است من شک دارم که این متکلم اعتماد کرده بر قرینه و این لفظ رایت اسدً را می‏گوید یا اعتماد نکرده.

۴

اماراتی که استعمال می‌شود برای مراد متکلم

اما القسم الاول این کتابها تو حاشیه رفته، فالقسمان من قبیل الصغری و الکبری لتشخیص المراد ببینید ایشان می‏گوید این دو قسم این امروزیش صغری است برای تشخیص ظهور این لفظ در آن معنا، دیروزی مال تشخیص مراد آن شخص بوده امروزی را می‏گویند صغری دیروزی را می‏گویند کبری.

اما القسم الاول: ایشان می‏گوید قسم اول کجا؟ قسم اولی که دیروز خواندیم یعنی ما مسلّم گرفتیم ظهور در حیوان مفترس دارد، حالا یک نفر گفته رأیتُ اسدً احتمال می‏دهم مقصودش رجل شجاع بوده یادش رفته قرینه را بیاورد، به این احتمالها اعتنا نکن اصالة الحقیقة جاری کن بگو مراد این آقای متکلم از رایت اسدً حیوان مفترس است.

ـ سؤال:...

ـ همین دوتا را یکی‏اش را امروز خواندیم و یکی‏اش را دیروز خواندیم،

ـ سؤال:...

بله امّا القسم الاول: فاعتبارهُ فی الجملة مما لااشکال فیه قسم اول آقا فی الجمله‏اش لااشکال فیه است این فی الجمله را آقای آخوند هم در کفایة دارند دیروز آدرس دادم جلد دوم کفایة آخر صفحه ۵۸ را ببینید درس دیروز تا حالا در آن دو تا خط آنجا پیدا می‏شود ایشان می‏گوید: لاشبهة شبه ه‏ای نیست که یک اماراتی ما داریم که به وسیله آن امارات مراد متکلم را تشخیص می‏دهیم، تو عقلاء یعنی یک اماراتی هست که عقلاء به وسیله آن امارات مراد متکلم را تشخیص می‏دهند. بعد ایشان می‏فرماید شارع هم که طریقه اختراعی ندارد پس شارع هم همین‏جور است آن وقت می‏گوید فی ‏الجمله یک اماراتی است که فی‏ الجمله همه قبول دارند و آن کدام است؟ اصالة الحقیقیة، اصالة العموم، خلاصه ظهورات حجت است این فی‏الجمله یعنی چی؟ یعنی قطع نظر از اختلافی که بعدا روز یکشنبه می‏خوانیم چون در بعضی از جاها ما یک فی‏ الجمله داریم یک بالجمله؛ فی‏ الجمله یعنی موجبه جزئیه، بالجمله یعنی موجبه کلیه، ایشان می‏گوید این اماراتی که ما دیروز تا حالا داریم می‏خوانیم موجبه جزئیه ‏اش جای اصل نیست یعنی چی؟ یعنی همه قبول دارند اصالة الحقیقة حجت است همه قبول دارند که اسد ظهور در حیوان مفترس دارد و ما باید مراد متکلم را با همان ظاهر اراده کنیم منتهی یک اختلاف‌هایی هست مثلاً آقایان اخباریین که درس یکشنبه است آقایان اخباریین می‏گویند ظهورات قرآن به درد نمی‏خورد، قبول دارند اصالة الحقیقة حجت است اما می‏گویند در ظهورات دیگر کلام خدا ظهورهایش به درد نمی‏خورد، من مکرر گفتم این آقایان اخباریین آقا خوب ملّا هم دارند واقعا آدمهای متدین هستند ولی دوست نادان هستند اکثرشان، در مقابل امروزی‌ها که دشمن دانا هستند اینها یک جوری قرآن می‏کوبند می‏گویند قرآن یک سمبل است به عنوان یک سمبلیک بهش نگاه می‏کنند یعنی خلاصه یک کتاب داستان است یک واقعیت ندارد یک سمبلیکی بوده پیغمبر به نظرش آمده مثلاً مثل کتاب کلیله و دمنه یک همچنین حالتی آن که واقعیت ندارد خوب اینها هم می‏خواهند همین را بگویند، آقایان اخباریین هم همین را می‏گویند منتهی عبارتشان فرق دارد اینها می‏گویند ما به ظواهر کتاب نمی‏توانیم عمل بکنیم چرا؟ القرآن یعرفُ من خوطب به، قرآن را فقط پیغمبر می‏فهمد که مخاطبش بوده یعنی قرآن فقط برای خواندن است ظواهرش اصلاً به درد استدلال نمی‏خورد، خوب آقا اینها حرفهای خطرناکی است منتهی عرض کردم اینها دوست هستند این حرف را می‏زنند، آن آقایی که با آن عبارت می‏گوید این سمبلیک است این دشمن است این حرف را می‏زند و می‏خواهد قرآن را از سندیت بیندازد، واقعا آقایان خیلی حواسشان جمع باشد یعنی واقعا شما الان تقریبا اوایل جوانیتان است دیگر این علم آقا آفت خیلی دارد من این تذکرات را می‏دهم چون مکررا به ما می‏گویند شما روزهای چهارشنبه یک تذکراتی بدهید، من اولاً خودم خجالت می‏کشم تا به من می‏گویند اخلاق بگو واقعا خودم می‏روم مدتی خانه گریه می‏کنم مکرر کتبا شفاها برای ما نامه دادند شما چهارشنبه‏‌ها اخلاق بگو خدا شاهد است که نامه را وقتی می‏خوانم می‏روم خانه و مدتی گریه می‏کنم، می‏گویم اینها خیال می‏کنند من یک آدم حسابی هستم می‏گویند اخلاق بگو. حالا در عین حال یک تذکراتی بدهیم، واقعش این است که آقا اوایل جوانی هستید علم هم خطر خیلی در پیش دارد واقعا علم آفت ایمان است اگر در راه غیرش مصرف بشود از همین الان واقعا توکلتان را به امام زمان سلام الله علیه خیلی زیاد بکنید تنها کسی که آقا سر دو راهی‏‌ها به دست آدم می‏رسد دست آدم را می‏گیرد فقط توسل به حجه ‏الله است والّا شما اگر با همین اطلاعات بروید جلو و یک مطالبی هم بلد بشوید و بعد بیایید بگویید قرآن سمبلیک است اینها خلاصه خطر خیلی دارد. انشاء الله علم و تقوی را تواما در پیش بگیرید البته ما هم نمی‏گوییم قرآن تنها ما که سنّی نیستیم کتاب الله و عترتی انشاءالله رفقا این را در نظر داشته باشند از الان که ابتدایی است که دارید مایه برای خودتان تهیه می‏کنید واقعا توجه به ولی‏عصر عجل الله تعالی فرجه داشته باشید که اگر یک جاهایی هم انسان رسید به یک جاهایی هم که لغزشگاه بود لااقل خود آنها دستگیری بکنند.

علی کل حال آقایان اخباریین قبول دارند اصالة الحقیقة حجت است اما می‏گویند نه در قرآن دقت کردید ببینید فی ‏الجمله همه قبول دارند که اصالة الحقیقة حجت است ظهورات حجت است اما یک اختلاف‌هایی هم هست آیا ظهور قرآن چی؟ آقایان اخباریین می‏گویند حجت نیست.

می‏خواهید بقیه‏اش انشاءالله باشد برای یکشنبه.

والسلام علیکم و رحمة الله.

[الأمارات المستعملة في استنباط الأحكام]

[من ألفاظ الكتاب والسنّة](١)

منها : الأمارات المعمولة في استنباط الأحكام الشرعيّة من ألفاظ الكتاب والسنّة.

وهي على قسمين :

القسم الأوّل : ما يعمل لتشخيص مراد المتكلّم عند احتمال إرادته خلاف ذلك ، كأصالة الحقيقة عند احتمال إرادة المجاز ، وأصالة العموم والإطلاق ، ومرجع الكلّ إلى أصالة عدم القرينة الصارفة عن المعنى الذي يقطع بإرادة المتكلّم الحكيم له لو حصل القطع بعدم القرينة ، وكغلبة استعمال المطلق في الفرد الشائع بناء على عدم وصوله إلى حدّ الوضع ، وكالقرائن المقاميّة التي يعتمدها أهل اللسان (٢) في محاوراتهم ، كوقوع الأمر عقيب توهّم الحظر ، ونحو ذلك ، وبالجملة : الامور المعتبرة عند أهل اللسان في محاوراتهم بحيث لو أراد المتكلّم القاصد للتفهيم خلاف مقتضاها من دون نصب قرينة معتبرة ، عدّ ذلك منه قبيحا.

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) في (ظ) و (م) بدل «أهل اللسان» : «العقلاء» ، وفي (ت) و (ه) : «عقلاء أهل اللسان».

و (١) القسم الثاني : ما يعمل لتشخيص أوضاع الألفاظ ، وتمييز (٢) مجازاتها من حقائقها ، وظواهرها عن خلافها ، كتشخيص أنّ لفظ «الصعيد» موضوع لمطلق وجه الأرض أو التراب الخالص؟ وتعيين أنّ وقوع الأمر عقيب توهّم الحظر هل يوجب ظهوره في الإباحة المطلقة؟ وأنّ الشهرة في المجاز المشهور هل توجب احتياج الحقيقة إلى القرينة الصارفة عن الظهور العرضي المسبّب من الشهرة ، نظير احتياج المطلق المنصرف إلى بعض أفراده؟

وبالجملة : فالمطلوب في هذا القسم أنّ اللفظ ظاهر في هذا المعنى أو غير ظاهر؟ وفي القسم الأوّل أنّ الظاهر المفروغ عن كونه ظاهرا مراد أو لا؟

والشكّ في الأوّل مسبّب عن الأوضاع اللغوية والعرفية ، وفي الثاني عن اعتماد المتكلّم على القرينة وعدمه.

فالقسمان من قبيل الصغرى والكبرى لتشخيص المراد (٣).

__________________

(١) لم ترد «و» في (ر) ، (ظ) و (م).

(٢) كذا في (ت) ، (ظ) و (ه) ، وفي غيرها : «تشخيص».

(٣) لم ترد «فالقسمان ـ إلى ـ المراد» في (ت) و (ه) ، وكتب عليها في (ص) : «زائد».

أمّا القسم الأوّل :

ما يستعمل لتشخيص مراد المتكلم

فاعتباره في الجملة ممّا (١) لا إشكال فيه ولا خلاف ؛ لأنّ المفروض كون تلك الامور معتبرة عند أهل اللسان في محاوراتهم المقصود بها التفهيم ، ومن المعلوم بديهة أنّ طريق محاورات الشارع في تفهيم مقاصده للمخاطبين لم يكن طريقا مخترعا مغايرا لطريق محاورات أهل اللسان في تفهيم مقاصدهم.

وإنّما الخلاف والإشكال وقع في موضعين :

الخلاف في موضعين :

أحدهما : جواز العمل بظواهر الكتاب.

والثاني : أنّ العمل بالظواهر مطلقا في حقّ غير المخاطب بها قام الدليل عليه بالخصوص ـ بحيث لا يحتاج إلى إثبات انسداد باب العلم في الأحكام الشرعيّة ـ أم لا؟

والخلاف الأوّل ناظر إلى عدم كون المقصود بالخطاب استفادة المطلب منه مستقلا.

والخلاف الثاني ناظر إلى منع كون المتعارف بين أهل اللسان اعتماد غير من قصد إفهامه بالخطاب على ما يستفيده من الخطاب بواسطة أصالة عدم القرينة عند التخاطب.

فمرجع كلا الخلافين إلى منع الصغرى. وأمّا الكبرى ـ أعني كون الحكم عند الشارع في استنباط مراداته من خطاباته المقصود بها التفهيم ، ما هو المتعارف عند أهل اللسان في الاستفادة ـ فممّا لا خلاف فيه ولا إشكال.

__________________

(١) لم ترد «ممّا» في (ت) ، (ر) و (ل).