ما آقا دو هفته است گرفتار آقای ابن قبه هستیم ایشان گفت امکان ندارد قبیح است که ما را شارع متعبّد کند به خبر عمل بکنیم یا به سایر اماراة ظنیه، خوب ما از ایشان سؤال کردیم کجا مقصودت است در چه زمانی؟ جواب صاحب فصول که قانع نشدیم ما، خودمان اینجوری جواب دادیم: آقای ابن قبه شما که میگویید این کار قبیح است و محال است که از وقوعش محال لازم میآید زمان انسداد مقصودتان است یا زمان انفتاح؟ اگر زمان انسداد باشد حرفت باطل است چرا؟ چون در زمان انسداد که تکالیف را از من میخواهند دستم هم نمیرسد چاره ای نداریم جز عمل به ظن، چطور شما میگویید محال است اگر زمان انفتاح باشد باز در یک صورت حرفت باطل است اگر این اماراة اغلبُ المطابقة یا دائمُ المطابقة باشد باز هم حرفت باطل است، بله در یک صورت حرفت خوب است اگر این اماراة غالبُ المطابقة باشد که گاهی هم خلاف واقع در میآید پس خلاصه در یک صورت حرفت درست است والّا در بقیه صور حرفت باطل است. حالا نقطه مقابل افراط آقای ابن قبه یک آقای تفریطی ما داریم این آمده میگوید نخیر نه تنها قبیح نیست واجب است اصلاً واجب شارع چطور به ما میگوید نماز واجب است، روزه واجب است واجب است بر شارع که بر ما واجب بکند که عمل به اماراة ظنیه بکنیم. ایشان اسمش را نمیآورد میگوید بعض ولی آن بعض یکی قفّال است یکی ابن شریح است یکی ابالحسین بصری است این قفّال که من عرض میکنم از سابق دیدم در یک جایی ولی آقای آشتیانی را مراجعه کردم ایشان عقّال ضبط کرده، علی کل حال یا قفّال یا عقّال یا بقّال با آن کاری نداریم یک آقایی به نام که آخر اسمش هم لام است این آقا با دو نفر دیگر راه افراط را پیش گرفتند نقطه مقابل او، او میگفت فعلش قبیح است اینها میگویند ترکش قبیح است، فعل چی قبیح است؟ ابن قبه میگفت فعل این کار قبیح است که شارع به ما بگوید شما به اماره ظنی عمل کنید. این سه نفر میگویند چی؟ میگویند ترکش قبیح است قبیح است بر شارع که اینها را نگوید ما را متعبّد نکند چرا؟ چون تفویت واقع لازم میآید شما که شارع حکیم هستید یک احکامی را روی یک مصالحی جعل کردید باید اماراة ظنیه را برای ما حجّت بکنید که ما برسیم به آن مصالح و اگر نکند شارع تفویت واقع است و تفویت واقع هم که کار قبیحی است. خلاصه ابن قبه میگفت فعل این کار قبیح است چون مستلزم تحریم حلال و تحلیل حرام است، این دو سه آقا میگویند ترک این کار قبیح است یعنی فعل این کار واجب است باید شارع ما را ملزم بکند که به اماراة ظنیه عمل بکنیم والّا اگر نکند تفویت واقع است و تفویت واقع هم بر شخص حکیم کار قبیحی است.
تا برسیم به خدمت ایشان، ایشان را هم میآییم ردّش میکنیم. فتلخّص من جمیع ما ذکرناه انّ ما ذکره ابنُ قبة ـ من استحالة التعبّد بخبر الواحد او بمطلق الامارة الغیر العلمیة ـ نظرتان است که از ابتدا که وارد شد گفت نمیشود شارع ما را متعبّد به خبر بکند بعد توسعه داد گفت اصلاً امکان ندارد که شارع ما را متعبّد بکند به همه اماراة ظنیه غیر علمیه، یعنی چه خبر چه فتوی مثلاً، ایشان میفرماید این حرف ممنوعٌ علی اطلاقه، اطلاق این حرف درست نیست. و انّما یقبیحُ تو این کتابها، انّما یصحّ تو آن کتابها هر دو درست است، عنایت کنید حالا به قول خودمان معنا میکنیم ایشان میگوید شما که میگویید قبیح است در یک جاهایی قبیح است کجا؟ آنجایی که باب انفتاح علم باشد این روایات هم غالبُ المطابقة باشد آنجا قبیح است جاهای دیگر که قبیح نیست. روی کتابهای شما میخواهیم معنا کنیم انّما یصحّ، آقای ابن قبه حرف شما صحیح است در کجا صحیح است؟ یعنی در آن یکی دو جا در جاهای دیگر باطل است، غرض چه این کتابها که یقبح میگوید و چه آن کتابهایی که یصحّ میگوید هر دو معنایش یکی میشود. انّما یقبیح، آقای ابن قبه قبیح است که شارع ما را متعبّد بکند به اماراة ظنیه اذا ورد التعبّد بعض الوجوه، یعنی اگر انفتاحی بشویم آن هم در صورتی که حجّیت اخبار را بگوییم غالبُ المطابقة است در آنجاها بله یقبیحُ، والّا اگر انسدادی بشویم یا انفتاحی بشویم ولی حجّیت اخبار را طریقی بدانیم و اغلبُ المطابقة و دائمُ المطابقة بدانیم آنجاها لایقبح، پس علی الاطلاق شما نمیتوانید حرف بزنید، بله این حرف شما درست است تعبّد قبیح است که شارع ما را متعبّد بکند به اماراة غیر علمی، اما آنجایی که تعبّد بر بعضی از وجوه باشد کما تقدّم تفصیلُ ذلک.
ثمّ انّه ربما ینتسب یا بعضی از کتابها دارد ینسَب الی بعض این بعض عرض کردم سه نفر هستند منتهی حالا یا قفّال یا عقّالی که ایشان میگوید سه نفر هستند، قفّال و ابن شریح و ابالحسین بصری؛ نسبت داده شده به اینها که گفتند: ایجابُ التعبّد اصلاً بر بعضی نسبت دادند ایجابُ التعبّد یعنی گفتند بر شارع واجب است که ما را متعبّد بکند بگوید مردم حتما حتما باید به اماراة ظنیه به فتوای مجتهد به خبر ثقه، باید به اینها عمل بکنید حالا یا خبر واحد یا مطلق امارة مثل فتوای مجتهد یا در موضوعات مثل یدّ مسلم، سوق مسلم، بینة، چون یک روزی عرض کردیم فتوی و خبر ثقه مال احکام است، ید مسلم، سوق مسلم، بینة، اقرار، یمین اینها مال موضوعات است اینها همش اماراة غیر علمی است منتهی دوتایش مربوط به احکام است بقیه اش مال موضوعات است. اینها میگویند واجب است شارع ما را متعبّد بکند به خبر واحد یا به مطلق اماراة ظنیه، این بر خدای تعالی واجب است یعنی چی واجب است؟ یعنی ترکش از خدا قبیح است. ابن قبه چی میگفت؟ میگفت فعلش قبیح است که شارع بیاید یک همچنین کاری بکند یعنی قبیح است فعلش نباید بکند، این آقا میگوید قبیح است ترکش حتما باید این کار را بکند در مقابل حرف این قبة که میگفت ترکش قبیح است این کار، این آقایان آمدند میگویند ترکش قبیح است.
ان اُریدَ، آن کتابها دارد ان ارادَ، ارادَ بهتر است چون در خط بعد هم ارادَ داریم یکی اریدَ یکی اراد خوب نیست طبق آن نسخهها ارادَ ارادَ. عین همان برنامه ای که آقا برای ابن قبه چیدیم اینجا هم میچینیم به ابن قبه چی میگفتیم؟ میگفتیم محال است آیا انسداد را میگویی یا انفتاح را میگویی؟ اگر انسداد را میگویی کذا و کذا، اگر انفتاح را میگویی کذا، عین همان برنامه را اینجا هم داریم آقای قفّال که آمدی میگویی بر شارع واجب است این کار را بکند در زمان انسداد بر شارع واجب است این کار را بکند یا در زمان انفتاح؟ هر کدامش دو احتمال دارد بین این چهار احتمال در یک صورت حرفت خوب است. حالا عنایت بفرمایید: ایشان میفرماید که ان ارادَ آن بعض که آن سه نفر باشند اگر اراده کرده وجوب امضاء،
[انواع احکام شرعی]
این را اولاً عرض بکنم آقا ما دو جور حکم شرعی داریم ما یک احکام شرعی تأکیدی داریم، یک احکام شرعی تأسیسی، احکام تأکیدی کدام است؟ بیعُ الشراع، عقدُ النکاح، خوب قبل از اینکه پیغمبر ما هم بیاید اینها بوده دیگر در مردم پیغمبر ما که بیعُ الشراع نیاورده عقدُ النکاح نیاورده اینها از احکامی بوده که از قبل آمده پیغمبر آمدند امضاء کردند فرمودند: اگر این گفت من خریدم و آن هم گفت من فروختم این را ما قبول داریم این مالک پول میشود آن هم مالک جنس، این مرد اگر به زن گفت من تو را به عقد خودم در میآورم اول هم زن باید بگوید، خوب این حرفها نبوده اصل خود نکاح و اینها بوده اما پیغمبر هم آمدند با یک خصوصیاتی اینها را امضاء کردند، به اینها میگویند احکام تأکیدی امضایی هم بهش میگویند ارشادی هم بهش میگویند، پس نتیجتا اینها را میگویند احکام تأکیدی یا به تعبیر ایشان امضایی. یک احکام هم ما داریم تأسیسی است که اگر شارع ما نمیآورد اصلاً عقل نمیفهمید این احکام را، مردم هم توجه نداشتند زکات بدهید یا مثلاً روزه بگیرید ولو باز ریشههایش بوده اما این زکات این صوم و این حج و این جهاد اصلاً اینها نبوده اینها را پیغمبر ما تأسیس کردند. خوب حالا ایشان سؤال میکند خوب این را هم بدانید عقل به ما میگوید آقا کسی که دستش به علم میرسد باید به علم عمل کند، خوب کسی که دستش به علم نمیرسد میداند یک تکالیفی هم از او میخواهند خوب این حتما باید به ظن عمل بکند این حکم عقل است. حالا ایشان سؤال میکند میگوید شما که میگویید بر شارع واجب است که ما را ارجاع بدهد به این اماراة ظنیه یعنی وجوب تأکیدی وجوب امضایی یعنی بر شارع واجب است بیاید آن حکم عقل را امضاء بکند چون عقل میگوید کسی که دستش به واقع نمیرسد واقعیات هم از او میخواهند باید به ظن عمل کند، شما میگویید بر شارع واجب است یعنی وجوب تأکیدی، وجوب امضایی، وجوب ارشادی، این است مقصودت؟ بله بد نیست اما اگر وجوب تأسیسی میگویی یعنی قطع نظر از عقل واجب است بر شارع همانطور که گفته مردم نماز بخوانید زکات بدهید روزه بگیرد واجب است به ما بگوید مردم حتما باید به این اماراة عمل کنید، کدام مقصودتان است؟ ان ارادَ اگر مراد این بعض وجوب امضایی است یعنی حکم تأکیدی حکم ارشادی یعنی بر شارع واجب است امضاء کند حکم عقل را، مگر عقل چی میگوید؟ عقل حکم میکند بالعمل بالظن عند الانسداد عدم تمکن من العلم را بگذارید انسداد راحتتر است هم با خط پایین سازگار است چون ایشان اینجا میگوید عدم تمکن خط بعد میگوید انسداد خوب هر دو را بگویید انسداد هم عبارت کمتر میبرد و هم تشاکل حاصل میشود. شما میگویید بر شارع واجب است عقل چون حکم میکند به عمل به ظن عند الانسداد، آن وقت شما میگویید شارع هم واجب است این را تأکید بکند امضاء بکند یعنی ما را ارشاد بدهد به همان حکم عقلی، اگر این است که عقل چنین چیزی میگوید در زمان انسداد میگوید کسی که باب علم برایش مسدود است از آن طرف هم تکالیف واقعیه برایش باقی است از او میخواهند اگر این است مقصودت فحسنٌ که در واقع بشود یک وجوب اخلاقی یعنی عقل اینها را میگوید شارع هم وجوب اخلاقی دارد که باید بگوییم آقا همان چیزی که عقل میگوید شما هم همان را قبول کنید، اگر مقصودتان از وجوب شارع که باید ما را متعبّد بکند به اماراة ظنیه وجوب امضایی و تأکیدی و ارشادی است فحسنٌ.
و ان اراد، اما اگر بگویید نه، چطور گفته صوم و صلاة واجب است کاری به عقل نداریم، بر شارع واجب است حکم تأسیسی بکند بگوید مردم یجبُ علیکم که به این اماراة عمل بکنید. ایشان میگوید نه همچنین لزومی ندارد چرا؟ شارع هم نگوید عقل این را میگوید عقل وقتی آمد گفت مردم شما که دستتان به علم نمیرسد میدانید یک تکالیفی هم هست بیایید به ظن عمل بکنید دیگر اگر این باشد وجوب نفسی و وجوب تأسیسی بر شارع لازم نیست، اگر مراد شما وجوب جعل است بالخصوص نه وجوب تأکیدی یعنی وجوب تأسیسی یعنی بر شارع واجب است یک وجوب تأسیس بکند چطور یک وجوب تأسیس کرده برای صوم و صلاة، برای عمل به اماره هم باید یک وجوب تأسیس بکند. فممنوعٌ قبول نداریم چرا؟ اذ جعلُ الطریق بعد انسداد باب العلم که این انسداد باشد تا با آن بالایی هم انسداد باشد، خلاصه اگر شما در زمان انسداد دارید این حرف را میزنید مقصودتان حکم امضایی است میپذیریم، ولی اگر مقصودتان حکم تأسیسی است نخیر، باب انّما یجب علیه
ـ سؤال:...
ـ یعنی وجوب اخلاقی دیگر عرض کردیم یعنی عقل میگوید شارع هم خوب است حالا برای اینکه آقاست مهربان به مردم است آن هم بیاید تأکید کند.
ـ سؤال:...
ـ عرض کردیم همین را داریم میگوییم، داریم توجیه میکنیم مقصودت چیه؟ اگر حکم تأکیدی امضایی است قهرا وجوبش میشود یک وجوب اخلاقی یک وجوب عاطفی و خلاصه یک وجوبی که امتنانی است یعنی شارع کأنّه دارد منّت سر ما میگذارد.
ـ سؤال:...
ـ عرض کردم، دیگر دست برمیداریم از وجوب، آن میگوید واجب است. میگوییم شما که میگویید واجب است چه جور؟ یعنی آیا تأکیدی؟ اگر تأکیدی باشد خوب است ولی وجوب میشود وجوب اخلاقی در واقع ردّ آن است چون وجوب اخلاقی نمیگوید او، او میگوید حتما حتما شارع ملزم است این کار را بکند. ما میگوییم شارع واجب است یعنی چی؟ یعنی واجب است حکم تأکیدی بکند؟ حرف خوبی است ولی ربطی به وجوب تو ندارد که کأنّ این هم خودش اشکال است
ـ سؤال:...
ـ عرض کردیم یعنی اخلاقی دیگر داریم از حرف او دست برمیداریم، عرض کردیم حرفش باطل است اصلاً این عبارت غلط است: بر خدا واجب است یعنی ما بیاییم برای خدا تعیین تکلیف کنیم. اصلاً این عبارت غلط است، شما اگر میخواهید ایراد بگیرید اصل کلام را ایراد بگیرید واقعا درست است خدایا بر تو واجب است که به ما لطف کنی، خود این عنوان غلط است، حالا به آن عنوان کاری نداریم ایشان میگوید شما که میگویید بر شارع واجب است یعنی واجب است ما را ارشاد بکند به آن حکم عقلی؟ بله بد نیست، اما بد نیست وجوبش میشود وجوب اخلاقی یک وجوب امتنانی آن وجوبی که شما میخواهید ثابت نمیشود اگر در حقیقت دقت بکنید آقا این فحسنٌ تعریف نیست یعنی اگر شما آنجور بگویید قهرا میشود وجوبش وجوب عاطفی، امتنانی بد نیست ولی او که نمیخواهد این را بگوید در واقع همین احتمال اول هم اشکال به آن بنده خدا است. و ان اراد ولی اگر مقصود این است که نه وجوب تأسیسی یعنی همین طوری که گفته کتبَ علیکمُ الصیام باید بگوید کتبَ علیکم وجوب عمل به امارة، اگر این است قبول نداریم چرا؟ چون جعل طریق بعد از انسداد باب علم انّما یجب علی الشارع اذا لم یکن هناک طریق عقلی اگر عقل نمیگفت این را، خوب بله بر شارع واجب بود گوشزد بکند، ولی خود عقل این را میگوید واقعا هم همینطور است، عقل میگوید کسانی که دستشان به علم میرسد باید به علمشان عمل بکنند، کسانی که دستشان نمیرسد به ظن عمل کنند، خوب با چنین حکم عقلی که ما داریم چه لزومی دارد شارع بیاید یک حکمی تأسیس بکند تأکیدی باشد قبول داریم ولی میرود روی جنبه عاطفی و اینها ولی اگر تأسیسی باشد نخیر همچنین لزومی ندارد. اگر ما طریق عقلی نداشتیم که داریم و هو الظنّ، عبارت عبارت نارسایی است و هو الظنّ یعنی عقل حکم میکند که ظنّ طریق است، عقل وقتی حکم کرد به طریقیت ظن عقل میگوید کسی که دستش به علم نمیرسد ظن برایش طریقیت دارد، اگر عقل این را نمیگفت، خوب یعنی اصلاً توجه کسی نداشت به این مطلب بر شارع لازم بود به قول شما بیاید بگوید این کار واجب است ولی وقتی که ما چنین طریق عقلی داریم یعنی حکمَ العقل بطریقیة ظن دیگر لزومی ندارد. الّا اینکه مگر اینکه بگوییم چرا بعضی از ظنون یک خصوصیتی دارند که آن خصوصیت اقتضا میکند شارع باید بگوید، ببینید ایشان میگوید ما طریق عقلی داریم عقل به ما میگوید آقا ظن طریق وصول عندالواقع است برای کسی که دستش به علم نمیرسد با بودن این دیگر لزومی ندارد شارع هم بیاید یک حکم تأسیسی بکند، الّا مگر اینکه بگوییم بعضی از ظنون در خودشان یک خصوصیتی هست که آنها را شارع باید گوشزد بکند عقل نمیفهمد مثلاً مثل خبر ثقه، عنایت بکنید خبر ثقه یک خصوصیتی در بین اماراة ظنیه دارد این خبر ثقه که این را ممتاز میکند که دیگر عقل هم آن خصوصیت سرش نمیشود، اگر بعضی از ظنون یک خصوصیتی در آنها بود که عقل توجه نمیتوانست داشته باشد بله آنجا را باید شارع گوشزد بکند و کرده، راجع به خبر ثقه نگاه بکنید امام صادق فرمودند که: لا عُذر لاحدٍ من موالینا التشکیک فی ما یقوی عن ما ثقاتنا، ثقات ما حرف زدند نباید کسی تشکیک بکند. خوب ببینید دارد گوشزد میکند که ثقات هر چی گفتند باید عمل بکنید، یا راجع به چهار پنج تا از صحابه حضرت فرمودند که: لولا هئولا عند الرصد آثارُ النبوة، اگر این زرارهها و محمد ابن مسلمها نبودند اصلاً آثار همه از بین رفته بود. یا امام دهم راجع به عمری فرمودند: عمری ثقه فما الدّیا عنی فانّی یؤدی؛ که هر چه از من نقل کرد آن را من گفتم اَفِعلَ، خوب ببینید راجع به خبر ثقه عمری ثقه بعد که آقازاده اش بزرگ میشود این عمری، امام عسگری در مورد پدر و پسر میگوید: عمری و ابنهُ ثقات ما ادیا الیک عنی فانّی یؤدیان اطعهما بعد هم که امام زمان سلام الله علیه نوبت ایشان میرسد هر دو اینها را نایب خاصّ قرار میدهد، میدانید آن نایب چهار تا اولی و دومیش همین دو تا آقا هستند که یعنی در واقع پدر نایب سه تا امام بوده امام دهم و یازدهم و دوازدهم اما پسر نایب دو تا امام بوده یکی وکیل از طرف حضرت عسگری، یکی هم نایب خاصّ امام زمان که حالا اسمشان را ما به نام عمری نمیدانیم آن اولیشان بنام عثمان بن سعید است دومیشان بنام محمد ابن عثمان است و این همان عمری و پسرش است علی کل حال ببینید راجع به این ثقات ائمه چقدر اهتمام داشتند. اگر شما بیایید بگویید بعضی از ظنون یک خصوصیتی دارد که عقل نمیفهمد آنها را باید شارع بگوید، بله قبول داریم و گفته یعنی بین اماراة ظنیه شارع اهتمام زیادی دارد میگوید اینها اغلبُ المطابقة است و بلکه دائمُ المطابقة است آنها را آمده گوشزده کرده اما غیر از این سایر اماراة ظنیه را عقل گوشزد کرده به ما دیگر احتیاج ندارد شارع بیاید تصریح کند، ببینید آقا شما میگویید وجوب تأسیسی واجب است من میگویم ممنوعٌ وجوب تأسیسی مال آنجایی است که طریق عقلی نباشد عقل نیاید بگوید عقل که میآید بگوید برای وصول به واقعیات به ظن باید عمل کنی، احتیاج ندارد دیگر شارع بگوید. الّا ان یکون مگر اینکه چرا بگوییم بعضی از ظنون در نظر شارع یک خصوصیتی دارد که عقل سرش نمیشود در آن خصوصیت شارع باید تذکر بدهد. پس نتیجتا این آقایی که میگوید محال بر شارع واجب است که این کار را بکند، میگوییم زمان انسداد است یا زمان انفتاح؟ زمان انسداد هم مقصودت تأکیدی است یا تأسیسی؟ اگر تأکیدی باشد به یک اعتبار خوب است ولی اگر تأسیسی باشد حرفت باطل است.
[اگر مراد حکم صورت انفتاح باشد]
و ان ارادَ اگر مرادش حکم صورت انفتاح باشد یعنی با تمکن از تحصیل علم یعنی فرض را اینجوری بکنیم در یک زمانی هستیم که هر وقت بخواهیم به حکم الله واقعی برسیم پیغمبر و امام دم دستمان است، حالا در یک همچنین زمانی آقای قفّال در چنین زمانی شما میگویید بر شارع واجب است که ما را متعبّد بکند به اماراة ظنیه، این هم دو احتمال دارد: اگر مقصودت وجوب تعیینی است عبارت ایشان عینی است عبارت خوبی نیست تعیینی باید باشد دلیلش هم اینکه خط بعدش تخییری است اینها را عنایت داشته باشید خیلی ایشان توجه به این جهات دارند ولی گاهی غفلت میشود، همیشه در کنار وجوب عینی چی باید بگویند؟ کفایی، در وجوب تعیینی باید تخییری را بگویند شما خط بعد که کفایی ندارید تخییری دارید، اگر کفایی داشتید عینی خوب بود ولی الان که شما در خط بعد تخییری میگویید اینجا هم باید تعیینی بگویید. الان ببینید این نمازهای یومیه ای که ما میخوانیم واجب عینی است اما نماز میت واجب کفایی است عینی و کفایی را کنار هم میگذارند. بنابراین ایشان اولی را عینی میگوید و دومی را تخییری، ولی شما زیر عینی بنویسید تعینی که با تخییری درست بشود. خوب شما میگویید مقصودم زمان انفتاح است، زمان انفتاح یعنی زمانی که آدم میتواند واقعیات را به دست بیاورد، خوب آنوقت شما میگویید واجب است بر شارع. میگوییم آیا واجب تعیینی است یعنی بر شارع واجب است بگوید مردم مبادا به علم عمل کنید حتما حتما باید، خوب این حرف بدی است من که میتوانم به علم واقعی صددرصد برسم و عمل بکنم شارع بگوید نخیر تعیینا حتما حتما باید به این اماراة ظنیه عمل کنی. اگر مقصودت وجوب تعبّدی تعیینی است که حرف غلطی است معنا ندارد که انسان کسی که متمکن است به واقعیات برسد به او بگوید تعبّدا به وجوب تعیینی، یعنی مبادا به علم عمل کنی معنایش این میشود وجوب تعیینی یعنی مبادا به آن علم واقعی عمل کنی تعبّدا حتما حتما باید به این فتوای مجتهد عمل کنی. این معنا ندارد ان ارادَ اگر که زمان انفتاح است و ما متمکن از تحصیل علم هستیم آنجا میخواهی بگویی وجوب دارد سؤال: آیا وجوب تعبّدی تعیینی دارد؟ فهو غلطٌ لجواز جواز یعنی امکان، لامکان تحصیل العلم معهُ یعنی مع النفتاح، الان که ممکن است من تحصیل علم بکنم با انفتاح باب علم قطعا میتوانم تحصیل بکنم معنا ندارد که به من بگویند مبادا به علمت عمل کنی حتما حتما یعنی امام زمان کنار دستت نشسته نباید از ایشان سؤال کنی برو از فلان مرجع تقلید بکن. حرف غلطی است من که الان کنار امام نشستم متمکن از تحصیل علم هستم ما الان ناچاری تقلید میکنیم از این آقایان اگر جامعُ الشرایط باشند هر کدام، علی کل حال ولی امام که بیاید ما تقلید نمیکنیم. لذا ایشان میفرمایند چی؟ ایشان میفرمایند: اگر مقصودت وجوب تعبّد تعیینی است فهو غلطٌ چون امکان دارد با این انفتاح باب علم من بروم تحصیل علم بکنم معنا ندارد بگویی حتما حتما با این که امام کنارت نشسته شما باید به قول این مجتهد عمل بکنی، این که باطل است. و ان ارادَ و اگر مقصود وجوب تعبّد به ظن است تخییرا یعنی که مردمی که هم میتوانید به علم عمل بکنید دستتان میرسد من شما را مخییر کردم مخییرید شما میخواهید به قول این اماراة ظنیه عمل کنید میخواهید به قول واقعی که متمکن هستید از تحصیلش، اگر مقصود وجوب تخییری اینهاست فهو ممّا لا یدرکه العقلُ عقل نمیفهمد، عرض کردیم ایشان دارد الان این حرف را میزند کیه ایشان؟ شیخ انصاری است که در باب فروع آنطور تعبّد دارد که من همیشه این را عرض کردیم که احکام ما یعنی اصلاً مجموعه دین ما یک مقدارش تعبّدی است آن هم فروع فقهیه است چرا نماز صبح دو رکعت است؟ به شما چه مربوط است دیگر چرا ندارد نباید عقل بفهمد، اما ببینید از فروع که یک خرده میآیید آن طرف پای عقل میآید در کار، عقل نمیفهمد این را یک جاهایی است شارع تخییر میفهمد مثلاً شارع میفرماید رکعت سوم و چهارم مخییری تسبیحات بخوان، مخییری حمد بخوان، خوب عقل میفهمد میگوید لابد این دو تا مصلحتشان یکی است که شارع گفته میخواهی این میخواهی آن. یا در خبرین متعارضین متکافئین؛ این میگوید جمعه واجب است آن میگوید ظهر واجب است، اینجا شما مخییری اذً تتخییر عقل پیش خودش میگوید لابد هم این مصلحت دارد، ببینید اینجا را عقل میفهمد اما به عقل بگوییم ما با اینکه متمکن هستیم تحصیل علم واقعی بکنیم ولی مع ذلک مخییریم میتوانیم به این اماره ظنیه عمل بکنیم چون این مصلحتی دارد که اگر عوضی در آمد تدارک میکند، خوب عقل تخییر را نمیفهمد اینجا. پس نتیجتا اگر وجوبتان وجوب تخییری است عقل چنین معنایی را درک نمیکند لایدرکه العقلُ دیگر مسأله تعبّدی هم که نیست مثل نماز صبح که نیست این را باید بفهمید شارع که میگویید مخییری باید بفهمی در قضیه تسبیحات و حمد ما میفهمیم لابد این مصلحتش با مصلحت آن یکسان بوده شارع گفته میخواهی آنجور بخوان میخواهی اینجور، یا نماز قصر در آن اماکن اربعه نظرتان است که در آن چهار مکان آدم مخییر است نماز تمام بخواند یا قصر، خوب عقل میفهمد میگوید لابد این دو تا مصلحتها یکسان است که شارع گفته مخییری در آن چهار مکان تمام بخوانی یا قصر، اما اینجا را عقل نمیفهمد عقلی که نگاه میکند میبیند شما متمکنی از تحصیل واقع، آن وقت شارع به شما بگوید نه مخییری میخواهی آن کار را بکن میخواهی این کار را بکن که اگر عوضی در آمد یک مصلحتی را شارع به شما میدهد که جبران میکند آن مصلحت واقعیه را. ایشان میگوید اگر مقصودت وجوب تخییری است لایدرکهُ العقل اذ لا یعلم العقل بوجود مصلحة یعنی عقل نمیتواند بفهمد یک مصلحت سلوکیه هست، این مصلحت همان سلوکیه است، عقل نمیتواند بفهمد که عمل به این اماره یک مصلحت سلوکیه ای در این هست که یتدارک بها مصلحة الواقع التی تفوت بالعمل بالامارة، آن مصلحت واقعیه که در اثر عمل به این اماره از بین رفته این جبران میشود، اینها را عقل نمیتواند درک بکند.
خلاصه مطلب آقا زمان انسداد میگویی یا زمان انفتاح؟ هر کدامش هم دو احتمال دارد در تمام احتمالات حرفت باطل است، میماند یک صورت که همان حسنٌ صورت اول است.
[قول به تخییر]
اللهم با اللهم میخواهیم دست به دامان خدا بشویم بلکه تخییر را درستش بکنیم. گفتیم تخییر درست نیست که شارع بگوید مخییرید به علم عمل بکنیم یا به این اماره ظنی مگر از این راه درست کنیم، این راه کدام است؟ مصلحت تسهیلیه همان که چند روز پیش گفتم، مصلحت تسهیلیه این است: شارع دیده برای اغلب مردم تحصیل واقع مشکل است حالا ولو زمان معصوم هم باشد تحصیل علم برای یک عدّه ای راحت است آنهایی که فاصله اشان زیاد است تحصیل علم برای اینها مشکل است به خاطر مصلحت تسهیلیه سهولتا لامر عباد آمده شما را مخییر کرده گفته آقا من از آن تحصیل علمم دست برداشتم شما میتوانید بروید سراغ تحصیل علم و میتوانید هم با این اماراة ظنیه برنامهتان را جبران بکنید. اللهم الّا ان یکون میخواهیم تخییر را درستش کنیم ما آن گفتیم تخییر هم درست نیست اللهم اینکه از راه مصلحت سلوکیه، ببینیم در تحصیل علم حرجٌ شدید عسر اکید یلزم فی العقل رفعُ ایجابه عقل میگوید بر شارع لازم است ایجاب عمل به تحصیل به علم را بردارد به چی؟ بنصب امارة عقل میگوید حالا که حرج غالبی است که بخواهند تحصیل واقع بکنند شارع باید دست بردارد از آن ایجاب تحصیل علم، به چی؟ به اینکه یک اماره هایی برای ما نصب کند مثل خبر ثقه، مثل فتوای مجتهد که آن اماره اقرب است از غیر آن اماره الی الواقع یا اصحّ است در نظر شارع من غیرها تمام کتابها غیره است و غلط است غیرها باید باشد مثل غیرهای اول که ضمیرش به اماره برگردد، این اماره را شارع باید نصب بکند که یا اقرب از واقع باشد الی غیر یا اصحّ باشد در نظر شارع از غیر در مقام بدلیة عن الواقع، این هم عنایت بکنید آن اقربیت اشاره به طریقیت است، این اصحّیت اشاره به سببیت است نه اینکه گفتم دو قول است راجع به حجّیت امارات که آیا طریقی بشویم یا سببی، آن جمله اول اشاره به طریقیها است یعنی شارع دیده برای مردم تحصیل علم غالبا مشکل است چه کار کرده؟ آمده یک اماراتی نصب کرده مثلاً خبر ثقه مثلاً فتوای مجتهد آمده اینها را نصب کرده که ما را بهتر به واقع برساند یعنی طریقی. یا نه دیده اینها اصحّ است در مقام بدلیت آخر اگر ما سببی بشویم این بدل از واقع است اگر ما سببی بشویم اینها بدل از واقع است فقط دقت داشته باشید که این دو تا جمله اشاره به آن دو تا مبناست. و الّا یعنی چی؟ یعنی اگر اقربیت نداشت یعنی اغلبیت و اقربیت نداشت بلکه غالبُ المطابقة بود اگر اینجور بود یکفی امضاؤهُ اینجا بر شارع واجب است فقط امضاء کند آن عمل به مطلق الظن را یعنی دیگر واجب است تخییر بگوید، بگوید مخییرید بین او و او، همان امضاء بکند این عمل به مطلق ظن را چنانچه در صورت انسداد گفتیم دیگر که شارع باید امضاء کند و گفتیم که شارع امضاء هم کرده.