درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۶۷: تعبد به امارات غیر علمیه ۶

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

خلاصه ایشان اظهار کردند که اگر بعد از وقت یعنی شب شنبه معلوم شد که امروز نماز جمعه بیخود بوده مثلاً نماز ظهر وظیفه‏ اش بوده، فرمودند این کشف خلاف باعث می‏شود که یک مصلحتی درست بشود آن ترک ظهر جبران بشود، آن مفسده ترک ظهر اصلاح بشود. وقتی ایشان این را گفتند کانّ یک نفر اشکال می‏کند، خوب حالا قضا دارد یا ندارد؟ خیلی خوب بعد از مغرب معلوم شد که این نماز من امروز اشتباه بوده وظیفه ‏ام بوده ظهر بخوانم ظهر را نیاوردم مصلحتی دارد که جایگزین آن می‏شود. خیلی خوب آیا قضا دارد یا ندارد؟ ایشان می‏فرمایند که اگر دلیل قضا رفته باشد روی عنوان فوت، قضا ندارد. اما اگر رفته باشد روی عنوان ترک قضا دارد، که هر دو را هم داریم یک دلیل می‏گوید من فاتتهُ فریضة فلیقض‌ها کما فات؛ کسی که فریضه ‏ای از او فوت بشود قضا باید بکند، بعضی از روایات هم دارد که اگر کسی ترک بکند فریضه‏اش را باید قضا بکند، ایشان می‏گوید طبق آن ادلّه ‏ای که وجوب قضا را روی عنوان فوت برده قضا ندارد اینجا چرا؟ چون فوت تعریفش این است که یک چیزی از دست آدم برود تدارک هم نشود، خوب اینجا تدارک شده درست است ظهر از دست ما رفته ولی فرض این است که جایگزین دارد تدارک شده به این فوت صدق نمی‏کند، عرض کردیم عین ترک نماز حائض، این زن حائض نمی‏تواند بگوید من این چند روزه نمازم فوت شد، فوت نشده ترک کرده به دستور شارع، فوت آن است که مصلحت جایش نیاید شارع مقدس این سه چهار روزی که این خانم نماز نخوانده تمام مصالح نمازهای از دست رفته را به این می‏دهد.

پس همانطوری که آن ترک نمازهای حائض اسمش فوت نیست به خاطر اینکه جبران می‏شود در اینجا هم که ما گفتیم مصلحت دارد جبران می‏کند آن ترک ظهر را، پس اینجا هم فوت صدق نمی‏کند طبق آن ادلّه این قضا ندارد، اما طبق آن ادلّه ‏ای که می‏گوید اگر کسی فریضه را ترک بکند باید قضا بکند خوب این فریضه را ترک کرده قضا دارد. بعد ایشان با الّا ان یقال از آن حرفشان برگشتند یعنی از حرف اول که نه مطلقا دلیل قضا چه روی عنوان فوت رفته باشد چه روی عنوان ترک رفته باشد مطلقا باید قضا بکند این را از این راه ایشان گفتند، آن بالا که گفتند قضا نکند برای اینکه مصلحت را سلوکیه گرفتند، منفعت شخصیه گرفتند آن مصلحت سلوکیه منافات دارد با عنوان فوت، اما اگر بگوییم نه حکمت تشریع این امارات منفعت شخصی نیست منفعت نوعی است اگر آنجور باشد این شخص مطلقا باید اعاده بکند، چرا؟ چون مصلحت نوعیه این منافات با صدق عنوان فوت ندارد، پس بنابراین مطلقا باید نمازش را قضا بکند یعنی قبل از وقت اگر کشف خلاف شد باید اعاده بکند، بعد از وقت اگر کشف خلاف شد باید قضا بکند. بعد ایشان فرمودند تمام این حرفهایی که ما می‏زنیم می‏گوییم ما فرق داریم با معتزلی در صورتی است که قائل نباشیم به اجزاء بگوییم امتثال امر ظاهری مجزی از واقع نیست اگر این عقیده را داشته باشیم ما با معتزله فرق داریم والّا اگر ما بپذیریم که امتثال امر ظاهری مجزی از واقع است اگر یک همچنین مبنایی را ما بپذیریم ما هم عین معتزله می‏شویم یعنی معتزله می‏گویند اگر کسی روی همان اماره ظنیه کاری را انجام بدهد وظیفه ‏اش همان است، خوب اگر ما اینجا آمدیم گفتیم این امر ظاهری که من امتثال کردم مثل همین جمعه این مجزی از واقع است با معتزله هیچ فرقی نمی‏شود.

پس نتیجتا آقا اینکه ما فرق داریم با معتزلی روی آن مبناست که بگوییم امر ظاهری مجزی از واقع نیست در این صورت است که ما با معتزلی فرق داریم والّا اگر بگوییم مجزی هست طبق شهادت شهید ثانی ما با معتزله یکسان می‏شویم، ایشان فرموده هر کس مخطئه است باید بگوید امتثال امر ظاهری مجزی از واقع نیست و هر کس مصوّبه است باید بگوید مجزی از واقع است تمام شد.

۲

جواب دیگری از ان قلت

و بالجملة، دیروز هم عرض کردم نسخه جامعه مدرسین فقط ندارد هفت هشت خط را، تا آنجایی که من نسخه‏‌ها را دیدم همه این هفت هشت خط را دارند چون همه نسخه ‏ها دارد می‏خوانیم مضافا بر اینکه یک کلمات اضافه ‏ای هم دارد آخر این هفت هشت خطی که می‏خواهیم بخوانیم آقا تکرار همان ان قلت و قلت است آدم خیال می‏کند که نه این تکرار است فایده ‏اش چیه؟ نه تکرار همان است ولی در ضمن جواب قلتُ یک حرفهایی باز جدید ایشان می‏زند که با آن قبلی‏ها فرق دارد خلاصه این پنج شش خطی که الان می‏خواهیم بخوانیم تکرار ان قلتُ و قلتُ سابق است منتهی نه تکرار عین همانها که بیاییم بگوییم نه آن نسخه هم که ندارد این هم که تکرار است نخوانیم نه تکراری است که یک مطالبی هم در آن هست. ایشان می‏فرماید: اولاً عنایت کنید آن ان قلت دو تا خیال باطل درباره ما کرده این ان قلتی که تا حالا مفصّل ردّش کردیم حالا می‏خواهیم با این بیان دوباره حرفش را عنوان بکنیم دوباره ردّش بکنیم. این آقای ان قلت دو تا خیال باطل درباره ما کرده ما که می‏گوییم ما که اولاً گفتیم قبول نداریم حرفهای علامه را، چون ما حجّیت این اماراة را طریقی می‏دانیم حالا اگر بپذیرم بگوییم خود این اماراة سببی است مصلحت‏ ساز است این آقا دو تا خیال باطل درباره ما کرده این دو تا خیال یکیش این است که خیال کرده ما مطلقا فعل جمعه را مصلحت‏دار می‏دانیم ما مطلقا نمی‏دانیم ما می‏گوییم اگر شب شنبه شما فهمیدید جمعه باطل بوده ظهر واجب است اینجا فعل جمعه مصلحت دارد والّا اگر یک ساعت به غروب کشف خلاف شد آنجا اصلاً ما قائل به مصلحت نیستیم عنایت بکنید خیالش را: او خیال کرده نه اینکه ما گفتیم جبران می‏شود یعنی آن ترک ظهر با آن آوردن به حساب جمعه ما گفتیم جبران می‏شود تدارک می‏شود این آقا خیال کرده ما مطلقا این حرف را می‏زنیم یعنی مطلقا قائل به مصلحت هستیم چه یک ساعت به غروب کشف خلاف بشود چه یک ساعت بعد از غروب و حال آنکه ما این را نمی‏دانیم، ما می‏گوییم اگر بعد از مغرب کشف خلاف شد آنجا آن فعل جمعه مصلحت دارد چرا؟ برای اینکه جمعه به کلّی تعطیل شده اگر بعد از مغرب شما بفهمید ظهر واجب بوده و جمعه بیخودی بوده در تمام آن مدت ظهر واقعی ترک شده چون ظهر واقعی ترک شده آن جمعه یک مصلحتی باید داشته باشد که آن جبران بکند آن ترک ظهر را، والّا اگر یک ساعت به غروب معلوم بوده ظهر واجب بوده اینجا که ظهر تعطیل نشده در تمام وقت، یک ساعت هنوز مانده درست است یکی دو ساعت است که گذشته دقت کردید، قبل از غروب اگر کشف خلاف بشود ظهر در بعضی از وقت تعطیل شده چون هنوز یکی دو ساعت وقت داریم اما اگر بعد از غروب کشف خلاف بشود در تمام وقت ظهر تعطیل شده و ظهر ترک شده. آن آقا خیال کرده ما که می‏گوییم جمعه اگر آوردیم مصلحت دارد مصلحتش جبران می‏کند آن ترک ظهر را، خیال کرده مطلقا ما چنین حرفی می‏زنیم و حال آنکه نه، در آنجایی ما این حرف را می‏زنیم که در تمام وقت ظهر ترک شده باشد کی که ظهر در تمام وقت ترک شده؟ کشف خلاف بعد از مغرب، کشف خلاف بعد از مغرب باشد ظهر در تمام وقت ترک شده اما اگر یک ساعت به غروب کشف خلاف بشود ظهر در تمام وقت که ترک نشده، پس اگر ما قائل هستیم به مصلحت می‏گوییم فعل جمعه مصلحتی دارد لابّد ان یکونَ مصلحتی که یتدارک به مفسده ترک ظهر این در صورتی است که کشف خلاف بعد از مغرب بشود، چون نتیجه ‏اش این است که ظهر در تمام وقت ترک شده در اینجاست که آنوقت مصلحت دارد جبران می‏کند اما اگر یک ساعت به غروب کشف خلاف بشود ظهر ترک نشده در تمام وقت بلند شو بیاور الان که یک ساعت به غروب است بلند شو ظهر را بیاور دیگر آن جمعه مصلحت ندارد.

پس اگر ما می‏گوییم جمعه مصلحت دارد در صورت کشف خلاف است بعد از وقت در صورتی است که ظهر در تمام وقت ترک بشود والّا اگر کشف خلاف یک ساعت به غروب باشد یعنی ظهر در بعضی از اجزاء وقت ترک شده آنجا آن فعل جمعه اصلاً مصلحتی ندارد فقط مصلحت مال ظهر است. حالا عنایت بفرمایید این یک خیال. و اما خیال دوم:

ـ سؤال:...

ـ بله دیگر عرض کردیم المصلحة بقدر السلوک، اگر الان یک ساعت به غروب معلوم شد که ظهر واجب بوده فقط آن فضیلت از دست رفته ظهر را به شما می‏دهند، همین به همان مقدار ولی می‏خواهیم بگوییم ظهر ترک نشده خلاصه ببییند آقا اگر ظهر بخاطر آوردن جمعه ظهر در تمام وقت ترک بشود آنجا این جمعه مصلحت‏دار است باید جبران کند، اما اگر یک ساعت به غروب کشف خلاف بشود آنجا جمعه مصلحت ندارد مگر در آنکه شما می‏گویید که آن را بعدا می‏خوانیم. فعلاً پس معلوم بشود می‏خواهیم دو تا خیال باطل را بگوییم این آقا خیال کرده ما می‏گوییم جمعه مصلحت دارد مطلقا مصلحت دارد چه کشف خلاف یک ساعت به غروب، چه کشف خلاف یک ساعت بعد از غروب و حال آنکه اینجوری نیست، و دیگر اینکه خیال کرده بعد از غروب که ما می‏گوییم مصلحت دارد این جمعه باعث سقوط ظهر می‏شود، آن هم نیست لذا ما گفتیم کشف خلاف اگر قبل از غروب باشد باید اعاده بکند بعد از غروب باشد باید قضا بکند.

حالا عنایت بکنید: فعُلم من ذلک فهمیده شد از تمام این جوابهایی که دادیم ما الان جواب ان قلت را داریم می‏دهیم: از این جوابهایی که دادیم معلوم شد انّ ما ذکرهُ مستشکل ممنوعٌ این حرفی که آقای مستشکل زده باطل است چی گفته؟ این من بیان آن ذکره مستشکل است، مستشکل اینجوری خیال کرده، خیال کرده که فعل جمعه مشتمل است بر مصلحت که یتدارک به مفسدة ترک الواجب خیال کرده ما که می‏گوییم جمعه مشتمل بر مصلحت است یعنی مطلقا مشتمل بر مصلحت است و مطلقا تدارک می‏شود آن مفسده ترک و معهُ و با آن تدارک ساقط می‏شود آن واجب واقعی از وجوبش، اینجوری درباره ما خیال دارد ولی ممنوعٌ ما کی می‏گوییم این صلاة جمعه مطلقا مصلحت دارد، ما آنموقعی می‏گوییم مصلحت دارد که در تمام وقت ظهر ترک بشود یعنی کشف خلاف کی بشود؟ بعد از مغرب. چون اگر کشف خلاف بعد از مغرب باشد این فعل جمعه باعث شده که ظهر در تمام وقتش ترک بشود، ما اینجا قائل به مصلحت هستیم اما آنجایی که در تمام وقت ترک نشده یعنی یک ساعت به غروب معلوم شده ظهر واجب است خوب اینجا الان ظهر ترک نشده در تمام وقت، اینجا ظهر مصلحت ندارد. لذا ایشان می‏فرماید این حرف ممنوع است که خیال کرده ما مطلقا قائل به مصلحت هستیم، چرا ممنوع است؟ لانَّ فعل الجمعة این نماز جمعه‏ای که طبق این اماره ظنیه شما آوردید قد لایستلزم الّا ترک الظهر فی بعض اجزاء وقته، اشاره به کشف خلاف قبل از غروب است، اگر قبل از غروب کشف خلاف شد این فعل جمعه شما باعث ترک ظهر شده در بعضی از اوقات یعنی یکی دو ساعت قبل والّا هنوز یکی دو ساعت وقت مانده، در اینجا این نماز جمعه هیچ مصلحتی ندارد. پس ببینید آقا اینکه شما خیال کردید فعل جمعه مطلقا مشتمل بر مصلحت است تدارک می‏کند آن مافات ظهر را، این را ما قبول نداریم. ما در یک جا قائل به اشتمال مصلحت هستیم آنجا هم که در تمام وقت ظهر ترک بشود و آن کجاست؟ آنجایی که کشف خلاف بعد بشود والّا اگر کشف خلاف قبل بشود این فعل جمعه باعث ترک ظهر در تمام وقت نشده یک ساعت مانده این جمعه که دیگر مصلحتی ندارد این جمعه دیگر هیچ مصلحتی ندارد شما باید مشغول ظهر بشوید مگر آن مصلحت اول وقتی که آن را بعدا عرض می‏کنیم.

خلاصه در این صورتی که فعل ظهر در بعضی از اجزاء ترک شده یعنی کشف خلاف قبل از غروب شده این فعل جمعه مشتمل بر مصلحت نخواهد بود. پس توهّم اولش را باطل کردیم که خیال کرده ما مطلقا جمعه را می‏گوییم دارای مصلحت است و حال آنکه بعد از کشف خلاف ما قائلیم به مصلحت، چون بعد از کشف خلاف ظهر در تمام وقت ترک شده حالا که در تمام وقت ترک شده باید او بیاید جبران کند آن ترک شده را، اما اینجایی که کشف خلاف یک ساعت به غروب است ظهر در تمام وقت ترک نشده، اینجا ظهر ترک شده بخاطر این جمعه اما این جمعه ابدا مصلحتی ندارد.

خوب وقتی ایشان می‏گوید این جمعه هیچ مصلحتی ندارد یک نفر اشکال می‏کند، می‏گوید پس فایده‏ اش چیه؟ اگر این جمعه هیچ مصلحتی ندارد پس فایده عمل به این اماره چیه؟ ایشان می‏گوید فایده ‏اش این است که اولاً این جمعه را می‏تواند به قصد وجوب بیاورد و ثانیا بعد از این جمعه می‏تواند نافله بخواند، پس بی‌‏فایده نیست عمل به این اماره ظنیه بی‏فایده نیست فایده‏ اش این است که اگر این گفت جمعه واجب است شما می‏توانید همان موقع جمعه را به قصد وجوب بیاورید این یک اثر، و بعد از جمعه می‏توانی نافله بخوانی این دو تا اثر، خلاصه مطلب ایشان می‏فرماید این فالعمل قلت است، ان قلت را در تقدیر بگیریم نه اینکه ایشان گفت جمعه اگر کشف خلاف شد قبل از غروب این جمعه مصلحت ندارد، ان قلت: اگر این جمعه مصلحت ندارد پس فایده‏ اش چیه؟ من عمل کنم به این اماره‏ای که به من می‏گوید جمعه واجب است. قلتُ: عمل به این اماره اثر دارد معنایش این است اثرش این است که شما می‏توانی داخل بشوی فیها یعنی در جمعه به قصد وجوب و داخل در تطوع بشوی یعنی مشغول نافله بشوی بعد از فعل جمعه، پس بی‏فایده نیست. این نعم همانی است که ایشان اشکال کرد گفتیم بعدا، ایشان می‏گوید بله اگر در یک ساعت به غروب کشف شد که ظهر واجب است در اینجا باید بگوییم مصلحتی دارد که آن مفسده نافله را جبران می‏کند. عنایت کنید اگر آن ادلّه‏ ای که البته این را هم بدانید حالا من آن روز باید گفته باشم، ما یکی دو تا روایت خواندیم که نافله در وقت فریضه حرام است جایز نیست مثلاً یک بعد از ظهر شما هنوز نماز ظهر و عصر نخواندید مشغول یک نماز حاجت بشوید، این را غیرمشهور می‏گویند حرام است والّا مشهور حمل بر کراهت کردند غرض این را که ما داریم می‏گوییم روی قول غیرمشهور است آنها می‏گویند نافله حرام است، نافله ابتدایی برای کسی که فریضه ‏اش را نیاورده آنها می‏گویند حرام است طبق ظاهر آن دو تا روایت والّا مشهور حمل بر کراهت کردند خوب این یک مطلب، حالا این را هم عنایت داشته باشید خود همان‌ها که می‏گویند نافله در وقت فریضه حرام است اختلاف دارند که آیا در وقت فریضه واقعیه یا در وقت فریضه ظاهریه؟ اگر ما بگوییم آن ادله ‏ای که می‏گوید نافله جایز نیست شامل فریضه واقعیه بشود خوب این فریضه واقعیه ‏اش را نیاورده و حال آنکه نافله آورده و نافله در وقت فریضه است پس مفسده دارد، ما اگر می‏گوییم مصلحت ندارد چرا مصلحت دارد که این مفسده نافله را جبران کند، چون اگر عرض کردیم آن ادله شامل فریضه واقعیه هم بشود بگوید فریضه واقعیه اگر باشد نافله حرام است، خوب این آقایی که جمعه آورده بعدش هم نافله آورده پس الان مرتکب حرام شده یعنی گرفتار مفسده نافله شده، ما که می‏گوییم مصلحت ندارد چرا مصلحت به این مقدار دارد که آن مفسده نافله خواندن را از بین ببرد، چون فریضه واقعیه را نیاورده باید کسی که فریضه واقعیه را نیاورد نباید نافله بخواند، پس الان نافله‏‌هایش مفسده‏دار است اما الان یک ساعت به غروب که کشف خلاف شد معلوم شد آن نافله ‏ها مفسده دارد این فعل جمعه هنرش همین است آن مفسده نافله خواندن را از بین می‏برد یعنی چون به دستور شارع این نماز جمعه را آورده و به خیال خودش فریضه ‏اش را آورده و بعد نافله، ولی الان که کشف خلاف می‏شود معلوم می‏شود این نافله‏‌ها مفسده‏دار بوده چون در موقع فریضه آورده، این مفسده نافله خواندن البته جبران می‏شود. پس ما گفتیم یک ساعت به غروب اگر کشف خلاف شد این فعل جمعه مصلحت ندارد اما به این مقدار چرا به این مقدار که فضیلت ظهر را جبران بکند به این مقدار که آن نافله‏‌های مفسده‏دار را در صورتی که آن ادلّه فریضه واقعی را هم بگیرد چون خود آنها که می‏گویند نافله در وقت فریضه حرام است خود آنها اختلاف دارند که آیا در وقت فریضه واقعیه یا در وقت فریضه ظاهریه؟ اگر بگوییم نافله حرام است در وقت فریضه واقعیه این آدم پس کار خلاف کرده چون در وقت فریضه واقعیه کار مفسده‏ دار کرده، ما گفتیم این نماز جمعه مصلحت ندارد اما این مقدار مصلحت دارد که آن مفسده نافله خواندن را برای شما جبران کند.

ـ سؤال:...

ـ یعنی جمعه الان که معلوم شد باطل است مصلحت ندارد دیگر، منتهی نعم. چون مصلحت نیست دیگر همین را داریم می‏گوییم، عرض کردم یک ساعت به غروب وقتی معلوم می‏شود وظیفه ظهر بوده پس جمعه بیخود است، مصلحت ندارد اما یک مصلحت دارد و آن این است که آن مفسده نافله خواندن را جبران می‏کند چون آخر الان می‏فهمد فریضه واقعیه‏ اش را نیاورده و کسی که نافله بخواند در وقت فریضه واقعیه کار فاسدی کرده ما می‏گوییم مصلحت ندارد واقعا هم ندارد اما به این مقدار دارد به این مقدار که آن مفسده نافله‏‌هایی که خوانده چون الان معلوم می‏شود نافله برایش حرام بوده چون اگر گفتیم نافله حرام است در وقت فریضه واقعیه حرام است خوب این همین فریضه واقعیه ‏اش را نیاورده. پس نافله‏‌ها مفسده‏ دار بوده پس ببینید آقا بعد از غروب کشف خلاف بشود که حسابی مصلحت دارد این فعل جمعه یعنی آن ظهر از دست رفته را جبران می‏کند و اما یک ساعت به غروب کشف خلاف شد این جمعه شما هیچ مصلحت ندارد، نعم یک مصلحت دارد داریم استثناء می‏کنیم، نعم یک مصلحت دارد یک ساعت به غروب اگر معلوم شد جمعه بیخود بوده و آن مصلحت این است آن نافله‏‌هایی که شما خواندید در وقت فریضه واقعیه یعنی شما فریضه واقعیه ‏ات را نیاوردی و نافله خواندن در وقت فریضه واقعیه این مفسده‏دار است این فعل جمعه آن مفسده‏‌ها را جبران می‏کند والّا مفسده‏ای ندارد.

ـ سؤال:...

ـ فضیلت اول وقت را هم جبران می‏کند همین.

ـ سؤال:...

ـ نه دیگر عرض کردم مفسده داشته ثواب ندارد دیگر، آن نافله‏‌ها واقعا کار مفسده‏ دار بوده اما این مصلحتش می‏آید آن را جبران می‏کند یعنی الان که نماز ظهر خواند از این به بعد حق دارد بیاید نافله بخواند آن نافله ‏ها همه مفسده‏ دار بوده البته حالا معلوم می‏شود یعنی یک ساعت به غروب معلوم می‏شود این نافله‏‌هایی که خوانده همه کار مفسده ‏دار بوده، از این طرف هم ما می‏گوییم فعل جمعه مصلحت ندارد می‏گوییم بله مصلحت ندارد اما به مقداری که بیاید آن مفسده نافله خواندن شما را جبران کند به آن مقدار دارد.

لذا ببینید می‏گوید نعم ما گفتیم مصلحت ندارد یک ساعت به غروب، استثناء را ملاحظه بفرمایید به کجا می‏خورد، یک ساعت به غروب اگر معلوم شد جمعه باطل است ظهر واجب است اینجا فعل جمعه هیچ مصلحتی ندارد. حالا می‏خواهیم نعم، یک مصلحت کوچک می‏خواهیم برایش درست کنیم: نعم ما گفتیم این فعل جمعه که یک ساعت به غروب معلوم شد دروغ بوده این مصلحت ندارد، نعم یک مصلحت دارد و او این است که آن مفسده نافله خواندن شما را جبران می‏کند البته در صورتی که آن ادله عدم جواز نافله شامل فریضه واقعیه هم بشود اگر شامل فریضه واقعیه هم شد اینکه فریضه واقعیه ‏اش را نیاورده پس نافله‏ها مفسده‏ دار است پس باید جبران بشود. ما گفتیم یک ساعت به غروب این نماز جمعه مصلحت ندارد نعم حالا می‏خواهیم اعتراف کنیم چرا یک مصلحت مختصری دارد. یجب فی الحکم بجواز فعل النافلة یجب اشتماله، این اشتمال فاعل یجب است، اشتمالهُ یعنی اشتمال این حکم به جواز فعل نافله ما اگر بخواهیم بگوییم فعل نافله جایز است باید مشتمل باشد این فعل نافله بر مصلحتی که یتدارک به تدارک بشود به او مفسده فعل تطوع فی وقت الفریضة چون الان می‏فهمد در وقت فریضه این تطوع کرده و نافله خوانده و این مفسده‏دار است این فعل جمعه همین‏قدر چون به دستور این بوده دیگر به دستور شارع من فعل جمعه را خواندم، حالا معلوم شده که اشتباه بوده. پس این نافله‏‌هایی که من خواندم در وقت فریضه واقعیه بوده و ادله عدم جواز نافله اگر فریضه واقعیه را هم شامل بشود پس من کار مفسده‏ دار کردم، آنوقت این فعل جمعه همین قدر مصلحت دارد المصلحةُ بقدر السلوک، این عبارت در ذهنتان باشد، الان من به این مقدار که سلوک به این اماره کردم گرفتار آن مفسده شدم، اینجا آن مفسده باید تبدیل به مصلحت بشود. لذا ایشان می‏فرماید: که ما اگر بخواهیم حکم به جواز نافله بکنیم این باید مشتمل باشد این فعل نافله باید مشتمل باشد بر یک مصلحتی که تدارک بشود به او مفسده فعل تطوع فی وقت الفریضة لو شَمِلَ، این کتابهایی که دست من است اشتمل دارد ولی نسخه‏‌های صحیحه دست آقایان هست لو شملَ آن بهتر از این است، لو شملَ دلیلهُ دلیل چی؟ دلیل عدم جواز نافله اگر شامل بشود دلیل عدم جواز نافله دلیلش شامل فریضه واقعیه هم بشود فریضه واقعیه کدام است؟ همانی که تا به حال... در ترکش بوده یعنی فعل ظهر، پس الان که معلوم می‏شود فریضه واقعی را نیاورده پس نافله‏‌ها مفسده‏دار می‏شود آن نافله‏‌های مفسده‏ دار با این فعل جمعه ‏ای که شما به دستور شارع آوردید جبران می‏شود و الّا یعنی لو لم یشمُل، والّا اگر آن دلیل عدم جواز نافله شامل فریضه واقعیه نشود فقط فریضه‏های ظاهریه را می‏گوید خوب این هم که فریضه ظاهریه‏اش را آورده، لذا ایشان می‏گوید اگر شامل بشود آن دلیل عدم جواز نافله فریضه‏‌های واقعیه را هم بگیرد این نافله‏ها مفسده‏دار بوده باید جبران بشود والّا اگر گفتیم نه شامل فریضه‏‌های واقعی نمی‏شود این نافله خواندنش هیچ مفسده ‏ای ندارد والّا اگر گفتیم فقط دلیل عدم جواز نافله فقط فریضه‏‌های ظاهری را می‏گیرد نه واقعی را، اینجا جواز تطوع فی تلک الحال در این حالی که نافله خوانده یک حکم واقعی است یعنی واقعا جایز بوده اگر فریضه را اعم بگیریم از ظاهری و واقعی، بله این نافله ‏اش مفسده ‏دار بوده اما اگر بگوییم نه آن ادله که می‏گوید نافله نخوان در وقت فریضه ظاهریه می‏گوید نخوان خوب این فریضه ظاهریه ‏اش را آورده لذا نافله خواندنش جایز است حکما واقعیا لا حکما ظاهریا، خلاصه مطلب آقا چی شد؟ یک خیال باطل ایشان را از بین بردیم، ایشان خیال کرده ما می‏گوییم این فعل جمعه مصلحت دارد یعنی حتی یک ساعت به غروب اگر کشف خلاف شد مصلحت دارد، نه ما این را نمی‏گوییم ما می‏گوییم بعد از غروب که دیگر ظهر در تمام وقت ترک شده آنجا اگر کشف خلاف بشود آنجاست که فعل جمعه مصلحت‏دار است و تدارک می‏کند آن مصلحت از دست رفته را.

[دفع توهم دوم]

برویم سراغ توهّم دومش: توهم دومش این است می‏گوید خیلی خوب پس شما قبول دارید که بعد از غروب مصلحت دارد ما بالاخره بعد از غروب را قبول کردیم دیگر، اگر بعد از غروب کشف خلاف شد معلوم شد ظهر واجب بوده گفتیم این فعل جمعه مصلحت‏دار است، این را ان قلت می‏گوید باشد، پس اعتراف دارید شما که بعد از غروب اگر کشف خلاف شد این ظهر که ترک شده آن جمعه مصلحتی دارد که این ترک شدن ظهر را برای ما جبران می‏کند، خیلی خوب من از شما سؤال می‏کنم آیا این که شما می‏گویید مصلحت دارد قهرا شل می‏کند مصلحت آن وجوب ظهر را، وقتی مصلحتش شل شد خود وجوب ظهر هم شل می‏شود نتیجتا از بین می‏رود می‏شود معتزلی. پس عنایت کردید توهم اولش چی بود؟ خیال می‏کرد ما مطلقا قائل هستیم که فعل جمعه مصلحت‏دار است، گفتیم نخیر اینجور نیست. حالا می‏گوید چه جور است؟ می‏گوییم ما فقط معتقدیم که مصلحت مال بعد از مغرب است یعنی بعد از مغرب اگر کشف خلاف شد آنجا جمعه مصلحت دارد، می‏گوید باشد باز هم من اشکال می‏کنم شما می‏گویید این شب شنبه که معلوم شد جمعه باطل است وظیفه واقعی من ظهر است شما می‏گویید این جمعه مصلحت‏دار است، تدارک می‏کند همین‏قدر که مصلحت دارد مصلحت ظهر را شل می‏کند مصلحت ملزمه‏ اش شل می‏شود، وقتی مصلحت ظهر سست شد خود وجوب ظهر هم سست می‏شود از بین می‏رود. پس همین اعتراف به مصلحت حتی بعد از مغرب باعث می‏شود که شماها هم مثل معتزله بشوید، عنایت بفرمایید و امّا قولک آقای مستشکل شما گفتید انّهُ مع تدارک المفسدة یعنی بعد از مغرب بعد از مغرب، پس شما اعتراف کردید یعنی بعد از مغرب که کشف خلاف شد شما اعتراف دارید، به ما دارد می‏گوید، که آن مفسده ترک ظهر تدارک می‏شود به مصلحت حکم ظاهری این یسقطُ الوجوب پس وقتی این مصلحت دارد مصلحت‏دار شد فعل جمعه مصلحت ظهر را شل می‏کند مصلحت ملزمه ‏اش از بین می‏رود قهرا خود وجوب ظهر هم از بین می‏رود و این همان حرفی است که معتزله می‏گویند، ایشان می‏گوید این هم ممنوعٌ، کی همچنین حرفی است ما که دیروز به شما گفتیم چه قبل از کشف خلاف چه قبل از مغرب کشف خلاف بشود اعاده لازم است، بعد از مغرب کشف خلاف بشود قضا لازم است، کی ما می‏گوییم آن ظهر واجبی ساقط می‏شود؟ کی ما می‏گوییم آن ظهر واقعی وجوبش ساقط می‏شود؟ شاهدش هم این است می‏گوییم اگر قبل از مغرب کشف خلاف شد اعاده ‏اش لازم است، اگر بعد از مغرب بود قضایش لازم است معلوم می‏شود هنوز وجوب ظهر به حال خودش باقی است. پس طرف اینکه ما بگوییم جمعه مصلحت‏دار است باعث سقوط ظهر واقعی نمی‏شود تا نتیجه ‏اش بشود که ما هم مثل معتزله هستیم. این حرفتان هم ممنوع است چرا؟ قد یترتب علی وجوبه وجوب ظهر، گاهی مترتب می‏شود بر آن وجوب ظهر واقعا قد یترتب حکمٌ شرعی کالقضا لذا ما دیروز گفتیم بعد از غروب هم شما بفهمید ظهر واجب است ظهر را باید قضا بکنید این کاشف از این است که پس ظهر ساقط نشده است او خیال کرده ما می‏گوییم مصلحت دارد جمعه یعنی مصلحتش آن را از بین می‏برد. نه، از بین نمی‏برد شاهدش هم این است که حکم شرعی هنوز باقی است یعنی بعد از مغرب که می‏فهمد ظهر واقعی ترک شده حکم شرعی بر او بار است، حکم شرعی همان قضا است. و ان تدارک مفسدة ترکه بمصلحة فعل آخر اگر که تدارک می‏شود مفسده ترک او یعنی آن مفسده ترک ظهر را تدارک می‏کند آن مفسده ترک ظهر را مصلحت فعل آخر، این کتابها دارد بمصلحة ولی آن نسخه‏‌ها مصلحة است که فاعل تدارک باشد مفسدةَ ترکه می‏شود مفعولش، مصلحةُ فعل آخر می‏شود فاعلش، و ان تدارک درست است مصلحت ترک ظهر را تدارک می‏کند، چی؟ مصلحت فعل آخر، فعل آخر یعنی جمعه اما در عین حالی که آن مفسده ترک ظهر تدارک می‏شود ولی در عین حال حکم شرعی‏ اش هست. حکم شرعی‏اش کدام است؟ کالوجوب قضائه این مثال همان حکم شرعی است یعنی در عین اینکه ما شب شنبه که ظهر از دستمان رفته می‏گوییم این فعل جمعه مصلحت‏دار است آن ظهر از دست رفته را جبران می‏کند ولی در عین حال حکم شرعی‏ اش هنوز هست باید قضا بکند آن ظهر را. کی ظهر ساقط می‏شود؟ او خیال می‏کند که اگر ما بگوییم این مصلحت دارد او ساقط می‏شود، ایشان می‏گوید: نه مصلحت

ـ سؤال:...

ـ بله دیگر عرض کردیم همان است، اثر شرعی‏ اش این است که نه باید آن قضا آن الّا ان یقال یعنی چه روی ترک رفته باشد چه روی فوت رفته باشد بنابر آن الّا ان یقال دیگر آنها را نمی‏خواهد تکرار کنیم. بله دیگر ان تدارک اگر تدارک بکند مفسده ترک آن ظهر را، چی تدارک بکند؟ مصلحت فعل جمعه بله فعل جمعه مصلحتی دارد که تدارک می‏کند او را ولی قضایش واجب است چرا؟ برای اینکه قضا رفته روی عنوان ترک یا اگر روی عنوان فوت هم رفته باشد با آن الّا ان یقال معنایش این است که قضا واجب است.

اذا علمَ بعد الخروج الوقت بوجوبه واقعا ایشان آقا الان می‏خواهد یک تشبیهی بکند تمام این حرفها دیگر روشن می‏شود، ما الان داریم حکم می‏خوانیم این فتوی آمده گفته که جمعه واجب است و حال آنکه واقعا ظهر واجب است، می‏خواهیم بگوییم خلاصه این جایی که پای حکم است مثل موضوع می‏ماند الان دو شاهد عادل می‏آید پهلوی حاکم شرع می‏گوید آقا ما شهادت می‏دهیم که زید فوت شده. خوب ببینید این دو شاهد عادل وقتی شهادت می‏دهند زید فوت شده با شهادت اینها که زید نمی‏میرد، عین همانجاست با فتوای فقیه به جمعه که جمعه وجوب پیدا نمی‏کند، اینجا موضوعیش است با شهادت این دو عادل که زید نمی‏میرد واقعا، اما ما چه کار می‏کنیم؟ آثار مردن را واقع می‏کنیم، علی کل حال این می‏آید پهلوی حاکم شرع این دو شاهد عادل، عنایت بفرمایید دو شاهد عادل می‏آید پهلوی مجتهد می‏گوید ما شهادت می‏دهیم زید از دنیا رفته. خوب این مردن زید که واقعی نیست یعنی واقعا با دو شاهد عادل که زید نمی‏میرد، پس چه کار می‏کنیم آثار مردن را بار می‏کنیم یعنی حاکم شرع دستور می‏دهد اموالش را تقسیم کنند بین ورثه، به حساب تقسیم اموال، ازدواج عیال بعد از چهار ماه و ده روز می‏گوید برو ازدواج کن. سر سال زید پیدا می‏شود اینجا که زید پیدا شد چطور می‏شود؟ تمام آن آثار برمی‏گردد آن هم نه از حالا از اول، یعنی تمام تجارتهایی که با آن اموال کردند همه برمی‏گردد به زید، آن خانم هم باید برگردد خانه اولیش. خوب ببینید آنجا الان با دو شاهد عادل به مرگ زید، مرگ زید ثابت نمی‏شود آثار مرگ زید ثابت می‏شود آن هم اگر کشف خلاف شد همه برمی‏گردد. عینا اینجا همینطور است در اینجا این آقای مجتهد فتوی داده به وجوب جمعه، با فتوای این که جمعه ثابت نمی‏شود اگر ظهر واقعا واجب است به حال خودش است ما آثار واقع بر این جمعه بار می‏کنیم یعنی چی؟ یعنی جمعه را که خواندیم بعدش نافله می‏خوانیم جمعه را هم به قصد وجوب می‏خوانیم. خلاصه ایشان می‏گوید حال امر بالعمل بالامارة در احکام مثل عمل به اماره می‏ماند در موضوعات، ایشان می‏فرماید، از اینجا دیگر نسخه جامعه مدرسین دارد. و بالجملة حال امر بالعمل بالامارة القائمة علی حکم بحث خودمان ما الان دلیل داریم که به ما گفتند به این اماره یعنی به این فتوای مجتهد که فتوی می‏دهد به وجوب جمعه، حال امر بالعمل به این اماره قائمه بر حکم شرعی مثل حال امر به عمل بر اماره قائم بر موضوع خارجی است، دو شاهد عادل آمده می‏گوید زید مرده، خوب ما امر داریم صدّق العادل این عادل را تصدیق بکن، تصدیق بکن یعنی بگو زید مرده؟ نه این شهادت اینها که مرده برای ما درست نمی‏کند یعنی آثار مردن را بار کن، چطور آنجا آن ادله‏ ای که می‏گوید به قول این دو نفر عمل کن یعنی آثار حرف این دو نفر را بار کن، در اینجا هم اماره ‏ای که به ما می‏گوید به قول این مجتهد عمل کن یعنی عملت را تطبیق بده بر فتوای این مجتهد این اگر می‏گوید جمعه واجب است شما هم جمعه بیاور، اینجا هم مثل آنجاست.

لذا ایشان می‏فرماید: مثل حیاة زید مثل موت عمر، فکما همانطوری که عمل به اماره در موضوعات دو شاهد عادل بر مرگ زید، آنجا به ما می‏گویند عمل کن به این اماره در این موضوعات، اما این لایوجب این باعث نمی‏شود جعل نفس الموضوع، یعنی این باعث نمی‏شود زید بمیرد صرف اینکه این دو شاهد عادل می‏گویند به حساب این مرده موضوع مجعول نمی‏شود انّما یوجب جعل احکامه، این شهادت که به ما می‏دهد می‏گوید احکام آن موضوع را بار کن. فیترتّب علیه علیه یعنی علی الموضوع چون یک علیه هم خط بعد داریم چند کلمه بعد داریم غیر از این علیه، فیترتّب علیه یعنی بر این موضوع که همان مردن زید است حکم مترتّب است حکم کدام است؟ تقسیم اموال، ازدواج عیال، این مترتّب است بر آن موضوع این حکم شرعی، اما تا کی؟ ما دامت الامارة فائمةٌ علیه تا وقتی که این اماره قائم است علیه یعنی بر آن موضوع، فاذا فقدت اگر سر سال شد کشف خلاف شد، فقدت الامارة یعنی این شاهد عادلی که می‏گفت زید مرده کشف شد که خلاف بوده و حصلَ العلمُ بعدم ذلک الموضوع اگر علم پیدا کردیم که زید نمرده ترتّب علیه یعنی علی العدم غرض آن علیه با اینها قاطی نشود آن دو تا علیه اولی به موضوع برمی‏گردد این علیه دوم به عدم موضوع یعنی ترتّبَ بر این عدم موضوع، یعنی بر این عدم مردن یترتّب در این مستقبل جمیع احکام عدم ذلک الموضوع یعنی تمام احکام نمردن، موضوع مردن زید بود تمام احکام نمردن را بر این زید بار کن آن هم نه از الان من اوّل الامر؛ یعنی از سال گذشته که این اموالش تقسیم شد تمام آن اموال را باید ورثه برگردانند حتی اگر با آن تجارت کردند نفعی بردند همه را باید برگردانند به زید عیالش را هم باید برگردد خانه خودش. ایشان می‏فرماید که همانطوری که در اینجا اینطور است اماره در ما نحن فیه هم همین‏طور است. فکذلک امر به عمل بر اماره بحث خودمان اینجا هم وقتی این فقیه فتوی می‏دهد به وجوب جمعه معنایش این نیست که واقعا جمعه وجوب دارد یعنی آثار وجوب جمعه را بر این بار بکن. همانطوری که عمل به اماره در موضوعات معنایش ترتیب آثار است کذلک امر به عمل بر اماره قائمه بر حکم هم همین‏طور است.

حاصلُ المطلب این دو سه خط هم بخوانیم که انشاءالله دیگر پس فردا سر مطلب باشد. حاصلُ الکلام ایشان می‏گوید خلاصه آقای مستشکل ما را از معتزله جدا کن آنها با ما خیلی فرق دارند آنها می‏گویند مؤدّای آن اماره حکم الله واقعی است یعنی این که مجتهد گفته جمعه واجب است همین حکم الله واقعی است، ما می‏گوییم نه آثار واقع بر این بار کن. حاصلُ الکلام ثبوتُ الفرق واضح است بین معتزلی، معتزلی چی می‏گوید؟ بین جعل حرف معتزلی است معتزلی می‏گوید مجعول است مدلول اماره، مدلول اماره همان مؤدّای اماره است ما تا حالا می‏گفتیم مؤدّا که همان وجوب جمعه باشد حالا می‏گوید مدلول، معتزلی این را می‏گوید، می‏گوید: مدلول اماره مجعول است حکما واقعیا این حکما مفعول دومی جعل است معتزله اینجور می‏گویند، می‏گویند: مدلول آن اماره حکم واقعی است و حکم می‏کنند به تحقّق آن مؤدّا واقعا عند قیام الامارة اماره کدام است؟ همان فتوای فقیه به وجوب جمعه، تا موقعی که یعنی به مجرّد اینکه این مجتهد فتوی می‏دهد به وجوب جمعه اینها می‏گویند مؤدّای این فتوی مدلول این فتوی حکمُ الله واقعی است. و امّا و بین این بین مال کیه؟ مال امامیه، آنها آنجور می‏گویند خیلی فرق است بین او و بین این، اینها چی می‏گویند؟ اینها می‏گویند حکم واقعی و بین الحکم واقعا بتطبیق العمل علی الحکم اینها می‏گویند شما واقعا وظیفه ‏ات این است که عملت را تطبیق بدهی بر فتوای این نه اینکه واقعا جمعه در حق شما واجب می‏شود، حکم واقعی شما این است تطبیق بدهی عملت را بر حکم واقعی مدلولٌ علیه بالامارة یعنی این وجوب جمعه را شما باید حکم واقعی با او بکنی واقعا، کالحکم واقعا بتطبیق العمل بر طبق موضوع خارجی چطور در آن مثالی که گفتیم باید شما تطبیق بکنی عملت را بر طبق آن موضوع خارجی و وقتی کشف خلاف می‏شد برمی‏گشت، اینجا هم همین‏طور است کالحکم واقعا بتطبیق العمل علی طبق الموضوع الخارجی الذی قامت علیه الامارة.

و امّا توهّم انشاءالله پس فردا.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

فعلم من ذلك : أنّ ما ذكره من وجوب كون فعل الجمعة مشتملا على مصلحة تتدارك مفسدة ترك الواجب ومعه يسقط عن الوجوب ، ممنوع ؛ لأنّ فعل الجمعة قد لا يستلزم إلاّ ترك الظهر في بعض أجزاء وقته.

فالعمل على الأمارة معناه : الإذن في الدخول فيها على قصد الوجوب ، والدخول في التطوّع بعد فعلها.

نعم ، يجب في الحكم بجواز فعل النافلة اشتماله على مصلحة تتدارك مفسدة فعل التطوّع في وقت الفريضة لو شمل دليله الفريضة الواقعيّة المأذون في تركها ظاهرا ؛ وإلاّ كان جواز التطوّع في تلك الحال حكما واقعيّا لا ظاهريّا.

وأمّا قولك : إنّه مع تدارك المفسدة بمصلحة الحكم الظاهري يسقط الوجوب ، فممنوع أيضا ؛ إذ قد يترتّب على وجوبه واقعا حكم شرعيّ وإن تدارك مفسدة تركه مصلحة فعل آخر ، كوجوب (١) قضائه إذا علم بعد خروج الوقت بوجوبه واقعا (٢).

وبالجملة : فحال الأمر بالعمل بالأمارة القائمة على حكم شرعيّ حال الأمر بالعمل بالأمارة (٣) القائمة على الموضوع الخارجي ، كحياة زيد وموت عمرو ، فكما أنّ الأمر بالعمل (٤) في الموضوعات لا يوجب جعل

__________________

(١) في (ظ) و (م) : «لوجوب».

(٢) وردت عبارة «فعلم من ذلك ـ إلى ـ بوجوبه واقعا» في (ر) ، (ظ) ، (ل) ، (م) ونسخة بدل (ص) مع اختلافات يسيرة ، ولم ترد في (ت) ، (ص) و (ه).

(٣) في (ر) ، (ظ) ، (ل) ، (م) ، (ه) ونسخة بدل (ت) و (ص) : «على الأمارة».

(٤) في (ص) زيادة : «بها» ، وفي (ر) زيادة : «بالأمارة».

نفس الموضوع ، وإنّما يوجب جعل أحكامه ، فيترتّب عليه الحكم ما دامت الأمارة قائمة عليه ، فإذا فقدت الأمارة وحصل العلم بعدم ذلك الموضوع ، ترتّب عليه في المستقبل جميع أحكام عدم ذلك الموضوع من أوّل الأمر ، فكذلك حال الأمر بالعمل على الأمارة القائمة على الحكم.

وحاصل الكلام في الفرق : ثبوت الفرق الواضح بين جعل مدلول الأمارة حكما واقعيّا والحكم بتحقّقه واقعا عند قيام الأمارة ، وبين الحكم واقعا بتطبيق العمل على الحكم الواقعي المدلول عليه بالأمارة ، كالحكم واقعا بتطبيق العمل على طبق الموضوع الخارجي الذي قامت عليه الأمارة.

وأمّا قولك (١) : إنّ مرجع تدارك مفسدة مخالفة الحكم الواقعي بالمصلحة الثابتة في العمل على طبق مؤدّى الأمارة إلى التصويب الباطل ؛ نظرا إلى خلوّ الحكم الواقعي حينئذ عن المصلحة الملزمة التي تكون في فوتها المفسدة ، ففيه :

منع كون هذا تصويبا ؛ كيف والمصوّبة يمنعون حكم الله في الواقع ، فلا يعقل عندهم إيجاب العمل بما جعل طريقا إليه والتعبّد بترتيب آثاره في الظاهر ، بل التحقيق عدّ مثل هذا من وجوه الردّ على المصوّبة.

إشكال الجمع بين الحكم الواقعي والظاهري

وأمّا ما ذكر (٢) : من أنّ الحكم الواقعي إذا كان مفسدة مخالفته متداركة بمصلحة العمل (٣) على طبق الأمارة ، فلو بقي في الواقع كان حكما بلا صفة ، وإلاّ ثبت انتفاء الحكم في الواقع ، وبعبارة اخرى : إذا

__________________

(١) في (ص) بدل «قولك» : «توهّم».

(٢) في (ت) : «وأمّا ما ذكره».

(٣) كذا في (ص) وفي غيرها : «الفعل».