درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۶۵: تعبد به امارات غیر علمیه ۴

 
۱

خلاصه درس گذشته

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلی الله علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی القیام یوم الدین.

درس یکی دو روز قبل و یکی دو روز بعد را، امروز مطلب ندارد خیلی یعنی عبارت خیلی بیشتر از مطلب است. دیروز خیلی معطّل شدیم خیلی صحبت کردند ایشان و هم امروز، و جان مطلب دو سه کلمه بیشتر نیست، و آن این است که: اگر ما حجّیت اخبار را هم سببی بدانیم که بعضی‏ها می‏دانند، یعنی مستشکل می‏خواهد بگوید هیچ فرقی بین... دو کلمه، ان قلت می‏خواهد بگوید هر کس قائل بشود به حجّیت این اماراة ظنیه از باب سبب، این نتیجه‏اش نتیجه معتزلی است. ما هم می‏خواهیم بگوییم نخیر این نتیجه را ندارد امامیه بر فرض هم حجّیت اماراة ظنیه را سببی هم بدانند هیچ ربطی به تصویب ندارد حرف اینها مرجعش روی حرف آنها نیست. خوب منتهی یکی دو سه کلمه هم ایشان این وسط فرمودند، ایشان فرمودند: اگر که ما گفتیم این اماراة سببی حجّت است دارای مصلحت است و دارای مصلحت هم معنایش این است یعنی اگر من بخاطر عمل به این اماره ظنیه واقعیات از من فوت شد شارع باید جبران بکند، چون من آدمی بودم متمکن بودم که بروم تحصیل واقع بکنم، شارع گفت نه من دوست دارم به همین اماراة ظنیه عمل بکنی. خوب اگر من به این اماره ظنیه عمل کردم و بر خلاف واقع در آمد پس شارع باعث شده که من آن مصالح واقعی از دستم رفت. لذا اگر طبق این نظر مجتهد عمل کرد و جمعه خواند مثلاً سالها، بعد معلوم شد اشتباه بوده وظیفه‏اش ظهر است، تمام آن مصالح از دست رفته را می‏دهند، اگر ما می‏گوییم مصلحت دارد به این معنا است. و بعد یک جمله‏ای اینجا اشکال شد طبق یکی از کتابها که دارد این است: ایشان فرمودند چون این اماراة ظنیه مصلحت دارد شارع واجبُ‏العمل کرده. یک نفر اشکال می‏کند می‏گوید خوب گاهی از اوقات این اماره ظنیه دلالت بر استحباب چیزی دارد خوب معنا ندارد که ما بگوییم آنجا هم واجب است، ایشان می‏گوید نه ما که می‏گوییم عمل به این اماره ظنیه واجب است دو جور است: آنجاهایی که آن اماره ظنیه دلالت دارد بر وجوب چیزی وجوب عمل به این اماره یعنی ایجاد آن چیز، مثلاً اگر مجتهد گفت نماز جمعه واجب است ما که می‏گوییم عمل به این اماره ظنیه واجب است یعنی ایجاد این جمعه واجب است، اما آنجاهایی که این مجتهد می‏آید می‏گوید غسل جمعه مستحب است دیگر آنجا معنای وجوب عمل این نیست که یعنی ایجاد غسل جمعه باید بکند وجوب عمل به قول مجتهد جایش فرق می‏کند، اگر مجتهد فتوی داد به وجوب چیزی، وجوب عمل به قول مجتهد یعنی ایجاد آن عمل، اما اگر مجتهد فتوی داد به استحباب و اباحه چیزی معنای وجوب عمل این نیست که آن کار را ایجاد بکند، واجب است آن کار را ایجاد بکند، نه اگر بنا شد دلش خواست این کار مستحب را انجام بدهد باید بر طبق نظر مجتهد باشد وجوب عمل معنایش این است چطور اگر قطع پیدا می‏کرد به استحباب غسل جمعه به نیت استحباب باید می‏آورد، حرام بود نیت دیگری بکند الان هم که مجتهد این اماره ظنیه آمده گفته غسل جمعه مستحب است اگر خواست این کار را ایجاد کند دلخواه خودش اینجا باید به نظر او بیاورد، یعنی او اگر می‏گوید مستحب است این هم به استحباب بیاورد حرام است قصد دیگری بکند.

و خلاصه مطلب ایشان ان قلت را دوباره عنوان می‏کنند ان قلت خیال کرده ما می‏گوییم اینها مصلحت دارد یعنی در مؤدّای اماره مصلحت می‏شود خیلی واقعا بین امامیه و معتزله فرق است، عرض کردم ما حرف علامه و شیخ طوسی را هم قبول نداریم که اینها می‏گویند حجّیت این اماراة سببی است، ما می‏گوییم طریقی اما حالا اگر اینها سببی گفتند می‏خواهیم بگوییم خیلی فرق دارند. خوب عنایت بکنید معتزله می‏گویند حکم الله واقعی مؤدّای این اماره است یعنی این آقای مجتهد وقتی می‏گوید نماز جمعه واجب است حکم الله واقعی مؤدّای همین اماره است یعنی حکم الله واقعی همین جمعه می‏شود، یعنی واقعا این حکم الله می‏شود این جمعه، یعنی این آقایان که این را نمی‏گویند اینها می‏گویند این جمعه به منزله واقع است، خیلی فرق دارد که آدم بگوید مؤدّای اماره واقع است، یعنی آن جمعه آدم بیاید بگوید مؤدّای اماره حکم الله واقعی است، یا آدم بگوید مؤدّای این اماره به منزله حکم واقعی است یعنی ما این را باید به منزله واقع حساب کنیم اگر واقعا جمعه واجب بود چه آثاری داشت؟ ما هم آثار وجوب واقعی جمعه را بر قول این مجتهد بار می‏کنیم. دو سه جهت تفاوت است آنها می‏گویند: مؤدّای اماره واقع است، ما می‏گوییم: به منزله واقع است، این یک افتراق. اقتراق دیگر اگر عوضی در آمد این فتوی، آنها می‏گویند: تبدّل واقع است، ما می‏گوییم: انکشاف واقع است. یعنی الان این آقایی که معتزلی است امروز به فتوای این مجتهد نماز جمعه می‏خواند می‏گوید حکم واقعی را آوردم، هفته دیگر معلوم می‏شود مجتهدش اشتباه کرده می‏گوید ظهر واجب است ظهر هم که بخواند باز می‏گوید واجب واقعی را آوردم. ببینید تبدّل عنوان می‏شود یعنی هم جمعه را بیاورد می‏گوید حکم واقعی را آوردم و هم ظهر را بیاورد حکم واقعی را می‏گوید آوردم، یعنی اگر کشف خلاف باشد می‏گویند تبدّل عنوان می‏شود، ولی ما که نمی‏گوییم تبدّل عنوان می‏شود ما می‏گوییم اگر عوضی در آمد معلوم شد ظهر واجب است کشف واقع شده، نه تبدّل عنوان. بعد ایشان برای این تبدّل عنوان هم اشاره کردند به یک مسأله شرعی یعنی تبدّل عنوان را ما داریم در مسائل شرعی ولو این حرف آقایان را قبول نداریم معتزله را که می‏گویند در اینجا تبدّل عنوان می‏شود، ولی داریم ما تبدّل عنوان در بعضی از مسائل شرعی.

مسألةٌ: یک نفر اول ظهر هشت فرسخی از قم می‏رود بیرون، خوب این آدم الان مسافر است الان آنجا حکم واقعیش چیه؟ نماز قصر است، خوب اگر نماز قصر را خواند حکم واقعی‏اش را انجام داده، خوب اگر نخواند یک ساعت بعد آمد تو شهر نماز تمام را خواند باز هم حکم واقعی است. یعنی الان تبدّل عنوان می‏شود آن موقعی که مسافر است حکم واقعی‏اش نماز قصر است بعد که نخوانده یک ساعت بعد می‏آید تو شهر حکم واقعی‏اش نماز تمام است یعنی مسافر باشد حکم واقعی‏اش قصر است، حاضر باشد حکم واقعی‏اش تمام است. چطور در اینجا تبدّل عنوان شده؟ آن آقایان معتزله در آنجای خودشان می‏گویند مثل اینجا می‏ماند چطور شما می‏گویید تبدّل عنوان است، آنجا ظهر قصری بخواند می‏گوید حکم واقعی‏ام را آوردم، نخواند بیاید اینجا تمام بخواند می‏گوید حکم واقعی‏ام را آوردم، نظیر این مطلبی که ما در این مسأله داریم اینها در آن مسأله دارند منتهی آنجا اشتباه می‏کنند ولی اگر تبدّل عنوانی هم باشد در اینجا است. البته این را که گفتیم قول مشهور است مشهور یعنی رساله‏‌ها آقایان همه نظرشان همین است، که اگر کسی اول وقت در سفر بود وظیفه واقعی‏اش نماز قصر است، اگر خواند خواند، اگر نخواند آمد اینجا خواند وظیفه واقعی‏اش تمام است. ولی غیرمشهور می‏گویند نه، اول وقت اگر مسافر بود نماز قصر خواند این نماز قصرش وقتی درست است که تا آخر وقت آنجا باشد والّا یک ساعت بعد بیاید بشود حاضر نمازش را باید تمام بخواند. غرض این که ما می‏گوییم تبدّل عنوان روی مختار خودمان است یعنی روی مختار مشهور است، مشهور عقیده‏ شان این است که همان سفر اول وقت مُصحح قصر است واقعا که اگر خواند ولو یک ساعت بعد هم بیاید تو شهر دیگر اعاده و قضا برایش واجب نیست.

۲

مثال برای تبدل واقع در مساله شرعی (قول معتزله) و فرق آن با کشف از واقع

پس تبدّل عنوان آنها را ایشان می‏خواهد یک شاهد بیاورد ولو آن تبدّل عنوان را ما از آنها قبول نمی‏کنیم در آن قضیه ظهر و جمعه، ولی نظیر دارد آنها می‏گویند اگر کشف خلاف شد ان غلبة یعنی تبدّل واقع می‏شود اصلاً موضوع واقعا عوض می‏شود این هفته وظیفه واقعی وجوب جمعه، آن هفته که معلوم شد اشتباه است وظیفه واقعی ظهر، ولی ما این حرفها را نمی‏زنیم ما می‏گوییم خلاصه اگر ظهر واجب باشد ظهر واجب است، اگر هم تا حالا جمعه می‏خوانده وظیفه ظاهریش این بوده والّا اگر کشف خلاف بشود معلوم است کشف واقع شده تبدّل عنوان در کار نیست آنوقت برای تبدّل عنوان ایشان مثال می‏زند: کما اذا صار المسافرُ بعد صلاة القصر حاضرا، مسافر اگر آنجا نماز قصر را خواند بعد شد حاضر یعنی آمد در شهر، هم آنجا قصر بخواند وظیفه واقعی‏اش قصر است و هم وقتی حاضر می‏شود می‏آید تمام می‏خواند اینجا باز هم وظیفه واقعی‏اش تمام است. اذا قلنا این اشاره به اینکه مذهب مشهور، اینکه ما گفتیم عنوان عوض می‏شود این در صورتی است که مذهب مشهور را بگوییم یعنی قائل بشویم به کفایة سفر فی اوّل الوقت لصحّة القصر واقعا مشهور می‏گویند این اول وقت که مسافر است خود این سفر اول وقت مصحّح قصر است واقعا، در مقابل بعضی‏ها که می‏گویند مصحّح قصر است ظاهرا غیرمشهور می‏گویند درست است اگر آنجا بخواند الان وظیفه‏اش قصر است اما اگر برگردد در شهر نه باید نمازش را اعاده بکند. تا وقتی که آنجا بود وظیفه ظاهریش قصر بود غیرمشهور می‏گویند، غیرمشهور می‏گویند وظیفه واقعی‏اش آنجا که هست ظاهرا وظیفه‏ اش قصر است یعنی اگر خواند و تا آخر وقت نیامد تو شهر، بله این به وظیفه واقعی‏اش عمل کرده، اما وقتی می‏آید در شهر نه دیگر یعنی آن سفر اول وقت مصحّح قصر واقعی نیست تا آن نمازش درست باشد، مصحّح قصر ظاهری است. ایشان می‏فرماید: این آقایان معتزله در اینجا نظیر این مسأله است می‏گویند الان که مجتهد می‏گوید نماز جمعه واجب است من جمعه بخوانم وظیفه واقعی‏ام را آوردم، هفته بعد این مجتهد می‏فهمد اشتباه کرده معلوم شده که ظهر واقعا واجب بوده هفته دیگر هم که ظهر بخواند می‏گوید باز وظیفه واقعی‏ام را آوردم، تبدّل واقع می‏شود مثل اینجا، ولی ما نمی‏گوییم تبدّل واقع ما می‏گوییم اگر امروز نماز جمعه را خواندیم طبق نظر این مجتهد بعد معلوم شد اشتباه در آمده واقعا نماز ظهر واجب است، اینجا تبدّل عنوان نیست اینجا تبدّل نیست اسمش کشف واقع است یعنی تا حالا می‏فهمیم که آن نمازهای جمعه‏ای که خواندیم البته درست است دیگر اعاده و غذا ندارد چون مستند به حجّت بوده اما از حالا به بعد کشف واقع می‏شود نه تبدّل واقع.

ـ سؤال:...

ـ عرض کردیم ان قلت همین را می‏خواهد بگوید ان قلت می‏خواهد بگوید تا الان که جمعه می‏خواند وظیفه واقعی‏اش جمعه بوده، الان که ظهر می‏خواند اگر عوضی در آمد وظیفه واقعی‏اش ظهر است، ما می‏گوییم نه الان معلوم می‏شود تازه واقع کشف شده یعنی تا به حال ما وظیفه ظاهریمان جمعه بوده، آنها نمی‏گویند.

ـ سؤال:...

ـ بله قضا ندارد برای اینکه حجت است، قضا ندارد اعاده ندارد برای اینکه قول آن مجتهد حجت بوده خود شارع ما را ارجاع داده، اما نماز درست است یا نه یعنی از الان می‏فهمیم تا به حال اگر جمعه می‏خواندیم یک وجوب ظاهری داشته. نتیجه عملی‏اش یکی است ولی عرض کردیم تفاوت را عنایت بکنید آنها می‏گویند هم جمعه واجب واقعی است مصلحت دارد و هم ظهر. ما می‏گوییم نه تا الان که ما جمعه می‏خواندیم حالا معلوم می‏شود آن جمعه وجوب ظاهری داشته از الان معلوم می‏شود وجوب واقعی مال ظهر است ولی اعاده ندارد. علی کل حال از نظر عمل بحثی نیست صحبت در این است که اگر بگوییم مصلحت مال مؤدّای اماره است لازمه ‏اش این است که حکم واقعی عوض می‏شود، و اگر بگوییم مصلحت در خود عمل حکم واقعی است به هم نمی‏خورد خیلی تفاوت است. آنها می‏گویند مؤدّا اماره حکم الله واقعی است ما می‏گوییم مؤدّای اماره به منزله حکم الله واقعی است. معنای منزله همین است یعنی به منزله آن است اگر واقعا جمعه واجب بود مگر نمازتان درست نبود، حالا هم که معلوم شده ظهر واجب است این ظهر جمعه ‏ای که ایشان می‏آورد به منزله واقع است یعنی نتیجه ‏اش این است که عملت تا حالا درست بوده. پس نتیجتا از نظر عمل بله یکسان هستند نه او دیگر اعاده می‏کند نه این ولی از نظر علمی او در هر دو صورت می‏گوید من به وظیفه واقعی ‏ام عمل کردم ولی ما می‏گوییم نه این چهل پنجاه سال که ما جمعه خواندیم به وظیفه ظاهریمان عمل کردیم وظیفه واقعی از این هفته به بعد است.

۳

معنی وجوب عمل بر طبق اماره

و معنی وجوبُ العمل، خوب ببینید آقا معنای قول ثانی را گفتیم مال معتزله، معتزله می‏گویند مؤدّای این اماره حکم الله واقعی است و لذا اگر عوضی بشود می‏گویند تبدّل موضوع است. حالا بیاییم سراغ امامیه: امامیه که اینجور نمی‏گویند دو روز قبل هم خواندیم، امامیه اگر می‏گویند این جمعه را بخوان نمی‏گویند در این جمعه مصلحت پیدا می‏شود اصلاً در این جمعه مصلحتی نیست اگر واقعا عندالله ظهر واجب است مصلحت مال همان ظهر است در آوردن این جمعه هیچ مصلحتی نیست منتهی چون شارع ما را ارجاع داده به این آقا اماره ظنّیه، خود شارع هم مؤظّف است اگر معلوم شد که این برخلاف واقع بوده باید جبران بکند. تا حالا دیروز معنای حرف‌های معتزلی را می‏خواندیم حالا می‏خواهیم معنای حرفهای اینها را بخوانیم بیاییم سراغ وجه ثالث یعنی آقایان امامیه که می‏گویند قائلند به حجّیت اماره سببی است، معنای وجوب عمل بر طبق اماره یعنی آقایان امامیه که می‏گویند واجب است بر طبق این اماره عمل بکنید سببی است معنایش وجوب ترتیب احکام واقع است، ببینید چقدر فرق دارد آنها می‏گویند جمعه حکم الله واقعی است اینها می‏گویند نه بابا الان که این مجتهد می‏گوید جمعه واجب است تو وظیفه‏ ات این است که احکام جمعه واقعی را بر این بار بکنی، اگر واقعا جمعه واجب بود شما چه کار می‏کردید الان هم همان کار را بکن. ببینید ترتیب احکام واقع یعنی نه اینکه این جمعه می‏شود حکم الله واقعی چون این آقا فتوی داده، این آقا فتوی داده که واقع را عوض نمی‏کند ولی چون این فتوی را شارع برای من حجت کرده من چه کار می‏کنم؟ آثار وجوب جمعه واقعی را بر این جمعه‏ای که این آقا دارد... بار می‏کنم. معنای وجوب عمل بر طبق این اماره ظنیه معنایش وجوب ترتیب احکام واقع است بر مؤدّای این اماره، من دون ان یحدث فی الفعل مصلحةٌ ببینید چقدر فرق دارد آنها می‏گویند جمعه می‏شود مصلحت‏دار و وقتی مصلحت‏دار شد ظهر را دیگر از بین می‏برد، ولی ما نمی‏گوییم این را می‏گوییم اصلاً در این فعل جمعه هیچ مصلحتی نیست علی تقدیر مخالفة الواقع، البته عبارت نهایة را شیخ اگر نظرتان باشد آن یک خرده موهم است، چی بود عبارتش نهایة؟ عبارت ایشان این بود که بعضی از چیزها مصلحت نفس الامریة دارد، بعضی از چیزها مصلحت دارد اگر ما انجام بدهیم، خوب این یک کمی معنایش موهم است این است که یعنی آن فعلی که ما انجام می‏دهیم مصلحت‏دار است، ایشان می‏گوید البته عبارتهای اینها یک قدری موهم این مطلب بود ولی نباید به این توهّم ما توجه بکنیم. لذا ایشان می‏فرماید و ان کان یوهمه اگر چه موهم این مطلب هست یعنی یوهم که فعل مصلحت‏دار باشد یعنی همین فعلی که جمعه باشد ظاهر عبارتی العدّة و النهایه‏ای که قبلاً خواندیم چون می‏گفتند گاهی یک فعلی مصحلت‏دار می‏شود اگر ما انجام بدهیم یعنی چی؟ یعنی ما که انجام بدهیم می‏شود مصلحت‏دار، ولو آن عبارت یک قدری موهم این معنا بود که خود این فعل می‏شود مصلحت‏دار ولی نه به این توهم عنایت نکن شما، اینها اگر می‏گویند مصلحت یعنی عمل به خود این امارة مصلحت است نه اینکه آن فعل مصلحت داشته باشد.

فاذا ادّت خوب حالا آمدیم آقایان امامیه، که می‏گویند این اماراة سببا حجت است اگر این اماره معدّی شد به وجوب صلاة جمعه واقعا، یعنی این مجتهد جامع‏ الشرایط فتوی داد به وجوب جمعه ما معامله واقع باید بکنیم غرض این واقعا نه اینکه او می‏گوید واقعا جمعه واجب است یعنی اگر این اماره مؤدّی شد به وجوب جمعه، ما معامله وجوب واقعی با این جمعه می‏کنیم. وجبَ اگر مجتهد فتوایش رفت به وجوب جمعه و حال آنکه عندالله ظهر واجب است این را توجه داشته باشید عندالله ظهر واجب است کسی هم خبر ندارد ولی این آقای مجتهدی که شارع مقدس به من اجازه داده به این مراجعه بکنم این اماره ‏اش مؤدّی شده به وجوب جمعه حالا وظیفه من چیه؟ وظیفه من ترتیب احکام وجوب واقعی است، ببینید چقدر فرق دارد آنها می‏گویند همین وجوب جمعه خودش مصلحت‏دار است همین حکم الله واقعی است، ما می‏گوییم نه شما آثار وجوب واقعی را بر این بار بکن و عملت را تطبیق بده بر وجوب واقعی این جمعه. فان کان یعنی ان کان قیامَ امارة، ان کانَ قیام امارة به وجوب جمعه فی اول الوقت عنایت بفرمایید آقا نماز جمعه وقتش خیلی محدود است حالا فرض کنید زمان حضور که دیگر یقینا هم واجب نفسی است و هم عینی، وقتش محدود است تقریبا یک ساعت و نیم، مثلاً این روزهایی که دوازده و نیم ظهر است تقریبا نماز جمعه تا دو بعدازظهر وقتش است یعنی به مقدار فضیلت ظهر، می‏دانید که فضیلت ظهر حدود دو ساعت است یعنی به مقداری که سایه به قدر شاخص باشد سایه وقتی به مقدار شاخص شد فضیلت ظهر تمام می‏شود، نماز جمعه وقتش وقت فضیلت ظهر است یعنی حدود دو ساعت مثلاً تا دو بعد از ظهر در این روزگاری که ما الان هستیم در این زمان تا دو بعد از ظهر وقت وجوب جمعه است. حالا اگر کسی دو و نیم سه شد نماز نخوانده این دیگر حق ندارد جمعه بخواند وقتش مثلاً تا ساعت دو است دیگر اگر گذشت حالا زمان حضور هم باشد اگر کسی آن روز معصیت کرد نماز جمعه نخواند شد سه بعد از ظهر، دیگر حق ندارد جمعه بخواند این حتما حتما باید ظهر بخواند. بعضی از نمازها هست یک وقت معینی دارد مثلاً نماز عید فطر خوب این وقتش تا قبل از ظهر است. یک موقعی یکی از آقایان خیلی سال پیش یک ساعت به غروب برایش روشن شد عید فطر است بنده خدا نماز عید فطر را شروع کرد یک ساعت به غروب، غرض توجه نداشت، ما فکر می‏کردیم فقط ما بیسواد هستیم معلوم نشد نه رفیق هم خیلی داریم. علی کل حال بابا نماز عید فطر وقتش قبل از ظهر است حالا شما یک ساعت به غروب یقین کردید عید فطر است دیگر نماز عید فطر نباید بخوانید.

خلاصه مطلب نماز جمعه از ابتدایش زوال ظهر است، انتهایش مثلاً دو بعد از ظهر است، خُب ایشان می‏فرماید اگر این آقای مجتهد اول ظهر به من گفت من عقیده ‏ام این است نماز جمعه واجب است، شما هم می‏توانی همان موقع بخوانی و هم می‏توانی یک ساعت و نیم عقب بیاندازی چون وقت دارد دیگر. پس اگر قیام اماره بر وجوب جمعه یعنی این مجتهدی که می‏گوید جمعه واجب است اگر اول وقت این فتوی را داد شما هم آن موقع می‏توانی نماز جمعه بخوانی و هم حدودا یک ساعت یک ساعتو نیم می‏توانی تأخیر بیندازی. اما اگر نه، نزدیک‌های دو حدود دو مثلاً گفت نماز جمعه واجب است دیگر حق تأخیر ندارید بلافاصله همان موقع باید بخوانید. می‏خواهد بگوید این آثار واقعی یعنی اگر واقعا هم زمان امام معصوم که نماز جمعه واجب است شما دیگر بیشتر از دو که نمی‏توانی تأخیر بیندازید، می‏توانید اول ظهر، می‏توانید مثلاً ساعت دو، ایشان می‏فرماید تمام آن احکام واقعی جمعه را بر این جمعه ظاهری بار بکند یعنی اگر اول ظهر گفت جمعه واجب است می‏تواند همان موقع بخواند می‏تواند یکی دو ساعت بعد بخواند، این یک اثر.

یک اثر دیگر مسألةٌ: آیا کسی که نمازش را نخوانده هنوز یک بعد از ظهر است نمازش را هنوز نخوانده این می‏تواند مشغول نمازهای مستحبی بشود؟ می‏گویند نه، دو سه تا هم روایت داریم: وسایل، جلد سوم، ایشان اشاره به روایت نمی‏کند فقط مسأله ‏اش را می‏گوید وسائل جلد سه، باب ۳۵، صفحه ۱۶۵، حدیث ششم و هفتم، لایتنفلُّ الرّجل یعنی نافله نخواند مرد در وقت فریضه. لاتتوُّعَ فی الوقت الفریضة تتوع همان نماز نافله است. خوب پس بنابراین طبق این روایت کسی که هنوز واجبش را انجام نداده الان یک بعد از ظهر است هنوز نماز ظهر و عصر نخوانده مشغول نماز حاجت نشود مشغول نماز امام زمان نشود خلاصه نافله را شروع نکند. خوب این مسأله را داشته باشیم، حالا این آقای مجتهد فتوی داده جمعه واجب است و حال آنکه عندالله ظهر واجب است، من طبق نظر این آقا اگر جمعه خواندم بعدش می‏توانم نافله بخوانم و حال آنکه واجب واقعی‏ ام را نیاوردم ولی خبر که ندارم واجب واقعی من عندالله ظهر است و من هنوز نیاوردم واجب واقعی ‏ام را، ولی اثر وجوب جمعه را بار کن اگر واقعا نماز جمعه واجب بود شما می‏خواندید مگر بعدش نافله نمی‏خواندی چون فریضه‏ ات را آوردی، الان هم همان معامله را با این فتوی بکن یعنی آقایی که فتوی داده جمعه واجب است و حال آنکه عندالله ظهر واجب است ولو هنوز شما فریضه واقعی‏ات را نیاوردی ولی فعلاً آن که در حق شما فعلی است این وجوب جمعه است تمام آثار وجوب واقعی جمعه را بر وجوب ظاهری جمعه بار کنی اگر جمعه واقعا واجب بود هم می‏شد اول ظهر بخوانی، هم یکی دو ساعت بعدش، حالا هم که این آقا می‏گوید جمعه واجب است هم می‏توانی اول ظهر بخوانی هم یکی دو ساعت بعد. همانطوری که اگر واقعا جمعه واجب بود شما می‏خواندی بعدش نافله جایز بود الان هم که این آقا می‏گوید واجب است شما می‏توانی بعد از این نماز جمعه شروع به نافله بکنی ولو نافله حرام است در وقت فریضه و شما هم فریضه‏ ات را هنوز نیاوردی چون فریضه واقعی شما ظهر است ولی نه بناست آثار وجوب واقعی را بر این فتوایی که این آقا می‏دهد بار بکنی. عنایت بفرمایید: ان کانَ یعنی ان کانَ قیام اماره بر وجوب جمعه، ان کان قیام اماره بر وجوب جمعه فی اول الوقت از اول ساعت دوازده دوازده و نیم این آقا فتوی داد به وجوب جمعه، جاز الدخول فیها یعنی در جمعه بقصد الوجوب و جاز تأخیرها تأخیرش تا کی؟ یعنی از اول وقت نه اینکه تا غروب یعنی از اول وقت می‏تواند بخواند و می‏تواند تأخیر بیندازد تا دو بعد از ظهر. فاذا فعلها این یک اثر، اثر دوم اذا فعلها حالا اگر این جمعه را انجام داد به نظر این مجتهد جاز له فعلُ النافلة نافله هم می‏تواند بخواند و حال اینکه عندالله هنوز نیاورده فریضه ‏اش را ولی این که خبر ندارد فریضه‏ اش این است، آن معامله واقعی با جمعه را با این جمعه ظاهری بکند. و ان حرمت النافلة فی وقت الفریضة ولو نافله حرام است طبق آن دو روایت در وقت فریضه، کدام فریضه؟ المفروض، بعضی نسخه‌ها المفروضِ دارد المفروض درست است چون فاعلش کون است المفروض باید مذکر باشد نه اینکه به اعتبار آن صلاة مفروضه بیاوریم المفروض کونها فی الواقع هی الظهر، چرا جایز است نافله با اینکه هنوز ممکن است فریضه‏اش را نیاورده باشد، آن فریضه‏ای که فرض کردیم در واقع هی الظهر، ما فریضه واقعی‏ مان ظهر است و این هم که هنوز نیاورده قاعدتا باید نافله حرام باشد ولی نه، معامله ‏ای که با جمعه واقعی می‏کردی و بعدش نافله می‏خواندی همان معامله را با این جمعه ظاهری بکن. و المفروض کونها

ـ سؤال:...

ـ کون فاعلش است، عرض کردم ایشان به همین اعتبار آورده اولاً بعضی از نسخه‏‌ها مفروض است وقتی دیدیم درست آورده خوب چه حرفی است بزنیم؟ ولی ایشان اگر هم گفته باشد المفروضِ به لحاظ آن صلاة جمعه گفته ولی نه باید به لحاظ فاعل خودش بگوید المفروض اسمش کون است قهرا مفروض هم باید مذکر باشد، حالا به اینها کاری نداشته باشیم.

ایشان می‏فرماید: خلاصه مطلب این آدم ولو فریضه نافله حرام است در وقت فریضه و این فریضه هم مفروض است کونها فی الواقع هی الظهر این هم که آن فریضه ظهر را نیاورده ولی مع ذلک جایز است، این لعدم علت جواز است چرا این بعد از فعل جمعه جایز است نافله بخواند و حال آنکه واقعا نباید نافله بخواند چرا جایز است لعدم وجوب الظهر علیه فعلاً برای اینکه آن ظهر فعلیت ندارد ما هم که خبر از واقع نداریم آن که فعلاً در حق من فعلیت دارد این وجوب جمعه ‏ای است که این مجتهد من می‏گوید. پس بنابراین جایز است من بیایم نافله بخوانم چرا؟ برای اینکه آن ظهر هنوز وجوب فعلی در حق من پیدا نکرده آن که در حق من فعلیت دارد همین این است. و رخصةً این رخصة ربط به آن عدم است یعنی لا سر این هم در می‏آید، و رخصةً من الشارع فی ترکها، فاعل رخصة شارع است، و رخصةً الشارع به علت اینکه شارع رخصت داده در ترک ظهر. آخر شارعی که به من گفته به این اماره عمل بکن خوب یعنی چی؟ یعنی اگر واقعا ظهر واجب بود تو مرخصی در ترک او، پس چون که شارع من را مرخص کرده نه اینکه به من گفته به این ارجاع بکن خوب معنای ارجاع بکن به این یعنی اگر هم ظهر واجب باشد من اجازه ترک به تو می‏دهم، پس چون به دستور خود شارع من دارم از این اماره ظنیه تبیعت می‏کنم اینجا شارعی که رخصة رجوع بین را به من داده، رخصة ترک ظهر هم به من داده، لذا چون رخصة ترک ظهر را به من داده من می‏توانم با اینکه ظهر واقعی را نیاوردم ولی نافله بخوانم.

خوب این کان فی الاول الوقت و ان کان فی آلاخر الوقت یعنی ان کان قیامُ الاماره، قیام اماره دالّ بر وجوب جمعه اگر اول وقت بود هم می‏تواند اول وقت بخواند و هم دو ساعت تأخیر بیندازد، ولی ان کان فی آخر وقتها اما اگر در آخر وقت جمعه بود دیگر حرم تأخیرها مثلاً نزدیک دو آمد گفت من عقیده‏ام این است نماز جمعه واجب است، بلافاصله باید بلند شوی بخوانی، دیگر نمی‏تواند تأخیر بیندازد و اگر تأخیر بیندازد دیگر معصیت کرده و باید هم بعدا نماز ظهر بخواند. حرام است تأخیر و اشتغال به غیر آن جمعه، تا گفت و باید بلند بشود و بخواند.

[انواع رخصت شارع]

ثمَّ خوب ما الان گفتیم چی؟ شارع خودش رخصت ترک داده آخر شارعی که من را ارجاع داده به این آقا، خوب این آقا ممکن است فتوایش بر خلاف واقع باشد، پس کانَّ شارع الان به من رخصت داده که آن ظهر واقعی را ترک بکنم، حالا ایشان می‏گوید این رخصت دو جور است، این شارعی که در اثر ارجاع به این آقا رخصت ترک به من داده، این رخصت ترک یکوقت بعد از غروب معلوم می‏شود که ظهر واجب بوده یعنی رخصت ترک در تمام مدت تا غروب است خوب اینجا غروب که شد معلوم شد عجب امروز من اشتباه کردم نماز جمعه خواندم باید نماز ظهر بخوانم، اینجا به گردن شارع است تمام این مصالح از دست رفته ظهر را به من بدهد، اما اگر نه یک ساعت به غروب معلوم شد عوضی است، یعنی رخصت ترک تا آن موقع بود آنجا فقط فضیلت را باید برای شما تدارک بکند. پس اگر بعد از مغرب معلوم شد که این آقا اشتباه کرده ظهر واجب است اینجا تمام مصلحت‌هایی که از ناحیه ظهر از دست شما رفته برای شما جبران بکند، اما اگر یک ساعت به غروب بود خوب یعنی تا یک ساعت به غروب شما اجازه داشتید رخصت ترک ظهر را داشتید الان معلوم می‏شود ظهر واجب بوده بلافاصله اولاً دیگر نافله نمی‏توانی بخوانی چون تا حالا می‏توانی نافله بخوانی به خیال اینکه وظیفه واقعی‏ات را انجام داده، ولی الان که یک ساعت به غروب معلوم شد ظهر واجب است لاتتوّع فی الوقت الفریضة، پس نافله که نمی‏توانی بخوانی آن مصلحت فضیلت را هم باید شارع جبران کند در آن اولی کلّ مصلحت را باید برای شما جبران بکند چون اصلاً دیگر از دست شما رفت ظهر، اما در این دومی که یک ساعت به غروب است آن فضیلت اول وقتی که از نظر ظهر از دست شما رفته او را باید جبران بکند و تا نماز ظهر را هم نخوانی شما حق نافله خواندن ندارید. لذا می‏فرماید اگر آن اماره‏ای ثمَّ ان استمرَّ هذا الحکمُ الظاهری، حکم ظاهری کدام است؟ اعنی الترخیص این ترخیص در ترک ظهر اگر مستمر بود تا آخر وقت ظهر یعنی تا مغرب هنوز ظهر واجب است مرخّص بودی در ترک ظهر در اینجایی که دیگر وقت ظهر تمام شد وجبَ واجب است کونُ الحکم الظاهری خبر کون خط بعد مشتملاً، باید این حکم ظاهری یعنی این وجوب جمعه ‏ای که شارع من را به آن ارجاع داد باید مشتمل باشد بر مصلحت و آن مصلحتش جبران بکند آن فضیلتی را که از دست من رفته، چون من اگر به عهده خودم بود متمکن از تحصیل علم بودم می‏رفتم می‏فهمیدم ظهر واجب است اول ظهر می‏خواندم آن فضیلتش را هم احراز می‏کردم. اما به دستور شارع من به اشتباه افتادم، خوب حالا یک ساعت به غروب که معلوم شده اولاً حق ندارم نافله بخوانم و ثانیا اینجا من باید چه کار بکنم؟ اینجا باید بلافاصله نماز ظهر را بخوانم منتهی شارع چی را باید جبران کند؟ آن مصلحت فضیلت را، اگر که در آخر وقت بود یعنی تا آخر وقت معلوم شد که من جایز بوده ترک ظهر بکنم یعنی کشف خلاف نشده بوده اینجا واجب است آن حکم ظاهری یعنی وجوب جمعه، آن وجوب جمعه ‏ای که من عمل کردم واجب است مشتمل باشد بر مصلحتی که یتدارک بها مافات لاجله من مصلحة الظهر، خوب حالا بین این اسم و خبر یک دو سه جمله‏ ای ایشان فاصله کرده، حکم ظاهری به چی؟ ما حکم ظاهری می‏کنیم می‏گوییم ما فعلهُ فی الاول الوقت خوب هو الواقع، ما اینجوری حکم ظاهری می‏کنیم دیگر الان ما طبق نظر این آقا جمعه آوردیم خوب الان ظاهرا غیر معتزله آنها می‏گویند حکم واقعی است این جمعه، ولی ما می‏گوییم نه حکم ظاهری می‏کنیم به چی؟ می‏گوییم این چیزی که این مکلّف در اول وقت آورده هو الواقع، ظاهرا حکم می‏کنیم که واقعش همین جمعه بوده ولی آنها حکم می‏کنند که واقعا وظیفه ‏اش همین بوده. این المستلزم صفت حکم ظاهری است، حکم ظاهری کدام است؟ حکم ظاهری همان است که باعث فوت واقع شده بود آخر آن حکم ظاهری وجوب جمعه باعث شد که من سرگرم جمعه شدم ظهر از دستم رفت. غرض این دو سه کلمه ‏ای که بین اسم و خبر فاصله است اینها صفت‌های حکم ظاهری است ما که معتزله نیستیم حکم می‏کنیم بر ظاهر می‏گوییم این نمازی که این اول وقت آورده که جمعه بوده این واجب ظاهریش است، این یک صفت. صفت دوم: حکم ظاهری کدام است؟ حکم ظاهری همان است که باعث فوت ظهر شد که شارع گفته بود این در حق شما واجبُ العمل است این حکم ظاهری باید مشتمل باشد بر مصلحتی که آن هم مصلحتش انقدر قوی باشد که تدارک بشود به آن مصلحت، آن مصلحت ظهر از دست رفته. چرا؟ اینها حرفهای دیروز است برای اینکه اگر نشود تفویت واقع است، چون اگر من به خودم بود می‏رفتم احراز می‏کردم علما وظیفه ظهرم را به دست می‏آوردم حتی فضیلتش را هم درک می‏کردم، اما اینجایی که به کلی وقت گذشته دیگر مصلحت ظهر گیر من نمی‏آید حتما مصلحت ظاهری جمعه باید آن را جبران بکند چرا؟ لئلا یلزم تفویتُ الواجب الواقعی علی المکلّف با تمکنش من اتیانه واجب واقعی بتحصیل العلم چون فرض این است که زمان انفتاح است این متمکن بود علم به واقع پیدا بکند، شارع گفت نمی‏خواهد آن کار را بکنی ما را ارجاع داد به این اماره ظنیه و رجوع به این اماره ظنیه هم باعث شد آن ظهر به کلی از دست من رفته حالا هم که شده شب شارع باید تمام آن مصلحت از دست رفته را جبران کند.

[اگر استمرار نداشت]

اما اگر یک ساعت به غروب بود این مال بعد از غروب بود، اگر یک ساعت به غروب بود ان لم یستمرّ یعنی اگر استمرار نداشت آن ترخیص ظاهری، تا حالا می‏گفتیم ترخیص استمرار دارد تا غروب آن ترخیص ترک ظهر، اما اگر استمرار نداشت یک ساعت به غروب معلوم شد که ظهر واجب بوده بل علم بوجوب الظهر فی المستقبل، فی المستقبل یعنی یک ساعت دو ساعت مانده به غروب، اول ظهر ظهر را نخوانده که ماضی است یکی دو ساعت به غروب که مستقبل است آن موقع فهمیده ظهر واجب است، این بطل وجوبُ العمل علی طبق وجوب صلاة الجمعة واقعا این دیگر الان یک ساعت به غروب داریم فهمیده که این جمعه‏ای که خوانده اشتباه است ظهر واجب بوده، این بطلَ دیگر نمی‏تواند عملش را بر طبق وجوب جمعه بیاورد یعنی نمی‏تواند دیگر نافله بخواند چرا؟ چون هنوز فریضه واقعی‏اش را نیاورده، دیگر نمی‏تواند آن آثار جمعه واقعیه را بر طبق این جمعه بار بکند. و وجبَ العملُ علی طبق عدم وجوبه یعنی باید بناش را بگذارد بر عمل کردن به عدم وجوب آن مؤدّا که نماز ظهر باشد، فی نفس الامر من اوّل الامر الان که یک ساعت به غروب است معلوم شد ظهر واجب است باید بگوید بابا پس معلوم می‏شود از همان اول ظهر من خلاف وظیفه عمل کردم من اول الامر یعنی از همان اول ظهر وظیفه من آوردن ظهر بوده، حالا گذشته فضیلتش هم از دستم رفته شارع جبران می‏کند آن فضیلت اول وقت را باید احراز بکند، این هم تا نماز ظهر را در این یک ساعت نخواند دیگر حق نافله ندارد. لانّ المفروض حالا چرا دیگر این به درد نمی‏خورد این جمعه؟ می‏گوید فرض این است که وجوب نفس‏ الامری که نیامد بر این جمعه، ببینید باز یک ثمره معتزلی می‏گوید وجوب نفسُ‏ الامری داشته این از الان عوض شده، ولی ما می‏گوییم وجوب نفس‏ الامری نداشته این جمعه یک وجوب ظاهری بوده اینها همه مقابله با معتزله است ما الان می‏گوییم چرا این دیگر مصلحت ندارد شما دیگر این را کالعدم حساب کنید وجوب جمعه را، برای اینکه وجوب نفس ‏الامری نداشت ولی معتزله می‏گویند چرا از همان ظهر که این مجتهد گفت جمعه واجب است وجوب نفس‏ الامری داشت جمعه، الان هم که عصر است معلوم شده اشتباه کرده وجوب نفس ‏الامری جمعه محفوظ است منتهی یک وجوب دیگری الان پیدا شده تبدّل عنوان شده و انّما عمل علی طبقه پس خلاصه این نماز جمعه‏ ای که خوانده هیچ مصلحت واقعی نداشته منتهی عمل کرده بر طبق مؤدّای این اماره مادامت امارةُ الوجوب قائمةً تا موقعی که این اماره وجوب کشف خلاف نشده وظیفه ‏اش عمل به این است اما دیگر معنایش این نیست که نماز جمعه واقعا هم برایش مصلحت بار است یعنی الان می‏فهمیم ما اصلاً بیخود این کار را کردیم اصلاً کشف واقع تازه از الان می‏شود معلوم می‏شود اصلاً از اول امر واقع ما این بوده. ولی آنها این حرفها را نمی‏زنند

ـ سؤال:...

ـ عرض کردیم کی به واقع عمل کردیم؟ به منزله واقع، اگر امام زمان به شما گفتند نماز جمعه واجب است اینجا واجب واقعی است، اما مرجع تقلید به شما گفته شما همین قدر که این قولش حجّت است معنایش این است که این وجوب جمعه ‏ای که ایشان دارد خبر می‏دهد به شما وجوب جمعه واقعی نیست ما خیال می‏کردیم وجوب جمعه واقعی است. ولی معتزله چی می‏گوید؟ معتزله می‏گوید آقا یک ساعت به غروب هم که معلوم شد این نماز جمعه واجب نبوده می‏گوید باز هم واجب بوده، ظهر جمعه خواندم واجب واقعی ‏ام است، هفته دیگر می‏خواهم طبق کشف خلاف ظهر بخوانم باز هم واجب واقعی است. خیلی فرق دارد اصلاً امامیه عرض کردم ما که قبول نداریم نظر این آقایان را، این آقایان می‏گویند حجّیتش سببی است ما قبول نداریم، چون مشهور معتقدند که حجیت این امارات ظنی طریقی است یعنی برای کشف الی الواقع است خود اینها مصلحت ندارد، ما که اصلاً قبول نداریم حرف علامه و شیخ طوسی را، اما می‏خواهیم بگوییم مصوبه هم نمی‏شوند این دفاعها را داریم برای این می‏کنیم در عین اینکه قبولشان نداریم چون ما معتقدیم این اماراة ظنیه برای وصول الی الواقع است، اما حالا که اینها می‏گویند یک سببیتی قائل است می‏خواهیم دفاع بکنیم بگوییم این سببیتی که اینها قائلند این دلیل بر این نمی‏شود که این نماز جمعه واقعا بشود مصلحت‏دار تا موقعی که اماره وجوب جمعه هست شما حق دارید بر آن عمل بکنید.

فاذا فقدت حالا اگر این اماره مفقود شد یعنی معلوم شد این آقای مجتهد اشتباه کرده، جبرئیل به شما خبر داد امام زمان به شما خبر داد این آقا اشتباه می‏کند واقعا روز جمعه مثلاً ظهر واجب است، اینجایی که فقدت الامارة بانکشاف وجوب الظهر و عدم وجوب الجمعة حالا که معلوم شد ظهر واجب است این جمعه‏ای که این آقا می‏گفت واجب نیست شما باید یک صغری کبری ترتیب بدهید. صغری چیه؟ الظهرُ معلوم الوجوب این صغری. و کلُّ معلومُ الوجوب وجب الاتیان، نتیجتا وجب الاتیان بالظهر. شما از الان که معلوم شد جمعه واجب نیست ظهر واجب است یک صغری و کبری ترتیب بدهید، الظهرُ معلوم الوجوب این صغری، کلُّ معلومُ الوجوب وجب الاتیانُ، فالظهر وجبَ الاتیانُ لذا می‏فرماید که وجبَ حالا که معلوم شد ظهر واجب است شما باید ترتیب بدهی آن چیزی را که هو کبری لهذا المعلوم معلوم کدام است؟ وجوب ظهر، باید یک چیزی را کبرای این معلومت قرار بدهی آن چیز کدام است؟ وجوب الاتیان به ظهر یعنی صغری را با کبری ضمیمه بکن نتیجه‏ اش این است که شما الان یک ساعت به غروب که معلوم شد آن جمعه اشتباه بوده بلند شوی ظهر بخوانی. و نقض می‏شود آثار وجوب صلاة جمعه دیگر تمام آن آثاری که شما بر وجوب جمعه باید می‏کردی از بین می‏رود یکی از آثار چی بود؟ نافله می‏خواندی، دیگر حق نداری. تمام آن آثاری وجوب صلاة جمعه مگر آنهایی که فوت شده مثل آن فضیلت آنها دیگر نقض نمی‏شود، اما آن آثاری که در وجوب صلاة جمعه بود تمام آنها نقض می‏شود و ما الان آن بالا گفتیم تقدّمَ که مفسدة فواة ظهر یعنی آن فوات ظهر مفسده است دیگر، الان فوت ظهر شده این مفسده است آن مفسده فوات ظهر باید تدارک بشود به حکم ظاهری، کدام حکم ظاهری؟ حکم ظاهری که محقّق بود در زمان فوت، زمان فوت می‏دانید کی است؟ قبل از انکشاف یعنی شما الان که انکشاف نشده حکم ظاهریتان جمعه بود آن حکم ظاهری که محقّق بود قبل از انکشاف در زمان فوت ظهر آن مفسده‏ای که از دست شما رفته یعنی آن مصالحی که از دست شما رفته فوتش مفسده دارد، شارع باید این مفسده فوت را جبران بکند.

[خلاصه درس]

فلو فرضنا، خلاصه درس امروز آقا ایشان اصلاً اکتفا می‏کردند به این یک خط واقعا همه مطالب تمام بود. لو فرضنا اگر علم بعد از خروج وقت ظهر بود یعنی مغرب که دو فرضی که تا حالا ان کانَ می‏خواهد در این دو خط بگوید جان درس ما اصلاً همین دو تا خط است، اگر ما طبق نظر این آقا جمعه خواندیم فرض کردیم که بعد از خروج وقت ظهر یعنی مغرب آن موقع معلوم شد که ظهر واجب است فقد تقدّم که حکم شارع به عمل به مؤدّای این اماره این حکم شارع مبتدا است این لابّدَ ان یکون خبرش است، یک وقت خیال نکنید اللازم خبرش است آن اللازم صفت آن حکم است، خبر حکمُ الشارع آن لابّدَ است، ایشان می‏فرمایند این شارعی که حکم کرده به عمل به این مودّا هنوز خبر نیامده، عمل به مؤدّا کدام است؟ شارعی که ما را امر کرده عمل کن به مؤدّای این اماره این مؤدّا عمل به این مؤدّای اماره این صفت دارد، این اللازم صفت عمل است به مؤدّا الامارة، این حکم به عمل به مؤدّای اماره که لازمه ‏اش ترخیص ترک ظهر است در جزء اخیر یعنی تا آخر وقت، لازمه حکم شارع این شد که به ما اجازه داده تا آخر وقت ظهر را ترک بکنیم، این حکم شارع به عمل کردن به مؤدّای این اماره لابّدَ ان یکون لمصلحة این از ناحیه شارع این ضرر به ما خورده باید این امری که ایشان کرده و در اثر امر ایشان من به اشتباه افتادم آن مصالح از دست من رفته این حکم شارع به عمل به مؤدّای به اماره لابد است اینکه مصلحتی داشته باشد که تدارک بشود به آن مصلحت، مفسده ترک ظهر.

انشاءالله دیگر شنبه تقریبا سر مطلب است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

مرجع جعل مدلول الأمارة في حقّه ـ الذي هو مرجع الوجه الثاني ـ إلى أنّ صلاة الجمعة واجبة (١) عليه واقعا ، كالعالم بوجوب صلاة الجمعة ، فإذا صلاّها فقد فعل الواجب الواقعي ، فإذا انكشف مخالفة الأمارة للواقع فقد انقلب موضوع الحكم واقعا إلى موضوع آخر ، كما إذا صار المسافر بعد فعل (٢) صلاة القصر حاضرا إذا قلنا بكفاية السفر في أوّل الوقت لصحّة القصر واقعا.

معنى وجوب العمل على طبق الأمارة

ومعنى وجوب العمل (٣) على طبق الأمارة (٤) : وجوب ترتيب (٥) أحكام الواقع (٦) على (٧) مؤدّاها من دون أن يحدث في الفعل مصلحة على تقدير مخالفة الواقع ـ كما يوهمه ظاهر عبارتي العدّة والنهاية المتقدّمتين (٨) ـ فإذا أدّت إلى وجوب صلاة الجمعة واقعا ، وجب ترتيب أحكام الوجوب الواقعي وتطبيق العمل على وجوبها الواقعي ، فإن كان في أوّل الوقت جاز الدخول فيها بقصد الوجوب وجاز تأخيرها ، فإذا فعلها جاز له فعل النافلة وإن حرمت في وقت الفريضة المفروض كونها في الواقع هي

__________________

(١) في (ت) ، (ر) ، (ل) و (ه) : «هي واجبة» ، وفي (ص) : «هي الواجبة».

(٢) لم ترد «فعل» في (ر) ، (ظ) و (م).

(٣) في (ه) : «ومعنى الأمر بالعمل».

(٤) في (ظ) ، (ل) و (م) زيادة : «على أنّ مضمونها هو الحكم الواقعي».

(٥) في (ص) بدل «وجوب ترتيب» : «الرخصة في ترتيب».

(٦) في (ت) و (ه) : «أحكام الواجب الواقعي».

(٧) لم ترد «الواقع على» في (م).

(٨) لم ترد «من دون ـ إلى ـ المتقدّمتين» في (ظ) ، (ل) و (م).

الظهر ؛ لعدم وجوب الظهر عليه فعلا ورخصته في تركها. وإن كان في آخر وقتها حرم تأخيرها والاشتغال بغيرها.

ثمّ إن استمرّ هذا الحكم الظاهريّ ـ أعني الترخيص في ترك الظهر إلى آخر وقتها ـ وجب كون الحكم الظاهريّ بكون ما فعله في أوّل الوقت هو الواقع ـ المستلزم لفوت (١) الواقع على المكلّف (٢) ـ مشتملا على مصلحة يتدارك بها ما فات لأجله من مصلحة الظهر ؛ لئلاّ يلزم تفويت الواجب الواقعي على المكلّف مع التمكّن من إتيانه بتحصيل العلم به.

وإن لم يستمرّ ، بل علم بوجوب الظهر في المستقبل ، بطل وجوب العمل على طبق وجوب صلاة الجمعة واقعا ، ووجب العمل على طبق عدم وجوبه في نفس الأمر من أوّل الأمر ؛ لأنّ المفروض عدم حدوث الوجوب النفس الأمري ، وإنّما عمل على طبقه ما دامت أمارة الوجوب قائمة ، فإذا فقدت بانكشاف وجوب الظهر وعدم وجوب الجمعة ، وجب حينئذ ترتيب ما هو كبرى لهذا المعلوم ـ أعني وجوب الإتيان بالظهر ـ ونقض آثار وجوب صلاة الجمعة إلاّ ما فات منها ؛ فقد تقدّم أنّ مفسدة فواته متداركة بالحكم الظاهريّ المتحقّق في زمان الفوت.

فلو فرضنا العلم بعد خروج وقت الظهر ، فقد تقدّم أنّ حكم الشارع بالعمل بمؤدّى الأمارة ـ اللازم منه ترخيص ترك الظهر في الجزء

__________________

(١) في (ت) ، (ر) و (ه) : «لفوات».

(٢) لم ترد «بكون ـ إلى ـ المكلّف» في (ظ) ، (ل) و (م) ، ووردت بدلها عبارة : «بجواز تركها إلى آخر وقتها ـ وكان الحكم الظاهريّ المستمرّ ـ» ، مع اختلاف يسير بينها.

الأخير ـ لا بدّ أن يكون لمصلحة يتدارك بها مفسدة ترك الظهر.

ثمّ إن قلنا : إنّ القضاء فرع صدق الفوت المتوقّف على فوات الواجب من حيث إنّ فيه مصلحة ، لم يجب فيما نحن فيه ؛ لأنّ الواجب وإن ترك إلاّ أنّ مصلحته متداركة ، فلا يصدق على هذا الترك الفوت.

وإن قلنا : إنّه متفرّع على مجرّد ترك الواجب ، وجب هنا ؛ لفرض العلم بترك صلاة الظهر مع وجوبها عليه واقعا.

إلاّ أن يقال : إنّ غاية ما يلزم في المقام ، هي المصلحة في معذوريّة هذا الجاهل مع تمكّنه من العلم ولو كانت لتسهيل الأمر على المكلّفين ، ولا ينافي ذلك صدق الفوت ، فافهم (١).

ثمّ إنّ هذا كلّه على ما اخترناه من عدم اقتضاء الأمر الظاهري للإجزاء ، واضح.

وأمّا على القول باقتضائه له ، فقد يشكل (٢) الفرق بينه وبين القول بالتصويب ، وظاهر شيخنا في تمهيد القواعد استلزام القول بالتخطئة لعدم الإجزاء ، قال قدس‌سره (٣) : من فروع مسألة التصويب والتخطئة ، لزوم الإعادة للصلاة بظنّ القبلة وعدمه (٤). وإن كان تمثيله لذلك بالموضوعات محلّ نظر.

__________________

(١) لم ترد «فافهم» في (ت) و (ه).

(٢) في (ت) و (ه) بدل «باقتضائه له فقد يشكل» : «بالاقتضاء فيشكل».

(٣) لم ترد عبارة «إلاّ أن يقال ـ إلى ـ قدس‌سره» في (ظ) ، (ل) و (م) ، ووردت بدلها : «ولأجل ما ذكرنا ذكر في تمهيد القواعد» ، نعم وردت عبارة «إلاّ أن يقال ـ إلى ـ قدس‌سره» في هامش (ل) تصحيحا.

(٤) تمهيد القواعد : ٣٢٢ ـ ٣٢٣.