درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۵۱: علم اجمالی ۱۸

 
۱

خلاصه درس گذشته

... و صلی الله علی محمدٍ و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.

خلاصه ایشان فرمودند معیار مانع از جریان اصل خلاصه آن مخالفت عملیه است یعنی کانّ ایشان اینجور معیار دادند دست ما که در واقع نتیجه تمام حرفها می‏شود. ما در مخالفت التزامیه در موارد علم اجمالی دوَران امر بین محذورین آیا می‏توانیم مخالفت التزامیه بکنیم یعنی رجوع بکنیم به یک قول ثالثی غیر از آن دو تای معلوم بالاجمال؟ نگاه کن ببین اگر مخالفت عملیه لازم می‏آید نمی‏توانی اصل جاری کنی، که آن در موارد متعدده است اما اگر مخالفت عملیه پیش نمی‏آید عیبی ندارد. که عرض کردیم این منافات دارد با معیاری که ایشان جای دیگر می‏گوید ولو من یک آدرس دادم ولی باز تو ذهنم است ایشان جای دیگر هم یک مطلبی را گفته‏اند، ایشان آنجاها عقیده‏ شان این است خلاصه اصلاً علم مزاحم اصل است، اصول فقط مال شبهات بدویه است. پس جاهای دیگر را داریم عرض می‏کنیم اینجا که معیار معلوم شد، اینجا نفرمودند معیار علم است، فرمودند ببین مخالفت عملیه لازم می‏آید اصل جاری نکن، لازم نمی‏آید اصل جاری کن و این خوب است. ولی ایشان جاهای دیگر عقیده‏شان این است می‏گویند آقا اصلاً علم با اصل سازگار نیست حالا می‏خواهد علم شک در تکلیف باشد، شک در مکلّف به باشد هر جا پای علم در کار باشد آنجا اصول پیدایش نمی‏شود چون اصول فقط مال موارد شک است والا در موارد علم امکان ندارد اصول جاری بشود چرا؟ برای اینکه تناقض بین صدر و ذیل حدیث می‏شود. دیگر بیشتر از این نمی‏توانم توضیح بدهم بقیه ‏اش مال کفایة است شاید این جمله را دیروز نگفته بودم. اینها می‏گویند جاهایی که یعنی ایشان روی معیارهایی که جاهای دیگر به دست می‏دهند می‏گویند همین نفس علم نمی‏گذارد ما اصل جاری کنیم، اصول اصلاً مال موارد شبهه است پای علم بیاید در کار حالا یا شک در تکلیف یا شک در مکلّف به، پای علم بیاید در کار اصول عملیه اصلاً در آنجا جاری نمی‏شود. چرا؟ چون پای علم که تو کار باشد اگر بخواهی شما اصل جاری کنی تناقض بین صدر و ذیل حدیث می‏شود و نتیجتا جایز نیست. ولی عرض کردیم معیاری که اینجا دادند ثمره ‏اش را هم گفتیم روی معیار اینجا در آن دو تا مثالی که زدیم با اینکه هر دو اطراف علم اجمالی است شک در مکلّف به است ولی در یکیش اصل جاری می‏شود در یکیش نمی‏شود. اما روی معیار آنجا در هیچ کدام از آن دو تا مثال اصل جاری نمی‏شود چرا؟ چون در هر دو علم موجود بود. این خلاصه مخالفت التزامیه که ایشان پرونده‏اش را خلاصه مختومه کردند.

وارد بشویم در مخالفت عملیه: مخالفت عملیه قطعیه علم اجمالی، آیا این جایز است یا نه؟ قطعا جایز نیست مطلقا. می‏خواهد اینکه این مخالفت شما مخالفت خطاب تفصیلی باشد، می‏خواهد مخالفت خطاب اجمالی باشد و می‏خواهد شبهه موضوعیه باشد می‏خواهد شبهه حکمیه باشد، شما نمی‏توانی با معلوم بالاجمالت کاری بکنی که در خارج یقین کنی مخالفت عملیه قطعیه کردی. خوب حالا اجمالاً می‏ماند مال امروز. خلاصه تفصیلی دیروز این بود: چه در شبهه موضوعیه علم اجمالی دارم یکی از این دو تا نجس است شما اگر در اینجا اصل جاری کنی بگویی این را که نمی‏دانم پاک است آن هم که نمی‏دانم پاک است هر دو را مصرف بکنی اینجا اجتنب عن النجس را مخالفت کردید. یعنی مخالفت کردی با این کارت با خطاب تفصیلی شارع. یا در آن مثال شبهه حکمیه خوب این علم اجمالی دارد بالاخره الان یک نمازی باید بخواند حالا یا نماز قصر است یا نماز تمام، اگر هیچکدام را نخواند این خطاب تفصیلی را مخالفت کرده، چیه خطاب تفصیلی؟ صلِّ تامّا او قصرا. این صلّ تماما او قصرا را این مخالفت کرده. پس مخالفت علم تفصیلی خطابات شرعیه جایز نیست چه در شبهات موضوعیه‏ اش، چه در شبهات حکمیه. ولی ان قلتی آمده گفه نه حکمیه ‏اش را من قبول دارم، اما در موضوعیه ‏اش عیبی ندارد چناچه شما قبلاً در آن امرأة مردّده که شبهه موضوعی بود اصل جاری می‏کردی می‏گفتی اصلاً این زن نمی‏دانم آن زنی است که قسم خوردم یا نه وطیش واجب نیست، اصلاً نمی‏دانم این زن زنی است که قسم خوردم بر ترک وطی، اصلاً وطیش حرام نیست همان کاری که شما آنجا می‏کردید من اینجا می‏کنم. به اذن شارع من که نمی‏دانم این بخصوص نجس است یا نه؟ شارع می‏گوید پاک است او را می‏خورم شاید او باشد. بعد به اذن خود شارع می‏روم سراغ او می‏گویم نجس شاید آن قبلی بوده این را هم برمی‏دارم می‏خورم. یعنی در واقع مخالفت با حکم نمی‏کنم من این را از تحت موضوع خارجش کردیم، اصلاً من نمی‏دانم این ظرف نجس است یا نه؟ خوب اصل عدم نجاتش است ببینید مجرا را از تحت اصل مجرای اصل را از تحت موضوع حکم خارج کردیم. نمی‏گویم لاتجتنب عن النجس که شما بگویی مخالف با اجتنب عن النجس است، می‏گویم اصلاً این ظرف آن ظرف نجس نیست شاید آن است، برمی‏دارم می‏خورم. می‏روم سراغ آن ظرف می‏گویم اصلاً این ظرف نجس اصلاً این نیست شاید آن قبلی بوده این را هم برمی‏دارم می‏خورم. این آقا هم آمده همان مبنای مرحوم مجلسی این را که بعینه به تعبیر مرحوم مجلسی که روایت هم دارد، یا خصوصه به تعبیر ایشان، این است که بعینه و خصوصه نمی‏دانم شارع اجازه می‏دهد، آن را هم که بعینه و خصوصه نمی‏دانم شارع اجازه می‏دهد با اجازه خود شارع این انائین مشتبهین را از تحت موضوع اجتنب عن الناس خارج می‏کنیم. نتیجتا ما می‏توانیم هر دو اینها را مرتکب بشویم. ولی ایشان فرمودند خیلی خوب دو تا جواب: یک جواب اول این است که خیلی خوب مقتضی موجود بوده، جواب اول خلاصه‏ اش این است آن جوابی که دیروز خواندیم خلاصه ‏اش این است: آقای مستشکه به قول شما مقتضی جریان اصل موجود است این را به خصوص نمی‏دانیم خیلی خوب پاک، قطع نظر از علم اجمالیت این پاک. آن هم بخصوص قطع نظر از علم اجمالیت نمی‏دانم آن هم پاک، اما آن می‏دانیم را چه کار می‏کنیم؟ خوب بله این را نمی‏دانی شارع اجازه داده آن هم نمی‏دانی بخصوص شارع اجازه داده، اما آن می‏دانم را چه کارش می‏کنی؟ شارع یک می‏دانم شما بین این دو تا داری آن را دیگر شارع اجازه نداده که، پس مقتضی موجود است ولی مانع داریم.

غرض یک خرده اصطلاح علمی اینجا به کار ببریم جواب اولی که دیروز خواندیم خلاصه ‏اش این است: آقای مستشکل بر فرض هم مقتضی جریان اصل موجود باشد در دانه دانه، چون دانه دانه را نمی‏دانی مقتضی جریان اصل هست اما یک می‏دانیم ما داریم که اگر شما بخواهید این اصلها را جاری کنی با آن می‏دانیم که یک دانه‏اش نجس است یقینا و باید از آن اجتناب کنیم، مخالفت لازم می‏آید. پس مقتضی موجود ولی مانع داریم.

۲

جواب دوم از ان قلت

جواب دوم که امروز می‏خواهیم بخوانیم: جواب دوم که اصلاً مقتضی هم نیست، ما اصلاً اجاره نمی‏دهیم شارع اصلاً اجازه نمی‏دهد دیروز گفتیم شارع اگر هم اجازه بدهد دانه دانه را قطع نظر از علم اجمالی ولی مانع داریم، امروز می‏گوییم شارع اصلاً اجازه نمی‏دهد به شما نه اجازه این را می‏دهد و نه اجازه آن را، چرا؟ چون اگر شما این را اصل جاری کنی به اذن شارع، آن را هم اصل جاری کنی به اذن شارع معنایش این است که لاتجتنب عن النجس، لاتجتنب عن النجس مخالفت است با آن اجتنب عن النجسی که در لوح محفوظ ثابت شده.

ـ سؤال:...

ـ کدام جواب را داری می‏گویی جواب امروز؟

ـ ...

ـ نخیر خیلی فرق دارد جواب دیروز این بود: سلّمنا بقول شما شارع اقتضاء اجرای اصل به این حد بخصوصه، سلّمنا که در این هم هست بخصوصه، اما دیگر آنی که می‏داند شارع اجازه نداده یعنی بر فرض هم مقتضی جریان اصل در دانه دانه باشد مانع داریم، اگر بخواهیم اصلها را جاری کنیم آن اجتنب عن النجس مخالفت شده، ولی جواب امروز این است که اصلاً شارع اجازه نمی‏دهد. دانه دانه اطراف علم اجمالی را شارع اجازه نمی‏دهد چون اگر بخواهد اجازه بدهد معنایش این است لاتجتنب عن النجس، و لاتجتنب عن النجس با اجتنب عن النجسی که در لوح محفوظ قطعا مغایر است.

کی اشکال داشت آقا؟

ـ سؤال:...

ـ ف بنذرک اینجا نبود او که تمام شد پرونده‏اش را بگذارید کنار فعلاً تو این مثال بحث بکنیم. اجتنب عن النجس یقینا ما داریم اگر شارع بخواهد اجازه دانه دانه بده با آن مغایر است با آن مخالف است. ببینید با دیروز چقدر فرق کرد، دیروز گفتیم خیلی خوب به قول شما دانه دانه اینها چون نمی‏دانیم اقتضای جریان اصل درش هست ولی مانع داریم. امروز می‏گوییم اصلاً اقتضاء هم نیست شما اگر بخواهد شارع به شما اجازه دانه دانه اینها را بدهد معنایش این است، این در حقیقت لاتجتنب عن النجس، و لاتجتنب عن النجس با آن اجتنب عن النجسی که با دلیل معتبر اجتهادی ثابت شده مغایر است.

معَ یعنی ثانیا و ثانیا اصلاً اقتضاء ندارد آقای ان قلت که شما اصل جاری کنی در دانه دانه، چرا؟ حکم شارع به خروج مجری الاصل، مجری الاصل کدام است؟ آن انائین که شما اصل جاری می‏کنید، شما می‏گویی شارع اجازه می‏دهد که من اصلها را جاری بکنم و مجرای اصل یعنی آن انائین را می‏گویی من به دستور شارع اصلاً از موضوع آن تکلیف، اجتنب عن النجس، شما می‏خواهی بگویی من از تحت موضوع آن اجتنب عن النجسی که به ادله اجتهادیه ثابت شده این را می‏خواهی از تحت آن خارج بکنی این لامعنا، حکم شارع به اینکه همچنین اجازه‏ای به شما بدهد این معنایی ندارد الا رفع حکم ذلک الموضوع، این در حقیقت معنایش این است بابا ما از آن اجتنب عن النجسم دست برداشتم اگر شما را بخواهد اجازه دانه دانه بدهد این اجازه دانه دانه معنایی ندارد مگر رفع اجتنب یعنی شارع اگر بخواهد اجازه دانه دانه اینها را به شما بدهد معنایش این است که از حکم آن موضوع، حکم اجتنب است، پس کانّ از آن اجتنبش دست برداشته. لذا می‏فرماید: فمرجعُ اصالة الطهارة اگر شما بخواهید اصالة الطهارة هم در این جاری کنی هم در آن جاری کنی مرجعش این است بابا اجتناب واجب نیست، معنایش این می‏شود دیگر یعنی اجتناب از نجس واجب نیست، و حال آنکه المخالف یعنی این عدم وجوب اجتناب مخالف است، مخالفش را اینجا می‏گوید خط بعد می‏گوید منافی، دو سه خط بعد می‏گوید معارض، اینها همه یکی است. غرض مخالف، منافی، معارض اینها همه‏اش یک چیزی است، اگر شارع اجازه دانه دانه اینها را به شما بدهد معنایش این است که پس اجتناب از نجس لازم نیست و حال آنکه این معارض است با آن اجتنب عن النجس یا منافی است با آن اجتنب عن النجس، یا به تعبیر اینجا این مخالف است با آن اجتنب عن النجس، پس در جواب دوم این ان قلت می‏گوییم آقا اصلاً اقتضای جریان اصول هم در اینجا نیست برای اینکه اگر اصول در اینجا جاری باشد در حقیقت معنایش این است بابا شارع مقدس از آن اجتنب عن النجسش دست برداشته. ولی فتأمّل بعضی از نسخه‏‌ها فافهم دارد ولی این فتأمّل است که شاره به یک مطلبی است، ایشان می‏خواهد از این اشکال دوم دست بردارد. ایشان می‏گوید نه این که اصلاً این ظرفِ، ظرف نجس نیست این اصل موضوعی است و اصل موضوعی مخالف نیست با آن اجتنب عن النجس، حاکم است آخر حاکم و محکوم که نمی‏توانند با هم مبارزه بکنند گاهی ما دو تا دلیل داریم با هم معارضند عرض کردم معارض، منافی، مخالف اینها همه یکی است، ایشان الان گفتند چی؟ تو اگر بخواهی اصلها را جاری بکنی بگویی این نجس اصلاً این نیست، آن نجس هم اصلاً آن نیست که از تحت اجتنب خارج بکنی خوب این معنایش این است که پس لاتجتنب عن النجس ولی فتأمّل که نه شما، می‏خواهد از اشکال دوم دست بردایم، یعنی کانّ می‏خواهیم همان یکدانه اشکال دیروز را بکنیم این اشکال امروز وارد نیست چرا؟ برای اینکه اگر من گفتم اصل این است که این ظرف اصلاً نجس نیست اصل این است که آن ظرف هم آن ظرف نجس نیست، خوب این می‏شود اصل موضوعی و اصل موضوعی حاکم بر آن اجتنب عن النجس است نه مخالف و معارض باشد مخالف و معارض دو تا دلیلی را می‏گویند که همسنگ همدیگر باشند، آن اجتنب عن النجس محکوم است، اینجایی که شما اصل جاری می‏کنید می‏گویید ظرف اصلاً نجس نیست بلکه او باشد بعد هم سراغ او می‏روی می‏گویی این اصلاً نجس نیست بلکه او باشد، این اصل موضوعی حاکم است و اصل موضوعی حاکم بر آن اجتنب منافی با او حساب نمی‏شود. اتفاقا آقا عین همین مطلب را ایشان هفت هشت ده خط بعد می‏گوید، ببینید آقا الّا انّهُ اینهایی که این کتابها دستشان است وسطهای خط دهم یازدهم، الّا انهُ حاکمٌ علیه لا معارضٌ، این همان فتأمّل است که حالا می‏رسیم بهش الان این عبارتها را پیدا کردید الّا انّه یعنی آن اصل موضوعی، الّا اینکه آن اصل موضوعی حاکم است بر او لامعارض، معارض همان مخالف است، مخالف هم همان منافی است، پس خلاصه فتأمّلی که اینجا داریم که من اینجوری معنا کردم عین همین معنا را ایشان در چند تا خط بعد می‏گویند. یعنی خلاصه مطلب آقا اشکال دوم را برداشتیم دست، ما دست برداشتیم از اشکال دوم، شما اگر اصل جاری کردید و گفتید آقا اصلاً این ظرف نجس این نیست شاید آن باشد، بعد هم سراغ او می‏روی می‏گویی اصلاً ظرف نجس این نیست شاید آن باشد، این اصل موضوعی ایشان در جواب گفت مخالفت با اجتنب عن النجس است. اما می‏گوییم نه این حاکم بر او است، این اصل اینی که این ظرف نجس است این نیست شاید آن است اصل اینی که ظرف نجس این نیست شاید آن است اینها اصل موضوعی است و اصل موضوعی حاکم است بر آن اجتنب عن النجس نه اینکه معارض یا مخالف باشد. پس نتیجتا اشکال دوم را دست برداشتیم.

۳

مخالفت عملیه قطعیه خطاب اجمالی

خوب برویم خطاب اجمالی: و ان کانت المخالفة لخطاب مردّد بین خطابین، از نظر ما آقا اینجا و آنجا فرقی نمی‏کند ما از دیروز از اول هم گفتیم مخالفت عملیه علم اجمالی جایز نیست حالا می‏خواهد آن مخالفت عملیه مال خطاب تفصیلی باشد مثل مثالهای دیروز، یا مال خطاب‌های اجمالی باشد مثل سالهای پیش، چه فرقی می‏کند ما هم در آنجا مخالفت را حرام می‏دانیم و هم در اینجا. خلاصه مطلب عقل می‏گوید ببینید آقا خطاب تفصیلی این است که من معصیتم می‏دانم این است یعنی آن دو تا ظرف را اگر دیروز می‏خوردم می‏دانستم اجتنب عن النجس را مخالفت کردم حالا نه نمی‏دانم معصیتم این است یا این است، چه فرقی می‏کند من بالاخره معصیت کردم با آن علم اجمالی خودم عملاً مخالفت کردم. پس من شدم عاصی منتهی دیروز می‏دانستم معصیتم این است روی مثالی که امروز می‏زنیم نمی‏دانم معصیتم این است یا این است؟ فرقی نمی‏کند. پس نتیجتا مخالفت عملیه قطعیه خطاب اجمالی هم عین خطاب تفصیلی محکوم به حرمت است مخالفت عملیه خطاب اجمالی یعنی خطاب مردّد بین خطابین آن هم حرام است از نظر ما البته چهار قول است. کما اذا علمنا علم اجمالی داریم یا این ظرف نجس است یا این زن اجنبی است حرام است نگاه کردنش، یا این ظرف یا این مایع، یا این مایعی که پهلوی دست من نجس است یا این زن اجنبی است به او نمی‏شود نگاه کرد، خوب من مایع را می‏خورم به آن زن اجنبی هم نگاه می‏کنم، خوب معصیت کردم دیگر منتهی نمی‏دانم معصیتم نجس خوردن است یا معصیتم نگاه به نامحرم است؟ چه فرقی می‏کند، من علم اجمالی دارم یا این مایعی که کنارم است نجس است یا این زنی که اینطرف نشسته اجنبی است و نگاه کردنش حرام است. خوب با این علم اجمالی من مخالفت می‏کنم یعنی این ظرف را برمی‏دارم می‏خورم، به آن زن هم نگاه می‏کنم من یقینا شدم معصیت‏کار اما چه معصیتی کردم؟ نمی‏دانم آیا معصیتم نجس خوردن است یا معصیتم نگاه به نامحرم است؟ چه فرقی می‏کند انسان بداند معصیتش این است، یا بداند معصیتش این است یا آن است، در هر دو صورت جایز نیست. علمنا باز این هم فرقی نمی‏کند چه شبهه موضوعیه، چه شبهه حکمیه، لذا دیروز من یکجا همه را گفتم. مخالفت عملیه قطعیه علم اجمالی جایز نیست مطلقا چه در خطاب تفصیلی چه در خطاب اجمالی، چه در شبهات موضوعی، چه در شبهات حکمی.

حالا می‏خواهیم مثال برای شبهات موضوعیه‏اش بزنیم: علمنا بنجاسة هذا المایع یا این ظرف آب مایعی که در دست من است علم دارم این نجس است یا این زن حرام است و اجنبی است نباید به او نگاه بکنم، این شبهه موضوعیه‏اش است. آمدند گفتند بعضی‏ها در اینجا ما می‏توانیم مخالفت بکنیم، خلاصه مطلب می‏آیم می‏گویم نمی‏دانم این مایع نجس است یا نه اصل عدمش است گفتند می‏خوریم، آمدند گفتند نمی‏دانیم این زن اجنبی است یا نه؟ اصل این است که اجنبی نیست نگاهش می‏کنیم. ایشان می‏فرمایند در اینجا بعضی‏ها اجازه هر دو را دادند ولی الان می‏خوانیم، این شبهه موضوعیه‏ اش. او علمنا حالا ممکن است رفقا بعدا بخواهند اشکال بکنند من خودم اینجا اشکال بکنم. این مثال ایشان یک گیری دارد، این مثال هذا المرأة اینجا اصل موضوعی حاکم ما داریم باید ایشان این مثال را نزنند توجه هم ایشان پیدا نکردند تا دو سه سال بعد، ما الان سطر اول صفحه ۲۲ هستیم، سطر اول صفحه ۲۲۴ ایشان این مثال را آنجا جبران می‏کند این مثال اشکال دارد ولو من الان گفتم شماها هم اشکال نکردید. یا این اناء نجس است یا آن زن حرام است و اجنبی است. این دومیش درست نیست چرا؟ برای اینکه اینجا اصل موضوعی حاکم ما داریم چون اصل عدم تحقق زوجیت است غرض نباید ایشان این مثال را بزند باید دو تا مثال شبهه موضوعیه بزند که چی باشد؟ هیچکدام اصل موضوعی حاکم نداشته باشد، عنایت بفرمایید همین سطر اولی که ایشان این مثال را زدند توجه نداشتند. صفحه ۲۴۴ آنجا متوجه شدند که این مثال خراب است. آنجا چی مثال زده؟ یا این آب نجس است، یا این ظرف خمر است یا آن آب غصبی است، این خوب است یا این ظرفی که اینطرف من است، یا آن ظرف آب است اما آب غصبی است. مثال خوب این است به جای آن مرأة اجنبیه آن مثال غصبیت، یا این نجس است یا آن غصب است، یا این خمر است آن آب غصبی است این مثال واقعی‏اش است والّا این مثالی که ایشان زدند مبتلای به چنین اشکالی هست. حالا فعلاً به این جهت کاری نداشته باشیم این شبهه موضوعیه.

برویم سراغ شبهه حکمیه همان مثالی که دیروز زدم: یا دعا عند الرؤیة الهلال، دعا عند رؤیت الهلال شهر الرمضان، یعنی بعضی‏ها گفتند ماه رمضان اگر کسی رؤیت هلال کرد واجب است دعا بخواند. خوب حالا من علم اجمالی دارم یا شب اول ماه رمضان اگر رؤیت هلال کردم باید دعا بخوانم یا هر وقت اسم مبارک پیغمبرمان را شنیدم مثلاً باید صلوات بفرستم، علم اجمالی داریم. یا آن دعا واجب است یا آن صلوات حالا ما که ذکر اسم ایشان را نکردیم ولی خوب است غرض ما که اسم ایشان را نیاوردیم، گفتیم پیغمبرمان. علی کل حال آنوقت من شب اول ماه رمضان هلال را می‏بینم دعا نمی‏خوانم، همان موقع هم اسم مبارک ایشان برده می‏شود صلوات نمی‏فرستم این شبهه حکمیه‏ اش است. من اینجا یقینا با علم اجمالی مخالفت کردم می‏دانم من یک معصیتی امشب مرتکب شدم اما نمی‏دانم معصیتم آن ترک دعا عند الرؤیة الهلال است یا آن ترک صلوات نزد ذکر ایشان. عنایت کنید آن شبهه موضوعیه ‏اش، شبهه حکمیه‏اش مثال خوبی است، علم اجمالی دارم یا دعا عند الرؤیة الهلال رمضا واجب است یا صلوات عند ذکر ایشان واجب است. ففی المخالفة القطعیة حینئذٍ وجوه الربعة: حینئذٍ کدام است؟ یعنی اجمالی در دیروز آقا فقط یکدانه ما مخالف داشتیم در خطاب تفصیلی یکدانه مخالف داشتیم آن هم در شبهه موضوعیه ‏اش، والّا دیگر کسی مخالف نبود، اما در اینجا که خطاب اجمالی است چهار قول شده یا صلوات واجب است یا دعا، چهار قول است بعضی‏ها گفتند هر دو را مخالفت کن هم دعا را نخوان و هم صلوات را نفرست هیچ عیبی ندارد و حال اینکه این آدم دیروزی را قبول دارد یعنی همین آدمی که در خطاب اجمالی اجازه مخالفت هر دو را می‏دهد در خطاب تفصیلی دیروز قبول داشت اما در اجمالی دارد مخالفت می‏کند. غرض حینئذٍ یعنی حین تردید خطاب در مخالفت قطیعه به حساب خطابین مردّدین وجوه اربعه است که آیا می‏شود مخالفت کرد یا نه؟

احدها: خوب بود احدها عقیده خودش را ایشان می‏گفت، در دومی ایشان عقیده خودشان را می‏گویند مناسب بود همان اولی بگویند احدها مثل دیروز یعنی همان طوری که ما گفتیم مخالفت عملیه قطیعه خطاب تفصیلی مطلقا جایز نیست نه در موضوعیه و نه در حکمیه احدها را هم اول عقیده خودشان را می‏گفتند. حالا اینجا دوم گفتند حالا مهم نیست.

[قول اول]

احدها: الجواز مطلقا، یک عده‏ای اینها کی هستند؟ اینها قبول دارند دیروز را یعنی قبول دارند که مخالفت خطاب تفصیلی جایز نیست اما می‏گویند مخالفت خطاب اجمالی جایز است هم در شبهه موضوعیه ‏اش و هم در شبهه حکمیه، هم این ظرف را بردارد بخورد هم به این زن نگاه کند، هم رویت هلال کرد دعا نخواند، هم اسم مبارک ایشان را شنید صلوات نفرستد جایز است. اینها دو تا دلیل دارند آقا ایشان یکدانه‏ اش را که اصلاً اشاره نمی‏کند، یکدانه‏اش را هم که با یک بیان دیگر، من این دو تا دلیل را از خارج عرض می‏کنم آنوقت یکدانه‏اش که ایشان در کتاب هست عبارت کتاب را تطبیق می‏کنیم.

اینها دلیل اولشان این است برای اینکه اینها دانه دانه شبهه بدویه است آنجایی که علم اجمالی دارم یکی از این دو تا ظرف نجس است آنجا شبهه علم اجمالی است، اما اینجا دانه ‏ دانه ‏اش شبهه بدویه است یا این آب نجس است یا این زن حرام است، خوب این آب نجس است می‏شود شک بدوی، من نمی‏دانم آیا این آب نجس است یا نه؟ می‏گویم پاک است. خوب می‏رسیم به آن زن، آن زن هم البته عیب دارد آن عیبش را دقت داشته باشید قطع نظر از آن عیب داریم این مثال را می‏زنیم. خوب می‏رسد به این زن، نمی‏داند این زن حرام است یا نه اصل عدم حرمت. پس یک دلیل این آقایان که می‏گویند مخالفت خطاب اجمالی جایز است یک دلیلشان این است که اینها دانه دانه ‏اش می‏شود شبهه بدویه، آخر در آن علم اجمالی که علم دارم یا این ظرف نجس است یا آن، آن شبهه مقرون به علم اجمالی است امّا اینجا یا این نجس است یا این زن اجنبی است، پس اینها دانه دانه ‏اش می‏شود شبهه بدویه من نمی‏دانم این ظرف نجس است یا نه؟ خوب در شبهه بدویه اصل جاری می‏کنم می‏گویم پاک است. می‏رسم به این زن نمی‏دانم این زن اجنبی است یا نه؟ اصل این است که این زن اجنبی نیست نگاهش می‏کنم. پس بنابراین این یک دلیلشان که ایشان این را نمی‏فرمایند.

ـ سؤال:...

ـ عرض کردم باطل است این حرف دیگر شما مگر بیشتر از این حرف دارید. این حرف باطل است. ما داریم باطل می‏خوانیم، عرض کردیم ما اگر می‏گفتیم این حرف خوب است ایشان باید از آن ته داد بزند، ما که نمی‏گوییم این حرف خوب است. باز که دارید تعقیب می‏کنید آقا. عرض کردم ما داریم نقل اقوال می‏کنیم این آقا قولش باطل است ما داریم قول باطل می‏خوانیم. این آقای باطل چی می‏گوید؟ باز که تکرار کردید. خلاصه مطلب آقا عنایت بفرمایید این آقایی که این حرف را دارد می‏زند حرفش هم باطل، ببینیم دلیلش چیه؟ یک دلیلش همین است که عرض کردیم، می‏گویند اینها دانه دانه‏ اش شبهه بدویه است خوب شبهه بدویه را آدم اصل جاری می‏کند نمی‏دانم این ظرف نجس است، انشاءالله پاک است. این زن هم نمی‏دانم اجنبی است یا نه؟ انشاءالله اجنبی نیست. این یک دلیلشان که خوب باطل است این هم و اما دلیل دومشان که ایشان، باید از آن حرفهای آنموقع‌ها بزنم که دیگر ساکت بشوید، علی کل حال عنایت بفرمایید

دلیل دومشان، ببینید آقا مدار اینها حرفشان این است می‏گویند: مدار در احکام شرعیه به تکالیف اصلیه است، تکالیف انتزاعیه به درد نمی‏خورد. این را توضیح می‏دهم الان، مدار در شریعت تکالیف اصلیه است مثل آن انائین، الان ما می‏دانیم یکی از این دو تا نجس است ما اجتنب عن النجس داریم این تکلیف اصلی است. مدار در احکام شرعیه تکالیف اصلیه است نه تکالیف انتزاعیه، آخه امر انتزاعی که وجود خارجی ندارد ببینید می‏گوید الان آخر ما قائل به احتیاط هستیم می‏گوییم نه این زن را نگاه کن نه این آب را بخور اینها حرام است شما باید احتیاط کنید. آنوقت به ما می‏گوید چی؟ می‏گوید آقا الان شما از یک امر مردّد بینهما دارید برای من تکلیف انتزاع می‏کنید. شما الان از مردّد بینهما دارید برای من یک تکلیفی بنام وجوب احتیاط انتزاع می‏کنید، تکالیف انتزاعیه اعتباری ندارد، روشن شد مطلب. پس چون اینها دانه دانه است شبهه بدویه است، شبهات بدویه را اصل جاری می‏کنیم چه موضوعیه‏ اش و چه حکمیه ‏اش.

دلیل دومش که تو کتاب اشاره شده ولی با این بیانی که من عرض می‏کنیم نیست دقت بفرمایید تا تطبیق بکنیم. این آقا می‏گوید چی؟ می‏گوید دانه دانه‏اش که شبهه بدویه است، می‏ماند مردّد بینهما یا این نجس است یا او اجنبی است شما از این مردّد بینهما می‏خواهید یک تکلیف انتزاع کنید بنام وجوب احتیاط. و حال آنکه مناط در تکالیف شرعیه تکالیف اصلیه است نه تکلیفی که شما انتزاع کنید از یک امر مردّد بینهما. پس چون که در موارد شرع مناط به تکالیف اصلیه است و ما در اینجا تکلیف اصلی نداریم دیروز داشتیم اما در اینجا نداریم شما از مردّد بینهما می‏خواهی برای ما یک تکلیف انتزاع بکنید و حال آنکه امر انتزاعی اعتبار ندارد. امر انتزاعی وجود خارجی ندارد مثل زوجیت مثل ملکیت اینها امر انتزاعی است. ما در خارج زوجیت نداریم، ما یک زوج داریم یک زوجه داریم ما انتزاع زوجیت می‏کنیم ازاین دو تا. لذا می‏گویند امور انتزاعیه وجود خارجی ندارد فقط منشاء انتزاع دارد حالا اینجا هم همین جور به ما می‏گوید شما از این مردّد بینهما می‏خواهی برای ما یک تکلیف انتزاع کنی به نام وجوب احتیاط و حال آنکه مدار در شریعت به تکالیف اصلیه است نه به تکالیف انتزاعیه. پس دلیل اولش را در ذهنتان باشد که ایشان نفرمودند این آقایانی که قائل به جواز هستند مطلقا یعنی هم در شبهه موضوعیه و هم در شبهه حکمیه مخالفت را جایز می‏دانند و حال آنکه دیروز جایز نمی‏دانستند اینها کسانی هستند که مخالفت خطاب تفصیلی را می‏گویند جایز نیست ولی مخالفت خطاب اجمالی را می‏گویند جایز است. یک بخاطر اینکه شبهه بدویه است، دو اینکه مردّد بین خمر، ما خمر نداشتیم نجس داشتیم، باز ایشان مثال را هم عوض کردند، مردّد بین نجس و اجنبی شما از این مردد بین نجس و اجنبی می‏خواهی برای من یک تکلیف انتزاع بکنی بنام وجوب احتیاط و حال آنکه تکلیف انتزاعی امر انتزاعی وجود خارجی ندارد آن مردّد بین نجس و اجنبی لم یقع النهی عنه یعنی از آن مردّد، ما نهیی نسبت به مردّد بینهما نداریم، ما نهی داریم از شراب نهی داریم از ربا، اما نهی از مردّد بینهما که شارع ما را از مردّد بینهما بیاید نهی بکند و از این مردّد شما یک خطاب انتزاع بکنی، یک تکلیف انتزاع بکنید درست نیست. آمده می‏گوید لم یقع النهی عن المردّد فی خطاب من الخطابات الشرعیه، ما نداریم نهی از مردّد ما نهی از معین داریم مردم خمر حرام است نخورید، مردم ربا نخورید نهی‏‌ها همه نهی از معین است اما مردّد بینهما هم نهی داشته باشد که شما بیاید از آن مردّد بینهما یک تکلیف برای ما انتزاع بکنید ما این را نداریم حالا که نداریم پس حرام نیست ارتکابش، این مال موضوعیش و همچنین حکمیش. المردّد بین الدعاء و الصلاة نمی‏دانم دعا عند رؤیة هلال واجب است یا صلوات واجب است؟ آنجا هم نه دعا را بخوان و نه صلوات را بفرست هیچ معصیت هم نشده چرا؟ چون خطاب تفصیلی در کار نیست. فانّ الاطاعة عبارة عن موافقة الخطابات التفصیلیة و المعصیة عبارة عن مخالفتها، لفّ نشرش مرتّب است، الاطاعة عبارة عن موافقة الخطابات التفصیلیة و المعصیة عبارة عن مخالفت خطابات تفصیلیة، می‏گوید دیروز را قبول داریم دیروز که خطابهای تفصیلی بود هم موضوعی را قبول داریم و هم حکمی را، که نباید مخالفت بکنیم اما خطابهای اینجا مردّد است و مردّد بینهما را در هیچ آیه‏ ای نداریم، تو هیچ روایتی نداریم که از مردّد بینهما شما باید اجتناب بکنید. آنوقت با آن عبارتی که من عرض کردم شما نمی‏توانید از این مردّد بینهما یک تکلیف انتزاع کنی برای ما به نام وجوب احتیاط چرا؟ برای اینکه امر انتزاعی وجود خارجی ندارد. حالا می‏خواهید عبارت ایشان را بپسندید یا این بیانی که من عرض کردم با این تطبیق بکنید، این یک قول.

[قول دوم]

قول دوم مال ماست: عدمُ الجواز مطلقا، شما نمی‏توانید مخالفت بکنی با آن علم اجمالی می‏خواهد مخالفتش خطاب تفصیلی مثل مثالهای دیروز باشد یا مخالفت اجمالی مثل مثالهای امروز، دلیلمان چیه؟ حکم عقل، عقل تقبیح می‏کند که آدم معصیت مولی را بکند حالا شما بدانی معصیتت این کار است یا بدانی معصیت یا این کار است یا این کار است چه فرقی می‏کند؟ الثانی قول دوم هم عین دیروز که عقیده خود ایشان هم همین است که می‏فرمایند مخلفت عملیه علم اجمالی جایز نیست مطلقا، حتی اگر خطابش هم اجمالی باشد چرا؟ برای اینکه معصیت شارع مخالفت شارع قبیحة عقلاً مستحقّة للذمّ علیها، و لا یعذر فی المخالفة الّا الجاهل بالمخالفة، جاهل به مخالفت معذور است این که جاهل به مخالفت نیست این بالاخره می‏داند یا این دعایی که نخوانده کار حرامی کرده یا این صلواتی که نفرستاده کار حرامی کرده. علی کل حال این عالم به مخالفت است جاهل به مخالفت معذور است و این جاهل نیست عالم است. پس نتیجتا حرف دیروز: مخالفت علم اجمالی عملاً جایز نیست می‏خواهد خطابش تفصیلی مثل دیروز می‏خواهد خطابش اجمالی مثل امروز.

[قول سوم]

الثالث: این ثالث ان قلت دیروز است این ثالثی که دیروز در آنجا ان قلت داشت اینجا هم ان قلت دارد. می‏گفت بله ما شبهه موضوعیه‏اش را قبول نداریم شبهات حکمیه را قبول داریم، این آقا هم همین رامی‏گوید، می‏گوید در این دو تا مثال خطاب اجمالی ما آن شبهه حکمیه‏اش را قبول داریم نباید مخالفت بکنیم، اما شبهه موضوعیه را قبول نداریم یعنی نمی‏دانم آیا این شراب نجس است برمی‏دارم می‏خورم، نمی‏دانم این زن اجنبی است او را هم نگاه می‏کنم بعد هم استدلالش این است، یک استدلالش همان دیروزی: که من وقتی این اصلها را جاری می‏کنم این را از تحت موضوع حکم خارج می‏کنم این یک استدلالش. یک استدلالش هم اینکه در شبهات موضوعیه خیلی از جاها ما داریم که مخالفت عملیه کردیم. پس نتیجتا در این شبهه موضوعی این ظرف را بخورم این زن را هم نگاه کنم درست است یک مخالفتی کردم اما مخالفت در شبهات موضوعیه خیلی عیبی ندارد و زیاد ما مواردی داریم که مخالفت شده در شبهات موضوعیه، می‏دانید کدام موارد؟ آن هشت نه تا مسأله‏ای که قبل از ماه رمضان خواندیم، یک هشت نه تا مسأله خواندیم که در آنها مخالفت علم تفصیلی متولد از علم اجمالی شده بود، گفتیم عیبی ندارد. حالا یک دانه ‏اش را به یادتان بیاورم: شما پهلوی من این آقا دو درهم ودیعه گذاشته، این آقا هم یک درهم پهلوی من ودیعه گذاشته، این سه تا را من گذاشتم تو یک قوطی. بعد یک ماه بعد که شما آمدید دیدیم دو تا است خوب افراط و تفریط هم نکردم این دو تا یقینا یکدانه‏ اش مال آن آقایی است که یک دانه درهم داشته، این حرفی درش نیست. اما این یکدانه نمی‏دانیم مال این آقاست یا مال آن آقاست. خوب ما علم اجمالی داریم بالاخره این یکدانه درهم دومی یا تماما مال این است یا تماما مال آن است، ولی روایت می‏گوید نصفش کن، او عقل عقلاء هم می‏گوید نصفش کن، نصفش را بده به او نصفش را بده به این. خوب ما علم تفصیلی داریم که این نصف مال را دست صاحبش ندادیم. اما چون شبهه موضوعیه است شارع اجازه‏اش را داده.

قول سوم چی می‏گوید؟ می‏گوید ما در شبهات موضوعیه می‏توانیم مخالفت بکنیم یعنی این نجس محتملٌ نجس را بخورم به آن زن هم نگاه کنم، می‏گوییم خوب مخالفت شده. می‏گوید عیبی ندارد مخالفت در شبهات موضوعیه ما زیاد داریم که هفت هشت ده تایش را قبلاً هم خواندیم. اما در شبهه حکمیه ‏اش قبول دارد، پس این آقای امروزی مثل ان قلت دیروزی بود، منتهی او در خطاب تفصیلی شبهه موضوعیه را قبول نداشت، حکمیه را قبول داشت انی آقا در اجمالی شبهه موضوعیه ‏اش را قبول ندارد و شبهه حکمیه‏اش را قبول دارد.

الثالث: فرق بین شبهه در موضوع و شبهه در حکم، فتجوزُ این کتابها همه فیجوز است ظاهرا غلط است برای اینکه ضمیرش به مخالفت برمی‏گردد، نگویید مخالفت مؤنث مجازی، ولی ضمیر اگر به مؤنث مجازی هم برگردد باید مؤنث باشد درست است مخالفت مونث مجازی است اما ضمیری که از تجوز به مخالفت برمی‏گردد اگر شما بگویید یجوزُ المخالفة عیبی ندارد چون مخالفت مؤنث مجازی است مثل طلعَ الشمس و طلعت الشمس، اما اینجا ضمیر برمی‏گردد به مخالفت پس باید تجوزُ باشد. فتجوزُ یعنی تجوز المخالفة فی الاول دون الثانی، این کتابها اول و ثانی دارد ولی بعضی از نسخه ‏ها که دست آقایان است الاولی دارد و الثانیة آن بهتر است، چون شبهه داریم می‏خوانیم اولای موضوعیه، ثانیه یعنی شبهه حکمیه اما حالا این را هم می‏شود درستش کرد اول یعنی مورد اول، ثانی یعنی مورد دوم غرض هم این قابل اصلاح است، اول یعنی مورد اول، ثانی یعنی مورد دوم اما طبق آن کتابها که الاولی دارد و الثانیة، الاولی یعنی شبهه موضوعیه، الثانیة هم یعنی شبهه حکمیه. پس عبارت این شد: فتجوزُ این آقای قول سوم می‏گوید جایز است مخالفت عملیه در شبهه موضوعه دون شبهه حکمیه چرا؟ چه فرقی دارد؟ می‏گوید برای اینکه مخالفت قطیعه در شبهات موضوعیه فوق حد الاحصاء است. عین این کلمه را آقا سطر آخر صفحه ۲۴۲، پیدا کنید عین همین عبارت را. مخالفت عملیه قطعیه در شبهات موضوعیه فوق حد احصاء است سطر آخر با این نسخه‏هایی که دست من است صفحه ۲۴۲ را نگاه بکنید آنجا ایشان حرف هم دارد آنوقت بعد شروع می‏کند به آن مسائل، یعنی در آنجایی که صفحه بعد یعنی صفحه ۲۴۳ ایشان شروع می‏کند به آن هفت هشت ده تا مسأله می‏گوید در تمام اینجاها ما شبه‌مان موضوعی است و شارع اجازه مخالفت داده مثل همان تنصیف درهم، این آقا دارد به آنجاها اشاره می‏کند. ما علت اینکه در شبهه موضوعیه می‏گوییم واجب نیست احتیاط می‏تواند اصل هم جاری بکند ولو مخالفت اولیه هم باشد چرا؟ برای اینکه در شبهات موضوعیه فوق حد احصاء است ولی بخلاف شبهه حکمیه، ما یک جا نداریم که در شبهه حکمیه شارع اجازه مخالفت به ما داشته باشد. پس چی شد آقا؟ این آقا می‏گوید در مثال اولی می‏شود مخالفت علم اجمالی کرد، هم این مایع را بخورد هم به آن زن نگاه کند. اما در مثال دوم نمی‏شود که مخالفت کرد نمی‏تواند نه دعا بخواند و نه صلوات بفرستد برای اینکه اگر هر دو را ترک بکند مخالفت عملیه. در شبهات حکمیه جایز نیست از کجا می‏گویی جایز نیست؟ کما یظهر عدم جواز، کما یظهرُ عدم جواز مخالفة قطعیه در شبهات حکمیه از کلمات علماء در مسائل اجماع مرکب که چند روز پیش خواندیم. و کانّ، کان غلط است، و کانَّ الوجهُ این آقا چیه؟ همان وجه دیروزی، آقایی که دیروز در شبهه موضوعیه آنجا خدشه می‏کرد چه کار می‏کرد؟ اصل را اصلاً از تحت موضوع اجتنب خارج می‏کرد می‏گوید اصلاً این ظرف آن ظرف نجسِ نیست اینجا هم همین جور، می‏گوید نمی‏دانم این نجس است یا این اجنبی است؟ می‏گوییم اصلاً این ظرف نجس نیست اصلاً این زن اجنبی نیست. ایشان می‏فرمایند کانَّ وجه این استدلال سومی ما تقدّم است. یعنی همان ان قلت دیروزی ما تقدّم چی می‏گفت؟ می‏گفت اصول در موضوعات تخرج مجاریها، مجرای اصول اصلاً خارج می‏شود از موضوع ادله تکلیف ولی بخلاف اصول در شبهات حکمیه، اما در شبهات حکمیه اگر شما بخواهی اصل جاری کنید فانها منافیة، آن اصول در شبهات حکمیه منافی، قبلاً خواندیم مخالف دو خط بعد می‏خوانیم معارض همه‏ اش یکی است، در شبهات حکمیه اگر شما اصل جاری کنید بگویید نه دعا واجب است نه صلوات واجب است این منافی است با آن نفس حکم واقعی است معلوم بالاجمال، این دلیلش همان دیروزی است ولی قد عرفت کی؟ اول درس، جواب ثانی، قد عرفت می‏خورد به این جواب ثانی که ما دادیم همین امروز خواندیم ولی قد عرفت ضعف ذلک، ذلک یعنی تفصیل، تفصیل بین شبهه موضوعیه با شبهه حکمیه با این تقریبی که این آقا داده ما امروز اول درس باطلش کردیم این و انّ آقا عطف تفسیری است یعنی تفسیر ذلک است این و انّ از نظر ادبی بهش می‏گویند عطف تفسیری آنوقت تقدیر عبارت این است: قد عرفت ضعف این مطلب را که مرجع اخراج موضوعی امروز خواندیم، گفتیم مرجع اخراج موضوعی به رفع حکم مترتب بر آن حکم است فیکون الاصل پس اگر شارع اجازه اصل در شبهات موضوعیه بدهد در حقیقت منافیا، ببینید تا حالا سه تا عبارت داشتیم اول درس گفتیم مخالف حالا می‏گوییم منافی، دو سه خط بعد هم می‏گوییم معارض، ایشان می‏فرمایند ما الان ایراد آن آقا را گفتیم، گفتیم اگر این اصل موضوعی را این بخواهد جاری کند چی می‏شود؟ کانّ مخالف است با آن حکم الله واقعی منافی است با آن دلیل واقعی که می‏گوید اجتنب عن النجس، لا تنظر الی الاجنبیة اگر این اصلهای موضوعی را جاری کنی با آنها مخالف است الّا انّهُ این همان فتأمّل است، مگر کسی بیاید بگوید فتأمّل بگوید انّه یعنی آن اصل موضوعی مخالف نیست معارض نیست این حاکم است علیه یعنی بر آن دلیل واقعی، لا معارضٌ تا شما بیایید بگویید این منافات دارد با او. فافهم اشاره به دقت مطلب است.

انشاءالله شنبه. السلام علیکم و رحمة الله.

هذا ، مع أنّ حكم الشارع بخروج مجرى الأصل عن موضوع التكليف الثابت بالأدلّة الاجتهاديّة لا معنى له إلاّ رفع حكم ذلك الموضوع ، فمرجع أصالة الطهارة إلى عدم وجوب الاجتناب المخالف لقوله : «اجتنب عن النجس» ، فافهم (١).

لو كانت المخالفة لخطاب مردّد ، ففيها وجوه

وإن كانت المخالفة مخالفة لخطاب مردّد بين خطابين ـ كما إذا علمنا بنجاسة هذا المائع أو بحرمة هذه المرأة ، أو علمنا بوجوب الدعاء عند رؤية هلال شهر (٢) رمضان أو بوجوب الصلاة عند ذكر النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ـ ففي المخالفة القطعيّة حينئذ وجوه :

أحدها : الجواز مطلقا ؛ لأنّ المردّد بين الخمر والأجنبيّة لم يقع النهي عنه في خطاب من الخطابات الشرعيّة حتّى يحرم ارتكابه ، وكذا المردّد بين الدعاء والصلاة ؛ فإنّ الإطاعة والمعصية عبارة عن موافقة الخطابات التفصيليّة ومخالفتها.

الثاني : عدم الجواز مطلقا ؛ لأنّ مخالفة الشارع قبيحة عقلا مستحقّة للذمّ عليها ، ولا يعذر فيها إلاّ الجاهل بها.

الثالث : الفرق بين الشبهة في الموضوع والشبهة في الحكم ، فيجوز في الاولى دون الثانية (٣) ؛ لأنّ المخالفة القطعيّة في الشبهات الموضوعيّة فوق حدّ الإحصاء ، بخلاف الشبهات الحكميّة ، كما يظهر من كلماتهم في مسائل الإجماع المركّب.

__________________

(١) في (ر) ، (ص) و (ل) بدل «فافهم» : «فتأمّل».

(٢) «شهر» من (ت) و (ه).

(٣) كذا في (ت) و (ه) ، وفي غيرهما : «الأوّل دون الثاني».

وكأنّ الوجه ما تقدّم : من أنّ الاصول في الموضوعات تخرج مجاريها عن موضوعات أدلّة التكليف ، بخلاف الاصول في الشبهات الحكميّة ؛ فإنّها منافية لنفس الحكم الواقعي المعلوم إجمالا.

وقد عرفت ضعف ذلك ، وأنّ مرجع الإخراج الموضوعي إلى رفع الحكم المترتّب (١) على ذلك ، فيكون الأصل في الموضوع في الحقيقة منافيا لنفس الدليل الواقعي ، إلاّ أنّه حاكم عليه لا معارض له ، فافهم.

الرابع : الفرق بين كون الحكم المشتبه في موضوعين واحدا بالنوع ـ كوجوب أحد الشيئين ـ وبين اختلافه ، كوجوب الشيء وحرمة آخر.

والوجه في ذلك : أنّ الخطابات في الواجبات الشرعيّة بأسرها في حكم خطاب واحد بفعل الكلّ ، فترك البعض معصية عرفا ، كما لو قال المولى : افعل كذا وكذا وكذا ، فإنّه بمنزلة افعلها جميعا ، فلا فرق في العصيان بين ترك واحد منها معيّنا أو واحد غير معيّن عنده.

نعم ، في وجوب الموافقة القطعيّة بالإتيان بكلّ واحد من المحتملين كلام آخر مبنيّ على : أنّ مجرّد العلم بالحكم الواقعي يقتضي البراءة اليقينية (٢) عنه ، أو يكتفى بأحدهما ؛ حذرا عن المخالفة القطعيّة التي هي بنفسها مذمومة عند العقلاء ويعدّ (٣) معصية عندهم وإن لم يلتزموا الامتثال اليقيني لخطاب مجمل.

__________________

(١) في (م) و (ه) : «المرتّب».

(٢) في (ظ) و (م) : «اليقينيّة العلميّة».

(٣) كذا في النسخ.