درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۳۴: علم اجمالی ۱

 
۱

خلاصه ىرس گذشته

اللهم صل علی محمد و آله و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام الیوم الدین.

 بالاخره آقای کاشف الغطاء گفتند قطع قطّاع اعتبار ندارد صاحب فصول یک توجیهی کردند فرمودند: هر قطّاعی اینجوری نیست یک قطّاع خاصی است که قطعش را ایشان گفته اعتبار ندارد کدام قطّاع است؟ قطّاعی که احتمال منع شرعی بدهد یعنی اگر یک قطّاعی را فرض کردیم که احتمال می‏داد شارع از این قطعش جلوگیری بکند چنین قطّاعی را ایشان گفتند قطعش معتبر نیست. ولو یقین داری و ان کان العقل اگر چه عقل مستقل می‏گوید امکان ندارد شارع بیاید جلوی قطع را بگیرد ولی مع ذلک اگر کسی احتمالش را داد این حجیت ندارد قطعش.

خوب جوابش این است که اصلاً تصور نمی‏شود شما که خودت می‏گویی عقل مستقلاً می‏گویی امکان ندارد غرض همانی که تو ذهن رفقا بود این مناقضه شیخ دارد همان را می‏گوید، ایشان گفتند چی؟ صاحب فصول فرمودند: آن قطّاع اگر چه یقین صد در صد داری که عقل مستقل می‏گوید شارع جلوگیری از قطع نمی‏تواند بکند ولو عقل مستقل این را می‏گوید ولی اگر یک قطّاعی بود چنین احتمالی داد خوب ایشان جواب می‏دهد می‏گوید اصلاً تصور نمی‏شود این مطلب شما که خودتان یقین دارید اعتقاد دارید که قطع قطّاع امکان ندارد شارع بیاید جلوگیری بکند و از آن منع بکند پس چطور باز هم می‏گویید احتمالش هست اصلاً تصور نمی‏شود این مطلب که شارع مقدس با اینکه حکیم است و بر خلاف عقل حرف نمی‏زند بیاید جلوی حجّیت ذایته قطع را برای ما بگیرد

و بعد هم فرمودند مثالی که اصلاً زدند با مُمَثّل تطبیق نمی‏کند. چون آن مولایی که به عبدش گفت که در تشخیص اوامر من سراغ قطعت نرو دارد نهی‏اش می‏کند از خوض در مقدمات عقلیه حواست جمع باشد از امروز آمدی خانه ما ننشینی پهلوی خودت صغری و کبری جور کنی بگویی عقلم به من گفته این کار را بکن من هم این کار را کردم، عقلم گفته نکن من هم نکردم اینجوری نباشد هر کاری می‏خواهی بکنی من باید به تو بگویم خوب پس این مولی چه کار کرده؟ این مولی آمد جلوی قطع این عبد را گرفت گفت اینطور نباشد اگر قطع پیدا کردی طبق قطعت عمل کنی نخیر من جلوی قطعت را از الان می‏گیرم این مثال را زد. ایشان می‏گوید این ربطی به کار ما ندارد ایشان می‏گوید برای اینکه این مولی نظرشان این است خوض در مقدمات عقلیه نکن باید اوامر از ناحیه من برسد نه برای به دست آوردن اوامر من سراغ مقدمات عقلی بروی. این است مقصود مولی خوب ما هم که قبول کردیم خودمان ما هم قبلاً گفتیم برای تحصیل احکام شرعیه نباید خوض در مقدمات عقلیه کرد و ثانیا شما اصلاً قیاست هم درست نیست مولای ظاهری را آمدی با شارع حکیم قیاس کردی خوب موالی ظاهری گاهی متحکمند، زورگو هستند خلاصه یک حرفی می‏زند به زور اما شارع مقدس که متحکم نیست او حکیم است و چون حکیم است چیزی که حجیتش ذاتیه است شارع نمی‏آید جلویش را بگیرد چون مستلزم تناقض است.

پس خلاصه آقا، آقای صاحب فصول که خواستند توجیه بکنند کلام کاشف الغطاء را توجیهشان را باطل کردیم.

۲

تنبیه چهارم و علم اجمالی

برویم سراغ تنبیه چهارم:

علم اجمالی و علم تفصیلی. عرض کردیم این کلمه را همه‌مان استعمال می‏کنیم ولی اگر صحیح بخواهیم حرف بزنیم باید بگوییم معلوم تفصیلی، معلوم اجمالی چرا؟ برای اینکه علم امر بسیط است العلم هو الصورةُ الحاصلةُ فی الذهن این تعریف علم است، علم بسیط دیگر امر بسیط که اجمال و تفصیل ندارد پس این اجمال و تفصیل صفت معلوم است و به عبارت اخری اجمال تفصیل وصف به حال موصوف نیست وصف به حال متعلّق به موصوف است یعنی آن چیزی که علم من به آن تعلق می‏گیرد آن گاهی اجمال است، گاهی تفصیل است والا علم که اجمال و تفصیل ندارد. پس سر اینکه ایشان فرمودند المعلومُ بالتفصیل کالمعلوم بالاجمال سرّش این است که آن مسامحه‏ ای که ما در تعبیراتمان می‏کنیم آن مسامحه درست نیست.

خیلی خوب حالا ایشان می‏فرمایند ما در دو مقام بحث می‏کنیم: یقع یعنی یقع فی مقامین ما در مقام در این تنبیه می‏خواهیم بحث کنیم یک: مقام اول اینکه ببینیم آیا علم اجمالی مثل علم تفصیلی تنجیز تکلیف می‏کند یا نه؟ برای توضیح این مطلب گفتم ما سه عنوان داریم یک عنوان داریم علم محض که بهش می‏گویند معلوم بالتفصیل، یک عنوان داریم جهل محض که بهش می‏گویند شبهه بدویه، یک عنوان هم داریم علم مشوب به جهل، پس علم محض، جهل محض، علم مشوب به جهل. علم محض را بهش می‏گویند معلوم بالتفصیل، جهل محض را بهش می‏گویند شبهه بدویه، علم مشوب به جهل را بهش می‏گویند علم اجمالی. خوب علم تفصیلی معلوم بالتفصیل که حکمش روشن است من علم تفصیلی دارم این ظرفی که الان کنار من است نجس است خوب این علم معلومٌ بالتفصیل است حکمش هم خیلی روشن است یجب اجتنابه. و اما جهل محض آن هم حکمش روشن است یعنی شبهه بدویه یک دانه ظرف است نمی‏دانم آیا این پاک است یا نجس است؟ جهل محض است این هم حکمش روشن است برائت جاری می‏کنید یا اصالة الطهارة یا اصالة البرائة برمی‏داریم این ظرف را می‏خوریم. آنی که مشتبه است چیه؟ علم مشوب به جهل علم اجمالی، آیا این مُلحق به آن علم محض است یا ملحق به آن جهل محض است؟ مشهور می‏گویند ملحق به آن علم محض است یعنی چطور معلوم بالتفصیل برای شما اثبات تکلیف می‏کند و می‏گوید یجد اجتناب از آن ظرف معلومٌ بالنجس اینجا هم که علم اجمالی داریم یکی از این دو تا ظرف نجس است این هم ملحق به آن است چرا؟ چون این علم است دیگر جامع هر دویشان علم است همانطوری که در صورت علم تفصیلی اثبات تکلیف می‏شود وجوب اجتناب می‌‏آید این هم علم است جامع هر دویشان علم است لذا در این انائین مشتبهین هم که یکی‏ اش حرام است یا نجس است اثبات تکلیف برای شما می‏شود، عین معلومٌ بالتفصیل. نقطه مقابلش مرحوم مجلسی می‏فرمایند: نه این مُلحَق به جهل محض است ملحق به شبهه بدویه است چرا؟ چون جامع هر دویشان شک است خوب همانطوری که آن شک است اینجا هم شک است چرا علمش را حساب می‏کنی جهلش را حساب کن این ملحق به آن است دلیل روایی هم دارد دیگر نمی‏خواهیم اینجا بگوییم طول می‏کشد در جای خودش انشاءالله توضیح می‏دهیم. چرا آنها می‏گویند ملحقش می‏کنند به علم تفصیلی و چرا ایشان ملحقش می‏کند به جهل و خلاصه مرحوم مجلسی می‏فرمایند: همانطوری که یک ظرف شبهه بدویه داری پاک است یا نجس است حرام است یا حلال است اینجا مجرای برائت است اینجا هم که علم است ولو ولی چون مشوب به جهل است این هم ملحق به آن است نمی‏دانم نجس این است یا آن است، حرام این است یا آن است بگو انشاءالله آن است بردار این را بخور و وقتی این را خوردی برو سراغ آن بگو شاید آن بوده که قبلاً خوردم این را هم بردار و بخور. علی کل حال ایشان با اطراف علم اجمالی معامله شبهه بدویه می‏کنند

دلیلشان را هم اجمالاً بگوییم بد نیست بالعِینهِ تو روایات دارد بالعینه باید حرام را بدانید شما که نمی‏دانید بالعینه این است غرض دلیلشان هم اجماعا مرحوم مجلسی این است. پس نتیجتا ما حرف مرحوم مجلسی را ما قبول نمی‏کنیم ما حرف اصولیین را قبول می‏کنیم مشهور از اصولیین می‏گویند علم اجمالی مثل علم تفصیلی است و نتیجتا اثبات تکلیف می‏کند. حالا چه تکلیفی اثبات می‏کند؟ بنا شد حرف مشهور را بپذیریم. علم اجمالی اثبات تکلیف می‏کند آیا تکلیفی که به عهده ما می‏گذارد این علم اجمالی چه تکلیفی است؟ مشهور می‏گویند موافقت قطعیه را واجب می‏کند یعنی شما طبق این علمت هر دو را باید بگذاری کنار چرا؟ اشتغال یقینی، برائت یقینی می‏خواهد شما اگر هر دو را بگذاری کنار می‏دانی آن اجتنب عن الحرام را رعایت کردی اما یکدانه ‏اش را اگر برداری بخوری نمی‏دانی که رعایت کردی شاید حرام همین باشد. چون که اشتغال یقینی برائت یقینی می‏خواهد شما ذمه ‏ات مشغول به اجتناب یکی از این دو تا است باید هر دو را بگذاری کنار تا بدانی به آن حرام واقعی از آن حرام واقعی اجتناب کردی. نقطه مقابلش بعضی‏‌ها گفتند نه این اثبات تکلیفی که می‏شود وجوب موافقت قطعیه نیست اثبات می‏شود حرمت مخالفت قطعیه یعنی هر دو را حق ندارم بخورم. چون اگر هر دو را بخورم مخالفت قطعیه است لذا یک دانه ‏اش را می‏توانم بخورم.

خوب ما در این بحث هم باز حرف مشهور را می‏پذیریم مشهور می‏گویند به حکم عقل شما باید هر دو را بگذاری کنار آنوقت اسمش حکم عقلی تعلیقی است. آنهایی که می‏گویند مخالفت قطعیه حرام است می‏گویند حکم عقلی تنجیزی است. غرض این را هم بدانید اینهایی که موافقت قطعیه را می‏گویند عقلاً واجب است می‏شود حکم عقلی تعلیقی، آنهایی که می‏گویند عقلاً ارتکاب هر دو حرام است می‏شود حکم عقلی تنجیزی. تا اینجا درس قبل بود خواندیم حالا می‏خواهیم وارد مقام دوم بشویم. پس مقام اول خواندیم یقَعُ یعنی یقعُ فی مقامین مقام اول این بود که آیا علم اجمالی مثل علم تفصیلی اثبات تکلیف می‏کند یا نمی‏کند؟ گفتیم می‏کند. وارد مقام دوم بشویم.

درس امروزمان مقام دوم است، مقام دوم این است: آیا در اطراف علم اجمالی با تمکن از امتثال علمی تفصیلی من می‏توانم امتثال علمی اجمالی بکنم؟ الان مثالش را می‏زنم روشن می‏شود، عنوان بحث روشن باشد تا با مثال خوب واضح می‏شود. این بحثی که الان می‏خواهیم در مقام دوم بکنیم این است: در اطراف علم اجمالی با تمکن از امتثال علمی تفصیلی آیا امتثال علمی اجمالی جایز است یا جایز نیست؟ مولی گفته اکرم زیدً خوب یقینا اکرام زید احترام زید بر من واجب شده، دو نفر آن گوشه دارند صحبت می‏کنند من می‏دانم یک دانه ‏شان زید است اما نمی‏دانم آن است یا آن یکی است. خوب اگر از شما سئوال بکنم کدام آنها زید است؟ شما زید را نشان می‏دهید و من می‏روم احترامش می‏کنم. این می‏شود چی؟ امتثال علمی تفصیلی، چون مولی گفته بود اکرم زیدً، من هم از شما سئوال کردم آن دو تا آقا کدامشان زید هستند شما اشاره کردی آنطرفی است خوب من می‏روم او را اکرام می‏کنم همان یک دانه اکرام را به دستور مولایم عمل کردم. اما نه این کار را نمی‏کنم می‏روم به هر دویشان احترام می‏کنم که یقین کنم جفت را اکرام کردم. ببینید آن اولی چیه اسمش؟ امتثال علمی تفصیلی، یعنی از شما پرسیدم زید کیه رفتم زید را اکرام کردم. ولی در دومی از شما سئوال نمی‏کنم می‏توانم سئوال هم بکنم که کدام زید است و کدام عمر است ولی می‏روم هر دویشان را اکرام می‏کنم می‏گویم این دو نفر یقینا یک کدامشان زید است خوب من هر دویشان را اکرام می‏کنم آنی را که مولی گفته اکرامش کردم روشن شد بحث؟ با تمکن از امتثال علمی تفصیلی که سئوال کنم یک دانه اکرام بکنم، آیا امتثال علمی اجمالی جایز است که بروم هر دو را اکرام بکنم که بدانم آن زید واجب الاکرام اکرام شده. یک دانه هم مثال شرعی ایشان می‏زند دو تا لباس من دارم یکیش پاک است و یکیش نجس است اگر از خانواده‏ مان سئوال بکنم پاک کدام است می‏گوید یک دانه نماز می‏خوانم، اما سئوال نمی‏کنم یک نماز تو این می‏خوانم و یک نماز تو آن یکی، آخر سر بعد از نماز یقین دارم تو لباس پاک نماز خواندم. آیا با تمکن از امتثال علمی تفصیلی، شما علم اجمالی دارید یکی از این دو تا پاک است و یکیش هم نجس است، می‏توانی امتثال علمی تفصیلی بکنی از داخل خانه سئوال بکنی پاک کدام است یک دانه نماز بخوانی اگر یک دانه خواندی می‏شود امتثال علمی تفصیلی. ولی نه سئوال نکردی می‏گویی چه کار دارم سئوال بکنم یک نماز این تو، یک نماز آن تو بعد از دو تا نماز می‏فهمم یقینا تو لباس پاک نماز خواندم یا نه؟

پس بحث دوم این است آیا در اطراف علم اجمالی با تمکن از امتثال علمی تفصیلی هل یکفتی بالامتثال العلمیة الاجمالی ام لا یکتفی، می‏پذیریم قول مشهور را، می‏گویند یکتفی می‏توانی شما اکتفا کنی لازم نیست سئوال کنی برو آن دو تا آقا را هر دو را اکرام کن خوب یقینا زید را اکرام کردی. تو دو تا لباس نماز بخوان یقینا تو لباس پاک نماز خواندی. پس هل یکتفی بامتثال العلم الاجمالی ولو با تمکن آخر یک وقت هست متحذری خوب بله آنجا اصلاً نمی‏شود سئوال بکنی خوب برو هر دو را اکرام کن آنجا تحذر است نه با تمکن از امتثال علمی تفصیلی هل یکتفی بالموافقة العلمی الاجمالیة ام لا یکتفی، مشهور می‏گویند یکفتی. نتیجتا آن دو نفر را اکرام می‏کنم می‏دانم زید را اکرام کردم دو تا نماز می‏خوانم تو این دو تا لباس یقینا تو لباس پاک نماز خواندم.

حالا این بحث دو تا مقام را دو تا کلمه ‏اش می‏کنیم من نوعا دوست دارم بحث‏‌ها تو یک کلمه دو کلمه خلاصه بشود آنوقت آن یکی دو کلمه را انسان از تو عبارتها در می‏آورد.

مقام اول: که دو روز قبل خواندیم بحث ثبوت بود مقامی که الان می‏خواهیم بخوانیم بحث سقوط است ببینید مقام اول که آنقدر ما آنروز حرف زدیم خلاصه ‏اش بکنیم می‏شود یک کلمه باز توضیح می‏دهم الان، آن مقام اول بحث ثبوت بود، این مقامی که امروز خواندیم بحث سقوط است. توضیح مقام اول این بود آیا با علم اجمالی ثابت می‏شود تکلیف یا نه ببینید ثبوت که گفتیم ثابت می‏شود. امروز آیا با تمکن از امتثال علمی تفصیلی آن تکلیف سقوط می‏کند یا نه؟ چون مولی گفته بود زید را اکرام کن من هم می‏توانستم سئوال کنم زید کدام است، رفتم هر دویشان را اکرام کردم آیا این امتثال علمی اجمالی سقوط تکلیف از من می‏کند یا نه؟ حرف این نیست که می‏کند. پس ببینید در مقام اول ثبوت را قائل شدیم حرف مجلسی را قبول نکردیم در مقام دوم سقوط را قائل شدیم یعنی شما اگر این دو نفر را اکرام کنی تکلیف از شما ساقط می‏شود در مقابل بعضی ‏ها که گفتند نه اگر متمکن از امتثال علمی تفصیلی بشویم سقوط حاصل نمی‏شود.

ـ سئوال:...

ـ چرا امتثال نیست؟ آقای مولی مگر نمی‏خواستی زید را اکرام کنی بفرما خوب اکرامش کردم، نه عرض کردیم آخر اینها می‏گویند امتثال کرده این که رفته هر دو را اکرام کرده ولی به درد نمی‏خورد امتثال که هست، چرا دیگر رفتم اکرام کردم امتثال واقعی نشده الان در ظاهر می‏گوند بابا این چه آدم خوبی است رفته هر دو کار را کرده تا بداند امر مولایش، امتثال که مسامحتا می‏شود بگوییم خلاصه امتثال حقیقی صحیح که مجزی باشد از واقعیات آمدند گفتند حتما امتثال تفصیلی است ولی مشهور می‏گویند نه مشهور می‏گویند امتثال اجمالی هم امتثال است اما، یک عبارتی از آقای نائینی یادم افتاد ببینید آقا ایشان می‏گوید حقیقتةُ الاطاعة به نظرم این است عبارتشان: حقیقة الاطاعة ان یکون ارادة الفاعلیة منبعثتا عن ارادة العامریة کلمه علمی خوبی است حقیقة الاطاعة همین طور هم هست عبارتشان تو ذهنم است، حقیقة الاطاعة ان یکون ارادةُ الفاعلیة مُنبعثتا عن الارادة الآمریة، الان من این دو نفر را دارم اکرام می‏کنم به من می‏گویند آقای فاعل، فاعل من هستم دیگر چرا این دو تا اکرام می‏کنی؟ می‏گویم برای اینکه مولی به من گفته زید را اکرام کن اراده فاعلیه که من هستم منبعث است از اراده آمریه یعنی اگر به من بگویند چرا دو نفر را داری اکرام می‏کنی؟ می‏گویم مولای من امر کرده زید را اکرام کن آن اراده آمریه باعث شده من این دو نفر را امتثال بکنم اکرام بکنم، علی کل حال مشهور می‏گویند جایز است دلیلشان هم همین است می‏گویند برای اینکه وقتی این دو نفر را اکرام می‏کند اراده فاعلیه منبعث است از اراده آمریه.

حالا عنایت بفرمایید خوب پس مقام اول را خواندیم، مقام اول یقعُ فی مقامین تارةً اینکه آیا علم اجمالی اثبات تکلیف می‏کند مثل معلوم بالتفصیل یا نمی‏کند مثل مجهول رأسا این یک مقام که مجهول رأسا عقیده مرحوم مجلسی است

و اُخری یعنی رفتیم تو مقام دوم تا حالا مقام ثبوت بود حالا می‏خواهیم مقام سقوط بخوانیم. بعد ما ثبت التکلیف بالعلم الاجمالی این را رفقا این بالعلم التفصیلی او را خط بزنند، نقطه ‏های صحیحه ندارد عیبی ندارد می‏شود معنا کرد ولی عبارت اینجوری که می‏گویم صاف‏تر است. ببینید بالعلم التفصیلی او، این را خط بزنید اینجوری می‏شود عبارت بعد ما ثبت التکلیف بالعلم الاجمالی آقا ما تو مقام اول چی خواندیم؟ تو مقام اول خواندیم ثبت التکلیف بالعلم الاجمالی حالا همان است دیگر، دیگر نباید اسم تفصیلی را بیاوریم. بعد ما ثبت التکلیف حالا که ثبوت را قبول کردیم مجلسی را قبول نکردیم گفتیم تکلیف ثابت می‏شود به علم اجمالی آیا بعد از ثبوت تکلیف به علم اجمالی معتبر البته علم اجمالی باید معتبر باشد در شبهه غیر محصوره علم اجمالی‏اش معتبر نیست علم اجمالی دارم یکی از نانوایی‏‌های ایران نجس است این علم اجمالی است ولی معتبر نیست نه علم اجمالی معتبر یعنی در شبهه محصوره، فقط این معتبر مال این است این معتبر را می‏گوید که شبهه غیر محصوره را خارج کند. خوب آنجا هم علم است دیگر من علم دارم یکی از نانوایی‏های ایران نجس است علم است ولی معتبر نیست لذا تکلیف ‏آور نیست، از هر نانوایی دلت می‏خواهد نان بگیر اینکه می‏گوید معتبر یعنی علم اجمالی در شبهه محصوره، بعد از اینکه ما ثابت کردیم به علم اجمالی معتبر تکلیف ثابت می‏شود هل، این است مقام دوم، هل یکتفی آیا می‏شود اکتفی کرد در امتثال آن تکلیف بالموافقة الاجمالیة ولو مع تمکن من المتثال التفصیلی، تیسّر همان تمکن است با تمکن و تیسّر امتثال علمی تفصیلی آیا می‏شود موافقت یعنی امتثال علمی اجمالی کرد؟ ام لا یکتفی به الّا مع تعذّر این عقیده غیر مشهور است، غیر مشهور می‏گویند

ـ سئوال:...

ـ بله نه دیگر امتثال که احتمالی نیست علمی است من که دو نفر را اکرام بکنم موافقت علمی اجمالی کردم نه احتمالی، حتما باید این باشد عنایت بفرمایید این اولی یکتفی ببینید یکتفی ام لا یکتفی را ما قبول می‏کنیم یعنی عقیده مشهور را ما می‏پذیریم می‏گوییم آن دو نفر را اکرام بکن ولو نمی‏دانی الان کدام زید است ولی امتثال علمی اجمالی کردی ولی غیر مشهور گفتند لا یکفتی به نمی‏شود امتثال علمی اجمالی کرد مگر با تحذُّر، گفتند اگر متحذّر بود امتثال علمی تفصیلی بله آنجا عیبی ندارد ولی اگر میسّر بود و ممکن بود نمی‏شود. این فلا یجوز نتیجه لا یکتفی است یعنی بعضی ‏ها گفتند لا یکتفی شما که می‏توانید زید را سئوال بکنید بروی همان یک نفر را اکرام بکنی حق نداری به این دو نفر اکرام بکنی این فلا یجوز نتیجه یکتفی است، آمدند گفتند لا یکفتی گفتند نمی‏شود اکتفا کرد به امتثال علمی اجمالی با تمکن از امتثال علمی تفصیلی. خوب نتیجه لا یکتفی چی است؟ لا یجوز یعنی جایز نیست بهتر بود لا یجزی بگوید مکفی نیست، حالا ایشان گفته لا یجوز مکفی نیست یا جایز نیست اکرام شخصینی که احدهما زید است به شخص یکی زید است اینجا من هم متکن هستم از معرفة زید بالتفصیل گفتند جایز نیست شما اگر می‏توانی زید را تشخیص بدهی همان یک دانه اکرام، نمی‏توانی دو تا اکرام بکنی که یقین کنی زید اکرام شده، این یک مثال جزیی. یک دانه هم مثال شرعی و لا یعنی لا یجوز، لا یجوز فعل الصلاتین فی ثوبین مشتبهین مع امکان الصلاة فی ثوب طاهر. شما که می‏توانی از خانواده‏ات سئوال بکنی پاک کدام است یک دانه نماز بخوانی جایز است

ـ سئوال:...

ـ بالاخره یک موقعی می‏خواهد باهاش آشتی کند احتیاج دارد بهش از آن احتیاج‌هایی که شما دارید، علی کل حال ایشان می‏فرمایند: والکلام خوب پس ببینید آقا دو تا مقام را خلاصه‏اش بکنید آقا مقام ثبوت را آن روز خواندیم، مقام سقوط را امروز. آیا سقوط تکلیف می‏شود به علم اجمالی یا نه؟ سقوط را قبول کردیم. آیا با تمکن از امتثال علمی تفصیلی سقوط تکلیف می‏شود یا نه؟ قبول کردیم که سقوط تکلیف می‏شود.

ـ سئوال:...

ـ عمدا که احتیاط دارد نمی‏داند که کدام است هر کدام را دارد می‏خواند احتمال می‏رود پاک همان باشد، عرض کردم احتمال می‏دهد هر کدام را همین کافی است دیگر. من الان دارم تو این لباس می‏خوانم شاید هم پاک این باشد. خدایا قربة الی الله با این لباس نماز می‏خوانم. تمام شد می‏روم تو آن لباس شاید آن پاک آن بوده. عیبی ندارد عرض کردم، نه یقین دارد تو پاک نماز خوانده است بعد از دو نماز خواندن یقین دارد تو پاک نماز خوانده حالا یک کار لغوی هم این وسط کرده.

علی کل حال، الکلام من الجهة الاولی، من جهت اولی کدام است؟ اشاره به همان مقام ثبوت دو روز قبل است، یعنی جهت اولی یعنی بحث در ثبوت تکلیف که گفتیم علم اجمالی مثل علم تفصیلی تکلیف می‌‏آورد اما شما به جای جهت اولی بگذارید مقام اول، چون با عبارت بعد آن سازگارتر است غلط نیست الکلام من الجهة الاولی یعنی آن مفام اولی آن جهتی اولی که گفتیم علم اجمالی اثبات تکلیف می‏کند این خودش در دو جهت بحث می‏شود شما به جای جهت اولی اینطوری بگذارید الکلام فی مقام الاول آن اول هم که خواندیم یقعُ یعنی یقعُ فی مقامین الکلام فی المقام الاول یقعُ من جهتین، این از دو جهتی این که من می‏گویم بهتر است: یکی اینکه با عبارت آینده شان، چون در عبارت آینده ایشان می‏گوید المقام الاول، کدام است مقام اول؟ پس اینجا مقام اول بگذارید که بعد که می‏گوید مقام اول اشاره به اینجا باشد والّا بعد که ایشان می‏گوید مقام اول، ما مقام اول نداشتیم جهت داشتیم. پس زیر این جهت اولی یک مقام اول بگذارید در عین اینکه درست است نمی‏خواهم بگویم غلط است، ولی برای اینکه ایشان بعدا می‏گوید مقام اول اشاره به این باشد. پس عبارت این شد الکلام فی المقام الاول یقعُ من جهتین، حالا که علم اجمالی بنا شد اثبات تکلیف می‏کند چه تکلیفی را اثبات می‏کند؟ آیا موافقت قطعیه واجب می‏کند یا مخالفت قطعیه را حرام می‏کند؟ از دو جهت ما در مقام اول بحث می‏کنیم حالا که حرف مشهور را قبول کردیم گفتیم علم اجمالی هم مثل علم تفصیلی تکلیف ‏آور است در اینجا از دو جهت بحث می‏شود چرا؟ برای اینکه اعتبار علم اجمالی له مرتبتان، اعتبار علم اجمالی که برای ما اثبات تکلیف می‏کند دو مرتبه دارد: مرتبه اولی حرمت مخالفت قطعیه است قول غیر مشهور، آن تکلیفی که برای ما ثابت می‏شود هر دو را نمی‏توانم بخورم چرا؟ برای اینکه مخالفت قطعی لازم می‏آید این یک مرتبه، و ثانیة یعنی مرتبت الثانیة وجوب موافقت قطعیه است که قول مشهور است، می‏گویند هر دو را بگذار کنار تا بدانی از آن حرام واقعی اجتناب کردی.

خوب حالا ایشان می‏گوید این دو تا جهت یکیش با اینجا مناسب است با این کتاب، یکیش مناسب نیست حالا ما کجا هستیم؟ ما تو کتاب قطع هستیم می‏خواهیم بگوییم حجیت قطع ذاتی است، مخالفتش حرام است آن که مناسب با بحث ما است جهت دومی است یعنی می‏خواهیم بگوییم مخالفت قطعیه حرام است شما که علم اجمالی دارید یکی از این دو تا نجس است نمی‏توانی هر دو را بخوری هر دو را باید بگذاری کنار. آنی که مناسب با کتاب قطع است اثبات حرمت مخالفت قطعیه‏ اش است اما موافقت قطعیه واجب است یا نه؟ اینجا مناسب نیست، صفحه ۲۴۰، کتاب برائت و اشتغال، پس ببینید مقام اول دو جهت شد یک جهتش با این کتاب مناسب است کدام جهت؟ ما داریم کتاب قطع می‏خوانیم قطع هم حجیتش ذاتی است حجیتش ذاتی است یعنی مخالفتش حرام است پس آن جهتش با اینجا مناسب است که بگوییم آقا مخالفت نکن هر دو را نخور چون قطع مخالفت می‏شود اما آن یک جهتش که باید هر دو را بگذاریم کنار موافقت قطعیه واجب است آن انشاءالله صفحه ۲۴۰، بعدها.

ـ سئوال:...

ـ برای اینکه حرمت تشریعی نماز اگر حرام هم هست در نجس حرمت تشریعی دارد حرمت ذاتی ندارد که، نماز برای زن حائض هم همین جور است اگر یادتان باشد من آنروز که خواستم مثال بزنم گفتم بنابر حرمت ذاتی اگر صلاة حائض یا صلاة در نجس حرمت ذاتی داشته باشد اشکال شما وارد است، ولی نه وقتی حرمت ذاتی ندارد حرمت تشریعی دارد یعنی من بیایم به عنوان شرعیت تو لباس نجس نماز بخوانم آن عیب دارد. علی کل حال اشکال شما در صورتی است که حرمت نماز در لباس نجس، حرمتش حرمت ذاتی باشد.

ـ سئوال:...

ـ یعنی ذاتا حرام است آدم تو لباس نجس، عین اینکه شراب بخورد، چطور آدم شراب بخورد ذاتا حرام است؟ زن حائض هم نماز بخواند ذاتا حرام است. من این را قبول ندارم نوعا یا تو لباس نجس نماز بخواند حرام است حالا اگر یک نفر تو لباس نجس نماز خواند مثل آدم شرابخوار می‏ماند؟ یقینا اینجوری نیست. حرمت تشریعی دارد، حرمت ذاتی ندارد.

عنایت بفرمایید، ایشان می‏فرمایند پس این مقام اول در دو جهت بحث می‏شود یعنی اثبات تکلیف یک وقت عبارت است از حرمت مخالفت قطعیه، یک وقت عبارت است از وجوب موافقت قطعیه. المتکفل للتکلّم فی المرتبة الثانیة صفحه ۲۴۰، آنی که متکلم است، یعنی متکفّل بحث دومی است یعنی ما در آنجا انشاءالله به شما می‏گوییم هر دو را باید بگذاری کنار اینجا دیگر جای این نیست اینجا جای کدام است؟ آن اولی هر دو را برندار بخور چون اگر هر دو را بخوری قطع مخالفت شده و قطع حجت ذاتی است و حجت ذاتیه مخالفتش جایز نیست. متکفّل بحث، تکلم یعنی بحث، متکفّل بحث وجوب موافقت قطعیه آن مسئله برائت و اشتغال است عند الشک فی المکلّف به، صفحه ۲۴۰، خوب پس باید برویم سراغ چی جانم؟ برویم سراغ جهت اولی یعنی بگوییم آقا مخالفت قطعیه حرام است هر دو را بردار بخور این هم باشد چند روز دیگر.

پس آن جهت اولش باشد چند ماه دیگر آن جهت ثانی‏اش، جهت ثانی‏اش باشد چند ماه دیگر، جهت اولایش هم باشد چند روز دیگر. پس حالا چه کار باید بکنیم؟ مقام ثانی دقت کردید مقام اول دو جهت داشت دیگر، یک جهتش که با اینجا تناسب ندارد مناسب است در کتاب برائت و اشتغال چند ماه دیگر. آن جهت اولش مناسب با اینجا است این هم فعلاً باشد چند روز دیگر. حالا می‏خواهیم چه کار کنیم؟ مقام دوم را بحث کنیم. حالا یک نفر می‏گوید چرا شیخ اینجوری کرده؟ چون آقای نائینی اینها هم همه کردند، می‏گویند چه کنیم شیخ کرده ما هم این کار را می‏کنیم دیگر. انقدر شیخ مورد احترام است حالا این کار هم لفّ و نشر مشوّش است نباید بکند همین الان باید آن جهت را بگوید ولی آن را عقب می‏اندازد و مقام ثانی را جلو می‏اندازد، سرّش چی است؟ سرّش این است که مقام ثانی مختصر است سه چهار صفحه تمام می‏شود، ما این دو سه صفحه شاید تمام بشود، مقام ثانی که بحثش در دو سه صفحه است آن را ما فعلاً می‏گذاریم کنار که زود تمام می‏شود اول بحث می‏کنیم. آن جهت اولی مقام اول را سه چهار روز بعد، آن هفت هشت ده صفحه است با کم و زیادش آن خیلی مفصّل است نظیر هم دارد تو سیوطی می‏گوید الاسم منه المعربٌ و المبنی، چی را باید شروع کند؟ معرب را دیگر، می‏گوید لِشُبَهٍ من الحروف... می‏رود سراغ مبنی‏ها، این برای همین است برای اینکه مبنیات هفت هشت ده صفحه است تا آخر کتاب ما دیگر گرفتار معربات هستیم ولو لفّ و نشر مرتب اقتضا می‏کند اول بحث معرب را شروع کند الاسم منه معربٌ و مبنی، لفّ و نشر مرتبش به این است که شروع کند احکام معرب را بگوید ولی می‏گوید لشُبهٍ من الحروف مبنی... می‏رود سراغ مبنی‏ها آنجا یادم می‏آید شارع همین علت را می‏آورد، می‏گوید مبنیات هفت هشت ده صفحه بیشتر نیست آنها را اول ایشان بحث کرده چون معربات تا آخر کتاب است انشاءالله مال بعدا.

نتیجتا ایشان می‏فرمایند: پس جهت ثانیه که چند ماه بعد است، خوب پس الان قاعده‌اش این است که ما جهت اولای مقام اول را بحث بکنیم ولی ایشان می‏گوید فعلاً آن جهت اولی هم باشد برای چند روز بعد.

لذا می‏فرماید فالمقصود فی المقام الاوّل ببینید مقام اول، ما مقام اول نداشتیم اینکه گفتم آنجا بگذارید مقام اول برای اینکه جور در بیاید، المقصود فی المقام الاوّل التکلّم فی المرتبة الاولی حالا که مرتبه ثانیه‏اش مال چند ماه دیگر است پس الان باید چه کار کنیم مرتبه اولیش را بگوییم یعنی ثابت کنیم مخالفت قطعیه حرام است ولی می‏گذاریمش کنار

۳

ایا علم اجمالی در امتثال کافی است؟

ولنقدّم الکلام فی المقام الثانی،

یعنی فعلاً آن یک جهت هم باشد برای چند روز دیگر فعلاً وارد مقام ثانی می‏شویم و هو مقام ثانی چی بود؟ آیا کافی است علم اجمالی در امتثال؟ آیا ما می‏توانیم با تمکن از امتثال تفصیلی امتثال علمی اجمالی بکنیم یا نه؟ فنقول: مقتضی القاعدة الجواز، مقتضای قاعده جایز است من می‏توانم بروم آن دو نفر را اکرام کنم، که بدانم آخر سر یقینا به امر مولایم امتثال کردم مقتضای قاعده یعنی قاعده عقلیه بنای عقلا بر این است می‏گویند بابا این عقل اراده فاعلیه ‏اش منبعث از اراده آمریه است مطلوب مولی را آورده پس مقتضی القاعده الجواز یعنی جواز الاقتصار فی الامتثال بالعلم الاجمالی باتیان المکلّف به. خلاصه این مکلّف به را باید بیاورد یعنی زید را باید اکرام کند حالا یا برود بپرسد زید کدام است؟ یک دانه اکرام کند. یا نپرسیده هر دویشان را اکرام کند. مقتضای قاعده جواز است لذا خیلی معروف است که می‏گویند شیخ انصاری گفته با تمکن از امتثال علمی تفصیلی امتثال علمی اجمالی جایز است ولی خبر ندارد که شیخ انصاری برمی‏گردد، کتاب انسداد یک روزی گفتم چهل، پنجاه سال است این کتاب انسداد تو حوزه‏‌ها تعطیل شده اصلاً کسی نمی‏خواند من برای اولین بار سه چهار سال پیش شروع کردیم سه تا تابستان کتاب انسداد را خواندیم اواخر صفحه ۱۲۷، شیخ ۱۸۰ درجه تغییر جهت می‏دهد می‏گوید: انّ للامتثال، با این کتابهایی که دست من است اواخر صفحه ۱۲۷، انّ للامتثال مراتب اربعه امتثالُ العلمی التفصیلی، امتثالُ العلمی الاجمالی، امتثالُ الظنّی التفصیلی، امتثالُ الاحتمالی، بعد می‏گوید با بودن اول نوبت به دومی نمی‏رسد. ببینید اینجا دیگر مقتضای قاعده جایز است یعنی با تمکن از امتثال علمی تفصیلی شما می‏توانید امتثال علمی، آنجا برمی‏گردد ایشان هیچ کس خبر ندارد. اینکه می‏گویم خبر ندارد هیچ کس برای اینکه چهل پنجاه سال است خوانده نشده. یکی از آقایان مراجع یادم است خوب ما هم ادب کردیم چیزی نگفتیم،

ـ سئوال:...

ـ شیخ تصریح می‏کند می‏گوید لایرجوز، یعنی ممکن است لایرجوز کسی که می‏تواند سئوال بکند زید را تشخیص بدهد لایجوز که باید برود دو تا، می‏گوید نمی‏شود، ایشان می‏گوید می‏شود.

یکی از آقایان مراجع یادم هست یک موقعی تو یک مجلسی می‏گفت بله آقای نائینی فرموده انّ لامتثال مراتب، من فهمیدم این آقا انسداد را نخوانده با اینکه از مراجعی هم هست که درس خوانده هم هست. فهمیده این آقا انسداد نخوانده اصل حرف مال شیخ انصاری است آقای نائینی هم که اگر گفتند از شیخ گرفتند. ببینید ایشان اینجا می‏گوید شما می‏توانید علی‏ القاعده بروید دو نفر را اکرام کنید که بدانید زید را اکرام کرده‏ اید ولو می‏توانی سئوال بکنی، اینجا می‏گوید نمی‏شود. اگر می‏توانی سئوال بکنی زید را تشخیص بدهی باید یک دانه امتثال بکنی. خلاصه مطلب آنجا که برمی‏گردد بر خلاف، ببینید اینجا می‏گوید مقتضای قاعده جواز است یعنی ولو متمکن هم هستی از امتثال علمی تفصیلی ولی جایز است که شما بروی امتثال علمی اجمالی کنی. ولی آنجا می‏فرماید جایز نیست اگر می‏توانی باید امتثال علمی تفصیلی بکنی اگر نمی‏توانستی نوبت می‏رسد به آنجایی که امتثال علمی اجمالی کنی. پس دقت داشته باشید این مقتضی القاعدة امتثال علمی اجمالی کنید.

پس دقت داشته باشید این مقتضی القاعدة که، بحث انسداد است ایشان آخر سر نوشته یعنی آخرین نظریه ‏اش را ایشان تو بحث انسداد، دیگر به اینها کاری نداشته باشید اشکال نیست آقا من فقط خواستم بگویم شیخ برگشته حالا شما می‏گویید احتمال دارد برنگشته باشد شما آنجا را مراجعه بکنید حتما حتما شیخ انصاری از این عقیده‏اشان برگشتند قبول ندارید صفحه ۲۹۹، الان یادم افتاد صفحه ۲۹۹ طبق آنجا حرف می‏زند نه طبق اینجا، الان خوب شد که یادم افتاد که جواب ایشان را هم بدهم، اواخر صفحه ۲۹۹، ایشان حرفهایی آنجا می‏زند الانصاف یادم افتاد الان الانصاف آنجا را مطالعه کنید، الانصاف مطابق حرفهای صفحه ۱۲۷ است نه مطابق اینجا یعنی اینجا بی‌‏انصافی است این حرفهایی که ما داریم می‏زنیم بی‏انصافی کردیم انصاف مطلب این است که حرفهای صفحه ۱۲۷ درست است.

[به مناسبت نیمه شعبان و تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف]

ما بعد از درس کفایة خوب یکی از آقایون گفت خوب آقا فردا تولد امام زمان است خوب بود دو سه کلمه صحبت می‏کردیم. گفتم خوب بیا حالا فراموش نمی‏شود، گفت در درس دوم ظاهرا می‏آیند درس. علی کل حال به یک آقایی همراه بودیم گفتم آقا من الان می‏خواهم بروم خانه رسائل را مطالعه کنم ایشان هم که می‏گوید دو سه کلمه باید حرف بزنی، دعا کن یک سوژه‏ای دست ما بیاید خلاصه برای فردا یک چیزی بتوانیم دو سه کلمه‏ای بگوییم از ایشان تا جدا شدم چهار پنج دقیقه که گذشت یک سوژه آمد دستمان، گفتیم حالا همین سوژه دیگر مطالعه هم که نمی‏خواهد سوژه است دیگر. این اخیرا که من کثیف‏ترین آدمهای دنیا هستند، من همیشه هم تو درسها گفتم غالب این رادیوهای بیگانه کثیف‏ترین افراد دنیا اینهایی هستند که دور این رادیوها جمع می‏شوند، حالا می‏خواهد ایرانی باشد می‏خواهد خارجی، غرض آقا اینها تحلیل ‏های سیاسی‏شان را هم خیلی وارد نیستند، ما همچنین دل دوختیم بی‏ بی‌‏سی همچنین گفت، چی همچنین می‏گوید. اینجا تحلیل‏های سیاسی‏شان هم باز خیلی زیاد اتفاق افتاده که خیلی‏ها اشتباه می‏کنند. حالا دیگر اخیرا تحلیل‏های مذهبی می‏کنند، این چند شب اخیر رادیو به مناسبت امام زمان و یک آقایی هم باهاش مصاحبه کردند نظر شما چیه؟ گفت آقا به نظر من شیعه ‏ها باید این حرفها را، خلاصه‏اش را عرض می‏کنم برای اینکه هزار و صد و هفتاد و پنج سال است، آن نگفت برای اینکه بلد نیست اینها را، می‏گفت بیش از هزار سال من عرض می‏کنم چون امشبی مثل چنین شبی هزار و صد و هفتاد و پنج سال پیش چنین شبی هنگام سحر امام زمان به دنیا آمدند، ما الان هزار و چهارصد و بیست و یک هستیم دیگر ایشان کی به دنیا آمده؟ سنه ۲۵۵، از ۱۴۲۱، ۲۵۵ سالش را کم کنیم ظاهرا می‏شود اگر حساب بلد باشم ۱۱۷۵ از عمر ایشان گذشته ظاهرا همین قدر می‏شود. ۱۱۷۵ سال از عمرشان گذشته پنج سالش را کم کنید بله از غیبت حساب کنیم ایشان غیبت کرده، غیبت کبری که سی سال حدودا طول کشیده، بعد غیبت کبری، ما عمر شریف ایشان را می‏گوییم یک همچنین شبی هزار و صد و هفتاد و پنج سال یک همچنین شبی ایشان به دنیا آمد. این آقا می‏گفت بابا شیعه ‏ها که هزار سال بیشتر است می‏گویند آقا بیا، آقا بیا، نیامده پس معلوم است دروغ است خوب اگر می‏خواست بیاید آمده بود. ببینید یک آدم مثلاً تحصیل کرده اینکه می‏گویم واقعا اینها حق ندارند تو مطالب دینی وارد بشوند من نه می‏خواهم بگویم کافر هستند و نه می‏خواهم من بلد نیستم از این حرف‌ها، آن آقا کافر است، آن آقا بی‏دین است، آن آقا مرتّد است، من اینها را بلد نیستم ما با حرف طرف هستیم، این آقا معلوم می‏شود بنده خدا نه اعتقاداتش درست نیست اطلاعاتش هم درست نیست یعنی آمده می‏گوید: اگر بنا بود بیاید می‏آمد دیگر.

یک آقایی یادم است قبل از انقلاب، این سوژه الان یادم افتاد، یک آقایی قبل از انقلاب می‏گفت بابا راوی ولادت امام زمان یک دانه زن است آن هم حکیمه خاتون آن هم که قول زن اعتبار ندارد. ببینید چه جور چقدر این آقا، بیش از شش هزار روایت ما داریم اگر اشتباه نکنم همین حدود است آقایان زحمت کشیدند ما که از سابق تو ذهنم است مطالعه می‏کردم بیش از شش هزار خدا شاهد است شش دانه‏اش کافی است، بیش از شش هزار روایت آن هم نه برای شیعه اکثرش مال سنی‏ها است که اینها نقل کردند در چنین شبی، البته حالا شبش ممکن است اختلاف باشد مثلاً بعضی‏ها گفتند پنجم شعبان آن مهم نیست حالا یا پنجم شعبان یا پانزدهم شعبان چنین شخصی پدرش امام عسگری است باز الان یک فهرستی یادم افتاد سیصد چهارصد تا می‏رود بالا تا آقا، می‏گوید این آقا فرزند نهمی امام حسین سلام الله علیه است. یک صد تا روایات می‏گوید این آقا فرزند پنجمی موسی ابن جعفر است، ببینید چقدر دقیق، یک حدود صد تا روایت است می‏گوید این آقا فرزند چهارمی امام رضا است، حدود صد تا روایت می‏گوید این آقا نوه امام هادی است، حدود صد تا روایت می‏گوید این آقا فرزند عسگری است. ببینید با چه خصوصیاتی پدر عسگری، یا مثلاً جد نهمی‏اش امام حسین، اینها واقعا کاشف از این است که اینها نه اعتقاد دارند بیچاره‏ها نه اطلاع دارند اقلاً تو که می‏خواهی حرف بزنی، رادیوت هم دنیا را می‏خواهد پخش بکند می‏خواهی مردم را گمراه هم بکنی لااقل یک اطلاعاتی داشته باش. این یک سوژه که به دست ما آمد تا دو سه کلمه حرف بزنیم.

باز یک چیز دیگری یادم افتاد مدتی پیش یکی از رفقا که ظاهرا دوره قبل بود با من، ایشان سئوال کرد آیا به امام زمان می‏شود گفت امیرالمومنین؟ گفتم به پیغمبر هم نمی‏شود گفت، آن دلیل دارد، گفتم امّا امام زمانش نص روایت که به امام زمان امیرالمومنین نمی‏شود گفت، و امّا به پیغمبر هم نمی‏شود گفت ظاهر روایت. روایت را برایش خواندم تو ذهنم است اینجور است: یک کسی می‏آید خدمت حضرت صادق سلام الله علیه می‏گوید آقا اگر ما قائم شما را درک کردیم می‏توانم اینجوری سلام بکنم: السلام علیک یا امیرالمومنین، حضرت فرمودند: نه بگو السلام علیک یا بقیة الله، چرا؟ ان هذا الاسم لایصلحُ لاحَدٍ این یک تعبیر، لم یسَمّ بهی احدٌ، آن اولش است نص است دیگر آن سئوال کرد به امام زمان امیرالمومنین می‏شود گفت یا نه؟ حضرت فرمودند نخیر جایز نیست با آن سلام باید بگویید. و آن که به پیغمبر هم نمی‏شود گفت همین عبارت ظاهر. همه شما می‏دانید اهل اصطلاح هستید نکره در سیاق نفی افاده عموم می‏کند همه می‏گویند لایصلح ذلک لاحدٍ، احد نکره در سیاق نفی، یعنی حتی شامل پیغمبر. لم یسّمّ بهی اصلاً حالا یا اصلاً دارد یا ندارد، لم یسَّمّ بهی احدٌ اصلاً باز اینجا هم احد نکره از سیاق نفی است افاده عموم می‏کند. گفتم اما امام زمانش که نص روایت است حضرت فرمودند حق نداری این را بگویی، و اما به پیغمبر هم نمی‏شود گفت برای اینکه نکره در سیاق نفی افاده عموم می‏کند، ظاهر روایت این است که حتی به پیغمبر هم جایز نیست.

خوب این را حالا من گفتم تا مقدمه باشد برای یک مطلبی. عرض کردم گوشه و کنار چند سال است من شنیدم این اخیرا هم که به خدمت شما عرض شود که قم مراسمی بود و اینها شنیده شد، دیده شد، مکرر برای من نقل کردند، عکس آقا را کشیدند می‏گویند السلام علیک یا امیرالمومنین، آقا خطر دارد اینها یعنی ضد انقلابی خطر دارد، انقلابی هستی خطر دارد، هر مسلکی هر مذهبی داشته باشید آقا اینها راهش باز بشود اینها راه دست دشمن‏ها می‏دهد اینها اگر راه این حرفها باز بشود همین مطلبی است که الان تهران جنگل مولاست یعنی تهران بعضی از آقایان عوام همین قدر که عمامه سرش است یک هفت هشت ده نفر را جمع کرده و می‏گوید من خدمت امام زمان می‏رسم، شبهای جمعه خدمت آقا هستم از این دکان دستگاهها. آقایان سعی بکنید یک دانه هم عرض کردم عالم بشوید عالم بشوید اهل استدلال و برهان بشوید قرآن می‏فرماید: هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین اهل استدلال بشوید، از الان که جوان هستید بنا را بگذارید بر اینکه عالم بشوید عوام نباشید عوام فریب نباشید، متفکر باشید متملّق نباشید اینها تملّق بیخودی است، این اسم را به پیغمبر هم ما نمی‏توانیم بگوییم، به امام زمان هم طبق نص این روایت نمی‏توانیم بگوییم. آقایان یک قدری رعایت بکنند این. مطالب اعتقادی این مطالبی که مسلّم از روایات ما است این تعبیرهای بدی هم تو روایت هست من رویم نمی‏شود اینجا عرض کنم خلاصه خیلی تعبیر بدی هم هست در روایات، تقاضا می‏کنم از شما عرض کردم من به انقلاب و ضد انقلاب و اینها کاری ندارم من یک موقعی به رفقا گفتم من ضد انحراف هستم ضد انقلاب نیستم، انقلابی هم نیستم به انقلاب کاری ندارم من ضد انحراف هستم من انحراف ببینیم اینجا صحبت می‏کنم به هر جا هم خورد، خورد. تقاضا می‏کنم از آقایان این مطالب را رعایت بکنند هر چی که می‏خواهند تعریف بکنند، بکنند عیبی ندارد خوب یک کسی به کسی معتقد است دلش می‏خواهد هی تعریف کند اینجور تعریفها را پایش را تو کار نیاورید اینها دشمن‏ها سوءاستفاده می‏کنند عوام اعتقاداتشان خراب می‏شود. انشاءالله اگر امشب احیاء گرفتید ما را دعا کنید و برای امام زمان صلوات الله علیه صلواتی ختم کنید.

والسلام علیکم و رحمة الله.

الرابع

الكلام في اعتبار العلم الإجمالي ، وفيه مقامان

أنّ المعلوم إجمالا هل هو كالمعلوم بالتفصيل في الاعتبار ، أم لا؟

والكلام فيه يقع :

تارة في اعتباره من حيث إثبات التكليف به ، وأنّ الحكم المعلوم بالإجمال هل هو كالمعلوم بالتفصيل في التنجّز على المكلّف ، أم هو كالمجهول رأسا؟

واخرى في أنّه بعد ما ثبت التكليف بالعلم التفصيلي أو الإجمالي المعتبر ، فهل يكتفى في امتثاله بالموافقة الإجمالية ولو مع تيسّر العلم التفصيلي ، أم لا يكتفى به إلاّ مع تعذّر العلم التفصيلي ، فلا يجوز إكرام شخصين أحدهما زيد مع التمكّن من معرفة زيد بالتفصيل ، ولا فعل الصلاتين في ثوبين مشتبهين مع إمكان الصلاة في ثوب طاهر؟

والكلام (١) من الجهة الاولى يقع من جهتين ؛ لأنّ اعتبار العلم الإجمالي له مرتبتان :

الاولى : حرمة المخالفة القطعيّة.

__________________

(١) في (ص) و (ه) زيادة : «فيه».

والثانية : وجوب الموافقة القطعيّة.

والمتكفّل للتكلّم في المرتبة الثانية هي مسألة البراءة والاشتغال عند الشكّ في المكلّف به ، فالمقصود في المقام الأوّل التكلّم في المرتبة الاولى.

[المقام الثاني] : (١)

هل يكفي العلم الإجمالي في الامتثال

ولنقدّم الكلام في المقام الثاني (٢) ، وهو كفاية العلم الإجمالي في الامتثال ، فنقول :

الامتثال الإجمالي في العبادات

مقتضى القاعدة : جواز الاقتصار في الامتثال بالعلم (٣) الإجمالي بإتيان المكلّف به ؛ أمّا فيما لا يحتاج سقوط التكليف فيه إلى قصد الإطاعة ففي غاية الوضوح ، وأمّا فيما يحتاج إلى قصد الإطاعة ، فالظاهر أيضا تحقّق الإطاعة إذا قصد الإتيان بشيئين يقطع بكون أحدهما المأمور به.

ودعوى : أنّ العلم بكون المأتيّ به مقرّبا معتبر حين الإتيان به ولا يكفي العلم بعده بإتيانه ، ممنوعة ؛ إذ لا شاهد لها بعد تحقّق الإطاعة بغير ذلك أيضا.

فيجوز لمن تمكّن من تحصيل العلم التفصيلي بأداء العبادات العمل بالاحتياط وترك تحصيل العلم التفصيلي.

لكن الظاهر ـ كما هو المحكيّ عن بعض (٤) ـ : ثبوت الاتّفاق على

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) وسيأتي البحث في المقام الأوّل في الصفحة ٧٧.

(٣) في (ه) : «على العلم».

(٤) هو صاحب الحدائق ، كما سيشير إليه المصنّف ١ في مبحث الاشتغال ٢ : ٤٠٩ ـ ٤١٠ ، انظر الحدائق ٥ : ٤٠١.