بحث تجری از اینجا شروع میشود آنهایی که میگویند تجری حرام است میگویند مثل اولی است یعنی همین قدر که شما قطع پیدا کردی این خمر است مخالفت کردی خوردی جرأت به خرج دادی شما عقوبت میشوی آب هم درآمده باشد ولی دیگران قبول ندارند پنج قول است عنایت کنید من پنج قول را اینجا عرض میکنم که آیا تجری حرام است یا نه متجری میشود عقوبت بشود یا نه پنج قول است
[اقوال در تجری]
یک قول مال مشهور علماست میگویند مطلقا تجری حرام است یعنی چطور شارب الخمرها راعقوبت میکنند این آدمی هم که مقطوع الخمریه را خورده ولی آب درآمده ابتدا هم عقوبتش میکنند آقای آخوند عقیدهشان همین است جلد دوم کفایه صفحه ۱۰ تنبیه دوم این تنبیه اولی ما در کفایه تنبیه دومی است ایشان میگوید حق به جانب آقایان است چرا؟ به وجدانت مراجعه کن میگوید به وجدانت مراجعه کن چه فرقی بین متجری و عاصی هردوشان میگویندخدا یا تو گفتی نخور من میخورم پس هر دو بیادبی دارند میکنند از نظر بنای عقلا عقل وجدانیت را در نظر بگیر این آدمی باید تنبیه بشود این آدم باید عقوبت بشود ولو در حقیقت آب خورده این یک قولی که آقای آخوند با قول اول موافق است (شاگرد: اگر استنادبه وجدان شود میشود دو تا دلیل استاد: بله میخوانیم ایشان هم استناد میکند سه چهار دلیل است یکدانهاش نیست آقای آخوند به یک دانه از دلیل اشاره میکنند این آقایانی که میخواهند بگویند حرام است چند تا دلیل میآورند فعلاً این یک قولی که مشهور قائلند تجری حرام است مطلقا یعنی اگر مقطوع الخمریه را خوردی آب هم درآمد، عقوبت میشوی چرا؟ برای اینکه آن قطع آن قطع شما تمام الموضوع است تمام الموضوع شماست که قطع داشتی این یک قول که ایشان قبول نمیکنند ایشان قول را رد میکنند.
قول دوم مال سید مجاهد است استاد بزرگوار ایشان شیخ ماهم همین قول را انتخاب کردند یعنی ایشان تابع استادشان هستند مفاتیح الاصول صفحه ۳۰۸ ایشان میفرمایند قریب عدم العصیان عدم العصیان قریب یعنی این آقای متجری را عصیانش نمیکنند قول حق همین است پس سید مجاهد عقیدهشان این است در کتاب مفاتیح الاصول ما چهارتا مفاتیح داریم یک مفاتیح داریم مفاتح الشرایع کتاب فقه مال فیض کاشانی یک مفاتیح داریم صدرالمتألهین است مفاتیح الغیب شرح اصول کافی است یک مفاتیح هم داریم در اصول است مال همین سید مجاهد بنام مفاتیح الاصول یک مفاتیح هم داریم که در همه خانهها هست مفاتیح الجنان کتاب دعا. علی کل حال این مفاتیحی که ما داریم میخوانیم مفاتیح الاصول است که آقای سید مجاهد مجاهد میگویند برای اینکه ایشان ۱۵۰ سال پیش مبارز بودندبا اینکه ایشان نجف بوده ایشان ولی ایران را زیر نظر داشتند آن موقع بنا بود شوروی ایران را یک جا ببلعد مثل امریکا که فرمود حالا ببلعد اینها آن موقع ایشان قیام کرد نگذاشتند اینکار شود سید مجاهد به او میگویند بخاطر این جهت است استاد بزرگوار ایشان، (پسر صاحب ریاض) فقط حالا ترجمهاش را بدانید بد نیست صاحب ریاض اگر شنیده باشید آقازادهاش سید محمد مجاهد که استاد شیخ انصاری است خلاصه استاد در کتاب مفاتیح تجری فرمودند عیبی ندارد قریب عدم العصیان قریب این عبارت کتابشان هست یعنی قول نزدیک این است که این آدم را عقوبتش نکنیم چرا خب کاری نکرده بله یک بیادبی کرده میبینید آقا فرق بین این دو تا سید میخواهد بگوید قبح فاعلی دارد آدم بدی است گفته خدایا با آنکه خمر است میخورم ولی خمر در نیامد عقوبت بر افعال اختیار به است نه بر اوصاف باطنیه حرفهای سید را دارم میگویم سید مجاهد میفرماید عقوبت بر چیه بر افعال اختیار به است او فعلش آب بوده نه بر اوصاف باطنیه بله باطناً آدم بدی است آدم شقی است سوء سریره داره قبح فاعلی مصحح عقوبت نیست قبح فعلی مصحح عقوبت است شراب خوار را میشود عقوبت کرد چون همه قبح فاعلی دارد هم قبح فعلی اما متجری فقط قبح فاعلی دارد قبح فعلی ندارد آب خورده دیگه آب که قبحی ندارد پس نتیجتاً در مقابل اول قول دوم است که میگوید عقوبت ندارد نهایتش یک مذمت است چرا این کار را کردی چرا در مقابل خدا جرأت دادی همین اما دیگه در قباحت عقوبتش نمیکنند چونکه آب خورده این دو تا قول قول سوم.
(شاگرد: پس مطلقا نگفته استاد مطلقاً حرام است یعنی مطلقا عیبی ندارد ایشان میگوید مطلقا عیبی نداره آنها میگویند مطلقا عیب دارد حالا بیاییم سراغ تفصیل)
قول سوم صاحب فصول آمده گفته جهات فرق میکند صاحب فصول گفته بعضی از تجریها بد است عقوبت هم دارد ولی بعضی از تجریها هم خیلی خوب است آن دو تا قول در مقابل این است الان تو تاریکی یک عبدی میبیند کسی دارد میآید یقین میکند که پسر مولاست خب باید حفظش کند میزند او را میکشد قطع دارد که پسر مولاست او را میکشد صبح که هوا روشن میشود میبینید دشمن مولاست چقدر هم مولا خوشحال میشود که این دشمنش را کشته ببیند آدم بدی است چرا چون بعنوان پسرمون زد ابتدا کشت اما صبح که روشن شد معلوم شد که دشمن مولا بوده پس نه تنها بد نمیماند بلکه جایزه هم به او میدهد که تو دشمن مرا از روی زمین برداشتی ببیند این تجری است اما تجری خوب است صاحب فصول میگوید فرق دارد قبح تجری بالوجه و الاعتبار است مثل کذب است مگر کذب بد نیست اما همان کذب برای نجات یک مسلمان حرف خوبی است کار خوبی است تجری هم همینطور است بالوجه والاعتبار فرق میکند تجری یا بد است اما تجری خوب هم داریم مثل این مثال این قول سوم تفصیل آن اولی میگفت مطقا همه تجریها حرام تجری عقوبت میشود قول دوم میگفت همه تجریها عیبی ندارد قول سوم میگوید بالوجه و الاعتبار فرق میکند بعضی از تجریها خوب است و بعضیهاش بد است این سه تا قول
قول چهارم مال شیخ بهایی در کتاب زبده آمده توقف کرده ایشان گفته من نمیبینم چکار کنم آنوریها را نگاه میکنم میبینم حرفهای خوبی زدند که میگویند تجری حرام است اینوریها را نگاه میکنیم میبینیم اینها هم حرف خوبی زدند من هیچی نمیگویم ساکت مینشینم توقف معنی توقف در فتوا نه فتوا میدهیم به حرمت و نه فتوا میدهیم به جواز دهن را میبندیم هیچی نمیگوییم این شد قول چهارم.
قول پنجم مال علامه است در نهایه الاصول علامه فرموده اینکه با قطعش مخالفت میکند اگر کشف خلاف شد این عقوبت ندارد عاصی نسبت ولی اگر کشف خلاف نشد تا آخر عمر این عقوبت دارد این هم تفصیل ایشان است گفته کسی که قطع پیدا میکند مخالفت با قطعش میکند اگر شک خلاف شد بعداً که این عیبی ندارد خیال میکرده عیب داره خب کشف شده عیبی ندارد اما اگر کشف خلافش روشن نشد تا آخر عمرش خیال میکرد با قطعش مخالفت کرده آن جور مخالفت قطعی که تا آخر عمر کشف خلاف نشود آن دارای عقوبت است
این پنج قول حال یکی یکی از رو بخوانیم. ایشان میفرماید آیا ببینیم این قطعی که حرام است و موضوع عقوبت مخالفتش حرام است آیا قطع تمام الموضوعی است یا جز الموضوع است ظاهر کلمات علماء در بعضی از مقامات اتفاق علی الاول یعنی چه یعنی قطع تمام الموضوع است همین که شما قطع پیدا کردی این خمر است دیگه برای شما حرام است اگر بخوری و آب هم در بیاید شما را عقوبت میکنند خب دلیل اولی اینها کما یظهر من دعوی جماعه این جماعت یکیشان علامه است در کتاب منتهی یکی شان فاضل هندی است در کتاب کشف اللثام یکی شان سید آملی است در کتاب مفتاح الکرامه توی این سه تا کتاب ادعای اجماع شده این جماعت علامه در منتهی فاضل هندی در کشف اللثام و سید آملی در مفتاح الکرامه اینها آمدند ادعای اجماع کردند در دو مسئله عنابت کنید آقا دو تا مسئله شرعی بگوییم بر این دو تا مسئله شرعی آمدند ادعای اجماع کردند بعد نتیجه گرفتند پس تجری حرام است این دو مسئله را عنوان کنیم.
[بیان مثال در مساله شرعی]
اگر من نماز عصرم را نخواندم الان گمان دارم دیگه ده دقیقه به غروب نمانده خب باید چکار کنم گمان دارم الان دارد مغرب میشه ده دقیقه وقت دارم خب حتماً باید نمازم را بخوانم اما نمیخوانم پشت گوش میاندازم یک ساعتی میگذرد معلوم میشود تازه یک ساعت داریم. به غروب ببینید من الان تجری کردم با ظنم هم مخالفت کردم کشف خلاف شده گفتند این آدم ولو باید نمازش را بخواند در وقت ولی عقوبت میشود خب که در ظن اینگونه باشد بطریق اولی در قطع اگر من قطع داشتم که ده دقیقه داریم که وقت تمام شود مع ذلک نماز عصرم را عقب انداختم بعد کشف خلاف شد اینهایی که میگویند در مظنون المخالفه عقوبت میشه در قطع بطور اولی میگویند از این مسئله نتیجه گرفتند این مسئله را مسلم گرفتند که در این مسئله این آدمی که ظن دارد یا قطع دارد که وقتش کم است نباید نمازش را تأخیر بیندازد ولی عمداً تأخیر میاندازد تجری میکند بعد یک ساعت میگذرد بعد معلوم میشود یک ساعت دیگه داریم به غروب گفتند این آدم باید عقوبت شود چرا عقوبت بشود پس معلوم میشود مخالفت ظن معتبر یا مخالفت قطع عقوبت دارد ولو اینکه واقعاً معلوم شود هنوز غروب نشده این یک دانه مسئله
یک مسئله دیگه کسی که گمان دارد با قطع دارد این مسافرتی که میخواهد برود در راه به سارق مسلح میخورد به درنده و سبع بر میخورد میگویند این سفر معصیت است وقتی سفر معصیت شد میگویند نمازش تمام است اگر کسی مخالفت کرد این چون با آنکه قطع دارد راه را نباید برود مع ذلک مخالفت کرد اتفاقاً رفت و معلوم شد هیچی نبوده میگویند این آدم عقوبت باید بشود چرا چون که با قطعش مخالفت کرده اینها آمدند این دو مسئله را ایشان در صفحه ۲۲۲ با این کتابها عنوان میکنند همان خط هفتم هشتم آنجا بجای مظنون الخطر میگوید مظنون العتب میگوید مظنون عتب همان خطر است علی کل حال اگر یک راهی مظنون الخطر یا مقطوع الخطر بود که نباید برود ولی مع ذلک رفت آمدند و گفتند این سفر حرام است اگر چه ثابت هم شود خطری نداشته از این دو مسئله نتیجه گرفتند علما حالا که این آدم عقوبت میشود ولو کشف خلاف هم بشود پس معلوم است که تجری حرام است ما همه را جواب میدهیم فعلاً داریم اقوال را میخوانیم تا آخر سر قول خودمان را ثابت بکنیم این آقایان آمدند ادعای اجماع کردند در دو مسئله ۱ – ظان خلیق الوقت گمان دارد که ده دقیقه مائده به غروب نماز عصر را هم نخوانده اذا اخرّ صلوتش را عصی گفتند عاصی است و ان انکشفت بقاء الوقت ولو بعد معلوم شود یک ساعت به غروب داریم اینکه واجب ظن است خب وقتی ظن را کسی مخالفت بکند بگوییم عصی بطریق اولی کسی که قطع دارد عصی فانّ تعبیر هم بظن الضیق اگر علما تعبید به ظن ضیق وقت کردند برای ادنی فردی الرجحان خواستند آن فرد پایینتری را بگویند که ظن است آن فرد بالاتر به خودی روشن میشود فیشمل القطع پس این مسئله شامل قطع هم میشود به درد بحث ما میخورد قطع دارد ده دقیقه وقت داریم مع ذلک نمازش را نمیخواند پشت گوش میاندازد یک ساعت معلوم میشود که هنوز موجود است این آدم گفتند عاصی است با اینکه فی الواقع عصیان نکرده فی الواقع وقت موجود بوده این یک مسئله. مسئله دومی را هم چهار پنج خط بعد میگوید این قول اول است نعم ایشان میخواهد برود سراغ قول دوم میدانید ایشان چکار میخواهد بکند البته فردا ایشان اجماع را باطل میکند صریحاً امروز با این کلمه نعم میخواهد اجماع را باطل کند.
(شاگرد: ما این قواعد را میخوانیم که احکام شرعیه را استنباط کنیم یا اینکه از مسائل شرعیه این قواعد اصولی را استبناط بکنیم استا بلکه ما باید اصول را درست کنیم تا احکام شرعیه را از این ثابت بکنیم. شاگرد: احکام شرعیه نمیتوانند مبنا درست کنند استاد: بله ما جواب میدهیم عرض کردم. آنها دارند میگویند ما قبول نداریم این دلیل را قبول نداریم عمده دلیل دلیل عقلی است ما دلیل عقلیشان را هم باطل میکنیم غرض ما حرفهای آنهاست که داریم باطل میکنیم خودمان که هنوز حرفی نزدیم این آقایان به دلیل دو تا مسئله یکیش این است به کی چند خط بعد میخوانیم دو سه خط بعد که سفر مقطوع الخطر در این دو تا مسئله گفتند اگر کسی مخالفت قطع بکند این کشف خلاف هم شود عاصی است) این را عنایت کنید این اجماع را که فردا صریحاً باطل میکنیم اما ایشان با این نعم ضمناً باطل میکند اینها ادعای اجماع کردند نعم حکی عن النهایه نهایه الوصول نهایه الوصول مال علام است خطی هم هست من ندیدم غرض ایشان حکایت شده از نهایه نهایه الوصول و شیخ بهایی در کتاب زبده این دو تا توقف کردند در عصیان ایشان چکار کرد با این نعم اجماع را بهم زد چه اجماعی که بزرگی مثل علامه مثل شیخ بهایی با آن مخالف است عوض کردم این را فردا صریحاً میگوییم اجماع باطل است ولی بدانید ایشان با نعم همین حال اجماع را خدشهدار کرد. شمایی که ادعای اجماع میکنید و میگویند تجری حرام است اگر مسلم بود، علامه و شیخ بهایی نمیآمدند توقف کنند پس معلوم است که اجماعتان ناتمام است این دو تا قول این بل، بل ترقی است بلکه آقایان بطریق اولی اجماعتان باطل میشود چون علامه در تذکره جلد دوم بنظرم آدرسش را نوشتم تذکره جلد ۲ صفحه ۳۹۱ علام تذکره هم مال علامه است همان علامهای که در نهایه توقف کرده در تذکره صریحاً یک مطلبی دیگه گفته اینها همه نقش اجماع را از بین میبرد بلکه یعنی بل ترقی ما با این مطلب اجماع شما را بیشتر اجماع شما را باطل میکنیم رفتیم سراغ قول سوم قول اول که مال مشهور بود که حرام است مطلقا قول دوم مال نهایه و شیخ بهایی که توقف کردند که این دو تا قول بلکه علامه در تذکره قول دیگری دارد این شد قول سوم علامه میگوید اینکه قطع پیدا کردی به یک مطلبی و مخالفت کرده اگر کشف واقع بکند عصیان نکرده ولی اگر تا آخر عمر کشف خلاف نشه آنجا معصیت کار است پس این هم تفضیل است و حال آنکه آنها مطلقا میخواستند بگویند حرام است پس قول سوم مال علامه شد در کتاب تذکره ج ۲ صفحه ۳۹۱ فرموده لو ظن ضیق الوقت همان مسئله اگر کسی گمان به ضیق وقت پیدا کرد عصی لو اخرّه ولی به این شرط ان لو استمر الظن یعنی این ظنش کشف خلاف نشد اگر این همچون کاری کند معصیت کار هست اگر مؤخر شود ولی آن استمر الظن یعنی ظنش کشف خلاف نشد و ان انکشف خلافه ولی اگر کشف خلاف شد فالوجه عدم العصیان یکدفعه نیم ساعت بعد معلوم شد نه بابا هوا ابر بوده یک ساعت دیگر داری خب این هنوز وقت دارد نمازش را میخواند این عصیان نکرده این چهار قول تا اینجا یک قول هم تا دو سه روز دیگه مال صاحب فصول است بعداً میخوانیم که آن را هم من همین جا گفتم که پنج تا قولش روشن شود این تا اینجا شد سه تا قول یکی مال مشهور یکی مال شیخ بهایی یکی مال علامه در تذکره برویم سراغ استادمان استقرب العدم عبارت مفاتیح این است عدم العصیان قریب آقای سید مجاهد در مفاتیح صفحه ۳۰۸ این را گفتند حالا شیخ ما میفرماید استقرب العدم سید مشایخنا فی المفاتیح الف و لامش عوض از مضاف الیه یعنی فی مفاتیح الاصول استاد بزرگوار ما گفته معصیت کار نیست ایشان سهم کسی را احترام میکند ایشان یک بار اول کتاب است آخه انسان یک بار میگوید سیدنا یک وقت میگوید مشایخنا میگوید سید مشایخنا خیلی مهم است استاد ایشان آنقدر بزرگوار بوده ایشان هر وقت به ایشان میرسد با همین تعبیر الان ما اول کتابیم میگوید سید مشایخنا آخر کتاب هم میبینید یک صفحه مانده به آخر صفحه ۴۷۴ چون رسایل ۴۷۵ صفحه است یک صفحه مانده به آخر میگوید سید مشایخنا اینجور فرمودند وسط ایشان وسط کتاب نگاه کنید صفحة ۳۸۰ تنبیه چهارم سید مشایخنا اینجور گفته ایشان دو تا کتاب داشته یک کتاب مفاتیح الاصول یکی هم کتاب مناهل در اینجا و آخر کتاب از مفاتیح ایشان نقل میکند و میگوید سید مشایخنا اینجوری گفته ولی در وسط کتاب با این کتابها صفحه ۳۸۰ تنبیه چهارم میگوید سید مشایخنا در مناهل اینجور گفته غرض آنجا به یک کتاب تمسک میکند در جاهای دیگر به آن کتاب وهر کجا اسم ببرد بعنوان سید مشایخنا فقط من یک جا یادم است که تعبیر همچنین نه تعبیر عالی نیست تعبیر خیلی تضعیف آوری است میگوید تخیل بعض از این استادش مراد است که خیلی حرف سید در آنجا باطل است اسم هم نمیآورد نمیگوید تخیل استادنا میگوید تخیل بعض خب من پیدا کردم آن بعضی سید مجاهد است غیر از آن یک جا ایشان هرجا به استادشان میرسند همچون تعبیر میکنند سید مشایخنا در کتاب مفاتیح الاصول اینجور فرمودند خب پس تا اینجا چهار قول یک قول هم انشاء الله دو سه روز دیگه میخوانیم مال صاحب فصول شد پنج قول
[مساله دوم]
برویم سراغ مسئله دوم این مسئله اول بود که گفتیم اگر به ظن ضیق وقت اعتنا نکرد عصیان کرده مسئله دوم مسئله دوم همانی که صفحه ۲۲۲ یکبار مطرح میکند سفر مقطوع العتب یعنی مقطوع الخطر حرام است یعنی معصیت کار است اگر این سفر برود. ولو بعداً هم معلوم شود که خطری نداشته و کذا بعضی و کذلک الاتفاق آن مسئله اولی بود که انفاقی بود که آن آدم مخالفت کننده عقوبت میشود و کذلک لاخلاف بینهم یعنی بین علما اختلاف نیست اینهم مسئله دوم در چی؟ سلوک طریق مظنون الخطر مسافرت در راه ظنّ خطر یا قطع به خطر گفتند معصیت است یجب اتمام الصلوه در او ولو بعد انشکاف عموم ضرر فیه بعد معلوم معلوم شد که یک راه امین و امانی بوده این بیخود قطع پیدا کرده میگویند این آدم باید روز قیامت عقوبت بشود بخاطر اینکه مبادا این سفر میرفته با قطع به خطر حال که اقدام کرده باید عقوبت شود این آقایانی که تجری را مطلقا حرام میدانند اینهم روایت یعنی مسئله دوم از اینجا استفاده کردند.
فتأمل که دین مسئله دوم درست نیست از بحث ما خارج است ما داریم قطع طریق میخوانیم آنجایی که کشف خلاف دارد این قطع موضوعی صفتی است اصلاً از بحث ما خارج است
یک مسئله بگوییم ما در روایت داریم اذا خفت الضرر فافطر واجب ماه رمضان است همین که خوف ضرر داری افطار کن میبینی که میزان ضرر چیه صفت خوف شما با کاری نداریم شما همین قدر که احتمال خوف ضرر به خودت میدهی روزهتان باطل است باید افطار کنی ولو بعداً اطباء بگویند عیبی نداشته چرا آن میزان خوف شما بوده صفت شما میزان افطار شما بوده شما هم که صفت خوف را داشتید اینجا هم همینجور است الان صفت قطع این آقا این سفر را حرام کرده این کشف خلاف ندارد یعنی این قاطع بوده به این سفر این قاطع به این خطر نباید این سفر را میرفته این دیگه کشف خلاف ندارد فتامل اشاره به این است این مسئله دومی از بحث ما خارج است ما داریم واجب قطع طریقی میزنیم که کشف خلاف دارد اینجا چون قطع موضوعی صفتی است از بحث ما خارج است این دلیل اولی آقایان است