وأمّا القسم الثاني:
وهو ما إذا كان الشكّ في كليهما مسبَّباً عن أمر ثالث، فمورده ما إذا عُلم ارتفاع أحد الحادثين لا بعينه وشكّ في تعيينه:
بحث در تعارض دو استصحاب با يكديگر مىباشد.
تعارض استصحابين دو قسم دارد:
قسم اول: استصحابين متعارضين يكى سببى و ديگرى مسببى است.
قسم دوم از استصحابين متعارضين:
هر دو استصحاب مسبب از امر ثالث باشند. به اين معنا كه علت وجود اين دو شك و نتيجتا دو استصحاب، وجود علم اجمالى باشد.
در اين قسم چهار صورت وجود دارد:
صورت اول: تارة عمل به اين دو استصحاب مستلزم مخالفت قطعيه عمليه با علم اجمالى دارد.
مثال: اجمالا مىدانيم كه يكى از اين دو مايع پاك نجس شده است. در هر يك از اين دو مايع استصحاب طهارت جارى است. ظرف اول سابقا پاك بوده بنابراين الآن نيز پاك است، ظرف دوم نيز سابقا پاك بوده بنابراين الآن پاك است. اين دو استصحاب با هم تناقض دارند، زيرا علم اجمالى داريم كه يكى از اين دو ظرف نجس است. اين تعارض به شكلى است كه اگر به هر دو استصحاب عمل كنيم، يعنى بگوييم هم ظرف اول و هم ظرف دوم پاك است، و با هر دو ظرف وضوء بگيريم، مخالفت عمليه قطعيه با علم اجمالى پيش مىآيد، زيرا علم اجمالى داشتيم كه يكى از اين دو ظرف نجس است.
صورت دوم: عمل به هر دو استصحاب مخالفت قطعيه عمليه با علم اجمالى پيش نمىآورد، لكن دليل خاص داريم كه جمع بين دو استصحاب صحيح نيست.
مثال: دو ظرف بزرگ داريم كه هر كدام نصف كر آب دارد، و يقين داريم يكى از ظرفها نجس و ديگرى پاك است. هر دو ظرف را داخل حوض بزرگى مىريزيم. حالا يك كر آب داريم. استصحاب نجاسة الماء مىگويد قسمتى از آب نجس است. استصحاب طهارة الماء مىگويد قسمتى از اين آب پاك است. دليل خاص ـ اجماع ـ داريم كه نمىشود يك كر آب نصفش پاك و نصفش نجس باشد، يا بايد پاك باشد يا بايد نجس باشد. بنابراين اگر هر دو اصل را جارى كنيم مخالفت با دليل خاص پيش مىآيد.
صورت سوم: عمل به هر دو استصحاب نه با علم اجمالى مخالفت قطعيه دارد، و نه با دليل خاص مخالفت دارد. ولى اين دو استصحاب تارة هر دو اثر شرعى دارند، و صورت چهارم: تارة يكى از آن دو اثر شرعى دارد.
مثال براى هر دو استصحاب اثر شرعى دارند: يك ظرف آب داريم كه مردد است بين اينكه مايع نجس يا پاك دارد. زيد با اين آب وضوء گرفت. دو استصحاب جارى است:
استصحاب اول: اگر احتمال دهد مايع پاك باشد، حدث زيد از بين رفته و متطهّر است و وضوء دارد. زيد در اين طهارة شك دارد، بقاء حدث را استصحاب مىكند، بنابراين نمىتواند با اين وضوء نماز بخواند و به قرآن دست بزند.
استصحاب دوم: اگر احتمال دهد مايع نجس باشد، با دست زدن به اين مايع بدنش نجس شده است. شك مىكند بدنش نجس است يا نه. طهارة بدن را استصحاب مىكند. بنابراين با اين بدن مىتواند نماز بخواند.
اگر هر دو استصحاب را جارى بدانيم، نه با علم اجمالى و نه با دليل خاص مخالفتى ندارد، و هر دو استصحاب اثر شرعى دارد.
مثال براى اينكه يك استصحاب از دو استصحاب اثر شرعى دارد: موكل و وكيل با هم اختلاف دارند. موكل مىگويد وكّلتك في شراء العبد. وكيل مىگويد: وكّلتني في شراء الجارية.
دو استصحاب در اين مثال فرض مىشود:
استصحاب اول: اصل عدم توكيل در شراء عبد است. سال قبل براى خريد عبد وكيل نبود، الان نيز وكيل نمىباشد.
اين اصل شرعى ندارد، زيرا عبدى خريده نشده كه وكالت بوده يا نبوده باشد، و سالبه به انتفاء موضوع است.
استصحاب دوم: اصل عدم توكيل در شراء جاريه است. سال قبل براى خريد جاريه وكيل نبود، الآن نيز وكيل نمىباشد.
اين اصل اثر شرعى دارد. بنابراين جاريهاى كه خريده شده بيعش باطل مىباشد.
خلاصه: دو استصحابى كه مسبب از علم اجمالى هستند، داراى چهار قسم مىباشند:
تارة اگر به دو استصحاب عمل كنيم، مخالفت عمليه با علم اجمالى پيش مىآيد.
تارة اگر به دو استصحاب عمل كنيم، مخالفت عمليه با علم اجمالى پيش نمىآيد.
اگر مخالف عمليه با علم اجمالى پيش نيايد:
تارة عمل به هر دو اصل مخالف با دليل خاص است.
تارة عمل به هر دو اصل مخالف با دليل خاص نيست.
اگر مخالف با دليل خاص نباشد:
تارة هر دو استصحاب اثر دارند.
تارة فقط يكى از دو استصحاب اثر دارند.