درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۱۲۰: عام و خاص ۱۴

 
۱

سه قول علما در مسئله

درس امروز ساده است. ولی مرحوم مظفر آن را خراب کرده است.

در این مسئله چهار نظریه هست (البته در جزوه‌ها شش ذکر کرده‌ایم):

۱. کلام ظهور دارد در این که می‌خورد به عام آخر. اگر بخواهد به غیر آخری بخورد احتیاج به قرینه دارد.

۲. استثنا می‌خورد به تمامی عام‌ها. اگر شما بخواهید بگوییم فقط می‌خورد به آخری احتیاج به قرینه دارد.

۳. صاحب کفایه: این کلام ظهور در هیچ چیز ندارد. بله، قدر متیقن این است که به آخری بخورد. چرا که استثنا بالاخره باید به یک جایی بخورد. چون اگر نخورد ذکر آن می‌شود لغو.

فرق بین این قول سوم با قول اول این است که قول اول می‌گفت کلام ظهور دارد در این که کلام می‌خورد به آخری؛ ولی قول سوم می‌گفت کلام ظهور در هیچ چیز ندراد؛ اگر می‌گوییم می‌خورد به آخری از باب قدر متیقن است.

مرحوم مظفر خیلی بد و غلط نقل کرده است. م ااحتمال می‌دهیم که این جا یک نسخه‌های صحیحه‌ای بوده است که مخفی مانده است. حال چه بوده است، معلوم نیست.

مثال: اکرم العلماء و اطعم الفقراء الا الفاسقین.

۲

تطبیق سه قول علما در مسئله

و اختلف العلماء في ذلك (استثنا) على أربعة أقوال (این اشتباه است؛ در جزوه‌ها شش قول ذکر کردیم.):

۱. ظهور الكلام في رجوع الاستثناء إلى خصوص الجملة الأخيرة، و إن كان رجوعه إلى غير الأخيرة ممكنا، و لكنّه (رجوع به غیر اخیره) يحتاج إلى قرينة عليه (هاء در لکنه).

۲. ظهوره في رجوعه إلى جميع الجمل؛ و تخصيصه (مخصوص کردن) بالأخيرة فقط هو (تخصیص) الذي يحتاج‏

أصول الفقه (با تعليقه زارعى)، ص: ۱۷۴

إلى الدليل.

۳. (صاحب کفایه) عدم ظهوره في واحد منهما (رجوع به همه، رجوع به اخیره)، و إن كان رجوعه إلى الأخيرة متيقّنا على كلّ حال (چه به همه برگردد چه به اخیره. قدر متیقن را همیشه در دلیل مجمل می‌گیرند. صاحب کفایه می‌گوید کلام مجمل است.) (دلیل تیقن: اگر استثنا را به جایی نزنیم لازمه‌اش این است که مولای حکیم استثنا را بی‌خود آورده است.). أمّا ما عدا الأخيرة فتبقى مجملة لوجود ما (استثنا) يصلح للقرينيّة، فلا ينعقد لها (ما عدا الاخیره) ظهور في العموم، فلا تجري أصالة العموم فيها [۱].


استاد: بهترین کسی که این مبحث را مطرح کرده است صاحب معالم است. متاخرین چیزی ندارند. ۹۹ درصد چیزی که دارنداز قدما است. صاحب معالم تمام این بحث‌ها را در مبحث اقسام وضع مطرح کرده است. به مناسبت کلمه‌ی الا. بحث کرده است که کلمه‌ی الامشترک لفظی است یا معنوی. اگر مشترک لفظی باشد می‌خورد به همه‌اش. مشترک معنوی باشد می‌خورد به آخری. متاخرین آمده‌اند این‌ها را شکافته‌اند و جدا کرده‌اند. حالا معالم را می‌گذارند کنار به جایش چه می‌خوانند.

۳

نظر چهارم

۴. نظریه نایینی و مرحوم مظفر[۱]:

موضوع دو حالت دارد:

۱) واحد است: دو صورت دارد:

الف. تکرار نشده و فقط در جمله اول ذکر شده است (در این مبحث ضمیر تکرار محسوب نمی‌شود): اکرم العلماء و جالسهم الا الفاسقین منهم.

ب) تکرار شده است: اکرم الذین یعلمون و جالس العلماء الا الفاسقین منهم.

۲) متعدد است (دسته بندی بالا دیگر این جا پیاده نمی‌شود. چرا که اگر موضوع متعدد بود حتما معنایش این است که تکرار شده است.): اکرم العلماء و اکرم الفقراء الا الفاسقین منهم.

صورت اول: موضوع یکی است و تکرار هم نشده است: استثنا می‌خورد به همه.

دو صورت بعدی: موضوع یکی باشد و تکرار هم شده و یا متعدد باشد: استثنا فقط به آخری می‌خورد.

دلیل صورت اول: در عرض سه مرحله:

  1. استثنا همیشه باید به موضوع بخورد. استثنا می‌آید که موضوع را ضیق کند و افرادی را از تحت این موضوع حکمًا خارج بکند.
  2. موضوع فقط در جمله اول ذکر شده است. پس باید بگوییم این استثنا به جمله‌ی اول می‌خورد.
  3. اگر استثنا به جمله‌ی اول خورد باید به تمامی جملات بخورد. چرا که کسی نداریم در بین علما از زمان رسول اکرم تا الان که بگوید استثنا فقط به اولی می‌خورد. علما کلا دو گروه هستند: ۱. استثنا به آخری می‌خورد. ۲. به همه می‌خورد. به این می‌گویند اجماع مرکب.

دلیل دو صورت دیگر: در عرض دو مرحله:

  1. اگر متکلم قبل از ادات استثنا موضوع را بیاورد، مردم می‌گویند این جمله‌ی دوم متکلم از جملات قبلی قطع شده است. مردم می‌گویند متکلم نزدیک استثنا که رسید موضوع را آورد. معلوم می‌شود که می‌خواهد این جمله را از جملات قبلی قطع کند (این روح مطلب است که مرحوم مظفر نگفته است).
  2.  حالا که جمله آخر از جملا دیگر قطع است، الا قطعا به جمله آخر می‌خورد. شک می‌کنیم که به جملات دیگر هم می‌خورد یا نه؛ اصاله العموم در جملات دیگر پیاده می‌کنیم.

مرحوم مظفر می‌فرماید با این توضیحاتی که ما دادیم نزاع علما از بین می‌رود[۲].


استاد: آیه‌ای که مرحوم مظفر مطرح کرده است، از محل بحث ما خارج است. چرا که قرینه داریم که در آن استثنا فقط به مورد آخر می‌خورد.

استاد: دلیل خیلی دلیل قشنگی است.

۴

تطبیق نظر چهارم

۴. التفصيل بين ما إذا (هر جا ما و اذا دیدید یکی زایده است) كان الموضوع واحدا للجمل المتعاقبة (پشت سر هم آمده) لم يتكرّر ذكره، و قد ذكر في صدر الكلام (اشاره به صورت اول) مثل قولك: «أحسن إلى الناس (موضوع)، و احترمهم، و اقض حوائجَهم (حوائج موضوع نیست. بلکه متعلق است. موضوع هم است که موضوع حساب نمی‌شود.) إلّا الفاسقين»، و بين ما إذا كان الموضوع متكرّرا ذكره لكلّ جملة، كالآية الكريمة المتقدّمة (خراب کرد. آیه کریمه: «الذین یرمون المحصنات... و لا تقبلوا لهم... و اولئک هم الفاسقون» موضوع برای هر جمله‌ای تکرار نشده است. موضوع جمله‌ی دوم ضمیر است. اگر ضمیر تکرار محسوب می‌شود پس مثال بالا هم تکرار است. اگر تکرار محسوب نمی‌شود، پس آیه هم تکرار محسوب نمی‌شود. لذا میرزای نایینی و آقای خویی می‌گویند در آیه‌ی کریمه موضوع تکرار نشده است. یا لکل جمله نباید باشد و یا کالآیه الکریمه.)، و إن كان الموضوع في المعنى واحدا في الجميع (می خواهد حالتی که «موضوع تکرار شده است» را دو صورت بکند.). فإن كان (کلام) من قبيل الأوّل (موضوع واحد) فهو ظاهر في رجوعه إلى الجميع؛ لأنّ الاستثناء إنّما هو من الموضوع باعتبار الحكم (یعنی به وسیله‌ی استثنا افرادی را از حکمی که برای موضوع ثابت شده است خارج می‌کند.)، و الموضوع لم يذكر إلّا في صدر الكلام فقط، فلا بدّ من رجوع الاستثناء إليه، (فاء نتیجه:) فيرجع إلى الجميع؛ و إن كان (کلام) من قبيل الثاني (الثانی دو صورت است)[۱] فهو ظاهر في الرجوع إلى الأخيرة؛ لأنّ الموضوع قد ذكر فيها مستقلّا، فقد أخذ الاستثناء محلّه، و يحتاج تخصيص الجمل السابقة إلى دليل آخر مفقود بالفرض، فيتمسّك بأصالة عمومها.


از این جای متن تا آخر بند، در تدریس موجود نیست.

۵

اشکال صاحب کفایه و جواب

صاحب کفایه فرموده است این الا، استثناییه است. الای استثناییه ما یحتمل القرینه است و قبلا گفته شده است که اگر ما یحتمل القرینه در کلام باشد برای عام ظهور در عموم منعقد نمی‌شود.

مرحوم مظفر می‌گوید ما یحمتل القرینه نیست. در این صورت استثنا فقط قرینه است برای تخصیص آخری. چرا که مردم می‌گویند مولای حکیم تا نزدیک استثنا رسید موضوع را آورده است. این قرینه است بر این که این جمله از جملات ماقبل منقطع است.

۶

تطبیق اشکال صاحب کفایه و جواب

و أمّا: ما قيل: «أنّ المقام من باب اكتناف (پیچیدن) الكلام بما يصلح لأن يكون قرينة (استثنا) فلا ينعقد للجمل الأولى (جملات قبل از استثنا) ظهور في العموم» فلا وجه له؛ لأنّه لـمّا كان المتكلّم حسب الفرض قد كرّر الموضوع بالذكر، و اكتفى باستثناء واحد، و هو يأخذ محلّه بالرجوع إلى الأخيرة، فلو أراد إرجاعه إلى الجميع، لوجب أن ينصب قرينة على ذلك (رجوع به جمیع) و إلّا كان مخلّا ببيانه.

۷

جمع بین اقوال علما

مرحوم مظفر می‌گوید با این قولی که ما انتخاب کردیم اختلاف بین علما از بین می‌رود. اختلاف بین علما اختلاف لفظی است و منظور همه‌ی آن‌ها یک چیز است.

آن کسانی که می‌گویند استثنا می‌خورد به همه منظورشان صورت اول است. آن کسانی که می‌گویند استثنا می‌خورد به اخیر منظورشان دو صورت آخر است. پس نزاع می‌شود لفظی.

۸

تطبیق جمع بین اقوال علما

و هذا القول الرابع هو أرجح الأقوال، و به يكون الجمع بين كلمات العلماء، (توضیح جمع:) فمن ذهب‏ إلى القول برجوعه إلى خصوص الأخيرة فلعلّه كان ناظرا إلى مثل الآية المباركة (خراب کرد) التي تكرّر فيها الموضوع، و من ذهب إلى القول برجوعه إلى الجميع فلعلّه كان ناظرا إلى الجمل التي لم يذكر فيها الموضوع إلّا في صدر الكلام، فيكون النزاع على هذا (جمع) لفظيّا، و يقع التصالح بين المتنازعِين.

این بحث هیچ اثری ندارد. چون در تمامی موارد قرینه وجود دارد.

أفراد العامّ موجبا لصرف ظهور العموم ؛ إذ لا يلزم من تعيّن البعض ـ من جهة مرجعيّة الضمير بقرينة ـ أن يتعيّن إرادة البعض من جهة حكم العامّ الثابت له بنفسه ؛ لأنّ الحكم في الجملة المشتملة على الضمير غير الحكم في الجملة المشتملة على العامّ ، ولا علاقة بينهما ، فلا يكون عود الضمير إلى بعض العامّ من القرائن التي تصرف ظهوره عن عمومه. واعتبر ذلك في المثال ، فلو قال المولى : «العلماء يجب إكرامهم» ثمّ قال : «وهم يجوز تقليدهم» وأريد من ذلك «العدول» بقرينة ، فإنّه واضح في هذا المثال أنّ تقييد الحكم الثاني بالعدول لا يوجب تقييد الحكم الأوّل بذلك ، بل ليس فيه إشعار به. ولا يفرق في ذلك بين أن يكون التقييد بمتّصل ، كما في مثالنا ، أو بمنفصل كما في الآية.

٨. تعقيب الاستثناء لجمل متعدّدة

وقد ترد عمومات متعدّدة في كلام واحد ثمّ يتعقّبها استثناء في آخرها ، فيشكّ حينئذ في رجوع الاستثناء لخصوص الجملة الأخيرة أو لجميع الجمل.

مثاله قوله (تعالى) : ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً وَلا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (* إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا (١) ، فإنّه يحتمل أن يكون هذا الاستثناء من الحكم الأخير فقط ، وهو فسق هؤلاء ، ويحتمل أن يكون استثناء منه ومن الحكم بعدم قبول شهادتهم والحكم بجلدهم الثمانين. واختلف العلماء في ذلك على أربعة أقوال :

١. ظهور الكلام في رجوع الاستثناء إلى خصوص الجملة الأخيرة ، وإن كان رجوعه إلى غير الأخيرة ممكنا ، ولكنّه يحتاج إلى قرينة عليه. (٢)

٢. ظهوره في رجوعه إلى جميع الجمل ؛ وتخصيصه بالأخيرة فقط هو الذي يحتاج

__________________

(١) النور (٢٤) : الآية ٤ و ٥.

(٢) نسبه الشيخ الطوسيّ إلى السيّد المرتضى ، فراجع العدّة ١ : ٣٢١. ولكن في نسبته إليه نظر.

وذهب إلى رجوعه إلى خصوص الأخيرة أبو حنيفة على ما في الإحكام (للآمدي) ٢ : ٤٣٨ ، والعلاّمة في مبادئ الوصول : ١٣٦ ، وصاحب الفصول في الفصول : ٢٠٤.

إلى الدليل. (١)

٣. عدم ظهوره في واحد منهما ، وإن كان رجوعه إلى الأخيرة متيقّنا على كلّ حال. أمّا ما عدا الأخيرة فتبقى مجملة لوجود ما يصلح للقرينيّة ، فلا ينعقد لها ظهور في العموم ، فلا تجري أصالة العموم فيها. (٢)

٤. التفصيل بين ما إذا كان الموضوع واحدا للجمل المتعاقبة لم يتكرّر ذكره ، وقد ذكر في صدر الكلام مثل قولك : «أحسن إلى الناس ، واحترمهم ، واقض حوائجهم إلاّ الفاسقين» ، وبين ما إذا كان الموضوع متكرّرا ذكره لكلّ جملة ، كالآية الكريمة المتقدّمة ، وإن كان الموضوع في المعنى واحدا في الجميع. فإن كان من قبيل الأوّل فهو ظاهر في رجوعه إلى الجميع ؛ لأنّ الاستثناء إنّما هو من الموضوع باعتبار الحكم ، والموضوع لم يذكر إلاّ في صدر الكلام فقط ، فلا بدّ من رجوع الاستثناء إليه ، فيرجع إلى الجميع ؛ وإن كان من قبيل الثاني فهو ظاهر في الرجوع إلى الأخيرة ؛ لأنّ الموضوع قد ذكر فيها مستقلاّ ، فقد أخذ الاستثناء محلّه ، ويحتاج تخصيص الجمل السابقة إلى دليل آخر مفقود بالفرض ، فيتمسّك بأصالة عمومها. (٣).

وأمّا : ما قيل : «أنّ المقام من باب اكتناف الكلام بما يصلح لأن يكون قرينة فلا ينعقد للجمل الأولى ظهور في العموم» (٤) فلا وجه له ؛ لأنّه لمّا كان المتكلّم حسب الفرض قد كرّر الموضوع بالذكر ، واكتفى باستثناء واحد ، وهو يأخذ محلّه بالرجوع إلى الأخيرة ، فلو أراد إرجاعه إلى الجميع ، لوجب أن ينصب قرينة على ذلك وإلاّ كان مخلاّ ببيانه.

وهذا القول الرابع هو أرجح الأقوال ، وبه يكون الجمع بين كلمات العلماء ، فمن ذهب

__________________

(١) ذهب إليه الشافعيّة من العامّة ـ على ما في الإحكام (للآمدي) ٢ : ٤٣٨ ، وإرشاد الفحول : ١٥٠. واختاره الشيخ الطوسيّ في العدّة ١ : ٢٢١.

(٢) ذهب إليه السيّد المرتضى في الذريعة ١ : ٢٤٩. واختاره المحقّق الخراسانيّ في الكفاية : ٢٧٤ ، والمحقّق العراقيّ في نهاية الأفكار ٢ : ٥٤١ ـ ٥٤٣.

(٣) هذا التفصيل مختار المحقّق النائينيّ في فوائد الأصول ٢ : ٥٥٥.

(٤) والقائل المحقّق الخراسانيّ في الكفاية : ٢٧٤.

إلى القول برجوعه إلى خصوص الأخيرة فلعلّه كان ناظرا إلى مثل الآية المباركة التي تكرّر فيها الموضوع ، ومن ذهب إلى القول برجوعه إلى الجميع فلعلّه كان ناظرا إلى الجمل التي لم يذكر فيها الموضوع إلاّ في صدر الكلام ، فيكون النزاع على هذا لفظيّا ، ويقع التصالح بين المتنازعين.

تمرينات (٢٥)

١. ما هو محلّ النزاع في مسألة تعقيب العامّ بضمير يرجع إلى بعض أفراده؟

٢. ما هي الأقوال في مسألة تعقيب العامّ بالضمير؟ وما هو مختار المصنّف رحمه‌الله؟ وما الدليل على مختاره؟

٣. ما هو محلّ البحث في مسألة تعقيب الاستثناء لجمل متعدّدة؟ ايت بمثال لها.

٤. اذكر أقوال العلماء في مسألة تعقيب الاستثناء لجمل متعدّدة. واذكر الراجح منها وسبب رجحانه؟