درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۸۸: مفاهیم ۲

 
۱

خطبه

۲

اقسام مفهوم

مفهوم در یک تقسیم بر دو نوع است: مفهوم موافقه، مفهوم مخالفه

مفهوم موافقه این است که این حکمی که در مفهوم است موافق است با حکمی که در منطوق است. مثل آیه‌ی مبارکه‌ی: «لا تقل لهما افّ» منطوق این آیه می‌گوید اف گفتن به پدر و مادر حرام است. حالا همین آیه در باره‌ی زدن پدر و مادر می‌گوید به طریق اولی حرام است (قیاس اولویت و قیاس جلی). حکمی که در مفهوم است موافق با حکمی است که در منطوق است.

مفهوم مخالفه این است که حکمی که در مفهوم است مخالف است با حکمی که در منطوق است. مفهوم مخالفه تقریبا بیست و خرده‌ای قسم دارد که معروفش شش قسم است: شرط، وصف، غایت، عدد، لقب، حصر.

مثال: ان جائک زید فاکرمه. منطوق: وجوب اکرام زید در صورت آمدن. مفهوم (بر فرض اثبات مفهوم داشتن جمله شرطیه): عدم وجوب اکرام بر فرض نیامدن.

یکی یکی مفهوم‌های مخالف را باید بررسی کنیم.

این‌ها مباحثی است که ساده است. ولی خیلی در فقه ثمره دارد.

۳

تطبیق اقسام مفهوم

۳. أقسام المفهوم‏ (اضافه‌ی کلمه اقسام که جمع است به مفهوم؛ جمع مضاف بالاتفاق مفید عموم است. مفید عموم که شد عبارت می‌شود غلط. چرا که تمامی اقسام مفهوم در این جا ذکر نشده است. بله از باب این که این‌ها مهم اند، می‌شود استفاده کرد که مقصود ایشان اقسام مهمه‌ی مفهوم است.)

ينقسم المفهوم إلى مفهوم الموافَقة و مفهوم المخالَفة:

۱. مفهوم الموافقة ما (مفهومی است که) كان الحكم في المفهوم (این جا از جاهایی است که اسم ظاهر به عنوان عائد آمده است. وگرنه می‌توانست بگوید ما کان الحکم فیه.) موافقا في السنخ (جنس) للحكم الموجود في المنطوق، فإن (فاء تفصیل) كان الحكم في المنطوق الوجوب- مثلا- كان في المفهوم الوجوب أيضا (مثل منطوق)، و هكذا (و هم چنین احکام دیگر. اعم از این که تکلیفی باشد یا وضعی.)، كدلالة الأولويّة في مثل قوله (تعالى): فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ‏ على (متعلق به دلالت) النهي عن الضرب و الشتم للأبوين، و نحو ذلك (ضرب و شتم) ممّا (بیان نحو) هو (ما) أشدّ إهانة و إيلاما (به درد آوردن) من التأفيف المحرّم بحكم الآية (حکم منطوقی).

پرسش یکی از حضار: مفهوم موافق را از کجا می‌فهمیم؟ یعنی مثلا باید روایتی باشد یا مثلا از عقل بفهمیم؟ چون مثلا این جا از قیاس اولویت فهمیدیم.

پاسخ: باید از لفظ بفهمیم. چرا که گفتیم که لزوم مفهوم باید بین بالمعنی الاخص باشد. لزوم بین بالمعنی الاخص دلالت التزامی است که لفظ بر آن دلالت دارد. پاسخ دقیقتر: حاکم به تمام التزامات عقل است. منتها در برخی از آن‌ها علاوه بر عقل لفظ هم دلالت دارد؛ مثل لزوم بین بالمعنی الاخص. در برخی تنها عقل دلالت دارد. مثل لزوم بین بالمعنی الاعم و لزوم غیر بین. مثل صفحه‌ی دوم مقدمه واجب. شرط دلالت التزامی یا لزوم عقلی است و یا لزوم عرفی.

و قد (قد تحقیق) يسمّى هذا المفهوم «فحوى الخطاب» (در جلد دوم اسسامی مختلف مفهوم موافقه را گفته است. یکی از اسامی که قدما از آن زیاد استفاده می‌کردند به مفهوم موافقه می‌گفتند فحوی الخطاب. خطاب که یعنی کلام. فحوی هم یعنی: ما یفهم من الکلام جزما. مفهوم موافقه ممکن است ظنی باشد و ممکن است قطعی باشد. اصل معنای فحوی این است. منتها در باب مفهوم موافقه گاهی قطعی می‌گوییم مفهوم این است و گاهی ظنی. ظن داریم که مناط در منطوق این است که این مناط را در جای دیگر هم سرایت بدهیم.). (قدما اسم مفهوم مخالفه را گذاشته‌اند دلیل الخطاب.)

مبحث عقل برای قدما خوب روشن نشده بوده است. به همین دلیل خلط کرده‌اند. مفاهیم را جزء ادله‌ی عقلیه ذکر کرده‌اند. ولی مرحوم به تبع استادشان مرحوم کمپانی مبحث عقل را بسیار قشنگ توضیح داده‌اند.

توضیح فحوی الخطاب، لحن الخطاب و دلیل الخطاب: ج ۲، ص ۳۷۲ (مبحث حجیت دلیل عقلی)

و لا نزاع في حجّيّة مفهوم الموافقة (باید می‌گفت لا نزاع فی وجود مفهوم الموافقه)، بمعنى دلالة الأولويّة على تعدّي الحكم (حرمت) إلى ما (ضرب) هو (ما) أولى في علّة الحكم (آزار و اذیت)، و له (مفهوم موافقه) تفصيل كلام يأتي في موضعه (تفصیل) (جلد دوم، مقصد چهارم: بحث دلیل عقلی و آخر مقصد سوم (مبحث قیاس).) .

۲. مفهوم المخالفة ما كان الحكم فيه (مفهوم) مخالفا في السنخ (جنس) للحكم الموجود في المنطوق، و له (مفهوم مخالف) موارد (افراد) كثيرة وقع الكلام فيها نذكرها بالتفصيل، و هي ستّة (تقریبا بیست و شش تا است): (رجوع: سید محمد مجاهد/ مفاتیح الاصول)

۱. مفهوم الشرط.

۲. مفهوم الوصف.

۳. مفهوم الغاية.

۴. مفهوم الحصر.

۵. مفهوم العدد.

۶. مفهوم اللقب.

۴

مفهوم شرط

بحث در این است که جمله شرطیه مفهوم دارد یا نه. در مساله دو نظریه است:

یک: سید مرتضی و دو نفر دیگر: جمله شرط مفهوم ندارد.

دو: تمام علمای دیگر: جمله شرط مفهوم دارد.

مرحوم مظفر ابتدا محل نزاع را مشخص می‌کند. چون جمله شرطیه دو نوع است. این دو نوع را می‌گوید و آنی که محل بحث است را مشخص می‌کند.

جمله شرطیه بر دو نوع است.

یک: در بعضی از جملات شرطیه، شرط موضوع است برای حکمی که در جواب آمده است و لذا، اگر موضوع باشد این وجود حکم معنا دارد و اگر شرط نباشد وجود حکم معنا ندارد.

به عبارت دیگر (عبارت آقاضیا) در جملات شرطیه‌ای که این طور است، توقف در این جملات عقلی و تکوینی است. لذا کسی فرض بکند که آن حکم هست، ولی موضوع نیست، معنا ندارد. مثال: ان رزقت ولدا فاختنه. اگر بچه باشد وجوب ختان معنا دارد و اگر نباشد وجوب ختان معنا ندارد که مفهوم بگیریم و بگوییم اگر خداوند به تو بچه نداد بر تو ختنه‌اش واجب نیست. درست است که با نبود ولد، وجوب ختان هم نیست، ولی از این باب نیست که چون مفهوم دارد حکم نیست. بلکه از باب سالبه به انتفاع موضوع است و سالبه به انتفاع موضوع هم در علوم هیچ ارزشی ندارد.

مثال دیگر: آیه: لا تکرهوا فتیاتکم علی البقاء إن أردن تحصنا. شرط: اراده‌ی عفت؛ جواب: حرمت اکراه بر زنا. اگر دختران خودشان اراده‌ی بر عفت نداشتند، اکراه آن‌ها بر زنا بی‌معنا می‌شود. چرا که معنای لغوی اکراه آن است که کسی را به کاری واداریم که اراده‌ی آن را ندارد.

سید که می‌گوید جمله شرطیه مفهوم ندارد، این جملات شرطیه دیده است. دلایل سید مرتضی چهار دلیل است که یکیشان همین آیه است.

مثال سوم: مثال آقا ضیا: ان ملکت شیئا فتصدق به. اگر مالک نشدی اصلا صدقه دادن درست نیست. چرا که لا صدقه الا فی ملک.

این جملات شرطیه بالاتفاق محل بحث نیست. بله اگر شرط نبود، حکم هم نیست. ولی این نبودنش نه از باب این است که این جمله مفهوم دارد؛ بلکه از باب سالبه به انتفاع موضوع است و در علوم هم سالبه به انتفاع موضوع ارزشی ندارد. مفهوم این است که ما حکم به انتفا کنیم. این جا حکم به انتفا نکردیم. بلکه خود به خود انتفا شد. حکم به انتفا نیست. بلکه انتفاء الحکم است.

دو: شرط موضوع برای حکم در جزاء نیست و لذا اگر کسی فرض کند که حکم هست و شرط نیست معقول است.

تعبیر آقاضیا: توقف در این جملات، اعتباری و شرعی و جعلی است. مثال: ان جائک زید فاکرمه.

۵

تطبیق مفهوم شرط

الأوّل: مفهوم الشرط

تحرير محلّ النزاع‏

لا شكّ في أنّ الجملة الشرطيّة يدلّ منطوقها (جمله شرطیه) - بالوضع (به سبب وضع واضع؛ در مقابل بالاطلاق است) - على تعليق التالي (جزاء) فيها (جمله شرطیه) على المقدّم (شرط) الواقع موقع الفرض (ان جاء زید فاکرمه. یعنی اگر زید آمد اکرام او بر تو واجب است. نه این که بر تو واجب باشد که زید را بیاوری. این عبارت این را می‌خواهد بگوید. یعنی قرار گرفته است در جایگاه اگر. نه این که بر تو واجب است که آن شرط را تحصیل بکنی.) و (تفسیر) التقدير. و هي على نحوين:

۱. أن تكون مسوقة (ریخته شده) لبيان موضوع الحكم (حکمی که در جزاء است.)، (عبارت‌ها بسیار عبارت‌های نارسایی است) أي إنّ المقدّم (اصطلاح منطقی شرط) هو نفس موضوع الحكم، حيث يكون الحكم في التالي منوطا بالشرط في المقدّم (تامل. ایشان نباید می‌گفت بالشرط فی المقدم. چون شرط و مقدم یک چیز هستند.) على وجه لا يعقل فرض الحكم بدونه (شرط)، نحو قولهم: «إن رزقت ولدا فاختنه»؛ فإنّه (شان) في المثال لا يعقل فرض ختان الولد (موضوع) (این تعبیر، تعبیر نارسایی است. ایشان در بحث مجمل و مبین موضوع را عین خارجی می‌گیرد. نه فعل مکلف. ختان فعل است.) إلّا بعد فرض وجوده. و منه (قسم اول) قوله (تعالى): وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً (بصریون: جواب؛ کوفیون دلیل الجواب)؛ فإنّه (شان) لا يعقل فرض الإكراه على البغاء (موضوع است؛ ولی حقیقتا باید می‌گفت متعلق.) إلّا بعد فرض إرادة التحصّن من قبل الفتيات.

و قد اتّفق الأصوليّون على أنّه لا مفهوم لهذا النحو من الجملة الشرطيّة؛ لأنّ انتفاء الشرط معناه انتفاء موضوع الحكم

إذن ، ما معنى النّزاع في حجيّة المفهوم حينما يقولون مثلا : هل مفهوم الشرط حجّة أو لا؟

وعلى تقديره ، لا يدخل هذا النزاع في مباحث الألفاظ التي كان الغرض منها تشخيص الظهور في الكلام وتنقيح صغريات حجيّة الظهور ، بل ينبغي أن يدخل في مباحث الحجّة ، كالبحث عن حجّيّة الظهور وحجّيّة الكتاب ونحو ذلك.

والجواب أنّ النزاع هنا في الحقيقة إنّما هو في وجود الدلالة على المفهوم ، ـ أي في أصل ظهور الجملة فيه وعدم ظهورها ـ. وبعبارة أوضح : النزاع هنا في حصول المفهوم للجملة لا في حجّيّته بعد فرض حصوله.

فمعنى النزاع في مفهوم الشرط ـ مثلا ـ أنّ الجملة الشرطيّة مع قطع النظر عن القرائن الخاصّة هل تدلّ على انتفاء الحكم عند انتفاء الشرط؟ وهل هي ظاهرة في ذلك؟ لا أنّه بعد دلالتها على هذا المفهوم وظهورها فيه يتنازع في حجّيته ، فإنّ هذا لا معنى له ، وإن أوهم ذلك ظاهر بعض تعبيراتهم ، كما يقولون مثلا : «مفهوم الشرط حجّة أم لا؟». ولكن غرضهم ما ذكرنا.

كما أنّه لا نزاع في دلالة بعض الجمل على مفهوم لها إذا كانت لها قرينة خاصّة على ذلك المفهوم ، فإنّ هذا ليس موضع كلامهم ؛ بل موضوع الكلام ومحلّ النزاع في دلالة نوع تلك الجملة ، كنوع الجملة الشرطيّة على المفهوم مع تجرّدها عن القرائن الخاصّة.

٣. أقسام المفهوم

ينقسم المفهوم إلى مفهوم الموافقة ومفهوم المخالفة :

١. مفهوم الموافقة ما كان الحكم في المفهوم موافقا في السنخ للحكم الموجود في المنطوق ، فإن كان الحكم في المنطوق الوجوب ـ مثلا ـ كان في المفهوم الوجوب أيضا ، وهكذا ، كدلالة الأولويّة في مثل قوله (تعالى) : ﴿فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ (١) على النهي عن الضرب والشتم للأبوين ، ونحو ذلك ممّا هو أشدّ إهانة وإيلاما من التأفيف المحرّم بحكم الآية.

__________________

(١) الإسراء (١٧) الآية : ٢٣.

وقد يسمّى هذا المفهوم «فحوى الخطاب».

ولا نزاع في حجّيّة مفهوم الموافقة ، بمعنى دلالة الأولويّة على تعدّي الحكم إلى ما هو أولى في علّة الحكم ، وله تفصيل كلام يأتي في موضعه (١).

٢. مفهوم المخالفة ما كان الحكم فيه مخالفا في السنخ للحكم الموجود في المنطوق ، وله موارد كثيرة وقع الكلام فيها نذكرها بالتفصيل ، وهي ستّة :

١. مفهوم الشرط.

٢. مفهوم الوصف.

٣. مفهوم الغاية.

٤. مفهوم الحصر.

٥. مفهوم العدد.

٦. مفهوم اللقب.

تمرينات (١٤)

التمرين الأوّل

١. ما معنى كلمة «المفهوم»؟

٢. ما المقصود من «المفهوم» في المقام؟

٣. ما هو تعريف المفهوم والمنطوق؟

٤. ما معنى النزاع في حجّيّة المفهوم؟

٥. ما هو مفهوم الموافقة ومفهوم المخالفة؟ ايت بمثال لهما.

التمرين الثاني

١. ما هي الأقوال في حقيقة المفهوم والمنطوق؟

__________________

(١) يأتي في مبحث «قياس الأولويّة» من مباحث القياس في الجزء الثالث.

الأوّل : مفهوم الشرط

تحرير محلّ النزاع

لا شكّ في أنّ الجملة الشرطيّة يدلّ منطوقها ـ بالوضع ـ على تعليق التالي فيها على المقدّم الواقع موقع الفرض والتقدير. وهي على نحوين :

١. أن تكون مسوقة لبيان موضوع الحكم ، أي إنّ المقدّم هو نفس موضوع الحكم ، حيث يكون الحكم في التالي منوطا بالشرط في المقدّم على وجه لا يعقل فرض الحكم بدونه ، نحو قولهم : «إن رزقت ولدا فاختنه» ؛ فإنّه في المثال لا يعقل فرض ختان الولد إلاّ بعد فرض وجوده. ومنه قوله (تعالى) : ﴿وَلا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً ؛ (١) فإنّه لا يعقل فرض الإكراه على البغاء إلاّ بعد فرض إرادة التحصّن من قبل الفتيات.

وقد اتّفق الأصوليّون على أنّه لا مفهوم لهذا النحو من الجملة الشرطيّة ؛ لأنّ انتفاء الشرط معناه انتفاء موضوع الحكم ، فلا معنى للحكم بانتفاء التالي على تقدير انتفاء المقدّم إلاّ على نحو السالبة بانتفاء الموضوع. ولا حكم حينئذ بالانتفاء ، بل هو انتفاء الحكم. فلا مفهوم للشرطيّة في المثالين ، فلا يقال : «إن لم ترزق ولدا فلا تختنه» ولا يقال : «إن لم يردن تحصّنا فأكرهوهنّ على البغاء».

٢. ألاّ تكون مسوقة لبيان الموضوع ، حيث يكون الحكم في التالي منوطا بالشرط على وجه يمكن فرض الحكم بدونه ، نحو قولهم : «إن أحسن صديقك فأحسن إليه» ، فإنّ فرض الإحسان إلى الصديق لا يتوقّف عقلا على فرض صدور الإحسان منه ، فإنّه يمكن الإحسان إليه ، أحسن أو لم يحسن.

وهذا النحو الثاني من الشرطيّة هو محلّ النزاع في مسألتنا ، ومرجعه إلى النزاع في دلالة الشرطيّة على انتفاء الحكم عند انتفاء الشرط ، بمعنى أنّه هل يستكشف من طبع التعليق على الشرط انتفاء نوع الحكم المعلّق ـ كالوجوب مثلا ـ على تقدير انتفاء الشرط؟

__________________

(١) النور (٢٤) الآية : ٣٣.