درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۵۷: مشتق ۵

 
۱

خطبه

۲

استعمال مشتق به لحاظ حال تلبس حقیقت است

از سر استعمال المشتق تا سر فتحصل، این هشت نه خط چه می‌خواهد.

اول دو مقدمه:

مقدمه اول: دراول بحث مشتق یک کلمه‌ی الحال بود (این را می‌گویم تا این دو مقدمه ربط پیدا کند به بحث مشتق.). اختلف الاصولیون من القدیم فی المشتق فی انه فی خصوص ما تلبس بالمبدا فی الحال. حال بر سه نوع است: یک: حال تلبس دو: حال اسناد یا حال نسبت. سه: حال نطق. این سه حال را باید تعریف بکنیم. حال تلبس به آن زمانی می‌گویند که ذات در آن زمان دارای وصف است.

سه مثال (سرّ دارد): زید دیروز مسافر بود. این جا حال تلبس می‌شود دیروز. چون زمانی که زید دارای وصف مسافرت بوده، دیروز بوده است. مثال دیگر: زید الان در حال مسافرت است. به الان می‌گویند حال تلبس. مثال سوم: زید آینده دارای وصف مسافرت می‌شود. آینده می‌شود حال تلبس.

مرحوم ایروانی در حاشیه بر کفایه یک حرفی زده‌اند که فعلا مطرح نمی‌کنیم.

دوم: حال اسناد یا نسبت. معمولا زمانی که در کفایه می‌گوییم دوستان دچار مشکل می‌شوند. به آن زمانی که متکلم می‌خواهد بگوید ذات در آن زمان دارای وصف است، می‌گویند حال اسناد. اعم از این که ذات در آن زمان حقیقتا دارای وصف باشد یا نباشد. یعنی ما کاری به واقع نداریم.

مثال اول: زید کان عالما. اگر این جمله را بدهند دست شما، من متکلم یم خواهم بگویم زید در گذشته دارای وصف عالم هست. به قرینه‌ی کان. الان این جا حال اسناد می‌شود. اعم از انی که زید در گذشته وصف عالم داشته باشد یا نداشته باشد. ما کاری به واقع نداریم. کار داریم به این متکلم چه می‌خواهد بگوید.

مثال دوم: زید سیکون عالما. به قرینه‌ی سیکون متکلم می‌خواهد بگوید که زید در آینده وصف عالم را دارد. این جا آینده می‌شود حال اسناد. اعم از این که در آینده زید وصف عالم پیدا بکند یا نکند.

سوم: حال نطق یا تکلم. به زمان تکلم حال نطق گویند. مثلا موقعی که به شما می‌گویند زید عالم؛ هیچ قرینه‌ای هم نیاورده‌اند که بگویند زید عالم است، موقعی که من به شما می‌گویم زید عالم ظهور دارد در این که در حال نطق زید عالم است. این مقدمه اول.

البته مرحوم مظفر این جا را بد مطرح کرده است. اگر مثل صاحب کفایه مطرح کرده بود در مقدمه‌ی پنجم بهتر بود.

مقدمه دوم: این است که این سه حال (تلبس، اسناد و نطق) در یک تقسیم بر دو نوع اند: گاهی هر سه یکی هستند. به اصطلاح تعبیر می‌کنند که هر سه متحد هستند. یعنی حال نطق، اسناد و تلبس یک زمان است. مثل: زید عالم الان. حال نطق که الان است. حال تلبس هم فرض می‌گیریم که الان است. حال اسناد هم چون قرینه‌ای نیاورده است، ظهور دارد که الان است. این لفظ الان قرینه برای حال اسناد نیست؛ بلکه قرینه برای حال تلبس است.

دو) گاهی این سه مختلف هستند. یعنی مثلا زمان نطق الان است؛ زمان تلبس گذشته است. مثلا زید دیروز عالم بود. من الان به او می‌گویم زید عالم. حال نطق الان است. حال تلبس گذشته است. حال اسناد هم الان است. یعنی می‌خواهم بگویم زید الان عنوان و اسم عالم را دارد. مثال‌های متعددی می‌توان زد. یا مثلا زید در آینده می‌شود عالم. الان حال نطق الان است. حال تلبس آینده و حال اسناد هم الان است. چون قرینه کان و سیکون در بین نیست. خیلی مصداق می‌شود برای آن درست کرد.

با حفظ این دو مقدمه: یک توهم هست؛ دلیل برای توهم و جواب از توهم.

لازم نیست کسی این توهم را کرده باشد. به اصطلاح می‌گویند دفع دخل مقدر. این توهم را اول ساده می‌گوییم. بعد در قالب قیاس آن را سنگین می‌کنیم.

سخن متوهم: نزاع در مشتق (آیا مشتق حقیقت در خصوص ذات متلبس است یا حقیقت در اعم از متلبس و منقضی؟) بی‌جا است. یعنی نزاعی در مشتق نیست و اطلاق مشتق بر ذات، حقیقت است بالاتفاق. اگر همه بگویند اطلاق حقیقی است پس جایی برای نزاع نیست.

دلیل متوهم به صورت ساده: اطلاق (گفتن مشتق بر ذات) مشتق دو صورت دارد: گاهی بر ذاتی که در حال حاضر متصف به وصف است، اطلاق می‌شود. این اطلاق، بالاجماع حقیقی است. تا این جا متوهم یک نوع را کرد اجماعی.

دو: اطلاق مشتق بر ذاتی که در گذشته یا در آینده (دو صورت) متصف به وصف است. زید دیروز عالم بوده است و یا در آینده عالم می‌شود. ولی من به شما می‌گویم زید عالم. الان اطلاق مشتق شده است به ذاتی که در گذشته یا در آینده متصف به وصف بوده است یا می‌شود. این اطلاق نیز حقیقت است به شرط این که شما مشتتق بر ذات به لحاظ حال تلبس باشد. مثلا: زید دیروز عالم بود. حال تلبس کی است؟ گذشته: الان من به شما می‌گویم: زید عالم دیروز است. این جا اطلاق مشتق شده است؛ منتها به لحاظ حال تلبس. یعنی من نمی‌خواهم بگویم زید عالم است. می‌خواهم بگویم زید عالم دیروز است. این جا می‌گویند اطلاق مشتق بر ذات به لحاظ حال تلبس است. این اطلاق هم بالاجماع اطلاق حقیقی است.

یا در آینده: حال تلبس زید در آینده است. حالا من به شما بگویم زید عالم آینده است. اگر من گفتم زید عالم آینده است این جا اطلاق مشتق شده است بر ذات به لحاظ حال تلبس می‌گویند اطلاق اطلاق حقیقی است بالاجماع.

نتیجه‌ی متوهم: بنابر این، نزاع در حقیقت بودن یا مجاز بودن اطلاق مشتق بر ذات نزاع بی‌جا است. این می‌شود توهم. به نظرم توهم را بخوانیم برسیم به جواب.

۳

تطبیق «استعمال مشتق به لحاظ حال تلبس حقیقت است.»

اعلم أنّ المشتقّاتِ (التي هي محلّ النزاع) (صفت توضیحی است. یعنی اگر نمی‌آمد هم نیازی نبود.) بأجمعها (بتمامها) هي من الأسماء (چون ما قبلا گفتیم که مشتقی که در اصول از آن بحث می‌شود، حمل بر ذات می‌شود وعنوان برای ذات قرار می‌گیرد. خب عنوان قرار می‌گیرد قطعا اسم است.).

(ما یک بیانی از خارج گفتیم که این بیان ممکن است در عبارت کم دیده شود. اگر بخواهیم یک بیانی بگوییم که در عبارت دیده شود این طور باید بگوییم: مشتق محل بحث اسم است. اسم دلالت بر زمان ندارد. پس مشتق محل بحث دلالت بر زمان ندارد. دلالت بر زمان که نداشت، پس اطلاق مشتق بر ذات می‌شود حقیقت مطلقا. چه ذاتی که در گذشته متصف به وصف بوده است. چه ذاتی که در حال متصف به وصف است و چه ذاتی که در آینده متصف به وصف می‌شود. نه در آن زمان نیست، قابل انطباق بر هر زمانی می‌شود. بیانی که از خارج گفتیم شفاف‌تر بود.)

و الأسماء مطلقا (کلیه‌ی اسما، چه اسم فاعل چه اسم مفعول و...) لا دلالة لها على الزمان (یعنی در آن زمان اخذ نشده است) حتّى (توضیح مطلقا) اسم الفاعل و اسم المفعول (سرّ این که «حتی...» گفته شده این است که ممکن است کسی توهم بکند بر فرض این که اسم دال برزمان نباشد هم اسم فاعل یا اسم مفعول دال برزمان هست. چرا که اگر اسم فاعل اگر بخواهند عمل بکنند باید به معنایحال یا آینده باشد. ایشان می‌فرمایند نیست. اگر اسم فاعل یا مفعول بخواهد دال بر حال یا استقبال باشد به کمک قرینه‌ی خارجی دال است نه خودش.)، فإنّه (فاء سببیت؛ چزا اسم دال بر زمان نیست. با مثال پیش می‌رود: می‌گوید عالم همان طوری که به ذاتی که حال حاضر عالم است، می‌گویند عالم، به ذاتی که در گذشته دارای وصف عالم می‌شود می‌گویند عالم. به ذاتی هم در آینده دارای وصف عالم می‌شود باز هم می‌گویند عالم. اگر در عالم زمان بود دیگر نمی‌توانست به هر سه به نحو حقیقت گفته شود.) كما يصدق العالم حقيقة على من (شخصی که) هو (من) عالم فعلا، كذلك يصدق حقيقة على من كان عالما فيما مضى، أو يكون عالما فيما يأتي (آینده)، بلا تجوّز (متعلق به یصدق) إذا (اذا همان شرطی است که از خارج گفتیم.) كان إطلاقه (مشتق) عليه (من) بلحاظ (در نظر گرفتن) حال التلبّس (اتصاف) بالمبدإ (علم)، كما إذا قلنا: «كان عالما» أو «سيكون عالما»، فإنّ (فاء سببیت؛ علت است برای کما اذا قلنا) ذلك (قول ما: کان عالما؛ سیکون عالما) حقيقة بلا ريب، نظير الجوامد (جامد به اصطلاح نحوی مدنظرشان است. چرا که الان می‌خواهیم مثال برای جامد بزنیم. خشب جامد نحوی است. ولی همین مشتق اصولی است. چرا که حمل بر ذات می‌شود و عنوان برای ذات قرار می‌گیرد.) لو تقول فيها- مثلا-: «الرماد كان خشبا (شما بگو: کان الرماد خشبا)» أو «الخشب سيكون رمادا». فإذن إذا (بدل از اذن) كان الأمر (قضیه) كذلك (اطلاق مشتق به لحاظ حال تلبس حقیقت است مطلقا. یعنی اعم از این که ذات در گذشته متصف به وصف بوده است یا در آینده متصف به وصف می‌شود.) فما موقع النزاع في إطلاق المشتقّ على ما (ذاتی که) مضى عليه (آن ذات) التلبّس أنّه (آن اطلاق؛ انه بدل برای اطلاق.) حقيقة أو مجاز (یعنی نزاع جایگاه ندارد.)؟

۴

جواب به توهم

مرحوم مظفر جواب می‌دهند. اگر کسی در این دلیل دقت کند، شرط آن نمی‌چسبد به ذهن. ذا اشکال مرحوم مظفر هم همین جا است.

مرحوم مظفر می‌فرماید: جواب: بحث ما در جایی است که ذات در گذشته دارای وصف بوده است (حال تلبس گذشته است) و ما می‌خواهیم اطلاق مشتق بکنیم بر ذات؛ نه به لحاظ حال تلبس (گذشته؛ تا آقای متوهم بگوید این اطلاق حقیقی است)؛ بلکه به لحاظ حال نسبت که غالبا حال نطق است. یعنی چه؟ غالبا انسان به اعتبار چه زمانی می‌خواهد بگوید ذات دارای وصف است؟ زمان نطق. مگر این که قرینه بر خلافش باشد. بحث در این جاست. مثال آیت الله مشکینی. زید دیروز مسافر بوده است. من الان می‌خواهم بگویم زید متصف به عنوان مسافر است. نزاع در این جا است. یک مرتبه می‌گوییم اطلاق مشتق کنیم بر ذات به لحاظ حال گذشته. یک مرتیه می‌گوییم اطلاق مشتق کنیم بر ذات به لحاظ الان؛ ولی چون در گذشته متصف بهوصف بوده است. لذا این جاست. پس متوهم آمده است محل نزاع را خلط کرده است.

حال نسبت غالبا حال نطق است. غالبا زمانی که انسان یم خواهد بگوید ذات در آنزمان داراری وصف غالبا آن زمان حال نسبت است. مگر این که قرینه باشد.

سرّ این که مرحوم مظفر مستقیما نگفت به لحاظ حال نطق است، چیست؟ یک اشکالی عضدی دارد که صاحب کفایه در تنبیه پنجم بحث مشتق آورده است که در شرح کفایه مفصلا توضیح داده ام. نگفته است حال نطق چون اگر می‌گفت حال نطق دو اشکال بر او وارد می‌شد که صاحب کفایه این دو اشکال را دارد. لذا گفته است ملاک حال اسناد؛ ولی توجه کنید که حال اسناد غالبا حال نطق است. البته این را خیلی نمی‌شود باز کرد.

۵

تطبیق جواب به توهم

نقول: إنّ الإشكال و (تفسیر) النزاع هنا (بحث مشتق) (متوهم فکر می‌کرد که نزاع آنجاست که یک ذاتی در گذشته دارای وصف بوده است و ما می‌خواهیم اطلاق مشتق بکنیم بر این ذات به لحاظ حال تلبس. می‌گویند نزاع در این جاست. در حالی که نزاع این جا نیست. بعد می‌گفتند نزاعی که در مشتق است بیجا است.) إنّما هو (اشکال) فيما إذا (زائده) انقضى (زایل شده است) التلبّس (اتصاف ذات) بالمبدإ و أريد (عطف بر انقضی) إطلاق المشتقّ فعلا (فعلا توضیحش بعدا می‌آید) على الذات التي انقضى عنها التلبّس، أي (توضیح فعلا) إنّ الإطلاق عليها (ذات) بلحاظ حال النسبة و (تفسیر) الإسناد الذي هو (حال نسبت و اسناد) حال النطق غالبا، كأن تقول- مثلا-: «زيد عالم فعلا» (نه این که الان علم دارد. بلکه عنوان عالم دارد)، أي إنّه الآن موصوف بأنّه عالم؛ لأنّه كان فيما مضى عالما، كمثال إثبات الكراهة للوضوء بالماء المسخن بالشمس سابقا (ظرف برای مسخن) بتعميم (متعلق به اثبات) لفظ المسخن في الدليل لما (مفعول برای تعمیم) كان مسخنا.

۶

نکته اول

از سر فتحصل تا سر المختار، مرحوم مظفر سه نکته مطرح می‌کنند.

نکته اول: می‌فرماید: اطلاق مشتق بر ذات به لحاظ حال تلبس حقیقت است مطلقا (اعم از این که تلبس ذات به وصف در گذشته یا در حال یا در آینده باشد.)

سه مثال: مثال اول: زید دیروز عالم بوده است. حالا ما بیاییم اطلاق عالم بکنیم بر زید به لحاظ حال تلبس، اطلاق حقیقت است.

مثال دوم: زید الان عالم است. حال تلبس می‌شود الان. من به شما بگویم زید عالم است: اطلاق مشتق شده است بر ذات به لحاظ حال تلبس. این جا قیدی نیاوردم. چون انسان زمانی که مشتق را حمل بر ذاتی می‌کند، اگر قرینه‌ای بر خلاف نباشد این انصراف دارد که در همان حال نطق دارای این وصف است.

مثال سوم: زید در آینده می‌شود عالم: اطلاق عالم شود بر زید به لحاظ آینده: زید سیکون عالما. اطلاق حقیقی است. زید عالم فردا است.

۷

تطبیق نکته اول

فتحصّل (خلاصه شد یا به دست آمد) ممّا ذكرناه (آن مطالب را) ثلاثة (فاعل فتحصل) أمور:

۱. (بدل برای ثلاثه) أنّ (بدل برای ۱؛ بدل البدل) إطلاق المشتقّ بلحاظ حال التلبّس حقيقة (خبر انّ) مطلقا، سواء (اگر سواءً خواندی می‌شود بدل برای مطلقا و توضیح آن را می‌دهد. اگر سواء خواندی مبتدای وصفی است. باید جمله بشود توضیح مطلقا.) كان بالنظر (یعنی همان به لحاظ) إلى ما مضى‏ [أصول الفقه أو الحال (عطف بر ما مضی) أو المستقبل. و ذلک بالاتّفاق.

۸

نکته دوم

این را هم در بالا داشتیم: اطلاق مشتق بر ذاتی که در آینده متصف به وصف می‌شود؛ ولی اطلاق به لحاظ حال اسناد که غالبا حال نطق است. این اطلاق بالاجماع اطلاق مجازی است.

در اطلاق مجازی مشهور می‌گویند علاقه می‌خواهد. اینجا علاقه، مشارفه است. یعنی آقا در شرف طبیب شدن است و این مجوز می‌شود برای این که به این آقای بگوییم طبیب. یا در مطول هم داشتید: علاقه ما یَؤول.

مرحوم مظفر هنوز محل نزاع را مشخص نکرده است.

۹

تطبیق نکته دوم

۲. أنّ إطلاقه على الذات فعلا بلحاظ (توضیح فعلا) حال النسبة و (تفسیر) الإسناد قبل زمان التلبّس (اتصاف ذات به وصف) لأنّه سيتلبّس (ذات) به (وصف) فيما بعد مجاز (خبر انّ) بلا اشكال، و ذلك بعلاقة الأول أو المشارفة (اگر واو بود می‌گفتیم تفسیر است. ولی این جا واو نیست. بلکه او است. قبل و بعد او همیشه با هم متغایر اند. متغایر هم که شده‌اند معلوم می‌شود که اول و مشارفه دو چیز است. اول یعنی رجوع کردن. این جا مثال انی اعصر خمرا را می‌آورند. فشردن خمر که معنا ندارد. این جا اطلاق خمر شده است به انگور به علاقه‌ی ما یوول. یعنی انگور رجوع می‌کند به خمر بودن. مرحوم رشتی در بدایع الافکار/۱۷۹ بین این دو تا فرق گفته است.). و هذا (مجاز بودن) متّفق عليه (مجاز بودن) أيضا (مثل اتفاق بر حقیقت بودن در یک).

۱۰

نکته سوم

این دیگر محل نزاع است. اطلاق مشتق بر ذاتی که در گذشته متصف به وصف بوده است ولی اتصاف او زایل شده است. ما می‌خواهیم اطلاق مشتق بکنیم بر ذات به لحاظ حال اسناد و حال نسبت که غالبا حال نطق است. این جا دو نظریه است.

۱۱

تطبیق نکته سوم

۳. أنّ إطلاقه على الذات فعلا- أي (تفسیر فعلا) بلحاظ حال النسبة و (تفسیر) الإسناد (کلمه‌ی و غالبا حال نطق است خیلی مهم است.) - لأنّه (می‌خواهد بگوید این که شما الان اطلاق عالم می‌کنی بر این آقا مجوزش این است؛ به این که به لحاظ این است) كان متّصفا به سابقا هو محلّ الخلاف و (تفسیر) النزاع، فقال قوم بأنّه (این اطلاق) حقيقة، و قال آخرون بأنّه (این اطلاق) مجاز (ایشان کلام را برده است روی اطلاق. ما در شرح کفایه تذکر داده‌ایم که چرا ایشان کلام را برده است روی اطلاق که تعبیر تعبیر خوبی نیست.).

۱۲

پاسخ به یک سوال

سوال یکی از حضار: اول بحث فرمودید که فی الحال را فعلا به غلط بنویسید الان؛ اگر دقیق بخواهیم بنویسیم چه بنویسیم؟

اختلاف است که مراد از حال چیست. عده‌ای مثل صاحب کفایه می‌گویند حال تلبس است. یعنی فی خصوص ما تلبس بالمبدا فی حال تلبس. البته آقای حکیم در حاشیه بر کفایه می‌گویند این فی الحال در حال تلبس نمی‌تواند باشد. چون قبلش دارد که تلبس بالمبدا. بعضی از آقایان می‌گویند مراد از حال حال اسناد و نسبت است. مثل مرحوم مظفر. مثل عضدی می‌گوید مراد از حال حال نطق است که صاحب کفایه دو اشکال به او گرفته است و مرحوم مظفر برای این که این دو اشکال به او وارد نشود گفته است حال نسبت که غالبا حال نطق است.

با این نکته چهارم که ایشان فرمود مراد از الحال مشخص شد که نمی‌تواند فعلا باشد. باید بگیویم مراد از الحال یعنی حال اسناد و نسبت که این حال غالبا حال نطق است.

نائما أو غافلا. نعم ، يصحّ أن نتعقّل الانقضاء إذا زالت الملكة أو سلبت عنه الوظيفة ، وحينئذ يجري النزاع في أنّ وصف القاضي ـ مثلا ـ هل يصدق حقيقة على من زال عنه منصب القضاء؟

وكذلك الحال في مثل النجّار والخيّاط والمنشار ، فلا يتصوّر فيها الانقضاء إلاّ بزوال حرفة النجارة ، ومهنة الخياطة ، وشأنيّة النشر في المنشار.

والخلاصة : أنّ الزوال والانقضاء في كلّ شيء بحسبه ، والنزاع في المشتقّ إنّما هو في وضع الهيئات ، مع قطع النظر عن خصوصيات المبادئ المدلول عليها بالموادّ التي تختلف اختلافا كثيرا.

٤. استعمال المشتقّ بلحاظ حال التلبّس حقيقة

اعلم أنّ المشتقّات التي هي محلّ النزاع بأجمعها هي من الأسماء.

والأسماء مطلقا لا دلالة لها على الزمان حتّى اسم الفاعل واسم المفعول ، فإنّه كما يصدق العالم حقيقة على من هو عالم فعلا كذلك يصدق حقيقة على من كان عالما فيما مضى ، أو يكون عالما فيما يأتي ، بلا تجوّز إذا كان إطلاقه عليه بلحاظ حال التلبّس بالمبدإ ، كما إذا قلنا : «كان عالما» أو «سيكون عالما» ، فإنّ ذلك حقيقة بلا ريب ، نظير الجوامد لو تقول فيها ـ مثلا ـ : «الرماد كان خشبا» أو «الخشب سيكون رمادا». فإذن إذا كان الأمر كذلك فما موقع النزاع في إطلاق المشتقّ على ما مضى عليه التلبّس أنّه حقيقة أو مجاز؟

نقول : إنّ الإشكال والنزاع هنا إنّما هو فيما إذا انقضى التلبّس بالمبدإ وأريد إطلاق المشتقّ فعلا على الذات التي انقضى عنها التلبّس ، أي إنّ الإطلاق عليها بلحاظ حال النسبة والإسناد الذي هو حال النطق غالبا ، كأن تقول ـ مثلا ـ : «زيد عالم فعلا» ، أي إنّه الآن موصوف بأنّه عالم ؛ لأنّه كان فيما مضى عالما ، كمثال إثبات الكراهة للوضوء بالماء المسخن بالشمس سابقا بتعميم لفظ المسخن في الدليل لما كان مسخنا.

فتحصّل ممّا ذكرناه ثلاثة أمور :

١. إنّ إطلاق المشتقّ بلحاظ حال التلبّس حقيقة مطلقا ، سواء كان بالنظر إلى ما مضى

أو الحال أو المستقبل. وذلك بالاتّفاق.

٢. إنّ إطلاقه على الذات فعلا بلحاظ حال النسبة والإسناد قبل زمان التلبّس لأنّه سيتلبّس به فيما بعد مجاز بلا اشكال ، وذلك بعلاقة الأول أو المشارفة. وهذا متّفق عليه أيضا.

٣. إنّ إطلاقه على الذات فعلا ـ أي بلحاظ حال النسبة والإسناد ـ لأنّه كان متّصفا به سابقا هو محلّ الخلاف والنزاع ، فقال قوم بأنّه حقيقة ، وقال آخرون بأنّه مجاز.

المختار

إذا عرفت ما تقدّم من الأمور ، فنقول :

الحقّ أنّ المشتق حقيقة في خصوص المتلبّس بالمبدإ ، ومجاز في غيره.

ودليلنا : التبادر وصحّة السلب عمّن زال عنه الوصف ، فلا يقال لمن هو قاعد بالفعل : «إنّه قائم» ، ولا لمن هو جاهل بالفعل : «إنّه عالم». وذلك لمجرّد أنّه كان قائما أو عالما فيما سبق.

نعم ، يصحّ ذلك على نحو المجاز ، أو يقال : «إنّه كان قائما أو عالما» ، فيكون حقيقة حينئذ ؛ إذ يكون الإطلاق بلحاظ حال التلبّس.

وعدم تفرقة بعضهم (١) بين الإطلاق بلحاظ حال التلبّس وبين الإطلاق بلحاظ حال النسبة والإسناد هو الذي أوهم القول بوضع المشتقّ للأعمّ ؛ إذ وجد أنّ الاستعمال يكون على نحو الحقيقة فعلا مع أنّ التلبّس قد مضى ، ولكنّه غفل عن أنّ الإطلاق كان بلحاظ حال التلبّس ، فلم يستعمله ـ في الحقيقة ـ إلاّ في خصوص المتلبّس بالمبدإ ، لا فيما مضى عنه التلبّس حتّى يكون شاهدا له.

ثمّ إنّك عرفت ـ فيما سبق (٢) ـ أنّ زوال الوصف يختلف باختلاف الموادّ من جهة كون المبدأ أخذ على نحو الفعليّة أو على نحو الملكة أو الحرفة. فمثل صدق الطبيب حقيقة

__________________

(١) وهو من قال بوضع المشتقّ للأعمّ ، كالمحقّق الكركيّ والعلاّمة الحلّي وفخر المحقّقين كما مرّ.

(٢) راجع الصفحة : ٧٠.