از سر استعمال المشتق تا سر فتحصل، این هشت نه خط چه میخواهد.
اول دو مقدمه:
مقدمه اول: دراول بحث مشتق یک کلمهی الحال بود (این را میگویم تا این دو مقدمه ربط پیدا کند به بحث مشتق.). اختلف الاصولیون من القدیم فی المشتق فی انه فی خصوص ما تلبس بالمبدا فی الحال. حال بر سه نوع است: یک: حال تلبس دو: حال اسناد یا حال نسبت. سه: حال نطق. این سه حال را باید تعریف بکنیم. حال تلبس به آن زمانی میگویند که ذات در آن زمان دارای وصف است.
سه مثال (سرّ دارد): زید دیروز مسافر بود. این جا حال تلبس میشود دیروز. چون زمانی که زید دارای وصف مسافرت بوده، دیروز بوده است. مثال دیگر: زید الان در حال مسافرت است. به الان میگویند حال تلبس. مثال سوم: زید آینده دارای وصف مسافرت میشود. آینده میشود حال تلبس.
مرحوم ایروانی در حاشیه بر کفایه یک حرفی زدهاند که فعلا مطرح نمیکنیم.
دوم: حال اسناد یا نسبت. معمولا زمانی که در کفایه میگوییم دوستان دچار مشکل میشوند. به آن زمانی که متکلم میخواهد بگوید ذات در آن زمان دارای وصف است، میگویند حال اسناد. اعم از این که ذات در آن زمان حقیقتا دارای وصف باشد یا نباشد. یعنی ما کاری به واقع نداریم.
مثال اول: زید کان عالما. اگر این جمله را بدهند دست شما، من متکلم یم خواهم بگویم زید در گذشته دارای وصف عالم هست. به قرینهی کان. الان این جا حال اسناد میشود. اعم از انی که زید در گذشته وصف عالم داشته باشد یا نداشته باشد. ما کاری به واقع نداریم. کار داریم به این متکلم چه میخواهد بگوید.
مثال دوم: زید سیکون عالما. به قرینهی سیکون متکلم میخواهد بگوید که زید در آینده وصف عالم را دارد. این جا آینده میشود حال اسناد. اعم از این که در آینده زید وصف عالم پیدا بکند یا نکند.
سوم: حال نطق یا تکلم. به زمان تکلم حال نطق گویند. مثلا موقعی که به شما میگویند زید عالم؛ هیچ قرینهای هم نیاوردهاند که بگویند زید عالم است، موقعی که من به شما میگویم زید عالم ظهور دارد در این که در حال نطق زید عالم است. این مقدمه اول.
البته مرحوم مظفر این جا را بد مطرح کرده است. اگر مثل صاحب کفایه مطرح کرده بود در مقدمهی پنجم بهتر بود.
مقدمه دوم: این است که این سه حال (تلبس، اسناد و نطق) در یک تقسیم بر دو نوع اند: گاهی هر سه یکی هستند. به اصطلاح تعبیر میکنند که هر سه متحد هستند. یعنی حال نطق، اسناد و تلبس یک زمان است. مثل: زید عالم الان. حال نطق که الان است. حال تلبس هم فرض میگیریم که الان است. حال اسناد هم چون قرینهای نیاورده است، ظهور دارد که الان است. این لفظ الان قرینه برای حال اسناد نیست؛ بلکه قرینه برای حال تلبس است.
دو) گاهی این سه مختلف هستند. یعنی مثلا زمان نطق الان است؛ زمان تلبس گذشته است. مثلا زید دیروز عالم بود. من الان به او میگویم زید عالم. حال نطق الان است. حال تلبس گذشته است. حال اسناد هم الان است. یعنی میخواهم بگویم زید الان عنوان و اسم عالم را دارد. مثالهای متعددی میتوان زد. یا مثلا زید در آینده میشود عالم. الان حال نطق الان است. حال تلبس آینده و حال اسناد هم الان است. چون قرینه کان و سیکون در بین نیست. خیلی مصداق میشود برای آن درست کرد.
با حفظ این دو مقدمه: یک توهم هست؛ دلیل برای توهم و جواب از توهم.
لازم نیست کسی این توهم را کرده باشد. به اصطلاح میگویند دفع دخل مقدر. این توهم را اول ساده میگوییم. بعد در قالب قیاس آن را سنگین میکنیم.
سخن متوهم: نزاع در مشتق (آیا مشتق حقیقت در خصوص ذات متلبس است یا حقیقت در اعم از متلبس و منقضی؟) بیجا است. یعنی نزاعی در مشتق نیست و اطلاق مشتق بر ذات، حقیقت است بالاتفاق. اگر همه بگویند اطلاق حقیقی است پس جایی برای نزاع نیست.
دلیل متوهم به صورت ساده: اطلاق (گفتن مشتق بر ذات) مشتق دو صورت دارد: گاهی بر ذاتی که در حال حاضر متصف به وصف است، اطلاق میشود. این اطلاق، بالاجماع حقیقی است. تا این جا متوهم یک نوع را کرد اجماعی.
دو: اطلاق مشتق بر ذاتی که در گذشته یا در آینده (دو صورت) متصف به وصف است. زید دیروز عالم بوده است و یا در آینده عالم میشود. ولی من به شما میگویم زید عالم. الان اطلاق مشتق شده است به ذاتی که در گذشته یا در آینده متصف به وصف بوده است یا میشود. این اطلاق نیز حقیقت است به شرط این که شما مشتتق بر ذات به لحاظ حال تلبس باشد. مثلا: زید دیروز عالم بود. حال تلبس کی است؟ گذشته: الان من به شما میگویم: زید عالم دیروز است. این جا اطلاق مشتق شده است؛ منتها به لحاظ حال تلبس. یعنی من نمیخواهم بگویم زید عالم است. میخواهم بگویم زید عالم دیروز است. این جا میگویند اطلاق مشتق بر ذات به لحاظ حال تلبس است. این اطلاق هم بالاجماع اطلاق حقیقی است.
یا در آینده: حال تلبس زید در آینده است. حالا من به شما بگویم زید عالم آینده است. اگر من گفتم زید عالم آینده است این جا اطلاق مشتق شده است بر ذات به لحاظ حال تلبس میگویند اطلاق اطلاق حقیقی است بالاجماع.
نتیجهی متوهم: بنابر این، نزاع در حقیقت بودن یا مجاز بودن اطلاق مشتق بر ذات نزاع بیجا است. این میشود توهم. به نظرم توهم را بخوانیم برسیم به جواب.