درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۲۴: استعمال حقیقی و مجازی

 
۱

یک آدرس

وبعباره اخری: محاضرات/۱/۶۹ این آدرس‌ها در حقیقت منابع مرحوم مظفر است. به جز حلقه. بملکه مرحوم صدر از این [کتاب اصول الفقه] استفاده کرده است.

۲

تکرار درس دیروز و برخی مطالب جدید

درباره‌ی مبهمات و ملحقات سه قول است. در علم اصول به سه چیز می‌گویند. مبهمات: ضمایر، موصولات، اسامی اشاره. ملحقات مثل اسمای استفهام، اسمای شرط و هیات. بهترین مثال هیات است. چون هیات یک ویژگی خاصی دارد. «مرور سه قول در مبهمات»

حالا بیاییم در کتاب. مرحوم مظفر فرمود وضع عام موضوع خاص. روی اسمای استفهام و هیات پیاده می‌کنیم. مثلا «مَن». واضع زمانی که می‌خواهد من را وضع بکند یک معنای کلی در ذهنش می‌آورد ولی آن را برای افراد آن وضع می‌کند. لذا شما با کلمه‌ی من همیشه سوال می‌کنید از افراد.

سوال یکی از حضار: یعنی معنای مَن حرفی است؟ پاسخ: نه؛ معنای اسمی است. مبهمات معنای اسمی دارند. این که مرحوم مظفر می‌گوید مبهمات مثل حروف است فقط در یک چیز: وضع عام موضع له خاص.

اما هیات. واضع زمانی که می‌خواهد هیات ضَرَبَ را وضع کند یک معنای کلی در ذهنش می‌آورد؛ ثبوت مبدا برای فاعل غائب در زمان گذشته. این معنای کلی است. می‌دانید چرا کلی است چون ثبوت مبدا برای فاعل غائب در زمان گذشته میلیارد‌ها مصداق دارد. واضع زمانی که می‌خواهد هیات ضرب را وضع بکند یک معنای کلی در ذهنش می‌آورد: ثبوت مبدا در زمان گذشته. ولی هیات ضرب را برای افراد این ثبوت مبدا وضع می‌کند. ثبوت یک مبدا خاص. مثلا مبدا ضرب.

پاسخ سوال حضار:

معنای اسمی به آن اسمی م یگویند که استقلال جزء معنا باشد. صاحب کفایه استقلال و عدم استقلال را خارج از معنامی داند. شما درباره‌ی موضوع له عام فقط باید بگویی معنا کلی طبیعی است. نه حق داری بگویی معنا اسمی است؛ نه حق داری بگویی معنا حرفی است.

صاحب کفایه در کفایه یک سوالی از خودش مطرح می‌کند که معنای شرطی و استفهام و اشاره از کجا در می‌آید. می‌گوید این از یک امر خارج از معنا در می‌آید. آن امر در اسم اشاره اشاره است. در اسمای استفهام کیفیت آن حالتی است که بین متکلم و مخاطب است. در شرط هم همین طور است.

یکی از اشکالات مهمی که صاحب کفایه بر قول اول و دوم دارد این است که کثره المجاز است و یکی ملاک قرار دادن استعمال کم. صاحب کفایه اشکالی که به قول اول می‌گیرد این است که کثیرا حرف در کلی به کار می‌رود. قلیلا در جزئی به کار می‌رود. شما چطور آمدید آن استعمالات کثیر را ملاک قرار ندادید؟ در قول دوم هم اشکال کثره المجاز: موضوع له عام است. حال آن که مستعمل فیه خاص است.

معنای مستقل یعنی مفرد مذکر. عقیده‌ی صاحب کفایه بر خلاف امام که در تهذیب عین شعر ابن مالک را آورده و اشاره را جزء معنا می‌داند، اشاره را خارج از معنا می‌داند.

صاحب ملاک در معرفه بودن و نکره بودن را استعمال نمی‌داند. انطباق می‌داند.

مبهمات همه معنایشان اسمی است. ملحقات که هیات است فقط معنای حرفی است.

صاحب کفایه تمام معارف را معرفه‌ی لفظی می‌داند. شما علم شخصی هم بدهید دست صاحب کفایه می‌گوید این معرفه‌ی لفظی است. می‌گوییم چرا؟ می‌گوید معرفه مثل تانیث است. چطور شما تانیث لفظی دارید: غرفه حجره. می‌گوید من معرفه را معرفه‌ی لفظی می‌دانم. دلیل ندارد. حرفش باطل است. فقط شما بفهمید که ایشان چه می‌خواهد بگوید.

ما نمی‌توانیم ادعایش را نه رد بکنیم نه قبول کنیم. باید تتبع بکنیم. مثلا سر من البصره. در احکام شرعیه حرف صاحب کفایه درست است. چون احکام شرعیه اکثرا به صورت انشاء است. و انشاء هنوز معنایش موجود نشده که بشود جزئی.

۳

ادامه‌ی حقیقت و مجاز

یک مقدمه‌ی قشنگ برایتان گفتم: استعمال سه نوع است. استعمال لفظ در لفظ ثمره دارد که پدر لاریجانی‌ها میرزا هاشم آملی برای آن ثمره گفته است در بحث تجرید الصلاه. کتابش بدایع الافکار تقریرات درس آقا ضیاء. نایاب است.

مثال برای صنف: من به شما می‌گویم زید فی ضرب زید فاعل. این زیدی که از دهان من بیرون می‌آید. مراد من از این زید کلیه‌ی زید‌هایی است که از دهان افراد می‌آید. بیرون نیست. چرا که کلیه‌ی زید‌هایی که از دهان افراد بیرون فاعل نیست. مراد من از زید یک دسته‌ی خاصی از زید است. دسته‌ی بعد از ضرب. یعنی من می‌خواهم بگویم زید بعد از ضرب از دهان هرکسی بیاید بیرون فاعل است. یک صنف خاصی

نوع: مثل این مثال: زید لفظ. مقصود من از زید نوع زید است. نوع زید یعنی کلی زید. کلی زید یعین کلیه‌ی زیدهایی که از دهان افراد بیرون می‌آید. در صنف من زید را می‌گویم مراد من از زید یک دسته‌ی خاصی از زید است. نه همه. زید بعد از ضرَبَ.

 آن مثال را هم برای مثل و هم برای صنف زدم. آن مثال کی برای مثل می‌شود؟ زمانی که کسی گفته است و ما می‌خواهیم آن را توضیح بدهیم. ولی اگر شد برای صنف دیگر نمی‌خواهیم بگوییم.

بحث ما در اطلاق لفظ است و اراده‌ی لفظ. قطع نظر از معنا است. قطعا معنا دارد. معنای آن هم غیر موضوع له است. من این زید خودم را بکار می‌برم در زیدی که از دهان او بیرون آمده است. نه در معنای زید آن آقا. من کاری به معناندارم. استعمال حقیقی و مجازی و غلط باید لفظ استعمال بشود در معنا. ول این استعمال لفظ است در لفظ.

درباره‌ی استعمال مجازی: استعمال لفظ در غیر موضوع له که متناسب با موضوع له است دو نظریه است: استعمال مجازی صحیح است ولی در صحت استعمال مجازی دو قو ل است: قول مشهور، قول مصنف که قول صاحب کفایه سات. مشهور می‌گوین استعمال متوقف بر وضع است. یا متوقف بر اجازه‌ی واضع است. یعنی اگر واضع استعمال مجازی را جازه داد استعمنال درست است. اگر اجازه نداد درست نیست. واضع در محددودده‌ی آن بیست و پنج علاقه‌ای که در علم بیان خواندید اجازه داده است. پس مشهور استعمال متوقف بر آن است که استعمال در محدوده‌ی آن ۲۵ علاقه باشد. مثلا واضع لفظی را که در جزء وضع شده استعمالش را در کل اجازه داده است. مثلا شما به گوسفند می‌گویند راس. علاقه‌ی جزء و کل.

نظریه دوم نظریه صاحب کفایه. ما در خارج اصولمان این دو نظریه را مطرح و رد کرده‌ایم. صاحب کفایه می‌فرماید که صحیح بودن استعمال مجازی متوقف بر اجازه‌ی ذوق است. ذوق شخصی است. اگر ذوق استعمال لفظ در غیر موضوع له را بپسندد صحیح است. ولو در محدوده‌ی علایق نباشد. اگر ذوق استعمال در غیر موضوع له را نپسندد صحیح نیست. ولو در محدوده‌ی علایق باشد. نه ذوق عرف. بلکه ذوق هر شخص. یعنی صاحب کفایه علایق را می‌اندازد دور.

دلیل صاحب کفایه: وجدان. وجدان خیلی باارزش است. وجدان یعنی درون. این جا آقا ضیا شاهکار کرده است. صاحب کفایه می‌گوید موقعی که به درون خودمان مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که اگر ذوق استعمال لفظی را در یک معنایی اجازه بدهد عرب آن را می‌پسندد. ولو در محدوده‌ی علایق نباشد. و ما وقتی به درون خودمان مراجعه می‌کنیم می‌بینیم اگر ذوق ما یک استعمالی را نپسندد عرب آن را اجازهنمی دهد ولو در محدوده‌ی علایق باشد.

مثال از آقاضیا: یک شخصی زیاد سوار الاغ می‌شود این جا علاقه‌ی حال و محل کاملا موجود است. اگر تو جرئت داری به این آقا بگو الاغ.

اما شاهد: این شاهد از مختصات مرحوم مظفر است.

حرف ما این است که اساس علوم بلاغی مثل معانی و بیان و بدیع ذوق است. لذا در زمان عبدالله ابن معتز عباسی صنایع لفظی ۱۷ تا بود. در زمان عبدالله بن معتز شد ۱۵۰تا. یعنی مشهور هم اگر بیست و پنج علاقه را درست کردند آن‌ها را با ذوق درست کردند. اصلا این دو نظریه در این مسئله معنا محصلی ندارد. یکی است. دو نظریه نیست.

۴

ادامه‌ی تطبیق حقیقت و مجاز

و لكنّه (شان) وقع الخلاف (اختلاف) في الاستعمال المجازيّ في أنّ صحّته (استعمال مجازی؛ صاحب کفایه به جای صحت می‌گوید حسن. آقای بروجردی به او اشکال گرفته است. می‌گوید نباید بگویی حسن. باید بگویی صحت. ایشان درست کرده است.) هل هي متوقّفة على ترخيص الواضع و (عطف سبب بر مسبب. اجازه دادن واضع مسبب از وجود علاقه است.) ملاحظة (عطف است بر ترخیص) العلاقات المذكورة في علم البيان (بیست و پنج علاقه)، أو أنّ صحّته (استعمال مجازی[۱]) طبعيّة (نباید می‌گفت تابعه. طبعی یعنی ذوقی) تابعة لاستحسان الذوق السليم (اصلا طبعیه طبق عقیده صاحب کفایه یعنی ذوقیه. انصافا ذوق شما می‌پسندد که به این آقا بگویی الاغ؟) فكلَّما كان المعنى غير الموضوع له مناسبا للمعنى الموضوع له و استحسنه الطبع (عطق سبب بر مسبب؛ چه باعث یم شود که مناسب باشد؟ استحسان ذوق. یعنی این مناسبت هیچ چیزی جز همان نیکوشمردن ذوق نیست. می‌شود عطف سبب بر مسبب. یعنی استحسان ذوق سبب مناسبت می‌شود.)، صحّ استعمال اللفظ فيه و إلّا فلا؟

و الأرجح القول الثاني؛ لأنّا نجد (دلیل صاحب کفایه: وجدان) صحّة استعمال «الأسد» في «الرجل الشجاع» مجازا، و إن منع منه الواضع (منع نکرده است. وگرنه می‌گفت و لو نمی‌گفت و ان)، و عدمَ صحّة استعماله (اسد مجازا) مجازا في «كريه رائحة الفم» (بد بو دهان) - كما يمثّلون (عرب) - و إن رخّص الواضع.

شاهد بر این که استعمال مجازی طبعی است، این است که غالبا در همه‌ی لغت‌ها استعمالات مجازی یکی است. در عرب به مرد شجاع می‌گویند اسد. در انگلیسی به آن می‌گویند lion، در ترکی به آن می‌گویند ارسلان و در فارسی شیر. در همه‌ی لغت‌ها غالبا معانی مجازیه یکی است. که چه؟ که این که ناشی شده است از وجدان. چون معمولا طبع انسان‌ها یکی است. این حلقه‌ی مفقوده است.

و مؤيّد ذلك اتّفاق (موافق بودن) اللغات المختلفة غالبا في المعاني المجازيّة، فترى في كلّ لغة يعبّر عن الرجل الشجاع باللفظ الموضوع للأسد. و هكذا في كثير من المجازات الشائعة عند البشر.


استاد: حضرت امام پیش پا زده است به همه‌ی این مطالب. امام می‌گوید اصلا ما مجاز نداریم. این حرف مال خودش نیست. از صاحب وقایه الاذهان گرفته است. از نوه نتیجه‌های مرحوم محقق اصفهانی. صاحب هدایه المسترشدین برادر صاحب فصول. صاحب فصول مرحوم محمد حسین اصفهانی. دو محمد حسین اصفهانی داریم. یکی محمد حسن کمپانی که افتخار اصفهانی‌ها بلکه ایرانی‌ها بلکه شیعه است. یکی هم صاحب فصول. صاحب فصول یک برادری داشته به نام محمد تقی اصفهانی که هزار درصد از صاحب فصول با سواد‌تر بوده است. صاحب حاشیه بر معالم که بنده خودم بر این کتاب حاشیه دارم. کتابی است فوق العاده سنگین. امام شبیه به قول سکاکی است. ولی می‌گوید مرحوم محمد رضا اصفهانی از نوادگان مرحوم محمد تقی اصفهانی در کتاب وقایه الاذهان ایشان گفته است اصلا استعمال مجازی نداریم. لفظ استعمال می‌شود در معنای حقیقی است. ادعا را سکاکی معتقد است. ولی امام یک چیزدیگر معتقد است. که می‌گوید حرف ما بهتر از قول سکاکی است. هیچ کدام دلیل ندارد. صرف ادعا است. امام هم ادعا کرده است.

٧. الاستعمال حقيقيّ ومجازيّ

استعمال اللفظ في معناه الموضوع له «حقيقة» ، واستعماله في غيره المناسب له «مجاز» ، وفي غير المناسب «غلط» ، وهذا أمر محلّ وفاق.

ولكنّه وقع الخلاف في الاستعمال المجازيّ في أنّ صحّته هل هي متوقّفة على ترخيص الواضع وملاحظة العلاقات المذكورة في علم البيان (١) ، أو أنّ صحّته طبعيّة تابعة لاستحسان الذوق السليم فكلّما كان المعنى غير الموضوع له مناسبا للمعنى الموضوع له واستحسنه الطبع ، صحّ استعمال اللفظ فيه وإلاّ فلا؟

والأرجح القول الثاني (٢) ؛ لأنّا نجد صحّة استعمال «الأسد» في «الرجل الشجاع» مجازا ، وإن منع منه الواضع ، وعدم صحّة استعماله مجازا في «كريه رائحة الفم» ـ كما يمثّلون ـ وإن رخّص الواضع. ومؤيّد ذلك اتّفاق اللغات المختلفة غالبا في المعاني المجازيّة ، فترى في كلّ لغة يعبّر عن الرجل الشجاع باللفظ الموضوع للأسد. وهكذا في كثير من المجازات الشائعة عند البشر.

٨. الدلالة تابعة للإرادة

قسّموا الدلالة إلى قسمين : التصوّريّة ، والتصديقيّة :

١. التصوّريّة : وهي أن ينتقل ذهن الإنسان إلى معنى اللفظ بمجرّد صدوره من لافظ ، ولو علم أنّ اللافظ لم يقصده ، كانتقال الذهن إلى المعنى الحقيقيّ عند استعمال اللفظ في معنى مجازيّ ، مع أنّ المعنى الحقيقيّ ليس مقصودا للمتكلّم ، وكانتقال الذهن إلى المعنى من اللفظ الصادر من الساهي أو النائم أو الغالط.

٢. التصديقيّة : وهي دلالة اللفظ على أنّ المعنى مراد للمتكلّم في اللفظ وقاصد لاستعماله فيه. وهذه الدلالة متوقّفة على عدّة أشياء : أوّلا : على إحراز كون المتكلّم في

__________________

(١) المطوّل : ٢٨٤ ـ ٢٨٦ ، مختصر المعاني : ١٥٥ ـ ١٥٧.

(٢) وهو ما اختاره في الكفاية : ٢٨. والقول الأوّل منسوب إلى المشهور كما في المحاضرات ١ : ٩٢.