درس اصول الفقه (۱) مباحث الفاظ وملازمات عقلیه

جلسه ۲۲: وقوع قسم سوم و تحقیق معنای حروف ۸

 
۱

چند آدرس

این عبارت را پیدا کنید:

لـ «كتبت» و حرف الباء و أل: بعدا در ال دچار مشکل می‌شوید که این آدرس مشکلتان را حل می‌کند: انوار الاصول/۱/۴۵

روایت امیر المومنین علیه السلام: تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام/ ۵۵ (مرحوم سید حسن صدر)، انوار الاصول/۱/۴۹.

۲

وضع در حروف عام و موضوع له خاص است

الوضع في الحروف عامّ و الموضوع له خاصّ

این تا آخر چه می‌خواهد بگوید؟ مرحوم مظفر یک خط بیشتر حرف ندارد: در حروف وضع عام است؛ موضوع له خاص.

 این عبارت وضع عام یعنی معنای متصور کلی است. موضوع له خاص یعنی معنایی که لفظ برای آن وضع شده است جزئی است. مرحوم مظفر عقیده‌اش این است که در حروف وضع عام است موضوع له خاص.

دلیل ایشان این است: صغری: موضوع له در حروف نسبت بالحمل الشایع است. این صغری را باید خوب حل کنید. نسبت بالحمل الاولی یعنی معنای نسبت. این نون و سین وباء و تاء؛ معنای آن رابطه است. معنای نسبت معنای اسمی است. یعنی مستقل است و طرف نسبت قرار می‌گیرد. مثال: الربط خیر من الانقطاع. ربط موضوع قرار گرفت و چیزی بر آن حمل شد.

نسبت بالحمل الشایع یعنی افراد نسبت. مثال: شما ساعت هفت صبح از منزل شروع به حرکت می‌کنید. رابطه‌ی بین حرکت کردن و منزل که رابطه‌ی شروع باشد، نسبت بالحمل الشایع است.

با این توضیحات چند روزه روشن شد که موضوع له حروف نسبت بالحمل الشایع است. چون شما قبلا شنیدید که اگر انسان بخواهد مقصود خود را به دیگران برساند احتیاج دارد که تعبیر بیاورد از معنای مستقل احتیاج دارد که تعبیر بیارورد از معنای غیر مستقل. حروف وضع شده‌اند برای معنای غیر مستقل. با یان توضیحات مشخص شد که حروف وضع شده‌اند برای افراد نسبت. مثلا کلمه‌ی من. واضع آن را وضع کرده است برای این رابطه‌ی شروع بین حرکت کردن شما و منزل. پس موضوع له حرف شد نسبت بالحمل الشایع؛ با به عبارت دیگر افراد نسبت. پس به تعداد رابطه‌های شروع که در دنیا وجود دارد، من معنا دارد. هذا قسم من الاشتراک اللفظی. چطور کلمه‌ی عین هفتاد معنا دارد؟ عین همین را من پیاده کنید.

کبری: نسبت بالحمل الشایع جزئی حقیقی است. شما ساعت هفت صبح شروع به حرکت می‌کنید. رابطه‌ی بین حرکت کردن و منزل وجود تعلقی است. یعنی یک وجودی است که قوامش به طرفین خودش است و هر گز از طرفین جدا نمی‌شود. همین که این نسبت یک وجود تعلقی دارد معنایش این است که نسبت جزئی حقیقی است. چرا که این رابطه‌ای که بین حرکت کردن شما و منزل هست قوامش به دو طرف در همین جاست. دو طرف حرکت کردن و منزل بود. پس این نسبت نیم تواند منطبق بشود بر نسبت دیگر. حتی اگر هر دو شروعی باشند. ذهنتان روی معنای رابطه نرود. روی واقع رابطه برود. این فرد. این فرد هرگز جای دیگر پیدا نمی‌شود. این به معنای این است که این جزئی حقیقی است. لذا فلاسفه‌ی اشراق می‌گویند انسان دائما ثانیه به ثانیه با وجود قبلش فرق می‌کند. فلاسفه‌ی اشراق می‌گویند ما مثل تسبیح شاه مقصود هستیم که اول دانه‌های ریز دارد بعد کم کم درشت می‌شوند. یعنی شما اگر ساعت سه نشستی سر کلاس اصول، آن دانه‌ی کوچک بودی. ساعت سه و یک ثانیه بزرگ‌تر شدی. سه و دو ثانیه بزرگ‌تر و همین جور. ولی هر دانه‌ای غیر از دانه‌ی دیگر. ولی فلاسفه‌ی مشاء می‌گویند شما مثل لوله‌ای هستید که اول تنگ است و بعد گشاد می‌شود. فرق دارند این‌ها. فالسفه‌ی مشاء می‌گویند ذاتت یکی است. مثل دانه‌ی تسبیح نیستی که هر وقت یک چیز باشید. ولی عوارضت فرق یم کند. ولی آن دانه‌ی تسبیح که ملاصدرا هم معتقد به حرکت جوهری بر همنی مبنا است، اصلا ذاتت عوض می‌شود. پس اگر حنابعالی امروز شروع به حرکت می‌کنی از خانه فردا هم همین ساعت شروع به حرکت یم کنی از خانه، این رابطه‌ی شروعی که بین حرکت کردن شما و منزل است امروز یک وجود است و فردا یک وجود دیگر است. هرگز بر هم منطبق نمی‌شود. طبق مبنای لوله‌ای همین جور است. منتها ذات این دو یکی است؛ عوارضش فرق کرده است.

کبری چه شد: رابطه‌ای که اینجا هست فقط این جا هست. نمی‌توان آن را جای دیگر برد. چون نسبت قوامش به دو طرف در همان جاست. اگر می‌خواستی آن را برداری ببری جای دیگر باید آن را با دو طرفش ببری.

نتیجه: موضوع له در حروف جزئی حقیقی است. معنای من: این رابطه‌ی شروعی...، آن رابطه‌ی شروعی... و.... موضوع له شد جزئی حقیقی. ولی واضع آیا می‌تواند تمام افراد رابطه‌های شروعی را در ذهنش بیاورد و من را برای تک تک افراد وضع کرد. چون افراد شروعی افرادش از میلیارد‌ها هم بیشتر است. این جا واضع مجبور است از یک معنای کلی استفاده بکند که این معنای کلی همه‌ی رابطه‌های شروعی را می‌برد زیر پوشش. اگر گفتید آن معنای کلی چیست؟ بفرمایید: النسبه الابتدائیه: رابطه‌ی شروعی. النسبه الابتدائیه معنای اسمی است یا حرفی؟ اسمی است. واضع من را برای النسبه الابتدائیه وضع نکرده است. چون یک معنای اسمی است. بلکه برای افراد آن وضع می‌کند.

صاحب کفایه می‌گفت واضع وقتی می‌خواهد فی را وضع کند الظرفیه را در ذهن می‌آورد. ولی مرحوم مظفر و مشهور می‌گویند النسبه الظرفیه را در ذهن می‌آورد. این معنای اسمی است. چون طرف نسبت قرار می‌گیرد.

پس وضع سوم از وضع نه تنها امکان دارد؛ بلکه واقع هم شده است.

۳

تطبیق این که وضع در حروف عام و موضوع له خاص است

إذا اتّضح جميع ما (مطالبی که) تقدّم [صغری]، يظهر أنّ كلّ نسبة حقيقتها (ماهیت آن نسبت) متقومة بطرفيها (طرفین نسبت) على وجه لو قطع النظر عن الطرفين لبطلت و انعدمت، فكلّ نسبة في وجودها (نسبه) الرابطِ (رابط صفت است برای وجود؛ وجود رابط در مقابل وجود رابطی است. وجود رابطی به معنای اسمی می‌گویند.) مباينةٌ لأيّة نسبة أخرى، و لا تصدق (آن نسبت) عليها (نسبه اخری)، و هي (نسبت) في حدّ ذاتها (در اصل ذات و طبیعت خود) مفهوم جزئيّ حقيقيّ.

و عليه (تباین)، فلا يمكن فرض النسبة (نسبت بالحمل الشایع؛ افراد نسبت) مفهوما كلّيّا (ویژگی کلی این است که همان طور که می‌تواند این جا باشد. جای دیگر هم می‌تواند باشد. ولی نسبت بالحمل الشایع نمی‌تواند این گونه باشد.) ينطبق على كثيرين و هي متقوّمة بالطرفين، و إلّا (و اگر نسبت کلی باشد.) لبطلت (دیگر نسبت نسبت نیست.) و انسلخت عن حقيقة كونها (نسبت) نسبة [اتمام کبری؛ نتیجه بیان نشده است: پس موضوع له در حروف جزئی است.].

ثمّ إن النسب غير محصورة (منظور از غیر محصور، غیر محصور فلسفی نیست. غیر محصور فلسفی یعنی الی حد لا یقف. این جا غیر محصور به معنای فراوان است.)، فلا يمكن تصوّر جميعها للواضع، فلا بدّ في مقام الوضع (وضع حرف) لها (برای نسب) من تصوّر معنى اسميّ يكون عنوانا للنسب غير المحصورة (فراوان)، حاكيا (خبر از خبر) عنها (در حالی که این معنای اسمی حکایت می‌کند از نسب)، و ليس العنوان في نفسه (در ذات خود) نسبة، كمفهوم لفظ «النسبة الابتدائيّة» المشار به (ب واسطه‌ی این مفهوم) إلى أفراد النسب الابتدائيّة الكلاميّة (یعنی در کلام است)، ثمّ يضع لنفس الأفراد غير المحصورة (فراوان) التى لا يمكن التعبير عنها إلّا بعنوانها (النسبه الابتداییه). و بعبارة أخرى: إنّ الموضوع له هو النسبة الابتدائية بالحمل الشائع (افراد و مصادیق نسبت)، و أمّا بالحمل الأوّلى (معنای نسبت) فليست بنسبة حقيقةً، بل تكون طرفا للنسبة، كما (ای کاش این را نگفته بود.) لو قلت: «الابتداء كان من هذا المكان» (نباید این را می‌گفت. باید می‌گفت النسبه الابتداییه خیر. منتها یک جوری می‌توانیم آن را درست بکنیم. همان طوری که الابتدا طرف نسبت قرار می‌گیرد، النسبه الابتداییه هم طرف نسبت قرار می‌گیرد.).

از سر و من هنا تا هفت اگر بخواهم برای شما توضیح بدهم دو جلسه یک ساعته طول می‌کشد.

* الوضع في الحروف عامّ والموضوع له خاصّ (١)

إذا اتّضح جميع ما تقدّم ، يظهر أنّ كلّ نسبة حقيقتها متقومة بطرفيها على وجه لو قطع النظر عن الطرفين لبطلت وانعدمت ، فكلّ نسبة في وجودها الرابط مباينة لأيّة نسبة أخرى ، ولا تصدق عليها ، وهي في حدّ ذاتها مفهوم جزئيّ حقيقيّ.

وعليه ، فلا يمكن فرض النسبة مفهوما كلّيّا ينطبق على كثيرين وهي متقوّمة بالطرفين ، وإلاّ لبطلت وانسلخت عن حقيقة كونها نسبة.

ثمّ إن النسب غير محصورة ، فلا يمكن تصوّر جميعها للواضع ، فلا بدّ في مقام الوضع لها من تصوّر معنى اسميّ يكون عنوانا للنسب غير المحصورة ، حاكيا عنها ، وليس العنوان في نفسه نسبة ، كمفهوم لفظ «النسبة الابتدائيّة» المشار به إلى أفراد النسب الابتدائيّة الكلاميّة ، ثمّ يضع لنفس الأفراد غير المحصورة التى لا يمكن التعبير عنها إلاّ بعنوانها. وبعبارة أخرى : إنّ الموضوع له هو النسبة الابتدائية بالحمل الشائع ، وأمّا بالحمل الأوّلى فليست بنسبة حقيقة ، بل تكون طرفا للنسبة ، كما لو قلت : «الابتداء كان من هذا المكان».

ومن هذا يعلم حال أسماء الإشارة والضمائر والموصولات ونحوها ، فالوضع في الجميع عامّ والموضوع له خاصّ (٢).

__________________

(١) اعلم أنّ الأقوال في وضع الحروف كثيرة ، وإن شئت تفصيلها فراجع الفصول الغرويّة : ١٦ ؛ كفاية الأصول : ٢٥ ـ ٢٦ ؛ فوائد الأصول ١ : ٥٧ ـ ٥٨ ؛ نهاية الأفكار ١ : ٥٣ ـ ٥٤.

(٢) والخلاف الموجود في وضع الحروف موجود في المقام أيضا.