«و قد یستدلّ على الخیار بأخبارٍ واردةٍ فی حكم الغبن»، دلیل ششم اخباری است که در حکم غبن وارد شده، «فعن الكافی بسنده إلى إسحاق بن عمّار، عن أبی عبد اللّه (علیه السلام)، قال: «غبن المسترسل سحتٌ».»، کلینی (ره) در کافی به سند خودش به إسحاق بن عمّار از امام صادق (علیه السلام) فرموده: «غبن المسترسل سحت».
«و عن میسّر عن أبی عبد اللّه (علیه السلام)، قال: «غبن المؤمن حرامٌ»»، روایت دیگر از میسر از امام صادق (علیه السلام) است که فرمودند: «غبن المؤمن حرام».
«و فی روایةٍ أُخرى: «لا تغبن المسترسل، فإنّ غبنه لا یحلّ».»، روایت سوم این است که فرمودند: «لاتغبن المسترسل فإن غبنه لایحل»، یعنی غبن مسترسل حلال نیست.
«و عن مجمع البحرین: أنّ الاسترسال الاستئناس و الطمأنینة إلى الإنسان و الثقة به فیما یحدّثه»، مجمع البحرین استرسال را معنا میکند که استرسال استیناس و اطمینان به یک انسان است در آنچه که انسان به همین مسترسل میگوید، یعنی هر حرفی که به انسان میگوید و این مسترسل هم به آن اطمینان دارد.
«واصلة السكون و الثبات»، و معنای لغوی و ریشهی لغویاش به همان سکون و ثبات است، یعنی کلامی که انسان چون به آن اطمینان دارد، یک سکون و ثباتی با هدایت و راهنمای برایش پیدا میشود. «و منه الحدیث: «أیما مسلمٍ استرسل إلى مسلم فغبنه فهو كذا»»، هر مسلمی که استرسال به مسلم دیگر پیدا کند، اما دیگری او را فریب دهد، فهو کذا «و منه: «غبن المسترسل سحتٌ»، انتهى.»، و از آن همین حدیث «غبن المسترسل سحتٌ» است.
«و یظهر منه أنّ ما ذكره أوّلًا حدیثٌ رابعٌ.»، آنچه که مجمع البحرین در ابتدا بیان کرده، که گفته: «فمنه الحدیث أیما مسلم إسترسل»، این حدیث چهارم است، یعنی قبل از آن سه حدیث ذکر کردیم و آنچه هم که مجمع البحرین ذکر کرده، این حدیث چهارم در مسئله است.
مرحوم شیخ (ره) فرموده: «و الإنصاف: عدم دلالتها على المدّعى»، انصاف این است که الین روایا دلالت بر مدعی ندارند، «فإنّ ما عدا الروایة الأُولى ظاهرةٌ فی حرمة الخیانة فی المشاورة»، شیخ (ره) بین روایت أولی و بقیهی روایات تفصیل داده و فرموده: در روایت أولی کلمهی سحت دارد، اما در بقیهی روایات اصلاً کلمهی سحت ندارد، لذا غیر از روایت اول ظاهر در حرمت خیانت در مشاوره است، «غبن المؤمن حرام» یعنی اگر حرفی از تو پرسید و راهنمایی از تو خواست و او را فریب دادی این حرام است.
«فیحتمل كون الغبن بفتح الباء.»، احتمال هم میدهیم که باید غبَن بخوانیم، یعنی رأیی که بر خلاف مصلحت آن مؤمن و مسترسل باشد بدهی.
«و أمّا الروایة الأُولى، فهی و إن كانت ظاهرةً فیما یتعلّق بالأموال»، اما در روایت أولی که آنجا کلمهی سحت دارد، اگر چه سحت ظاهر در باب أموال و معاملات است، اما سه احتمال در آن هست، «لكن یحتمل حینئذٍ أن یراد كون الغابن بمنزلة آكل السحت فی استحقاق العقاب على أصل العمل»، معنای اولش این است که غابن به منزله آکل السحت در استحقاق عقاب بر اصل عمل است، «و الخدیعة فی أخذ المال.»، در بعضی از نسخههای مکاسب دارد «و هی الخدیعه فی أخذ المال»، که اگر «هی» باشد به آن عمل برمیگردد، اما چون خبرش به صورت مؤنث است، این را هم مؤنث آوردند، چون در گرفتن مال گمراهش کرده و فریبش داده، بمنزلهی آکل السحت است، چون خود سحت فقط در خصوص أعیان نجسه است.
«و یحتمل أن یراد كون المقدار الذی یأخذه زائداً على ما یستحقّه بمنزلة السحت فی الحرمة و الضمان.»، و احتمال دارد که آن مقدار زائدی که بر استحقاقش گرفته، به منزله سحت در حرمت و ضمان باشد، یعنی هم حرام است و هم ضامن است، یعنی باید آن مقدار زائد را به مغبون برگرداند.
«و یحتمل إرادة كون مجموع العوض المشتمل على الزیادة بمنزلة السحت فی تحریم الأكل فی صورةٍ خاصّةٍ»، و احتمال دارد که مجموع این پولی که مشتمل بر زیاده است، بمنزلهی سحت باشد، در اینکه خوردنش حرام است، البته در صورت خاصه، «و هی اطّلاع المغبون و ردّه للمعاملة المغبون فیها.»، که آن صورت اطلاع مغبون و رد معاملهای است که در آن مغبون شده است، که این سه احتمالی در اینجا دادیم.
«و لا ریب أنّ الحمل على أحد الأوّلین أولى»، روی احتمال سوم نتیجه این میشود که مغبون میتواند رّد و فسخ کند، اما بالأخره سه احتمال در کار است، که یا احتمال اول و دوم را یقین داریم که رجحان دارد، چون ظهور روایت در احتمال اول و دوم، بیش از ظهور روایت در احتمال سوم است، «و لا أقلّ من المساواة للثالث»، یا لااقل آن احتمال اول و دوم با احتمال سوم مساوی است، «فلا دلالة.»، پس دلیلی برای تعین احتمال سوم که از آن استفاده کنیم خیار مغبون را نداریم، پس این روایات هم دلالتی بر خیار غبن ندارند.
«فالعمدة فی المسألة الإجماع المحكی المعتضد بالشهرة المحقّقة»، پس عمده در مسئله إجماع منقولی است که معتضد به شهرت محققه است، «و حدیث نفی الضرر بالنسبة إلى خصوص الممتنع عن بذل التفاوت.»، و دوم حدیث نفی ضرر است، البته نسبت به خصوص ممتنع از بذل تفاوت، یعنی لاضرر میگوید» در جایی که غابن از بذل تفاوت امتناع کند، در آنجا مغبون خیار دارد.
وصلّی الله علی محمد و آله الطاهرین