«و منه یظهر وجه الاستدلال على اللزوم بإطلاق حلّیة أکل المال بالتجارة عن تراضٍ، فإنّه یدلّ على أنّ التجارة سببٌ لحلّیة التصرّف بقولٍ مطلق حتّى بعد فسخ أحدهما من دون رضا الآخر.»
دلیل سوم: آیه *إِلاَّ أَنْ تَکونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکمْ*
بحث در ادلهای بود که مرحوم شیخ (ره) بر اصالت اللزوم اقامه کردهاند، که تا به حال دو دلیل را که دو آیه شریفه از آیات قرآن بود متعرض شدند.
دلیل سوم بر اصالة اللزوم این استثنای در این آیه شریفه است که *لاَ تَأْکلُوا أَمْوَالَکمْ بَینَکمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَنْ تَکونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکمْ*، که محل استدلال خصوص استثناء به بعد هست، یعنی *إِلاَّ أَنْ تَکونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکمْ*.
آیه شریفه میفرماید: سبب حلیت مال عبارت است از تجارتی که از روی تراضی باشد، یعنی تنها چیزی که سبب برای حلیت دارد، عبارت از تجارت است.
بعد مرحوم شیخ (ره) فرموده: این سببیت، سببیت مطلقه است، یعنی تجارت سبب لحلیة التصرف مطلقا، ولو اینکه بعد از معامله، آن مالک اول بدون رضایت دیگری معامله را فسخ کند، یعنی اگر تجارت و معاملهای واقع شد و مال ملک مشتری و ثمن ملک بایع شد، یک حلیت تصرف برای این بایع و مشتری، به سبب این تجارت میآید.
مشتری میتواند در این مال و بایع هم در ثمن تصرف کند و این حلیت یک حلیت مطلقه است، یعنی ولو اینکه بعد از این تجارت، بایع بگوید: «فسخت»، شک میکنیم که با گفتن: «فسخت» آیا مشتری حق تصرف در مال را دارد یا نه؟ اطلاق این شک ما را از بین میبرد.
آیه میفرماید: تجارت یک سببیت مطلقه برای حلیت تصرف دارد، در نتیجه اگر بایع گفت: «فسخت» باز این سببیت به قوت خودش باقی است و مشتری میتواند در آن مالی که از بایع خریده تصرف کند، که نتیجهاش این است که «فسخت» یک قول لغو و بلاأثر و باطل میشود و لذا نتیجه میگیریم که این معامله، معاملهی لازمی است.
اشکال به دو آیه اخیر
در اینجا مرحوم شیخ (ره) عبارتی دارند که اولاً نسخ مکاسب در این مسئله و در این قسمت از عبارت مختلف است و ثانیاً محشین در بیان مقصود شیخ (ره) راههای متعددی را، -شاید حدود ۴ یا ۵ راه- بیان کردند، که إجمالش را عرض میکنیم.
تا اینجا مرحوم شیخ (ره) برای اصالة اللزوم به سه آیه از آیات شریفهی قرآن استدلال کردند؛ یکی آیهی *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ*، دوم *أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ* و سوم *إِلاَّ أَنْ تَکونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکمْ*. به این قسمت بحث که رسیده فرمودهاند: یک اشکال نسبت به این دو ایه اخیر وجود دارد، که این اشکال نسبت به خصوص استدلال به این دو آیه است، اما به استدلال به آیه شریفه *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* وارد نمیشود.
خلاصهی اشکال این است که شیخ (ره) فرموده: بعد از آن که بیع و تجارتی واقع شد، حال بایع میگوید: «فسخت»، شک میکنیم که آیا این «فسخت» رافع آن حلیتی که در اثر بیع و تجارت ابتداء به وجود آمده بود هست یا نه؟ شیخ (ره) فرموده: در اینجا «لاینفع الإطلاق»، نمیتوانیم از راه اطلاق شک خودمان را برطرف کنیم، بلکه برای بر طرف کردن شک، باید به استصحاب پناه ببریم، اما دلیلش را بیان نکردهاند.
آنچه در عبارت ایشان وجود دارد، فقط همین مقدار است که اولا اشکالی نسبت به استدلال به دو آیه اخیر است، که نسبت به آیه اولی وارد نمیشود و ثانیا اشکال هم این است که وقتی شک داریم در اینکه آیا «فسخت» رافع آن حلیت هست یا نه؟ برای برطرف کردن این شک فرمودهاند: «لاینفع الإطلاق».
ایشان نفرموده: إطلاق نداریم، بلکه فرموده: إطلاق به درد نمیخورد و باید برای برطرف کردن شک به استصحاب پناه ببریم یعنی بگوییم: قبل از «فسخت» بایع، برای مشتری حلیت تصرف در این مال بود، بعد از «فسخت» شک میکنیم که حلیت از بین رفته یا نه؟ که باید بقاء آن حلیت سابقه را استصحاب کنیم.
علت ورود این اشکال به دو آیه اخیر و عدم ورود آن آیه اولی
مرحوم شیخ (ره) نفرموده که: چرا این اشکال به دو آیه اخیر اختصاص دارد؟ و چرا این اشکال به آیه اولی وارد نیست؟
خوب دقت کنید اگر بخواهیم واقعاً بنیهی فقهی پیدا کنیم، باید مسائل دقیقه مقداری تأمل کنیم و حوصله به خرج دهیم، و الا صرف اینکه بخواهیم عبارت را ترجمه کنیم و رد شویم، چیزی نصیب انسان نمیشود، باید بنیه علمی پیدا کنیم و واقعاً مطالب برایمان حضم شود.
در اینجا محشین مختلف بیان کردهاند، بعضی گفتهاند: مقصود شیخ (ره) از این اشکال یک مطلبی است، اما این مطلب اختصاص به دو آیه اخیر ندارد و همان طور که این اشکال در دو آیه اخیر جاری است در *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* هم جاری است.
تعلیل مرحوم سید، شهیدی و ایروانی (قدس سرهم)
مرحوم سید، مرحوم شهیدی و مرحوم ایروانی (قدس سرهم) در حاشیه این طور مطرح کردهاند که در این *أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ* و *إِلاَّ أَنْ تَکونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکمْ* موضوع حلیت بیع و تجارت است، بعد از آن که بایع میگوید: «فسخت» نمیدانیم که آیا موضوع باقی است یا نه؟ یعنی وقتی که بایع گفت: «فسخت» نمیدانیم که آیا بیعی در کار هست یا نه؟
ظاهرش هم همین است که مثلا الآن بیعی واقع شد و بعد أحدهما گفتند: «فسخت»، حال اگر «فسخت» اثر خودش را گذاشته باشد، دیگر بیعی در کار نیست و موضوعی به نام تجارت نداریم، لذا با گفتن: «فسخت» دیگر نمیدانیم که آیا بیعی در کار هست یا نه؟
وقتی که موضوع مردد شد، دیگر إطلاق معنا ندارد. إطلاق حلیت زمانی است که بیعی و تجارتی در کار باشد و لذا «لاینفع الإطلاق»، پس باید استصحاب کرده و بگوییم: قبل از گفتن: «فسخت» حلیت تصرف برای مشتری بود و بعد از آن شک میکنیم که آیا این حلیت از بین رفت یا نه؟ بقاء حلیت را استصحاب میکنیم.
بعد این سه بزرگوار فرمودهاند: این بیان و اشکال در آیه اولی هم وجود دارد، موضوع در آیه اولی عقد است، *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ*، وفای به عقد واجب است، حال بعد از گفتن: «فسخت» نمیدانیم آیا عقدی باقی مانده یا نه؟ استصحاب کرده میگوییم: قبل از «فسخت» وفای به عقد واجب بود، و حال هم وجوب وفاء را استصحاب میکنیم.
لذا گفتهاند: جناب شیخ (ره) چرا فرمودهاید که: این اشکال اختصاص به دو آیه اخیر دارد؟ این اشکال همان طور که به دو آیه اخیر وارد است به آیه اولی هم این وارد است.
تعلیل صاحب کتاب غایة المقال
بیان دوم در مراد شیخ (ره) این است که بعضی مثل صاحب کتاب غایة المقال فرمودهاند: بین آیه اولی و دو آیه اخیر فرقی وجود دارد، در آیه اولی دو خصوصیت میبینیم، که در آن دو آیه دیگر نیست؛
یک خصوصیت آن وجوبی است که صیغهی امر در *أَوْفُوا* دارد و متعلق آن یعنی صیغهی امر وفا است، که میگوید: وفا واجب است.
خصوصیت دوم این است که در آیه اولی عموم داریم که *الْعُقُودِ* جمع محلای به الف و لام است و افادهی عموم میکند.
در آیهی *أَوْفُوا بِالْعُقُودِ* خداوند متعال در مقام بیان یک ضابطه است و وفای به هر عقدی واجب است، که در آن اولا امر داریم، ثانیا کلمهی وفا داریم، که وفا یعنی عقد را باقی بگذار و إبقاء کن و حق نداری که عقد را از هم بپاشی و به هم بزنی و خصوصیت دوم هم که این *الْعُقُودِ* جمع محلای به الف و لام است.
اما در دو آیت اخیر تنها چیزی که میفهمیم این است که *أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ*، در مقام بیان یک ضابطه نیست، بلکه در مقام بیان یک حلیت تصرف فی الجمله است، یعنی خداوند میخواهد بفرماید که: فی الجمله رباء حرام است و بیع حلال است، اما اینکه این بیع حلال و حلیت تصرف میآورد، مطلق هم باشد، یعنی حتی بعد فسخ أحدهما باز بگوییم: حلیت وجود دارد، این را آیه دلالت ندارد، بلکه آیه شریفه فقط در مقام بیان حلیت تصرف فی الجمله است.
آیهی *إِلاَّ أَنْ تَکونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکمْ* در مقام بیان این است که تجارت یک سببیت فی الجمله برای حلیت دارد، پس نسبت به بعد از «فسخت» دیگر آیهدلالتی ندارد و باید به استصحاب پناه برده و بگوییم: قبل از «فسخت» یک حلیت فی الجملهای بود و بعد از «فسخت» شک میکنیم که آیا این حلیت موجود است یا نه؟ استصحاب میکنیم.
این هم بیان دومی که در مورد این عبارت مرحوم شیخ شده، حال یکی دو بیان دیگر هست، که دقیقترین و صحیحترین بیان را مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی (اعلی الله مقامه الشریف) معروف به محقق کمپانی بیان فرموده، که انشاءالله در تطبیق عرض میکنیم.