درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۱۶۳: اوامر ۸۹

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

صاحب فصول می‌فرماید: مقدمه واجب اگر موصله باشد، واجب است، یعنی اگر بعد از انجام مقدمه، ذی المقدمه آمد، کشف می‌شود که مقدمه واجب بوده و اگر ذی المقدمه نیامد، کشف می‌شود که مقدمه واجب نبوده است.

صاحب کفایه چند اشکال می‌گیرد:

اشکال دوم: اگر مکلف مقدمه را انجام بدهد، با انجام آن، امر غیری به مقدمه ساقط می‌شود بدون اینکه مکلف منتظر ترتب ذی المقدمه باشد، و شاهد حکم عقلاء و وجدان است و مسقط امر، یکی از سه چیز می‌باشد: ۱. اطاعت؛ ۲. معصیت؛ ۳. ارتفاع موضوع تکلیف، مثلا مولا می‌گوید زید را در جمعه اکرام کن، این امر با اطاعت یا معصیت یا مردن زید، ساقط می‌شود و علت سقوط امر بعد از انجام مقدمه، فقط موافقت است و از این معلوم می‌شود که مقدمه غیر موصله هم واجب است.

 اشکال: علت سقوط امر، منحصر در یکی از سه چیز نیست و یک امر چهارمی هم وجود دارد و آن حصول غرض به واسطه غیر مامور به است. مثلا یک نفر حج بر او واجب است و قطع مسافت هم واجب است و این شخص با دابه مغصوبه قطع مسافت می‌کند که این مامور به نیست اما مقدمه و غرض حاصل می‌شود اما به غیر مامور به. در مقدمه هم همین است و بخاطر حصول غرض، امر ساقط می‌شود نه اینکه چون واجب انجام شده، واجب ساقط شده و گفته شود مقدمه غیر موصله هم واجب است.

۳

جواب اشکال

جواب: عملی که محصل غرض و مسقط امر است، دو صورت دارد:

۱. گاهی از متصف شدن این عمل به وجوب، مانع وجود دارد، یعنی این عمل محصل و مسقط است اما مانعی وجود دارد که نمی‌گذارد متصف به وجوب شود.

در این صورت این عمل واجب نیست. مثلا کسی که با دابه غصبی قطع مسافت به حج می‌کند با این غرض حاصل می‌شود اما این نمی‌تواند واجب باشد، چون مانع دارد بخاطر حرام بودن و الا اجتماع واجب و حرام می‌شود. پس این قطع مسافت غیر مامور به است اما مسقط غرض است.

۲. گاهی مانع وجود ندارد، در این صورت این عمل، متصف به وجوب می‌شود. چون در اینجا این عمل، مسقط غرض و امر است، مثل ما نحن فیه که مقدمه انجام داده ولی بعد از انجام مقدمه، مامور به انجام نگرفته است یعنی مقدمه غیر موصله، این مقدمه محصل غرض است و مسقط امر است و مانعی از از واجب شدن آن نیست و این مقدمه واجب می‌شود و با واجب شدن، محصل غرض و مسقط امر واجب است.

پس مقدمه غیر موصله هم واجب است.

۴

دو نکته صاحب فصول

صاحب فصول دو نکته در کتاب خودش ذکر کرده است:

نکته ۱: توصل به ذی المقدمه، شرط وجود مقدمه است نه شرط وجوب مقدمه.

یعنی اگر عمل می‌خواهد عنوان مقدمه پیدا کند، شرطش، رسیدن و انجام گرفتن مقدمه است. ولی توصل به ذی المقدمه و انجام گرفتن ذی المقدمه، شرط وجوب مقدمه نیست، چون اگر گفته شود توصل و انجام گرفتن ذی المقدمه، شرط وجوب مقدمه است، یک مشکل پیش می‌آید که وجوب مقدمه متوقف بر توصل ذی المقدمه می‌شود و انجام ذی المقدمه بر وجود مقدمه است.

یعنی اگر گفته شود توصل به انجام ذی مقدمه، شرط وجوب مقدمه است، اینجا وجوب مقدمه متوقف می‌شود بر توصل بر انجام ذی المقدمه و توصل بر انجام ذی المقدمه متوقف بر وجود مقدمه است، پس وجوب مقدمه متوقف بر وجود مقدمه می‌شود و این باطل است. چون معنایش این است که بعد از اینکه مقدمه موجود شد، مقدمه واجب می‌شود و این طلب الحاصل می‌شود، چون چیزی که موجود شد، وجوب رویش نمی‌آید و الا طلب حاصل می‌شود.

نکته ۲: ایشان سه دلیل ذکر کرده است که مقدمه موصله واجب است و مقدمه غیر موصوله واجب نیست:

۱. حاکم به ملازمه عقل است و عقل به بیش از این مقدار حکم نمی‌کند.

یعنی حاکم به ملازمه بین وجوب ذی المقدمه و مقدمه، عقل است و عقل فقط به ملازمه بین ذی المقدمه و مقدمه موصله حکم می‌کند نه غیر موصوله.

۲. عقل تجویز می‌کند که مولا تصریح بکند به عدم مطلوبیت مقدمه غیر موصله، با حفظ این نکته اگر مقدمه غیر موصله واجب بود، عقل چنین تجویزی نمی‌کرد. مثلا مولا می‌تواند این تصریح را بکند که من قطع مسافتی که حج موجود نمی‌شود را نمی‌خواهم و این معنایش این است که مقدمه غیر موصله واجب نیست و الا مولا نباید این تجویز را می‌داشت.

۳. غرض از وجوب مقدمه، توصل به ذی المقدمه است و این غرض فقط در مقدمه موصله است.

۵

تطبیق جواب اشکال

قلت: نعم (گاهی تکلیف به واسطه غیر امور ثلاثه ساقط می‌شود)، ولكن لا محيص عن أن يكون ما (فعل اختیاری) يحصل به («ما») الغرض (بیان ما:) من الفعل الاختياريّ للمكلّف (خبر یکون:) متعلّقا للطلب (طلب غیری) فيما (موردی که) لم يكن فيه («ما») مانع ـ وهو (مانع) كونه بالفعل محرّما ـ ، ضرورة أنّه لا يكون بينهما (مقدمه موصله و غیر موصله) تفاوت أصلا. فكيف يكون أحدهما (موصله) متعلّقا له (طلب) فعلا دون الآخر؟

۶

تطبیق دو نکته صاحب فصول

وقد استدلّ صاحب الفصول على ما ذهب إليه (وجوب مقدمه موصله) بوجوه، حيث قال ـ بعد بيان أنّ التوصّل بها (مقدمه) إلى الواجب من قبيل شرط الوجود لها (مقدمه)، لا من قبيل شرط الوجوب ـ ما (کلامی که) هذا لفظه («ما»): «والّذي يدلّك على هذا ـ (بیان هذا:) يعني (قصد می‌کند صاحب کفایه) الاشتراط (مشروط بودن مقدمه) بالتوصّل (رسیدن به ذی المقدمه) ـ أنّ وجوب المقدّمة لمّا كان (وجوب المقدمه) من باب الملازمة العقليّة ـ فالعقل لا يدلّ عليه (وجوب مقدمه) زائدا على القدر المذكور (یعنی مقدمه موصله).

وأيضا لا يأبى العقل أن يقول الآمر الحكيم: اريد الحجّ واريد المسير الّذي يتوصّل به (سیر) إلى فعل الواجب دون ما (سیری که) لم يتوصّل به إليه (حج)، بل الضرورة (بداهت) قاضية بجواز تصريح الآمر بمثل ذلك (اراده سیر موصل نه غیر موصل)، كما أنّها (ضرورت) قاضية بقبح التصريح (تصریح مولا) بعدم مطلوبيّتها (مقدمه) له (آمر) مطلقا (چه موصله و چه غیر موصله) أو (عطف بر مطلقا است) على تقدير التوصّل بها (مقدمه) إليه (واجب)، وذلك (جواز تصریح و قبح تصریح) آية (نشان) عدم الملازمة بين وجوبه (واجب) ووجوب مقدّماته (واجب) على تقدير عدم التوصّل بها (مقدمه) إليه (واجب).

وأيضا حيث إنّ المطلوب بالمقدّمة مجرّد التوصّل بها (مقدمه) إلى الواجب وحصوله (واجب)، فلا جرم يكون التوصّل بها (مقدمه) إليه (واجب) وحصوله (واجب) معتبرا في مطلوبيّتها (مقدمه)، فلا تكون (مقدمه) مطلوبة إذا انفكّت عنه (واجب)، وصريح الوجدان قاض بأنّ من يريد شيئا لمجرّد (برای مجرد) حصول شيء آخر لا يريده (شیء اول را) إذا وقع (شیء اول) مجرّدا عنه (شیء آخر)، ويلزم منه (حکم وجدان) أن يكون وقوعه (شیئا) على وجه المطلوب منوطا بحصوله (شیء آخر)» انتهى موضع الحاجة من كلامه رحمه‌الله.

إن قلت : كما يسقط الأمر في تلك الامور ، كذلك يسقط بما ليس بالمأمور به فيما يحصل به الغرض منه ، كسقوطه في التوصّليّات بفعل الغير أو المحرّمات.

قلت : نعم ، ولكن لا محيص عن أن يكون ما يحصل به الغرض من الفعل الاختياريّ للمكلّف متعلّقا للطلب فيما لم يكن فيه مانع ـ وهو كونه بالفعل محرّما ـ ، ضرورة أنّه لا يكون بينهما تفاوت أصلا. فكيف يكون أحدهما متعلّقا له فعلا دون الآخر؟

وقد استدلّ صاحب الفصول على ما ذهب إليه بوجوه ، حيث قال ـ بعد بيان أنّ التوصّل بها إلى الواجب من قبيل شرط الوجود لها ، لا من قبيل شرط الوجوب ـ ما هذا لفظه : «والّذي يدلّك على هذا ـ يعني الاشتراط بالتوصّل ـ أنّ وجوب المقدّمة لمّا كان من باب الملازمة العقليّة ـ فالعقل لا يدلّ عليه زائدا على القدر المذكور.

وأيضا لا يأبى العقل أن يقول الآمر الحكيم : اريد الحجّ واريد المسير الّذي يتوصّل به إلى فعل الواجب دون ما لم يتوصّل به إليه ، بل الضرورة قاضية بجواز تصريح الآمر بمثل ذلك ، كما أنّها قاضية بقبح التصريح بعدم مطلوبيّتها له مطلقا أو على تقدير التوصّل بها إليه ، وذلك آية عدم الملازمة بين وجوبه ووجوب مقدّماته على تقدير عدم التوصّل بها إليه.

وأيضا حيث إنّ المطلوب بالمقدّمة مجرّد التوصّل بها إلى الواجب وحصوله ، فلا جرم يكون التوصّل بها إليه وحصوله معتبرا في مطلوبيّتها ، فلا تكون مطلوبة إذا انفكّت عنه ، وصريح الوجدان قاض بأنّ من يريد شيئا لمجرّد حصول شيء آخر لا يريده إذا وقع مجرّدا عنه ، ويلزم منه أن يكون وقوعه على وجه المطلوب

__________________

ـ وأجاب السيّد المحقّق الخوئيّ عن هذا الوجه أوّلا : بالنقض بأجزاء الواجب المركّب ، حيث يسقط بإتيان كلّ واحد منها الأمر الضمنيّ المتعلّق بها. وثانيا : بما مرّ في الجواب عن الوجه الثاني. محاضرات في اصول الفقه ٢ : ٤١٧.

وأجاب عنه السيّد الإمام الخمينيّ أيضا بأنّ الأمر غير ساقط بعد فرض تعلّقه بالمقدّمة الموصلة ، فسقوط أمرها أوّل الكلام. مناهج الوصول ١ : ٣٩٦.

منوطا بحصوله» انتهى موضع الحاجة من كلامه رحمه‌الله (١).

وقد عرفت (٢) بما لا مزيد عليه أنّ العقل الحاكم بالملازمة دلّ على وجوب مطلق المقدّمة ، لا خصوص ما إذا ترتّب عليها الواجب ، فيما لم يكن هناك مانع عن وجوبه ـ كما إذا كان بعض مصاديقه محكوما فعلا بالحرمة ـ ، لثبوت مناط الوجوب حينئذ في مطلقها وعدم اختصاصه بالمقيّد بذلك منها.

وقد انقدح منه : أنّه ليس للآمر الحكيم الغير المجازف بالقول ذلك التصريح. وأنّ دعوى أنّ الضرورة قاضية بجوازه مجازفة ، كيف يكون ذا؟! مع ثبوت الملاك في الصورتين (٣) بلا تفاوت أصلا ، كما عرفت.

نعم ، إنّما يكون التفاوت بينهما (٤) في حصول المطلوب النفسيّ في إحداهما (٥) وعدم حصوله في الاخرى (٦) ، من دون دخل لها في ذلك أصلا ، بل كان بحسن اختيار المكلّف وسوء اختياره ، وجاز للآمر أن يصرّح بحصول هذا المطلوب في إحداهما وعدم حصوله في الاخرى. بل وحيث (٧) إنّ الملحوظ بالذات هو هذا المطلوب ، وإنّما كان الواجب الغيريّ ملحوظا إجمالا بتبعه ـ كما يأتي أنّ وجوب المقدّمة على الملازمة تبعيّ ـ جاز في صورة عدم حصول المطلوب النفسيّ التصريح بعدم حصول المطلوب أصلا ، لعدم الالتفات إلى ما حصل من المقدّمة فضلا عن كونها مطلوبة ، كما جاز التصريح بحصول الغيريّ مع عدم فائدته لو التفت إليها ، كما لا يخفى ، فافهم.

إن قلت : لعلّ التفاوت بينهما في صحّة اتّصاف إحداهما بعنوان الموصليّة دون

__________________

(١) انتهى كلامه مع اختلاف يسير. فراجع الفصول الغرويّة : ٨٦.

(٢) تقدّم ذيل ردّ قول الشيخ في الصفحة : ٢١٦.

(٣) وهما : ترتّب ذي المقدّمة على المقدّمة وعدمه.

(٤) أي : بين الصورتين.

(٥) وهي الموصلة.

(٦) وهي : غير الموصلة.

(٧) وفي بعض النسخ : «وحيث». والأنسب وجود كلمة «بل» قبل قوله : «وحيث» ، كما في النسخة الأصليّة.