درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۱۴۸: اوامر ۷۴

 
۱

خطبه

۲

واجب نفسی و غیری

واجب در یک تقسیم، بر دو نوع است:

۱. واجب غیری: ما امر به لغیره؛ یعنی واجب غیری به عملی گفته می‌شود که انگیزه شارع از واجب کردن آن، انجام واجب دیگر است و اگر مکلف این عمل را انجام ندهد، نمی‌تواند عمل دیگر را انجام بدهد. مثل وضو که وجوب آن بخاطر انجام صلات است.

۲. واجب نفسی: ما امره به لنفسه؛ یعنی عملی که شارع آن عمل را واجب کرده است بخاطر خودش نه اینکه بتوان عمل دیگر را انجام بدهد. و این واجب بر دو نوع است:

الف: خود واجب نفسی محبوبیت دارد، مثل شناخت خداوند.

ب: به خاطر خواص و فوائدی که بر واجب پدیدار می‌شود، محبوبیت دارد، مثل صلات که فوائد و خواص آن که قربان کل تقی و تنهی عن الفحشاء و... است.

۳

اشکال و جواب

اشکال: تعریف واجب غیری، مانع اغیار نیست. چون این تعریف شامل قسم دوم واجب نفسی می‌شود، چون این قسم، واجب شده بخاطر فوائد و خواص که غیر از صلات است.

جواب اول: شیخ انصاری: این تعریف، مانع اغیار است و شامل قسم دوم واجب نفسی نمی‌شود، چون آن فوائد و خواص واجب نیست و بگوئیم این عمل را خداوند بخاطر رسیدن به فوائد و خواص واجب کرده است، چون آن فوائد و خواص مقدور مکلف نیست.

اشکال: خواص و فوائد، مقدور مکلف است و می‌تواند واجب شود، چون معراج مومن مثلا مقدور بلا واسطه مکلف نیست اما مقدور با واسطه است و آن واسطه صلات و امثال صلات است.

نکته: اگر در لسان دلیل این عبارت باشد که قدرت شرط است، متبادر از آن قدرت بلاواسطه است و این قدرت، شرط عقلی است و شامل قدرت با واسطه و بلاواسطه، هر دو می‌شود.

۴

جزوه دو نکته جلسه قبل

نکته اول: گویا مرحوم شیخ اطلاق ماده را مثل عموم عام می‌داند در اینکه به مجرد صدور کلام از متکلم ثابت می‌شود، سپس یا خود او را تقیید می‌زنیم و یا عملی انجام می‌دهیم (تقیید هیئت) که عمل به اطلاق ماده نشود ولی این توهم باطل است، چون با عدم جریان مقدمات حکمت (که مفروض است) اطلاقی برای ماده منعقد نمی‌شود تا تقیید هیئت مبطل آن باشد.

نکته دوم: اگر قید منفصل باشد (مثل اینکه مولا بگوید اکرم زیدا و بعد شرط و قید را ذکر کند) برای کلام شیخ، مجالی است (کلام شیخ این بود که اگر قید، قید هیئت باشد، منجر به دو تقیید می‌شود). فتامل که در همینجا هم کلام شیخ درست نیست.

۵

جزوه واجب نفسی و غیری

واجب در یک تقسیم، بر دو قسم است:

۱. واجب غیری: واجبی است که انگیزه مولا در واجب کردن آن توصل به واجب دیگر باشد، مثل وضو.

۲. واجب نفسی: واجبی است که انگیزه مولا در واجب کردن آن توصل به واجب دیگر نباشد. این واجب دو صورت دارد:

الف: خود او محبوب است، مثل معرفت خداوند.

ب: بخاطر خواص و فوائدی که بر آن مترتب می‌شود، محبوب است، مثل صلات و امثال آن.

۶

جزوه اشکال و جواب

اشکال: تعریف واجب غیری مانع الاغیار نیست، چون شامل قسم دوم از واجب نفسی هم می‌شود.

جواب اول: شیخ انصاری: خواص و فوائد مقدور مکلف نیستند تا واجب شوند، در نتیجه تعریف واجب غیری شامل قسم دوم واجب نفسی شود.

رد جواب: این خواص و فوائد، بلاواسطه مقدور نیستند اما مع الواسطه مقدور هستند، پس اشکال با این جواب دفع نشد.

۷

تطبیق واجب نفسی و غیری

ومنها: تقسيمه إلى النفسيّ والغيريّ.

[تعريف الواجب النفسيّ والغيريّ]

وحيث كان طلب شيء وإيجابه (شیء) لا يكاد يكون بلا داع، فإن كان الداعي (انگیزه شارع) فيه (طلب) هو (داعی) التوصّل به (شیء) إلى واجب لا يكاد التوصّل بدونه (شیء) إليه (واجب) لتوقّفه (واجب) عليه (شیء) فالواجب غيريّ، وإلّا (اگر داعی توصل به واجب نباشد) فهو (واجب) نفسيّ، سواء كان الداعي محبوبيّة الواجب بنفسه، كالمعرفة بالله، أو محبوبيّته بما له من فائدة (فائده‌ای که خارج از حقیقت واجب است) مترتّبة عليه (واجب)، كأكثر الواجبات من العبادات والتوصّليّات. هذا.

۸

تطبیق اشکال و جواب اول

لكنّه لا يخفى: أنّ الداعي لو كان هو (داعی) محبوبيّته (واجب) كذلك ـ (توضیح کذلک:) أي بما له من الفائدة المترتّبة عليه (واجب) ـ كان الواجب في الحقيقة واجبا غيريّا، فإنّه لو لم يكن وجود هذه الفائدة لازما لما دعا (مولا) إلى إيجاب ذي الفائدة (مثل صلات).

فإن قلت: نعم، وإن كان وجودها (فائده) محبوبا لزوما، إلّا أنّه حيث كانت (فائده) من الخواصّ المترتّبة على الأفعال (صفت خواص است) الّتي ليست داخلة تحت قدرة المكلّف لما كاد يتعلّق بها (فائده) الإيجاب.

قلت: بل هي (خواص) داخلة تحت القدرة (مع الواسطه)، لدخول أسبابها (خواص) تحتها (قدرت)، والقدرة على السبب قدرة على المسبّب، وهو (مجموع مطلب) واضح، وإلّا (قدرت بر سبب، قدرت بر مسبب نباشد) لما صحّ وقوع مثل التطهير والتمليك والتزويج والطلاق والعتاق إلى غير ذلك (موارد) من المسبّبات موردا لحكم من الأحكام التكليفيّة (چون هیچکدام از این ۵ مورد مقدور مکلف نیست).

وهو فاسد ، لأنّه لا يكون إطلاق إلّا فيما جرت هناك المقدّمات. نعم ، إذا كان التقييد بمنفصل ، ودار الأمر بين الرجوع إلى المادّة أو الهيئة ، كان لهذا التوهّم مجال حيث انعقد للمطلق إطلاق ، وقد استقرّ له ظهور ولو بقرينة الحكمة ، فتأمّل.

[٣ ـ الواجب النفسيّ والواجب الغيريّ]

ومنها : تقسيمه إلى النفسيّ والغيريّ.

[تعريف الواجب النفسيّ والغيريّ]

وحيث كان طلب شيء وإيجابه لا يكاد يكون بلا داع ، فإن كان الداعي فيه هو التوصّل به إلى واجب لا يكاد التوصّل بدونه إليه لتوقّفه عليه فالواجب غيريّ ، وإلّا فهو نفسيّ ، سواء كان الداعي محبوبيّة الواجب بنفسه ، كالمعرفة بالله ، أو محبوبيّته بما له من فائدة مترتّبة عليه ، كأكثر الواجبات من العبادات (١) والتوصّليّات (٢). هذا.

لكنّه لا يخفى : أنّ الداعي لو كان هو محبوبيّته كذلك ـ أي بما له من الفائدة المترتّبة عليه ـ كان الواجب في الحقيقة واجبا غيريّا ، فإنّه لو لم يكن وجود هذه الفائدة لازما لما دعا إلى إيجاب ذي الفائدة.

فإن قلت : نعم ، وإن كان وجودها محبوبا لزوما ، إلّا أنّه حيث كانت من الخواصّ المترتّبة على الأفعال الّتي ليست داخلة تحت قدرة المكلّف لما كاد يتعلّق بها الإيجاب.

قلت : بل هي داخلة تحت القدرة ، لدخول أسبابها تحتها ، والقدرة على السبب قدرة على المسبّب ، وهو واضح ، وإلّا لما صحّ وقوع مثل التطهير والتمليك والتزويج والطلاق والعتاق إلى غير ذلك من المسبّبات موردا لحكم من الأحكام التكليفيّة.

__________________

(١) كالصلاة والصوم والحجّ.

(٢) كتكفين الميّت ودفنه.