درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۱۲۷: اوامر ۵۳

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

اشکال بر شرط متاخر و شرط متقدم: شرط متاخر و متقدم، لازمه‌اش انفکاک اثر از موثر است (در شرط متاخره ذی المقدمه و معلول متقدم بر شرط و در شرط متقدم ذی المدقمه و معلول متاخر از شرط است)

کبری: و اللازم باطل.

نتیجه: فالملزوم مثله.

۳

جواب

جواب: مقدمه: شرط سه حالت دارد: متقدم است، مقارن است، متاخر است و این سه حالت، سه صورت دارد: مقدمه متقدم یا شرط حکم تکلیفی هستند یا شرط حکم وضعی هستند یا شرط مامور به هستند. مقدمه مقارن یا شرط حکم تکلیفی هستند یا شرط حکم وضعی هستند یا شرط مامور به هستند. مقدمه متاخر هم یا شرط حکم تکلیفی هستند یا شرط حکم وضعی هستند یا شرط مامور به هستند. شرط مقارن که اشکالی در آن نیست و سه صورت کم می‌شود.

با حفظ این مقدمه، صاحب کفایه می‌فرمایند: اگر شرط متقدم یا شرط متاخر، شرط حکم تکلیفی باشد، اشکال شما وارد نیست.

مثال شرط متقدم که شرط حکم تکلیفی است: اذا جاءک زید فاکرمه فی یوم بعده. زید دیروز آمده و اکرام امروز واجب است و این شرط متاخر، شرط حکم تکلیفی (وجوب) است.

مثال شرط متاخر که شرط حکم تکلیفی است: ان سافرتَ فتصدق بیوم قبله. مسافرت شرط متاخر واجب کردن صدقه روز قبل است.

حال اشکال در این دو صورت وارد نیست، چون چیزی که شرط است، متقدم یا متاخر نیست و چیزی که متقدم یا متاخر است، شرط نیست. مثلا در مثال اول، امروز اکرام کردن واجب است و آمدن خارجی زید، متقدم است و این شرط نیست بلکه شرط، تصور آمدن زید است که مقارن حکم تکلیفی است.

توضیح: تکلیف و حکم، فعل اختیاری حاکم است نه غیر حکم، یعنی اگر حاکم بخواهد، حکم و تکلیف می‌کند و اگر نخواهد، حکم و تکلیف نمی‌کند، اما حاکم در زمان حکم (عمل ظاهری است)، باید یک عمل باطنی انجام بدهد و بعد حکم کند و آن عمل باطنی، تصور است، یعنی اول تصور فعلی که مصلحت قائم به آن است می‌کند و بعد حکم را روی آن می‌برد. حال تصور کردن دو صورت دارد:

۱. گاهی آن فعل بدون اضافه و ضمیمه مصلحت دارد، که حاکم خود آن فعل را تصور می‌کند و بعد حکم می‌کند، مثلا صدقه دادن مصلحت دارد و حاکم این صدقه دادن را در ذهن می‌آورد و بعد حکم به صدقه دادن می‌کند.

۲. گاهی آن فعل با اضافه و ضمیمه مصلحت دارد که حاکم آن فعل را با ضمیمه تصور می‌کند و بعد حکم می‌کند و این ضمیمه شرط است، پس چیزی که شرط است، تصور است.

به بیان دیگر، حکم و تکلیف کردن، فعل اختیاری است و این مقدماتی دارد و تمام مقدمات در ذهن است و از جمله این مقدمات، تصور فعل با ضمیمه یا بدون ضمیمه است.

۴

جزوه جواب

جواب: شرط در یک تقسیم، بر سه قسم است: ۱. شرط متقدم؛ ۲. شرط مقارن؛ ۳. شرط متاخر. هر یک از این شرایط یا شرط حکم تکلیفی و یا شرط حکم وضعی و یا شرط مامور به می‌باشد.

با حفظ این مقدمه، اگر شرط متقدم یا متاخر، شرط حکم تکلیفی باشد، اشکال وارد نیست. دلیل: آنچه شرط است (وجود علمی و به عبارت دیگر تصور شرط است) متقدم یا متاخر نیست، بلکه مقارن با تکلیف است. (تَصَوَّرَ فحَکَم) و آنچه که متاخر یا متقدم است (وجود عینی و خارجی متقدم بر تکلیف و یا متاخر از آن است) شرط نیست فلا اشکال.

توضیح: تکلیف و حکم فعل اختیاری حاکم است، نه غیر حاکم، با حفظ این نکته، حاکم عند الحکم که یک عمل ظاهری محسوب می‌شود، می‌بایست یک عمل باطنی نیز انجام بدهد و سپس حکم را صادر کند و آن عمل باطنی، تصور فعلی است که مصلحت قائم به آن است. فعلی که مصلحت قائم به آن است دو صورت دارد:

۱. گاهی فعل بدون ضمیمه و اضافه‌ای مصلحت قائم به آن است، در این صورت حاکم، آن فعل را تصور کرده و سپس حکم را صادر می‌کند.

۲. گاهی فعل با ضمیمه و اضافه‌ای مصلحت قائم به آن است، اعم از آنکه ضمیمه متقدم یا مقارن یا متاخر باشد. در این صورت حاکم، آن فعل را با آن ضمیمه تصور کرده و سپس حکم را صادر می‌کند. پس شرط تکلیف در حقیقت تصور شیء (شیء همان ضمیمه است) است نه وجود خارجی آن.

و به عبارت دیگر، وجود خارجی از مقدمات فعل اختیاری نیست، بلکه مقدمات فعل اختیاری، امور ذهنیه و تصوریه هستند.

۵

تطبیق جواب

أمّا الأوّل (شرط متاخر یا متقدم، شرط حکم تکلیفی باشند): فكون أحدهما (متقدم و متاخر) شرطا له (تکلیف) ليس (کون) إلّا أنّ للحاظه (متقدم یا متاخر) دخلا في تكليف الآمر، كالشرط المقارن بعينه، فكما أنّ اشتراطه (تکلیف) بما (شرطی که) يقارنه (تکلیف را زمانا) ليس إلّا أنّ لتصوّره (ما یقارنه) دخلا في أمره (آمر) بحيث لولاه (تصور) لما كاد يحصل له (آمر) الداعي إلى الأمر، كذلك المتقدّم أو المتأخّر.

وبالجملة: حيث كان الأمر (تکلیف) من الأفعال الاختياريّة، كان من مبادئه (امر) ـ بما هو (امر) كذلك (فعل اختیاری) ـ تصوّر الشيء (شیء مامور به) بأطرافه (شیء) ليرغب في طلبه (شیء) والأمر به (شیء)، بحيث لولاه (تصور) لما رغب فيه (شیء)، ولما أراده (شیء را) واختاره (شیء را)، فيسمّى كلّ واحد من هذه الأطراف (ضمائم) ـ الّتي لتصوّرها (اطراف) دخل في حصول الرغبة فيه (شیء) وإرادته (شیء) ـ : «شرطا»، لأجل دخل لحاظه (کل واحد) في حصوله (رغبت)، كان (ملحوظ و متصور) مقارنا (خارجا) له (شیء) أو لم يكن كذلك (مقارنا)، متقدّما أو متأخّرا، فكما في المقارن يكون لحاظه (مقارن) في الحقيقة شرطا، كان فيهما (متقدم و متاخر) كذلك (مثل مقارن)، فلا إشكال.

أمّا الأوّل : فكون أحدهما شرطا له ليس إلّا أنّ للحاظه دخلا في تكليف الآمر ، كالشرط المقارن بعينه ، فكما أنّ اشتراطه بما يقارنه ليس إلّا أنّ لتصوّره دخلا في أمره بحيث لولاه لما كاد يحصل له الداعي إلى الأمر ، كذلك المتقدّم أو المتأخّر.

وبالجملة : حيث كان الأمر من الأفعال الاختياريّة ، كان من مبادئه ـ بما هو كذلك ـ تصوّر الشيء بأطرافه ليرغب في طلبه والأمر به ، بحيث لولاه لما رغب فيه ، ولما أراده واختاره ، فيسمّى كلّ واحد من هذه الأطراف ـ الّتي لتصوّرها دخل في حصول الرغبة فيه وإرادته ـ : «شرطا» ، لأجل دخل لحاظه في حصوله ، كان مقارنا له أو لم يكن كذلك ، متقدّما أو متأخّرا ، فكما في المقارن يكون لحاظه في الحقيقة شرطا ، كان فيهما كذلك ، فلا إشكال.

وكذا الحال في شرائط الوضع مطلقا ، ولو كان مقارنا ، فإنّ دخل شيء في الحكم به وصحّة انتزاعه لدى الحاكم به ليس إلّا ما كان بلحاظه يصحّ انتزاعه ، وبدونه لا يكاد يصحّ اختراعه عنده ، فيكون دخل كلّ من المقارن وغيره بتصوّره ولحاظه ، وهو (١) مقارن. فأين انخرام القاعدة العقليّة في غير المقارن؟ فتأمّل تعرف (٢).

__________________

(١) أي : تصوّره ولحاظه.

(٢) وأورد عليه المحقّق النائينيّ بما حاصله : أنّ رجوع شرائط الحكم إلى التصوّر انّما يتمّ فيما إذا كان الحكم المنشأ بنحو القضيّة الخارجيّة ، لا فيما إذا كان بنحو القضيّة الحقيقيّة ، فإنّ المؤثّر في ثبوت الحكم في القضايا الخارجيّة هو علم المولى بتحقّق الموضوع وإن لم يكن في الواقع ثابتا ، وأمّا القضايا الحقيقيّة ـ الّتي ينشأ الحكم فيها على موضوع مقدّر الوجود ـ فالمؤثّر في ثبوت الحكم من حيث الموضوع هو وجود الموضوع في الخارج ، سواء علم به المولى أو لم يعلم ، لأنّ الحكم ينشأ على تقدير ثبوت الموضوع واقعا. وموضع البحث في الشرط المتأخّر هو الأحكام المنشأة بنحو القضيّة الحقيقيّة ، لا الأحكام المنشأة بنحو القضيّة الخارجيّة. فما ذكره المصنّف خلط بين النحوين من القضايا.

وهذا الإيراد تعرّض له السيّد المحقّق الخوئيّ ودفعه ، ثمّ حاول وجها آخر في تصحيح الشرط المتأخّر. وحاصله : أنّ باب الأحكام الشرعيّة باب الاعتبارات ، وهو أجنبيّ عن باب التأثير والتأثّر ، كما أنّه لا مانع من تقييدها بأمر مقارن أو متقدّم ، ضرورة أنّ مردّ تقييده بأمر متأخّر هو أنّه بوجوده المتأخّر يكشف عن وجود الواجب في ظرفه. المحاضرات ٢ : ٣٠٧ ـ ٣١٥. ـ