درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۱۲۱: اوامر ۴۷

 
۱

خطبه

۲

مقدمه داخلیه و خارجیه

مقدمه در یک تقسیم، بر دو نوع است:

۱. مقدمه داخلیه: به اجزاء واجب، مقدمه داخلیه گفته می‌شود. مثلا به نیت و تکبیرة الاحرام و قرائت و... مقدمه داخلیه گفته می‌شود، پس نماز یک مقدمه داخلیه دارد و آن مجموع اجزاء است. پس نیت، جزئی از مقدمه داخلیه است نه مقدمه داخلیه. پس نیت و تکبر و قیام و...، مقدمه داخلیه هستند نه مقدمات داخلیه.

۲. مقدمه خارجیه: به هر شرطی از شرایط واجب، مقدمه خارجیه گفته می‌شود، مثل ستر و رو به قبله بودن، پس نماز تعداد زیادی مقدمه خارجیه دارد.

اشکال اول بر مقدمه داخلیه: مقدمه، باید مقدم بر ذوالمقدمه باشد، در حالی که مقدمه داخلیه، عین ذو المقدمه است، پس مقدمه داخلیه، مقدم بر ذو المقدمه نیست و نباید مقدمه داخلیه داشته باشیم.

اشکال دوم بر مقدمه داخلیه: مقدمه، باید غیر از ذی المقدمه باشد (چون اگر کسی در مقدمه واجب، قائل به ملازمه شود، می‌گوید از امر به ذی المقدمه، یک امری ترشح می‌شود به نام امر غیری که روی مقدمه می‌رود)، در حالی که مقدمه داخلیه، عین ذی المقدمه است.

جواب به دو اشکال: مقدمه داخلیه، ذوات الاجزاء است، یعنی اجزاء بلاشرط اما ذی المقدمه، اجزاء بشرط الاجتماع می‌باشد.

جواب به اشکال اول: ذی المقدمه متاخر از مقدمه باشد، چون مقدمه نفس الاجزاء است و تا وقتی این اجزاء نباشد، ذی المقدمه که اجزاء با قید اجتماع باشد، به وجود نمی‌آید.

جواب به اشکال دوم: در اینجا غیریت وجود دارد، چون اینجا تغایر اعتباری وجود دارد.

۳

اشکال وجواب

اشکال: شما گفتید اجزاء لا بشرط هست در حالی که فلاسفه می‌گویند اجزاء بشرط لا می‌باشند. مثلا انسان دو جزء دارد:

یک جزء مشترک بین انسان و حیوانات که جسم نام حساس متحرک بالاراده و این را به دو نحو می‌تواند در نظر گرفته:

۱. این جسم نام حساس متحرک بالاراده، بما هو جزء در نظر گرفته می‌شود، در این صورت دو ویژگی دارد: الف: حمل بر انسان نمی‌شود و حمل بر جزء دیگر انسان نمی‌شود یعنی نمی‌توانید بگوئید الناطق جسم نام حساس متحرک بالاراده. به اصطلاح، بشرط لا هستند. ب: به این ماده یا هیولا گفته می‌شود.

۲. این جسم نام حسن متحرک بالاراده، بما هو مبهم در نظر گرفته می‌شود، یعنی انسان است یا گاو یا... در اینصورت به این جنس گفته می‌شود و قابل حمل بر انسان و... است.

یک جزء مختص است که نفس ناطقه است، این هم دو صورت دارد:

۱. این جزء، بما هو جزء در نظر گرفته می‌شود، در این صورت دو ویژگی دارد: الف: حمل بر انسان نمی‌شود و حمل بر جزء دیگر انسان نمی‌شود و به اصطلاح، بشرط لا هستند. ب: به این صورت گفته می‌شود.

۲. این جزء، بما هو محصل در نظر گرفته می‌شود، یعنی این جزء به ما حصه حصه کردن در نظر گرفته می‌شود، در این صورت به این فصل گفته می‌شود و قابل حمل بر انسان و جزء دیگر انسان است.

به ماده و صورت، اجزاء خارجیه گفته می‌شود و به جسن و فصل، اجزاء تحلیلیه گفته می‌شود.

حال مستشکل می‌گوید: بین حرف شما و حرف فلاسفه تنافی است.

جواب: فلاسفه که می‌گویند اجزاء خارجیه بشرط لا است، با اجزاء تحلیلیه مقایسه کرده‌اند، چون اجزاء تحلیلیه قابل حمل است اما اجزاء خارجیه خیر. اما ما که می‌گوئیم اجزاء لا بشرط است، مقایسه با کل می‌شود و منظور از لا بشرط، لا بشرط اجتماع است.

۴

جزوه مقدمه داخلیه و خارجیه

مقدمه در یک تقسیم، بر دو قسم (بلکه بر سه قسم) است:

۱. مقدمه داخلیه: به اجزاء واجب گویند (که تقیدا و قیدا داخل در حقیقت مامور به است) مثلا به نیت و تکبیره و قیام و... مقدمه داخلیه گویند.

۲. مقدمه خارجیه: به هر یک از شرائط واجب گویند (که قیدا خارج از مامور به و تقیدا داخل در مامور به است) مثلا به وضو مقدمه خارجیه گویند.

دو اشکال بر مقدمه داخلیه:

ب: مقدمه باید مقدم بر ذی المقدمه باشد، در حالی که مقدمه داخلیه مقدم نیست. چون مقدمه داخلیه، عین ذی المقدمه است و شیء بر خودش مقدم نمی‌شود.

ب: مقدمه باید غیر از ذی المقدمه باشد تا بنا بر قول به ملازمه وجوب غیری از ذی المقدمه به مقدمه ترشح کند، در حالی که مقدمه داخلیه، مغایر با ذی المقدمه نیست.

نتیجه: مقدمه، منحصر بر مقدمه خارجیه است.

جواب: مقدمه داخلیه، ذوات الاجزاء و به عبارت دیگر اجزاء لا بشرط (نه به شرط انفراد و نه به شرط اجتماع است) ولی ذی المقدمه و واجب اجزاء بشرط شیء (به شرط اجتماع و اتصال بعض به بعض است) با حفظ این نکته:

اولا: مقدمه داخلیه مقدم بر ذی المقدمه است، چون ذوات الاجزاء بر تقید آنها به وصف اجتماع مقدم است.

ثانیا: مقدمه داخلیه (اجزاء لا بشرط) غیر از ذی المقدمه (اجزاء بشرط شی) است و لو اعتبارا.

۵

تطبیق مقدمه داخلیه و خارجیه

الأمر الثاني

[في تقسيمات المقدّمة]

انّه ربما تقسّم المقدّمة إلى تقسيمات:

[١ ـ تقسيمها إلى المقدّمة الداخليّة والخارجيّة]

منها (اقسام): تقسيمها (مقدمه) إلى الداخليّة ـ وهي (داخلیه) الأجزاء المأخوذة في الماهيّة المأمور بها (ماهیت) ـ والخارجيّة وهي (خارجیه) الامور الخارجة عن ماهيّته (مامور به) ممّا (اموری که) لا يكاد يوجد (مامور به) بدونه (امور).

وربّما يشكل في كون الأجزاء مقدّمة له (واجب) وسابقة عليه (واجب) بأنّ المركّب (واجب) ليس إلّا نفس الأجزاء بأسرها (اجزاء).

والحلّ: أنّ المقدّمة هي (مقدمه) نفس الأجزاء بالأسر (تمامی اجزاء)، وذا المقدّمة هو الأجزاء بشرط الاجتماع، فتحصل المغايرة (و لو بالاعتبار) بينهما (مقدمه و ذی المقدمه).

۶

تطبیق اشکال وجواب

وبذلك (الحل) ظهر أنّه لا بدّ في اعتبار الجزئيّة أخذ الشيء بلا شرط، كما لا بدّ في اعتبار الكلّيّة (کل) من اعتبار اشتراط الاجتماع.

وكون الأجزاء الخارجيّة (در مقابل اجزاء تحلیلیه) ـ كالهيولى (ماده) والصورة ـ هي (اجزاء خارجیه) الماهيّة المأخوذة بشرط لا، لا ينافي ذلك (جزء لا بشرط است)، فإنّه (کلام اهل معقول) إنّما يكون في مقام الفرق بين نفس الأجزاء الخارجيّة (ماده و صورت) والتحليليّة ـ من الجنس والفصل ـ وأنّ الماهيّة إذا اخذت بشرط لا، تكون هيولى أو صورة، وإذا اخذت لا بشرط تكون جنسا أو فصلا، لا بالإضافة إلى المركّب، فافهم.

هو المتوهّم من بعض العناوين (١) ـ كي تكون فرعيّة. وذلك لوضوح أنّ البحث كذلك لا يناسب الاصوليّ ؛ والاستطراد لا وجه له بعد إمكان أن يكون البحث على وجه تكون عن المسائل الاصوليّة (٢).

ثمّ الظاهر أيضا أنّ المسألة عقليّة ، والكلام في استقلال العقل بالملازمة وعدمه. لا لفظيّة ـ كما ربما يظهر من صاحب المعالم (٣) حيث استدلّ على النفي بانتفاء الدلالات الثلاث ، مضافا إلى أنّه ذكرها في مباحث الألفاظ (٤) ـ ، ضرورة أنّه إذا كان نفس الملازمة بين وجوب الشيء ووجوب مقدّمته ثبوتا محلّ الإشكال فلا مجال لتحرير النزاع في الإثبات والدلالة عليها بإحدى الدلالات الثلاث ، كما لا يخفى.

الأمر الثاني

[في تقسيمات المقدّمة]

انّه ربما تقسّم المقدّمة إلى تقسيمات :

[١ ـ تقسيمها إلى المقدّمة الداخليّة والخارجيّة]

منها : تقسيمها إلى الداخليّة ـ وهي الأجزاء المأخوذة في الماهيّة المأمور بها ـ والخارجيّة وهي الامور الخارجة عن ماهيّته ممّا لا يكاد يوجد بدونه.

__________________

(١) كما قال في مطارح الأنظار : ٣٧ : «القول في وجوب المقدّمة». وقال السيّد القزوينيّ في تعليقته على القوانين : ٩٩ : «اختلف القوم في وجوب ما لا يتمّ الواجب إلّا به ...».

(٢) لا يخفى عليك : أنّهم اختلفوا في أنّ هذه المسألة من المسائل الفقهيّة ـ كما استظهره المحقّق الخوئيّ من كلام صاحب المعالم ـ أو أنّها من مبادئ الأحكام ـ كما اختاره الحاجبيّ في شرح العضدي : ٩٠ ، والشيخ البهائيّ في زبدة الاصول : ٥٥ ، والمحقّق الاصفهانيّ في بحوث في الاصول : ١٣٣ ـ أو أنّها من المسائل الاصوليّة ـ كما ذهب إليه المصنّف ، وتبعه كثير من المتأخّرين ـ.

(٣) معالم الدين : ٦٠. بل يظهر من عدّة الاصول ١ : ١٨٦ ، والمعتمد في اصول الفقه ١ : ٩٣.

(٤) لا يخفى : أنّ ذكرها في مباحث الألفاظ ليس دليلا على عدّها من المسائل اللفظيّة ، كما لا يخفى.

وربّما يشكل في كون الأجزاء مقدّمة له وسابقة عليه بأنّ المركّب ليس إلّا نفس الأجزاء بأسرها (١).

والحلّ : أنّ المقدّمة هي نفس الأجزاء بالأسر ، وذا المقدّمة هو الأجزاء بشرط الاجتماع ، فتحصل المغايرة بينهما (٢).

وبذلك ظهر أنّه لا بدّ في اعتبار الجزئيّة أخذ الشيء بلا شرط ، كما لا بدّ في اعتبار الكلّيّة من اعتبار اشتراط الاجتماع.

وكون الأجزاء الخارجيّة ـ كالهيولى والصورة ـ هي الماهيّة المأخوذة بشرط لا (٣) ، لا ينافي ذلك ، فإنّه إنّما يكون في مقام الفرق بين نفس الأجزاء الخارجيّة والتحليليّة ـ من الجنس والفصل ـ وأنّ الماهيّة إذا اخذت بشرط لا ، تكون هيولى أو صورة ، وإذا اخذت لا بشرط تكون جنسا أو فصلا ، لا بالإضافة إلى المركّب ، فافهم.

ثمّ لا يخفى : أنّه ينبغي خروج الأجزاء عن محلّ النزاع ـ كما صرّح به بعض (٤) ـ. وذلك لما عرفت من كون الأجزاء بالأسر عين المأمور به ذاتا ، وإنّما

__________________

(١) هذا الإشكال نسبه الشيخ محمّد تقيّ الاصفهانيّ ـ في هداية المسترشدين : ٢١٦ ـ إلى بعض الأفاضل. وحاصله : أنّه لا يصحّ إطلاق المقدّمة على الأجزاء الداخليّة ، لأنّ المقدّميّة فرع كون الشيء سابقا على ذي المقدّمة ، والأجزاء الداخليّة غير سابقة على المركّب منها ، لأنّ المركّب عين أجزائه ، ونفس الشيء لا يمكن أن يكون سابقا على نفسه.

(٢) حاصل الجواب : أنّه يصحّح إطلاق المقدّمة على الأجزاء بأنّ للأجزاء جهتين ، إحداهما مترتّبة على الاخرى ، وهما : جهة ذاتها بنفسها ، وجهة اجتماعها. وجهة الذات متقدّمة على جهة اجتماع كلّ ذات مع ذات اخرى تقدّم المعروض على عارضه. فإذا لوحظت الأجزاء من جهة ذاتها كانت مقدّمة ، وإذا لوحظت مجتمعة كانت ذا المقدّمة. فالمقدّمة سابقة على ذيها تقدّم المعروض على العارض.

(٣) أي : بشرط عدم الحمل.

(٤) وهو سلطان العلماء على ما في هداية المسترشدين : ٢١٦. ووافقه المصنّف في المقام.

واختاره الأعلام الثلاثة. راجع أجود التقريرات ١ : ٢١٦ ، نهاية الأفكار ١ : ٢٦٩ ، نهاية الدراية ١ : ٣٠٦.

وخالفهم السيّد الإمام الخمينيّ ، وذهب إلى أنّ الأجزاء الداخليّة داخلة في محلّ النزاع. ـ