درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۳۵: مقدمات ۳۵

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

کسانی که می‌گویند نماز برای معنایی اعم از صحیح و فاسد وضع شده است، چند دلیل دارند:

دلیل اول: تبادر

دلیل دوم: عدم صحت سلب

دلیل سوم: تقسیم صلات به صحیح و فاسد

دلیل چهارم: دو روایت

روایت اول: «بنی الاسلام علی خمس»؛

روایت دوم: معصوم به حائض می‌گوید «دعی الصلاة أیام اقرائک». نماز حائض، باطل است و امام در این روایت به عمل حائض، اطلاق صلات کرده است و اصل در استعمال هم حقیقت است، پس باید گفت الفاظ عبادات برای اعم از فاسد و صحیح وضع شده است.

صاحب کفایه در جواب به روایت دوم می‌فرماید: نهی بر دو نوع است:

اول: مولوی: نهی ای که به انگیزه طلب صادر می‌شود. مثلا شارع می‌گوید لا تکذب که در دلش طلب ترک کذب بوده است.

دوم: ارشادی: نهی ای که به انگیزه طلب صادر نمی‌شود. مثلا دکتری که خادم مولا است به مولا می‌گوید لا تاکل الحامض، در اینجا طلب مولوی نیست چون علو ندارد و فقط انگیزه این دارد که شرب حامض مصلحت ندارد.

حال متعلق نهی مولوی باید مقدور باشد و در اینجا که حضرت می‌گویند دعی الصلاة، یعنی تو مقدور بر صلات نیست و نهی برای ارشاد است و معلوم می‌شود که الفاظ برای صحیح وضع شده است. یعنی زن حائض قادر بر صلات صحیحه نیست.

۳

دلیل بر نهی بودن ارشادی «دعی»

دلیل: صغری: اگر نهی در روایت، ارشادی نباشد، لازمه‌اش این است که صلات بر زن حائض، حرام ذاتی باشد.

یعنی اگر دعی به انگیزه طلب ترک ثابت شده باشد، نهی مولوی می‌شود و نهی مولوی روی مقدور مکلف می‌رود در حالی که نماز صحیح مقدور زن حائض نیست و قهرا، مراد از صلات، صلات فاسد می‌شود و معنای روایت این می‌شود که نماز فاسد بر حائض حرام است.

نکته: در فقه در نماز زن حائض، چند قول است: اول: نماز خواندن حائض با قصد قربت حرام است؛ دوم: نماز خواندن حائض ذاتا حرام است اگرچه برای تمرین دادن به دیگران باشد و با قصد قربت هم نباشد.

حال اگر دعی نهی مولوی باشد، نماز فاسده می‌شود و حرمت نماز بر حائض، حرام ذاتی می‌شود.

کبری: و اللازم باطل عند الاعمی. اعمی صلات زن حائض را حرام ذاتی نمی‌داند.

نتیجه: فالملزوم مثله و ارشادی نبودن نهی باطل است و نهی ارشادی است.

فتامل جید: اشکالی ندارد که صلات زن حائض، حرام ذاتی باشد.

۴

دلیل پنجم

اگر فرد نذر کند که اگر من امتحان قبول شدم، در حمام نماز نخوانم. حال منظور از این صلات، صلات صحیحه نیست، چون:

صغری: اگر مراد از صلاتی که نذر شده که انجام داده نشود، صلات صحیحه باشد، لازمه‌اش دو چیز است: ۱. با انجام صلات در حمام، حنث نذر نشود؛ ۲. از صحت صلات، عدم صحت صلات لازم می‌آید.

در اینجا حنث نذر نمی‌شود، چون اگر مراد صلات صحیحه باشد، این فرد نذر کرده صلات صحیحه نخواند، و اگر نماز در حمام، نماز صحیحه شود، حنث نذر می‌شود وا گر مراد صلات صحیحه نباشد، حنث نذر نمی‌باشد. نماز باطل است، چون نذر کرده ترک نماز صحیح را و معنایش امر به ترک نماز صحیح می‌باشد و ضد ترک صلات صحیح، صلات صحیح است. و امر به شیء مقتضی نهی از ضد است، یعنی نهی از صلات صحیح و نهی در عبادات هم موجب فساد است و اگر این فرد در حمام نماز بخواند، نذر باعث می‌شود که نماز فرد فاسد می‌شود.

پس این نمازی که خوانده، نماز فاسد است و حنث نذر نمی‌شود.

در اینجا چیزی که از وجودش، عدم لازم می‌آید هم محال است، در ما نحن فیه از صحت صلات، عدم صحت صلات لازم می‌آید، چون مراد از صلاتی که از دهان فرد بیرون می‌آید، صلات صحیحه است و با نذر، این صلات فاسده می‌شود و در حقیقت از صحت صلات، عدم صحت صلات لازم می‌آید و این هم محال است.

کبری: و اللازم باطل و با صلات در حمام، حنث نذر می‌شود و همچنین از صحت صلات، عدم صحت صلات لازم نمی‌آید.

نتیجه: فالملزوم مثله و مراد از صلات، صلات فاسده است و اصل در استعمال هم حقیقت است.

جواب: اولا: تمام دلیل شما این را اثبات می‌کند که نذر به ترک صلات صحیح، تعلق نمی‌گیرد اما اثبات نمی‌کند که لفظ برای صحیح وضع نشده است.

ثانیا: همچنین از صحت صلات، عدم صحت صلات لازم نمی‌آید، چون مراد از صحیح، صحیح لولا النذر است، یعنی عملی که اگر نذر نبود، صحیح بود و قبل از نذر، صلات در حمام، صحیح است و بعد از نذر هم صحیح لولا النذر است (به این قرینه که فسادی که از ناحیه نذر می‌آید، روی متعلق نذر نمی‌آید). پس چیزی که قبل از نذر بود، بعد از نذر هم باقی است.

ثالثا: همچنین در اینجا حنث نذر می‌شود، چون مراد از صحیح، صحیح لو لا النذر است و اگر این فرد رفت در حمام نماز خواند، نماز صحیح لولا النذر است و حنث نذر صورت می‌گیرد.

۵

تطبیق دلیل بر نهی بودن ارشادی «دعی»

وإلّا (اگر نهی، ارشادی نباشد، یعنی مولوی باشد) كان الإتيان بالأركان وسائر ما يعتبر في الصّلاة بل (عطف بر الاتیان است) بما يسمّى في العرف بها (صلات) ـ ولو أخلّ (حائض) بما (رکنی که) لا يضرّ الإخلال به («ما») بالتسمية (اسم صلات) عرفا ـ محرّما على الحائض ذاتا (در مقابل حرام تشریعی) وإن لم تقصد (حائض) به (اتیان صلات) القربة، ولا أظنّ أن يلتزم به (حرمت ذاتی صلات) المستدلّ (اعمی) بالرواية، فتأمّل جيّدا (اشکال ندارد نماز حائض، حرام ذاتی باشد).

۶

تطبیق دلیل پنجم

ومنها (وجوه): أنّه لا اشكال في صحّة تعلّق النذر وشبهه (نذر) بترك الصّلاة في مكان تکره (صلات) فيه (مکان) وحصول الحنث (شکستن نذر) بفعلها (صلات)، ولو كانت الصّلاة المنذور تركها (صلات) خصوص الصحيحة لا يكاد يحصل به (اتیان صلات) الحنث أصلا، لفساد الصّلاة المأتيّ بها (نماز)، لحرمتها (صلات)، كما لا يخفى؛ بل يلزم المحال (یلزم از صحت صلات، عدم صحت صلات)، فإنّ النذر ـ حسب الفرض ـ قد تعلّق بالصحيح منها (صلات) ولا تكاد تكون (صلات) معه (نذر) صحيحة، وما (صحت صلاتی که) يلزم من فرض وجوده («ما») عدمه («ما») محال.

الأعمّ (١) ؛ والاستعمال في قوله عليه‌السلام : «فلو أنّ أحدا صام نهاره ...» كان كذلك ـ أي بحسب اعتقادهم (٢) ـ أو للمشابهة والمشاكلة (٣). وفي الرواية الثانية الإرشاد إلى عدم القدرة على الصّلاة (٤) ؛ وإلّا (٥) كان الإتيان بالأركان وسائر ما يعتبر في الصّلاة بل بما يسمّى في العرف بها ـ ولو أخلّ بما لا يضرّ الإخلال به بالتسمية عرفا ـ محرّما على الحائض ذاتا وإن لم تقصد به القربة ، ولا أظنّ أن يلتزم به المستدلّ بالرواية ، فتأمّل جيّدا.

[٥ ـ صحّة تعلّق النذر بترك الصّلاة في الحمام]

ومنها : أنّه لا اشكال في صحّة تعلّق النذر وشبهه (٦) بترك الصّلاة في مكان تركه فيه(٧) وحصول الحنث بفعلها (٨) ، ولو كانت الصّلاة المنذور تركها خصوص الصحيحة لا يكاد يحصل به الحنث أصلا ، لفساد الصّلاة المأتيّ بها ، لحرمتها ، كما لا يخفى ؛ بل يلزم المحال ، فإنّ النذر ـ حسب الفرض ـ قد تعلّق بالصحيح منها ولا تكاد تكون معه (٩) صحيحة ، وما يلزم من فرض وجوده عدمه محال.

قلت : لا يخفى أنّه لو صحّ ذلك لا يقتضي إلّا عدم صحّة تعلّق النذر بالصحيح ،

__________________

(١) بل استعمل في خصوص الصحيح ، غاية الأمر الصحيح بحسب اعتقادهم.

(٢) فاستعمل لفظ الصوم والصلاة في الصحيح بحسب اعتقادهم ، وإن كان في الواقع فاسدا.

(٣) أي : يمكن أن يكون الاستعمال في الأعمّ ، ولكن يكون مجازيّا بعلاقة المشابهة والمشاكلة في الصورة.

(٤) أي : والمراد من النهي في الرواية الثانية هو الإرشاد إلى عدم قدرة الحائض على الصّلاة الصحيحة ، لحدث الحيض ، فيكون المستعمل فيه خصوص الصحيح.

(٥) أي : وإن لم يكن النهي إرشاديّا ، بل كان مولويّا.

(٦) أي : اليمين والعهد.

(٧) أي : في مكان تكره الصّلاة فيه ، كالحمام والمقابر.

(٨) أي : بفعل الصّلاة في المكان الّذي تعلّق النذر بتركها فيه. وهذا يدلّ على أنّ متعلّق النذر ليس هو الصّلاة الصحيحة ، بل الأعمّ ، وذلك لأنّه لو كانت الصّلاة ...

(٩) أي : مع النذر.

لا عدم وضع اللفظ له شرعا ؛ مع أنّ الفساد من قبل النذر لا ينافي صحّة متعلّقه (١) ، فلا يلزم من فرض وجودها عدمها (٢).

ومن هنا انقدح أنّ حصول الحنث إنّما يكون لأجل الصحّة لو لا تعلقه. نعم لو فرض تعلّقه بترك الصّلاة المطلوبة بالفعل (٣) لكان منع حصول الحنث بفعلها بمكان من الإمكان.

بقي امور

الأوّل : [في عدم جريان النزاع في المعاملات على الوضع للمسبّبات]

أنّ أسامي المعاملات (٤) إن كانت موضوعة للمسبّبات (٥) فلا مجال للنزاع في كونها موضوعة للصحيحة أو للأعمّ ، لعدم اتّصافها بهما ، كما لا يخفى ، بل بالوجود تارة وبالعدم اخرى (٦).

وأمّا إن كانت موضوعة للأسباب (٧) فللنزاع فيه مجال (٨).

__________________

(١) وذلك لأنّ متعلّق النذر هو الصحيح لو لا تعلّق النذر. وبتعبير آخر : إنّ متعلّق النذر هو الصّلاة التامّة الجامعة لجميع الأجزاء والشرائط في مرحلة سابقة على النذر ، فلا ينافيها تعلّق النهي بها من قبل النذر.

(٢) لأنّ الفساد الحاصل من قبل النذر لم يؤخذ عدمه في متعلّق النذر كي لا يكون مقدورا بعد النذر فيلزم من وجوده عدمه.

(٣) أي : ولو مع النذر. ولكن صحّته كذلك مشكل ، لعدم كون الصّلاة معه صحيحة مطلوبة ، فتأمّل جيّدا. منه رحمه‌الله.

(٤) كالبيع والنكاح والطلاق والعتق.

(٥) وهي المعاني المقصودة إيجادها بالقوّة أو بالفعل ، كالملكيّة والزوجيّة والفراق والحرّيّة.

(٦) لأنّ المسبّبات امور بسيطة ، فليست مركّبة من الأجزاء والشرائط كي تتّصف بالصحّة لو وجد جامعا لجميع الشرائط والأجزاء ، وتتّصف بالفساد لو وجد فاقدا لبعضها ، بل هي إمّا موجودة وترتّبت عليها الآثار العقلائيّة عند وجود أسبابها ، وإمّا معدومة ـ لم تترتّب عليها الآثار ـ عند عدم أسبابها ، فأمرها دائر بين الوجود والعدم ، لا بين الصحّة والفساد.

(٧) وهي الألفاظ المستعملة لإيجاد المعاني المقصودة في وعائها ، كقولنا : «بعت وقبلت».

(٨) لأنّها مركّبة من الأجزاء والشرائط ، فيصحّ أن يقال : إنّ ألفاظ العبادات هل هي أسامي لخصوص تامّة الأجزاء والشرائط ، المؤثّرة في المسبّب أو للأعمّ منها والفاقدة لبعض الأجزاء والشرائط الّتي لم تؤثّر في المسبّب؟