درس کفایة الاصول - اوامر

جلسه ۲۰: مقدمات ۲۰

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

علائم وضع یا علائم حقیقت و مجاز، چند چیز است.

اولین علامت که مرحوم اصفهانی فرموده و آخوند ذکر نکرده است، تنصیص واضع است.

علامت دوم تنصیص و تصریح اهل لغتی که از تحریف در مصون هستند.

این دو علامت را صاحب کفایه بیان نکرده است و ایشان علائم را اینگونه بیان می‌کند.

علامت اول: تبادر

که گفتیم مرحوم آخوند نسبت به تبادر سه نکته بیان می‌کنند:

نکته اول: تعریف تبادر

نکته دوم: اشکال دور بر تبادر

۳

صور تبادر

نکته سوم: تبادر بر سه نوع است:

اول: تبادر حاقی: یقین داریم تبادر با قرینه نیست. مثل لفظ اسد که وضع برای حیوان مفترس شده است و یقین دارین حاضر شدن این معنا، بدون قرینه است. تبادری که علامت حقیقت و وضع است، همین تبادر است.

دوم: یقین داریم تبادر با قرینه است، مثل متکلم می‌گوید جئنی باسد که آمدن رجل شجاع با لفظ اسد است. این یقینا علامت حقیقت و وضع نیست.

سوم: مشکوک است که تبادر با قرینه است یا خیر.

در قسم سوم آیا می‌توان از اصالت عدم قرینه کمک گرفت و گفت تبادر، مستند به قرینه نیست و وضع اثبات می‌شود یا خیر؟

در اینجا و نظریه است:

نظریه اول: برخی مثل صاحب فصول فرموده‌اند که می‌توان از اصالت عدم قرینه کمک گرفت و گفت معنا بدون قرینه به ذهن آمده است و وضع است. یعنی تبادر مشکوک مثل تبادر حاقی است.

نظریه دوم: صاحب کفایه می‌گوید: در اینجا نمی‌توان از اصالت عدم قرینه استفاده کرد، چون اصالت عدم قرینه در شک در مراد جاری می‌شود نه در شک در استناد.

مثلا گاهی یقین دارید که کلمه اسد برای حیوان مفترس وضع شده و برای رجل شجاع وضع نشده است، اما متکلم می‌گوید جئنی باسد و نمی‌دانیم منظورش حیوان مفترس است یا رجل شجاع است در اینجا شک در مراد است، اینجا می‌توان گفت اصالت عدم قرینه جاری می‌شود و مراد متکلم حیوان مفترس است. اصالت عدم قرینه در شک در مراد است اما در استناد این اصل جاری نیست، یعنی در جایی که شک داریم که تبادر مستند به قرینه است یا خیر نمی‌توان با اصل عدم قرینه گفت تبادر مستند به قرینه نیست (تبادر حاقی است) پس وضع اثبات می‌شود.

پس اصالت عدم قرینه در شک در مراد است نه در شک در استناد.

۴

تطبیق صور تبادر

ثمّ إن هذا فيما (مواردی که) لو علم استناد الانسباق إلى نفس اللفظ، وأمّا فيما (مواردی که) احتمل استناده (تبادر) إلى قرينة فلا يجدي أصالة عدم القرينة في إحراز كون الاستناد (استاد انسباق معنا) إليه (لفظ)، لا إليها (قرینه) ـ كما قيل (اجداء که صاحب فصول گفته است) ـ، (علت لا یجدی:) لعدم الدليل على اعتبارها (قرینه) إلّا في إحراز المراد (مراد لفظ) لا الاستناد (استناد تبادر به لفظ).

۵

علامت دوم وضع: عدم صحت سلب

صحت حمل یا عدم صحت سلب علامت حقیقت است و عدم صحت حمل یا صحت سل علامت مجاز است. مثلا حمل اسد بر حیوان مفترس صحیح است و می‌فهمیم این معنا حقیقت است و یا حمل اسد بر رجل شجاع صحیح نیست و از این مفهمیم که رجل شجاع معنای حقیقی اسد نیست.

۶

تطبیق علامت دوم وضع: عدم صحت سلب

ثمّ إنّ عدم صحّة سلب اللفظ (اسد) ـ بمعناه (لفظ) المعلوم المرتكز (اجمالا) في الذهن إجمالا (ارتکازی) كذلك (مثل تبادر) ـ عن معنى (خبر ان:) تكون علامة كونه (لفظ) حقيقة فيه (معنا)، كما أنّ صحّة سلبه (لفظ) عنه (معنا) علامة كونه (لفظ) مجازا في الجملة (مرحوم حکیم: یعنی با قطع نظر از نوع مجاز؛ برخی: یعنی اجمال معنای دوم این است).

۷

توضیح علامت دوم

مقدمه: حمل در یک تقسیم بر دو قسم است:

اول: حمل اولی ذاتی: به حملی گفته می‌شود که موضوع و محمول، اتحاد ماهوی دارند، چه مفهوم آنها یکی باشد یا یکی نباشند. مثال اول: الانسان بشر که ماهیت‌ها یکی است و اتهاد مفهومی هم دارند. مثال دوم: الانسان حیوان ناطق که ماهیتها یکی است اما مفهوما فرق دارند، چون مفهوم انسان بسیط است و مفهوم حیوان ناطق مرکب است.

دوم: حمل شایع صناعی: موضوع و محمول اتحاد در وجود خارجی دارند:

مثال اول: زید کاتب، هر دو یک وجود دارند و موضوع و محمول، کلی نیستند.

مثال دوم: الانسان ناطق. هر دو یک وجود دارند و موضوع و محمول کلی است و نسبت بین آنها تساوی است.

مثال سوم: الانسان حیوان. هر دو یک وجود دارند و موضوع و محمول کلی است و نسبت بین آنها خاص و عام مطلق است.

مثال چهارم: الانسان موجود. هر دو یک وجود دارند و موضوع و محمول کلی است و نسبت بین آنها خاص و عام من وجه است.

حال با حفظ این مقدمه می‌گوئیم اگر خواستیم از علامت دوم استفاده کنیم باید دو آزمایش انجام دهیم:

آزمایش اول: یک قضیه حملیه باید تشکیل دهیم و آن معنایی که شک داریم لفظ برای آن وضع شده یا نه را موضوع قرار دهیم و لفظ را محمول قرار دهیم. بعد در ذهن جستجو می‌کنیم که آیا حمل این لفظ بر این معنا را به حمل اولی اجازه می‌دهد، که در این صورت معلوم می‌شود که لفظ برای این معنا وضع شده و اگر این حمل را اجازه نداد، استعمال لفظ برای این معنا، مجاز است.

مثلا شک دارم که لفظ اسد برای حیوان مفترس وضع شده یا نه، در اینجا حیوان مفترس را موضوع قرار می‌دهم و اسد را محمول، بعد در ذهن می‌روم و می‌بینیم این حمل جایز است و معلوم می‌شود معنای حقیقی اسد حیوان مفترس است.

مثلا شک دارم که لفظ اسد برای رجل شجاع وضع شده یا نه، در اینجا رجل شجاع را موضوع قرار می‌دهم و اسد را محمول، بعد در ذهن می‌روم و می‌بینیم این حمل اجازه داده نشده است و معلوم می‌شود معنای حقیقی اسد رجل شجاع نیست.

آزمایش دوم: من شک می‌کنم این لفظ برای این معنا وضع شده یا خیر، یک فرد از افراد معنی مشکوک را موضوع قرار می‌دهیم و لفظ را بر آن حمل می‌کنم (این حمل شایع صناعی است) و به سراغ انبار پر معنای ذهن می‌رویم، اگر ذهن این حمل را اجازه داد، به این نتیجه می‌رسیم که این فرد معنی مشکوک که موضوع قرار داده شد از افراد معنی لفظ است اما اینکه معنای لفظ چیست، فهمیده نمی‌شود اما اگر ذهن این حمل را اجازه نداد، معلوم می‌شود موضوع از افراد معنی لفظ نیست و اگر لفظ در این فرد به کار برود، استعمال مجازی است.

مثال اول: شک می‌کنیم که معنای لفظ انسان، کودن (بَلید) است یا خیر، یک فرد از کودن مثل زید را موضوع قرار می‌دهیم و انسان را محمول قرار می‌دهیم (هذا البلید [و اشاره به زید می‌کنیم] انسان) و با مراجعه به انبار پر معنای ذهن می‌بینم ذهن این حمل را می‌پسندد و معلوم می‌شود که این زید از افراد معنای انسان است اما معنای انسان فهمیده نمی‌شود چون ممکن است معنای انسان بلید باشد یا چیزی مساوی بلید باشد.

مثال دوم: شک دارم معنای لفظ حمار، کودن است یا خیر، در اینجا یک فرد از کودن مثل زید را موضوع قرار می‌دهیم و حمار را محمول قرار می‌دهیم (هذا البلید [و اشاره به زید می‌کنیم] حمار) و با مراجعه به انبار پر معنای ذهن می‌بینیم ذهن این حمل را نمی‌پسندد و معلوم می‌شود این زید از افراد معنای حمار نیست و اگر بر آن استعمال شود و کلمه حمار برای زید بکار رود، مجازی است.

این آزمایش دوم هیچ ارزشی در یافتن معنای حقیقی ندارد.

۸

تطبیق توضیح علامت دوم

والتفصيل: أنّ عدم صحّة السلب (سلب لفظ) عنه (معنا) و (تفسیریه است) صحّة الحمل (حمل لفظ) عليه (معنا) بالحمل الأوّلي الذاتيّ ـ الّذي كان ملاكه (حمل اولی ذاتی) الاتّحاد مفهوما ـ (خبر ان:) علامة كونه (معنا) نفس المعنى، وبالحمل الشائع الصناعيّ ـ الّذي ملاكه (حمل شائع صناعی) الاتّحاد وجودا بنحو من أنحاء الاتّحاد (اتحاد حلولی یا صدوری یا انتزاعی یا اعتباری و...) ـ علامة كونه (موضوع) من مصاديقه (محمول) وأفراده الحقيقيّة. كما أنّ صحّة سلبه (لفظ) كذلك (به سلب اول یا سلب شایع) علامة أنّه (موضوع) ليس منهما (معنای لفظ و افراد معنای لفظ)، 

واضح ـ ، فلو كان العلم به موقوفا عليه (١) لدار.

فإنّه يقال : الموقوف عليه غير الموقوف عليه (٢) ، فإنّ العلم التفصيليّ بكونه موضوعا له موقوف على التبادر ، وهو موقوف على العلم الإجماليّ الارتكازيّ به ، لا التفصيليّ ، فلا دور. هذا إذا كان المراد به التبادر عند المستعلم. وأمّا إذا كان المراد به التبادر عند أهل المحاورة فالتغاير أوضح من أن يخفى.

ثمّ إن هذا فيما لو علم استناد الانسباق (٣) إلى نفس اللفظ ، وأمّا فيما احتمل استناده إلى قرينة فلا يجدي أصالة عدم القرينة في إحراز كون الاستناد إليه ، لا إليها ـ كما قيل (٤) ـ ، لعدم الدليل على اعتبارها إلّا في إحراز المراد لا الاستناد.

[٢ ـ عدم صحّة السلب وصحّته]

ثمّ إنّ عدم صحّة سلب اللفظ ـ بمعناه المعلوم المرتكز في الذهن إجمالا كذلك (٥) ـ عن معنى تكون علامة كونه حقيقة فيه ، كما أنّ صحّة سلبه عنه علامة

__________________

(١) أي : لو كان العلم بالموضوع له موقوفا على التبادر.

(٢) أي : ما يتوقّف على التبادر غير ما يتوقّف التبادر عليه ، فإنّ ما يتوقّف على التبادر هو العلم التفصيليّ بالموضوع له ، وما يتوقّف التبادر عليه هو العلم الارتكازيّ الإجماليّ بالموضوع له ، فلا دور.

ولا يخفى ما فيه : فإنّا ننقل الكلام إلى المعلوم بالعلم الإجماليّ المكنون في خزانة النفس ، فهو أيضا لا بدّ له من سبب ، والسبب لا يخلو : إمّا أن يكون وجود العلقة الذاتيّة بين اللفظ والمعنى بحيث كلّ من سمعه ينتقل إلى المعنى إجمالا ، وقد عرفت بطلانه ؛ وإمّا أن يكون العثور على وجود العلقة الوضعيّة بينهما ، والعثور عليه لا يحصل إلّا بالمراجعة إلى الواضعين من أهل اللغة أو كتبهم أو المواجهة مع المحاورات والإطلاقات الرائجة بين أهل اللغة ، وحينئذ فكان تحصيل العلم بوجودها من التبادر تحصيلا للحاصل وعلى وجه دائر ، فلا يمكن دفع الدور بما ذكر.

(٣) هكذا في النسخ. ولكن لا تساعد عليه اللغة كما مرّ.

(٤) أي : كما قيل بجواز التمسّك بأصالة عدم القرينة في إحراز عدم الاستناد إلى القرينة. والقائل صاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ٣٣.

(٥) أي : كالإجمال المذكور في التبادر.

كونه مجازا في الجملة (١).

والتفصيل : أنّ عدم صحّة السلب عنه وصحّة الحمل عليه بالحمل الأوّلي الذاتيّ ـ الّذي كان ملاكه الاتّحاد مفهوما ـ علامة كونه نفس المعنى ، وبالحمل الشائع الصناعيّ ـ الّذي ملاكه الاتّحاد وجودا بنحو من أنحاء الاتّحاد (٢) ـ علامة كونه من مصاديقه وأفراده الحقيقيّة (٣). كما أنّ صحّة سلبه كذلك (٤) علامة أنّه ليس منهما (٥) ، وإن لم نقل بأنّ إطلاقه عليه من باب المجاز في الكلمة ، بل من باب الحقيقة وأنّ التصرّف فيه في أمر عقليّ (٦) ـ كما صار إليه السكّاكيّ (٧) ـ.

واستعلام حال اللفظ وأنّه حقيقة أو مجاز في هذا المعنى بهما ليس على وجه دائر ، لما عرفت في التبادر من التغاير بين الموقوف والموقوف عليه بالإجمال والتفصيل ، أو الإضافة إلى المستعلم والعالم ، فتأمّل جيّدا (٨).

__________________

(١) سواء كان مجازا في الكلمة أو مجازا ادّعائيّا.

والأولى أن يقول : «وصحّة سلبه عنه علامة كونه غير الموضوع له ، سواء كان ممّا يناسب الموضوع له أو لا يناسبه».

(٢) كالاتّحاد الصدوريّ في قولنا : «زيد ضارب» أو الحلوليّ في قولنا : «هذا الجسم أبيض» أو القياميّ في قولنا : «زيد قائم».

(٣) فيما إذا كان المحمول والمحمول عليه كلّيّا وفردا ، لا فيما إذا كانا كلّيّين متساويين أو غيرهما ، كما لا يخفى. منه رحمه‌الله.

(٤) أي : سلبا أوّليّا ذاتيّا أو شائعا صناعيّا.

(٥) وفي بعض النسخ : «منها» ، والأصحّ : «منهما» أي : ليس من مصاديق الموضوع له ولا نفس الموضوع له.

(٦) وأنت عرفت أنّ كون إطلاق اللفظ على المعنى من باب المجاز في الكلمة أو من باب الحقيقة مربوط بمقام الاستعمال لا الوضع ، فلا وجه لذكره في المقام.

(٧) مفتاح العلوم : ١٥٦.

(٨) ولا يخفى ما فيه ، فإنّ الدور لا يندفع بما ذكر ، كما مرّ في التبادر.

وأنكر بعض من المتأخّرين علاميّة صحّة الحمل وصحّة السلب ، منهم المحقّق العراقيّ في نهاية الأفكار ١ : ٦٧ ـ ٦٨ ، والسيّدان المحقّقان : الخمينيّ والخوئيّ ، في مناهج الوصول ١ : ١٢٧ والمحاضرات ١ : ١١٦.