صفات خداوند به دو قسم که عبارتند از صفت ذات و صفت فعل تقسیم میشود.
صفات ذاتیه عبارتند از صفاتی که اتصال واجب تعالی به آنها احتیاج به امر زائدی بر ذات نیست یعنی ذات واجب که باشد این صفات هست؛ خواه خارج از او چیزی باشد یا نه. مانند حیات، عالم بودن که اگر چیزی در جهان نباشد هم علم دارد به خودش و هم علم به آنچه بعدا خلق میشود زیرا او عالمانه میآفریند نه اینکه اول خلق کند و بعد علم پیدا کند که چه چیزی خلق کرده است. اینها دسته را صفات ذات یا ذاتیه میگویند.
در مقابل، صفات فعل یا فعلیه است که اتصاف باری تعالی به این صفات احتیاج به امری خارج از ذات دارد. مانند رازق. اگر این صفت به معنای قادر بر رزق باشد چون بر قدرت بر میگردد این صفت به ذات بر میگردد ولی اگر به معنای کسی که رزق دهنده است باشد یعنی به معنای فعلیت رزق باشد واضح است که باید ما وراء ذات خداوند مرزوقی باشد تا اتصاف او به رازق صحیح باشد.
همچنین است در مورد صفت خالق که هرچند قادر بر خلق است و قدرت از صفات ذات است ولی خالق هنگامی است که فعلی از خداوند صادر شود. صفاتی نظیر محیی نیز از همین قبیل است.
از این بیان مشخص میشود که همهی صفات فعلیه ریشه در قدرت دارند که صفت ذات است ولی خود صفات فعلیه در صورتی صفت برای باری هستند که چیزی خارج از ذات باری فرض شود.
بر این اساس که صفات فعل احتیاج به فرض امری خارج از ذات خداوند احتیاج دارد، مشخص میشود که این صفات همه حادث هستند و خارج از ذات میباشند و از مقام فعل واجب تعالی منتزع میشوند.
بحثی که بعدا مطرح میشود آیا صفات، زائد بر ذات هستند تا نه این بحث در صفات ذات است و الا اجماع است که صفات فعل خارج از ذات میباشند.
اما آنچه مهم است صفات ذات است. این صفات تقسیماتی دارد.
تقسیم اول تقسیم صفات ذات به ثبوتی و سلبی است.
ابتدا باید دید که آیا واجب تعالی صفات ذاتی دارد یا نه. زیرا تقسیم فوق با فرض امکان یک سری صفات برای خداوند هم صحیح است مثلا فردی است که یک سری صفات میتواند داشته باشد که آن را میتوان به ثبوتی و سلبی تقسیم کرد. از این رو ابتدا باید ثابت کرد که خداوند صفات ذاتی دارد تا بعد بگوییم که تقسیم فوق در صفات او وجود دارد.
در فصل قبل در مسألهی توحید ربوبی اثبات کردیم که هر موجودی با تمامی کمالات وجودی اش از خداوند نشئت میگیرد و خداوند مفیض همهی وجودات و کمالات وجودی آنها است. از این رو اگر کسی علم یا حیات دارد و یا اراده میکند همهی اینها از ناحیهی خداوند است نه از طرف خودش. وقتی خداوند علت تمامی آن کمالات است کما اینکه علت وجودات آنها هم هست، با توجه به اینکه معطی شیء نمیتواند فاقد آن باشد باید خودش هم آن کمالات را به نحو اعلی و اشد دارا باشد. اگر علت، آن کمالات را به اندازهی معلول داشته باشد پس خودش هم میتواند گاه معلول باشد و آن علت.
این دلیل اصل اتصاف به کمالات را ثابت میکند ولی اینکه این کمالات در چه حد است و مثلا علم و قدرت در خداوند محدود است یا نا محدود، از این دلیل اثبات نمیشود. بعد باید اضافه کنیم که این صفات عین ذات است و چون ذات خداوند نامحدود است این صفات هم باید نامحدود باشد.
با این مقدمه میگوییم که صفات خداوند بر دو نحو است ثبوتیه که وجود کمالی را میفهماند و سلبیه.
از آنجا که گفتیم که هیچ کمالی از خداوند سلب نمیشود بنا بر این صفات سلبیه بتمامه سلب نقص و عجز است. عجز و نقص اموری عدمی هستند و به معنای عدم کمال میباشند و سلب سلب به اثبات بر میگردد. مثلا وقتی میگویید که خداوند جاهل نیست معنایش این است که عدم علم از خداوند سلب میشود که همان اثبات علم میباشد.
صفات ثبوتیهی ذاتیه بر سه قسم است:
صفات ثبوتیهی حقیقیهی محضه که صفاتی است که همان طور که در تحقق شان احتیاج به فرض امری خارجی ندارند در تعقلش هم احتیاج به فرض امری خارجی ندارد. در تحقق احتیاج به امر خارجی ندارند زیرا صفات ذاتی صفاتی اند که در ذات هستند و صفات فعل نیستند. ولی گاه تصور آن هم احتیاج به امر خارجی ندارد مانند تصور حیات برای خداوند.
صفات ثبوتیهی حقیقهی ذات الاضافه اگر تحققشان احتیاج به فرض امر خارجی نداشته باشد ولی تعقلشان داشته باشد به آن صفات حقیقهی ذات الاضافه میگویند مانند عالم که تعقل آن احتیاج به تصور معلوم دارد.
صفات اضافیهی محضه صفاتی هستند که اعتباری هستند و ما بحذاء خارجی ندارند زیرا اضافه به وجود طرفین موجود است.
مثلا اگر عالم و معلومی وجود دارد باید بین این دو رابطه باشد. این رابطه را اگر به عالم نسبت دهند به آن عالِمیت و اگر به معلوم نسبت دهند به آن معلومیت میگویند. عالمیت غیر علم و غیر شیء معلوم است بلکه صرف رابطهی بین عالم و علم است که همان اضافه است.
بعد علامه اضافه میکند که صفات اضافیه یقینا خارج از ذات است و الا اگر امر اعتباری عین ذات باری باشد معنایش این است که ذات باری عین امری اعتباری است و مانند آن امر، ما بحذاء مستقل ندارد.
اما در صفات دستهی اول و دوم بحث است که آیا عین ذات است یا نه.
اما صفات سلبیه: این صفات هم چون به صفات ثبوتیه بر میگردند و امر مستقلی نیستند هر آنچه در صفات ثبوتیه گفته میشود در صفات سلبیه هم صادق میباشد. بنا بر این هر آنچه باید بگوییم در صفات ثبوتیهی در قسم اول و دوم میباشد.