درس بدایة الحکمة

جلسه ۸۵: انواع تعقل و مراتب عقل

 
۱

خطبه

۲

انواع تعقل

تعلق بر سه قسم است، نوع اول آن تعقل بالقوه است یعنی الآن تعقلی نیست و عقل چیزی را درک نکرده است؛ نه خودش را تعقل کرده است و نه چیزهایی که خارج از آن است. وقتی که هنوز چیزی تعقل نشده است ولی توان تعقل وجود دارد (زیرا نفس انسانی می‌تواند به مرتبه‌ای از کمال برسد که در آن مرتبه بتواند تعقل داشته باشد.) در این مرحله نفس انسانی بالقوه است یعنی هیچ یک از معقولات را بالفعل ندارد و خودش هم معقول خودش نیست.

این مرحله از تعلق مخصوص انسانی است که هنوز به کمال نرسیده است. این در مقابل موجوداتی است که این تعقل را ندارند مانند سنگ.

نوع دیگر از تعقل، تعقل تفصیلی یا عقل تفصیلی است و آن زمانی است که انسان مفهومی را تعقل کرده است. مانند تصور انسان، آسمان، زمین، برودت و غیره. وقتی این مفاهیم تصور می‌شوند یعنی بالتفصیل نزد نفس حاضرند.

قسم سوم تعقل، تعقل اجمالی است. اگر کسی در یک رشته از معلومات کار کند و ملکه‌ی آن رشته را به دست آورد مانند ریاضی دانی که در ریاضی مجتهد است و توان حل تمام مسائل ریاضی دارد و یا مانند فقیهی که در فقه مجتهد است. که وقتی مسائل را می‌بیند می‌داند که می‌تواند آنها را حل کند.

علم چنین فردی بالقوه نیست که به این معنا باشد که الآن بلد نباشد و بعد بتواند بلد باشد زیرا او وقتی مسأله‌ای را می‌بیند می‌داند که بدون نیاز به استاد می‌تواند خودش آن را حل کند. همچنین تعقل تفصیلی هم ندارد به این معنا که جواب همه‌ی آن مسائل را تفصیلا بداند. تعقل در این مورد اجمالی است یعنی ملکه‌ای که بسیط است در اختیار اوست که به هر چیز که از سنخ خودش تعلق بگیرد می‌تواند مشکل گشا باشد. بنا بر این همه‌ی جواب‌ها نزد او به شکل وحدت و در قالب همان ملکه خوابیده است و نه به شکل تفصیل.

این علم اجمالی بر خلاف علم اجمالی ای است که در اصول از آن سخن می‌گویند. آن علم عبارت است از یک علم و دو جهل. یعنی علم دارم یکی از دو ظرف نجس است ولی دو جهل دارم زیرا نمی‌دانم این ظرف نجس است و یا آن ظرف نجس می‌باشد. هر قدر که اطراف علم اجمالی بیشتر شود به تعداد جهل‌ها اضافه می‌شود ولی علم اجمالی در ما نحن فیه به معنای علم بسیط است که منبع تمامی آن علوم تفصیلی می‌باشد.

۳

تطبیق انواع تعقل

الفصل الرابع في أنواع التعقل (فصل چهارم در انواع تعقل است.) ذكروا أن التعقل على ثلاثة أنواع: (گفته‌اند که تعقل که کار عقل است به یکی از این این سه نوع است) أحدها: أن يكون (العقل بالقوة)، (صورت اول این است که عقل، بالقوه باشد که در نتیجه تعقل آن هم بالقوه خواهد بود. یعنی نیروی مزبور هنوز توان تعلق کلیات را ندارد.) أي لا يكون شيئا من المعقولات بالفعل، (یعنی این عقل هیچ یک از معقولات بالفعل نیست و حتی خودش نیز خودش را درک نمی‌کند.) ولا له شئ من المعقولات بالفعل، (و نیست برای او چیزی از معقولات بالفعل یعنی چیزهای خارجی که می‌توانند معقول آن قرار گیرند الآن بالفعل معقول او نیستند.) لخلو النفس عن عامة المعقولات. (این به سبب آن است که نفس از کلیه‌ی مقعولات خالی است زیرا هنوز به مرحله‌ی تعقل نرسیده است.) الثاني: أن يعقل معقولا أو معقولات كثيرة بالفعل، (قسم دوم این است که عقل یک معقول یا معقولات کثیره‌ای را بالفعل تعقل کرده است) مميزا لبعضها من بعض، (به گونه‌ای که این معقولات را از هم تمییز داده است. یعنی می‌تواند انسان را از فرس تفکییک کند.) مرتبا لها، وهو (العقل التفصيلي). (در حالی که آنها را مرتب کرده است که آن را علم تفصیلی می‌گویند.) الثالث: أن يعقل معقولات كثيرة عقلا بالفعل من غير أن يتميز بعضها من بعض، (قسم سوم این است که تعقل کند معقولات کثیره‌ای را و تعقل او هم بالفعل است ولی این گونه نیست که آنها را هم تفکیک کرده باشد.) وإنما هو عقل بسيط إجمالي فيه كل التفاصيل، (بلکه به شکل علمی اجمالی است که در آن تمامی تفاصیل به شکل ملکه وجود دارد. او مانند یک کودک نیست که بالقوه مدرک است بلکه بالفعل آن علم را دارد.) ومثلوا له بما إذا سألك سائل عن عدة من المسائل التي لك علم بها، (برای این عقل سوم که اجمالی است مثال زده‌اند به اینکه کسی از شما از یک سری از مسائلی که در حیطه‌ی علمی شماست سؤال کند) فحضرك الجواب في الوقت، (و پاسخ همه‌ی آنها در همان آن برای شما حاضر است.) فأنت في أول لحظة تأخذ في الجواب تعلم بها جميعا علما يقينيا بالفعل، (شما در همان لحظه که شروع به جواب دادن می‌کنیم به همه‌ی آن مسائل علم یقینی فعلی دارید) لكن لا تميز لبعضها من بعض، ولا تفصيل، (لکن بعضی از این علم‌ها از بعضی دیگری جدا و تفکیک شده نیست و این علم نیز تفصیلی نیست.) وإنما يحصل التميز والتفصيل بالجواب، (بلکه جدایی و تفصیل از طریق جواب حاصل می‌شود یعنی وقتی جواب تفصیلی داده می‌شود جواب هر سؤال از سؤال دیگر جدا می‌شود.) كأن ما عندك منبع تنبع وتجري منه التفاصيل، (گویا آنچه در نزد شماست منبعی است که می‌جوشد و جاری می‌شود از آن همه‌ی آن تفاصیل) ويسمى: (عقلا إجماليا). (و این را عقل اجمالی می‌نامند و این از مرتبه‌ی دوم قوی‌تر است زیرا همه‌ی آن تفاصیل از این منبع سرچشمه می‌گیرد.)

۴

مراتب عقل

فصل پنجم در مراتب عقل.

خود آن نیروی درک کننده (و نه تعقل) از اولین مرتبه‌ای که به وجود می‌آید و بعد تا آخرین کمالی که می‌تواند داشته باشد به مراتبی تقسیم می‌شود. این عقل که در وجود انسان است که عقل نظری است از ابتدا تا انتها در این فصل از لحاظ مراتب بررسی می‌شود.

البته نیروی دیگری هم در انسان است که تحریک کننده است. بنا بر این نفس انسان یک بعد ادارکی دارد که عقل نظری است و یک بعد تحریکی که عقل عملی می‌باشد که کارش تدبیر بدن می‌باشد و ادراکی ندارد که خود به مراتبی تقسیم می‌شود یعنی گاه از رذائل تخلیه نشده است در نتیجه هر کاری را انجام می‌دهد و گاه مراتبی را مانند تخلیه، تحلیه، تجلیه فنا و مانند آن را طی کرده است که این مباحث مربوط به علم اخلاق می‌شود.

به هر حال عقل انسان گاه در مرحله‌ی اول است یعنی بالقوه است و هیچ کمالاتی در آن وجود ندارد مانند ماده‌ی اولی که هیولی است و این عقل را نیز عقل هیولایی می‌نامند.

در درجه‌ی دوم به جایی می‌رسد که بدیهیات را درک می‌کند. این بدیهیات اعم از تصوریه و تصدیقیه است بنا بر این در تصوریات مفهوم هستی، نیستی، وحدت، کثرت و مانند آن را درک می‌کند و در تصدیقیات مفهوم محال بودن اجتماع نقیضین و اینکه هر چیزی از جزء خودش بزرگتر است. این قسم را عقل بالملکة می‌نامند.

در مرتبه‌ی سوم عقل از معلومات بدیهی تصوری و تصدیقی استفاده می‌کند و از طریق آن مجهولات خود که مسائل نظری است را کسب می‌کند. نام آن را عقل بالفعل می‌نامند.

آخرین مرحله‌ی نیروی ادارکی ما که عقل است این که هر آنچه قابل فهم است را فهمیده باشد یعینی دیگر چیزی در جهان نباشد که او جاهل به آن باشد که آن را عقل بالمستفاد می‌نامند.

اینجاست که همه‌ی آنچه در عالم عین موجود است در یک فرد به نحو وجود عقلی موجود باشد.

۵

تطبیق مراتب عقل

الفصل الخامس في مراتب العقل (فصل پنجم در مراتب عقل است.) ذكروا أن مراتب العقل أربع: (فلاسفه گفته‌اند که مراتب عقل به چهار مرتبه بالغ می‌شود.)

إحداها: كونه بالقوة بالنسبة إلى جميع المعقولات، (مرحله‌ی اول آن است که به نسبت به تمامی معقولات حالت بالقوة دارد. چنین عقلی فقط توان است و هیچ یک از معقولات را بالفعل ندارد.) وتسمى: (عقلا هيولانيا)، (به این عقل، عقل هیولانی می‌گویند. اشکال نشود که هیولی در عالم ماده راه دارد ولی عقل جزء عالم مجردات است از این رو چرا به آن عقل هیولانی می‌گویند) لشباهته في خلوه عن المعقولات (الهيولى) في كونها بالقوة بالنسبة إلى جميع الصور. (زیرا این عقل در اینکه از همه‌ی معقولات خالی است به هیولی شباهت دارد زیرا همان طور که هیولی نسبت به جمیع صورت‌ها بالقوه است این عقل هم نسبت به جمیع صور بالقوه است.)

وثانيتها: (العقل بالملكة)، (مرتبه‌ی دوم عقل بالملکه است) وهي المرتبة التي تعقل فيها الأمور البديهية من التصورات والتصديقات، (مرتبه‌ای است که نفس در آن، امور بدیهی تصوریه و تصدیقیه را درک می‌کند.) فإن تعلق العلم بالبديهيات أقدم من تعلقه بالنظريات. (و از آنجا که تعلق علم به بدیهیات مقدم از تعلق علم به نظریات است این مرتبه از مرتبه‌ی بعدی مقدم شده است. زیرا علم به نظریات از علم به بدیهیات مشتق می‌شود.)

وثالثتها: (العقل بالفعل)، (مرتبه‌ی سوم عقل، عقل بالفعل نامیده می‌شود) وهو تعقله النظريات بتوسيط البديهيات (که عبارت است از تعقل کردن نظریات به واسطه قرار دادن بدیهیات.) وإن كانت مرتبة بعضها على بعض. (هرچند معلوماتش بعضی بر بعضی مرتب است یعنی اول عقل بدیهی است و بعد به نظری می‌رسد که آن نظری مقدمه برای نظری دیگر قرار می‌گیرد. بنا بر این در ابتدا باید یک سری از بدیهیات باشد و بعد که از آن به نظریات رسیدیم آن نظریات خود مقدمه برای مجهولات دیگر قرار می‌گیرد. اینجاست که می‌گویند مقدمات برهان باید یقینی باشد و این یقین گاه بیّن است یعنی خودش واضح است و گاه مبیَّن است یعنی نظری اند ولی به وسیله‌ی بدیهیات به آنها پی برده‌ایم.)

ورابعتها: (و مرتبه‌ی چهارم عبارت است از) تعقله لجميع ما استفاده من المعقولات البديهية والنظرية المطابقة لحقائق العالم العلوي والسِفلي، (ادارک عقل به همه‌ی آنچه از مقولات بدیهی و نظریه دارد که مطابق با حقائل عالم بالا و پائین هستند و از قبیل جهل مرکب نیستند. یعنی عقل انسان هر آنچه در جهان است را درک کرده باشد.) باستحضاره الجميع والتفاته إليها بالفعل، (به این گونه که تمام آنها را نزد خود حاضر دارد و بالفعل به همه‌ی آنها توجه دارد.) فيكون عالَما علميا مضاهيا للعالَم العيني، (عقل در این مرتبه، جهانی علمی است که مشابه با جهان عینی است یعنی کلیه‌ی جهان عینی، معلوم اوست.) ويسمى: (العقل المستفاد). (و این را عقل مستفاد می‌نامند و این همان است که در غایت از فلسفه می‌گویند که انسان عالَم علمی شود که مضاهی با عالَم عینی است. البته فلسفه در اینجا به معنای کلی آن است که تمامی معلومات جهان را شامل می‌شود.)

الفصل الرابع

في أنواع التعقل

ذكروا أن التعقل على ثلاثة أنواع ، أحدها أن يكون العقل بالقوة ، أي لا يكون شيئا من المعقولات بالفعل ، ولا له شيء من المعقولات بالفعل ، لخلو النفس عن عامة المعقولات.

الثاني أن يعقل معقولا ، أو معقولات كثيرة بالفعل ، مميزا لبعضها من بعض مرتبا لها ، وهو العقل التفصيلي.

الثالث أن يعقل معقولات كثيرة عقلا ، بالفعل من غير أن يتميز بعضها من بعض ، وإنما هو عقل بسيط إجمالي فيه كل التفاصيل ، ومثلوا له بما إذا سألك سائل ، عن عدة من المسائل التي لك علم بها ، فحضرك الجواب في الوقت ، فأنت في أول لحظة تأخذ في الجواب ، تعلم بها جميعا علما يقينيا بالفعل ، لكن لا تميز لبعضها من بعض ، ولا تفصيل وإنما يحصل التميز والتفصيل بالجواب ، كان ما عندك منبع تنبع وتجري منه التفاصيل ، ويسمى عقلا إجماليا.

الفصل الخامس

في مراتب العقل

ذكروا أن مراتب العقل أربع ، إحداها كونه بالقوة بالنسبة إلى جميع المعقولات ، ويسمى عقلا

هيولانيا ، لشباهته في خلوه عن المعقولات الهيولى ، في كونها بالقوة بالنسبة إلى جميع الصور ، وثانيتها العقل بالملكة ، وهي المرتبة التي تعقل فيها الأمور البديهية ، من التصورات والتصديقات ، فإن تعلق العلم بالبديهيات ، أقدم من تعلقه بالنظريات.

وثالثتها العقل بالفعل ، وهو تعلقه النظريات بتوسيط البديهيات ، وإن كانت مرتبة بعضها على بعض.

ورابعتها عقله لجيمع ما استفاده ، من المعقولات البديهية والنظرية ، المطابقة لحقائق العالم العلوى والسفلى ، باستحضاره الجميع والتفاته إليها بالفعل ، فيكون عالما علميا مضاهيا للعالم العيني ، ويسمى العقل المستفاد.

الفصل السادس

في مفيض هذه الصور العلمية

أما الصور العقلية الكلية فإن مفيضها ، المخرج للإنسان مثلا من القوة إلى الفعل ، عقل مفارق للمادة ، عنده جميع الصور العقلية الكلية ، وذلك أنك قد عرفت أن هذه الصور ، بما أنها علم مجردة عن المادة ، على أنها كلية تقبل الاشتراك بين كثيرين ، وكل أمر حال في المادة ، واحد شخصي لا يقبل الاشتراك ، فالصورة العقلية مجردة عن المادة ، ففاعلها المفيض لها أمر مجرد عن المادة ، لأن الأمر المادي ضعيف الوجود ، فلا يصدر عنه ما هو أقوى منه وجودا ، على أن فعل المادة مشروط بالوضع الخاص ، ولا وضع للمجرد.

وليس هذا المفيض المجرد هو النفس ، العاقلة لهذه الصور المجردة العلمية ،