فصل دوم: تقسیمات مواد ثلاث
این موارد ثلاث هر کدام اقسامی دارند. از لحاظ تصور و احتمال هر یک از این سه مواد دارای سه احتمال میباشند که عبارتند از: بالذات، بالغیر و بالقیاس. بنا بر این احتمالات موجود در مواد سه گانهی فوق بر نه قسم بالغ میشود.
اما از نظر وجود خارجی یک صورت از این صورتهای نه گانه محال است و هشت صورت امکان تحقق دارد. صورتی که محال است امکان بالغیر است.
اما تعریف آن سه احتمال:
مقصود از بالذات این است که وقتی ذات شیئی را در نظر میگیریم و هیچ چیز دیگری را لحاظ نمیکنیم، آن شیء بالذات متصف به یکی از مواد ثلاث متصف باشد. مثلا اگر شیئی بالذات به وجود متصف باشد به آن میگویند: واجب بالذات است و هکذا در مورد ممکن بالذات و ممتنع بالذات.
مراد از بالغیر این است که یکی از این سه موارد حاصل میشود ولی به سبب غیر است نه به سبب ذات خودش. مثلا خودش واجب نیست ولی غیر آن را واجب کرده است و یا اینکه خودش ممتنع نیست ولی غیر آن را ممتنع کرده است. در این قسم است که چیزی به نام امکان بالغیر نداریم.
مراد از بالقیاس این است که نه خودش فی حد ذاته آن ماده را دارد و نه غیر به او داده است بلکه فقط وقتی با چیز دیگری مقایسه میشود بدون اینکه آن چیز دیگر علت آن باشد و در آن نقشی داشته باشد یا صفت وجوب دارد و یا امتناع و یا امکان.
اما مثال این امور هشت گانه:
وجوب بالذات منحصر به وجود باری تعالی است و بس.
وجوب بالغیر مربوط به همهی موجودات غیر از خداوند است. ذات آنها به گونهای است که نه وجود برایشان ضرورت دارد و نه عدم. مانند انسان. در عین این حال، اگر علتش خواست که موجود شود و موجود شد، در این حال وجود برایش ضرورت دارد ولی این به سبب وجود علتش است. همهی موجودات که موجود هستند وجود برایشان ضرورت دارد زیرا سلب شیء از نفس از محالات است ولی وجود آنها به سبب غیر است که خداوند میباشد.
واجب بالقیاس مانند متضایفین اند. متضایفین چیزهایی هستند که در یک جا جمع نمیشوند ولی با هم تعقل میشوند یعنی اگر یکی بود حتما باید دیگری هم باشد. مثلا اگر چیزی فوق بود حتما باید تحت هم باشد یعنی اگر چیزی باشد که متصف است که عالی است باید چیزی باشد که متصف با سافل باشد و الا عالی بودن به تنهایی معنا ندارد. عالی، علت برای سافل نیست و این وجوب به صرف مقایسه است. نه عالی علت برای سافل است و نه بر عکس.
همچنین است که پدر بودن هنگامی ثابت میشود که پسری هم در کار باشد و هکذا برادر بودن هنگامی است که برادر دیگری هم باشد.
ممتنع بالذات مانند اجتماع نقیضین است که محال بودن آن به خاطر این نیست که چیزی موجب محال شدنش شده باشد. بلکه خودش فی حد ذاته امری است محال.
ممتنع بالغیر چیزی است که ذاتا ممکن است ولی به سبب غیر محال شده است. مثلا ذاتا فرزندی که در نسل دهم من است ممکن است ولی چون هنوز علت آن محقق نشده است الآن محال بالغیر است. علت آن این است که نه نسل از من گذشته باشد و نسل آخری هم عقیم نباشد و تمام شرایط فرزند دار شدن برایش محقق باشد.
اینکه بعد از ده نسل آن فرزند موجود میشود این است که ذاتا محال نیست و الا هرگز موجود نمیشد. ولی الآن ممتنع بالغیر است.
ممتنع بالقیاس مانند متضایفین است که وجود یکی از دو طرف در صورت عدم وجود دیگری محال است مثلا اگر بالایی در کار نیست وجود پائین هم محال میباشد. (همان طور که اگر بالا بود پائین واجب بود و نبود پائین محال بود.) بنا بر این در متضایفین وجود هر یک در صورت عدم دیگری و عدم هر یک در صورت وجود دیگری محال است.
ممکن بالذات مانند همهی ماهیات است زیرا همهی آنها فی حد ذاته نسبتشان با وجود و عدم یکسان است.
ممکن بالقیاس مانند چیزی است که وقتی با دیگری مقایسه شود میبینیم که هیچ نقشی دیگری در آن ندارد. مثلا میگوییم: اگر دو واجب الوجود وجود داشت حکمش فلان چیز است. این دو واجب که تصور میشود ارتباطی بینشان نیست یعنی اگر یک واجب الوجود باشد نه لازم دارد دیگری واجب باشد نه ممتنع.
اما امکان بالغیر هرگز وجود خارجی ندارد زیرا اگر قرار باشد چیزی امکان را از غیر بگیرد میپرسیم ذات خودش چیست؟ زیرا هر چیزی فی حد ذاته یا باید واجب باشد یا ممکن یا ممتنع. اگر فی حد ذاته واجب باشد، غیر نمیتواند آن را ممکن کند زیرا لازمهی آن انقلاب است یعنی دیگر نباید حقیقت آن امکان باشد و بازگشت انقلاب به اجتماع نقیضین است زیرا هم باید واجب باشد و هم نباشد.. همچنین اگر ذات چیزی امتناع باشد و عدم برایش ضرورت داشته باشد دیگر غیر، نمیتواند آن را ممکن کند زیرا بازگشت آن به انقلاب است.
تنها فرضی که باقی میماند این است که ذات یک چیز امکان باشد و واضح است که وقتی خودش امکان دارد دیگر لازم نیست آن را از غیر بگیرد.
اشکال نشود که گفتید همهی ممکنات فی حد ذاتها ممکن اند ولی غیر میتواند آنها را واجب کند و بازگشت آن به انقلاب است.
زیرا در جواب میگوییم: وقتی چیزی ذاتا ممکن است معنایش این است که هم با وجود سازگار است و هم با عدم بنا بر این اگر غیر به آن وجوب دهد و یا امتناع هر دو را پذیرا است. بنا بر این اینکه واجب بالغیر میشود و یا ممتنع بالغیر این همان اقتضای ذاتش است. بنا بر این ممکن لا اقتضاء است و میتواند واجب شود ولی اگر چیزی واجب باشد نمیتواند ممکن شود زیرا واجب ذو الاقتضاء است و نمیتوان اقتضاء آن را از آن گرفت.