درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۳۲: شبهه تحریمیه فقدان نص ۲۵

 
۱

خطبه

۲

رد استدلال به روایت نهم

مرحوم سید صدر، دارای دو مدعا می‌باشد:

مدعای اول: کلمه شیء در روایت، به معنای مشتبه است، پس کل شیء، یعنی کل مشتبه.

مدعای دوم: جمله فیه حلال و حرام، به معنای فیه احتمال الحلیه و الحرمه است، پس کل شیء فیه حلال و حرام، یعنی، کل مشتبه فیه احتمال الحلیه و الحرمه.

با توجه به این دو مدعا، روایت را چنین معنا می‌کند: هر مشتبهی که در آن احتمال حلیت و حرمت می‌باشد، تا وقتی که یقین به حرمت آن نداریم، حلال است. طبق این معنا، روایت هم شامل شبهه موضوعیه می‌شود و هم شامل شبهه حکمیه.

مثال اول: گوشت گوسفندی که از بازار خریداری شده و مردد بین مذکی و میته است (شبهه موضوعیه).

مثال دوم: شرب تتن (شبهه حکمیه).

مرحوم شیخ می‌فرمایند: این معنا به دو دلیل باطل است:

دلیل اول: صغری: کلمه من در منه، برای تبعیض است. مثل من در اخذت من الدراهم.

کبری: و من تبعیض، اقتضاء می‌کند که مجرورش عائد به امر کلی ذو قسمین یا ذو اقسام باشد.

نتیجه: پس کلمه من در منه، اقتضاء می‌کند که مجرورش عائد به امر کلی ذو قسمین یا ذو اقسام باشد. و حال آنکه اگر مراد از شیء مشتبه باشد، مشتبه امر کلی ذو قسمین نیست. پس مراد از شیء، امر کلی است.

دلیل دوم: صغری: جمله فیه حلال و حرام، ظهور دارد در تقسیم، مثل الکلمة فیها اسم و فعل و حرف.

کبری: و ظهور در تقسیم، ظهور دارد در اینکه برای شیء، دو قسم بالفعل وجود دارد نه دو قسم به صورت تردید.

نتیجه: پس جمله فیه حلال و حرام، ظهور دارد در اینکه برای شیء، دو قسم بالفعل وجود دارد نه دو قسم به صورت تردید. و اگر مراد از شیء، مشتبه باشد، برای مشتبه، دو قسم بالفعل وجود ندارد به نام یک قسم حلال و یک قسم حرام، بلکه برای مشتبه، دو قسم وجود دارد به صورت تردید، یعنی مشتبه یا حلال است و یا حرام.

نتیجه نهایی: مقصود از شیء، امر کلی است، در نتیجه روایت، فقط شامل شبهه موضوعیه می‌شود.

۳

تطبیق رد استدلال به روایت نهم

أقول: الظاهر أنّ المراد (مقصود امام از شیء) بالشيء ليس هو (مراد) خصوص المشتبه، كاللحم المشترى ولحم الحمير على ما مثّله (سید صدر) بهما (لحم مشتری و لحم حمیر)؛ (دلیل اول برای الظاهر:) إذ لا يستقيم إرجاع الضمير في «منه» إليهما (لحم مشتری و لحم حمیر)، لكن لفظة «منه» ليس في بعض النسخ. (نکته: اذا دار الامر بین الزیادة و النقصان، یوخذ بالزیاده)

(دلیل دوم برای الظاهر:) وأيضا: الظاهر أنّ المراد بقوله عليه‌السلام: «فيه حلال وحرام» كونه (شیء) منقسما إليهما (حلال و حرام)، و (عطف لام بر ملزوم بر کونه است) وجود القسمين فيه (شیء) بالفعل، لا مردّدا بينهما (قسمین)؛ إذ لا تقسيم مع الترديد أصلا، (توضیح اصلا:) لا ذهنا (بدل از اصلا است) ولا خارجا. وكونُ الشيء مقسما لحكمين ـ كما (نحوه‌ای) ذكره (نحوه‌ای) المستدلّ ـ لم يعلم له (کون الشیء) معنى محصّل، خصوصا (قید لم یعلم است) مع قوله قدس‌سره: إنّه يجوز ذلك (مقسم شدن مشتبه، برای دو حکم)؛ (علت خصوصا:) لأنّ التقسيم إلى الحكمين الذي هو (تقسیم) في الحقيقة ترديد لا تقسيم، أمر لازم قهريّ لا جائز لنا.

المناقشة في الاستدلال

أقول : الظاهر أنّ المراد بالشيء ليس هو خصوص المشتبه ، كاللحم المشترى ولحم الحمير على ما مثّله (١) بهما ؛ إذ لا يستقيم إرجاع الضمير في «منه» إليهما (٢) ، لكن لفظة «منه» ليس في بعض النسخ.

وأيضا : الظاهر أنّ المراد بقوله عليه‌السلام : «فيه حلال وحرام» كونه منقسما إليهما ، ووجود القسمين فيه بالفعل ، لا مردّدا بينهما ؛ إذ لا تقسيم مع الترديد أصلا ، لا ذهنا ولا خارجا. وكون الشيء مقسما لحكمين ـ كما ذكره المستدلّ ـ لم يعلم له معنى محصّل ، خصوصا مع قوله قدس‌سره : إنّه يجوز ذلك ؛ لأنّ التقسيم إلى الحكمين الذي هو في الحقيقة ترديد لا تقسيم ، أمر لازم قهريّ لا جائز لنا.

وعلى ما ذكرنا ، فالمعنى ـ والله العالم ـ : أنّ كلّ كلّيّ فيه قسم حلال وقسم حرام ـ كمطلق لحم الغنم المشترك بين المذكّى والميتة ـ فهذا الكلّي لك حلال إلى أن تعرف القسم الحرام معيّنا في الخارج فتدعه.

وعلى الاستخدام يكون المراد : أنّ كلّ جزئيّ خارجيّ في نوعه القسمان المذكوران ، فذلك الجزئيّ لك حلال حتّى تعرف القسم الحرام من ذلك الكلّي في الخارج فتدعه.

وعلى أيّ تقدير فالرواية مختصّة بالشبهة في الموضوع.

وأمّا ما ذكره المستدلّ من أنّ المراد من وجود الحلال والحرام فيه احتماله وصلاحيته لهما ، فهو مخالف لظاهر القضيّة ، ولضمير «منه» ولو على الاستخدام.

__________________

(١) في (ه): «مثّل».

(٢) في (ص): «إليه».