درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۲۲: شبهه تحریمیه فقدان نص ۱۵

 
۱

خطبه

۲

جواب از اشکال

مقدمه اول برای جواب: توضیح دو اصطلاح:

اصطلاح اول: رفع: رفع یعنی، برداشتن چیزی که موجود شده است، مثل برداشتن مرضی که موجود شده.

تعبیر رفع، در سه مورد صحیح است.:

مورد اول: در مورد اکراه

مورد دوم: در مورد اضطرار

مورد سوم: در مورد عدم طاقت

توضیح: ادله‌ای که آثار را اثبات می‌کند، به وسیله عمومیتی که دارد، شامل این سه مورد می‌شود، آنگاه به وسیله حدیث رفع، این آثار که برای این سه مورد موجود شده بود، برداشته می‌شود، مثل السارق و السارقه، فاقطعوا ایدیهما.

اصطلاح دوم: دفع؛ دفع یعنی از ریشه نگذارند موجود شود، مثل پیشگیری از مرض.

تعبیر دفع در سه مورد صحیح است:

مورد اول: در مورد خطا و نسیان. در مورد خطا و نسیان، مورد قابلیت دارد که شارع تحفظ و مواظبت را واجب کند تا مکلف کمتر دچار خطا و نسیان شود. اگر شارع تحفظ و مواظبت را واجب می‌کرد، و مکلف تحفظ نمی‌کرد، و دچار خطا و نسیان می‌شد، مستحق عقوب می‌بود، ولی خداوند بر امت پیامبر منت گذاشته و در مورد خطا و نسیان، تحفظ را واجب نکرده است، بنابراین در مورد خطا و نسیان، یک اثر شرعی (وجوب تحفظ و مواظبت) وجود دارد که این اثر شرعی برداشته شده است به عنوان دفع، لازمه‌اش این است که استحقاق عقوبت هم برداشته شود.

مورد دوم: در مورد ما لا یعلمون، در مورد ما لا یعلمون، مورد قابلیت دارد که شارع، احتیاط را واجب بکند که اگر احتیاط واجب می‌شود و مکلف احتیاط نمی‌کرد و در مخالفت با واقع می‌افتاد، مستحق عقوبت می‌شد، ولی خداوند بر امت پیامبر منت گذاشته و در مورد ما لا یعلمون، احتیاط را واجب نکرده است، بنابراین در مورد ما لا یعلمون، یک اثر شرعی وجود دارد که این اثر شرعی برداشته شده است به عنوان دفع، لازمه‌اش این است که استحقاق عقوبت هم برداشته شود.

مورد سوم: در مواردی که آثار برای فعل ثابت شده است به قید عمد، مثل من تعمد الافطار، فعلیه الکفاره. این کفاره، از انسان خاطی برداشته شده به عنوان دفع.

مقدمه دوم برای جواب: کلمه رفع، در حدیث رفع، در یک معنای وسیعی به کار رفته است، که این معنای وسیع، هم شامل رفع می‌شود و هم شامل دفع می‌شود.

توضیح: معنای رفع این است که در این موارد تسعه، تکلیفی متوجه به مکلف نیست و این متوجه نبودن تکلیف، دو صورت دارد:

اول: گاهی به صورت رفع است، مثل سه مورد اول در مقدمه اول.

دوم: گاهی به صورت دفع است، مثل سه مورد دوم در مقدمه اول.

با حفظ این دو مقدمه، جواب اشکال این است: در مورد ما لا یعلمون، ما نمی‌گوئیم که حدیث رفع، استحقاق عقاب را بر می‌دارد تا گفته شود که استحقاق عقاب اثر عقلی است و اثر عقلی به وسیله حدیث رفع، برداشته نمی‌شود، بلکه به وسیله حدیث رفع، وجوب احتیاط برداشته می‌شود به عنوان دفع، لازمه‌اش این است که استحقاق عقاب هم برداشته شود.

خلاصه: در مورد ما لا یعلمون، یک اثر وجود دارد که این اثر اولا شرعی است و ثانیا مترتب بر فعل است لا بشرط و آن اثر وجوب احتیاط است که به وسیله حدیث رفع برداشته می‌شود به عنوان دفع.

۳

تطبیق جواب از اشکال

ثمّ المراد بالرفع: ما (معنای وسیعی است - تکلیف متوجه امت نیست به عنوان رفع یا دفع) يشمل («ما») عدم التكليف (وجوب احتیاط در مورد ما لا یعلمون مثلا) مع قيام المقتضي له (تکلیف)، فيعُمّ («ما») الدفعَ ولو بأن يوجّهَ التكليف على وجه يختصّ بالعامد، وسيجيء بيانه (معنای وسیع).

(مقداری از عبارت، جلسه پیش تطبیق شد)

والحاصل: أنّه ليس في «ما لا يعلمون» أثرٌ مجعول من الشارع مترتّب على الفعل (عمل) لا بقيد العلم ولا الجهل (لا بشرط)، حتّى يحكمَ الشارع بارتفاعه (اثر) مع الجهل.

قلت: قد عرفت: أنّ المراد ب«رفع التكليف» عدم توجيهه (تکلیف) إلى المكلّف مع قيام المقتضي له (تکلیف)، سواء كان هنا (مقتضی برای تکلیف است) دليل يثبته (تکلیف را) لو لا الرفع (سه مورد اول: اکراه اضطرار و عدم طاقت) أم لا (سه مورد دوم: خطا و نسیان و ما لایعلمون)، فالرفع هنا (حدیث رفع) نظير رفع الحرج في الشريعة،

العقليّة والعاديّة ـ فلا تدلّ الرواية على رفعها ولا رفع الآثار المجعولة المترتّبة عليها.

المراد من الرفع

ثمّ المراد بالرفع : ما يشمل عدم التكليف مع قيام المقتضي له ، فيعمّ الدفع ولو بأن يوجّه التكليف على وجه يختصّ بالعامد ، وسيجيء بيانه.

فإن قلت : على ما ذكرت يخرج أثر التكليف في «ما لا يعلمون» عن مورد الرواية ؛ لأنّ استحقاق العقاب أثر عقليّ له ، مع أنّه متفرّع على المخالفة بقيد العمد ؛ إذ مناطه ـ أعني المعصية ـ لا يتحقق إلاّ بذلك. وأمّا نفس المؤاخذة فليست من الآثار المجعولة الشرعيّة.

والحاصل : أنّه ليس في «ما لا يعلمون» أثر مجعول من الشارع مترتّب على الفعل لا بقيد العلم ولا الجهل ، حتّى يحكم الشارع بارتفاعه مع الجهل.

قلت : قد عرفت : أنّ المراد ب «رفع التكليف» عدم توجيهه إلى المكلّف مع قيام المقتضي له ، سواء كان هنا (١) دليل يثبته لو لا الرفع أم لا ، فالرفع هنا نظير رفع الحرج في الشريعة ، وحينئذ : فإذا فرضنا أنّه لا يقبح في العقل أن يوجّه التكليف بشرب الخمر على وجه يشمل صورة الشكّ فيه ، فلم يفعل ذلك ولم يوجب تحصيل العلم ولو بالاحتياط ، ووجّه التكليف على وجه يختصّ بالعالم تسهيلا على المكلّف ، كفى في صدق الرفع. وهكذا الكلام في الخطأ والنسيان.

فلا يشترط في تحقّق الرفع وجود دليل يثبت التكليف في حال

__________________

(١) في (ر) ، (ص) و (ه): «هناك».

العمد وغيره.

نعم ، لو قبح عقلا المؤاخذة على الترك ، كما في الغافل الغير المتمكّن من الاحتياط ، لم يكن في حقّه رفع أصلا ؛ إذ ليس من شأنه أن يوجّه إليه التكليف (١).

وحينئذ فنقول : معنى رفع أثر التحريم في «ما لا يعلمون» عدم إيجاب الاحتياط والتحفّظ فيه حتّى يلزمه ترتّب العقاب إذا أفضى ترك التحفّظ إلى الوقوع في الحرام الواقعيّ.

وكذلك الكلام في رفع أثر النسيان والخطأ ؛ فإنّ مرجعه إلى عدم إيجاب التحفّظ عليه ؛ وإلاّ فليس في التكاليف ما يعمّ صورة النسيان ؛ لقبح تكليف الغافل.

المرتفع هو إيجاب التحفّظ والاحتياط

والحاصل : أنّ المرتفع في «ما لا يعلمون» وأشباهه ممّا لا يشمله أدلّة التكليف ، هو إيجاب التحفّظ على وجه لا يقع في مخالفة الحرام الواقعيّ ، ويلزمه ارتفاع العقاب واستحقاقه ؛ فالمرتفع أوّلا وبالذات أمر مجعول يترتّب عليه ارتفاع أمر غير مجعول.

ونظير ذلك : ما ربّما يقال في ردّ من تمسّك على عدم وجوب الإعادة على من صلّى في النجاسة ناسيا بعموم حديث الرفع : من أنّ وجوب الإعادة وإن كان حكما شرعيّا ، إلاّ أنّه مترتّب على مخالفة المأتيّ به للمأمور به الموجبة لبقاء الأمر الأوّل ، وهي ليست من الآثار الشرعيّة للنسيان ، وقد تقدّم (٢) أنّ الرواية لا تدلّ على رفع الآثار الغير

__________________

(١) في (ر) ، (ص) و (ه): «التكليف إليه».

(٢) راجع الصفحة ٣٢.