درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۱۴۱: شبهه تحریمیه موضوعیه محصوره ۲

 
۱

خطبه

۲

توضیح ابتدائی جواز و عدم جواز مخالفت قطعیه با علم اجمالی

مثال: دو ظرف در کنار من است که یقین دارم یکی از آنها خمر است، آیا می‌توانیم هر دو ظرف را بخوریم و مخالفت قطعیه با علم اجمالی کنیم یا خیر؟

عقیده مرحوم شیخ این است که مخالفت قطعیه با علم اجمالی، حرام است. یعنی نمی‌تواند هر دو ظرف را بخورد. دلیل:

مرحله اول: مقتضی برای حرمت مخالفت قطعیه موجود است.

توضیح: دلیلی که عنوان مشتبه را حرام کرده است، شامل معلوم بالتفصیل و بالاجمال هر دو می‌شود. مثلا دلیلی که می‌گوید خمر حرام است، عمومیت دارد، یعنی هم شامل معلوم تفصیلی و هم معلوم اجمالی می‌شود. حال اگر کسی هر دو ظرف را بخورد، مخالفت با دلیل حرمت خمر کرده است و مخالفت حرام است.

سوال: چرا دلیل حرمت خمر، شامل علم اجمالی هم می‌شود؟

جواب: به دو علت، دلیل حرمت خمر، شامل اطراف علم اجمالی به خمریت هم می‌شود:

نکته: یک بحث است که الفاظ برای معنای واقعی وضع شده است یا برای معنای معلوم وضع شده است. دو نظریه است، اکثر علما می‌گویند برای معنای واقعی وضع شده است.

دلیل اول: اگر گفته شود الفاظ برای الفاظ واقعی شده، خمر شامل این خمری که اینجا است، می‌شود و اگر برای الفاظ معلوم هم باشد، باز هم شامل اینجا می‌شود، چون خمر وجود دارد. پس دلیل حرمت خمر، شامل ما نحن فیه می‌شود.

دلیل دوم:

کبری: اگر دلیل حرمت خمر شامل خمری که علم تفصیلی به آن داریم، فقط شود، لازمه‌اش این است که خمری که علم تفصیلی به آن نداریم و علم اجمالی به آن داریم، حلال شود.

کبری: لازم باطل است.

نتیجه: فالملزوم باطل و نمی‌توان گفت دلیل حرمت خمر فقط شامل جایی می‌شود که خمر معلوم تفصیلی باشد.

مرحله دوم: مانعی از حرمت مخالفت قطعیه نیست. چون یا مانع:

عقلی است: عقل مانعی نمی‌بیند که در معلوم به اجمال، تکلیف عمومی مثل اجتنب عن المشتبه یا تکلیف خصوصی مثل اجتنب عن الخمر وجود داشته باشد.

شرعی است: در دین مانع از حرمت خمر بالاجمال، روایات ادله برائت است و این اخبار هم مانع نیستند چون منطوق اخبار این است که هرچه عمل به حرمت آن نداری، حلال است و هر کدام از دو مشتبه با قطع نظر از دیگری، حلال است چون علم به حرمت نداریم اما مفهوم غایت روایات این است: چیزی که علم به حرمت آن دارید، حرام است و در اینجا علم به حرمت یکی از دو داریم. حال مفهوم مقدم است، چون قطع نظر از دیگری در منطوق، موجب از بین رفتن علم اجمالی نمی‌شود و هنوز علم اجمالی باقی است.

۳

تطبیق جواز و عدم جواز مخالفت قطعیه با علم اجمالی

أمّا المقام الأوّل (مخالفت قطعیه با علم اجمالی جایز است یا حرام):

فالحقّ فيه (مقام اول): عدم الجواز (مخالف قطعیه) وحرمة المخالفة القطعيّة، وحكي (میرزای قمی حکایت کرده) عن ظاهر بعض (یعنی علامه مجلسی) جوازها (مخالفت قطعیه).

لنا على ذلك (حرمت مخالفت قطعیه): وجود المقتضي للحرمة (مخالفت قطعیه) وعدم المانع عنها (حرمت مخالفت قطعیه).

أمّا ثبوت (وجود) المقتضي (حرمت مخالفت قطعیه): فلعموم (نسبت به خمر معلوم تفصیلا یا اجمالا) دليل تحريم ذلك العنوان المشتبه (خمر)؛ فإنّ قول الشارع: «اجتنب عن الخمر»، يشمل الخمرَ الموجود المعلوم المشتبه بين الإناءين أو أزيد، ولا وجه لتخصيصه (قول شارع) بالخمر المعلوم تفصيلا.

مع أنّه (وجهی برای تخصیص نیست) لو اختصّ الدليل بالمعلوم تفصيلا خرج الفرد المعلوم إجمالا عن كونه (فرد معلوم به علم اجمالی) حراما واقعيّا وكان حلالا واقعيّا، ولا أظنّ أحدا يلتزم بذلك (خروج)، حتّى من يقول بكون الألفاظ أسامي للامور المعلومة؛ فإنّ الظاهر إرادتهم (کسانی که می‌گویند الفاظ اسم برای امور معلومه است) الأعمّ من المعلوم إجمالا.

وأمّا عدم المانع (از حرمت مخالفت قطعیه): فلأنّ العقل لا يمنع من التكليف (تکلیف کردن شارع) ـ عموما (اجتنب عن المشتبه) أو خصوصا (اجتنب عن الخمر) ـ بالاجتناب عن عنوان الحرام (خمر) المشتبه في أمرين أو امور، و (عطف بر التکلیف) العقاب على (به معنای مقابله) مخالفة هذا التكليف (تکلیفی عمومی یا خصوصی).

وأمّا الشرع فلم يرد فيه (شرع) ما يصلح للمنع (از حرمت مخالفت قطعیه) عدا ما ورد (از ادله برائت)، من قولهم عليهم‌السلام: «كلّ شيء حلال حتّى تعرف أنّه حرام بعينه» (چون علم به یک طرف به خصوصه نداریم، پس هر دو حلال است)، و «كلّ شيء فيه حلال وحرام فهو لك حلال حتّى تعرف الحرام منه بعينه»، وغير ذلك (این دو روایت)، بناء (مانع بودن اخبار اینگونه است) على أنّ هذه الأخبار كما دلّت على حلّية المشتبه (یک لیوان باشد که شک داریم خمر است یا خیر) مع عدم العلم الإجماليّ وإن كان محرّما في علم الله سبحانه، كذلك (همانطور این اخبار دلالت بر حلال بودن مشتبه بدون علم اجمالی داریم) دلّت على حلّية المشتبه مع العلم الإجماليّ (خمر معلوم بالاجمال).

ويؤيّده (بناء را): إطلاق الأمثلة المذكورة في بعض هذه الروايات (مثل روایت مسعدة بن صدقه)، مثل الثوب المحتمل للسرقة (امکان دارد به صورت شک بدوی باشد یا مقرون به علم اجمالی باشد) والمملوك المحتمل للحرّية والمرأة المحتملة للرضيعة؛ فإنّ إطلاقها (امثال) يشمل الاشتباه مع العلم الإجمالي، بل الغالب ثبوت العلم الإجماليّ (البته این مطلب نسبت به ثوب و عبد اینگونه است اما نسبت به مرضعه بودن غالبا اینگونه نیست)، لكن مع كون الشبهة غير محصورة (این غالب بودن در شبهه محصوره نیست، بلکه در شبهه غیر محصوره است).

ولكن هذه الأخبار وأمثالها لا تصلح للمنع؛ لأنّها (اخبار) كما تدلّ (منطوقا) على حلّية كلّ (خصوصِ) واحد من المشتبهين (مثل مشتبه بدوی)، كذلك (همچنان که دلالت بر حلیت هر یکی از مشتبهین به خصوصه دارد) تدلّ (مفهوما) على حرمة ذلك (این اخبار) المعلوم إجمالا (خمر معلوم بالاجمال)؛ لأنّه (ذلک المعلوم اجمالا) أيضا (مثل خمر معلوم بالتفصیل) شيء علم حرمته.

۴

جزوه جواز و عدم جواز مخالفت قطعیه با علما جمالی

مطلب اول: بحث در این مورد است که آیا مخالفت قطعیه با علم اجمالی در شبهه محصوره، جایز است یا حرام است، عقیده شیخ این است که مخالفت قطعیه با علم اجمالی، حرام است. دلیل در ضمن دو مرحله:

مرحله اول: مقتضی برای حرمت مخالفت قطعیه، موجود است. چون دلیلی که عنوان مشتبه را حرام کرده است، عمومیت دارد و شامل عنوان معلوم بالتفصیل و عنوان معلوم بالاجمال، هر دو می‌شود و لذا ارتکاب تمامی اطراف علم اجمالی، مخالفت با این دلیل است که حرام می‌باشد.

عمومیت دلیل، بخاطر دو امر است:

امر اول: الفاظ (مثل خمر) برای معنای واقعی (چیزی که در واقع خمر است و لو مکلف نداند) وضع شده است و بر فرض که برای معنای معلوم وضع شده است، برای اعم از معلوم بالتفصیل و معلوم بالاجمال وضع شده است.

امر دوم: اگر دلیل فقط شامل عنوان معلوم بالتفصیل بشود، لازمه‌اش این است که عنوان معلوم بالاجمال، حرام نباشد و اللازم باطل، فالملزومه مثله.

مرحله دوم: مانع از حرمت مخالفت قطعیه مفقود است. چون مانع یا عقل است و یا شرع است:

اما عقل: عقل مانعی نمی‌بیند از اینکه شارع تکلیف عمومی و یا خصوصی به اجتناب از فرد معلوم بالاجمال، داشته باشد.

اما شرع: در شرع، تنها اخبار برائت صلاحیت برای مانعیت دارد که این اخبار هم نمی‌تواند مانع از حرمت مخالفت قطعیه بشود. چون منطوق این اخبار، دال است بر اینکه خصوص هر یک از مشتبهین، با قطع نظر از مشتبه دیگر (با قطع نظر از علم اجمالی)، حلال است و لکن مفهوم (مفهوم غایت) این اخبار دال است بر اینکه، فرد معلوم بالاجمال، حرام است و لذا ارتکاب تمامی افراد، سبب ارتکاب فرد معلوم بالاجمال می‌شود. در نتیجه ارتکاب هر دو که همان مخالفت قطعیه است، حرام خواهد شد.

أمّا المقام الأوّل :

هل يجوز ارتكاب جميع المشتبهات؟

فالحقّ فيه : عدم الجواز وحرمة المخالفة القطعيّة ، وحكي عن ظاهر بعض (١) جوازها (٢).

الحقّ حرمة المخالفة القطعيّة والاستدلال عليه

لنا على ذلك : وجود المقتضي للحرمة وعدم المانع عنها.

أمّا ثبوت المقتضي : فلعموم دليل تحريم ذلك العنوان المشتبه ؛ فإنّ قول الشارع : «اجتنب عن الخمر» ، يشمل الخمر الموجود المعلوم المشتبه بين الإناءين أو أزيد ، ولا وجه لتخصيصه بالخمر المعلوم تفصيلا.

مع أنّه لو اختصّ الدليل بالمعلوم تفصيلا خرج الفرد المعلوم إجمالا عن كونه حراما واقعيّا وكان حلالا واقعيّا (٣) ، ولا أظنّ أحدا يلتزم بذلك ، حتّى من يقول بكون الألفاظ أسامي للامور المعلومة ؛ فإنّ الظاهر إرادتهم الأعمّ من المعلوم إجمالا.

وأمّا عدم المانع : فلأنّ العقل لا يمنع من التكليف ـ عموما أو خصوصا ـ بالاجتناب عن عنوان الحرام المشتبه في أمرين أو امور ، والعقاب على مخالفة هذا التكليف.

وأمّا الشرع فلم يرد فيه ما يصلح للمنع عدا ما ورد ، من قولهم عليهم‌السلام : «كلّ شيء حلال حتّى تعرف أنّه حرام بعينه» (٤) ، و «كلّ

__________________

(١) هو العلاّمة المجلسي في أربعينه : ٥٨٢ ، على ما حكاه عنه في القوانين ٢ : ٢٧.

(٢) في (ظ) و (ه): «جوازه».

(٣) لم ترد «وكان حلالا واقعيّا» في (ر) ، وفي (ص) بدل «وكان» : «فكان».

(٤) الوسائل ١٢ : ٦٠ ، الباب ٤ من أبواب ما يكتسب به ، الحديث ٤.

شيء فيه حلال وحرام فهو لك حلال حتّى تعرف الحرام منه بعينه» (١) ، وغير ذلك (٢) ، بناء على أنّ هذه الأخبار كما دلّت على حلّية المشتبه مع عدم العلم الإجماليّ وإن كان محرّما في علم الله سبحانه ، كذلك دلّت على حلّية المشتبه مع العلم الإجماليّ.

ويؤيّده : إطلاق الأمثلة المذكورة في بعض هذه الروايات ، مثل الثوب المحتمل للسرقة والمملوك المحتمل للحرّية والمرأة المحتملة للرضيعة ؛ فإنّ إطلاقها يشمل الاشتباه مع العلم الإجمالي ، بل الغالب ثبوت العلم الإجماليّ ، لكن مع كون الشبهة غير محصورة.

عدم صلاحيّة أخبار «الحلّ» للمنع عن الحرمة

ولكن هذه الأخبار وأمثالها لا تصلح للمنع ؛ لأنّها كما تدلّ على حلّية كلّ واحد من المشتبهين ، كذلك تدلّ على حرمة ذلك المعلوم إجمالا ؛ لأنّه أيضا شيء علم حرمته.

فإن قلت : إنّ غاية الحلّ معرفة الحرام بشخصه ولم يتحقّق في المعلوم الإجماليّ.

ما هو غاية الحلّ في أخبار «الحلّ»؟

قلت : أمّا قوله عليه‌السلام : «كلّ شيء (٣) حلال حتّى تعلم أنّه حرام بعينه» فلا يدلّ على ما ذكرت ؛ لأنّ قوله عليه‌السلام : «بعينه» تأكيد للضمير جيء به للاهتمام في اعتبار العلم ، كما يقال : «رأيت زيدا نفسه بعينه» (٤) لدفع توهّم وقوع الاشتباه في الرؤية ؛ وإلاّ فكلّ شيء علم حرمته فقد

__________________

(١) الوسائل ١٢ : ٥٩ ، الباب ٤ من أبواب ما يكتسب به ، الحديث الأوّل.

(٢) يعني أخبار البراءة المتقدّمة في الصفحة ٢٨ و ٤١ ـ ٤٤.

(٣) في (ت) والمصدر زيادة : «لك».

(٤) لم ترد «نفسه» في (ر) و (ص) ، ولم ترد «بعينه» في (ظ).