درس فرائد الاصول - برائت

جلسه ۹۳: احتیاط ۲۰

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

سه نکته

وتمام الكلام في تعارض الاستصحابين إن شاء الله تعالى.

نعم، لو حصل للأصل في هذا الملاقي ـ بالكسر ـ أصلٌ آخر في مرتبته كما لو وجد...

در تنبيه چهارم از تنبيهات شبهه محصوره شيخ انصارى فرمودند كه ملاقي مشتبه حكم به نجاستش نمى‌شود، اصالة الطهارة در ملاقي جارى مى‌شود معارضى هم ندارد و حكم مى‌كنيم كه ملاقي پاك است.

در پايان اين بحث شيخ انصارى به سه نكته متعرض مى‌شوند.

نكته اول:

تا كنون بحثمان در اين بود كه يك ملاقي با يك مشتبه ملاقات كند و گفتيم كه اين ملاقي پاك است.

اگر دو شيء با دو مشتبه ملاقات كردند، يك شيء با كتاب ملاقات كرد و شيء ديگر نيز با ميز ملاقات كرد. در اينجا نسبت به دو ملاقي علم اجمالى جديد داريم و يقين داريم يا ملاقي اول نجس است يا ملاقى دوم، و اصالة الطهارة در هر كدام با اصالة الطهارة در ملاقي ديگر معارض مى‌شود، نتيجه اينكه از هر دو ملاقي بايد اجتناب كنيم و اصالة الطهارة در دو ملاقي جارى نمى‌باشد، زيرا دو اصل داريم كه با هم تعارض مى‌كنند.

نكته دوم:

اگر قبل از وجود علم اجمالى ملاقات حاصل شد، بعد از ملاقات علم اجمالى پيدا شد كه يا كتاب و يا ميز نجس است، به دنباله علم اجمالى مشتبه و ملاقى و كتاب مفقود شد و از محل ابتلاء خارج شد، فورا ملاقي جاى ملاقى را مى‌گيرد. يعنى علم داريم اجمالا يا ميز نجس است يا دستمال كه ملاقي باشد و اصالة الطهارة در ملاقي با مشتبه ديگر معارض است، حكم مى‌كنيم كه بايد از ملاقي و مشتبه ديگر اجتناب كرد. ملاقي طرف علم اجمالى مى‌شود، ملاقى كه بى اثر و مفقود شد و از محل ابتلاء خارج شد، ملاقي جاى ملاقى را مى‌گيرد و بايد از آن اجتناب كرد.

شيخ انصارى در ادامه مى‌فرمايند: هر جا اصالة الطهارة در ملاقي جارى بود و معارض نداشت، حكم مى‌كنيم كه پاك است، و هر جا اصالة الطهارة در ملاقي معارض داشت، حكم مى‌كنيم كه ملاقي نجس است و وجوب اجتناب دارد.

نكته سوم:

اگر در ابتدا علم اجمالى پيدا كرديد، بعد از علم اجمالى ملاقاة حاصل شد، و بعد از آن ملاقى و مشتبه مفقود شد، در اين صورت حكم مى‌كنيم كه ملاقي پاك است ولى مشتبه ديگر نجس است و وجوب اجتناب دارد. زيرا علم اجمالى كه پيدا شد هنوز ملاقاة حاصل نشده بود و ملاقي نداشتيم و علم اجمالى منجز شد، دو مشتبه هر دو وجوب اجتناب داشتند، وجوب اجتناب يكى زائل شد، وجوب اجتناب ديگرى به حال خودش باقى است، در ملاقي هم اصالة الطهارة جارى است لذا مى‌گوييم ملاقي پاك است و مشتبه ديگر نجس مى‌باشد.

با ذكر اين نكته تنبيه چهارم تمام شد.

نتيجه تنبيه چهارم: ملاقي مشتبه پاك است مگر در يك صورت كه در آن صورت ملاقي مشتبه جاى ملاقى را مى‌گرفت و طرف علم اجمالى مى‌شد و حكم به نجاست ملاقي مى‌كرديم.

۳

تطبیق سه نکته

نعم، لو حصل للأصل في هذا الملاقي (اصالة الطهار) ـ بالكسر ـ أصل آخر في مرتبته (اصل) كما لو وجد معه ملاقي المشتبه الآخر، كانا من الشبهة المحصورة.

ولو كان ملاقاة شيء لأحد المشتبهين قبل العلم الإجمالي وفقد الملاقى ـ بالفتح ـ ثمّ حصل العلم الإجمالي بنجاسة المشتبه الباقي أو المفقود، قام ملاقيه (مفقود) مقامه (مفقود) في وجوب الاجتناب عنه وعن الباقي؛ لأنّ أصالة الطهارة في الملاقي ـ بالكسر ـ معارضة بأصالة الطهارة في المشتبه الآخر؛ لعدم جريان الأصل في المفقود حتّى يعارضه (جریان اصل در مفقود، جریان اصل در دیگری را)؛ لما أشرنا إليه في الأمر الثالث: من عدم جريان الأصل في ما لا يبتلي به المكلّف ولا أثر له بالنسبة إليه.

فمحصّل ما ذكرنا: أنّ العبرة في حكم الملاقي بكون أصالة طهارته سليمة أو معارضة.

ولو كان العلم الإجمالي قبل فقد الملاقى والملاقاة ففقد، فالظاهر طهارة الملاقي ووجوب الاجتناب عن صاحب الملاقى، ولا يخفى وجهه، فتأمّل جيّدا.

۴

تنبیه پنجم

الخامس

لو اضطرّ إلى ارتكاب بعض المحتملات: فإن كان بعضاً معيّناً...

تنبيه پنجم:

در تنبيه سوم توضيح داديم كه وجوب اجتناب از دو مشتبه وقتيست كه تكليف در هر دو منجز باشد، و از طرف ديگر مى‌دانيم كه اضطرار رافع تكليف است. اگر انسان مضطر شد كه يك فعلى را مرتكب شود مى‌تواند انجام دهد ولو حرام باشد.

بحث اينجاست كه اگر يكى از دو مشتبه مضطر شد و مجبور شديم يكى از دو مشتبه را انجام دهيم، بعد از اينكه مشتبه را انجام داديم آيا نسبت به مشتبه ديگر وجوب اجتناب داريم يا نه؟

شيخ انصارى مى‌فرمايند: اين مسأله شش صورت دارد كه در دو صورت اجتناب كردن لازم نيست و در بقيه صور اجتناب كردن از مشتبه ديگر لازم و ضرورى است.

تارة انسان مضطر به انجام مشتبه معيّنى مى‌شود مى‌شود.

مثال: فرض كنيد يقين داريد يا ظرف آب نجس است يا شيشه دارو نجس مى‌باشد، مكلّف مريض است و مضطر و ناچار است كه از اين دارو استفاده كند، مكلف به مشتبه معين مضطر شده است.

وتارة انسان مضطر به مشتبه غير معين است.

مثال: پنج ظرف آب داريم كه يقين داريم يكى نجس است، مكلّف تشنه شده است و مضطر است و بايد يكى از اين ظرفهاى آب را بياشامد و هر كدام را كه آشاميد تشنگيش برطرف مى‌شود، مكلف به مشتبه غير معين مضطر شده است.

بنابراين اضطرار يا به فرد معين است يا فرد غير معين مى‌باشد.

در هر يك از اين دو قسم اضطرار يا قبل از علم اجمالى است ـ هنوز علم به نجاست پيدا نكرده مضطر شده است ـ، يا اضطرار با علم اجمالى است ـ در همان حالى كه علم اجمالى پيدا كرد مضطر شد ـ، يا اضطرار بعد از علم اجمالى است ـ اول علم اجمالى پيدا كرد بعد مضطر شد.

در دو صورت وقتى مشتبه مضطر را مرتكب شد فرد ديگر را هم مى‌تواند مرتكب شود، آن دو صورت جايى است كه اضطرار به فرد معين ـ دارو ـ باشد و اضطرار بعد از علم اجمالى يا با علم اجمالى باشد. در اين صورت علم اجمالى منجّز نيست، هنوز علم اجمالى وجود نگرفته اضطرار پيدا شده است، اينجا يك مشتبه از تحت علم اجمالى خارج شد و مشتبه ديگر يك فرد است كه شك بدوى در آن داريم، اصالة الطهارة جارى مى‌كنيم.

در بقيه صور حكم به اجتناب از مشتبه ديگر مى‌كنيم.

در صورتى كه فرد مضطر معين باشد و اضطرار بعد از علم اجمالى باشد، مطلب واضح است زيرا علم اجمالى پيدا شده، تكليف « اجتنب » هم نسبت به شيشه دارو و هم نسبت به آب منجز شده است، انسان به دارو مضطر است بنابراين تكليف « اجتنب » برداشته شد امّا در ظرف آب تكليف « اجتنب » به قوت خود باقيست و بايد از آن اجتناب كنيم.

و اما در جايى كه فرد مضطر غير معين باشد، طبق مثال خودمان من به يكى از اين پنج ظرف آب مضطر هستم، شارع مقدس به خاطر اضطرار يكى على البدل را گفته مى‌توانى مرتكب شوى ولى نسبت به چهار ظرف بقيه هر وقت علم اجمالى پيدا شد منجّز مى‌باشد و تكليف داريم و بايد از چهار ظرف بقيه اجتناب بنماييم.

إن قلت: شارع مقدس كه اجازه داد بعضى از افراد و مشتبهات و مقدّمات را انجام دهيم، اين اجازه شارع دليل بر اين است كه شارع تكليف واقعى را از ما نمى‌خواهد زيرا ممكن است تكليف واقعى در ذيل همين فرد باشد، حالا كه شارع اجازه داد معلوم مى‌شود كه تكليف واقعى را از ما نمى‌خواهد.

وقتى شارع تكليف واقعى را از ما نمى‌خواهد به چه دليل از بقيه مشتبهات اجتناب كنيم، اجتناب از بقيه مشتبهات به خاطر تكليف واقعى است، وقتى شارع تكليف واقعى را از ما نمى‌خواهد نتيجه مى‌گيريم ارتكاب بقيه مشتبهات جايز است.

جواب شيخ انصارى به إن قلت: اين كلام واضح البطلان است زيرا مشتبهات مقدمه علميه هستند و ما بايد آنها را به حكم عقل ترك كنيم تا علم پيدا كنيم كه حرام را ترك كرده‌ايم.

حالا كه اين مشتبهات به حكم عقل مقدمه علميه شده‌اند، عقل حكم مى‌كند كه به خاطر اضطرار در يك مقدمه شارع اجازه ارتكاب داده است ولى مشتبهات ديگر چنين محذورى ندارند، لذا واجب است از آن مشتبهات ديگر اجتناب كرد.

به عبارت ديگر شارع مقدس تمام تكليف و واقع را از شما نخواسته زيرا يكى از آنها مضطر است، اين مسأله دليل نمى‌شود كه تمام تكليف منتفى باشد، بقيه مشتبهات حد وسطند و شارع مقدس به مقدار امكان به حكم عقل وظيفه را در مشتبهات ديگر از شما مى‌خواهد.

اين مسأله مانند طرق شرعى است، راههاى زيادى است كه ممكن است انسان را به حكم شرعى برساند مانند خبر واحد، قياس و استحسان و ظن مطلق و امثال ذلك، بعضى از اين طرق را شارع از ما نخواسته است و گفته لازم نيست از راه قياس به حكم شرعى برسيد و قناعت به بعضى از راهها مانند خبر واحد و اجماع كرده است، در اينجا هم بعضى از مشتبهات را شارع نخواسته و قناعت به مشتبهات ديگر كرده است.

نتيجه: در اين چهار مورد اجتناب از مشتبهات باقى مانده لازم و ضرورى مى‌باشد.

۵

تطبیق تنبیه پنجم

الخامس

لو اضطرّ إلى ارتكاب بعض المحتملات: فإن كان بعضا معيّنا، فالظاهر عدم وجوب الاجتناب عن الباقي إن كان الاضطرار قبل العلم أو معه؛ لرجوعه إلى عدم تنجّز التكليف بالاجتناب عن الحرام الواقعيّ؛ لاحتمال كون المحرّم هو المضطرّ إليه، وقد عرفت توضيحه في الأمر المتقدّم.

وإن كان بعده فالظاهر وجوب الاجتناب عن الآخر؛ لأنّ الإذن في ترك بعض المقدّمات العلميّة بعد ملاحظة وجوب الاجتناب عن الحرام الواقعيّ، يرجع إلى اكتفاء الشارع في امتثال ذلك التكليف بالاجتناب عن بعض المشتبهات.

ولو كان المضطرّ إليه بعضا غير معيّن، وجب الاجتناب عن الباقي وإن كان الاضطرار قبل العلم الإجماليّ؛ لأنّ العلم حاصل بحرمة واحد من امور لو علم حرمته تفصيلا وجب الاجتناب عنه، وترخيص بعضها على البدل موجب لاكتفاء الأمر بالاجتناب عن الباقي.

فإن قلت: ترخيص ترك بعض المقدّمات دليل على عدم إرادة الحرام الواقعيّ ولا تكليف بما عداه، فلا مقتضي لوجوب الاجتناب عن الباقي.

قلت: المقدّمة العلميّة مقدّمة للعلم، واللازم من الترخيص فيها (مقدمه) عدم وجوب تحصيل العلم، لا عدم وجوب الاجتناب عن الحرام الواقعيّ رأسا، وحيث إنّ الحاكم بوجوب تحصيل العلم هو العقل ـ بملاحظة تعلّق الطلب الموجب للعقاب على المخالفة الحاصلة من ترك هذا المحتملـ، كان الترخيص المذكور موجبا للأمن من العقاب على المخالفة الحاصلة من ترك هذا الذي رخّص في تركه (هذا)، فيثبت من ذلك (اجازه ارتکاب) تكليف متوسّط بين نفي التكليف رأسا وثبوته (تکلیف) متعلّقا بالواقع على ما هو عليه.

وحاصله: ثبوت التكليف بالواقع من الطريق الذي رخّص الشارع في امتثاله (تکلیف) منه (راه)، وهو ترك باقي المحتملات. وهذا (مورد) نظير جميع الطرق الشرعيّة المجعولة للتكاليف الواقعيّة، ومرجعه (جعل شارع) إلى القناعة عن الواقع ببعض محتملاته معيّنا كما في الأخذ بالحالة السابقة في الاستصحاب، أو مخيّرا كما في موارد التخيير.

وتمام الكلام في تعارض الاستصحابين إن شاء الله تعالى (١).

نعم ، لو حصل للأصل في هذا الملاقي ـ بالكسر ـ أصل آخر في مرتبته كما لو وجد معه ملاقي المشتبه الآخر ، كانا من الشبهة المحصورة.

ولو كان ملاقاة شيء لأحد المشتبهين قبل العلم الإجمالي وفقد الملاقى ـ بالفتح ـ ثمّ حصل العلم الإجمالي بنجاسة المشتبه الباقي أو المفقود ، قام ملاقيه مقامه في وجوب الاجتناب عنه وعن الباقي ؛ لأنّ أصالة الطهارة في الملاقي ـ بالكسر ـ معارضة بأصالة الطهارة في المشتبه الآخر ؛ لعدم جريان الأصل في المفقود حتّى يعارضه ؛ لما أشرنا إليه في الأمر الثالث (٢) : من عدم جريان الأصل في ما لا يبتلي به المكلّف ولا أثر له بالنسبة إليه.

فمحصّل ما ذكرنا : أنّ العبرة في حكم الملاقي بكون أصالة طهارته سليمة أو معارضة.

ولو كان العلم الإجمالي قبل فقد الملاقى والملاقاة ففقد ، فالظاهر طهارة الملاقي ووجوب الاجتناب عن صاحب الملاقى ، ولا يخفى وجهه ، فتأمّل جيّدا.

__________________

(١) انظر مبحث الاستصحاب ٣ : ٣٩٣.

(٢) راجع الصفحة ٢٣٣ ـ ٢٣٤.

الخامس

الاضطرار إلى بعض المحتملات

لو كان المضطرّ إليه بعضا معيّنا

لو اضطرّ إلى ارتكاب بعض المحتملات : فإن كان بعضا معيّنا ، فالظاهر عدم وجوب الاجتناب عن الباقي إن كان الاضطرار قبل العلم أو معه ؛ لرجوعه إلى عدم تنجّز التكليف بالاجتناب عن الحرام الواقعيّ ؛ لاحتمال كون المحرّم هو المضطرّ إليه ، وقد عرفت توضيحه في الأمر المتقدّم (١).

وإن كان بعده فالظاهر وجوب الاجتناب عن الآخر ؛ لأنّ الإذن في ترك بعض المقدّمات العلميّة بعد ملاحظة وجوب الاجتناب عن الحرام الواقعيّ ، يرجع إلى اكتفاء الشارع في امتثال ذلك التكليف بالاجتناب عن بعض المشتبهات.

لو كان المضطرّ إليه بعضا غير معيّن

ولو كان المضطرّ إليه بعضا غير معيّن ، وجب الاجتناب عن الباقي وإن كان الاضطرار قبل العلم الإجماليّ ؛ لأنّ العلم حاصل بحرمة واحد من امور لو علم حرمته تفصيلا وجب الاجتناب عنه ، وترخيص بعضها على البدل موجب لاكتفاء الأمر بالاجتناب عن الباقي.

__________________

(١) تقدّم توضيحه في الأمر الثالث ، الصفحة ٢٣٣ ـ ٢٣٤.

فإن قلت : ترخيص ترك بعض المقدّمات دليل على عدم إرادة الحرام الواقعيّ ولا تكليف بما عداه ، فلا مقتضي لوجوب الاجتناب عن الباقي.

قلت : المقدّمة العلميّة مقدّمة للعلم ، واللازم من الترخيص فيها عدم وجوب تحصيل العلم ، لا عدم وجوب الاجتناب عن الحرام الواقعيّ رأسا ، وحيث إنّ الحاكم بوجوب تحصيل العلم هو العقل ـ بملاحظة تعلّق الطلب الموجب للعقاب على المخالفة الحاصلة من ترك هذا المحتمل ـ ، كان الترخيص المذكور موجبا للأمن من العقاب على المخالفة الحاصلة من (١) ترك هذا الذي رخّص في تركه ، فيثبت من ذلك تكليف متوسّط بين نفي التكليف رأسا وثبوته متعلّقا بالواقع على ما هو عليه.

وحاصله : ثبوت التكليف بالواقع من الطريق الذي رخّص الشارع في امتثاله منه ، وهو ترك باقي المحتملات. وهذا نظير جميع الطرق الشرعيّة المجعولة للتكاليف الواقعيّة ، ومرجعه إلى القناعة عن الواقع ببعض محتملاته معيّنا كما في الأخذ بالحالة السابقة في الاستصحاب ، أو مخيّرا كما في موارد التخيير.

وممّا ذكرنا تبيّن : أنّ مقتضى القاعدة عند انسداد باب العلم التفصيلي بالأحكام الشرعيّة وعدم وجوب تحصيل العلم الإجمالي (٢) فيها

__________________

(١) كذا في (ظ) ، وفي غيرها بدل «من» : «في» ، وشطب في (ت) و (ه) على : «الحاصلة».

(٢) لم ترد «الإجمالي» في (ظ).