أقول: المراد بالدليل المصحَّح للتكليف ـ حتّى لا يلزم التكليف بما لا طريق للمكلّف إلى العلم به ـ هو ما تيسّر للمكلّف الوصولُ إليه...
بحث در تنبيه اول در نسبتى بود كه به محقق اول داده شده بود، كه محقق اول در مسأله براءة قائل به تفصيل مىباشد. در شبهه تحريميه اگر مسأله عام البلوى باشد براءة جارى است وإلا فلا. دو كلام از مرحوم محقق نقل شد. كلام دوم ايشان ناظر به بحث براءة بود كه ايشان فرمودند با دو مقدمه ثابت مىكنيم اگر بيان و دلالت نباشد حكم نيست. بعد هم تفسير محدّث استرابادى نقل شد.
كلام شيخ انصارى در رابطه با سخنان مرحوم محقق: با يك سؤال از مرحوم محقق مراد ايشان كاملا روشن مىشود.
شما گفتيد اگر بيان نباشد حكم نيست و با دو مقدمه هم اين مطلب را اثبات كرديد، مراد از اين حكم چيست كه حكم دائر مدار بيان است، آيا مراد حكم فعلى منجّز است يا اينكه مراد حكم شأنى است كه در لوح محفوظ است و پيامبر آن حكم را ابلاغ نكرده است.
احتمال اول: اگر بگوييد مراد از حكم، حكم فعلى است به اين معنا كه تكليف فعلى و وظيفه انسان بستگى به بيان دارد، اين مطلب درستى است و بين همه علماء متّفق عليه است، اصولى و اخبارى و مخطّئه و مصوّبه و هر مسلمانى و هر عاقلى اين نظر را تأييد مىكند كه تا مولايى نظرش بيان نكند از مكلّف تكليف نمىخواهد. در اين مسأله فرقى ندارد بين اين كه مطلب عام البلوى باشد يا اينكه شاذ و نادر باشد، تا شارع بيان نكند وظيفه فعلى براى انسان موجود نيست. اين احتمال همان معناى براءة است، ما كه قائل به براءة هستيم همين معنا را مطرح مىكنيم، كه چون بيان نيست پس انسان وظيفه فعلى ندارد.
احتمال دوم: مراد از حكم، حكم شأنى در لوح محفوظ باشد. وجود آن حكم بستگى به بيان ندارد، ممكن است حكم در لوح محفوظ باشد و جبرئيل به پيامبر هم وحى كرده باشد لكن حكم به خاطر جهاتى به مردم ابلاغ نشده باشد. بنابراين ممكن است حكم واقعى باشد، انسان نسبت به آن حكم وظيفه عملى ندرد و تكليف ما لا يطاق هم نيست، وجود اين حكم هم در ظرف خودش هيچ مشكلى ندارد.
نتيجه اين شد كه احتمال اول صحيح است و احتمال اول هم با براءة مناسب است، و در احتمال اول هم فرقى بين مسأله عام البلوى و غير عام البلوى وجود ندارد.
اين نظر شيخ انصارى بود.
در پايان مرحوم شيخ انصارى به دو نكته متعرّض مىشوند:
نكته اول كه مرحوم شيخ انصارى ذكر مىكنند: ممكن است ما در جايى از راه دو دليل عدم وجود حكم واقعى را نتيجه بگيريم:
دليل اول كه مىتوانيم نبود حكم واقعى را بوسيله آن اثبات كنيم: چنانچه محقق در كتاب المعتبر فرمودند مىتوانيم از راه عدم الدليل وارد شويم و نبود حكم واقعى را ثابت كنيم، لكن اين كار با دو شرط امكانپذير است، ما مسأله و مورد را بايد بسنجيم و اگر دليل موجود نبود و اين دو شرط هم وجود داشت حكم به اين مىكنيم كه حكم واقعى در اينجا وجود ندارد:
شرط اول: ما احراز كنيم كه مانعى از بيان حكم وجود نداشته است، نه مانع شرعى و نه مانع عادى. به اين معنا كه اولا ما احراز كنيم شارع مقدس مصلحتش اين بوده كه اين حكم را بيان كند، و ثانيا ائمه معصومين در مقام تقيّه نبودند، و ثالثا مانع عرفى هم نبوده يعنى رواة خوف و ترس نداشتند.
شرط دوم: مسأله مورد ابتلاء عموم باشد، يعنى عامه مردم به آن مسأله نياز داشته باشند.
اگر اين دو شرط وجود يعنى مانع نبود و مسأله هم همگانى بود و شارع حكم را بيان نكرده بود، نتيجه مىگيريم كه در واقع ما آزاديم و شارع اينجا حكم واقعى جعل نكرده است.
لكن شيخ انصارى مىفرمايند:
اولا: اثبات اين شرائط كار مشكلى است.
ثانيا: بر فرض ما ظن به عدم حكم واقعى پيدا كرديم، ما دليلى بر اعتبار اين ظن نداريم زيرا اصل در ظنون عدم حجيّة است و دليلى بر اعتبارش نداريم. و بر فرض هم معتبر باشد ربطى به بحث براءة ندارد زيرا براءة يعنى اثبات آزادى در ظاهر يعنى حكم ظاهرى و اين بحث شما نفى حكم واقعى است و مربوط به عالم واقع است و ربطى به براءة ظاهرى ندارد. همچنين كلام اخير مرحوم محقق اول هم هيچ ارتباطى با اين بحث ندارد زيرا ايشان مىخواهند با كلامشان براءة ظاهرى را اثبات كنند.
دليل دوم كه مىتوانيم نبود حكم واقعى را بوسيله آن اثبات كنيم: اين دليل استصحاب حال عقل مىباشد. به اين معنا كه قبل از شرع و شريعت شرب توتون به حكم عقل آزاد بوده حالا شك داريم كه آزاديم يا اينكه بر حرمت شرب توتون حكم واقعى داريم، ما همان آزادى گذشته را استصحاب مىكنيم و مىگوييم الان هم حكم واقعى بر شرب توتون نداريم. لكن اين استصحاب حال عقل هم مخدوش است كه اشكالش در جاى خودش خواهد آمد.