خلاصه مطالب گذشته
شيخ (ره) فرمودهاند که: در ما نحن فيه گرچه مساله محل خلاف است، که در بيع نصف الدار، آيا نصف را حمل بر نصف مختص بايع کنيم و يا نصف مشاع بين الشريکين؟ اما در باب اقرار مساله محل خلاف نيست و در آنجا بايد کلمه نصف را حمل بر اشاعه کنيم.
بعد شاهدي آوردهاند، که فقهاء فتوي دادهاند که در مالي که دو نفر شريکند، اگر احد الشريکين اقرار کند به اين که ثلث اين مال، مال زيد است، که شخص ثالثي است، در اينجا ثلث را بين الحصتين و النصيبين به نحو اشاعه محاسبه ميکنند، به اين معنا که وقتي مقر ميگويد: ثلث اين خانه براي زيد است، زيد در اين خانه؛ هم نسبت به سهمي که مقر قبل الاقرار داشت و هم نسبت به سهم شريک ديگرش نصيبي دارد.
لذا بايد اين ثلث را به دو قسمت تقسيم کنيم؛ يک قسمتش از مال مقر و يک قسمتش هم از مال شريک ديگر، لکن چون شريک ديگر منکر اين استحقاق است و اقرار مقر را قبول ندارد، در نتيجه آنچه تلف ميشود از سهم مقر و مقر له با هم تلف ميشود و نه از سهم مقر له به تنهايي.
توضيح شاهد شيخ (ره) بر حمل «النصف» در اقرار بر اشاعه
توضيح مطلب اين است که در خانهاي که دو نفر بالفعل در آن شريکند و احد الشريکين ميگويد: ثلث اين خانه مال زيد است، نتيجه اين ميشود که به حسب اقرار اين مقر، که اعتراف دارد که آن مقداري که من و شريکم سهم داريم، مقر له هم سهم دارد و هر سه علي السويه سهم داريم.
حال اگر شريک ديگر از اول قبول ميکرد بحثي نبود و خانه به صورت تثليث، يعني يک ثلث مال هر کدام يک از اين سه نفر بود و مساله تمام ميشد.
اما فرض بحث در جايي است که شريک ديگر اقرار مقر را انکار کرده و ميگويد: اين مطلبي را که مقر اقرار کرده قبول ندارم، که در اين فرض، مشهور نگفتهاند که: مقر بايد سهم خودش را بردارد و زائد بر آن را به مقرله بدهد، بلکه گفتهاند که: مقر بايد ما في يده را، -که البته ديروز گفتيم که: فرض بحث در جايي است که شريکين سهم خودشان را قسمت کرده و هر کدام بر نصف اين خانه يد دارند- بين خودش و مقر له تنصيف کند، چون مقر اقرار دارد، که آن مقداري که من سهم دارم، مقر له هم سهم دارد.
پس نتيجه اين ميشود که آن يک ششم از کل خانه را که در اختيار منکر است، که به اعتقاد مقر مال منکر نيست، در حکم تلف و مشاع بين المقر و المقر له ميشود.
لذا از همين فتواي مشهور ميفهميم که در باب اقرار، کلمات ثلث، نصف و غير آن را بايد بر اشاعه بين الحصتين حمل کنيم، والا اگر حمل بر اشاعه نشود، نتيجه مطلب ديگري ميشد، که مقر يک سوم خانه را در اختيار دارد و به اعتراف خودش مال اوست و آنچه که بالفعل دستش هست و بر او يد دارد نصف خانه است.
پس مقر بايد زائد بر اين يک سوم مجموع و نه يک سومي که در يدش هست را به مقر له رد کند، که فقط يک ششم ميشود، در حالي که مشهور اين چنين فتوي ندادهاند.
نقد و بررسي اين شاهد شيخ (ره)
اما در اينجا بعضي گفتهاند که: خير اين فتواي مشهور مناسبت با اشاعه ندارد و شاهد بر اشاعه نيست و ادعا کرده و گفتهاند: مقتضاي اشاعه اين نيست که خيال کردهايد، بلکه مقتضاي اشاعه اين است که اين خانه دو قسمت شده، بر يک قسمتش احد الشريکين يد دارد و در قسم ديگرش شريک ديگر.
حال که احد الشريکين اقرار ميکند، ثلث مجموع خانه مال زيد است، اشاعه معنايش اين است که اين ثلث را دو قسمت کنيم و بگوييم: يک ششم از آن مقداري که در يد احد الشريکين است و يک ششم هم از يد ديگري مال زيد است و اشاعه اين را اقتضاء دارد.
معنا و مقتضاي اشاعه اين نيست که شما خيال کرده و گفتهايد که: مقتضاي اشاعه اين است که آنچه را که در يد مقر است، بين مقر و مقر له تنصيف شود و آنچه در يد منکر و زائد بر حق واقعي منکر مشاع است، بين مقر و مقر له تنصيف شود.