در يک روايتي از اميرالمومنين (عليه السلام)، حضرت موطن اصلي علم را براي کساني که دنبال علم هستند بيان ميکرده و ميفرمايند: «ليس العلم في السماء فينزل اليکم»، علم اين چنين نيست که در آسمان باشد و بر شما نازل شود، «و لا في الارض فيخرج لکم»، در اعماق زمين هم نيست، تا براي شما خارج بشود، «ولکن العلم مجبول في قلوبکم» حقيقت علم در قلوب انسانها قرار دارد.
مجبول، يعني به نحو جبلي، فطري، غريزي و ذاتي در قلوب انسانها وجود دارد، يعني جايي که از آن علم بر ميخيزد قلب انسان است و اين علومي که تا به حال به وجود آمده، همه با افکار، زحمات و تلاشهاي انسانها بوده است.
حقيقت علم که در اينجا بايد علم را به خصوص معرفت خدا و يا به مطلق آگاهي معنا کنيم، که اين خودش يک بحثي دارد.
آنچه حضرت ميخواهد در اين کلام شريفشان، که از غرر فرمايشات اميرالمومنين (عليه السلام) هست، به ما ياد دهد اين است که ميفرمايند: جايگاه علم قلوب انسان است.
قلب اگر مهذب نباشد، انسان نميتواند به وسيله آن به علم برسد، بايد قلوبمان را مصفا کنيم و غرور، کينه و عدواتها را از آن دور کنيم، چون انساني که قلبش گرفتار اين امور باشد، هيچگاه فراغت کافي براي اين که به حقيقت مطلبي برسد پيدا نميکند.
شما ميخواهيد در ذات خداوند تبارک و تعالي تفکر کنيد و يا حکم خدا را بفهميد، که اگر قلب انسان مشغول به امور دنيوي و شيطاني باشد، امکان ندارد به حقيقت حکم خدا برسد.
بله ممکن است به چيزي هم در ظاهر برسد، اما آن چيز حکم خدا نيست.
اگر انسان ميخواهد حقايق اشيا را بفهمد، که علم معنايش درک حقايق اشياء است، اگر ميخواهد احکام خدا را بفهمد و يا ميخواهد خودش را بشناسد، هيچ راهي غير از تهذيب نفس ندارد و اين مساله برهاني است.
آنچه که انسان را به حقايق اشياء ميرساند، ذهن، فکر و مغزي است که انسان دارد. قلب در اينجا، قلب مادي نيست، يعني آن روحي که شما داريد و اين را بايد مهذب کنيم، تا دست ما را بگيرد و به حقايق برساند.
وقتي انسان قلب را به هر کسي مشغول کند، به اين که ميخواهم در آينده به کجا برسم، وقتي دائما درگير با اين مساله باشد، امکان ندارد که بتواند حکم خدا را بفهمد، وقتي دائما درگير عداوت، کينه، بغض و حسادت نسبت به افراد باشد، اينها سدهاي مهمي است براي اين که فکر انسان شکوفا شود و حکم خدا را بفهمد.
اين کلامي است که مدينة العلم براي ما بيان ميکند، که ميفرمايند: اولا جاي علم قلوب است و نه در آسمان و زمين، پس نيازي نيست که انسان اين طرف و آن طرف بزند و ثانيا کليدش هم «تادبوا بآداب الروحانيين» است، که حضرت در دنباله کلامشان ميفرمايند: خودتان را به آداب روحانيين، يعني به آداب ملائکه و کساني که معصيت در وجودشان راه پيدا نميکند، مودب کنيم.
اصلا اين مساله برهاني است و کاري به روايت هم نداشته باشيم، گناه جلوي علم را ميگيرد و اين خيلي روشن است.
عرض کردم ممکن است بگوييد: افرادي هستند که اهل گناه هم هستند، اما علم هم پيدا ميکنند، اما اينها اسمش علم نيست و آنها خيال ميکنند که به علم رسيدهاند، علمي که حقيقت اشياء را براي انسان روشن کند، راهي غير از تهذيب و مصفا کردن و تطهير نفس از آلودگيها ندارد. «تادبوا باداب الروحانيين يظهر لکم».
اين روايت را فيض کاشاني (ره) در حقايق، صفحه، ۴۳۹ بيان فرموده است.