درس فرائد الاصول - قطع و ظن

جلسه ۹۶: خبر واحد ۱۷

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

وجه استدلال به آیه نفر

بحث در حجيّة خبر واحد بود.

مستدل به ادلّه اربعه تمسك نمود.

اولين دليلشان آيات قرآن است كه به پنج آيه تمسّك كرده‌اند.

آيه اول آيه نبأ بود كه بيان شد و گفتيم به نظر شيخ انصارى آيه نبأ دلالت بر حجيّة خبر واحد ندارد.

آيه دوم دال بر حجيّة خبر واحد: آيه نفر

در رابطه با اين آيه شريفه دو بحث كلى را شيخ انصارى عنوان مى‌كنند:

ابتداءاً اصل استدلال به اين آيه را ذكر مى‌كنند و پس از ذكر استدلال سه اشكال به اين دليل وارد مى‌كنند، كه ذكر سه اشكال مطلب دوم ما مى‌باشد و خلاصه نتيجه مى‌گيرند كه اين آيه هم دلالت بر حجيّة خبر واحد ندارد.

استدلال به آيه نفر بر حجيّة خبر واحد:

ابتدا آيه را معنا مى‌كنيم: (وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَافَّةً) واجب نيست همه مسلمانان براى تعليم احكام كوچ كنند، (فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ) لكن چرا از هر قومى گروهى كوچ نمى‌كنند، (لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ) تا احكام دين را ياد بگيرند، (وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ) بعد مردم شهر خود را انذار كنند، (لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ) مردم شهر هم حذر كنند و به قول منذرين ترتيب اثر دهند.

از آيه شريفه مى‌فهميم وقتى منذر و مخبر خبر آورد واجب است ديگران حذر كنند و ترتيب اثر بدهند، و ضمنا در رابطه با خبر مخبر آيه شريفه مطلق است يعنى مخبر چه خبر متواتر بياورد ـ مخبرين متواتر باشند ـ يا مخبر واحد مع القرينه باشد يا مخبر واحد بدون قرينه باشد، آيه شامل هر سه مورد مى‌شود، يعنى مخبر خبر آورد حذر كردن و ترتيب اثر دادن واجب است مطلقا.

نتيجه مى‌گيريم قبول خبر واحد و ترتيب اثر دادن به خبر واحد لازم است كه اين همان معناى حجيّة خبر واحد مى‌باشد.

سؤال: شما ادّعا كرديد كه حذر كردن و ترتيب اثر دادن واجب است، اين وجوب را از كجاى آيه متوجه شديد؟

جواب: با دو بيان ما وجوب حذر را اثبات مى‌كنيم:

بيان اول وجوب حذر در آيه نفر:

از طريق كلمه لعلّ كه در آيه شريفه آمده: (لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ).

بيان مطلب اين است كه در ادبيات خوانده‌ايم لعلّ براى ترجّى است و ترجّى يعنى اميد داشتن، يعنى من اميد و آرزو دارم كه يك مطلبى واقع شود ولى نمى‌دانم كه اين كار مى‌شود يا نه ولى اميد دارم بشود. در رابطه با خداوند ترجّى محال است زيرا خداوند علّام الغيوب است و مسائل آينده برايش روشن است، پس ترجّى نسبت به خداوند محال است، لذا علماء مى‌گويند هر جا كلمه ترجّى و لعل به كار مى‌رود به معناى مطلوبيّت و حُسن است، يعنى خداوند اين كار را دوست دارد.

بنابراين از آيه شريفه استفاده مى‌كنيم كه خداوند دوست دارد در وقت خبر مخبر ديگران حذر و ترتيب اثر كنند.

ولى تا اينجا حُسن و مطلوبيت استفاده شده و هنوز تا وجوب حذر فاصله داريم، ترتيب اثر دادن بايد واجب باشد تا بگوييم قبول خبر واحد لازم است.

به دو بيان ما اثبات مى‌كنيم كه مطلوبيّت حذر با وجوب ترتيب اثر دادن حذر ملازمه دارد:

بيان اول اثبات ملازمه مطلوبيت حذر با وجوب ترتيب اثر دادن حذر، كلام صاحب معالم: ايشان در كتاب معالم فرمودند: حذر دو حالت بيشتر ندارد، حذر يا واجب و يا لغو و باطل است، به خاطر اينكه حذر كردن مقتضى مى‌كند و مقتضى حذر هميشه عقاب و عذاب است، يعنى اگر در جايى مسأله عذاب و عقاب باشد انسان بايد حذر و ترتيب اثر دهد، پس هر جا مقتضى ـ يعنى عذاب و عقاب ـ باشد ـ حذر واجب است و هر جا مقتضى نباشد حذر كردن لغو است. در جايى خطرى نيست ولى اگر انسان بترسد و حذر كند لغو است.

بنابراين حذر يا واجب و يا لغو است و از اين دو حالت بيرون نيست، حالا كه در آيه خداوند مى‌فرمايد حذر مطلوب است يعنى واجب است و ترتيب اثر دادن لازم است.

بيان دوم اثبات ملازمه مطلوبيت حذر با وجوب ترتيب اثر دادن حذر، تمسّك به اجماع مركب است: در مسأله خبر واحد بعضى از علماء مثل سيد مرتضى مى‌گويند ترتيب اثر دادن واجب نيست و بعد مى‌گويند جائز هم نيست، يعنى اينكه حرام است انسان به خبر واحد ترتيب اثر دهد. در مقابل مشهور علماء مى‌گويند ترتيب اثر دادن مطلوب و واجب است و انسان بايد به خبر واحد ترتيب اثر دهد و از قول مخبر حذر كند. حال اگر كسى بگويد ترتيب اثر دادن به خبر واحد مطلوب است ولى واجب نيست، اين احداث قول ثالث و خلاف اجماع مركب مى‌شود، زيرا هر كسى مى‌گفت مطلوب است مى‌گفت واجب است و هر كسى مى‌گفت مطلوب نيست مى‌گفت واجب و لازم نيست، و اگر ما بگوييم مطلوب است ولى واجب نيست احداث قول ثالث مى‌شود كه باطل است.

نتيجه: از كلمه « لعلّ » ما استفاده كرديم كه حذر كردن و ترتيب اثر دادن به خبر واحد مطلوب خداوند است، و بعد به دو بيان صاحب معالم و اجماع مركب نتيجه گرفتيم كه اگر ترتيب اثر دادن مطلوب است واجب هم مى‌باشد.

۳

تطبیق وجه استدلال به آیه نفر

ومن جملة الآيات: قوله تعالى في سورة براءة:

﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ

دلّت (آیه) على وجوب الحذر عند إنذار المنذرين، من دون اعتبار إفادة خبرهم (منذرین) العلم لتواتر أو قرينة، فيثبت وجوب العمل بخبر الواحد.

أمّا وجوب الحذر، فمن وجهين:

أحدهما: أنّ لفظة «لعلّ» بعد انسلاخها (لعل) عن معنى الترجّي (چون خداوند به کار برده است و ترجی در مورد خداوند محال است) ظاهرة في كون مدخولها (لعل) محبوبا للمتكلّم، وإذا تحقّق حسنُ الحذر ثبت وجوبه (حذر)؛ إمّا لما ذكره في المعالم: من أنّه لا معنى لندب الحذر؛ إذ مع قيام المقتضي يجب (الحذر) ومع عدمه (قیام المقتضی) لا يحسن (الحذر)، وإمّا لأنّ رجحان العمل بخبر الواحد مستلزم لوجوبه (حذر) بالإجماع المركّب؛ لأنّ كلّ من أجازه (عمل به خبر واحد را) فقد أوجبه (عمل را).

۴

بیان دوم برای وجوب حذر

تا اينجا از كلمه « لعلّ » ما مطلوب و واجب بودن حذر كردن را استفاده كرديم.

بيان دوم وجوب حذر در آيه نفر:

شكّى نيست كه از آيه مى‌فهميم كه انذار واجب است زيرا صيغه امر دارد، (لِيُنذِرُوا) يعنى بايد انذار كنند، وقتى انذار واجب باشد ترتيب اثر دادن و حذر كردن هم واجب است. بين وجوب انذار و وجوب قبول ملازمه وجود دارد. اين ملازمه را به دو بيان ثابت مى‌كنيم:

بيان اول ملازمه بين وجوب انذار و وجوب قبول:

مقدمه: علماء بالاتّفاق يك قانونى دارند كه مى‌گويند « غاية الواجب واجبٌ » يعنى هدف عمل واجب خودش يك واجب است و مطلوب مولاست.

مثال: مولى مى‌گويد: « تَعلّم لكي تُرتفع جهالتك »، معلوم مى‌شود رفع جهالت مطلوب اصلى مولاست و لذا آموختن علم چون مقدمه رفع جهالت است واجب شده است.

مضمون آيه شريفه اين است كه كوچ كردن واجب است، مثلا واجب است انسان به شهر مدينه كه مركز علم بوده كوچ كند زيرا اين كوچ كردن يك غاية و هدف دارد و آن تفقّه و ياد گيرى فقه است كه اين غاية هم واجب مى‌باشد.

و غاية تفقّه مى‌شود انذار ديگران كه واجب است، و غاية انذار ترتيب اثر دادن و حذر كردن است. بنابراين حذر كردن و ترتيب اثر دادن به قول مُخبر واجب است زيرا غايةُ الواجبِ واجبٌ.

بيان دوم ملازمه بين وجوب انذار و وجوب قبول: شكّى نيست كه انذار واجب است و مُخبر بايد خبر دهد، اگر انذار واجب باشد حتما بايد قبول و حذر كردن و ترتيب اثر دادن هم واجب باشد و إلّا انذار عمل لغو مى‌شود. خداوند به مُخبرين بفرمايد بر شما واجب است خبر نقل كنيد ولى مردم نبايد گوش كنند، يعنى خطيب بدون مستمع باشد، اين انذار كردن لغو است. ما نظير اين استدلال را در فقه داريم مثلا همه فقهاء مى‌گويند در مسائل خاص زنان مانند مسأله باردارى و امثال اينها حتما قاضى بايد قول زن را قبول كند.

مثال: فرض كنيد زنى را مى‌خواهند طلاق دهند، اين زن در ايام نقاء و در ايام طُهر نيست و در ايام حيض مى‌باشد، نمى‌توانند اين زن را طلاق دهند و وقتى بگويد در ايام حيض هستم بايد قولش را قبول كنند.

شهيد ثانى مى‌فرمايد دليل اين است كه خداوند در قرآن مى‌فرمايد: زنها واجب است كه مسائل مربوط به خودشان را در اينگونه مواقع كتمان نكنند و اظهار كنند. و فقهاء اينگونه استدلال مى‌كنند كه اگر اظهار بر زنها واجب باشد پس قبول كردن بر قاضى لازم است و الا اين اظهار زنها كارى لغو مى‌باشد، بنابراين وجوب اظهار با وجوب قبول ملازمه دارد.

در بحث خبر واحد هم استدلال به همينگونه است: انذار نمودن واجب است و بايد بيايند روايات را نقل كنند بنابراين قبول هم واجب است.

۵

تطبیق بیان دوم برای وجوب حذر

الثاني: أنّ ظاهر الآية وجوب الإنذار؛ لوقوعه (انذار) غاية للنفر الواجب بمقتضى كلمة «لو لا»، فإذا وجب الإنذار أفاد وجوب الحذر لوجهين:

أحدهما: وقوعه (حذر) غاية للواجب (و غایت واجب، واجب است)؛ فإنّ الغاية المترتّبة على فعل الواجب ممّا لا يرضى الآمر بانتفائه (غایت)، سواء كان (غایت) من الأفعال المتعلّقة للتكليف أم لا، كما في قولك: «تب لعلّك تفلح»، و «أسلم لعلّك تدخل الجنّة»، وقوله تعالى: (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى).

الثاني: أنّه إذا وجب الإنذار ثبت وجوب القبول؛ وإلاّ (قبول واجب نباشد) لغى الإنذار.

ونظير ذلك (دلیل): ما تمسّك به في المسالك على وجوب قبول قول المرأة وتصديقها (امراة) في العدّة، من قوله تعالى: (وَلا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللهُ فِي أَرْحامِهِنَ)، فاستدلّ بتحريم الكتمان ووجوب الإظهار عليهنّ، على قبول قولهنّ بالنسبة إلى ما في الأرحام.

الآية الثانية : آية «النفر»

ومن جملة الآيات : قوله تعالى في سورة براءة :

﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ(١).

وجه الاستدلال بها

دلّت على وجوب الحذر عند إنذار المنذرين ، من دون اعتبار إفادة خبرهم العلم لتواتر أو قرينة ، فيثبت وجوب العمل بخبر الواحد.

أمّا وجوب الحذر ، فمن وجهين :

أحدهما : أنّ لفظة «لعلّ» بعد انسلاخها عن معنى الترجّي ظاهرة في كون مدخولها محبوبا للمتكلّم ، وإذا تحقّق حسن الحذر ثبت وجوبه ؛ إمّا لما ذكره في المعالم : من أنّه لا معنى لندب الحذر ؛ إذ مع قيام المقتضي يجب ومع عدمه لا يحسن (٢) ، وإمّا لأنّ رجحان العمل بخبر الواحد مستلزم لوجوبه بالإجماع المركّب ؛ لأنّ كلّ من أجازه فقد أوجبه.

الثاني : أنّ ظاهر الآية وجوب الإنذار ؛ لوقوعه غاية للنفر الواجب بمقتضى كلمة «لو لا» ، فإذا وجب الإنذار أفاد وجوب الحذر لوجهين :

أحدهما : وقوعه غاية للواجب ؛ فإنّ الغاية المترتّبة على فعل الواجب ممّا لا يرضى الآمر بانتفائه ، سواء كان من الأفعال المتعلّقة للتكليف أم لا ، كما في قولك : «تب لعلّك تفلح» ، و «أسلم لعلّك تدخل الجنّة» ، وقوله تعالى : ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى(٣).

__________________

(١) التوبة : ١٢٢.

(٢) المعالم : ٤٧.

(٣) طه : ٤٤.

الثاني : أنّه إذا وجب الإنذار ثبت وجوب القبول ؛ وإلاّ لغى الإنذار.

ونظير ذلك : ما تمسّك به في المسالك على وجوب قبول قول المرأة وتصديقها في العدّة ، من قوله تعالى : ﴿وَلا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللهُ فِي أَرْحامِهِنَ(١) ، فاستدلّ بتحريم الكتمان ووجوب الإظهار عليهنّ ، على قبول قولهنّ بالنسبة إلى ما في الأرحام (٢).

فإن قلت : المراد بالنفر النفر إلى الجهاد ، كما يظهر من صدر الآية وهو قوله تعالى : ﴿وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ، ومن المعلوم أنّ النفر إلى الجهاد ليس للتفقّه والإنذار.

نعم ربما يترتّبان عليه ، بناء على ما قيل (٣) : من أنّ المراد حصول البصيرة في الدين من مشاهدة آيات الله وظهور أوليائه على أعدائه وسائر ما يتّفق في حرب المسلمين مع الكفّار من آيات عظمة الله وحكمته ، فيخبروا بذلك عند رجوعهم (٤) الفرقة المتخلّفة الباقية في المدينة ؛ فالتفقّه والإنذار من قبيل الفائدة ، لا الغاية حتّى تجب بوجوب ذيها.

قلت :

__________________

(١) البقرة : ٢٢٨.

(٢) المسالك ٩ : ١٩٤.

(٣) قاله الحسن وأبو مسلم ، انظر تفسير التبيان ٥ : ٣٢١ ، ومجمع البيان ٣ : ٨٣ ـ ٨٤.

(٤) في (ر) ، (ص) و (ه) زيادة : «إلى» ، وشطب عليه في (ت).