بحث در رابطه با طرق تحصيل اجماع بود. طريق حسّى بيان شد و قاعده لطف هم مطرح شد و به آن جواب داده شد. در ذيل بحث قاعده لطف دو نكته را عنوان مىفرمايند كه مطلب اول بحثش گذشت. خلاصه بحث اول اين بود كه صاحب قوانين فرمودهاند شيخ طوسى دو طريقه براى اجماع دارند كه آنها اجماع حسّى و لطفى است و لكن شيخ انصارى فرمودند شيخ طوسى يك طريقه بيشتر ندارند و آن هم اجماع لطفى مىباشد.
قبل از اينكه نكته دوم را مطرح كنيم سه نكته كوتاه در ذيل مطلب اول مطرح مىكنيم:
نكته اول: علّت اشتباه صاحب قوانين چيست، ايشان كه انسان متتبّعى است چرا چنين نسبتى را به شيخ طوسى داده است. جوابش اين است كه صاحب قوانين در كتاب عُدّه بحث حجيّة خبر واحد مراجعه كرده است و در آن بحث مرحوم شيخ طوسى كلماتى دارند كه آن كلمات ظهور بر اين دارد كه شيخ طوسى اجماع دخولى را هم قبول دارند.
ولى اگر ما بخواهيم قضاوت كنيم بايد همين قضاوت شيخ انصارى را داشته باشيم زيرا بر فرض اينكه اين كلمات ظهور بر اجماع دخولى داشته باشد ولى كلمات ايشان در بحث اجماع منقول، نص است در اينكه طريقه اجماع فقط قاعده لطف مىباشد و در اصول هم خواندهايم نصّ بر ظاهر مقدّم است.
نكته دوم: بعضى از بزرگان مىفرمايند يك خطاى ديگرى هم در كلام صاحب قوانين وجود دارد، ايشان تصريح مىكنند كه مبناى شيخ طوسى در قاعده لطف اخبار و روايات است. اين سخن صاحب قوانين هم صحيح نيست مرحوم شيخ طوسى در كتاب عدّه براى اثبات قاعده لطف به دليل عقلى تمسّك فرمودهاند. بله بعض المتأخرين براى اثبات قاعده لطف به روايات تمسّك كردهاند ولى در تمسّك به آن روايات اشكال زياد است، بنابراين اين نسبت به شيخ طوسى نسبت درستى نمىباشد.
نكته سوم: از كلمات سيّد مرتضى استفاده مىشود كه ايشان مدّت زيادى قائل به حجيّة قاعده لطف بودهاند ولى بعداً برايشان تبدّل نظر پيدا شده است. شاهد مسأله نيز نقل كلام مختلف از سيّد مرتضى است كه توسط مرحوم كاظمى در شرح وافيه نقل شده است كه دقيقا مشخص مىكند كه مرحوم سيّد اولا قائل به اجماع حاصله از قاعده لطف بودهاند كه بعدا از اين نظر عدول كردهاند و در ضمن اينكه به چه چيز عدول كردهاند محل بحث است. از بعضى از كلمات ايشان استفاده مىشود كه مىخواهند اجماع حدسى را حجّة بدانند كه بحثش خواهد آمد مانند نامه و رسالهاى كه به برادرشان سيّد رضى مىنويسند. از آن رساله انسان مىتواند استفاده كند كه مراد سيد مرتضى اجماع حدسى مىباشد.
بنابراين سه احتمال از كلمات سيّد مرتضى مىتوانيم داشته باشيم: ۱ ـ اجماع لطفى. ۲ ـ اجماع حسّى. ۳ ـ اجماع حدسى.
مؤيّد اين مسأله كه اوّلاً سيّد مرتضى قائل به اجماع لطفى بوده و بعد از اين نظر عدول كرده است كلام شيخ طوسى است، ايشان در عدّه مىفرمايند: « ذَكَرَ سيّد مرتضى أخيراً ». يعنى معلوم مىشود ايشان قبلا قائل به حجيّة قاعده لطف بودهاند و اخيرا از اين نظر دست برداشتهاند.
مطلب دوم كه در ضمن قاعده لطف مرحوم شيخ عنوان مىكنند اين است كه: فقط مرحوم شيخ نيست كه قائل به قاعده لطف است بلكه علماء ديگرى داريم كه در باب اجماع وحجيّة اجماع تمسّكشان به همين قانون است مانند محقّق الثانى و شهيد اوّل و فخر الدين پسر علامه. اينها هم قائل به اجماع لطفى مىباشند.
در ضمن اين مطلب چند عبارت را نقل مىكنند كه از اين عبارات همين نتيجه را كه مراد آقايان از اجماع همين اجماع لطفى است استفاده مىشود.
قبل از توضيح اين عبارات به مقدّمهاى اشاره مىكنيم.
مقدّمه: فرق بين اجماع لطفى با حسّى و حدسى اين است، كه در اجماع لطفى مخالفت يك معلوم النسب هم به اجماع ضربه مىزند ولى در اجماع حسّى و حدسى مخالفت چند معلوم النسب ضررى به اين دو اجماع نمىرساند.
عبارت اول، كلام فخر الدين پسر علامه در إيضاح: عادت مجتهدين اين است كه گاهى برايشان تبدّل رأى پيش مىآيد. پنج سال قبل مجتهد مىگفت نماز جمعه واجبٌ امروز بعد از بررسى به اين نتيجه مىرسد كه نماز جمعه حرامٌ يا اينكه مردّد مىشود و توقّف مىكند زيرا نمىداند حرام است يا واجب. حالا مىفرمايند عادت مجتهد اين است كه فتواى قبليش را از كتابش محو نمىكند و همچنان در كتابش حفظ مىكند و فتواى جديدش را نيز در بحث ديگرى مىنويسد، ايشان مىپرسند به چه دليل فقهاء فتواى قبليشان را محو نمىكنند. خود فخر الدين جواب مىدهند و مىفرمايند: وجود فتواى قبلى فايده زياد دارد، يكى از فوايدش اين است كه اگر مجتهد عمرش زياد باشد و دو عصر را درك كند، در عصر اول مىگفته نماز جمعه واجب است و فقهاى ديگر آن عصر مىگفتند نماز جمعه حرام است و در اين عصر مجتهد مىگفته نماز جمعه حرام است و علماى ديگر مىگفتند واجب است، هر دو رأيش را هم در كتابهايش مىنويسد به خاطر اينكه آيندگان بدانند نه در عصر اول اجماع بوده و نه در عصر دوم. اگر رأيش را برداشت آيندگان خيال مىكنند در عصر قبلى اجماع بوده و ممكن است برايشان توهّم اجماع پيش بيايد، بنابراين يك مخالف معلوم النسب بايد نظر قبليش مكتوب باشد. از اين مسأله نتيجه مىگيريم كه مخالفت يك معلوم النسب به اجماع ضرر مىرساند و آن اجماع، اجماع لطفى است.
از اين كلام مرحوم فخر الدين نتيجه مىگيرند كه مرحوم فخر الدين قائل به اجماع لطفى مىباشد.
در پرانتز فايده دومى را براى وجود فتواى قبلى ذكر مىكنند و مىفرمايند: اما اينكه مىبينيد كه فقيه فعلا متردد است و فتواى قبليش را محو نمىكند باز هم علّت دارد و آن اين است كه دليل ثانى آنقدر قوى نيست كه حكم اول را بردارد و فعلا باعث توقف بر آن حكم شده و چون قوى نيست لذا نمىتواند فتواى قبلى را بردارد.