بعد از بيان اين پنج اصل مرحوم شيخ بحث را خلاصه گيرى مىكنند و پنج مطلب را بيان مىكنند:
مطلب اول: نتيجه اين شد كه در اين مسأله پنج اصل را بيان كرديم كه چهار اصل اشكال داشت، و آن اصلى كه مىتوان به آن اعتماد كرد همان بيان اول است كه مرحوم شيخ مطرح فرمودند. خلاصه بيان اول اين شد كه تعبّد به ظن اگر دليل خاص نداشته باشيم عقلاً و نقلاً باطل است چون مستلزم تشريع مىباشد، و اما عمل به ظنّ بدون تشريع يعنى با قصد احتياط يا اشتهاء، اگر مخالف با اصول معتبره باشد حرام است فإلا فلا.
مطلب دوم: از ما سبق واضح مىشود كه عمل به ظن از جهت حكم شرعى چهار حالت دارد:
۱ ـ عمل به ظن حرام است به دو علت. شما به دليل ظنى عمل كنيد، هم قصد تعبّد داشته باشيد و هم دليل ظنى مخالف با اصول معتبره باشد. از دو جهت حرام است هم تشريع است چون به قصد تعبّد بوده و هم مخالف با اصل معتبر است.
۲ ـ عمل به ظن حرام است به يك علت.
مثال اول: به دليل ظنى عمل كنيم تعبّداً ولى با اصول مخالف نباشد، اين مىشود تشريع و حرام است.
مثال دوم: به دليل ظنى عمل كنيم از باب احتياط يا اشتهاء و مخالف با اصول باشد، اينجا از يك جهت حرام است زيرا تشريع نيست ولى مخالف با اصول عمليه است.
۳ ـ عمل به ظن جائز است. به ظن عمل مىكنيم اشتهاءً و با اصول معتبره هم مخالف نباشد.
۴ ـ عمل به ظن مستحب است. به دليل ظنى عمل مىكنيم احتياطاً ـ به اميد تحصيل واقع ـ، مخالف با اصول هم نباشد.
مطلب سوم: هر جا گفته شود عمل به ظن، مراد عمل به ظن است تعبّداً و تشريعاً چون بحث ما در مسائل شرعى است.
مطلب چهارم: ما گفتيم عمل به ظن بعضى اوقات دو جهت حرمت دارد يكى از جهت تشريع و ديگرى از جهت مخالفت با اصول معتبره، مرحوم شيخ مىفرمايند براى هر دو مورد از آيات و روايات دليل داريم. بعضى از آيات قرآن دلالت بر اين دارند كه عمل به ظن حرام است چون تشريع است كه دو مثال ذكر مىكنند.
مثال اول: (قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ)، از آيه استفاد مىكنيم كه اسناد دليل ظنى به خدا حرام و تشريع است.
مثال دوم: « رجل قضى بالحق وهو لا يعلم »، روايت مىگويد نسبت حكم إلى الله است مع عدم العلم، اين هم مىشود تشريع.
مطلب پنجم: مرحوم شيخ سه مثال ذكر مىكنند براى جائيكه عمل به ظن حرام است چون موجب مخالفت با اصول معتبره مىشود.
مثال اول: (إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا)، ظن و گمان انسان را از حق و شيئى كه واقعا حجّة است بىنياز نمىكند. علم، ظن معتبر، اصول عمليه نزد شارع حق و حجة است. آيه شريفه مىگويد اگر دليل معتبر داشتى كه حق است و واقعيت، ظنّ جاى آن را پر نمىكند يعنى اگر جايى اصول معتبره داشتى به آن عمل كن.
مثال دوم: « من أفتى بغير علم كان فساده أكثر صلاحه »، كسى كه به غير علم فتوى دهد فسادش بيشتر از صلاحش است. مراد از علم اينجا مطلق أدلّه معتبره است يعنى علم و آنچه را كه شارع به منزله علم قرار داده است. روايت مىگويد اگر حجة معتبر داشتى و به آن عمل نكردى و به ظن عمل كردى فسادش بيشتر از صلاحش است. عمل به ظن درست نيست چون مخالف با ادله معتبره است.
مثال سوم: ادله اصول عمليه مىگويند وظيفه مكلّف اين است كه به مؤداى ادله اصول عمليه عمل كنند نه به ظن معتبر.